ولایت فقیه اززبان رهبری

(پاسخ به پرسشهایی درباره ولایت فقیه ـ 1)

مقام معظم رهبری در تعریف ولایت فقیه می نویسند: «ولایت فقیه به معناى حاكمیّت مجتهد جامع‌الشرایط در عصر غیبت است و شعبه‌اى است از ولایت ائمه‌ى اطهار (علیهم السلام) كه همان ولایت رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) مى‌باشد.»[1] بنابر این تعریف، ولایت فقیه از جنس حاکمیت است حاکمیتی که آن را مجتهدی جامع الشرایط بر عهده دارد.


مجتهد جامع الشرایط کیست؟

مجتهد به کسی می گویند که توان استنباط احکام الهی را از منابع اصلی دین؛ یعنی قرآن و روایات داراست و مراد از جامع الشرایط مجتهدی است که فراتر از دانش فقه و توان استنباط دارای شرایط زیر باشد:

«اجتهاد مطلق»، «عدالت مطلق»، و «قدرت مدیریت و استعداد رهبری». یعنی از سویی باید صدر و ساقه ی اسلام را به طور عمیق و با استدلال و استنباط بشناسد و از سوی دیگر، در تمام زمینه ها، حدود و ضوابط الهی را رعایت كند و از هیچ یك تخطّی و تخلّف ننماید و از سوی سوّم، استعداد و توانایی مدیریت و كشورداری و لوازم آن را دارا باشد.[2] بنابراین کسی می تواند مسوولیت ولایت و مدیریت جامعه ی اسلامی را بپذیرد و از عهده ی آن برآید که مجتهد مطلق، عادل مطلق و دارای توان مدیریت و رهبری باشد. 

 

توضیح این سه عنوان

مجتهد مطلق، مجتهد مطلق اسلام شناسی است که در همه ی اصول و فروع دین، مجتهد باشد؛ دینی که دیانت آن، عین سیاست است و سیاست آن، عین دیانتش می باشد.

كسی كه در تحلیل همه ی معارف دین، اجتهاد مطلق ندارد و به اصطلاح، «مجتهد متجزی» است، صلاحیت ولایت بر جامعه اسلامی و اداره ی آن را ندارد و همچنین فقیهی كه ابعاد سیاسی اسلام را خوب نفهمیده است، توان چنین مسوولیت عظیمی را نمی تواند داشته باشد؛ زیرا کسی که برخی از مسایل اسلامی برای خودش حل نشده و خود نمی تواند آنها را عمیقاً بررسی نماید؛ نه می تواند فتوا بدهد و نه می تواند اسلام را به اجرا درآورد و بر مسند ولایت و رهبری جامعه اسلامی تکیه زند.

بنابراین ولی فقیه باید کسی باشد که ضمن آشنایی و تسلط کامل به اصول و فروع دین، بتواند مسایل جدید مسلمانان را با درایتی عاقلانه و با استفاده از منابع اصلی دین (قرآن و روایات) حل كند.

مقام معظم رهبری ولایت فقیه را حکم شرعی تعبدی دانسته که مورد تأیید عقل نیز می باشد؛ یعنی نه تنها نصوص دینی ما را به برپایی چنین نظامی توصیه می کند؛ بلکه عقل نیز به تنهایی وجود چنین نظامی را برای جامعه اسلامی و رهبری مسلمانان مورد تأیید قرار می دهد

عادل مطلق

اسلام شناسی که می خواهد ولایت و رهبری جامعه اسلامی را عهده دار شود علاوه بر این كه لازم است علم دین را درست بفهمد، باید آن علم را در خودش و در جامعه ی اسلامی نیز به درستی اجرا نماید. برای همین لازم است همه وظایف دینی خود را انجام داده و آن چه از دین باید به مردم ابلاغ كند، ابلاغ نموده و چیزی را كتمان نكند. فقیه عادل، نباید کاری را بر اساس میل و هوس انجام دهد؛ مطیع هواهای نفسانی نگردد و گناهی از او سر نزند؛ نه واجبی را ترك كند و نه حرامی را مرتكب شود. برای همین شخصی كه مطیع هوس است هیچ گاه صلاحیت ولایت و هدایت جامعه اسلامی را ندارد. 

بنابراین، ویژگی دوم رهبر جامعه اسلامی، ترك هوا و هوس و تابعیت عملی محض نسبت به احكام و دستورهای دین است. فقیه حاكم، اگر فتوا می دهد، باید خود نیز به آن عمل كند و اگر حكم قضایی صادر می كند، خود نیز آن را بپذیرد و اگر حكم ولایی و حكومتی صادر می نماید، خود نیز به آن گردن نهد و آن را نقض نكند.

 

توان مدیریت و رهبری جامعه

رهبر جامعه اسلامی علاوه بر اجتهاد و عدالت مطلق، باید هم بینش درست و صحیحی نسبت به امور سیاسی و اجتماعی داخل و خارج كشور داشته باشد و ترفندهای دشمنان را خوب بشناسد و هم از هنر مدیریت و لوازم آن برخوردار باشد؛ زیرا مدیریّت، گذشته از تئوری، نیازمند ذوق اداره و هنر تدبیر است. هنر اداره و تدبیر، غیر از دانش و بینش سیاسی است؛ هنری است كه هر كس آن را ندارد.[3]

برای همین در اصل یكصد و نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در بیان شرایط و صفات رهبری، آمده است:

1- صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه.

2- عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام.

3- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت ، مدیریّت و قدرت كافی برای رهبری.

و نیز آمده است: در صورت تعدّد واجدین شرایط فوق، شخصی كه دارای بینش فقهی و سیاسی قوی تر باشد مقدّم است.

 

ولایت فقیه در عصر غیبت

بنابر تعریفی که مقام معظم رهبری از ولایت فقیه ارائه می دهند این ولایت و حاکمیت را مخصوص دوران غیبت دانسته و آن را شعبه ای از ولایت ائمه‌ى اطهار (علیهم السلام) كه همان ولایت رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) می دانند. این بدان معناست که حاکمیتی را که مجتهد جامع الشرایط در عصر غیبت عهده دار است و از آن به ولایت فقیه تعبیر می شود چیزی جدای از حکومت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم(علیهم السلام) بر جامعه اسلامی در عصر خودشان نیست و با همان ساز و کار و به سوی همان هدف است؛ هدفی که جز پیاده کردن احکام اسلامی و ایجاد زمینه ای مناسب برای بندگی خدا نیست.

با این تفاوت كه احكام مربوط به ولایت فقیه مانند سایر احكام فقهى از ادله شرعى استنباط مى‌شوند[4] ولی احکام صادره از سوی حضرات معصومین(علیهم السلام) به شکل مستقیم و یا به واسطه معصوم پیشین از وحی گرفته می شد.

كسی كه در تحلیل همه ی معارف دین، اجتهاد مطلق ندارد و به اصطلاح، «مجتهد متجزی» است، صلاحیت ولایت برجامعه ی اسلامی و اداره ی آن را ندارد و همچنین فقیهی كه ابعاد سیاسی اسلام را خوب نفهمیده است، توان چنین مسوولیت عظیمی را نمی تواند داشته باشد؛ زیرا کسی که برخی از مسایل اسلامی برای خودش حل نشده و خود نمی تواند آنها را عمیقاً بررسی نماید؛ نه می تواند فتوا بدهد و نه می تواند اسلام را به اجرا درآورد و بر مسند ولایت و رهبری جامعه اسلامی تکیه زند

ولایت فقیه، حکم شرعی تعبدی است

مقام معظم رهبری ولایت فقیه را حکم شرعی تعبدی دانسته که مورد تأیید عقل نیز می باشد[5] ؛ یعنی نه تنها نصوص دینی ما را به برپایی چنین نظامی توصیه می کند؛ بلکه عقل نیز به تنهایی وجود چنین نظامی را برای جامعه اسلامی و رهبری مسلمانان مورد تأیید قرار می دهد.

 

شیوه ی تعیین ولی فقیه

مقام معظم رهبری درباره شیوه ی تعیین شخصی که باید عهده دار این مسند شود می نویسد:

«در تعیین مصداق آن روش عقلائى وجود دارد كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بیان شده است.»[6] که مراد تشکیل مجلس خبرگان رهبری با رأی مردم و بعد تعیین ولی فقیه با توجه به شرایط فقهی قانونی از سوی این خبرگان است.

 

نتیجه اینکه

بر اساس تعریف مقام معظم رهبری، ولایت فقیه یعنی حاکمیت فقیهی عادل و توانا در مدیریت بر جامعه اسلامی برای اداره آن بر اساس موازین اسلامی. که این شیوه ی حاکمیت مخصوص عصر غیبت است و نصوص دینی ما را بر تشکیل چنین حکومتی دستور می دهند؛ شیوه ای که عقل سلیم نیز بر آن اعتراف داشته و آن را تأیید می کند.

 

سرنوشت

آيه شماره 11  از سورهمبارکه رعد
سرنوشت
 
... ِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏...
... خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند
1- خداوند انسان را از حوادث غیر مترقّبه حفظ مى‏كند، «له معقبات یحفظونه» نه از حوادثى كه با علم وعمد براى خود بوجود مى‏آورند. «انّ اللَّه لایغیّر مابقوم»
2- خداوند نعمتى را كه عطا فرماید پس نمى‏گیرد، مگر آنكه مردم، آن نعمت را ناسپاسى كنند. «انّ اللَّه لایغیّر ما بقوم»
3- به سراغ شانس و بخت اقبال و فال و نجوم نروید، سرنوشت شما به دست خودتان است. «حتّى یغیّروا ما بانفسهم»
4- حفاظت خداوند تا زمانى است كه انسان، كفران نعمت نكند وگرنه از لطف الهى محروم و به حال خود رها خواهد شد. «اذا اراد اللَّه بقوم سوءاً»
5- برخوردارى از نعمت‏هاى ظاهرى و بیرونى، وابسته به كمالات نفسانى و حالات درونى است. «حتّى یغیّروا ما بانفسهم» در جاى دیگر مى‏فرماید: «و لو انّ اهل القرى آمنوا و اتَّقَوا لفتحنا علیهم بركات من السّماء و الارض...»(اعراف/96)

 

مکارم الاخلاق

پیامبری و اخلاق (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق

  در حدیثی از رسول مکرم اسلام آمده است که «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق; من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شده‏ام.»۱گفته شده است که تعبیر فقط (تنها) بدان معناست که هیچ هدفی جز این، در کار نبوده و اگر جای دیگری، هدف دیگری هم آمده، باید در جهت همین هدف ارزیابی شود.همچنین«ازاین فرمایش حضرت رسول(ص)، چنین استفاده می شود که اتفاقاً اخلاق ظرف، زمینه و بستر شکل گیری بنای دین است، یعنی نه تنها روبنا نیست، که زمینه شکل گیری سایر معارف دینی هم هست»

  در حدیث دیگری از رسول‏خدا (ص) آمده است که فرمود: «جعل الله سبحانه مکارم الاخلاق صلة بینه وبین عباده فحسب احدکم ان یتمسک بخلق متصل بالله; خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، همین بس که هر یک از شما دست‏به اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد.» ۲

مکارم اخلاق چیست؟

  امام صادق (ع) می‏فرمایند: «همانا خداوند متعال مکارم اخلاق را به پیامبران اختصاص داد . پس کسی که مکارم اخلاق در او هست . خدا را بر این نعمت‏بزرگ باید ستایش کند و کسی که مکارم اخلاق ندارد، به درگاه خداوند تضرع نماید و از او درخواست نماید» ، به آن حضرت گفته شد: مکارم اخلاق چیست؟ فرمود: مکارم اخلاق عبارت است از: پاکدامنی، قناعت، صبر، شکر، حلم، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، راستگویی، نیکوکاری، ادای امانت، یقین، حسن اخلاق و جوانمردی »۳

   منقول است که مردی به خدمت پیامبر اکرم (ص) مشرف شد و در مقابل آن حضرت ایستاد و پرسید: «یا رسول الله دین چیست؟» فرمود: «حسن خلق‏» پس به جانب راست آن حضرت آمده و به عرض رسانید: «یا رسول الله دین چیست؟» حضرت فرمود «حسن خلق‏» ، پس به جانب چپ آمده همان سؤال را تکرار کرد و همان جواب را شنید . پس در عقب آن حضرت ایستاد و باز همان را پرسید: حضرت به جانب او توجه نمود و به او خطاب کرد که آیا متوجه نمی‏شوی که دین آن باشد که غضبناک نشوی و با خلق خدا درشتی نکنی؟ ۴

  اخلاق به معنای عرفی آن و نیز به معنای گسترده تر آن که توجه به تمام وجوه زندگی انسان است ، تنها هدف بعثت پیامبر (ص) بوده است ؛ دین و اخلاق چیزی جز همان چه در کلام معصوم آمده است نمی باشد ؛ مقام و عناوین دنیوی و ظواهر مادی و ادعاها ملاک و نشانه ی اخلاق نیست ، آنچه نشانه ی اخلاق است عملی است که از تک تک نوع بشر سر می زند ، چه فضیلت و چه رذیلت۵ ، حال اگر فضیلت باشد در صراط مستقیم و آگر رذیلت باشد در صراط شیطان و طاغوت است.

بعثت پیامبر برای مکارم اخلاق»

 بعث یعنی برانگیختن، روزی که پیغمبر (ص) به پیغمبری مبعوث شد اولین آیه ای که نازل شد آیه «اقْرَأ» بود یعنی بخوان و این خودش از افتخارات است ما دینی داریم که اولین آیه ای که از آسمان نازل شد بر پیغمبر ما مسائل فرهنگی بود و مسائل فرهنگی بر مسائل اقتصادی و سیاسی مقدم است.

1- قرآن، کتاب خواندنی

کتاب ما قرآن است، قرآن از همان «اقْرَأ» است قرآن یعنی خواندنی زمانی را که پیغمبر ما در آن مبعوث شد می گویند زمان جاهلیت یعنی پیغمبر که آمد جاهلیت برطرف شد دلیل بعثت چیست؟ این حدیث معروف است «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» (بحارالانوار/ج /16ص 210)

ما یک «مَحَاسِنَ الْأَخْلَاقِ» داریم یک «مَکَارِمَ» داریم

مَحَاسِنَ» حسن است یعنی اخلاق خوب باشد یا اخلاق کریم باشد پیغمبر فرمود من آمده ام که تمامش کنم یعنی نه اینکه فقط یک خورده خوب است افرادی می گویند ما خوب هستیم اما شما چقدر خوب هستید ما باید دائماً خوبی مان بهتر بشود اگر پارسال سی نفر را افطاری داده اید امسال سی و دو نفر را، اگر پارسال نمازت پنج دقیقه طول می کشید امسال نمازت شش دقیقه طول بکشد اگر پارسال صله رحم تا یک شعاعی بود امسال بیشتر بشود اگر پارسال توی محل کارت به هفده نفر سلام می کردی امسال به بیست نفر سلام کن، «لِأُتَمِّمَ» یعنی تمامش کن یعنی برو جلو یعنی اینجا که هستی نایست روی کلمه «لِأُتَمِّمَ» من می خواهم حرف بزنم.

2- سخن امام سجاد (ع) در دعای مکارم الاخلاق

در دعای مکارم الاخلاق جمله قشنگی داریم امام سجاد (ع) می فرماید: «اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَه یً تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَه یً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَا أُکْرُومَه یً فِیَّ نَاقِصَه یً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا» (صحیفه ی سجادیه/ص 92)

ما سه رقم آدم داریم زیادی گوش بدهید،

بعضی آدمها جنس شان خراب است یعنی بدی جزو ذات اوست زهر مار اصلش زهر مار است کشنده است ما می گوییم جَلَب است شما هم می گویید جلب است؟ جلب است یعنی ناآرام است بچه مدرسه ای هم که هست از بچگی وقتی می خواهد برود مدرسه پاشنه کش و سیخی در می آورد همینکه دارد می رود به دیوار خانه مردم می کشد و می رود اصلاً جنس اش مردم آزار است یک الاغی ایستاد مثلاً می کوبد زیر شکم الاغ یک کسی مو ندارد کلاهش را بر می دارد می گوید آفتاب درآمد این کچل است یک کوتاه می بیند از سرش می پرد آنطرف می رود هلش می دهد نژاداً شیطان است.

3- سیاستِ گام به گام شیطان

چون شیطان یک ذره یک ذره می آید تا آدم را خود شیطان کامل می کند اول شیطان هل می دهد «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ» (طه/120)یعنی وسوسه می کند بسوی بعد شیطان یک ذره یک ذره می آید و هل می دهد «مَسَّهُمْ طَائِفٌ» (اعراف/201)یعنی با شما تماس می گیرد بعد وقتی تماس گرفت می بیند با او کاری نداری می آید تو روح تو «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» (ناس/5)یعنی می رود تو اگر او را بیرون نکردی همانجا می ماند «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» (زخرف/36)یعنی همانجا می ایستد بعد کم کم می شوی «حِزْبُ الشَّیْطَانِ» (مجادله/19)بعد می شوی «إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ»(اسراء/27)اینها همه آیه قرآن است، بعد می شوی «أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ» (نساء/76)بعد می گوید «شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ» (انعام/112)یعنی گام به گام می آید ولذا قرآن به اینها گفته«خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ» (بقره/168)یعنی گام به گام، شیطان گام به گام می آید تا آدم را عوض کند امام علی (ع) می فرماید شیطان اول «باض» یعنی تخم می گذارد توی روح آدم بعد این تخم می شکافد بچه شیطانها توی روح آدم یک ذره یک ذره همینطور قلب را می گیرد فکر را می گیرد، اصلاً فکر شیطانی است چشم شیطانی است زبان شیطانی است نیّت شیطانی است اقتصاد شیطانی است سیاست شیطانی است اصلاً هر کاری می کند هیچ رنگ الهی ندارد همه اش رنگ های غیر الهی است اول بیضه می گذارد بعد بزرگ می شود همینطور همه وجود آدم را می گیرد در روایتی هم داریم که گناه اول یک نقطه در روح آدم می گذارد کم کم اگر این نقطه را پاک نکنی این هی بزرگ می شود و بزرگ می شود مثل سرطانی که اول یک گوشه است بعد همه بدن را می گیرد اول وسوسه بعد تماس می گیرد بعد می رود توی روح و بیرون نمی آید بعد حزب شیطان بعد برادر شیطان بعد «شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ» بعضی ها جنس شان. . می گویند فلانی خصلت اش بد است یعنی این بدی جزو ذات او است.

4- اصلاح زشتی ها و تکمیل خوبی ها

امام سجاد (ع) می فرماید خدایا اگر ذات من خراب است اصلاح کن بعضی ها ذاتشان خراب نیست آدم خوبی است ولی یک عیبی هم دارند می گوید اگر عیب دارم خوب عیبم را برطرف کن «وَ لَا عَائِبَه یً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا» اگر عیبی دارم «حَسَّنْتَهَا» جنسم خراب است، جنسم را عوض کن، جنسم خوب است عیبی دارم عیب من را برطرف کن اگر هم جنس خوب است و هم عیب نیست از این گذشتیم خصلت خوب است عیب هم نداری ولی کرامتت ناقص است می گوید خدایا اگر کرامت دارم ولی این بزرگواری، کم بزرگوارم سخاوت دارم ولی کم است می گوید: «لِأُتَمِّمَ» یعنی این کرامت را. . . «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ» همین «لِأُتَمِّمَ» یعنی انسان باید روز به روز در حال رشد باشد می توانید این آیه را حفظ کنید من یک آیه دو کلمه ای می گویم «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/136)ای کسانی که ایمان دارید ایمانتان بیشتر بشود. باسواد هستید سوادتان بیشتر بشود «رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا» (طه/114)هدایت یافته ای «زَادَهُمْ هُدًی»(محمد/17)اگر هدایت یافته ای روز به روز هدایتت بیشتر بشود سواد داری روز به روز سوادت بیشتر بشود

ایمان داری روز به روز ایمانت بیشتر بشود کرامت داری روز به روز کرامتت بیشتر بشود یعنی هیچوقت انسان نباید در رشد معنوی درجا بزند.

5- مکارم اخلاق در همسرداری و خانواده

بحث را شب مبعث گوش می دهید پیغمبر فرمود آمده ام که مکارم اخلاق را به آخرین درجه برسانم بحث ما بحث ازدواج بود در مسیر بحث ازدواج رسیدیم به بحث بعثت مکارم الاخلاق در همسرداری، پیغمبر چه جوری زن داری می کرد اول اینکه زنهای پیغمبر همه خوب بودند؟ ما بگوییم آری یا نه، ما نگوییم برویم سراغ قرآن ای قرآن زنهای پیغمبر همه شان خوب بودند؟ نه، به چه دلیل؟ چون قرآن به زنهای پیغمبر می فرماید «فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْکُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا» (احزاب/29)از اینکه می فرماید خدا برای خوبهایتان اجر بزرگ قرار داده است پیداست همه زنها هم خوب نبودند چون اگر همه خوب بودند نمی گفت برای خوبهایتان، پیداست یک خوب هست و یک متوسط یا بد مثل اینکه می گویند همه اصحاب پیغمبر عادل بودند ما بیش از سی آیه داریم که همه اصحاب پیغمبر آدم حسابی نبودند اگر بگوییم هر کس اصحاب پیغمبر بود آدم حسابی است نمی شود. اصلاً بعضی عقیده ها، خدا نکند که این عقیده ها عمیق باشد اگر این عقیده ها عمیق باشد، اگر این عقیده ها باشد کفر است ما صدها آیه داریم که سیاسی است هر کس که می گوید دین از سیاست جداست یعنی من قرآن را قبول دارم این صد تا آیه را قبول ندارم وقتی آیاتی توی قرآن داریم که در زمان پیغمبر منافقینی بودند پس نمی توانیم بگوییم هر کس. . . اصحاب پیغمبر درجه داشتند زنهای پیغمبر درجه داشتند خود امام علی (ع) مقامش بالتر از امام حسن (ع) بود امام حسن مقامش بالاتر از امام حسین (ع) بود انبیاء درجاتشان فرق می کرد قرآن آیه ای دارد که همه انبیاء در یک درجه نیستند پس وقتی انبیاء در یک درجه نیستند اهل بیت در یک درجه نیستند بیاییم و بگوییم مردم عادی همه در یک درجه هستند؟ یکی از زنهای پیغمبر به پیغمبر نیش می زد پدرش آمد گفت نیش نزن من تو را با زور به پیغمبر داده ام تو توی خانه مانده بودی هیچ کس تو را نمی گرفت یکی گفت یا رسول الله نگذار این به تو نیش بزند فرمود من باید نیش زن را تحمل کنم «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» چه روایاتی داریم که اگر زنی تحمل کند نیش شوهرش را، یا مردی نیش زنش را تحمل کند. . . عصبانی شده یک چیزی می گوید این فحش ها که چیزی نیست مادر به بچه اش می گوید انشاءالله که جنازه ات را برای من بیاورند ولی در عین حال جدی می گوید؟ بسیاری از فحش ها نیش ندارد زن می گوید خدا مرگم بدهد و حال آنکه اگر همان وقتی که این حرف را می زند یک مگس بیاید می دود توی پشه بند یعنی بیرون پشه بند می گوید خدا انشاء الله مرگم بدهد ولی از ترس پشه می رود توی پشه بند فحش ها را چیز. . . سر یک کلمه. . . گفت که گفت، نباید بگوید ولی وقتی گفت. . .

امشب شب بعثت است بعثت خیلی روز مهمی است از بزرگترین روزهای اسلامی روز مبعث است بیایید هر زن و شوهری که با هم قهر هستند بیایید هر کسی را که سراغ دارید که با هم قهر هستند بخاطر پیغمبر آخر شما امت پیغمبر هستید من آمده ام اخلاق. . . اخلاق هم. . . نمی دانم من اینها را از کجا. . . یک چیزهایی ما می بینیم نمی دانیم که از کجا درست شده است مثل اینکه می گویند عطسه کردی صبر کن هر چه می گوییم بابا عطسه کردی یعنی بدو نه اینکه یعنی

صبر کن ولی با اینکه بیست سال با کم و زیادش توی تلویزیون گفته ایم ولی فایده ای ندارد این جزو فرهنگ شده است می گوید عطسه کردی بایست.

6- اخلاق، از اصول دین است نه فروع دین

ما یک چیزهایی داریم مثلاً می گویند دین سه قسم است اصول دین فروع دین اخلاقیات من نمی دانم این دسته بندی از کجا پیدا شد؟ پیغمبر می فرماید بعثت من برای اخلاق است یعنی اخلاق جزو اصول من است اصلاً اگر اخلاق نباشد اصول دین هم بجا نیست چون معنای اصول دین توحید است آدم اگر از نظر اخلاقی فاسد باشد و آدم لجبازی باشد خدا هم قبول نمی کند پس همین لجاجت اخلاق است ولی همین اخلاق باعث می شود که توحید و نبوت هم قبول نمی کند گاهی یک چیزهایی را. . . زمان رضا شاه هم عمامه ها را بر می داشتند و هم حجاب را پدر آیت الله ستوده از علمای قم خیلی برای عمامه برداشتن غصه می خورد گفتند حضرت آقا حجاب واجب است عمامه مستحب رضا شاه آن واجب را بر می دارد غیض نمی کنی اما برای این مستحب شما خیلی. . . گفت بله عمامه مستحب است ولی اگر این مستحب بود آن حجاب هم هست اسمش مستحب است اما اگر این مستحب بود واجبات هم هست گاهی وقتها کلید کوچک است ولی اگر این کلید کوچک بود در بزرگ هم باز می شود ما کیلویی که حساب نمی کنیم گاهی وقتها یک قرص کوچولو آدم را نجات می دهد یک دیگ اش رشته آدم را نجات نمی دهد کیلویی که نیست.

7- بی تعهّد، بی دین است

اخلاق را ساده نگیرید «لا دین لمن لا عهد له» یعنی هر کس به قولش عمل نکند دین ندارد پس نگویید حالا ما که قولی دادیم شد شد، نشد نشد، چک می کشیم داشتیم می دهیم نداشتیم چک بر می گردد بابا چک دادی. . . حتی اگر به یک یهودی و یک مسیحی به یک مشرک هم چک دادی باید عمل کنی به شمر هم چک دادی باید عمل کنی چکار داری به اینکه شمر است یا امام حسین (ع) تو قول داده ای، اگر کسی به عهدش وفا نکند دین ندارد نگویید این عهد اخلاق است پیغمبر فرمود بعثت من بخاطر اخلاق است توحید و نبوت بخاطر اخلاق است قرآن می فرماید «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ» (بقره/2)یعنی اگر تو تقوی داشتی این «ذَلِکَ الْکِتَابُ» اثر دارد اما اگر از نظر اخلاقی آدم لجبازی بودی وحی و نبوت اثری ندارد روضه امام حسین (ع) مستحب است ولی توی همین روضه است که آخوند ما روزه می گوید نماز می گوید یعنی بسیاری از واجبات ما توی همین مستحبات عمل می شود.

8- بزرگواری و رحمت پیامبر در ماجرای فتح مکّه

شب بعثت است، فرمود من آمده ام که اخلاق را. . . روز فتح مکه، پیغمبر آمد مکه را گرفت مردم آمدند گفتند یا رسول الله می خواهی با ما چه کنی؟ پیغمبر فرمود از من چه انتظاری دارید؟ گفتند تو خیلی بزرگواری ما خیلی خاکستر روی سر تو ریختیم خیلی پیغمبر را اذیت کردند شاعر گفتند کاهن گفتند ساحر گفتند مجنون گفتند گفتند این کسی یادش می دهد پشت پرده«وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ» (فرقان/4)یک گروه و باندی هستند که پشت پرده به او کمک می کنند جنگ ها خیلی پیغمبر را اذیت کردند حالا مکه را گرفته ای فرمود توقع نداشته باشید من همانی هستم که یوسف روزی که پیروز شد به برادرهایش فرمود هیچ باکی بر شما نیست همه تان را بخشیدم من هم همه شما را بخشیدم حتی یکی شعار می داد امروز تلافی می کنیم «الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَه ی»(بحارالانوار/ج /21ص 130)یعنی شما پیغمبر را اذیت کردید حالا ما هم مکه را گرفته ایم و انتقام می گیریم فرمود نه بگویید «الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرحَمَه ی» من آمده ام بنای رحم را بگذارم.

آقا این توی عروسی دخترش به من نگفت من هم توی عروسی دخترم به او نمی گویم گوشت قربانی پارسال برای ما نیاورد ما هم امسال گوشت قربانی برایش نمی بریم به من سلام نکرد من هم به او سلام نمی کنم برای دختر من که زایید کادو نیاورد من هم برای دخترش که دو قلو زاییده کادو نمی برم بابا اینکه مسلمان نیست تاجرهای یهودی هم این کار را می کنند معامله می کنی هنر این است او که به شما لطف نکرده شما به او لطف کن اسلام می گوید صل من قطعک وصلت کن با کسی که با تو قطع رابطه کرده برو بگو سلام علیکم قرآن می فرماید

«وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» (فرقان/63)افراد جاهل با تو برخورد می کنند تو به آنها سلام کن.

9- سبقت پیامبر در سلام کردن به مردم

خدا به پیغمبر می گوید نگذار مردم به تو سلام کنند تو به مردم سلام کن در قرآن سوره انعام آیه 54 می فرماید پیغمبر این مردمی که می آیند مدینه نگذار اینها بیایند مدینه و بگویند«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ» تا آمدند پیش تو تو به آنها سلام کن «وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ» (انعام/54)نمی گوید: «اذا جاءک فقالو سلاما فقل سلام» نمی گوید اگر آمدند سلام کردند جواب آنها را بده می گوید همین که آمدند. . . خوشا بحال زوارهای مدینه زوارهای مدینه تا می روند مدینه پیغمبر به آنها می گوید سلام علیکم قرآن می فرماید مؤمن که آمد تو به او سلام کن چه اشکالی دارد من سلام کنم مادر شوهر؟ نه، عرس باید سلام کند شصت سال دارد منتظر است می گوید من آمدم پیش پای من بلند نشد گیر چی هستی؟ مثلاً وقتی بلند نشود نشستن گاهش به زمین چسپیده وقتی بلند شد نشستن گاهش از زمین جدا می شود آنوقت من ریشم سفیده شده دلم خوش است که این آقا ماتحت او از زمین بلند شده یا چسپید آدمی که اخلاق ندارد به چی دلش خوش است آدم وقتی از خدا جدا شد «وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنْ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ»(حج/31)کسی که از خدا جدا شد توی هوا پرت می شود هر پرنده ای او را تکه تکه می کند هر باید او را به هر سمتی می برد حالا این آقا بدنش به زمین بچسپد یا بدنش از زمین. . . توی عروسی زهره خانم به او گفتند برو توی سواری به من گفتند برو توی مینی بوس حالا یا سواری یا مینی بوس یک ساعت است دو ساعت است ول کن بابا به او گفتند بفرما. . . ما خواهر داریم که نمی آید سر کلاس نهضت سوادآموزی به او گفتند خانم چند جلسه نیامدی؟ می گوید خانم آموزشیار معلم ما حاضر غایب می کرد به یکی گفت فاطمه خانم به من گفت فاطمه، چرا به او گفت فاطمه خانم ولی من فاطمه خالی! من دیگر سر کلاس نمی آیم البته نباید اینطور باشد معلم هم نباید فرق بگذارد اما اگر اینطور شد یکبار هم معلم اشتباه کرد فرق گذاشت این خانم نباید گیر. . .

یعنی حاضر بشود یک عمری بیسواد بماند برای اینکه یک کسی به او بگوید خانم ما گیر هستیم عین آدمی که تیغ برود توی پایش نمی تواند راه برود ما بخاطر اخلاقمان نمی توانیم راه برویم خودمان گیر هستیم گیر خودمان هستیم بعضی ها گیر شرق هستند بعضی ها گیر غرب هستند آدمی که اخلاق ندارد نه گیر غرب است و نه گیر شرق گیر خودش است آقا ببخشید شما تحصیلاتتان لیسانس و فوق لیسانس و دانشجو یا استاد شما بلد نیستی قرآن بخوانی بیا از این آقایی که دیپلم است ولی قرآن بلد است روزی یک ربع پیش او قرآن یاد بگیر، من! پهلوی این کسی سوار اسب بود داشت می رفت رسید به نهر آبی نهر هم نیم متر آب توی آن بود اسب از توی نیم متر آب می تواند پایش را بگذارد و برود آنطرف رودخانه ایستاد هر چه شلاق زد نرفت کوبید زیر شکم نرفت خودش افتاد توی آب اسب را کشید نرفت بیچاره شد یک مردی گفت چیه؟ گفت آب رودخانه کم است اسب می تواند برود ولی ایستاده از عقب می زنم نمی رود از جلو افسار را می کشم نمی رود سیخ می زنم زیر شکمش نمی رود گفت آقا بیل بردار آب را گلی کن می رود این هم آب را گلی کرد تا آب را گلی کرد اسب رفت گفت خدا پدرت را بیامرزد ما را از بن بست نجات دادی دلیلش چی بود گفت دلیلش این بود که اسب می آمد توی آب عکس خودش را می دید و هر کسی که خودبین باشد و خودش را ببیند حاضر نیست پا روی نفس اش بگذارد هر کسی که خودش را ببیند و پا روی خودش نگذارد حرکت هم نمی کند.

آقا برو شاگردی کن، من؟ بله چه اشکالی دارد آقا شما باسوادی طلبه فاضلی هستی اما خطت بد است خطی که می نویسی بد است شما جمع شوید پنج تا طلبه ده تا طلبه پیش یک استاد خط ولو کت و شلواری است خطتان را درست کنید ما سلسله جلیله برویم شاگرد این کت و شلواری شویم؟ هیچی تا آخر عمر بد خط باش که همه به ریش ات بخندند من فوق لیسانس برویم پیش یک دیپلم هیچی نرو قدیم خانزاده ها اینجوری توی خیبابان راه می رفتند یکی افتاد توی چاه طناب گرفتند گفتند بیا بالا گفت اگر دستم را به طناب بگیرم خانزادگی ام به هم می خورد گفت آنجا باش تا پدرت در بیاید ما گیر هستیم پیغمبر فود من آمدم تا اخلاق را عوض کنم حالا راستش را بگو من خط کش می گذارم این خط را بگذارید به روحتان ببینید راست هستید یا کج؟ کی حاضر است اذان بگوید؟ تیمسار اذان بگوید؟ به سربازها می گوییم که اذان بگویند مدیر کل اذان بگوید؟ به انجمن اسلام می گوییم که اذان بگوید آیت الله اذان بگوید به خادم مسجد می گوییم که اذان بگوید حدیث داریم اگر عارت می شود که اذان بگویی. . . آقا بیا اینجا بنشین نه اینجا درشان من نیست من باید بروم آن بالا بنشینم حاضر است پا از سر مردم بردارد از سر همه رد می شود کتف ها را اذیت می کند تا برود تا آنجایی که مثلاً می گوید مقامش بالاتر است اینها اخلاق نیست اینها فساد اخلاق است.

خدا به پیغمبر می گوید تو به مردم سلام کن پیغمبر به بچه ها هم سلام می کرد چند تا معلم سراغ دارید که توی کوچه به بچه ها سلام کند هزاران بار شده است که وقتی من از مسجد بیرون آمده ام مردم کفش من را جفت کرده اند آیا یکبار شده که من هم کفش یکی از جفت کنم؟ نه مردم کفش من را جفت می کند اما من کفش مردم را جفت نکرده ام از حرم می اییم بیرون درهای طلا را می بوسیم اما توی صحن حال داریم که درهای چوبی را ببوسیم؟ نه، ما از نظر اخلاقی. . . من معتقدم برای صدور اسلام هیچ چیزی مثل اخلاق اسلامی نیست اخلاق اسلامی کودتا می کند من چهار سال برای

جوانهای سوپر دولوکس کاشان جلسه داشتم رفتند دیدن یک آقایی و برگشتند گفتند آن آقاست گفتم خوب من هم قبول دارم اما شما توی یک ملاقات چه دیدید؟ بعد معلوم شد اینها که رفته اند دیدار آقا، آقا دیده که پشت در آفتاب است آفتاب به کفش جوانها می تابد فوری رفته و یک گونی تر کرده انداخته روی کفش جوانها که آفتاب به کفش جوانها نتابد من چهار سال تفسیر گفتم آن آقا هم یک گونی تر کرد روی کفش ها انداخت گونی تر او تفسیر ما را برد یعنی یک رفتار اخلاق او بیش از. . . حدیث داریم کسانی که با اخلاق مسلمان شدند آمارشان بیش از کسانی است که با سخنرانی مسلمان شدند.

اخلاق همسرداری اخلاق شریک اخلاق شاگرد اخلاق همسایه ما با فضا رفت و آمد داریم اما همسایه مان را نمی دانیم چه خبر است رابطه با آسمانها برقرار شده رابطه با همسایه خانه مان بخصوص تهران و شهرهای بزرگ می گوید ما همسایه هستیم ولی با هم رابطه ای نداریم رابطه با اخلاق داریم. . . یکی از. . . بگذریم.

خدایا ما را امت واقعی پیغمبری که. . . امشبی که عزیزان بحث را می بینند شب مبعث است این عید را تبریک می گوییم. خدایا ما را از امت واقعی پیغمبر قرار بده. دل پیغمبر و ذریه پیغمبر بخصوص حضرت مهدی (عج) را از ما شاد بفرما. خودت کمک مان کن اگر اخلاقمان فاسد است اگر خصلت خراب است اگر ذاتمان خراب است خدایا ذات ما را عوض کن اگر ذاتمان خوب است اما عیب داریم خدایا عیب مان را برطرف کن اگر ذاتمان خوب است عیب هم نداریم ولی کرامتمان کم است یعنی خوبی هایمان کم است روز به روز خوبی هایمان را بیشتر بفرما. خدایا روز به روز ایمان ما و علم ما و هدایت ما را بیشتر بفرما. خدایا محاسن اخلاق و بالاتر مکام اخلاق و بالاتر از مکام اخلاق به نهایت درجه رساندن مکارم اخلاق را نصیب ما بفرما

 

آثار و بركات نماز

 

آثار و بركات نماز

نمی دونم تا حالا به این توجه كردید كه نماز چه تاثیری در زندگی افراد  داشته یا نه، ولی به راحتی می شود به این سوال جواب داد، وقتی كه یك مقایسه نه چندان تخصصی در مورد افراد نماز خوان و بی نماز در جامعه  انجام داد ؟

تاثیر اول :نماز موجب آرامش :

انسان ذاتاً خواهان خدا پرستی و توحید می باشد در واقع خضوع و خشوع در برابر خداوند متعال متناسب با ذات و فطرت انسان می باشد با این توضیح هر وقت انسان در برابر اوامر الهی تسلیم  و در سجاده عشق مشغول به نماز می شود بهچنان آرامشی دست پیدا می كند كه لذت این حضور مناجات را در هیچ  ارتباطی نمی توان پیدا كرد .

(الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(آنان که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرامش می یابد آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش می یابد)الرعد آیه : 28

تاثیر دوم :نماز موجب امید :
یكی از آثار و بركات نماز در دنیا امید و میل به سوی كمال و خوشبختی،  با برسی و توجه در زندگی انسانهای كه مقید به نماز و ارتباط با خدا هستند به این نكته مهم در زندگی این افراد بر می خریم كه امیدشان به مراتب از افرادی كه اهل نماز و عبادت و ارتباط با خدا نیستند ، بیشتر می باشد  سر این مساله كه افراد اهل نماز دارای امید سرشاری می باشد، این است كه این افراد به خاطر ارتباطی كی با خداوند متعال بر قرار كرده اند سعادت و خوشبختی را در غیر از درگاه احدیت جویا نمی شود همین ارتباط با خدا موجب می شود كه به این منبع فیض و كمال امید بیشتر داشته باشند .

تاثیر سوم :نماز باعث شادی و فرح :
وقتی با افراد مسجدی و اهل نماز ارتباط بر قرار می كنیم متوجه می شویم با توجه به این كه بعضاً در بین این افراد مشكلات و سختی ها هم وجود ولی با این حال یك شادی و فرح خاص در وجود خود دارند برای نمونه به راحتی می توان با یك مسجد ارتباط بر قرار كرد با این كار به راحتی به این ادعای حقیر می توان باور پیدا كرد.من خودم با توجه به توفیقی كه از ناحیه خداوند به من داده شد و با بچه های مشجد در ارتباط بوده ام اقرار می كنم این نوع شادی در بین نوع خود كم نظیر است .

 

آثار نماز در زندگی فردی واجتماعی

 

پیش گفتار

نماز از دوساز وکار غیر مستقیم ومستقیم برخوردار است

1-بیدار سازی فطرت الهی

2-اعطای حیات ا بدی

 اثر مستقیم نماز برای تربیت نفوس بشری است که باانجام نماز حاصل می شود .

از طرفی سازوکار غیر مستقیم نماز از راه مطالعه آثار نماز وکسب آگاهی در مورد عواقب ترک وبرکات تقید به نماز به دست می آید.

ابعادزندگی انسان در دوساحت کلان فردی واجتما عی قابل تقسیم است 

 نماز و اهمیت آن

نماز در همه ی ادیان بوده است.
قبل از حضرت محمّد (ص) درآئین حضرت عیسی (ع) هم نماز بوده است قرآن كریم از زبان او نقل می كند كه خداوند مرا به نماز سفارش كرده است: «وَاوْصانی بالصّلوهِ» و قبل از او موسای كلیم (ع) بوده كه خداوند به او خطاب می كند: «اَقِمِ الصّلوهِ لِذِ كری» و قبل از موسی پدر زن او حضرت شعیب بوده است كه نماز بر پا دا شته است: «یا شُعَیبُ اَصَلاُ تك تَأ مُرُكَ» و قبل از همه ی آن ها ابراهیم خلیل (ع) بوده كه از خداوند برای خود و ذریه اش توفیق اقا مه ی نماز را خواسته است: «رَبُّ‌ اجْعَلْنی مُقیمَ الصّلوه ومِن ذُرّیّتی».
واین لقمان حكیم است كه به فرزندش می گوید:
«یا بُنَیَّ اَ قِمِ الصّلوه وَ أمُرْ بِالمَعروف وَانْهَ عَنِ المُنكر»
پسر من نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منكر بكن

آثار نماز در زندگی فردی و اجتماعی انسان

نماز نه تنها قرب و نزدیکی به خداوند را برای انسان به ارمغان می آورد بلکه تاثیرات آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان نیزبی شمار است،آثاری که در بهبود زندگی آدمی نقش بسزایی دارد و بی شک با پرپا داشتن نماز ، با توجه به آثار و فواید بی شمار آن ، جامعه رفته رفته به سوی کمال و سعادت ، پیش می رود.

بعضی از آثار نمازعبارتند از :

فلسفه اصلی نماز ، یاد خداست ، که در آیات و روایات از آن به "ذکر الله " تعبیر می شود. ذکر الله از آن جهت دارای اهمیت است ،که نماز گزار همواره ، وجود خدا را در هر لحظه و هر مکان یاد آور می شود و همواره در امور خویش خدا راناظر می داند و بدین ترتیب ،اعمال نیک و شایسته ، سرلوحه ی زندگی انسان قرار می گیرد و اعمال ناشایست و پلید ، از کارنامه ی اعمال انسان زدوده می شود امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید:

((انسان باید هنگام انجام کارهای حلال و حرام به یاد خدا باشد.))

2-نماز وسیله زدوده شدن گناهان ومغفرت و آمرزش الهی است ، زیرا در صورت توجه و حضور قلب در نماز، انسان به خداوند نزدیک می شود و در نتیجه گناهان و آلودگی ها ازمیان می رود ، و زنگار های شرک و ظلم وسیاهی ، از صفحه ی دل انسان رخت برمی بندد .((پیامبر(ص) نماز را به رودی زلال تشبیه می کند که انسان با شستن بدن در آن ، از آلودگی ها پاکیزه می گردد نماز نیز انسان را از حصار گناهان و پلیدیهای باطنی رها میسازد.

3-نماز سدی در برابر گناهان آینده است ، چرا که روح تقوا و پرهیزکاری را در دل انسان پرورش میدهد و نهال ایمان را به درختی تنومند مبدل می سازد . وبی شک تقوا وپرهیزکاری از یک سو و سلاح قدرتمند ایمان از سوی دیگر ، سدی نیرومند در برابر گناهان است . اگر نماز با تمام شرایط بر پا شود روح ایمان و تقوا در انسان رشد می کند و در نتیجه هر چه می گذرد ، از گناهان انسان کاسته می شود ، چنانکه قران می فرماید :

(( هر آینه نماز ، انسان را از زشتی وآلودگی باز میدارد .))

4-نماز پرده های غفلت و سستی را از برابر دیدگان انسان می زداید ، چرا که در طول تاریخ آنچه انسانها را از حرکت در مسیر صحیح باز داشته است ، غوطه ور شدن در لذایذ زود گذر مادی و گرفتاری در انبوه غل و زنجیرهای ناشی از پیروی هوای نفس بوده است . و بی تردید بر پا داشتن نماز دز پنج نوبت ، موجب میشود که انسان خدا را فراموش نکند و در نتیجه لذایذ موقتی و فریبهای اهل دنیا ، نتواند وی را از یاد خداوند و در نتیجه ، پیروی از دستورات او ، باز دارد ، نماز همواره هدف از خلقت انسان را یاد آور میشود و به جایگاه وی در نظام عالم آفرینش و وظیفه ی خطیر او به عنوان جانشین خدا در زمین ،اشاره میکند .

5-نماز خودبینی و غرور انسان را در هم می شکند ، چرا که در نماز آدمی در برابر عظمت بی انتهای خداوند با حالتی مملو از ضعف و ناتوانی می ایستد و سپس سر به خاک می ساید و خود را ذره ای ناچیز در برابر عظمت بی انتهای خداوند می شمارد و در نتیجه کبر و غرور که عامل هلاکت و تباهی انسان است ، به یکباره فرو میریزد و انسان در می یابد که موجودی ناتوان و درمانده ، که در برابر کوچکترین ناملایمات سر به شکوه و فغان می گذارد و عصاره ی وجودش از گل آفریده شده است ، سزاوار غرور و خودپسندی نیست . علی (ع) نیز پیرامون فلسفه ی وجودی نماز می فرماید :

((خداوند ایمان را برای پاکسازی انسانها از شرک واجب کرده است و نماز را برای دوری از آنان از تکبر.))

6-نماز وسیله ی پرورش فضایل اخلاقی و تکامل معنوی انسان است . هنگامی که انسان به نماز می ایستد ، گویی در اقلیم دیگری گام می نهد ، سرزمین متفاوت و دور از مادیات .انسان در نماز ، پرواز میکند .آسمانها را در می نوردد و حصارها را می شکند و با فرشتگان همراز و همصدا می شود ، بنابراین نماز ، عملی است ، که تکامل معنوی انسان را به دنبال دارد و انسان را قادر می سازد که در سایه ی تعلیم والای آن صفات و فضایل پاک اخلاقی را در ضمیر خویش پرورش دهد ، و دارای صفاتی شود که مورد رضایت است ، حضرت علی (ع) درمورد رابطه ی نماز و تکامل معنوی انسان می فرماید :

((نماز وسیله ی تقرب هر پرهیزکاری به خداست.))

7-نماز به سایر اعمال انسان ارزش می بخشد ، چرا که نماز روح اخلاص را در انسان زنده می کند . نماز مجموعه ای است از نیت خالص و گفتار نیکو وحرکات خشوعی که تکرار آن در شبانه روز ، بذر اخلاق و توجه به رضایت خداوند را در نهاد انسان بارور می سازد و همچنین در روایات بسیاری ، نماز به عنوان اولین عملی که در قیامت مورد بازخواست قرار میگیرد ، مطرح شده است ، چنانکه امام صادق (ع)می فرماید :

((نخستین عمل بندگان که در قیامت حساب می شود ، نماز است ، اگر قبول افتد ، سایر اعمال نیز قبول می شود و اگر پذیرفنه نشود دیگر اعمال نیز پذیرفته نخواهد شد .))

8-نماز عدالت اجتماعی و رعایت حقوق دیگران در جامعه را به دنبال دارد چرا که در دین مبین اسلام مقدمات نماز مانند مکان و لباس نمازگزار و آب وضو وغسل او باید از هر جهت بدون اشکال باشد و نماز گزار نمی تواند در لباسی که به زور از دیگری گرفته یا در مکانی که از آن دیگری است ، بدون رضایت صاحبان آنها نماز بگزارد . و با توجه به این اصل کسی که آلوده به غصب حقوق دیگران باشد و نیازمندیهای خود را از اموال دیگران تهیه کرده باشد ، با آن اموال نمی تواند به نماز بایستد و هنگامی نماز چنین شخصی مورد قبول واقع خواهد شد که تمامی اموال نا مشروع را از مال خود خارج کرده و با رعایت مو به موی شرایط صحت نماز ، نماز را به پا دارد .

9-نماز علاوه بر شرایط صحت ، شرایط قبول را نیز لازم دارد ، بنابراین هر نمازی که از نظر ظاهر صحیح است ، ممکن است در واقع مورد قبول خداوند نباشد ، چرا که عوامل بسیاری موجب عدم قبولی نماز در درگاه خداون می شود و اثر آن را از بین می برد . در بسیاری از احادیث موانع قبول نماز ذکر شده است ، چنانکه پیامبر (ص)می فرماید : ((نماز شرابخوار تا چهل روز قبول نمیشود مگر اینکه توبه کند.)) و همچنین بنا به روایات ،((کسی مه زکات نمی پردازد ، نمازش قبول نخواهد شد.)) بنابراین بر پا داشتن نماز ، انسان را از بدیها و گناهان بسیاری باز می دارد ، به علاوه بر آنکه انسان را به سوی قله ی بلند سعادت پیش می برد ، در سازندگی اجتماع نیز نقش موثری دارد.

10-نماز روح انظباط و پاکیزگی و طهارت ظاهری را در انسان تقویت می کند . چنانکه می دانیم هر یک از نمازهای واجب ، زمان مخصوص به خود دارد و انسان موظف است که نماز را در زمان مشخصی به جا آورد . تاخیر و یا تقدیم در اقامه آن موجب بطلان نماز یا کیفر الهی می شود ، بی شک این برنامه دقیق ومنظم ، روح نظم را در انسان پرورش می دهد و در نتیجه دیگر اعمال انسان نیز در سایه نظم همواره با موفقیت و کامیابی همراه است.

  منبع : کتاب نماز نردبان عروج

نقش نماز در زندگی فردی و اجتماعی

 برای اثبات نقش نماز در تأمین آزادی و عدالت اجتماعی به روش کتابخانه ای نخست به مطالعه کتب مرتبط با نماز و تأثیرات آن، پایه ها، شرایط و عوامل تحقق آزادی و عدالت اجتماعی و موانع آن؛ به طور جداگانه پرداختیم؛ سپس میان آن دسته از تاثیرات نماز و آن دسته از شرایط، عوامل ایجاد و موانع آزادی و عدالت اجتماعی که با یکدیگر مرتبط بوده و حد مشترک داشتند، پیوند برقرار شد و بیان گردید.

 در این میان استبداد مهمترین مانع آزادی بود که نماز به وسیله اذکار ناظر به توحید آن را دفع می کند. و مهمترین شرط تحقق عدالت اجتماعی وجود عدالت فردی است که نماز از طریق اذکار یادآور قیامت و....آن را ایجاد می نماید و همچنین به وسیله شرط عادل بودن امام جماعت آن را درونی و فرهنگ می کند.

 همچنین نماز از طریق شرایطی که دارد ماند غصبی نبودن مکان و لباس نمازگزار، عدالت اقتصادی که یکی از موادِ عدالت اجتماعی است، را ایجاد می کند؛ و به وسیلۀ یکسان بودن همۀ شرایط و احکام و اجزاء نماز برای همه با نابرابری اجتماعی در منزلت، مبارزه می نماید.علاوه بر کشف رابطه از راه مطالعه کتب و تفکر و روش تحلیل عقلی، تأثیر گذاری نماز از طریق آیات و روایات و همچنین شاهد تاریخی نیز تبیین شد.

 پیامدهای اجتماعی نماز

 مسألۀ اصلی پژوهش حاضر این است: آیا نماز- که عملی تقریبا فردی است- می تواند پیامدهای اجتماعی، مانند تأثیر در تأمین آزادی و عدالت اجتماعی داشته باشد یا نه؟

انجام این پژوهش بدین جهت ضروری است که میان دو امر مهم در اسلام، ارتباط برقرار می کند. این دو مهم عبارتند از «نماز به عنوان ستون دین اسلام» و «برقراری آزادی و عدالت»، هدف اساسی آن.

 پژوهش، درصدد کشف رابطه میان نماز به عنوان حکمی فردی و مهم، و آزادی و عدالت، خواستۀ دین و آرزوی بشر است.

 فرضیۀ اصلی پژوهش عبارت است از: نماز در تحقق عدالت و آزادی مؤثر است. از آن جا که این تاثیر از طریق محتوای نماز و نقش آن در یادآوری قیامت و ایجاد ملکه عدالت و...است؛ به نظر می آید، هر چه اهتمام به نماز و توجه به معانی آن بیشتر باشد، تأثیرِ یاد شده فزونی یابد.

 روش برگزیده برای اثبات این فرضیه، روش اسنادی با استفاده از منابع مکتوب، فیش برداری از آن ها و سپس تجزیه و تحلیل عقلی می باشد.

 نماز در لغت به معنای پرستش و بندگی، و در اصطلاح فقه عملی عبادی با اجزاء و شرایط خاص است. عدالت، از عدل گرفته شده و به معنی راستی، درستی و دادگری می باشد. آزادی در زبان فارسی به معنای خلاص، رهایی، قدرت انتخاب و.....به کار می رود.

آزادی و عدالت از مفاهیمی هستند که برداشتهای متفاوتی ازآن دو می توان داشت. در پژوهش حاضر آزادی و عدالت در علم حقوق و اجتماع می باشد؛ و مراد از آن،عدالت و آزادی مورد نظراسلام است؛ البته گاه از عدالت فردی و آزادی معنوی به عنوان ملکه ای نفسانی و واسط در ایجاد عدالت و آزادی، سخن رفته است.

 نماز یکی از مناسک دینی است، لذا مطالعۀ نظری رابطه میان نماز(متغیر مستقل) با متغیرهای وابسته(آزادی و عدالت)، نیازمندِ نیم نگاهی به دین و کشف امکان وجود کارکردهای اجتماعی برای دین و سبک خاص آن، نماز، می باشد.

مهم ترین پیامدهای اجتماعی دین، حفظ همستگی و وفاق اجتماعی، تقدیم منافع مهم جمعی بر منافع شخصی، اعتراض به وضع موجود و دعوت به وضع مطلوب و کنترل افراد جامعه، می باشد. این کارکردها در تحقق آزادی و عدالت اجتماعی مؤثرند.

رابطۀ میان دین و عدل از آیات و روایات نیز به دست می آید. امر به قسط و عدل در آیۀ 29 سورۀ اعراف، و برابر و برادر انگاری مسلمانان، یکی از دو خصلت اساسی سیستم دین، در دیدگاه امام علی(علیه السلام) از این نمونه آیات و روایات می باشند.

پس از کشف امکان کارکرد اجتماعی دین، بررسی نظری آثاری چون تأمین آزادی و عدالت برای خصوص نماز، می پردازیم.

 مهمترین اثر نماز از منظر قرآن بازدارندگی از فحشا و منکر است. نماز، انسان را به یاد حضور خداوند می اندازد و بدین سان بهترین بازدارنده از کارهای ناشایسته می باشد. این بازداری بسته به رعایت شرایط نماز و کیفیت اقامۀ آن، دارای مراتب است. هر چه روح نماز بیشتر بر زندگی حاکم باشد، این نقش قوی تر خواهد بود.

از دیگر سو، نقطۀ مقابل عدالت و آزادی- یعنی ظلم، جور و ....- از مصادیق بارز منکر می باشد؛ و عقل سلیم و شارع مقدس آن را ناپسند شمرده اند. بدین روی نماز ما نفی ظلم و جور، در تحقق عدالت و آزادی مؤثر می باشد.

 افزون بر دلایل نقلی، می توان بر وجود رابطه میان متغیر مستقل و وابسته، نمونه هایی عینی نیز یافت. پیامبراکرم(ص) و حضرت علی(ع) هم برترین نمازگزارانند و هم پرتلاش ترین افراد در راه تأمین عدالت و آزادی و پای بندترین افراد به اصول آن.

فرضیۀ تحقیق با تحلیل عقلی نیز اثبات پذیراست. نماز آزادی را با رفع موانع فرا روی آن، تأمین می کند. استبداد مهمترین مانع آزادی است. استبداد نظامی دارد که در اثر عملکرد دو طرف ایجاد شده است: رأس نظام و مردم تحت سلطه.

 بنده به دنبال کسب رضای مولا است نه کسب قدرت نامشروع. این روح در ذکر «ایاک نعبد» به خوبی جلوه گر است. دیگر اینکه نمازگزار در نماز پیشانی خود را بر خاک مذلت در برابر معبود می ساید؛ و این خشوع و تواضع است که ریشۀ غرور را می خشکاند.

 سوم اینکه نماز دارای اذکاری است مانند: «مالِكِ يَوْمِ الدِّين»، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد»، این اذکار اقرار به صاحب اختیاری و مالک تام بودن خداوند و قبول همۀ مراتب توحید از جمله توحید در حاکمیت اوست و با کسب قدرت نامشروع ناسازگار می باشد. افزون به آن ضمایر جمع در پاره ای از قرائات نماز، فرد را از خودبینی، خود گرایی و انحصار طلبی خارج می سازد.

 موانع مربوط به سلب شوندگان یا محرومانی از عدالت و آزادی، عبارتند از: خصوصیات شناختی مانند جهل، نادانی و عوامل روانی مانند ترس و ذلت پذیری و نداشتن روحیه صبر و مقاومت. اهتمام شارع نسبت به نماز با تفکر و تدبر در آن، نمازگزار را واجد شخصیت تفکر دهنده می سازد؛ فرد دارای این ویژگی، آمادگی بیشتری نسبت به شناخت حقوق اجتماعی، سیاسی خود و جامعه دارد.

 محتوای نماز قدرت را تنها ازآن خدا می داند و خداوند را واحد مالک و قادر مطلق معرفی می کند. بنابراین نمازگزار بر او تکیه می کند و دیگر جایی برای ترس و پذیرش ذلت و حاکمیت غیر، در روح خود باقی نمی گذارد.

 تأثیر نماز در تحقق عدالت اجتماعی از دو طریق دیگر نیز تصور پذیر است:

یکم: نماز عامل ایجاد عدالت فردی است و عدالت فردی در مردم و کارگزاران، مهمترین شرط تحقق عدالت اجتماعی است.

دوم: دو پایۀ مهم عدالت اجتماعی، توازن اجتماعی و تکافل عمومی است. نماز در ایجاد توازن به وسیلۀ شرط هایی چون غصبی نبودن مکان، لباس و ...تاثیر گذار است. تکافل عمومی نیز از طریق ضمایر جمع در خواست ها و دعاها و اوراد نماز و همچنین نماز جماعت، صورت می بندد.

 به اختصار می توان گفت که از یک سو اصلی ترین مصداق عدالت و آزادی در رعایت همۀ حقوق دیگران جلوه گر است. از دیگر سو، مهمترین شرط رعایت حقوق دیگران، کنترل درونی است. نماز به عنوان برترین عبادت، در ایجاد این عامل بسیار مؤثراست.

بنابراین از یک طرف نماز نقش به سزایی در تأمین آزادی و عدالت اجتماعی دارد و از طرف دیگر، بدون اعتقاد به خداوند و بندگی او و کنترل درونی، تحقق نمی یابد. کنترل درون نیز بدون اقامه نماز، ناقص است.

برقراری عدالت و آزادی، بدون سر سپردن به درگاه حق، امکان وقوع حقیقی ندارد. بدین سان، مکاتب، ایدئولوژی ها و سیاستمدارانی که بخواهند بدون توجه به امور قدسی، به شعارهای خود جامۀ عمل بپوشانند، دیر یا زود شکست خواهند خورد.

نماز از بهترين طاعات و عباداتی اس که اگر مقبول درگاه حق باشد همه‌ي عبادات نيز قبول است و اگر مردود گشت همه­ی آن‌ها مردود است. رابطه‌ي‌ نماز و اخلاق همانند اين است كه انسان گرسنه در وجود خود احساس ميل به غذايي را مي‌كند و اين ميل، نيرويي است در انسان كه او را به سوي آن غذا مي‌كشاند.

«اِنَّ ‌الصَّلوةَ تَنهي عَنِ الفَحشآء وَ المُنكَر» نماز انسان را از زشتي‌ها و گناه باز مي­دارد. و نمازگزار را به صفات اخلاقي برتر رهنمون مي‌شود كه خود نمازگزار از طريق شهود دروني (نوعي درك دروني، يك حس غريب دروني) آن را احساس مي‌كند. نماز اثري مثبت و سازنده در زندگي مادي و معنوي و پيشرفت اجتماعي دارد. «اَلا بِذِكرِ‌الله تطمَئنَّ‌ القُلوب»: آگاه باشيد كه تنها ياد خدا آرام‌بخش دل­هاست و همچنين نماز شستن دل از همه­ی ماديات دنيوي و پاكي روح و دل است. «نماز اصولي­ترين اصل اسلام است كه جوانان را از صفات شيطاني دور نگه داشته و انسان را به بارگاه خداوند بيمه مي­كند.» براي انجام نماز و اظهار بندگي به ذات خداوند مقدماتي لازم است تا تاكيدگذار باشد.

 ا- طهارت: نماز را با وضو، غسل يا تيمم انجام مي‌دهيم. در دين اسلام تميزي و پاكي فرد نقش مهمي داشته، هم از نظر ظاهري هم از نظر روحي، و فطرت انسان طوري است كه به زيبايي و پاكي توجه دارد. و طهارت مراتبي داردطهارت ظاهر، از نجاسات و آلودگي‌ها 2- طهارت اعضاء از گناه و جرایم 3- طهارت روح از مفاسد و رذايل اخلاقي)

2- وقت: وقت، در نماز از اهميت خاصي برخوردار است در وقت معين بايد نماز خواند، در طرح و برنامه‌اي دقيق، طوري كه بارها امامان و معصومين(ع) به خواندن نماز در اول وقت سفارش كرده‌اند و نماز اول وقت نوعي شادابي و آرامش انسان را در پي دارد.

3- لباس و مكان نمازگزار: يكي از آداب اين است كه مكان و لباس نمازگزار غصبي نباشد. نمازگزاري كه مجبور است تا اين قدر از حرام اجتناب كند ممكن نيست در مال حرام تصرف نمايد يا حق كسي را ضايع كند.

4- قبله: نماز به سوی كعبه خوانده مي‌شود. اين هشداري است آگاهانه به امت اسلام كه معتقدند هدف خود را هر روز پنج بار در ضميرخويش زنده كنند با مقدماتي كه گفته شد چگونگي تطبيق اين مقدمات و اركان نماز با زندگي و اخلاق و رفتار خود و جهت‌دار كردن زندگي فردي و اجتماعي است.

اركان نماز عبارتند از:

1- نيت: نمازگزار از طريق نماز،  شناخت هدف و راه رسيدن به غايت و نهايت هدف را مي‌آموزد.

2- تكبيره‌الاحرام: نمازگزار به ماديات پشت پا زده و به تكبير و تكريم خداوند مي‌پردازد و شرط پذيرش نماز حضور قلب است و براي نمازگزار هيچ كس و هيچ چيز جز خداوند برايش معني و مفهومي ندارد و چون او را گواه بر اعمال مي‌بيند، دست ستم و تجاوز به حريم و حقوق ديگران دراز نمي‌كند

3- قيام: نمازگزار در بزرگ­داشت خداوند قائم و پايدار و استوار است و نشانه‌ي ايستادگي و مقاومت و تلاش و جهاد در تحقق استقرار حق است.

4- ركوع: نمازگزار بي‌نهايت خشوع و فروتني را در برابر خدا اعلام مي‌كند و نفي همه چيز و همه كس، و اثبات محض پروردگار است و باعث شورش و خشم بر عليه خودكامگان، خودخواه است.

5- سجود: سجده يعني، به خاك افتادن در برابر حق و اعتراف به ناتواني خويش در برابر خدا در نماز. نمازگزار با سجده كردن به نهايت پستي و ناتواني و مرگ و نيستي و همه‌ي غرايز و تمايلات نفساني حيواني خويش مي‌رسد و چون از مرز فنا و زوال و نيستي طبيعت خود گذشت همه­ی تن، روح و فطرت و عشق و اراده و قدرت مي‌شود صلوة معراج، كمال مومن و مقرِّب اهل تقوي است و متقوم به دو امر است كه يكي مقدمه‌ي ديگري است.

1- ترك خودبيني و خودخواهي كه آن حقيقت و باطن تقوي است.

2- خداخواهي و حق‌طلبي كه آن حقيقت معراج و قرب است. در نهج‌البلاغه آمده است و چون بشر در معرض آفات اخلاقي (سركشي و ظلم و كبر) گرفتار شد به وسيله‌ي نماز و زكات و روزه‌ي بندگان مومن حفاظت مي‌شود. و حضرت علي(ع) فرموده‌اند:  يك فرد براي رهايي از دام شيطان هنگام روبرو شدن با نامحرم شيطان را به دل خود راه ندهد و آنكه متأهل نيست دو ركعت نماز بخواند و خدا را ياد كند و سپاس گويد تا خداوند از فضل خود آن را بي‌نياز كند. در سوره‌ي مائده نيز آمده است. «اي كساني كه به خدا ايمان آورده‌ايد. شراب و قمار و بت‌ها ناپاك‌اند و مي‌خواري و قماربازي و بت‌پرستي از كارهاي شيطان است از آن‌ها بپرهيزيد شايد رستگار باشيد. جز اين نيست كه شيطان به وسيله شراب و قمار مي‌خواهد كه ميان شما دشمني و بغض ايجاد كند و شما را از ياد خدا و به جا آوردن نماز باز دارد آيا شما آن‌ها را ترك مي‌كنيد»  امام صادق(ع) فرموده‌اند: كسي كه دو ركعت نماز بخواند و بداند با چه كسي سخن مي‌گويد  گناهانش بخشيده مي‌شود. در اين صورت است كه نماز معراج روح مي‌شود و عامل باز دارنده از فساد و موجب قرب به خداست.  و در جاي ديگري مي‌فرمايد: هر كس بخواهد بداند كه نمازش قبول است يا قبول نيست: ببيند آيا نمازش او را از گناه بازداشته است، به هر مقدار كه نماز او مانع گناه شد نمازش قبول شده است.

نماز بهترين حافظ و پشتيبان حريم حقوق ملت است و نهضتي عليه شرك و ثروت‌اندوزي و شخصيت و پيكاري براي احياي سنن اسلامي و اعتلاي اسلام و عظمت قرآن و امت اسلام است.

نماز به آدمي نيروي تحمل غم‌ها و مصائب مي‌بخشد انسان را اميدوار مي‌سازد و قدرت و ايستادگي و مقاومت در برابر حوادث بزرگ را به او مي‌دهد.

هر چه گويم عشق را شرح و بيان            چون به عشق آيم خجل گردم از آن

1- نماز بهترين برنامه ديني و محبوبترين اعمال نزد خدا

ابوذر غفاري از رسول خدا ( ص) روايت كرده كه آن حضرت درباره نماز فرمود :  ((الصَّلَاةُ خَيْرُ مَوْضُوعٍ فَمَنْ شَاءَ اسْتَقَلَّ وَ مَنْ شَاءَ اسْتَكْثَر ))

نماز بهترين چيزي است كه مقرر شده پس هر كه خواهد كم بخواند و هر كه خواهد زياد كند .

و در حديث ديگري از آن حضرت روايت شده كه فرمود :

(( أُوصِيكُمْ بِالصَّلَاةِ وَ حِفْظِهَا فَإِنَّهَا خَيْرُ الْعَمَلِ وَ هِيَ عَمُودُ دِينِكُمْ)) .

شما را به نماز و نگهداري و حفاظت آن سفارش مي كنم كه آن بهترين اعمال و ستون دين شماست .

و نيز از حضرت رسول روايت شده كه فرمود :

((إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الصَّلَاةُ وَ الْبِرُّ وَ الْجِهَادُ)) .

2- نماز وسيله تقرب مردمان با تقوي است

شيخ صدوق (ره) در كتاب عيون اخبارالرضا عليه اسلام به سندش از امام هشتم حضرت رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود :

((الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِي‏)) .

- نماز وسيله تقرب هر شخص با تقوايي است .

3- نماز موجب استجابت دعا مي شود

در چندين حديث آمده كه نماز موجب استجابت دعا مي شود مانند اين حديث كه از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود :

((مَنْ أَدَّى فَرِيضَةً فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ.)) .

-         هر كس يك نماز فريضه بخواند دعائي مستجاب شده دارد .

و در روايت ديگر از امام عسگري عليه السلام نقل شده كه موسي بن عمران عليه السلام به خدا عرض كرد : ((إِلَهِي فَمَا جَزَاءُ مَنْ صَلَّى الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا لَمْ يَشْغَلْهَا عَنْ وَقْتِهَا دُنْيَا قَالَ يَا مُوسَى أُعْطِيهِ سُؤْلَهُ وَ أُبِيحُهُ جَنَّتِي‏)) .

معبودا پاداش كسي كه نماز را در وقت خود  بخواند چيست ؟ فرمود : خواسته اش را مي دهم و بهشتم را در اختيارش قرار مي دهم .

4- نماز نخستين چيزي است كه در قيامت مورد سؤال قرار گيرد

 از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود :

 ((إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ عَلَيْهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ، فَإِذَا قُبِلَتْ قُبِلَ سَائِرُ عَمَلِهِ)) .

نخستين چيزي كه بنده در قيامت مورد حساب قرار مي گيرد نماز است كه اگر پذيرفته شد چيزهاي ديگر پذيرفته مي شود .

5- نماز شيطان را از انسان دور مي كند

 در حديثي از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود :

لَا يَزَالُ الشَّيْطَانُ يَرْعَبُ مِنْ بَنِي آدَمَ مَا حَافَظَ عَلَى الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا ضَيَّعَهُنَّ يَجْتَرِئُ عَلَيْهِ وَ أَوْقَعَهُ فِي الْعَظَائِم‏.

شيطان پيوسته تا وقتي كه فرزند آدم بر نماز هاي پنجگانه محافظت و مواظبت دارد از وي ترسان است و چون نمازها را ضايع كرد بر او دلير مي شود و او را در گناهان بزرگ مي اندازد .

 6- استمداد از نماز در رفع مشكلات زندگي

 يكي از فوائد نماز كه در زندگي دنيا و اخرت ما بسيار مفيد و توجه به آن لازم است : استعانت و استمداد از نماز در برابر مشكلات و رفع دشواريها است ، كه در دو آيه از آيات قرآن كريم در سوره بقره آمده است كه :

 (( ... اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة)).

 كمك گيريد از صبر و نماز .

 نخست آيه 45 اين سوره مباركه است كه مي فرمايد :(( وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعين )) .

 و ديگر آيه 153 از اين سوره است كه مي فرمايد :

 ((يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين)) . :

کارکردهای نماز در زندگی فردی و اجتماعی

 

امام خمینی(ره) پیرامون کارکردهای نماز و تأثیر آن در اصلاح جامعه و جلوگیری از تخلفات و بزهکاری و مـفـاسد اجتماعی می‌فرمودند: «در اسلام، از نماز هیچ فریضه‌ای بالاتر نیست... نماز پشتوانه ملت است


نقش و اهمیت نماز در دین نشان دهنده عظمت و استحکام این حبل متین و ریسمان استوار میان زمین و آسمان است. ریسمان دیگر اعمال ارزشی برای صعود انسان به افق بلند سعادت کافی نیست، ولی نردبان نماز، افزون بر آن که به تنهایی وسیله عروج است، می‌تواند ثقل و سنگینی بقیه اعمال را نیز متحمل شود.

 

دعوت به زندگی پاک

نماز قطع نظر از محتوای خودش با توجه به شرایط صحت دعوت به پاکسازی زندگی می‌کند، چرا که می‌دانیم مکان نمازگزار، لباس نمازگزار، فرشی که بر آن نماز می‌خواند، آبی که با آن وضو می‌گیرد و غسل می‌کند، محلی که در آن غسل و وضو انجام می‌شود باید از هر گونه غصب و تجاوز به حقوق دیگران پاک باشد، کسی که آلوده به تجاوز و ظلم، ربا، غصب، کم فروشی، رشوه خواری و کسی اموال حرام باشد، چگونه می‌تواند مقدمات نماز را فراهم سازد؟ بنابراین تکرار نماز در 5 نوبت در شبانه روز خود دعوتی است به رعایت حقوق دیگران.

 

مۆثر در ترک گناهان

نماز علاوه بر شرایط قبول یا به تعبیر دیگر صحت شرایط کمال دارد که رعایت آنها نیز یک عامل مۆثر دیگر برای ترک بسیاری از گناهان است، در کتب فقهی و منابع حدیث، امور زیادی به عنوان موانع قبول نماز ذکر شده است از جمله نماز کسی که زکات نمی‌پردازد، قبول نخواهد شد و همچنین روایات دیگری که می‌گوید: خوردن غذای حرام یا عجب و خودبینی از موانع قبول نماز است، پیدا است که فراهم کردن این شرایط قبولی تا چه حد سازنده است؟

نماز قطع نظر از محتوای خودش با توجه به شرایط صحت دعوت به پاکسازی زندگی می‌کند، چرا که می‌دانیم مکان نمازگزار، لباس نمازگزار، فرشی که بر آن نماز می‌خواند، آبی که با آن وضو می‌گیرد و غسل می‌کند، محلی که در آن غسل و وضو انجام می‌شود باید از هر گونه غصب و تجاوز به حقوق دیگران پاک باشد، کسی که آلوده به تجاوز و ظلم، ربا، غصب، کم فروشی، رشوه خواری و کسی اموال حرام باشد، چگونه می‌تواند مقدمات نماز را فراهم سازد؟ بنابراین تکرار نماز در 5 نوبت در شبانه روز خود دعوتی است به رعایت حقوق دیگران

روح انضباط

نماز روح انضباط را در انسان تقویت می‌کند، چرا که دقیقاً باید در اوقات معینی انجام گیرد که تأخیر و تقدیم آن هر دو موجب بطلان نماز است، همچنین آداب و احکام دیگر در مورد نیت و قیام و قعود و رکوع و سجود و مانند آن که رعایت آنها، پذیرش انضباط را در برنامه‌های زندگی کاملاً آسان می‌سازد.

امام رضا(علیه السلام) در پاسخ نامه‌ای که از فلسفه نماز در آن سۆال شده بود، چنین فرمود: علت تشریع نماز این است که توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است و مبارزه با شرک و بت پرستی و قیام در پیشگاه پروردگار در نهایت خضوع و نهایت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش از معاصی گذشته و نهادن پیشانی بر زمین همه روز برای تعظیم پروردگار و نیز هدف این است که انسان همواره هشیار و متذکر باشد، گرد و غبار فراموشکاری بر دل او ننشیند، مست و مغرور نشود، خاشع و خاضع باشد، طالب و علاقمند افزونی در مواهب دین و دنیا شود. (1)

بازداری از حرص و آز و کم‌طاقتی

خداوند متعال می‌فرماید: انسان حریص و کم طاقت آفریده شده و هنگامی که بدی به او رسد بی‌تابی می‌کند و هنگامی که خوبی به او رسد مانع از دیگران می‌شود، مگر نماز گزاران، آنان که نمازها را پیوسته انجام می‌دهند.(2)

انسان دارای غرایز منفی و مثبتی است که اگر غرایز منفی او بر اثر تعلیمات الهی کنترل نشود، به گمراهی کشیده خواهد شد و یکی از آن غرایز منفی، خصلت زشت حرص و آز و خصلت زشت بی‌تابی در برابر حوادث تلخ است بنابراین برای تعدیل این دو خصلت و جلوگیری از طغیان آن نیاز به تربیت الهی دارد و خداوند قادر و متعال ارتباط برقرار می کند، در پرتو این ارتباط، به وثوق و اطمینانی نسبت به آن یگانه بی‌همتا می‌رسد و نسبت به رزق فقط خدا را می‌بیند و مال و دارایی خود را از او می‌داند و با روحیه توکل و تسلیم، از آز و حرص دور می‌شود و در مقابل آن چه از خدا به او می‌رسد، خود را بنده خدا می‌داند و بی‌طاقتی نخواهد کرد.

نماز روح انضباط را در انسان تقویت می‌کند، چرا که دقیقاً باید در اوقات معینی انجام گیرد که تأخیر و تقدیم آن هر دو موجب بطلان نماز است، همچنین آداب و احکام دیگر در مورد نیت و قیام و قعود و رکوع و سجود و مانند آن که رعایت آنها، پذیرش انضباط را در برنامه‌های زندگی کاملاً آسان می‌سازد

نتیجه‌گیری

امام خمینی(ره) پیرامون کارکردهای نماز و تأثیر آن در اصلاح جامعه و جلوگیری از تخلفات و بزهکاری و مـفـاسد اجتماعی می‌فرمود:

«در اسلام، از نماز هیچ فریضه‌ای بالاتر نیسـت... نماز پشتوانه ملت است، سیدالشهدا در همان ظهر عاشورا که جنگ بود ـ آن جنگ بزرگ بود و همه در معرض خطر بودند ـ وقتی یکی از اصحاب گفت ظهر شده است، فرمود که یاد مـن آوردید، یاد آوردید نماز را، خدا تو را از نمازگزاران حساب کند و ایستاد همان جا نماز خواند. نگفت که ما می‌خواهیم جنگ بکنیم، خیر، جنگ را برای نماز کردند... جنگ برای این است که مردم آن زباله‌هایی که هستند، آنهایی که مانع از پیاده شدن اسلام هستند، آن‌هایی که مانع از ترقی مسلمین هستند، آن‌ها را از بـین راه بردارند؛ مقصد این است که اسلام را پیاده کنند و با اسلام انسان درست کنند. نماز یک کارخانه انسان سازی است، نـمـاز خـوب، فحشا و منکر را از یک امتی بیرون می‌کند. اینهایی کـه در این مراکز فساد کشیده شدند، اینها هم بی‌نمازها هستند، نمازخوان‌ها تو مساجدند و مهیایند برای خدمت، مسجدها را خالی نکنید».(3)

 

ولایت فقیه

 

اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فانّهم حجّتى عليكم و انا حجّة اللّه


ولايت فقيه پرتوى از ولايت امام زمان (عليه السلام)، و ولايت امام زمان(عليه السلام)پرتوى از ولايت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، و ولايت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) پرتوى از ولايت اللّه جلّ و علا است.

ولايت فقيه پرتوى از ولايت امام زمان (عليه السلام)، و ولايت امام زمان(عليه السلام)پرتوى از ولايت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، و ولايت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) پرتوى از ولايت اللّه جلّ و علا است.

از ديدگاه مكتب توحيد، مالك همه چيز و همه كس خداست و همچنين مالكيت مطلقه او منشأ حاكميّت مطلقه اوست. از اين رو بنابر اعتقاد موحّدان، هر حكومتى بايد از حكومت اللّه سر چشمه گيرد و بر اساس اراده و اجازه او تشكيل شود.

آن زمان كه خداوند پيامبرانش را براى هدايت انسانها فرستاد، حقّ زمامدارى آنان را نيز امضا فرمود و همگان را به تبعيّت و فرمانبرى آنان در همه زمينه ها دعوت نمود.

در باره پيامبر گرامى اسلام فرمود: «فلا و ربك لايؤمنون حتّى يحكّموك فيما شجر بينهم، ثم لايجدوا فى انفسهم حرجاً ممّا قضيت و يسلّموا تسليماً».

«قسم به پروردگار تو! اين مردم مؤمن واقعى نخواهند بود، مگر آنكه حكومت و داورى تو را در همه موارد مورد اختلاف خويش بپذيرند، سپس نسبت به رأى و قضاوت تو ـ حتّى اگر مخالف منافع آنان باشد ـ كاملا تسليم باشند و حتّى در درون دل خويش، هيچگونه نارضايتى و ناراحتى احساس نكنند».

و نيز در همين باره فرمود: «النبى اولى بالمؤمنين من أنفسهم».

« ـ در رعايت مصالح فردى و اجتماعى ايمان آوردگان ـ ولايت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بر جان و مال آنان بالاتر و بيشتر از ولايت خود آنان است».

بديهى است كه اين ولايت با رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پايان نمىپذيرد. و حفظ حدود اسلام و استقرار نظام مسلمين كه حكمت امضاى چنين ولايتى براى آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)، بود پس از او نيز استمرار مى يابد. و بدين طريق ائمه بزرگوارى كه وارثان تمام شئون پيامبر ـ غير از نبوّت ـ مى باشند عهده دار اين ولايت و حاكميت به حساب مى آيند.

امام رضا (عليه السلام) مى فرمايند: «إنّ الامامة خلافة اللّه و خلافة رسوله(صلى الله عليه وآله وسلم) و مقام اميرالمؤمنين (عليه السلام) و خلافة الحسن و الحسين(عليهما السلام). إن الامام زمام الدين و نظام المسلمين و صلاح الدنيا و عزّ المؤمنين، الامام أسّ الاسلام النامى و فرعه السامى. باالامام تمام الصلوة و الزكوة و الصّيام و الحج و الجهاد و توفير الفيىء و الصدقات و امضاء الحدود و الاحكام و منع الثغور و الاطراف».

«براستى امامت، خلافت از خدا و خلافت رسولخدا (صلى الله عليه وآله وسلم) و مقام اميرالمؤمنين (عليه السلام) و خلافت حسن و حسين (عليهما السلام) است. براستى امامت، زمام دين و نظام مسلمين وصلاح دنيا و عزّت مؤمنان است.

امام، بنياد رشد كننده اسلام و شعبه والاى آن است. به وسيله امام است كه نماز و زكات و روزه و حج و جهاد شكل مىگيرند و كمال مىيابند و خراج و صدقات فزونى مىپذيرند و حدود و احكام الهى اجراء مىشوند و مرزها و جوانب مملكت اسلامى محفوظ مىمانند».

در اين دوران، امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام) كه از جانب خدا و به تبعيّت از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دارنده همه شئونات مذكور است، در پس پرده غيبت بسر مىبرد و از سوى ديگر ترديدى نيست كه باغيبت آن بزرگوار، خداوند حكيم، پيروان او و امّت بزرگ اسلام را بىسرپرست و بلاتكليف نمىپسندد.

پس يا بايد پذيرفت كه خداوند امر تعيين حاكم و ولىّ امر را مطلقاً بر عهده خود مردم وا نهاده است كه ممكن نيست. چون شرايط غيبت، حكمتهاى جعل حاكم و ولىّ امر الهى را تغيير نداده بلكه آن را ضرورىتر مىسازد، و خدايى كه در دوران حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و امام (عليه السلام) مردم را بى رهبر و سرپرست نپسنديده، وا نهادگى آنان را در زمان غيبت امضا نمى فرمايد.

و يا بايد قبول كرد، كه در دوران غيبت نيز، اشخاصى با بهرهگيرى از ولايت الهى و حق حاكميت پيامبر و امام، در چهار چوبه كلمات راهگشا و فرمايشات مسئوليت بخش خود آن بزرگواران، حق ولايت و وظيفه سرپرستى مسلمين را بر عهده دارند.

اسحاق بن يعقوب از امام زمان (عليه السلام) طى نامهاى مىپرسد كه به هنگام غيبت شما در حوادثى كه روى مىدهد به چه كسى مراجعه كنيم؟ فرمود:

«اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فانّهم حجّتى عليكم و انا حجّة اللّه.»]

«در حوادث و رويدادهايى كه برايتان پيش مى آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد كه آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدايم».

امام حسن عسكرى(عليه السلام) فرمودند: «فامّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لأمر مولاه، فللعوام أن يقلّدوه.»

«هر فقيهى كه نگهدارنده نفس ـ از انحرافات و لغزشها ـ و حفظ كننده دين و مخالف با هواهاى نفسانى و مطيع امر مولاى خويش باشد، بر عامّه مردم است كه تقليد كننده ـ و تابع ـ او باشند».

و امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «ينظر اِنّ من كان منكم ممن روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فانّى قد جعلته حاكماً».

«آنان كه باهم اختلافى دارند بايد بنگرند و يك نفر از بين شما را كه راوى حديث ما و صاحب نظر در حلال و حرام، باشد و احكام ما را بشناسد شناسايى كنند و او را «حَكَم» قرار دهند زيرا من او را حاكم بر شما قرار دادم.

ساده انديشانه خواهد بود اگر كسى بگويد دائره اين «حجّت قرار گرفتن» و «لزوم تبعيت و تقليد» و «جعل حاكميت» فقط منحصر در اختلافات شخصى دو نزاع كننده يا پارهاى فروع فقهى مىباشد، و امام زمان(عليه السلام) و ساير امامان بزرگوار در اين فرمايشات به امر مهم حكومت و راهبرى اجتماع بر اساس قواعد اسلام و قرآن، نظرى نداشته و تشكيل حكومت اسلامى و كيفيت پياده شدن احكام اجتماعى اين دين مبين را، در اين احاديث ونظاير آنها، ناديده گرفته و دست فتنه پردازان دوره غيبت را در بازيچه قرار دادن نظام اسلام و مسلمين، كاملا باز قرار دادهاند!!

امام راحل (قدس سره) در مبحث ولايت فقيه از «كتاب البيع» بعد از نقل و بررسى دهها دليل و روايت معتبر مىفرمايد:

از آنچه بيان شد نتيجه مىگيريم كه فقهاء از طرف ائمّه (عليهم السلام) در جميع آنچه در اختيار آنان بوده است، داراى ولايت هستند. مگر دليلى بر اختصاص امرى خاص به معصوم (عليه السلام)اقامه شود كه در آن صورت، اين اصل كلى، استثناء مىخورد ... .

ما قبلا گفتيم همه اختياراتى كه در خصوص ولايت وحكومت براى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه(عليهم السلام) معيّن شده است، عيناً براى فقيه نيز معيّن و ثابت است. امّا اگر ولايتى، از جهت ديگر غير از زمامدارى و حكومت، براى ائمه (سلام اللّه عليهم) معين و دانسته شود، دراين صورت فقهاء ازچنين ولايتى برخوردار نخواهند بود. پس اگر بگوييم امام معصوم(عليه السلام)راجع به طلاق دادن همسر يك مرد يا فروختن و گرفتن مال او ـ گرچه مصلحت عمومى هم اقتضا نكند ـ ولايت دارد، اين ديگر در مورد فقيه، صادق نيست و او در اين امور ولايت ندارد، و در تمام دلايل كه پيشتر راجع به ولايت فقيه گفتيم، دليلى بر ثبوت اين مقام براى فقها وجود ندارد. چنانكه در كلام امام راحل (قدس سره) اشاره شده ولايت فقيه با همه گستردگىاش در حيطه حفظ مصلحت عمومى جامعه اسلامى شكل مىگيرد.

به عبارت ديگر، فقيه جامع الشرايط در هر شرايط زمانى و مكانى و اجتماعى بايد راهى رابرگزيند كه مكتب و مقرّرات آن بهتر اجرا شود. و به تعبير فقها، بايد «غبطه مسلمين» را رعايت نمايد، به اين معنا كه در همه امور بايد آنچه را كه بيشتر به صلاح اسلام و مصلحت مسلمين است اختيار كند.

از همين ديدگاه است كه در حكومت اسلامى دوران غيبت، تشكيل قواى سه گانه قانون گذارى، قضايى، اجرايى و نهادهاى نظارتى از طرف فقيه ضرورت مىيابد وبا همه اختياراتى كه ولىّ فقيه در اداره اجتماع دارد، باز هم مراجعه به آراى مردم در امورى چون تعيين رئيس جمهور و نوّاب مجلس و غيره معنا پيدا مىكند.

منبع:جمکران

اجزاء دین

امام صادق  
مِن دينِالأئمّةِ الورعُ و العِفّةُ و الصّلاحُ... و انتظارُ الفَرَجِ بالصّبرِ.
 پارسايى، پاكدامنى،درستى ... و صبورانه در انتظار فرج بودن جزء دين امامان است(بحارالانوار،ج82،ص162)

 

آیا قرآن کتاب‌علمی است و آیا همه علوم‌‌بشری در قرآن وجود دارد؟

آیا قرآن کتاب‌علمی است و آیا همه علوم‌‌بشری در قرآن وجود دارد؟

˜ پاسخ:

در این مورد سه دیدگاه عمده وجود دارد که بصورت مختصر بدانها اشاره می‏کنیم و دلایل آنها را مورد بررسی قرار می‏دهیم:
دیدگاه اول: همه علوم بشری در قرآن وجود دارد:

این اندیشه برای اولین بار در کتاب «احیاء العلوم» و «جواهر القرآن» ابوحامد غزالی (م 505 ق) مطرح شده است. او سعی کرد نشان دهد همه‌ی علوم را می‏توان از قرآن استخراج کرد. او می‏نویسد:

«پس علوم، همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال ذات و صفات خود را توضیح می‏دهد و این علوم بی‏نهایت است و در قرآن به اصول و کلیات (مجامع) آنها اشاره شده است.»[1] سپس ابوالفضل المرسی (655ـ570 ق) صاحب کتاب «التفسیر» این دیدگاه را بصورت افراطی می‏پذیرد و می‏گوید: «همه‌ علوم اولین و آخرین در قرآن وجود دارد.»[2] آنگاه بدر الدین زرکشی (م 764 ق) در «البرهان» این نظریه را می‏پذیرد.[3]

و پس از او جلال الدین سیوطی (م 911 ق) در کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» و «الاکلیل فی استنباط التنزیل» با پذیرفتن دیدگاه‌های غزالی و المرسی آن را تقویت می‏کند[4] و مرحوم فیض کاشانی (م 1091 ق) هم در مقدمه‌ تفسیر «صافی» این دیدگاه را به صورت خاصی در قسمتی از علوم می‏پذیرد.[5] این دیدگاه در عصر جدید هم با پیشرفت علوم تقویت شد و کسانی مثل طنطاوی جوهری (م 1862م) در تفسیر مشهور «الجواهر فی تفسیر القرآن» سعی کرد تا بسیاری از علوم جدید را به قرآن نسبت دهد و جدیدترین تمایل نسبت به این نظریه از طرف شخصی بنام رضا نیازمند در سال گذشته (1375 ش) اظهار شد که در مقاله‏ای نوشت:

«کسی که قرآن را قبول داشته باشد، باید قبول کند که مطالب آن شامل کلیه علوم هم هست و در آن هر چیز بر اساس دانش تفصیل داده شده است.»[6]
دلایل دیدگاه اول

1. ظاهر برخی آیات قرآن دلالت بر این دارد که همه چیز در قرآن وجود دارد. مثل: «نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی‏ء»[7]؛ «و کتاب را بر تو نازل کردیم در حالی که بیان کننده هر چیز است.»

2. آیاتی که اشاره به علوم مختلف می‏کند.

برای مثال: آیه‏ای که از حساب سخن می‏گوید اشاره به علوم ریاضی دارد. «وکفی بنا حاسبین»[8] و از آیه «رفیع درجات»[9] با حساب ابجد 360 درجه بودن درجات دایره در هندسه استخراج می‏شود و علم پزشکی از آیه «واذا مرضت فهو یشفین»[10] بدست می‏آید.

3. روایاتی که دلالت می‏کند همه علوم در قرآن کریم وجود دارد.

برای مثال: از امام باقر7 روایت شده که فرمودند: «ان اللّه تبارک وتعالی لم‌یدع شیئاً تحتاج الیه الامة الانزله فی کتابه وبیّنه لرسوله»[11]؛ «خداوند تبارک و تعالی هیچ چیزی را که مردم به آن محتاج باشند، فرو‌گذار نکرده است مگر آنکه آنها را در قرآن، نازل فرمود و برای پیامبر9 بیان کرده است».

4. دلیل دیگر بر وجود همه‌ی علوم در قرآن، مسأله بطون آن است که در روایات متعددی وارد شده که قرآن دارای بطون مختلف است.[12]

غزالی در «احیاء‌العلوم» به همین مطلب استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دویست علم ذکر کرده است و بعد می‏گوید: این عدد چهار برابر می‏شود، چون هرکلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد.[13]

تذکر: دلایل این دیدگاه را در هنگام ذکر دلایل دیدگاه دوم و سوم مورد بررسی و نقد قرار می‏دهیم.
دیدگاه دوم: قرآن فقط کتاب هدایت و دین است و برای بیان مسائل علوم تجربی نیامده است.

این دیدگاه را می‏توان از سخنان برخی از صاحب نظران و مفسران استفاده کرد. برای مثال ابو اسحاق شاطبی (م 790 ق) که اولین مخالف با نظریه غزالی و المرسی بود می‏گوید:

«قرآن برای بیان احکام آخرت و مسائل جنبی آن آمده است.»[14]

نویسندگان تفسیرهای «مجمع البیان» و «کشاف» نیز می‏نویسند:

«منظور از بیان همه چیز در قرآن، مسائل مربوط به هدایت و دین است.»[15]

تذکر1: دلایل این دیدگاه همراه با دیدگاه سوم بیان می‏شود.

تذکر2: سخنان این بزرگان قابل توجیه و تأویل است و نمی‏توان گفت که آنان متمایل به دیدگاه سوم نبوده‏اند. و گر نه ظاهر سخن آنان با ظواهر آیات قرآن ناسازگار است؛ چرا که در قرآن احکام و حدود و حتی قوانین ارث و دستورات جنگ و حکومت و اقتصاد و... بیان شده است که مربوط به دنیای مردم است.[16]

دیدگاه سوم: دیدگاه تفصیل؛ یعنی از طرفی همه علوم بشری در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلی قرآن نیز هدایت‏گری بشر به سوی  خداست و از طرفی دیگر قرآن‌کریم دعوت به تفکر و علم می‏کند و برخی از مثال‏ها و مطالب علمی صحیح و حق را بیان می‏کند که بیانگر اعجاز علمی قرآن است.

دلایل و شواهد: در اینجا دلایل این دیدگاه را همراه با ردّ دلایل دیدگاه اول بیان می‌کنیم:

1. قرآن کتاب هدایت، اخلاق، تربیت و دین است و انسان‏ها را به سوی فضیلت‏ها و خداشناسی هدایت می‌کند. بنابر این ضرورتی ندارد که قرآن، همه‌ مسائل علوم‌تجربی، عقلی و نقلی را با تفصیلات و فرمول‏های آنها، بیان کند، هر چند این موارد گاهی اشارات حق و صادقی دارد.

این مطلب مورد تأکید مفسّران قدیمی[17] و صاحبنظران معاصر[18] است.

2. ظهور آیاتی که می‏فرماید: «همه چیز در قرآن است» قابل اخذ نیست چرا که:

اوّلاً: این ظهور بر خلاف بداهت است و بسیاری از فرمول‏های شیمی و فیزیک در قرآن کریم نیست.

ثانیاً: ظهور این آیات مورد انکار صریح برخی از مفسّران قرار گرفته است و گفته‏اند که منظور وجود چیزهایی است که در هدایت انسان لازم است و اینها در قرآن وجود دارد.[19] (کل شی‏ء = امور دینی)

ثالثاً: لفظ «کتاب» در آیات مورد بحث «نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی‏ء»[20] ممکن است به چند معنا باشد: «قرآن کریم، لوح محفوظ، اجل، علم خدا، امام مبین»[21] پس نمی‏توان گفت: که حتماً مراد قرآن است و همه چیز در آن است و همین اشکال در مورد روایاتی که مورد استناد واقع شده بود نیز وارد است.

رابعاً: این آیات با دلیل عقل (قرینه لبّی) تخصیص می‏خورد و محدود می‏شود. چون عقل انسان حکم می‏کند که قرآن در مورد هدف خود (هدایت معنوی انسان) بیان همه چیز باشد نه در اموری که خارج از حوزه‌ هدف اوست.

3. آیاتی از قرآن که اشاراتی به علوم طبیعی دارد هدف آنها کشف فرمولهای هندسه و شیمی و... نیست؛ بلکه این اشارات بطور استطرادی و حاشیه‏ای این مباحث را مطرح کرده است. یعنی صرفاً ذکر مثال (البته حق و واقعی) است و هدف آن، آموزش علوم نیست.

علاوه بر آنکه برخی از آیاتی که مورد استشهاد طرفداران دیدگاه اوّل قرار گرفت از لحاظ موازین تفسیری قابل نقد است برا ی مثال: آیه «رفیع الدرجات» ربطی به درجات دایره ندارد. و حمل آیات بدون قرینه عقلی یا نقلی معتبر بر یک مطلب، موجب تفسیر به رأی می‏شود.

4. مسأله بطون قرآن و علم أئمه: از مورد بحث ما خارج است. چون موضوع بحث این است که آیا همه‌ی علوم بشری را می‏توان از ظواهر قرآن استخراج کرد یا نه؟
جمع بندی و نتیجه‌گیری

بنا بر آنچه بیان کردیم به این نتیجه می‏رسیم که ظاهر آیات قرآن، بر تمام علوم بشری (با تمام فرمول‏ها و جزئیات آن) دلالت ندارد.
بلی در قرآن، اشاراتی به بعضی از علوم و مطالب علمی شده است که استطرادی و عرضی است ولی همه‌ علوم بالفعل در قرآن مذکور نیست و آیاتی که در این زمینه است (مثل آیه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر این دارد که تمام احتیاجات دینی و هدایتی مردم، در قرآن به طور تفصیل یا مجمل ذکر شده است.[22]

علوم بشری و مثالهای علمی در قرآن

شکی نیست که قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است و از جهات گوناگونی اعجاز آن به اثبات رسیده است. یکی از وجوه اعجاز قرآن جهت علمی آن است.

 

 


شکی نیست که قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است و از جهات گوناگونی اعجاز آن به اثبات رسیده است. یکی از وجوه اعجاز قرآن جهت علمی آن است.
در عصر جاهلیت عرب که ظلمت و سیاهی بر تمام جهان سایه افکنده بود و حتی اروپاییان در اوهام و خیالات اوایل قرون وسطی به سر می بردند و می رفتند تا ده قرن از تاریکترین دوره های تاریخ خود را بگذرانند - دورانی که مردمان را به جرم اظهار نظرهای علمی می سوزاندند و در دادگاههای تفتیش عقاید انسانهای بهره مند از دانش را به محاکمه می کشیدند - قرآن با روشنگریهای علمی و توجه وافر به علم و علما و دعوت به تفکر پا به میدان مبارزه با جهل و ظلمت گذاشت.
لکن در اینجا بحث بر سر این مطلب است که آیا تمام علوم بشری (علم به معنی عام که شامل علوم عقلی و نقلی و تجربی و شهودی می شود) با تمام دقایق و ظرایف آنها در لابه لای آیات قرآن نهفته است؟ به طوری که هر زمان مقداری از آن توسط دانشمندی کشف می شود؟ و یا قرآن منشا بسیاری از علوم و توجه به علم و علماست اما کتاب فیزیک و شیمی و... نیست، بلکه کتاب هدایت و تربیت است و فقط این علوم را تشویق می کند.
در این جا دو دیدگاه وجود دارد و هر کدام برای خود دلایلی دارند که ما به بررسی آنها می پردازیم:

الف) دلایل کسانی که معتقدند همه علوم در قرآن کریم موجود است:

1 - ظاهر آیات قرآن دلالت بر این دارد که همه چیز در قرآن هست:
مثال: قال الله تعالی: «لا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین ».هیچ ترو خشکی نیست مگر آنکه در کتاب مبین الهی وجود دارد.
قال الله تعالی: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء» «هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکردیم در حالی که روشن کننده هر چیز است.»
قال الله تعالی: «ما فرطنا فی الکتاب من شی ء» «هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکردیم ».
اینان معتقدند که قرآن وجود کتبی جهان تکوین و خلاصه ای از اسرار آفرینش است، پس همه علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است و حتی مسائل فیزیک و شیمی و ریاضی در قرآن هست و اگر ما نتوانیم آنها را پیدا کنیم علتش این است که عقل ما از درک و استخراج آنها از قرآن قاصر است. در آینده بشریت پیشرفت می کند و همه مسائل را از قرآن به دست می آورد.
مرحوم فیض کاشانی در استدلال به آیه دوم اینطور می فرماید: «که علوم انسان دو گونه است اول علوم مستفاد از حس که به وسیله تجربه و حواس به دست می آید و این علوم متغیر و فاسد شدنی و محصور و متناهی است و اکثر علوم مردم این گونه است. دوم علومی که از مبادی و اسباب و غایات به صورت علوم واحد کلی بسیط بر وجه عقلی و غیر متغیر به دست میآید. و آن علم به مسبب الاسباب هر چیزی است و این علم ضروری و کلی و محیط به همه امور و احوال است و شک و تغییر و غلط در آن نیست و این علم مثل دانش خدا به اشیا و علم ملائکه و انبیاء و اوصیاست که به احوال موجودات در گذشته و آینده آگاهی دارند. هر کس کیفیت این علم را بداند معنی آیه تبیانا لکل شی ء را می فهمد و متوجه می شود که همه علوم و معانی در قرآن هست و هر امری خودش یا مقومات و اسباب و مبادی و غایات آن در قرآن وجود دارد.» 
برخی در مخالفت با این نظر استدلال می کنند که: بعد از کلمه لکل شی ء در آیه شریفه آمده است «هدی و رحمة » پس معلوم می شود که هدایت قرآن غیر از بیان همه چیز است و لذا می توان گفت که بیان همه چیز عبارت است از بیانات تربیتی و هدایتی قرآن که برای بشر آورده است.
این امر (وجود همه علوم دنیایی و علوم بشری و معارف دینی در قرآن) در تفسیر مجمع البیان  به عنوان یک احتمال ذکر شده است. جلال الدین سیوطی نیز در الاتقان همین قول را انتخاب کرده و به آیات یاد شده استشهاد کرده است. در احیاء العلوم غزالی نیز چنین آمده است: «پس علوم همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن افعال و ذات و صفات خود را توضیح می دهد و این علوم بی نهایت است و در قرآن به اصول و کلیات (مجامع) آنها اشاره شده است » 
2 - دلیل دوم بر این که تمام معارف بشری در قرآن وجود دارد آیاتی است که اشاره به علوم مختلف می کند.
غزالی در کتاب جواهر القرآن بر این مطلب اصرار می ورزد و مثالهای فراوان می زند که علوم مختلف از قرآن نشات گرفته است. او بعد از این که بیان می کند تمام علوم دینی و علوم وابسته به آنها (مثل لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسیر، علم قصص اولین، علم کلام، علم فقه، علم اصول فقه و...) از قرآن منشا گرفته است سرچشمه سایر علوم را هم قرآن می داند، مثل علم طب، علم هیئت و نجوم، علم تشریح اعضا و علم سحر و طلسمات و... آنگاه می گوید: این علوم (آنچه شمردیم و نشمردیم) اوائل و اصول آنها از قرآن است و منشا علم طب را آیه «و اذا مرضت فهو یشفین »  می داند که خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه السلام نقل می فرماید و می گوید این فعل واحد را کسی نمی شناسد مگر کسی که علم پزشکی را کامل بداند و... 
دکتر ذهبی نیز در کتاب التفسیر و المفسرون مثالهای زیادی از ادعاهای کسانی که معتقدند همه علوم در قرآن یا از قرآن سرچشمه می گیرد آورده است; مثل علم طب و جدل و هیئت و هندسه و جبر و مقابله و...و برای هر مورد نیز آیاتی ذکر می کند 
3 - دلیل سوم بر وجود همه علوم در قرآن این است: روایاتی دراین زمینه وارد شده است که مؤید عمومیت مستفاد از لفظ آیات است به علاوه ائمه علیهم السلام در مورد علوم مختلف (همچون پزشکی و فضائی و ...) سخن گفته اند و سپس فرموده اند که تمام علوم ما از قرآن است. پس معلوم می شود که علوم مختلف در قرآن وجود دارد، لکن افراد خاصی از آن مطلع هستند. برای مثال به چند روایت اشاره می کنیم:
امام باقر علیه السلام: ان الله تبارک و تعالی لم یدع شیئا تحتاج الیه الامة الا انزله فی کتابه و بینه لرسوله.  «خداوند تبارک و تعالی هیچ چیز را که مسلمانان به آن محتاج باشند فرو گذار نکرده است و آنها را در قرآن نازل فرموده و برای پیامبر صلی الله علیه وآله بیان کرده است ».
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: انی لاعلم ما فی السموات و ما فی الارض و اعلم ما فی الجنة و اعلم ما فی النار و اعلم ما کان و ما یکون. قال: ثم مکث هنیئة فرای ان ذلک کبر علی من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عزوجل. ان الله عزوجل یقول: فیه تبیان کل شی  از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: «به درستی که من هر چه در آسمانها و زمین است می دانم، هر چه در بهشت و جهنم است می دانم، هر چه واقع شده یا می شود می دانم، سپس کمی مکث فرمود. ملاحظه کرد که این مطلب برای شنوندگان دشوار آمده، پس فرمود: این مطالب را از قرآن می دانم که خداوند فرماید: قرآن بیان کننده همه چیز است.»
4 - دلیل دیگر بر وجود همه علوم در قرآن مساله بطون قرآن است. در بسیاری از روایات اسلامی به بطون قرآن و این که هر آیه ای چندین بطن دارد اشاره شده است.  این اعجاز قرآن است که عارف و فقیه و فیلسوف و فیزیکدان هر کدام یک برداشت جداگانه از آیات قرآن دارند، و هر کدام از یک آیه چیزی متوجه می شوند که دیگران از آن غفلت می کنند. پس هیچ کدام نباید برداشت دیگری را رد کند زیرا اگر فیلسوف هم فیزیکدان بود شاید مثل او برداشت می کرد.
غزالی در احیاءالعلوم به این مطلب استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دویست علم ذکر کرده است و بعد می گوید: «این عدد چهار برابر می شود، چون هر کلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد  .»

ب) دلایل کسانی که معتقدند همه علوم بشری در قرآن کریم موجود نیست:

اول: قرآن کتاب هدایت اخلاقی و تربیتی و دینی انسان است و نازل شده تا انسانها رابه سوی فضیلتها و خداشناسی هدایت کند تا از خرافه پرستی دور شوند، و حقوق (افراد و خانواده و اجتماع) را به صورت کلی بیان کرده تا مردم با رعایت احکام الهی زندگی سالم داشته باشند و بر جهانشناسی و معرفت طبیعت تکیه می کند تا رابطه انسان و جهان با خدا روشن شود و مردم معرفت بهتری به خدا پیدا کنند.
پس ضرورتی ندارد که قرآن همه مسائل علوم تجربی و عقلی ونقلی را با تفصیلات و فرمولهای آنها بیان کرده باشد، بلکه به آیات الهی در زمین و آسمان برای سیر در ملکوت و تفکر در صنع الهی اشاراتی دارد تا به هدف تربیت و تزکیه انسانها نایل شود و بعید نیست منظور از بیان همه چیز در قرآن مسائل دینی و هدایتی مردم باشد همان طور که بعضی از مفسران هم گفته اند.
خلاصه کلام این که هدف قرآن، تربیت معنوی انسان است و در این راه لازم نیست همه معارف تجربی و غیر تجربی را برای بشر بیان کند چون انسان عقل و احساس دارد و خود می تواند مسائل تجربی و علوم را به دست آورد، به علاوه این علوم لازمه لاینفک تربیت معنوی انسان نیست.
یکی از اساتید صاحبنظر می گوید: «لازم نیست قرآن در یک مساله علمی حتما نظریه داده باشد، زیرا قرآن در صدد و در جایگاه حل مسائل علمی نیست، البته آنچه فرموده باشد حق است. اگر اشاره ای به نکته ای علمی داشته باشد و براستی لفظ قرآن بر آن دلالت کند حق است و جای هیچ حرفی نیست .»
دوم: ظهور آیاتی که دلالت بر این دارد که هر چیزی که در قرآن هست قابل اخذ نیست، یعنی نمی توان عمومیت آنها را پذیرفت و گفت همه علوم بشری و همه معارف دینی با هم و به صورت مفصل در قرآن موجود است و برای رفع این ظهور سه شاهد داریم:
الف - این ظهور خلاف بداهت است چون بسیاری از مسائل علوم جدید مثل فرمولهای شیمی و فیزیک و ریاضی در ظواهر قرآن موجود نیست، و این مطلب را هر کس که یک بار قرآن را با دقت مطالعه کند متوجه می شود (البته مساله بطون قرآن و علم ائمه علیهم السلام بحث دیگری است که مستقلا به آن اشاره می کنیم).
ب - بعضی از مفسران قرآن صریحا این ظهور را انکار کرده اند و جالب این که در میان این مفسران کسانی به چشم می خورند که از سردمداران تفسیر علمی قرآن هستند. برای مثال، سیدمحمدرشیدرضا در ذیل آیه شریفه «ما فرطنا فی الکتاب من شی ء» (17) می گوید: «اگر مراد از کتاب علم الهی یا لوح محفوظ باشد پس عمومیت آیه بظاهرش محفوظ است (یعنی تمام چیزها و امور دین و دنیا در علم الهی موجود است).
لکن اگر منظور از کتاب قرآن باشد شی ء منظور موضوع دینی است و آن هدایت الهی است پس همه چیز که مربوط به اقسام هدایت است در قرآن بیان شده است و این قول را که بعضی می گویند قرآن تمام علوم موجودات را در بر دارد کسی از صحابه و علمای تابعین و غیر آنها نگفته است و هیچ کس آن را قبول نمی کند مگر کسی که قائل شود هر چه در کتابهای گذشتگان است حق است اگر چه مخالف عقل و نقل و لغت باشد  .»
طنطاوی نیز در تفسیر خود لکل شی ء را امور دینی (که گاهی به تفصیل و گاهی به اجمال ذکر شده) می داند. همچنین ابواسحاق ابراهیم بن موسی الشاطبی در کتاب الموافقات ظهور آیات را شدیدا انکار می کندو دکتر ذهبی نیز در التفسیر و المفسرون با او همراهی می کند.
ج - در مورد کتاب در آیات شریفه چند احتمال ذکر شده است که یکی از آنها این است که منظور قرآن می باشد. پس به طور قطعی نمی توان گفت که قرآن کریم می فرماید همه چیزها و علوم و معارف دینی و دنیایی در قرآن موجود است (بلی این یکی از احتمالات در مورد آیه شریفه است. ولی چون این ظهور مخالف عقل است آن را کنار می گذاریم). و اما احتمالاتی که مفسران در مورد کتاب در آیات شریفه داده اند، چنین است:
1 - منظور از کتاب قرآن کریم می باشد، پس همه امور دین و دنیا در قرآن موجود است یا این که منظور از کتاب قرآن کریم است، اما فقط امور شرعی و دینی در قرآن موجود است، چنانچه در تفسیر مجمع البیان کشاف  و المیزان آمده است.
2 - منظور کتابی است که نزد خداست و همه امور گذشته و آینده را در بر دارد و آن لوح محفوظ است، همان طور که بعضی از تفاسیر شیعه علیه السلام و اهل سنت به آن تصریح کرده اند. 
3 - شاید منظور از کتاب در آیه شریفه «ما فرطنا فی الکتاب من شی ء» اجل باشد، یعنی هیچ چیزی را ترک نکردیم مگر آن که مرگ او را واجب کردیم. و چنین احتمالی را نیز در آیه شریفه «ولا رطب ولایابس الا فی کتاب مبین » داده اند  و مجمع البیان غیر آن احتمال را ذکر نکرده است.
4 - احتمال دارد منظور از کتاب علم خدا باشد چنانچه بعضی به آن تصریح کرده اند (البته شاید منظور از علم خدا همان لوح محفوظ باشد، اما در بعضی تفاسیر جدا شده است). 
5 - در بعضی از روایات که در تفسیر برهان آورده است کتاب را به امام مبین معنی کرده اند. 
سوم: در مورد آیات قرآن که اشاراتی به علوم طبیعی و تجربی و شناخت طبیعت دارد می توان پرسید آیا هدف آن بیان و کشف فرمولهای هندسه و شیمی است یا به طور استطرادی و تطفلی (حاشیه ای) این بحثها را مطرح کرده است. در اینجا بسیاری معتقدند که ذکر مثالهای علمی در قرآن موضوعیت ندارد یعنی مثال است و هدف آموزش علوم نیست بکله مثال را برای هدف دیگر آورده است.
در این مورد ذکر این مطلب لازم است که آیاتی که برای پیدایش علوم شیمی و ماشین سازی و هندسه به آنها استشهاد کرده اند دلالت بسیار ضعیفی دارد و یا اصلا بر موارد فوق دلالت ندارد. برای مثال، آیه رفیع الدرجات هیچ ربطی به دایره و 360 درجه بودن آن ندارد. در این مورد درجات دایره یک قرارداد و اعتبار ریاضی است و آیه شریفه هم اشاره ای به دایره ندارد و استفاده عدد 360 از اعداد ابجد هم بلا دلیل است و هیچ دلیل نقلی یا عقلی نداریم که قرآن بر اساس حروف ابجد صادر شده باشد.
بلی بعضی آیات قرآن اشاراتی به علوم دارد و یا حتی تشویق به علم می کند و گاهی ممکن است اشاره قرآن به یک مطلب موجب توجه انسان به آن رشته علمی شده باشد، لکن این مطلب غیر از این است که کسی ادعا کند تمام فرمولها و طرز ساخت ماشین و هواپیما در قرآن آمده است.
چهارم: اما در مورد بطون قرآن و این که منشا علم ائمه علیهم السلام به تمام معارف و علوم گذشته و آینده از طریق قرآن است و یا علم به مبادی و مقومات اسباب که فیض کاشانی در مورد قرآن مطرح می فرمود، به چند صورت می توانیم پاسخ دهیم:
الف - در ضمن احتمالات در تفسیر آیات شریفه بیان کردیم که بعضی کتاب را به معنی امام یا لوح محفوظ یا علم الهی گرفته اند، و بنابراین تفسیر مساله حل می شود، چون علوم و معارف نزد امام مبین است یا همه علوم در علم الهی یا لوح محفوظ است که پیامبرصلی الله علیه وآله و امام علیه السلام از آن اطلاع دارند. پس مساله وجود جمیع علوم در قرآن مطرح نمی شود، و اگر در روایات هم اشاره ای به کتاب الله (و این که منشا علوم ائمه علیهم السلام از آنجاست) شده است اشاره به همان لوح محفوظ یا علم الهی اشاره دارد و شاید منظور فیض کاشانی هم همین مطلب باشد) و قرینه جالب این است که در روایتها کلمه کتاب الله (نه کلمه قرآن) آمده است.
ب - احتمال دارد که علوم ائمه علیهم السلام یا باطن قرآن هم مربوط به همان چیزی باشد که ظواهر قرآن مربوط به آن است یعنی در ارتباط با احکام الهی و هدایت الهی باشد، نه این که تمام علوم و معارف بشری مثل شیمی و فیزیک در باطن قرآن باشد.
این مطلب از بعضی روایات که در ذیل آیات مورد بحث آورده شده است استنباط می شود، چون در این روایات به حلال و حرام و حدود مثال می زنند و سپس کل ما یحتاج الیه الناس (هر چیزی را که مردم به آن احتیاج دارند) را ذکر می کنند پس ممکن است منظور احتیاجات دینی و هدایتی مردم باشد، هر چند علم پیامبرصلی الله علیه وآله و امام علیه السلام به علوم و معارف بشری از طریق باطن قرآن یا از ناحیه وحی یا الهام ممکن است، اما بحث در این است که آیا این آیات دلالت بر این مطلب دارد یا ندارد.
ج - ممکن است در اینجا تفصیل قائل شویم یعنی بگوییم:
1 - ظواهر قرآن که مردم می فهمند عبارت است از بیان معارف دینی و هر چه مربوط به هدایت انسان است، پس بیان علوم جدید با تمام جزئیات آن هدف ظاهر قرآن نیست.
2 - اما قرآن (که شامل ظاهر و باطن است) همه علوم و معارف دینی و غیر دینی را دربر دارد. لکن مخاطب آن پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام هستند و فقط آنها می توانند این علوم را استخراج کنند. یعنی قرآن تبیان همه چیز (علوم دینی و علوم بشری) هست، لکن فقط برای پیامبر و اوصیای او.
در این مورد علامه طباطبایی (ره) سخن جالبی دارد. ایشان در ذیل آیه شریفه «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء»  می گوید:
ظاهرا مراد از کل شی ء هر چیزی است که به هدایت مربوط باشد، هر چه که مردم در مورد مبدا و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصص و موعظه ها احتیاج دارند، قرآن به آن هدایت کرده است و بیان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن همین مطلب را متوجه می شویم، لکن در روایات نقل شده است که در قرآن علم گذشته و آینده تا قیامت موجود است و اگر این روایات صحیح باشد، منظور از تبیان اعم از دلالت لفظی است پس شاید اشاراتی از غیر طریق دلالت لفظی دارد و اسراری را کشف می کند که فهم عرفی به آنها راهی ندارد .»
پس اگر منظور از بطون قرآن و علم ائمه علیهم السلام به این طریق باشد از محل بحث ما خارج است چون اختلاف در این بود که آیا ظواهر همین قرآن موجود، صرف نظر از روایات و بیان پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام، جمیع علوم بشری و دینی را در بردارد یا ندارد و اگر بگوییم که پیامبر و ائمه علیهم السلام از باطن و رموز قرآن همه علوم را در می یابند ربطی به بحث ما ندارد. شاید این وجه جمع بین دو قول (موافق و مخالف) در این مس.له باشد. به عبارت دیگر این جا دو بحث مطرح است.
نخست این که آیا ظاهر قرآن با همین کلمات و الفاظ و معانی عرفی آن بر تمام علوم و معارف دینی و بشری مثل شیمی و فیزیک دلالت دارد یا ندارد. که البته کسی شک ندارد که چنین دلالتی وجود ندارد.
دوم این که آیا قرآن با توجه به علم پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام و باطن آن و رموز آن دلالت بر جمیع معارف دینی و بشری می تواند داشته باشد یا نمی تواند داشته باشد.
که در این مورد هم شکی نیست که اگر روایات وارده در بحث بطون قرآن و علوم ائمه از طریق قرآن صحیح باشد و آنها را بپذیریم  در این مطلب بحثی نیست، اما از محل بحث ما خارج است.
پنجم: دلیل دیگر بر این که نمی توان گفت همه علوم بشری در قرآن وجود دارد این است که بر اساس این قول اشکالات و محظورات متعدد بوجود می آید، که مابه آنها اشاراتی می کنیم:
الف: تفسیر به رای و تاویل خطر این تفکر است، چون قرآن در همه مسائل علمی صراحت ندارد و کسی که می گوید همه مسائل در قرآن هست ناچار می شود بعضی آیات را تاویل کند و آیات را از معانی صحیح و روشن خود منحرف و آن را به طور واژگونه تفسیر کند، (که نمونه آن را در تفسر آیه رفیع الدرجات دیدیم) در حالی که پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام از تفسیر به رای نهی کرده اند و وعده آتش بر آن داده اند.
ب: باعث می شود تا قرآن که کتاب مبین و هدایت است به صورت یک کتاب مجمل و مبهم و پر از اسرار کشف نشده نشان داده شود، زیرا بسیاری از علوم و جزئیات آنها در قرآن یافت نمی شود و لذا بعضی افراد ناچار می شوند دامنه اسرار را توسعه دهند و کم کم بگویند ظواهر قرآن را ما نمی فهمیم و برای ما حجت نیست.
ج: تعصب و جمود و تهمت به طرف مقابل از پیامدهای این تفکر است. زیرا بسیاری از مطالب علمی در قرآن قابل اثبات نیست و لذا بعضی افراد اظهار نظر بی دلیل می کنند و در مقابل انکار مخالفان به تهمت عدم ایمان به قرآن، ملحد، معاند و... دست می یازند. 
د: الفاظ قرآن معانی معینی دارد که در لغت و اصطلاحات شرعی و معانی عرفی مذکور است و اگر بگوییم قرآن بر تمام علوم دلالت دارد لازم می آید الفاظی که در عصر نزول نازل شده معانی جدیدی را که نسلها بعد می آید (مثل فرمولهای شیمی و فیزیک) قصد کرده باشد. این مطلب در نظر هیچ انسان عاقلی صحیح به نظر نمی آید، که اعراب با یک فهم معین با الفاظ معین خطاب شوند اما معانی هزار سال بعد از آن الفاظ مراد باشد. 
ه : چون علوم جدید و نظریات علمی در معرض خطا و تغییر است پس هر چند سال یک نظریه باطل و نظر جدیدی ارائه می شود و گاهی این نظریات با هم تنافی و تضاد دارند و اگر قرآن بر این نظریات تطبیق شود و بگوییم همه علوم در قرآن هست پس لازم می آید که الفاظ و آیات قرآن هم در معرض این آفات قرار گیرد در حالی که قرآن از باطل به دور است.

جمع بندی و نتیجه گیری:

از تمام مطالب گذشته به این نتیجه می رسیم که ظاهر آیات قرآن بر تمام علوم بشری (با تمام فرمولها و جزئیات آن) دلالت ندارد، و اگر با توجه به بطون و علم پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام کسی چنین چیزی اثبات کند از محل بحث ما خارج است و علم آن مختص به پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام است.
بلی در قرآن اشاراتی به بعضی علوم و مطالب علمی شده است که استطرادی و عرضی است، ولی همه علوم بالفعل در قرآن مذکور نیست، و این آیات (مثل آیه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر این مطلب دارد که تمام احتیاجات دینی و هدایتی مردم در قرآن به طور مفصل یا مجمل ذکر شده است.

«مثال های علمی قرآن »

مقدمه:

قرآن در آیات زیادی به حرکت زمین و خورشید و زوجیت گیاهان و... اشاره دارد. به طوری که انسان را در مقابل عظمت علمی خود خاضع می کند. ولی آنچه مهم است این است که روشن شود هدف قرآن از ذکر مثالهای علمی چیست؟
در این مورد می توانیم سه نظریه ارائه کنیم:
الف: ذکر مطالب و مثالهای علمی در قرآن کریم هدف اصلی و نهایی قرآن نیست بلکه هدف اصلی قرآن هدایت انسان به سوی خداست اما برای مثال و شاهد آوردن از مطالب علمی واقعی استفاده می کند. پس علوم تجربی و پرداختن به آنها از اهداف اصیل و اولیه قرآن محسوب نمی شود. این قول مطابق نظر بعضی بزرگان و کسانی است که می گفتند قرآن تبیان هر چیزی است که در رابطه با هدایت دینی باشد. 
ب: همان طور که بیان هدایت و معنوی انسان و معارف الهی از اهداف اولیه و اصیل قرآن کریم است، بیان مطالب علمی هم از اهداف اصیل قرآن است و لذا قرآن به علوم طبیعی و شناخت طبیعت توجه زیادی کرده است. این کلام می تواند مطابق نظر کسانی باشد که می گفتند در قرآن همه علوم و معارف دینی و بشری و تجربی وجود دارد. 
ج: قرآن در داستانها و مثالهای علمی به صورت سمبلیک و طبق فرهنگ مخاطبان خود سخن می گوید و هدف آن بیان مطالب علمی به صورت اصلی یا عرضی نیست و چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم در ظواهر قرآن را رد کردیم، پس مبنای قول دوم باطل شده است لکن برای روشن تر شدن مطلب کلام یکی از نویسندگان را در مورد مطالب علمی قرآن می آوریم: «بعضی از بزرگان معاصر این طور فرموده اند در قرآن کریم بحث درباره جهان و طبیعت و انسان به طور استطرادی و تطفلی به میان آمده است و شاید هیچ آیه ای نیابیم که مستقلا به ذکر آفرینش جهان و کیفیت وجود آسمانها و زمین پرداخته باشد، هماره این بحثها به منظور دیگر عنوان شده است. در موارد بسیار گفتگو از آفرینش جهان و انواع آفریده ها برای آگاهانیدن انسان و رهنمونی اوست به عظمت الهی و سترگی حکمتهایی که خدا در آفرینش به کار برده است. در همه جا نیز این هدف ممکن است منظور باشد که انسان با نگرش به عالم از آن جهت که آفریده خدا و در چنبره تدبیر اوست معرفت فطری و شناخت حضوری خود را شکوفایی دهد، و شدت و نیروی بیشتری بخشد (و عقربه دل او را در جهت خدا نگاه دارد.)
به عبارت دیگر، قرآن کتاب فیزیک، گیاه شناسی، زمین شناسی و یا کیهان شناسی نیست. قرآن کتاب انسان سازی است و نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقی (تقرب به خدای متعال) نیاز دارد به او بیاموزد و لذا آیات مربوطه به جهان و کیهان در هیچ زمینه هیچ گاه به بحث های تفصیلی در مورد موجودات نپرداخته بلکه به همان اندازه ای که هدف قرآن در هدایت مردم تامین می شده بسنده کرده است. به همین جهت، بر خلاف بسیاری از آیات دیگر این آیات دارای ابهامهایی است و کمتر می توانیم یک نظر قطعی به قرآن نسبت دهیم  ».
فواید ذکر مثالهای علمی در قرآن کریم:
1 - راه قرآن را در زمینه خداشناسی هموار می کند. چون هدف قرآن بیان آیات الهی و توجه دادن مردم به جلوه های فیض و قدرت الهی بوده است تا مردم را بیشتر متوجه خدا کند این از راه ذکر مثالهای علمی و آیات الهی در آسمانها و زمین و دریاها و عجایب خلقت انسان و جانوران تامین شده است، لذا احتیاج به ذکر فرمولها و تفاصیل هر مطلب یست بلکه اشاره ضمنی کافی است.
2 - اعجاز علمی قرآن را ثابت می کند. این مثالهای حق و واقعی که با مطالب اثبات شده و یقینی علوم (به نظریات متزلزل و ظنی) مطابقت دارد، ما را متوجه می کند که قرآن این مسائل را از محیط اجتماعی خود الهام نگرفته است، چون نزول قرآن در جزیرة العرب انجام شده که فاقد تمدن قوی بوده است و حتی تمدنهای آن زمان که در ایران و روم بر پا بوده چنین پیشرفتهای علمی نداشته اند تا بتواند نظریات علمی قرآن را به پیامبر صلی الله علیه وآله القا کرده باشند. پس این قرآن از طرف خدای حکیم و عالم نازل شده است.
نکته جالب این جاست که بعضی از مسائل مطرح شده در قرآن مثل حرکت زمین و یا زوجیت گیاهان و یا توده عظیم گازها و اتمها با تفکر علمی موجود در اعصار بعد از نزول قرآن مطابقت نداشت ولی قرآن با شجاعت مطالب علمی و محکم و به دور از خرافات را بیان می کند. 
3 - مثالهای علمی واقعی در قرآن موجب کنجکاوی بشر و تفکر او در عجایب آسمانها و خلقت انسان و دیگر موجودات می شود و بشر را متوجه نیروهای ناشناخته طبیعت می کند. یعنی کار مهم قرآن ایجاد سؤال در ذهن انسان است زیرا تا انسان سؤال نداشته باشد به دنبال کشف علمی نمی رود، چون گمان می کند همه چیز را می داند و دچار یک جهل مرکب می شود ولی قرآن مسائل ناشناخته کهکشانها و موجودات ناشناخته را بزرگ جلوه می دهد و دعوت به تفکر در طبیعت می کند، و این موجب پیشرفت علوم و صنایع بشر می شود، چنان که در چند قرن اولیه تمدن اسلامی، همین امر موجب پیشرفت بلکه جهش علمی مسلمانان شد. 
4 - همین توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمی است که منشا بسیاری از علوم و الهام بخش بسیاری از معارف بشری شد هر چند بیان کردیم که تمام علوم با جزئیات آنها در قرآن وجود ندارد و یا رشد علوم را تسریع کرد.
برای مثال توجه اسلام به آسمانها و حرکت خورشید و ستارگان و سیارات موجب شد تا علم نجوم در میان مسلمانان به سرعت رشد کند هر چند مساله قبله در نماز و احتیاج جهت شناسی هم در آن تاثیر زیادی داشت.
جمع بندی و نتیجه گیری: در این جا به چند مطلب مهم اشاره می کنیم:
اول: در مورد مطالب علمی قرآن چند هدف قابل توجه است:
الف - ظاهر مطالب علمی قرآن گاهی درباره شناخت آیات الهی و توجه به مبدا هستی است «قال الله تعالی: ان فی خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب »  «در پیدایش آسمانها و زمین آمد و شد شب و روز نشانه هایی برای صاحبان خرد وجود دارد».
ب - گاهی آیات علمی قرآن نشانه عظمت آن مطلب است، یعنی گوینده سخن قصد دارد که اهمیت یک مطلب علمی را برساند پس آن را ذکر می کند برای مثال، قسمهای قرآن به خورشید، ماه و... از این قبیل است.
ج - گاهی آیات علمی قرآن برای اثبات معاد است، برای مثال می فرماید: «فلینظر الانسان مم خلق خلق من مآء دافق یخرج من بین الصلب والترائب انه علی رجعه لقادر» «پس آدمی بنگرد از چه چیز آفریده شده است از آبی جهنده آفریده شده است که از میان پشت و سینه بیرون می آید خداوند به باز گردانیدن او قادر است.»
دوم: می توان گفت که قرآن یک هدف اصلی و عمده دارد و آن به کمال رساندن انسان (که همانا تقرب الی الله است) می باشد، و اهداف فرعی دیگری هم دارد که در طول و راستای همان هدف اصلی است، از جمله آن اهداف اثبات معاد و نبوت و اعجاز خود قرآن (که مقدمه ای برای پذیرش وحی توسط مردم است) می باشد.
پس بیان مطالب علمی از اهداف قرآن است، چون اعجاز قرآن را ثابت می کند ولی هدف اصلی و عمده قرآن نیست. این مطلب ... خصوصا با توجه به این نکته روشن می شود که بیان کردیم آیاتی که همه چیز را به قرآن نسبت می دهد در مورد هدایت و دین است. بنابراین، هدف اصلی هدایت انسان و بیان معارف دینی است لکن یکی از اموری که مربوط به دین است اثبات اعجاز قرآن است و یکی از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمی آن است. از این رو، مطالب علمی قرآن (در بعضی موارد) خود از اهداف قرآن است لکن هدف عمده و اصلی نیست.

 

اهمیت نان در اسلام

 

اهمیت نان در اسلام


گندم، مهم ترین ماده غذایی بشر است که تاکنون نتوانسته اند برای آن جانشینی بیابند، و از حیث پروتئین و سایر مواد کالری زا در ردیف بهترین و سالم ترین مواد غذایی قرار دارد.

با توجه به آنچه که از متون تاریخی برمی آید، استفاده، شناخت، کاشت، داشت و مصرف گندم را بایستی همزاد با تاریخ بشر دانست. شاید همین قدمت استفاده از این ماده حیاتی یکی از دلایل مهمی باشد که در برخی تفاسیر، شجره ممنوعه را گندم، معنا کرده اند.[1]

اهمیت گندم، آن چنان واضح است که آدمی را از پرداختن به آن بی نیاز می سازد. اگر در تواریخ می خوانیم که فلان حاکم و یا فلان حکیم، مردم را به ذخیره گندم برای مبارزه با قحطیها و خشکسالیها توصیه می کند و اگر یکی از دلایل نجات حضرت یوسف(ع) از زندان و وزیر شدن او، تدبیر خاصّ وی دربارة ذخیرة گندم بود، همگی بر اهمیت ویژه و حیاتی این محصول دلالت دارد.

گندم در میان تمامی جوامع بشری از قداست خاصّ برخوردار است.

دین مبین اسلام، سفارش بسیاری درباره نان کرده و اهمیت فوق العاده ای برای آن قائل شده است. رسول خدا (ص) می فرماید: «بارِکْ لَنا فِی الْخُبْزِ وَلا تَفَرَّقَ بَیْنَنا وَبَیْنَه؛[2] خدایا! به نان ما برکت بده و میان ما و آن جدایی میفکن.»

همچنین می فرماید: «فَاِنَّ الْخُبْزَ مُبارَکٌ اَرْسَلَ اللَّهُ لَهُ السَّماءَ مِدْراراً وَلَهُ اَنْبَتَ اللَّهُ الْمَرْعَی وَبِهِ صَلَّیْتُمْ؛[3] نان مبارک است. خدای بزرگ برای [به دست آمدن ] آن، آسمان را فرستاد که بسیار ببارد، و به خاطر نان زمین را رویاند. و به وسیله نان است که می توانید، نماز بخوانید.»

امیر مؤمنان(ع) نیز می فرماید: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْزَلَ لَهُ بَرَکاتِ السَّماءِ وَاَخْرَجَ بَرَکاتِ الْاَرْضِ؛[4] نان را اکرام کنید. همانا خداوند عزیز و جلیل، برای آن، برکات آسمان را نازل کرد و برکات زمین را خارج نمود.»

کشور ایران در باره گندم از اهمیت خاصی برخوردار بوده و هست. در تاریخ کهن این سرزمین، وفور و یا کمبود مواد غذایی گندم، نقش تعیین کننده ای در شرایط سیاسی این کشور داشته است. متأسفانه مصرف نان در ایران به دلیل ارزان بودن و از بین رفتن فرهنگ مصرف اسلامی و تزاید روحیه مصرف گرایی واسراف و تبذیر، روز به روز رو به تزاید است.

شایسته است که مسئولان در سیاست گزاریهای خود، کیفیت نان را مد نظر داشته باشند. همچنین لازم است که مسئولان تبلیغات کشور؛ اعم از رادیو و تلویزیون و مطبوعات، مردم را به پرهیز از اسراف و مصرف صحیح نان تشویق کنند؛ اما وظیفه روحانیان و مبلغان، این است که علاوه بر ارشاد مردم درباره اسراف، به نقش و اهمیت این ماده غذایی از دیدگاه اسلام، اشاره کنند و بر سفارش ائمه: در این باره تأکید داشته باشند.

اهمیت نان

از آنجایی که دین مبین اسلام به معاش انسان توجه خاصی دارد، برای تأمین نیازمندیهای او برنامه ریزی کرده است؛ چنانچه مال را مایه «قوام» و تداوم زندگی، و نان را از اسباب برپا داشتن نماز، روزه، حج و دیگر واجبات دانسته است.

رسول خدا(ص) در بیانی می فرماید: «فَلَوْلا الْخُبْزُ ما صَلَّیْنا وَلا صُمْنا وَلا اَدَّیْنا فَرائِضَ رَبِّنا عَزَّ وَ جَلَّ؛[5] اگر نان نبود، نه نماز می خواندیم و نه روزه می گرفتیم و نه واجبات پروردگار بزرگ خود را ادا می کردیم.»

و در جایی دیگر می فرماید: «وَبِهِ (الْخُبْزِ) حَجَجْتُمْ بَیْتَ رَبِّکُمْ؛[6] با نان به حجّ خانه پروردگارتان می توانید رفت.»

آنچه از روایات ائمه اطهار: درباره نان به دست می آید، به شرح ذیل است:

1. سرچشمه زندگی

امام صادق(ع) به مفضل می فرماید: «وَاعْلَمْ یا مُفَضَّلُ اَنَّ رَأسَ مَعاشِ الْاِنْسانِ وَ حَیاتِهِ الْخُبْزُ وَ الْماءُ؛[7] ای مفضل! بدان که سرچشمه زندگی و معاش انسان، نان است و آب.»

2. بهترین طعام

در سخنان گهربار امامان معصوم: نان، بهترین طعام معرفی شده است. رسول خدا(ص) فرمود: «خَیْرُ طَعامِکُمُ الْخُبْزُ وَخَیْرُ فاکِهَتِکُمْ الْعِنَب؛[8] بهترین خوراکتان نان و بهترین میوه تان انگور است.»

3. ساختمان بدن و نان

ساختمان وجودی انسان به گونه ای است که بدون خوردن نان با مشکل مواجه می شود؛ چنانچه در روایتی از حضرت علی(ع) است که حضرت موسی گفت: «پروردگارا! هر چه به من از نیکی عطا کنی، نیازمندم.» به خدا سوگند! موسی جز قرص نانی که گرسنگی را برطرف سازد، چیز دیگری نخواست؛ زیرا موسی از سبزیجات زمین می خورد، تا آنجا که بر اثر لاغری و آب شدن گوشت بدن، سبزی گیاه از پشت پرده شکم او آشکار بود.»

امام ششم(ع) نیز در تبیین ساختمان وجودی بدن می فرماید: «اِنَّما بُنِیَ الْجَسَدُ عَلَی الْخُبْزِ؛ تن آدمی بر نان بنا شده است.»

4. احترام نان

چنانچه ذکر شد، اولیای بزرگوار اسلام: برای این نعمت الهی، احترام ویژه ای قائل بوده اند؛ چرا که نان برای لذّت بردن و پر خوردن نیست؛ بلکه عاملی برای توان یابی و عمل و نشاط و کوشش در میدانهای زندگی و تکلیف است. به تعبیر دیگر، نان، عاملی برای نموّ و رشد، شکوفایی ذخایر فطری و عاطفی بشری، تلاشهای انسان در مزرعه زندگی، نماز و روزه، حج و جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، اجرای عدالت و درگیری با ظلم، دستگیری از بیچارگان و زدودن اندوه از دلهای تیره بختان، دانش و پیشرفت، هنر و ادب، سلوک و اخلاق، معرفت خدای متعال و صعود به سوی او، اشاعه خیرات و پرداختن به کارهای نیک و شایسته، یاری کردن دین و رفتن به جنگ و جهاد، در راه خدا سلاح به دست گرفتن، شهادت، رستگار شدن و ملاقات خداوند متعال است. آری، همه این موارد برخاسته از نان و قوت بدن و قدرت بر انجام کار است.

رسول خدا(ص) می فرماید: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ وَ عَظِّمُوهُ فَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعالی اَنْزَلَ لَهُ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اَخْرَجَ بَرَکاتِ الْاَرْضِ مِنْ کَرَامَتِهِ اَنْ لا یُقْطَعَ وَلا یُوطَأ؛[11] نان را بزرگ دارید و آن را محترم شمارید که خدای متعال برای آن، برکاتی از آسمان فرو فرستاده و برکات زمین را بیرون آورده است؛ از جمله احترام گزاری به نان، آن است که آن را نبرند و زیر پا نیندازند.»

امام صادق(ع) این حکایت را از رسول خدا(ص) نقل می کند که آن حضرت به عده ای از همراهانش فرمود: «پیامبری به نام دانیال بود که روزی با دادن قرص نانی به صاحب یک کشتی از او خواست تا او را سوار کشتی کند؛ امّا صاحب کشتی، آن را پرتاب کرد و گفت: «نان به چه کار من می آید؟ نان آن قدر فراوان است که زیر پا لگدمال می شود.» وقتی دانیال، این امر را مشاهده کرد، به آسمان دست بلند کرد و گفت: «خدایا! نان را گرامی بدار. دیدی که این بنده با نان چه کرد؟»

خداوند بر اثر این دعا به آسمان فرمان داد که باران نبارد و به زمین وحی کرد که مانند سفال خشکیده شود. در نتیجه، قحطی فرا رسید تا آنجا که مردم به جان یکدیگر افتادند تا همدیگر را بخورند؛ چنانچه دو زن که هر دو فرزند کوچک داشتند با هم قرار گذاشتند روز اوّل یکی از بچه ها و روز دوم، بچه دیگری را بخورند؛ چون کودک اوّل را خوردند ونوبت به دومی رسید، مادرش امتناع کرد، پس برای مرافعه نزد دانیال رفتند و مطلب را به او ابلاغ کردند. دانیال با شنیدن این ماجرا گفت: «یعنی امر گرسنگی شما به اینجا رسیده است که کودکان خود را می خورید؟» آن وقت به سوی آسمان، دست بلند کرد و گفت: «خداوندا! فضل و رحمت خود را به ما باز گردان و بی گناهان و کودکان را به گناه صاحب آن کشتی و بی حرمتی او به نعمت خود، عذاب مکن.»

درباره نان و احترام خاص اسلام به این ماده غذایی، بر چند چیز تأکید شده است.

1. پایمال نشدن

امام صادق(ع) می فرماید: «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ عَلی عایِشَةَ فَرَأی کِسْرَةً کادَ اَنْ تَطَأها فَاَخَذَها وَاَکَلَها وَقالَ یا حُمَیْراءُ اَکْرِمِی جِوارَ نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَیکِ فَاِنَّها لَمْ تَنْفِرْ عَنْ قَوْمٍ فَکادَتْ تَعُودُ اِلَیْهِمْ؛[13] رسول خدا(ص) نزد عایشه رفت و تکه نانی دید که نزدیک بود آن تکه نان زیر پایش بماند. حضرت آن را برگرفت و خورد و فرمود: ای حمیرا! نعمت خدا را خوش همسایه باش که از مردمی نگریزد و به آسانی بدانها باز گردد.»

2. نگذاشتن چیزی روی نان

فضل بن یونس می گوید که ابو الحسن نزد من صبحانه خورد. در این هنگام کاسه ای آوردند که زیر آن نان بود، فرمود: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ اَنْ یَکُونَ تَحْتَها وَقالَ لِی مُرِ الْغُلامَ اَنْ یُخْرِجَ الرَّغِیفَ مِنْ تَحْتِ الْقَصْعَةِ؛ نان را گرامی تر از آن دارید که زیر کاسه باشد و به من فرمود: به غلام بگو تکه نان را از زیر کاسه در آورد.»

در روایت دیگری می خوانیم که امام صادق(ع) نهی کرد از اینکه تکه نان را زیر کاسه نهند.

3. نبریدن نان با چاقو

امام صادق(ع) به نقل از رسول خدا(ص) می فرماید: «لا تَقْطَعُوا الْخُبْزَ بِالسِّکِّینِ وَلَکِنِ اکْسِرُوهُ بِالْیَدِ وَلْیُکْسَرْ لَکُمْ خالِفُوا الْعَجَمَ؛[16] نان را با کارد نبرید و با دست بشکنید و برایتان شکسته شود، با عجم مخالفت کنید.»

علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار در ذیل این روایت می فرماید: «فرمان مخالفت با عجم برای این بوده است که در آن روزگار، اینان کافر بوده اند.»

4. برکت در هر لقمة نان

رسول خدا(ص) فرمود: «صَغِّرُوا رُغْفانَکُمْ فَاِنَّهُ مَعَ کُلِّ رَغِیفٍ بَرَکَةً؛ تکه های نانتان را کوچک بگیرید که با هر تکه نانی، برکتی جداگانه است.»

5. شروع غذا با آمدن نان

امیر مؤمنان(ع) می فرماید: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی اَنْزَلَ لَهُ بَرَکاتِ السَّماءِ قِیلَ وَما اِکْرامُهُ قال اِذا حَضَرَ لَمْ یُنْتَظَرْ بِهِ غَیْرُهُ؛نان را گرامی بدارید که خداوند عز و جل برکات آسمان را برای آن فرستاده است، پرسیده شد: گرامی داشتن نان چیست؟ فرمود: وقتی (نان) [بر سفره] حاضر شد به انتظار چیز دیگری نباشید (به آن، به چشم بی اعتنایی ننگرید).»

6. ارزش خرده های نان

در اسلام، ارزش این نعمت الهی به قدری است که حتی ریزه های آن نیز قابل احترام است، بزرگ ترها از دورانهای گذشته به فرزندان یاد می دادند که اگر ریزه نانی در مسیر راه دیدید، حتماً بردارید و اگر تمیز بود برای احترام، آن را بخورید و گرنه در کناری بگذارید تا پایمال نشود.

این سفارش در دستورهای اسلامی ریشه دارد؛ چنان که رسول مکرم اسلام(ص) می فرماید: «مَنْ وَجَدَ کِسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَاَکَلَها لَمْ یُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّی یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُ؛ هر که تکه ای از نان یا خرما بیابد و آن را بخورد از درونش جدا نشود تا خدایش بیامرزد.»

امیر مؤمنان(ع) می فرماید: «کُلُوا ما یَسْقُطُ مِنَ الْخِوانِ فَاِنَّهُ شِفاءٌ مِنْ کُلِّ داءٍ بِاِذْنِ اللَّهِ لِمَنْ اَرادَ اَنْ یَسْتَشْفِیَ بِهِ؛ بخورید آنچه را که از سفره و یا طبق غذا بیفتد و ریخته شود؛ زیرا آن، به اذن خداوند برای کسی که به قصد شفا یافتن بخورد، وسیله شفا از هر درد و بیماری است.»

همچنین از آن حضرت روایت شده است: «خوردن خرده های درون سفره، فقر را می برد و فرزند را زیاد کند و درد ذات الجنب را بزداید، هر که تکه نانی یابد و بخورد، یک حسنه دارد و اگر آلوده باشد و آن را بشوید و بخورد 70 حسنه دارد.

متأسفانه در جامعه امروز، بسیاری از مردم از این دستورها آگاهی ندارند و بدین علت، نان به راحتی، دور ریخته می شود. حضرت علی(ع) در بیان مواردی که به فقر، منجر می شود به بی اعتنایی به تکه های نان اشاره کرده، می فرماید: «عِشْرُونَ خَصْلَةً تُورِثُ الْفَقْرَ... اِهانَةُ الْکِسْرَةِ مِنَ الْخُبْزِ و] بیست خصلت فقر می آورند... [یکی از آنها] بی اعتنایی به تکه نان است.»

7. توجه به چگونگی تهیه نان

آنچه قابل تأمل است، دقت در عوامل طبیعی و غیر طبیعی برای به دست آوردن نان است. هزاران دست به صورت مستقیم و غیر مستقیم در تولید گندم دخالت دارند. از کارگران ذوب آهن، معادن آهن و زغال سنگ - که قطعات آهنی مورد نیاز تراکتور و کامیون را می سازند ونیز کارگران تراکتورسازی، کشتی سازی و بندر گرفته تا مهندسان شیمی، فیزیولوژی، ژنتیک گیاهی، کشاورزی، اعم از: خاک شناس و غیره و همچنین از خدمه کشتی، رانندگان کامیون گرفته تا کارگران سیلوها و نانواییها و سرانجام، از کشاورزان گرفته تا کارمندان وزارت کشاورزی و...، همه و همه در تولید گندم و پخت نان دخالت دارند.

رسول اکرم(ص) فرمود: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّهُ قَدْ عَمِلَ فِیهِ ما بَیْنَ الْعَرْشِ اِلی الْاَرْضِ وَما فِیها مِنْ کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ؛ نان را [که فرآورده کشاورزی است ]، عزیز دارید؛ چه آنکه عوامل سماوی و ارضی و بسیاری از آفریده های الهی در ایجاد آن مؤثّر بوده اند.»

8. صدقه دادن نان

از سخنان گهربار ائمّه اطهار: به دست می آید که یکی از بهترین صدقات، دادن نان به نیازمندان است.

امام رضا(ع) نقل می فرماید که در بنی اسرائیل، قحطی شدیدی به مدت چند سال متوالی به وجود آمد. در همان زمان، زنی لقمه نانی داشت. همین که آن را در دهانش گذاشت، سائلی گفت: «ای کنیز خدا! گرسنه ام.» آن زن با خود گفت: «صدقه در چنین زمانی، خوب است.» و نان را از دهانش درآورد و به سائل داد. این زن، فرزند کوچکی داشت که برای جمع آوری هیزم به صحرا رفته بود. گرگ آمد و فرزند را ربود. فرزند فریاد کشید و مادر به دنبال گرگ دوید. خداوند جبرئیل را فرستاد. جبرئیل، فرزند را از دهان گرگ گرفت و به مادر داد. آن گاه جبرئیل به مادرش گفت: «ای کنیز خدا! این لقمه گرگ در مقابل آن لقمه ای که صدقه دادی. آیا راضی شدی؟»

ابو حمزه ثمالی می گوید: امام زین العابدین تعداد زیادی نان را برمی داشت و در دل شب بر پشت مبارکش می نهاد و به فقرای مدینه تصدق می داد و می فرمود: «صدقه پنهانی، غضب خداوند را فرو می نشاند.» وقتی آن حضرت، رحلت فرمود در وقت تغسیل، دیدند که آثار کشیدن بار بر پشت مبارک آن حضرت، ظاهر است. از کیفیت آن پرسیدند، گفتند: «انبانهای آرد را در شب برمی داشت و در حالی که بر دوش می گرفت بر گرد کوچه های مدینه می گردید و پنهانی بین فقرای مدینه تقسیم می کرد.»

رسول خدا(ص) می فرماید: «اِنَّ الْعَبْدَ لَیَتَصَدَّقُ بِالْکِسْرَةِ تَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ حَتّی تَکُونَ مِثْلَ اُحُدٍ؛[ به راستی، بنده، پاره نانی صدقه می دهد [آن پاره نان ] نزد خدا بزرگ می شود تا مانند کوه احد شود.»

دهد بنده ای صدقه ار قرص نان

بزرگش نماید خدا آن چنان

که گردد همانند کوه احد

نگر رحمت و لطف حقّ را توخود

خاتم انبیا می فرماید: «صَدَقَةُ رَغِیفٍ خَیْرٌ مِنْ نُسُکٍ مَهْزُولٍ؛صدقه دادن یک قرص نان، از قربانی لاغر بهتر است.»

همچنین از آن حضرت سؤال شد: «ای رسول خدا! اگر کسی به علّت ضعف یا بیماری و یا زنی که عذر شرعی دارد، نتواند ماه رجب را روزه بگیرد، چه عملی انجام دهد تا به پاداشهایی برسد که بشارت داده اید؟»

ایشان فرمودند: «یَتَصَدَّقُ فِی کُلِّ یَوْمٍ بِرَغِیفٍ عَلَی الْمَساکِینِ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ اِنَّهُ تَصَدَّقَ بِهذِهِ الصَّدَقَةِ کُلَّ یَوْمٍ یَنالُ ما وَصَفْتُ وَاَکْثَرَ اِنَّهُ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِیعُ الْخَلائِقِ کُلُّهُمْ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَالْاَرْضِ عَلَی اَنْ یُقَدِّرُوا قَدْرَ ثَوابِهِ ما بَلَغُوا عُشْرَ ما یُصِیبُ فِی الْجَنانِ مِنَ الْفَضائِلِ وَالدَّرَجات؛[29] در هر روز (از ماه رجب) یک قرص نان به نیازمندان بدهد، سوگند به آن خدایی که جان من در دست اوست، اگر او این صدقه را بدهد به تمام آن ثوابهایی که برشمردم، بلکه به افزون تر از آن خواهد رسید، و اگر تمام ساکنان آسمانها و زمین گرد هم آیند تا میزان پاداش او را معیّن سازند، نخواهند توانست (حتی) به یک دهم از درجات و فضیلتهای او در بهشت برسند.»

خلاصه چنانچه گفته شد متأسفانه مصرف نان در ایران به دلیل ارزان بودن زیاد و از بین رفتن فرهنگ مصرف اسلامی و تزاید روحیه مصرف گرایی و اسراف و تبذیر، روز به روز رو به افزایش است. از سوی دیگر، عدم نظارت جدی بر کار نانواییها باعث از بین رفتن نانهای بسیاری شده و نتیجه، آن شده است که بسیاری از تهیه کنندگان و مصرف کنندگان از فروش نانهای غیر قابل مصرف به خریداران نان خشک، در آمد بسیاری به دست آورند و حتی برخی مناطق کشور از ارزان بودن نان، سوء استفاده کرده، برای حیوانات خود نان تازه تهیه می کنند. رویه کنونی، به عنوان مصداق بارز کفران نعمت و اسراف، ممکن است عواقب ناگواری را به دنبال داشته باشد؛ چنانچه امام صادق(ع) می فرماید که من پس از غذا انگشتان خود را خوب می لیسم؛ ولی می ترسم خدمتکار گمان کند از پرخوری من است؛ ولی چنین نیست. واقعیت این است که (در زمانهای قدیم) قومی معروف به اهل (ثرثار) زندگی می کردند که خداوند، نعمت را بر آنها تمام کرده بود. آنها از مغز گندم، نان سفید می پختند و آن قدر غرق در نعمت بودند که کودکان خود را با نان سفید استنجاء می کردند، تا آنجا که کوهی از آن نانهای نجس پدید آمد.

روزی مرد صالحی از آنجا عبور می کرد و دید زنی برای زدودن نجاست کودکش از نان به جای کهنه استفاده می کند. به او گفت: «وای بر شما! از خدایی بترسید که تغییر دادن نعمت شما برای او آسان است.» آن زن گفت: «گویا تو ما را از گرسنگی و قحطی می ترسانی؟! تا وقتی نهر ثرثار جریان دارد، از گرسنگی بیمی نداریم.»

خداوند عزّ و جلّ از این کردار آنها به خشم آمد و نهر ثرثار را خشک کرد و بارانی بر آنها نبارید و زمین چیزی نرویاند. پس هر چه نان داشتند به مصرف رساندند. وقتی به گرسنگی دچار شدند، به آن نانهای نجس هم محتاج شدند و آنها را میان خود با ترازو تقسیم کردند.[30]

پی نوشت ها:

[1]. تفسیر شریف لاهیجی، ج 1، ص 35.

[2]. کافی، کلینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 5، ص 73.

[3]. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، قم، مؤسسة آل البیت:، 1409 ق، ج 24، ص 393.

[4]. مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم، مؤسسة آل البیت:، 1408 ق، ج 16، ص 303.

[5]. کافی، ج 6، ص 287.

[6]. همان، ص 303.

[7]. بحار الانوار، علامه مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 3، ص 86.

[8]. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 393.

[9]. حَیْثُ یَقُولُ: رَبِّ اِنِّی لِما اَنْزَلْتَ اِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ وَاللَّهُ مَا سَأَلَهُ اِلَّا خُبْزاً یَأکُلُهُ لِاَنَّهُ کانَ یَأکُلُ بَقْلَة الْاَرْضِ وَلَقَدْ کانَتْ خَضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَی مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ، لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ: نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص299.

[10]. کافی، ج 6، ص 286.

[11]. بحار الانوار، ج 63، ص 270.

[12]. کافی، ج 6، ص 302.

[13]. همان، ص 300.

[14]. وسائل الشیعه، ج 24، ص 390.

[15]. نَهَی الصادق(ع) عَنْ وَضعِ الرَّغِیفِ تَحْتَ الْقَصْعَةِ: بحار الانوار، ج 59، ص 279.

[16]. همان، ج 63، ص 270.

[17]. همان، ص 273.

[18]. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 303.

[19]. امالی، شیخ صدوق، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 ش، ص 299.

[20]. وسائل الشیعه، ج 24، ص 378.

[21]. اَنَّهُ یَنْفِی الْفَقْرَ وَیُکْثِرُ الْوَلَدَ وَیَذْهَبُ بِذاتِ الْجَنْبِ وَمَنْ وَجَدَ کِسْرَةً فَاَکَلَها فَلَهُ حَسَنَةٌ وَاِنْ غَسَلَها مِنْ قَدْرِ وَاَکَلَها فَلَهُ سَبْعُونَ حَسَنَة.

[22]. جامع الاخبار، تاج الدین شعیری، قم، انتشارات رضی، 1363 ش، ص 124.

[23]. کافی، ج 6، ص 302.

[24]. عوالی اللآلی، ابن ابی جمهور احسائی، قم، انتشارات سید الشهداء7، 1405 ق، ج 1، ص 354.

[25]. اِنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ تُطْفِی ءُ غَضَبَ الرَّبِّ؛ کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، تبریز، چاپ مکتبة بنی هاشمی، 1381 ق، ج 2، ص 77.

[26]. همان.

[27]. نهج الفصاحه، ابو القاسم پاینده، تهران، دنیای دانش، چهارم، 1382 ش، ص 285.

[28]. تهذیب الاحکام، ج 5، ص 211.

[29]. الاقبال، سید علی بن موسی بن طاووس، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1367، ص 682.

[30]. کافی، ج 6، ص 301.

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» يعني هيچوقت توقف نداريم.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» يعني هيچوقت توقف نداريم.

ما سه تا حركت در قرآن داريم. يك حركت داريم حركت به جلو است. مثل همين آيه، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» تو كه ايمان داري برو جلو.

يك ترياكي سالي يك نفر را ترياكي مي‌كند. صد تا ترياكي را يكجا كنند، سال ديگر حضرت عباسي مي‌شود دويست تا. اما صد تا از اين‌ها كه نماز جمعه مي‌روند سال ديگر دويست نفر به نماز جمعه مي‌روند. الآن ترياكي‌ها از ما جلوتر هستند.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا». تو كه خوب هستي، خوب تر شو.

حديث داريم اگر پول مي‌خواهي به فقير بدهي به بچه‌ات بده او به فقير بدهد، يعني چه؟ يعني اين كمك به فقير را به يك نسل ديگر هم منتقل كن. اين حركت به جلو.

يك حركت به عقب داريم.

«آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» (نساء/137) ايمان داشت، كافر شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) گوساله پرست شد. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ» (بقره/64) منحرف شد. يعني خوب بود، بد شد. قبلاً دروغ نمي‌گفت حالا دروغ مي‌گويد. حجابش بهتر بود، بدتر شد. نمازش بهتر بود، زبانش بهتر بود، چشمش بهتر بود.

پس يك حركت به جلو روز به روز بهتر. «زِدْني‏ عِلْماً» (طه/114) روز به روز باسوادتر. «زادَهُمْ هُدىً» (محمد/17). «زِدْني‏ عِلْماً»،. «زادَهُمْ هُدىً»، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» اينها همه آياتي است كه روز به روز جلو برو.

آياتي كه روز به روز عقب برو. «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»، «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» يك عده روز به روز بهتر مي‌شوند و يك عده روز به روز بدتر مي‌شوند. يك كسي به يك كسي گفت: يك دعا به ما كن. گفت: خدايا ايشان را مرگش بده! گفت: اِ... حاج آقا! ما گفتيم: دعا كن. گفت: دعايت كردم. گفت: گفتي خدا مرگت بدهد. گفت: تو هر نفسي كه مي‌كشي يك گناه مي‌كني. هر روز به گناهان تو اضافه مي‌شود، زودتر بروي بهتر است.

بعضي‌ها روز به روز بهتر مي‌شوند، بعضي‌ها روز به روز بدتر مي‌شوند. پيغمبر فرمود: اگر شبي بخوابم كه در آن روز چيزي ياد نگرفته باشم، آن روز براي من روز مباركي نيست.

یاران امام زمان(ع)براساس روایات چندنفرند؟چندنفرایرانی وازکدام شهرهاهستند؟چندنفرشان زن هستند؟

یاران امام زمان(ع)براساس روایات چندنفرند؟چندنفرایرانی وازکدام شهرهاهستند؟چندنفرشان زن هستند؟


تعداد ياران و نام شهرها و كشورها...


بنابر نقل روايات اصحاب و ياران خاص آن حضرت 313 نفر به تعداد ياران رسول خدا ( ص ) در غزوه بدر خواهند بود.

كه تعداد آنان از شهرهاي مختلف مشخص است و ما بعضي از آنها را ذكرمي كنيم :

24 نفر از طالقان ،

 18 نفر از قم ،

 14 نفر از كوفه ،

12 نفر از هرات ،

12نفر از مرو،

3 نفر از سجستان ،

3 نفر از رقه ، ( نزديك مرز سوريه و تركيه است )،

 12 نفر از گرگان،

 9 نفر از بيروت،

8 نفر از مداين،

 8 نفر از نيشابور،

3 نفر از بصره،

 3 نفر از خابور ( نزديك مرز عراق و سوريه در استان حسكه وديرزور )،

7 نفر از ري،

7 نفر از طبرستان ( مازندران )،

6 نفر از يمن،

5 نفر ازطوس ( مشهد )،

3 نفر از دمشق،

 2 نفر از مدينه منوره،

5 نفر از تفليس،

4 نفراز همدان،

 4 نفر از ديلم،

 4 نفر از زنجار،

4 نفر از فسطاط (در كشور عراق)،

 2نفر از سبزوار

و بقيه از ساير شهرها و مناطق خواهند بود. در اين مورد به كتاب ( ( منتخب التواريخ ، ص 1119 ) ) مراجعه كنيد .
حضور تعدادي از زنان در ياران خاص امام زمان(ع)

بر اساس پاره‌اي از روايات متعددي از ياران قائم(ع) را زنان تشكيل مي‌دهند. از جمله در بخشي از روايتي كه «ام سلمه» دربارة نشانه‌هاي ظهور از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده‌اند، چنين مي‌خوانيم:

پس پناهنده‌اي به حرم [الهي] پناه مي‌آورد و مردم همانند كبوتراني كه از چهار سمت به يك سو هجوم مي‌برند سوي او جمع مي‌شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده نفر گرد آمده كه برخي از آنان زن مي‌باشند كه بر هر جبار و جبارزاده‌هاي پيروز مي‌شود.(4)

در روايتي ديگر كه «جابر بن يزيد جعفي» از امام باقر(ع) نقل كرده، در اين زمينه چنين آمده است:
به خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر كه پنجاه نفر از آنها زن هستند، بدون هيچ قرار قبلي در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد.(5)

پرسشي كه در اينجا مطرح مي‌شود اين است كه آيا اين تعداد زن جزء 313 نفر ياران خاص امام مهدي(ع) هستند يا اينكه خير، آنها جزء عموم ياران آن حضرت مي‌باشند؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: با توجه به آنكه امام باقر(ع) در اين روايت از تعبير «فيهم» استفاده كرده و نفرموده است «معهم» مي‌توان استفاده كرد كه اين تعداد زن جزء 313 نفر ياران خاص هستند و اينكه در بيشتر روايات آمده است 313 نفر مرد آن حضرت را ياري مي‌كنند، شايد به اين دليل باشد كه بيشتر اين 313 نفر مرد هستند.(6)


3. ذكر نام تعدادي از زنان به عنوان رجعت‌كنندگان

در برخي از روايات به طور مشخص از تعدادي از زنان كه هر كدام در مقعطي از تاريخ نقش مهم و تعيين كننده‌اي در گسترش و تحكيم دين حق داشته‌اند، به عنوان رجعت‌كنندگان ياد شده است كه از آن جمله مي‌توان به «صيانه» همسر «جزقيل»، پسر عموي فرعون و گنجينه‌دار وي كه در برخي روايات آمده است، مؤمن آل فرعون همين فرد بوده است. «امّ ايمن» كنيز پيامبر اكرم(ص)، «زبيده» همسر هارون الرشيد كه به انجام كارهاي نيك معروف بود؛ «سميه» مادر عمار ياسر كه در راه اسلام به شهادت رسيد؛ «ام خالد» يكي از زنان فداكاري كه به جرم تشيع و حمايت از قيام زيد بن علي دستش بريده شد؛ «حبابه والبيه» زني كه دوران هشت امام معصوم را درك كرد و يك بار به معجزه امام سجّاد و يك بار به معجزه، امام هشتم دوباره جوان شد؛ «قنواء» دختر رشيد هجري كه پدر او در زمان ابن زياد به جرم بيزاري نجستن از امام علي(ع) به شهادت رسيد و خود او نيز در راه عقيده‌اش پايداري و فداكاري فراوان كرد.(7)

 

وظيفه ومسووليت313نفر

ياران خاص (313 نفر) نخستين كساني هستند كه گرد حضرت جمع مي آيند و دعوت جهاني امام مهدي با آنان شروع مي شود. پس از آشكار شدن دعوت حضرت , تعداد ده هزار نفر, كساني هستند كه به امام (ع ) مي پيوندند و به عنوان هسته اوليه نيروهاي حضرت , تحت فرماندهي همان 313 نفر, قيام جهاني امام زمان آغاز مي شود: »امام جواد(ع )مي فرمايد : زماني كه سيصد و سيزده نفر از ياران خاص امام قائم به خدمت آن بزرگوار رسيدند حضرت , دعوتش را به جهانيان آشكار مي كند و وقتي اين تعداد به ده هزار نفر رسيد, به اذن خداوند متعال قيام مسلحانه مي كند«, (بحارالانوار, ج 52, ص 283, حديث 10). و در ادامه نهضت , توده هاي انبوه مردم از سراسر جهان كه در انتظار منجي بشريت به سر مي برند و از ظلم و ستم به ستوه آمده اند, به ايشان مي پيوندند, (منتخب الاثر, الفصل السابع , الباب السادس , ص 597; الملاحم و الفتن , سيد ابن طاووس , ص 65).


در واقع مهم ترين وظيفه اين ياران خاص,ياري حضرت مهدي (ع) درشكل گيري انقلاب جهاني و بر عهده گرفتن فرماندهي سپاه و محافظت از وجود مبارك آن حضرت است.
پس از پيروزي و تثبيت انقلاب جهاني ,نوبت به تشكيل حكومت جهاني فرا مي رسد. در اين نظام حكومتي گسترده حضرت مهدي (ع) به عنوان امام ورهبر جهانيان حاكمان و روساي كشور ها را انتخاب و با دستوراتي مبني بر عدل و احسان به اين مناطق اعزام مي كند. براساس روايات حاكمان جهان از ميان همين 313 تن انتخاب خواهند شد ؛چنان كه امام صادق(ع) مي فرمايد: گويا قائم را بر فراز منبري در كوفه مي بينيم و پيرامون او يارانش قرار دارند كه313 تن به تعداد اصحاب بدر مي درخشند.آنان پرچمداران سپاه و حاكمان زمين از سوي خداوند در بين بندگان او هستند (كمال الدين, ج12 ,ص672).
همچنين آمده است :مردان الهي با مهدي (ع) همراه هستند مرداني كه به دعوت او پاسخ گفته اند و او را ياري مي كنند. آنان وزرا و دولتمندان اويند كه بار سنگين مسووليت هاي حكومت جهاني را بر دوش دارند (وافي ج2ص114).
3.ويژگيهاي ياران

به طور خلاصه درباره صفات و ويژگي هاي اين بزرگان مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1.آنان از اقصي نقاط عالم جمع شده و نخستين بيعت كنندگام با امام زمان(ع) هستند.
2.آنان مدافعان مخصوص و حافظان ويژه امام زمان (ع) هستند.
3.آنان پرچمداران نيروي اسلام و از فرماندهان سپاه حق هستند.
4.آنان حاكمان روي زمين وكارگزاران حكومت جهاني مهدوي هستند.
5.آنان امت معدوده اي هستند كه براي دشمنان عذاب و نقمتند.
6.آنان سوار بر ابرها (شايد به وسيله اي پيشرفته) در يك ساعت خود را به امام عصر (ع) مي رسانند.
7.آنان اركان و پايه هاي خلا ناپذير و پشتيبان محكم دولت مهدي (ع) هستند.
8.ايشان به دليل اينكه دست خدا بالاي سر آنان است هميشه پيروز و ثابت قدم اند.
9.آنان به قدرت ايمان كامل و ممتازند و شك و ترديد در باور آنان راه ندارد.
براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: رحيم كارگر , آينده جهان (دولت و سياست در انديشه مهدويت) ,صص 257-266

این که چند نفر از یاران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زن هستند، دقیقاً مشخص نیست و حتی این که زنی در میان یاران خاص آن حضرت باشد، مورد تردید است؛
چرا که بیشتر روایاتی که در باره عدد یاران حضرت در کتاب‌های معتبر شیعه وارد شده است، همگی آن‌ها را مرد ذکر کرده‌اند؛
حتی روایاتی که نام یاران حضرت را برده‌اند، نام هیچ زنی در میان آن‌ها دیده نمی‌شود.

مثلاً محمد ابراهیم نعمانی در کتاب معتبر الغیبة و مرحوم شیخ مفید رحمت الله علیه در الإختصاص روایتی را با این سند نقل می‌کنند:

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید، عن هؤلاء الرجال الأربعة، عن ابن محبوب. وأخبرنا محمد بن یعقوب الکلینی أبو جعفر، قال: حدثنی علی بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه. قال: وحدثنی محمد بن عمران، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عیسی، قال: وحدثنا علی بن محمد وغیره، عن سهل بن زیاد، جمیعا، عن الحسن بن محبوب. قال: وحدثنا عبد الواحد بن عبد الله الموصلی، عن أبی علی أحمد بن محمد بن أبی ناشر، عن أحمد بن هلال، عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن أبی المقدام، عن جابر بن یزید الجعفی، قال: قال أبو جعفر محمد بن علی الباقر (علیه السلام): یا جابر، الزم الأرض و لا تحرک یدا و لا رجلا حتی تری علامات أذکرها لک إن أدرکتها ... . فیجمع الله علیه أصحابه ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، و یجمعهم الله له علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف .

...خداوند 313 نفر مرد از اصحاب آن حضرت را جمع می‌کند؛ بی آنکه قبلا وعده داده باشند، آمدنشان همچون ابرهای پاییزی است که با حرکات تند می آیند. کتاب الغیبة، محمد بن إبراهیم النعمانی ، ص 288 – 291 و الاختصاص، الشیخ المفید، ص 257 و ... .


این روایت از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد. در بسیاری از کتاب‌های شیعه نقل شده و روایتی است کاملاً معتبر. و روایات بسیار دیگری با همین مضمون که نقل همگی آن‌ها فرصت بیشتری می‌طلبد.

اما از آن طرف روایت دیگری را مرحوم عیاشی در تفسیر خود نقل کرده است که می‌گوید پنجاه نفر از یاران حضرت مهدی زن هستند :

عن جابر الجعفی عن أبی جعفر علیه السلام یقول: الزم الأرض لا تحرکن یدک و لا رجلک ابدا حتی تری علامات اذکرها لک فی سنة ... و یجیئ والله ثلاثمائة و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکة علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف ...

سوگند به خدا سیصد و اندی نفر مرد می آیند و در میان شان پنجاه نفر زن هستند در مکه اجتماع می‌کنند بی آن که قبلا وعده داده باشند، آمدن شان همچون ابرهای پاییزی است که با حرکات تند می آیند. تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود العیاشی، ج 1، ص 64 – 66.

از آن‌جایی که سند روایت، تا جابر بن عبد الله جعفی، ذکر نشده است، نمی‌شود به آن استناد کرد. از این رو این که تعدادی از یاران حضرت مهدی از بانوان باشند، قطعی نیست. 

 

آيا در قيام و انقلاب جهاني امام مهدي(ع) زنان نقشي دارند و آيا زنان مي‌توانند جزء ياران امام عصر(ع) باشند در پاسخ اين سوال، نكاني را يادآور مي‌شويم:


 تفاوت نكردن زن و مرد در ياري امام عصر(ع)

همة روايات، ادعيه و زيارت‌هايي كه در آنها از موضوع‌هايي چون ويژگي‌هاي ياران امام عصر(عج)، چگونگي دست‌يابي به مقام ياري و نصرت آن امام، تمناي حضور در زمرة ياري‌كنندگان حضرت، درخواست زنده شدن دوباره در زمان ظهور و يافتن توفيق درك آن زمان و ... سخن به ميان آمده است، بي هيچ تفاوتي مردان و زنان را در بر مي‌گيرد و هركس بتواند ويژگي‌ها و خصايصي را كه براي يافتن به مقام‌هاي ياد شده، ضروري است دارا شود، مي‌تواند به اين مقام‌ها برسد. به بيان ديگر چنان‌كه در رسيدن به مراتب عالي كمال انسان جنسيت دخلي ندارد و همة انسان‌ها به شرط داشتن ايمان، انجام عمل صالح و مراقبت بر اوامر الهي مي‌توانند به اين مراتب دست يابند1، در  دست يافتن به مقام ياي و نصرت امام عصر(ع) نيز جنسيت مطرح نيست و مهم عمل به وظايف و تكاليفي است كه منتظران واقعي براي رسيدن به اين مقام بايد آنها را انجام دهند.2

 

توجه به بخشي از دعاي عهد كه همة شيعيان، اعم از زن و مرد مأمور به خواندن آن شده‌اند، نكته ياد شده را روشن مي‌سازد:

 


بارخدايا! من در بامداد اين روز و تمام دوران زندگانيم، عهد و پيمان و بيعتي را كه از آن حضرت بر گردن دارم با او تجديد مي‌كنم؛ كه هرگز از آن عهد و پيمان برنگردم و بر آن پايدار بمانم. بارخدايا! مرا از ياران و هواداران و مدافعان آن حضرت و شتابندگان در پي انجام خواسته‌هاي او و اطاعت كنندگان از اوامر و نواهي او و حمايت‌كنندگان از وجود او و پيشي گيرندگان به سوي خواسته‌هاي او و شهيد شدگان در حضور او قرار ده. 3

علائم ونشانه های ظهورامام زمان(ع)به روایت پیامبر(ص)وامامان(ع)

ابن عباس مى گويد: در شب معراج مطالبى به رسول اكرم (ص ) وحى شد كه بايد به وجود مقدس حضرت امير المؤ منين (ع ) خبر داده شود و نيز به ائمه بعد از آن حضرت . بعد فرمودند كه خداوند براى آخرين آنها نشانه هايى بيان فرمودند:
- عيسى بن مريم پشت سر آن بزرگوار نماز مى خواند .
- زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد .
- بندگان را به وسيله او (امام عصر) از هلاكت نجات مى دهم .
- گمراهان را به وسيله او هدايت مى كنم .

- نابينايان و بيماران را به وسيله او شفا مى دهم .
عرض كردم خداوندا! آن كى خواهد شد؟ خطاب رسيد:
1 - هرگاه علم از ميان برداشته شود و جهل و نادانى به جاى آن نشيند و قرائت قرآن زياد اماعمل به آن كم شود.
2 - قتل و كشتار زياد شود .
3 - فقها و هدايت كنندگان واقعى كم شوند (اشاره است به وجود علماى ربانى ) .
4 - علماى فاسق (بى عمل ) و خيانتكار زياد شوند (آنان كه دين را به فكر خود معنى مى كنند) .
5 - شعرا زياد شوند .

و يا در تعبير ديگري از امير المونين است كه فرمودند: و علت اصوات الفساق و استمع منهم... يعني در آن زمان صداي خوانندگاني فاسد، همه جا را فرا خواهد گرفت و مردم مدام به صداي اين خوانندگان گوش فرا مي دهند.
6 - امت شما قبرستانها را مساجد قرار دهند. (مرده دوستي بيش از حد و يا به عبارتي مرده پرستي)
7 - قرآنها را زينت كنند .
7 - مساجد را مجلل بسازند .
8 - جور و فساد زياد شود .
9 - منكرات ظاهر شود .
10 - امت شما امر به منكر كنند .
11 - پيروان شما نهى از معروف كنند .
12 - مردها به مردها اكتفا كنند (لواط) .
13 - زنان به زنان قناعت كنند (مساحقه ) .( در اين دو مورد مي توان به مشروعيت ازدواج هم جنسي در اكثر كشور ها مخصوصا غربي و نيز شروع توده هاي فمنيستي اشاره كرد).
14 - زمامداران كافر شوند .
15 - دوستان حكمرانان گنهكار باشند .
16 - ياوران آنها ستمگران باشند .
17 - صاحبان راءى و نظر از آنان فاسقان باشند .
18 - سه خسف ( يعني فرو رفتگي زمين) در دنيا واقع شود: يكى خسف در مشرق ، خسف ديگر در مغرب و خسف سوم در جزيره العرب .
19 - خراب شدن بصره به دست يكى از ذرارى تو (سيد) كه زنگيها دنبالش را بگيرند.
20 - قيام مردى از اولاد امام حسين (ع ) .
21 - ظهور دجال و قيامش از سجستان .
22 - خروج سفيانى .

اثباه الهداه ، ج 7 ص 390 و 391 .

 

حديث دوم:

 اى حذيفه ! دنيا از بين رفته يا مثل اينكه تو در اين دنيا نبودى . عرض كردم پدر و مادرم به قربانت باد! آيا علائمى هست كه دال بر وقوع چنين وضعى در دنيا باشد؟ فرمودند: آرى - اى حذيفه ! - مطالبى كه مى گويم به قلبت بسپار و با چشمت ببين و با انگشتانت شماره كن :

_ وقتى كه امت من نماز را ضايع كنند.

حضرت امير المونين در عبارتي مشابه مي فرمايند:

مردم نماز را ترك مى كنند ونماز در ميان مردم مى ميرد (كنايه از اعراض مردم و بى تفاوت بودن در مقابل اين دستور حياتى است ).

_ از شهوات پيروى كنند.
_ خيانت در ميان مردم زياد شود.

_ امانت و امانتدارى كم شود.

_ به واسطه خشكسالى ، آب قناتها و چاهها كم مى شود ( كما اينكه الان شده است )

_ امنيت از راههاى زمينى و هوايى برداشته شود ( اشاره به بمب افكن هاي زميني و هوايي ).

نوائب الدهور، ص 291

البته در اين باب مي توان به اين حديث نبوي هم اشاره كرد كه آقاي عماد زاده در كتاب « زندگاني ولي عصر(ع)» از پيامبر آورده است كه حضرت فرمودند: در بيابان شما آتشي پيدا مي شود بي شعله و سرد ... اين آتش سرد، اموال و جان مردم را مي خورد و در تمام دنيا دور مي زند ... اين آتش درون چيزي است كه مانند مرغ پرواز مي كند. پرواز آن مانند گردش باد و ابر است ... اين بالاي سر مردم بين زمين و آسمان ... طيران خواهد كرد. غرش و ناله اين طياره مانند غرش و ناله رعد است.

موعود امم ص115

و مردم همديگر را سب و لعن كنند.

خانواده ها در دامن فساد سقوط كنند (مانند بى حجابى ، رقاصى ، قمار و غيره ).

و اين موضوع تا آنجا پيش مي رود كه امام صادق (ع) مي فرمايند:

در آخر الزمان سازها در كوچه ها و معابر مسلمانان زده مي شود و كسي قدرت نهي آن راندارد.

مهدي موعود ص986 به نقل از غيبت شيخ طوسي

مردم در زندگى گرفتار تجملات و مدپرستى شوند و سرانجام قناعت و ميانه روى متروك گردد( مي توانيد با يك نگاه به اطراف عين اين كلام را متوجه شويد)

افراد جامعه نسبت به يكديگر بدبين شوند و سوءظن و عدم اعتماد بر جامعه سايه افكند.

 سالهاى دنيا پست و خوار شود.(يعني دنيا و زندگي در دنيا بي ارزش و خوار مي شود)
درختكارى زياد شود و محصولها اندك شود.

در اين باب حديثي هست از امام صادق(ع) كه مي فرمايند:

شنيدم از امام صادق عليه السّلام كه فرمودند: پيش از قيام قائم مردم دست به گريبان يك امتحان بزرگ خواهند بود. عرض كردم آن امتحان چيست ؟ حضرت آيه بالا را تلاوت فرمودند: ((هر آئينه امتحان مى كنيم شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كم شدن مال و ثروت و از بين رفتن جانها و ميوه ها، و مژده بده به صبر كنندگان (به اينكه مهدى ما قيام مى كند) )).

بقره آيه 155. به نقل از ارشاد مفيد، ص 353.

و اين ممكن است كه از خراب شدن درختان از شدت باران يا طوفان باشد چنانچه در حديثي است كه امام صادق(ع) فرمودند: پيش‌ از ظهور قائم‌(ع‌) در آن‌ سال‌ باران‌ فراواني‌ مي‌بارد كه‌ محصولات‌ و خرماهاي‌ مختلف‌ نخلستانها از بين‌ مي‌رود ولي‌ شما از اين‌ حادثه‌ شكايت‌ نكنيد.

اعلام‌ الوري‌، ص‌428؛ بشارة‌الاسلام‌، ص‌125؛ الارشاد، شيخ‌ مفيد ج‌2، ص‌377.

 قيمتها بالا رود (نرخ اجناس مورد لزوم به طور سرسام آورى بالا برود تا جايى كه زندگى را تبديل به جهنم سوزان كند).
 پرده از روى باطن مردم برداشته شود (و جنايتكاران و دنياپرستان و جاه طلبان شناخته شوند، يا بدان آشكار شوند يا علائم ظاهر شوند).
 تجارت و كاسبى دچار سختى و تنگى شود و اشياء مورد درخواست كم شود.

تمام برنامه ها را با كمال گستاخى و خودسرى بر مبناى هواى نفس (دلم مى خواهد) پياده كنند.

در همين باب پيامبر(ص) مي فرمايند:

زمانى بر امت من بيايد كه مردم داراى آراء مختلف خواهند شد و از هواها و خواهشهاى نفسانى پيروى مى كنند. (و خواسته ي خود را اهم از خواسته ي دين مي دانند)

نوائب الدهور، ص 170.

و يا به تعبير حديثي ديگر كه پيامبر(ص) مي فرمايند:

مردم در آن زمان از شهوات پيروى مى كنند و به سوى هواها و هوسها مي روند، دينشان را به دنيا مي فروشند، و در آن زمان است كه دل افراد با ايمان در ناراحتي است ، براى منكرات بسيارى كه مى بينند و نمى توانند آن را تغيير دهند، آب مى شوند آنچنانكه نمك در آب حل مى گردد.

ناسزا و فحش دادن به پدر و مادران را وسيله سرگرمى و مزاح قرار دهند.

پيامبر(ص) در عبارتي ديگر مي فرمايند:

زماني بر امت من فرا خواهد رسيد كه مردم عاق مادرانشان مي شوند( و از آن ابايي ندارند) و پدران را از خودشان دور كنند.

 كنز العمال ج6ص44

بى عصمتى و زنا در ميان مردم رواج پيدا كند (مراكز خودفروشى و زنا در دنيا با ابعاد گسترده اى كه دارد خود شاهد ماجراست).

خشنودى و راضى بودن از زندگى و برنامه آن بسيار كم شود

مردم خانه هاى خود را بيارايند و ديوارهاى آن را زينت دهند.

قصرها و خانه ها بلند ساخته شود (مانند ساختمانهاى چندين طبقه اى كه آسايش و امنيت را از همسايه ها سلب مى كند.)

باطل را به لباس حق جلوه دهند.

 زشتى دروغ از بين برود بحدى كه لباس راستى بر آن بپوشانند.

و اين تا آنجا پيش مي رود كه حضرت امير المومنين در خطبه 107 نهج البلاغه مي فرمايند:

پس در آن هنگام، باطل بر جاي خود استوار شود، و جهل و ناداني بر مرکبها سوار، و طاغوت زمان عظمت يافته، و دعوت کنندگان به حق اندک و بي‏مشتري خواهند شد، روزگار چونان درنده خطرناکي حمله‏ورشده، و باطل پس از مدتها سکوت، نعره مي‏کشد، مردم در شکستن قوانين خدا دست در دست هم مي‏گذارند، و در جدا شدن از دين متحد مي‏گردند، و در دروغ‏پردازي با هم دوست و در راستگويي دشمن يکديگرند و چون چنين روزگاري مي‏رسد، فرزند با پدر دشمني ورزد، و باران خنک کننده، گرمي و سوزش آورد، پست فطرتان همه جا را پر مي‏کنند، نيکان و بزرگواران کمياب مي‏شوند، مردم آن روزگار چون گرگان، و پادشاهان چون درندگان، تهيدستان طعمه آنان، و مستمندان چونان مردگان خواهند بود، راستي از ميانشان رخت برمي‏بندد، و دروغ فراوان مي‏شود، با زبان تظاهر به دوستي دارند اما در دل دشمن هستند، به گناه افتخار مي‏کنند، و از پاکدامني به شگفت مي‏آيند، و اسلام را چون پوستيني واژگونه مي‏پوشند

اگر كسى در كارش صحت عمل داشته باشد او را ضعيف بدانند.

پستى و لئامت و سرزنش يكديگر را به حساب عقل بگذارند (صاحبش را عاقل بدانند)

 بيان را كورى بدانند (اگر به وسيله بيان ، حقايقى گفته شود كه به نظر آنها خوش نيايد بگويند اين شخص كور است و واقعيت دنيا را نمى بيند و يا به تعبيري « امل» مي نامند ). و خموشى را بى خردى بدانند.

 دانشمند اگر بخواهد از علم خويش به نفع خود و جامعه حرف بزند او را جاهل و عملش را نادانى بدانند.

 تحقيق نكرده سخنان دور از حقيقت بگويند (مردم را متهم كنند و بدون دليل آبروى بندگان خدا را بريزند).

آسياى مرگ بر سر جامعه بچرخد (جنگهاى خانمانسوز به راه بيندازند و افراد بيگناه را قتل عام كنند، مانند بمباران مناطق مسكونى و غير نظامى و..).

البته در اين باب روايت شده است از امام صادق(ع) كه فرمودند: پيش‌ از آمدن‌ قائم‌ دو مرگ‌ مشاهده‌ خواهد شد، مرگ‌ قرمز( مرگ به واسطه ي جنگ) و مرگ‌ سفيد(در روايات مرگ به واسطه ي بيماري طاعون- احتمالا بيماري ناشي از جنگ-) به‌ طوريكه‌ از هر هفت‌ نفر 5 نفر بميرند.»

كمال‌الدين‌، ص‌655، بحارالانوار ج‌52، ص‌182.

مردم از نظر بينش و ديد قلبى كور شوند و حقايق را نبينند (مانند جناياتى كه از زمامداران خود مى بينند و در عين حال مى گويند خوب است ).

محبت نسبت به يكديگر وصله رحم از دلهاى مردم برداشته شود.

در اين باب باز از پيامبر روايت شده است كه فرمودند:

لذا قطعوا الارحام و منوا بالطعام و اذا ذهبت رحمه الاكابر و قل حياء الاصاغر. الزام الناصب ص 181
هنگامي كه پيوند خويشاوندي قطع شود و براي غذا دادن منت مي گذارند و رحمت از دلهاي بزرگان رخت بربندد وحياي كوچك ترها كم مي شود .

و در حديثي ديگر است كه امير المومنين مي فرمايند: (اگر آنها صله رحم انجام دهند) آن را با منت انجام مي دهند. بحار الانوارج52 ص265

تجارت و بازرگانى زياد شود و مردم كارهاى باطل و ناچيز را نيكو بدانند.

 كارهاى بزرگ را آسان شمارند (نظير جنگ با دولتهاى بزرگ ).

از پوشيدن پوستهاى حيوانات حرام گوشت (يا ذبح شرعى نشده ) باكى نداشته باشند.

جامه هاى نرم و زيبا و نازك بپوشند (و بدن آنها از روى لباس پيدا باشد).

در اين موضوع حديثي است زيبا كه اصبغ بن نباته مي گويد:

شنيدم كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمودند: در آخر الزمان كه بدترين زمانهاست در موقعى كه روز قيامت نزديك شود زنانى ظاهر مى‏شوند بدون حجاب، در حالى كه زينت‏هاى آن‏ها پيداست در انظار عمومى رفت و آمد مى‏كنند، آن‏ها از دين خارج مى‏گردند (به احكام دينى پايبند نمى‏باشند) و به امور فتنه‏انگيز وارد مى‏شوند و به سوى شهوات و لذت‏جويى‏ها روى مى‏آورند، حرام‏هاى خدا را حلال مى‏شمارند. اينگونه از زنان در جهنم خواهندماند.منتخب‏الاثرص426

رغبت به دنيا پيدا كنند و آن را بر آخرت مقدم بدارند (اعمال بد مردم گواه اين مطلب است ).

و اين امر تا آنجا پيش مي رود كه پيامبر مي فرمايند: زنان در آن زمان (به خاطر حرص و طمع به دنيا) با همسرانشان به تجارت مي پردازند. منتخب الاثرج3 ص30

 رحم از دلهاى همه مردم برود (اعم از زمامدار، تاجر، كاسب ، زن ، شوهر و غير آنها).

و شدت اين امر تا به آنجا به پيش مي انجامد كه پيامبر(ص) مي فرمايند:

يكون هلاك الرجل علي يدي ابويه فان لم يكن له ابوان فعلي يدي زوجته و ولده فان لم يكن زوجه و ولد فعلي يدي قرابته و جيرانه منتخب الاثر ص 437 كشكول شيخ بهايي ص 508
روزي بر مردم مي آيد كه هلاكت مرد بدست پدرومادرش تحقق مي يابد اگر پدر ومادر نداشته باشد هلاكت او بدست همسر و فرزندانش مي باشد و اگر همسر و فرزند نداشته باشد هلاكت او بدست فاميل و همسايگانش مي باشد .

و يا يحسد الرجل افاه و يسب اباه و يتعامل الشركاء و بالخيانه بشاره الاسالم ص 32

مرد به برادرش حسادت مي ورزند و به پدرش دشنام و ناسزا مي گويد و با شريكان از راه خيانت وارد مي شود. _ فساد جنبه عمومى پيدا كند (خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو).

البته بايد عرض كنيم ظلم و فساد در آن زمان طبق حديث امير المونين(ع) نه تنها جنبه ي عمومي پيدا مي كند بلكه مايه ي فخر هم مي شود يعني انسان فاسد در ميان مردم عزيز است و اين فساد او مايه ي عزت اوست. بحار ج52 ص193

اموال بيت المال (وجوه شرعيه ) را مال شخصى خود بدانند يا حقوق شرعيه مال خود را ندهند و بگويند مال خودمان است .

مسكرات را با تغيير نام حلال بدانند.

در وقت دادن زكات مال خود خيانت كنند (كم بدهند يا جنس نامرغوب عرضه كنند).

در اين باب حضرت علي(ع) مي فرمايند: زكات را براي خود زيان و غرامت مي دانند و عبادت را بار سنگيني بر دوش خود مي دانند. بحار الانوار ج52 ص265

ربا را به نام خريد و فروش و اجاره دادن محلى از مقروض بگيرند.

و يا در عبارت ديگري است كه امير المومنين مي فرمايند: به نام هديه ، رشوه مي گيرند. مهجه البيضاءج 3ص343

و نيز پيامبر در حديثي ديگر در همين باب مي فرمايند:
لياتين علي الناس زمان لايبقي احد الا اكل الربا فان لم ياكله اصابه غباره نهج الفصاحه ج 2 ص 500
زماني ميآيد كه كسي يافت نمي شود جز اينكه ربا مي خورد اگر هم نخورد گرد و غبار ربا به او مي رسد .
استاد ما ايت الله مجتهدي درباره اين روايت مي فرمود : يعني اگر كسي ربا هم نخورد اگر با ربا خوران درارتباط باشد و غذاي آنها را بخورد اثر ربا بر او هم مي نشيند . يكي از دلائل عقلي حرام بودن ربا و رشوه آن است كه اوضاع اقتصادي جامعه را دگرگون ميسازد و اختلاف طبقاتي زياد مي شود و....
امام عسكري فرمودند : زماني مي آيد كه ...... اگر به مقام و منصبي برسند از رشوه اشباع و سير نمي شوند. مهجه البيضاء ج 3 ص 343

_ عمل شنيع لواط زياد مي شود

و نيز در اين باب باز پيامبر(ص) مي فرمايند:

اذا ركب الذكور الذكور و الاناث الاناث منتخب الاثر ص 435

هنگامي كه مردها با مردها ازدواج كنند و زنان با زنان ازدواج كنند.
آري در اين زمان در بعضي از كشورها مانند انگلستان و دانمارك مرد با مرد ازدواج مي كند و جالب اينكه سند ازدواج هم صادر مي شود .
در فسق و فجور مردها با مردها و زنها با زنها برابرى كنند.

به نافرمانى از خداوند (گناه كردن ) مباهات كنند.

و تا آنجا كه حضرت علي(ع) مي فرمايند: و يعير الرجل علي صون النساء الزام الناسب ص 183
يعني مرد را براي پوشيده نگه داشتن همسرش سرزنش مي كنند . 
دلهاى مردم پر از تكبر و نخوت شود و ظلم و جور در پادشاهان و نادانى در مردم (زير بار ظلم رفتن ) ظاهر شود.

 از اسلام باقى نماند جز اسمى و از قرآن باقى نماند جز رسمى (قرآن در دلها كهنه شود و فقط اسم و رسمى از آن باقى بماند).

 قرآن بخوانند در حالى كه از گلوگاه و استخوان ترقوه و گردن نگذرد و از وعده هاى خداوندى و وعيدهاى آن عملا در ميان مردم خبرى نباشد و از خداوند نترسند و به ياد او نباشند و از ناسخ و منسوخ قرآن بى خبر باشند.

و در حديثي ديگر آمده مردم فقط به فكر زيبا خواندن آن ميروند نه به فكر عمل كردن به آن و اين زيبا خواندن تا آن حد است كه امير المومنين مي فرمايند: مردم آن زمان قرآن را با تغني( به غنا) مي خوانند.

 در اين حالات مساجدشان آباد باشد اما دلهاشان از تقوا و ايمان تهى .

حضرت علي (ع) در اين باب مي فرمايند:

مردم آن زمان قرآنها را با چاپهاى زرين و جلدهاى زركوب در اختيار مردم قرار مى دهند (در صورتى كه از عمل كردن به احكام و قوانين قرآن در ميان آن مردم خبرى نيست.) و مساجد را از لحاظ ساختمان مزين مى سازند (در صورتى كه از محتواى آن يعنى تقوا خبرى نيست ) و مناره هاى مساجد را بسيار مرتفع مى سازند (كه از راه دور توجه بينندگان را جلب مى كند) اما از دورن - يعنى تقوا - خالى است . بحار الانوار ج52 ص193

و پيامبر هم در توصيف مردم آن زمان به سلمان فرمودند:

اى سلمان ! در اين موقع اغنياى امت من صرفا به منظور گردش و تفريح به حج مى روند و طبقه متوسط براى تجارت و فقرا به منظور خودنمايى و ريا حج مى روند، در اين هنگام است كه اقوامى قرآن را براى غير خدا مى آموزند و آن را نوعى مزمار و آلت موسيقى اتخاذ مى كنند، اقوامى ديگر به تعلم فقه اسلامى مى پردازند، اما براى غير خدا. در آن روزگار، زنازادگان ، زياد مى شوند، با قرآن آوازه خوانى مى كنند و بر سر دنيا، سر و دست مى شكنند. منتخب الاثر ج3ص30، تفسير قمي ج2ص307، تفسيرصافيج5ص24در ذيل تفسير سوره ي محمد آيه18.

 مردم خيّر و نيكوكار و مراكز خير از بين برود اما اهل شر و فساد بمانند.

 مردم به خداوند عالم در كارهايشان بى اعتنا باشند و اعمالشان از روى تحقيق نباشد.

تنها محبوب مردم دينار و درهم باشد (ثروت دنيا از هر راهى كه بيايد، حلال يا حرام ، مانعى نداشته باشد و هيچ چيز را مثل آن دوست ندارند).

و يا پيامبر(ص) در حديثي ديگر مي فرمايند:

ياتي علي الناس زمان همهم بطونهم و شرفهم متاعهم ... منتخب الاثر ص438
براي مردم روزگاري فرا مي رسد كه تنها هم و غمشان شكم آنها، شرف و عزت آنها تجملات زندگي شان ، قبله آنها همسران شان ، دين و آئين آنها پول و ثروت شان ميباشد آنها بدترين انسانها هستند و نزد خداوند ارج و مقامي ندارند .
هر قدر ثروتشان زياد شود باز بگويند فقيريم .

پیامبر(ص)فرمودند:

شما را اگاه نمایم سلمان گفت اری پیامبر فرمود ند ازنشانه های قیامت تضییع نماز پیروی از شهوات تمایل به هواپرستی گرامی داشتن ثروتمندان فروختن دین به دنیا ست دراین هنگام که قلب مومن دردرونش اب میشود نظیر نمک دراب ازاین همه زشتی ها که میبیند و توانائی تغییر ان را ندارد انچه مهم است وبا دنیای فعلی ما بیشتر همخوانی دارد این سخنان پیامبر عظیم الشان است:سوگند به کسی که جانم دردست اوست ای سلمان .زمانی زن با شوهرش در تجارت شریک میشودو هردو همه تلاش خویش را در بیرون خانه برای ثروت اندوزی بکار میبرند باران کم و صاحبان کرم خسیس و تهی دستان حقیر شمرده میشوند دران هنگام بازارها به یکدیگر نزدیک میگردند یکی گوید چیزی نفروختم و دیگری گوید سودی نبردم و همه زبان به شکایت و مذمت پروردگارمیگشایند!! دران زمان چیزی از شرق و غرب می اورند و امت متابع میگردند وای دران روز بر ضعفای امت از انان . و وای برانها از عذاب الهی . نه برضعیف رحم میکنند و نه به کسی احترام میگذارند ونه گناهکاری را میبخشند بدنهایشان چون ادمیان است اما قلوبشان قلوب شیطان درانزمان مردان به مردان و زنان به زنان قناعت میکنند و برسرپسران و دختران در خانواده هایشان به رقابت برمی خیزند .مردان خودرا شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان میکنند و زنان برزین سوار میشوند برانان لعنت خدا باد دران هنگام پسران امت مرا به طلا تزیین میکنند و لباسهای ابریشمین حریر و دیباح میپوشنداغنیای من برای تفریح به حج میروند و طبقه متوسط برای تجارت و فقرا برای رهائی و تظاهر!!


اهل مصر حاکم خودرا میکشند و شام ویران میشود سه لشکر با پرچمهای مشخص در انجا بجان هم می افتند پرچمهای قیس و عرب به مصر درایند و پرچم کنده به حران میرود و لشکری از جانب عرب میاید و در خرابه های حیره منزل میکند پرچمهای سیاه از مشرق به طرف حیره میایند و شکافی در نهر فرات پدید می اید و اب ان کوچه های کوفه را فرا میگیرد شصت نفر دروغگو که همه مدعی پیغمبری هستند خواهند امد و قیام دوازده نفر از نسل ابوطالب که همه مدعی امامت دارند و سوزاندن مردی از بزرگان بنی عباس در بین جلولا و خانقین و بستن پلی در بغداد محله کرخ و بر خاستن باد سیاهی در اول روز در بغداد وهم زلزله ای در انجا می اید که بسیاری از مردم را در زمین فرو میبرد و ترسی براهل عراق و بغداد مستولی میشود و مرگهای سریع انها را از پا در می اورد و افت بجان و مال و محصول انها می افتد و ملخهای بموقع و بیموقع می اید و غله و کشت و زرع انها را میخورد و زراعت انها را تقلیل میدهد  دو دسته از مردم عجم بجان هم افتاده خون بسیاری در میان انها ریخته میشود بردگان از فرمانبرداری اقایان خود سر باز  زنند و ارباب خود را به قتل برسانند و بعضی از بدعت گزاران در دین از صورت ادمی بیرون می ایند و بصورت خوک و میمون میشوند و بردگان بر شهرهای بزرگ غلبه یابند و صدایی از اسمان می اید بطوریکه همه ساکنان زمین هر کس به زبان خود انرا میشنود و یک صورت و سینه در نور افتاب اشکار میگردد و مردگانی از قبر بیرون امده بدنیا برمیگردند و با مردم معاشرت نموده  بملاقات همدیگر میروند انگاه این علائم با امدن ۲۴ باران ختم میشود سپس زمینهای مرده زنده و سرسبز شده برکات ان اشکار میشود و تمام بدبختیها از پیروان حق یعنی شیعیان مهدی ع برداشته میشود درانهنگام متوجه میشوند که او از مکه ظهور میکند و برای یاری او به مکه میروند چنانکه دراخبار امده است سپس شیخ مفید میگوید پاره ای ازاین وقایع حتمی است که باید واقع شود و پاره ای مشروط به شرایطی است خدا بهتر میداند چه خواهد شد !!


سخن امام صادق (ع) درباره نشانه های ظهور:

آنگاه كه مرگ عبد الله فرا رسد، مردم در جانشینى او نسبتبه هیچكس به توافق نمى رسند و این جریان تا ظهور حضرت صاحب الامر همچنان ادامه مى یابد، عمر سلطنت هاى چندین ساله بسر آمده ، نوبت پادشاهى چند ماهه و چندین روزه فرا مى رسد. ابوبصیر مى گوید: پرسیدم : آیا این وضع به طول مى انجامد؟ فرمود: هرگز.و این درگیرى بعد از كشته شدن این پادشاه (عبدالله ) منجر به كشمكش بین قبیله هاى حجاز مى شود. ( بحارالانوار )


 

سخن امام صادق(ع) درباره علائم ظهوربه یكی از یاران خود فرمودند:

هر گاه دیدی :كه حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند؛ و ظلم و ستم فراگیر شده است؛ و قرآن فرسوده و بدعت‌هایی از روی هوا و هوس در مفاهیم آن بوجود آمده است؛ و دیدی دین خدا، عملاً، توخالی شده، همانند ظرفی كه آن را واژگون سازند!

و همچنین هر گاه دیدی :كه اهل باطن بر اهل حق پیشی گرفته‌اند؛ و كارهای بد آشكار شده و از آن نهی نمی‌شود، و بد كاران باز خواست نمی‌شوند؛ و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا می‌كنند.

 هنگامی كه دیدی :‌افراد باایمان سكوت كرده، و سخنشان را نمی‌پذیرند؛ و دیدی كه شخص بدكار دروغ گوید، و كسی دروغ و نسبت ناروای او را رد نمی‌كند؛ و دیدی كه بچه‌ها به بزرگان احترام نمی‌گذارند؛ و قطع رحم می شود.

و وقتی دیدی: كه بد كار را ستایش كنند و او شاد شود، و سخن بدش به او برنگردد؛ و دیدی كه نوجوانان پسر همان كنند كه زنان كنند [یعنی به مانند آنان خود را زینت می كنند]؛ و زنان با زنان ازدواج كنند.

و هنگامی كه دیدی: انسانها اموال خود را در غیراطاعت خدا مصرف می‌كنند و كسی مانع آنها نمی‌شود؛ و دیدی كه افراد با دیدن كار و تلاش مؤمنانه [از آن تعجب می كنند] و به خدا پناه می‌برند.

و دیدی :كه مداحی دروغین از اشخاص زیاد شود؛ و همسایه همسایه خود را اذیت می‌كند و از آن جلو گیری نشود؛ و دیدی كه : كافران از صعوبت زندگی مؤمن، شاد می شوند؛ و دیدی مردم شراب را آشكار می ‌آشامند، و برای نوشیدن آن كنار هم می‌نشینند و از خداوند متعال نمی‌ترسند؛ و‌ كسی كه امر به معروف می‌كند خوار و ذلیل است.

و همچنین هنگامی كه دیدی :آدم بدكار در چیزی مورد ستایش ست كه خداوند آن را دوست ندارد؛ و دیدی كه اهل قرآن و دوستان آنها خوارند؛ و راه نیك بسته و راه بد باز است؛ و دیدی كه انسان ها به زبان می‌گویند، ولی عمل نمی‌كنند.

و وقتی دیدی: خانه كعبه تعطیل شده، و به تعطیلی آن دستور داده می‌شود؛ و مؤمن، خوار و ذلیل شمرده شود؛ بدعت و زنا آشكار شود؛ و مردم به شهادت و گواهی ناحق اعتماد كنند.

و دیدی :كه حلال حرام، و حرام حلال می شود؛ و دین بر اساس میل اشخاص معنی می شود، و كتاب خدا و احكام آن تعطیل می گردد؛ و جرأت بر گناه آشكار شود، و دیگر كسی برای انجام آن منتظر تاریكی شب نگردد.

و آنگاه كه دیدی :مؤمن نتواند نهی از منكر كند مگر در قلبش؛ و ثروت بسیار زیاد در راه خشم خدا خرج گردد؛ و سردمداران به كافران نزدیك شوند و از نیكوكاران دور شوند؛ و والیان در قضاوت رشوه بگیرند؛ و پستهای مهم والیان بر اساس مزایده است، نه بر اساس شایستگی.

و آن زمان كه دیدی :مردم را به تهمت و یا سوء ظن بكشند؛ و دیدی كه مرد به خاطر همبستری با همسران خود مورد سرزنش قرار گیرد. و هنگامی كه زن بر شوهر خود مسلط شود و كارهایی كه مورد خشنودی شوهر نیست انجام می‌دهد و به شوهرش خرجی می‌دهد.

و همچنین آنگاه كه دیدی :سوگند های دروغ به خدا بسیار گردد؛ و آشكارا قماربازی ‌شود؛ و مشروبات الكلی به طور آشكار بدون مانع خرید و فروش می‌شود.

و وقتی دیدی :كه مردم محترم توسط حاكمان قلدر خوار شوند؛ و نزدیك ترین مردم به فرمانداران آنانی هستند كه به ناسزاگویی به ما، خانواده عصمت(ع)، ستایش شوند؛ و هر كس ما را دوست دارد او را دروغگو خوانده، و گواهی اش را قبول نمی‌كنند.

و آنگاه كه دیدی: مردم در گفتن سخن باطل و دروغ با هم رقابت می كنند؛ و شنیدن سخن حق بر مردم سنگین، ولی شنیدن باطل برایشان آسان است؛ و دیدی كه همسایه از ترس زبان همسایه به او احترام می‌كند.

و وقتی دیدی :حدود الهی تعطیل شود، و طبق هوی و هوس عمل گردد؛ و دیدی كه مسجدها طلا كاری (زینت داده) شود؛ و دیدی كه‌ راستگوترین مردم نزد آنها مفتری و دروغگو است.

هنگامی كه دیدی :بدكاری آشكار شده، و برای سخن چینی كوشش می‌شود؛ و‌ ستم و تجاوز شایع شده است؛ و غیبت، سخن خوش آنها شود و بعضی بعض دیگر را به آن بشارت دهند.

وقتی دیدی :حج و جهاد برای خدا نیست؛ و‌ سلطان به خاطر كافر، شخص مؤمن را خوار كند؛ و خرابی بیشتر از آبادی است؛ و معاش انسان از كم فروشی به دست می‌آید؛ و خون ریزی آسان گردد؛ و مرد به خاطر دنیایش ریاست می‌كند.

و هنگامی كه دیدی :مردم نماز را سبك شمارند؛ و‌ انسان ثروت زیادی جمع كرده، ولی از آغاز آن تا آخر، زكاتش را نداده است؛ و‌ قبر مرده‌ها را بشكافند و آنها را اذیت كنند؛ و هرج و مرج بسیار شود؛ و‌ مرد روز خود را با مستی به شب می‌رساند، و شب خود را نیز به همین منوال صبح می كند، و هیچ اهمیتی به آیین مردم ندهد.

آنگاه كه :با حیوانات آمیزش ‌شود؛ و مرد به مسجد (محل نماز) می‌رود و وقتی برمی‌گردد لباس در بدن ندارد؛ [ یعنی لباسش را دزدیده اند].

هنگامی كه دیدی :حیوانات هم دیگر را بدرند؛ و دلهای مردم سخت، و دیدگانشان خشك، و یاد خدا برایشان گران است؛ و بر سر كسبهای حرام آشكارا رقابت می‌كنند؛ و دیدی كه نمازخوان برای خودنمایی نماز می‌خواند؛ و فقیه برای دین خدا فقه نمی‌آموزد، و طالب حرام ستایش و احترام می‌گردد؛ و‌ مردم در اطراف قدرتمندان هستند؛ و طالب حلال، مذمت و سرزنش می‌شود، و طالب حرام ، ستایش و احترام می‌گردد.

آنگاه كه :در مكه و مدینه كارهایی می‌كنند كه خدا دوست ندارد، و كسی از آن جلو گیری نمی‌كند، و هیچ كس بین آنها و كارهای بدشان مانع نمی‌شود؛ و آلات موسیقی و لهو و لعب در مدینه و مكه آشكار گردد؛ و مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهی از منكر كند، ولی دیگران او را از این كار برحذر می‌دارند.

هنگامی كه دیدی :مردم به همدیگر نگاه می‌كنند [یعنی چشم همچشمی می كنند، یا معیارشان بر خوب و بد اعمال خدا نیست] ، و از مردم بدكار پیروی نمایند؛ و راه نیك پیرو ندارد؛ و مرده را مسخره كنند و كسی برای او اندوهگین نشود؛ و دیدی كه : سال به سال بدعت و بدیها بیشتر شود؛ و مردم جز از سرمایه داران پیروی نكنند؛ و‌ به فقیر چیزی را دهند كه برایش بخندند، ولی در راه غیرخدا ترحم می كنند.

وقتی كه دیدی: علائم آسمانی آشكار شود، و كسی از آن نگران نشود؛ و مردم مانند حیوانات در انظار یكدیگر عمل جنسی انجام می دهند و كسی از ترس مردم از آن جلو گیری نمی‌كند؛ و انسان در راه غیر خدا بسیار خرج كند، ولی در راه خدا از اندك هم مضایقه دارد.

و آنگاه كه دیدی :عقوق پدر و مادر رواج دارد، و فرزندان هیچ احترامی برای آنها قائل نیستند، بلكه نزد فرزند از همه بدترند.

هنگامی كه دیدی :زنها بر مسند حكومت بنشینند و هیچ كاری جز خواسته آنها پیش نرود، و دیدی پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد، پدر و مادر را نفرین كند و از مرگشان شاد شود؛ و دیدی كه اگر روزی بر مردی بگذرد، و او در آن روز گناه بزرگی مانند بدكاری‌ ، كم فروشی، و زشتی انجام نداده ناراحت است.

و وقتی دیدی: قدرتمندان، غذای عمومی مردم را احتكار می كنند؛ و‌ اموال خمس در راه باطل تقسیم گردد، و با آن قماربازی و شراب خواری شود، و به وسیله شراب بیمار را مداوا، و برای بهبودی، آن را تجویز كنند؛ و دیدی كه مردم در امر به معروف و نهی از منكر و ترك دین بی تفاوت و یكسانند؛ و دیدی كه سر و صدای منافقان برپا، اما صدای حق طلبان خاموش است؛ و دیدی كه برای اذان و نماز مزد می‌گیرند؛ و مسجدها پر است از كسانی كه از خدا نمی ترسند و غیبت هم می نمایند.

هنگامی كه دیدی :خورندگان اموال یتیمان ستوده شوند؛ و قاضیان بر خلاف دستور خداوند قضاوت كنند؛ و استانداران از روی طمع، خائنان را امین خود قرار دهند؛ و فرمانروایان میراث مستضعفان را در اختیار بدكاران از خدا بی خبر قرار دهند؛ و دیدی كه بر روی منبرها از پرهیزكاری سخن می‌گویند، ولی گویندگان آن پرهیزكار نیستند.

و بالاخره هنگامی كه دیدی :صدقه را با وساطت دیگران، بدون رضای خداوند، و به خاطر درخواست مردم بدهند؛ و دیدی وقت نمازها را سبك بشمارند؛ و همّت وهدف مردم شكم و شهوتشان است؛ و دنیا به آنها روی كرده است؛ و دیدی نشانه‌های برجسته حق ویران شده است؛ [این آخرالزمان است] در این وقت خود را حفظ كن و از خدا بخواه كه از خطرات گناه نجاتت بدهد. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج52، ص260 ـ 256 ـ با تصرف اندك در متن)

این بود روایت امام صادق ( ع ) كه به ذكر گوشه‌ای از مفاسد جهان در آستانه قیام وانقلاب بزرگ حضرت مهدی (عج) فرا گیر خواهد شد.

 


امام علی(علیه السلام) می فرماید:
بی گمان، «ری» شهری است که به وسیلۀ ساکنان خود به

آشوب کشیده می شود و فتنۀ ناشنوا در آن ماندگار است...

«فتنۀ ناشنوا» آشوبی است که در آن، افراد فتنه گر و فتنه زده به سخن خیرخواهان گوش فرا نمی دهند و کسی به داد کسی نمی رسد، و چنان که امیر مؤمنان(علیه السلام) پیش بینی کرده است، این فتنه، مدّت زمانی طولانی در این شهر ماندگار شده و به فتنه های دیگری، مانند جنگ شروسی و سفیانی با اهل ری و مخالفت اهل ری با حسینی خراسانی و حسنی گیلانی، کشیده می شود و خرابی ری را در پی خواهد داشت.

امام صادق(علیه السلام)، در بارۀ اوضاع دارالفاسقین (زوراء) در آخرالزمان، چنین فرمود:

فتنه‏ها آن شهر را ویران و چون بیابانی رهایش می‏کنند..


اختلاف دو گروه از عجم (ایرانیان) و خونریزیِ بسیار میان آنان..


1. الفتوح، ج 2، ص 80 .

2. بحار الأنوار، ج 53، ص 5 - 14، ب 28.

حدیثی در رابطه با تهران

 

نقل کرده مفصل بن عمر از حضرت صادق (ع) که فرمود:

ای مفصل ، آیا می دانی کجا واقع می شود دارالزورا؟ عرض کردم ، خدا و حجت خدا بهتر می داند ، فرمود:

ای مفصل، بدان که در حوالی منطقه ری کوهی است سیاه که بنا می شود در ذیل آن کوه ، شهری بنام طهران که دارای قصرهای است مانند قصرهای بهشت و زن های آن شهر مانند حور العین می باشند، بدان ای مفصل آن زنها ملبس به لباس کفار و مزین بزینت جبارین می شوند و سوار زین می شوند و تمکین از شوهر نکنند و وفا نکند کسب شوهران بر مخارج آنها تا منجر بطلاق گردد و اکتفا می کنند مردها به مردها و شبیه می شوند مردها بزنها و زنها بمردها ، پس اگر خواستی دینت را حفظ بنمائی ، در آن شهر سکنی مکن زیرا محل فتنه است(1)

1- از کتاب سفینه انجاۀ و کتاب علائم الظهور آقای ناظم الاسلام کرمانی در کتاب منتخب التواریخ

 


بعدازاینکه خداونداجازه ظهوربه ایشان دادند،درچهره ی جوانی موفق ظاهرواردبیت الله الحرام می شوند،آنگاه دربین رکن ومقام می ایستدوفریادبرمی آورد:ای گروه نقباء وای یاوران مخصوص من،وای کسانی که خداوندقبل ازظهورم شمارابرای یاری من ذخیره کرده است،بامیل ورغبت به سوی من آیید.

صدای امام(ع)به آنهادرشرق وغرب عالم می رسددرحالی که بعضی ازآنهادرمحراب عبادتندوعده ای دربسترآرمیده اندهمین که این صدارامی شنوندهمه دریک چشم بهم زدن بطرف امام روی اورده وخودرابه حضورامام (ع)می رسانند.که تعدادآنهاسیصدوسیزده نفربه تعدادلشکریان رسول خدا(ص)درجنگ بدرهستند.

درآن هنگام خداوندتبارک و تعالی به نوردستورمی دهدتابه سورت عمودی اززمین تاآسمان درخشندگی کند،هرمومنی که روی زمین زندگی می کندازآن بهره مندمی گرددواین نوردرداخل خانه اش به اوروشنایی می بخشد.

مفضل ازامام صادق(ع)روایت می کندآن هفتادودونفرکه باامام حسین(ع)به شهادت رسیدندباامام حسین(ع)ظهورمی کنندبه همراه ۱۲هزارنفرازشیعیان امیرالمومنین علی (ع)وامام حسین (ع)عمامه سیاه رنگی برسرخواهدگذاشت.مفضل گوید:پرسیدم ای سرورمن آیاقائم(ع)بیعت کسانی راکه قبل ازظهوروقیام اوبادیگران نموده اندتغییرمی دهد؟امام فرمود:هربیعتی قبل ازظهورقائم(ع)بیعت کفرونفاق ونیرنگ است خداوندبیعت کننده وکسی راکه برایش بیعت شده هردورالعنت می کند{بیعت کردن باکسی،عهدوپیمان بستن بااواست،که بیعت کننده تمام توان خودرادرخدمت به اوبه کارگیردودرراه یاری اوازبذل جان ومال خودهیچ گونه دریغ نورزد}ای مفضل وقتی قائم(ع)تکیه به بیت الله الحرام دهددست مبارک خودرادرازکند،نورسفیدوروشنی ازآن خارج شودکه مردم می بینند.اول کسی که دست آنحضرت رامی بوسدوبااوبیعت می کندجبرئیل است،بعدازاوفرشتگان وسپس نجباء جن وآنگاه نقباء بیعت می کنند.

وقتی خورشیدطلوع کردوهمه جاروشن شدفریادکننده ای ازآسمان وازبلندای آفتاب به زبان عربی فصیح بانگ برآوردکه صدای اوراهمه ی اهل آسمان وزمین می شنوندومیگوید:ای اهل عالم،این مهدی آل محمد(ص)است وبعدازآنکه نام وکنیه ونسب اورابطورکامل بیان کردمی گوید:اکنون ازاوپیروی کنیدتاهدایت شویدومخالفت بادستورات اونکنیدکه گمراه می گردید.وهیچ دارنده گوشی باقی نماندجزاینکه آن صدارابشنودوهریک به دیگری آن رابازگوکند.

نزدیک غروب فریادزننده ای ازمغرب بانگ برآورد:ای مردم پروردگارشمادربیابان خشکی ازسرزمین فلسطین ظهورکرده واوعثمان بن عنبسه ازاولادیزیدبن معاویه است ازاوپیروی کنیدتاهدایت شویدوبااومخالفت نکنیدکه گمراه می گردید.فرشتگان وپریان ونقباءگفتاراوراردمی کنندواوراتکذیب می کنندولی اهل شک وتردیدونفاق وکافران باشنیدن این صدادچارگمراهی می شوند.

آنگاه دابه ت الارض (طبق روایات حضرت علی(ع)است)بین رکن ومقام ظاهرمی شودوبرچهره مردم باایمان علامت مومن وبرچهره کافران علامت کفرمی زند،سپس امام صادق(ع)قصه خروج لشگرسفیانی وفرورفتن آنهادرزمین بیداءرابیان می کند.

مفضل عرض کرد:ای سرورمن مهدی(ع)کجامی رود؟

امام فرمود:به مدینه جدش رسول خدا(ص)وماموریت عجیبی اجراخواهدکردکه باعث خشنودی مومنان ورسوایی کافران میشود...................

اتفاقات بعدازظهورامام زمان(ع)

هنگامی که حضرت مهدی(ارواحنافداه)قیام کنددراطراف زمین درهرطرف شخصی راروانه می سازدوبه اومی فرماید:دستورکارتودرکف دستت می باشد،هرزمان دچارمشکلی شدی وقضیه ای برایت رخ دادکه آن رانفهمیدی به کف دست خودنگاه کن وبه آنچه درآن می بینی عمل کن.

ولشکری به سوی قسطنطنیه (استانبول)می فرستند،آنهاهنگامی که کنارخلیج میرسندبرقدمهای خودچیزی می نویسندوبرروی آب راه میروند،رومیان(اروپائیان)که راه رفتن آنهارابرروی آب مشاهده کنندباخودگویند:اینهااصحاب اوهستندوچنین قدرتی دارند،پس خوداوچگونه خواهدبود،دراین هنگام دروازه شهررابه روی آنهامی گشایندوآنهاباپیروزی واردمی شوندوآنگونه که می خواهنددرباره آنهافرمان میدهند.

امام صادق(ع)فرمودند:هنگامی که قائم ماقیام کندزمین به نورپروردگارش روشن گرددومردم ازنورخورشیدبی نیازشوندوشب وروزیکسان وتاریکی ازبین برود،چه بساشخصی درزمان آنحضرت هزارسال عمرکندوهرسال پسری برایش متولدشودوجامه ای بپوشدکه باطولانی شدن قداوبلندشودوبه هررنگی که بخواهددرمی آید.

امام رضا(ع)فرمودند:هماناقائم (ع)کسی است که درهنگام ظهوردرسنین پیری است ولی به شکل جوانان ظاهرمی گردد.اوازنظرجسمانی بقدری قوی است که اگربه بزرگترین درختی که برروی زمین است دست خودرادرازکندآنراازریشه می کندواگرمیان کوههافریادی برآوردسنگ هاازهم می پاشندوفرومی ریزند.

اوبه همراه خودعصای موسی وخاتم سلیمان دارد،چهارمین فرزندمن است!

امام صادق(ع)فرمودند:وقتی مهدی(ع)قیام نمایدمسجدالحرام راخراب نموده وازنومانندساخت نخستش می سازدومقام ابراهیم(ع)رابه موضع اصلی آن برمی گرداند،ودست فرزندان شیبه را-که خودرامتولی حرم میدانند-قطع نموده وازدرب کعبه آویزان می کنند وبرآن می نویسد:اینان دزدان کعبه بودند.

یاران قائم ۳۱۳تن ازفرزندان عجم هستند.آنان بانام ونام پدرونژادوخصوصیاتشان شناخته می شوند.

 


در روایتی امام صادق(ع) می فرمایند: «پیش از ظهور امام زمان(عج) پنج نشانه حتمی است: قیام یمانی، فتنه سفیانی، صیحه آسمانی،‌ قتل نفس زكیه و شكافتن زمین و فرو رفتن عده ای در بیابان» (كمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق ، ص650)

همچنین امام صادق فرموده است: «وقوع ندای آسمانی از امور حتمی است؛ و سفیانی از امور حتمی است و یمانی از امور حتمی است و كشته شدن نفس زكیه از امور حتمی است و كف دستی كه از افق آسمان برون آید از امور حتمی است. و سپس اضافه فرمودند: «و نیز وحشتی در ماه رمضان است كه خفته را بیدار كند و شخص بیدار را به وحشت انداخته و دوشیزگان پرده نشین را از پشت پرده بیرون می‌آورد.» (غیبت نعمانی،‌ با ترجمه غفاری، باب14، ص365)

امیرالمؤمنین(ع) از رسول خدا(ص) روایت نموده كه فرمودند: «ده چیز است كه پیش از قیامت حتماً به وقوع خواهد پیوست : فتنه سفیانی و دجال ، واقعه دخان [دود]، ظهور دابه، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی، خسوف در مشرق، خسوف در جزیرة العرب، و آتشی كه از مركز عدن شعله می‌كشد و مردم را به سوی بیابان محشر هدایت می‌كند»(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج52، ص209 و غیبت شیخ طوسی، ص 267)

امام محمد باقر(ع) فرموده است: « در كوفه، پرچمهای سیاهی كه از خراسان بیرون آمده است، فرود می‌آید و وقتی مهدی(ع) ظاهر شد، برای بیعت گرفتن به سوی آن می‌فرستد.» (غیبت شیخ طوسی، ص274)

 

 

همه چیز درباره امام زمان حضرت مهدی(عج) و انتظار و ظهور

همه چیز درباره امام زمان حضرت مهدی(عج) و انتظار و ظهور

شناخت مختصری از زندگانی امام مهدی(ع)
دوازدهمین پیشوای معصوم؛حضرت حجة بن الحسن المهدی؛اما زمان(عج)؛در نیمۀ شعبان سال 255 هجری قمری در شهر سامراء دیده به جهان گشود.
او همنام پیامبراسلام(م ح م د)و هم کنیه آن حضرت (ابولقاسم)است. ولی پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلی آن حضرت نهی فرموده اند. ولی آیا نهی ائمه از ذکر نام مخصوص آن حضرت یک اقدام سیاسی مقطعی و مربوط به دوران غیبت صغری بوده یا اینکه حرمت ذکر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قیامش باقی است؟ در میان علمای شیعه مورد اختلاف است.
از جمله القاب آن حضرت؛حجت،قائم،خلف صالح،صاحب الزمان،بقیة الله است و مشهورترین آنها مهدی می باشد.
پدرش،پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری(ع)و مادرش،بانوی گرامی نرجس است که بنام ریحانه،سوسن از او یاد شده است. میزان فضیلت و معنویت نرجس خاتون تا آن حد بالا بود که حکیمه خواهر امام هادی(ع)که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او می نامید.
حضرت مهدی دو دوره غیبت داشت : یکی کوتاه مدت(غیبت صغری) و دیگری بلند مدت(غیبت کبری).
اولی از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاص ادامه داشته و دومی، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید.
تولد حضرت مهدی(ع)از دیدگاه علمای اهل سنت
چنانکه در ادامه توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانی از پیامبراکرم(ص)رسیده، علمای اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدی را انکار می کنند و می گویند: شخصیتی که پیامبر اسلام از قیام او(پس از غیبت)خبر داده ، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت. با این حال تعداد قابل توجهی از مورخان و محدثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانسته اند. بعضی از پژوهشگران نام بیش از صد نفر از آنان را معرفی کرده اند.
دیدار حضرت مهدی(ع)
از آنجا که حکومت ستمگر عباسی، به منظور دستیابی به فرزند امام حسن عسکری(ع) و کشتن او، خانه امام را بشدت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدی(ع)بر اساس طرح دقیق و منظمی که پیشایش، از سوی امام در این مورد ریخته شده بود، کاملاً بصورت مخفی و دور از چشم مردم(و حتی شیعیان)صورت گرفت.
مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف حکیمه عمه حضرت عسکری(ع)بوده است .اما باید توجه داشت که این پنهانکاری به آن معنا نیست که بعدها یعنی در مدت 5-6 سال آغازعمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسی آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه افراد خاصی از شیعیان در فرصتهای مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل می شدند تا به تولد و وجود وی یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.
دانشمندان ما جریان این دیدارها را بصورت گسترده گزارش کرده اند، ولی شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکری(ع) با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است :

حسن بن یعقوب بن نوح می گوید :
ما برای پرسش درباره امام بعدی، به محضر امام عسکری(ع)رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید عمری-یکی از وکلای بعدی امام زمان-بپا خاست و عرض کرد : می خواهم از موضوعی سوال کنم که درباره آن از من داناتری.
امام فرمود : بنشین. عثمان با ناراحتی خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسی بیرون نرفت و مدتی گذشت. در این هنگام امام، عثمان را صدا کرد. او بپا خاست . حضرت فرمود : می خواهید به شما بگویم که برای چه به اینجا آمده اید؟ همه گفتند: بفرمایید. امام فرمود : برای این به اینجا آمده اید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند:آری. در این هنگام پسری نورانی همچون پاره ماه که شبیه ترین مردم به امام عسکری(ع) بود، وارد شد. حضرت با اشاره به او فرمود :
« این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شماست. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد...».
***
علل سیاسی - اجتماعی غیبت
شکی نیست که رهبری پیشوایان الهی به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر در صورتی میسر است که آنها آمادگی بهره برداری از این هدایت الهی را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدی در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانی در بین مردم ثمری نخواهد داشت.
متأسفانه فشارها و تضییقاتی که بویژه از زمان امام جواد(ع)به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیت های فوق العاده ای که برقرار گردید-بطوری که فعالیت های امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید-نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندی از هدایت ها و راهبری های امامان در جامعه (در حد نصاب لازم) وجود ندارد. از این رو حکمت الهی اقتضاء کرد که پیشوای دوازدهم، به تفصیلی که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعی که آمادگی لازم در جامعه بوجود آید.
البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولی شاید نکته ای که گفتیم رمز اساسی غیبت باشد. در روایات ما شیعیان، در زمینه علل و اسباب غیبت، روی سه موضوع تکیه شده است :
الف- آزمایش مردم
چنانکه می دانیم یکی از سنت های ثابت الهی، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگی همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروی از اوامر خداوند، تربیت یافته و به کمال برسند و استعدادهای نهفته آنها شکوفا گردد. در اثر غیبت حضرت مهدی(ع) ، مردم آزمایش می شوند: گروهی که ایمان استواری ندارند، باطنشان ظاهر می شود و دستخوش شک و تردید می شوند و کسانی که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگی در برابر شداید، پخته تر و شایسته تر می گردند و به درجات بلندی از اجر و پاداش الهی نائل می شوند.
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: هنگامی که پنجمین فرزندم غائب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسی شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتی خواهد داشت بطوریکه گروهی از مومنان از عقیده خویش برمی گردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش می کند...
از سخنان پیشوایان اسلام برمی آید که آزمایش بوسیله غیبت حضرت مهدی، از سخت ترین آزمایش های الهی است. واین سختی از دو جهت است :
1- از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانی می شود بسیاری از مردم دستخوش شک و تردید می گردند. برخی در اصل تولد و برخی دیگر در دوام عمر آن حضرت شک می کنند و جز افراد آزموده و مخلص و دارای شناخت عمیق، کسی بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقی نمی ماند. پیامبر اسلام(ص) ضمن حدیث مفصلی می فرماید: مهدی از دیده شیعیان و پیروانش غائب می شود و جز کسانی که خداوند دلهای آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمی مانند.
2- از نظر سختی ها و فشارها و پیشامدهای نا گوار که در دوران غیبت رخ می دهد و مردم را دگرگون می سازد، بطوریکه حفظ ایمان و استقامت در دین، کاری سخت و دشوار می گردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار می گیرد.

ب- حفظ جان امام
خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است؛ زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگی در میان مردم ظاهر می شد، او را می کشتند. بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر می افتد و به انجام مأموریت الهی و اهداف بلند اصلاحی خود موفق نمی گردد.
زراره، یکی از یاران امام صادق(ع) میگوید : امام صادق(ع) فرمودند : امام منتظر، پیش از قیام خویش مدتی از چشمها غایب خواهد شد. عرض کردم چرا؟ فرمودند : بر جان خویش بیمناک خواهد بود.

ج- آزادی از یوغ بیعت با طاغوتان زمان
پیشوای دوازدهم، هیچ رژیمی را، حتی از روی تقیه، به رسمیت نشناخته و نمی شناسد. او مامور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانی نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگری در نیامده و درنخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل می کند و دین خدا را بطور کامل و بی هیچ پرده پوشی و بیم و ملاحظه ای اجرا می کند.
بنابراین جای هیچ عهد و میثاق و بیعت با کسی و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقی نمی ماتد.
حسن بن فضال می گوید : امام هشتم(ع) فرمودند : گویی شیعیانم را می بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم(امام حسن عسکری(ع)) در جستجوی امام خود، همه جا را می گردند اما او را نمی یابند.
عرض کردم : چرا؟ فرمود : برای اینکه وقتی با شمشیر قیام می کند، بیعت کسی در گردن وی نباشد.
***
غیبت صغری و کبری
چنانکه گفتیم غیبت امام مهدی(ع) به دو دوره تقسیم می شود : غیبت صغری و غیبت کبری.
غیبت صغری از سال 260 هجری(سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329(سال درگذشت آخرین نائب خاص امام) یعنی حدود 69 سال بود. در دوران غیبت صغری ارتباط شیعیان با امام بطور کلی قطع نبود و آنان به گونه ای خاص و محدود با امام ارتباط داشتند.
توضیح آنکه : در طول این مدت افراد مشخصی (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان نایب خاص با حضرت در تماس بودند و شیعیان می توانستند به وسیله آنان، مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتی گاه به دیدار امام نائل شوند. از این رو می توان گفت در این مدت، امام، هم غایب بود و هم نبود.
این دوره را میتوان دوران آماده سازی شیعیان برای غیبت کبری دانست که طی آن ارتباط امام با شیعیان با امام حتی در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنی فقهای واجد شرایط و آشنایان به احکام اسلام رجوع کنند.
اگر غیبت کبری یکباره و ناگهان رخ می داد ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازی های مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغری، بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغری، و نیز شرفیابی برخی از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد.
با سپری شدن دوره غیبت صغری، غیبت کبری و دراز مدت امام آغاز گردید که تا کنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانی که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غیبت دوگانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلی، پیشگویی شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتاب های حدیث نقل شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا می کنیم :
1- امیر مؤمنان حضرت علی(ع) فرمود : غایب ما ، دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانی در اعتقاد به امامتش پایدار می مانند که دارای یقینی استوار و معرفتی کامل باشند.
2- امام باقر(ع) : قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکی از آن دو، خواهند گفت: او مرده است...
3- ابو بصیر می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم : امام باقر(ع) می فرمود : قائم آل محمد(ص) دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. امام صادق(ع) فرمود: بلی چنین است...
4- حضرت صادق(ع) فرمود : امام قائم(ع) دو غیبت خواهد داشت؛ یکی کوتاه مدت و دیگری دراز مدت...
سیر تاریخ، صحت این پیشگویی ها را تایید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلی فرموده بودند، غیبت های دو گانه امام عینیت یافت.
***
نُواب خاص
نایبان خاص مهدی در دوران غیبت صغری، چهار تن از اصحاب باسابقه امامان پیشین و از علملی پارسا و بزرگ شیعه بودند که نواب اربعه نامیده شده اند. اینان به ترتیب زمانی عبارت بودند از :
• ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری
• ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری
• ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
• ابوالحسن علی بن محمد سَمَری

البته امام زمان(ع) وکلای دیگری نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، ری، آذربایجان، نیشابور و... داشت که یا بوسیله این چهار نفر، که در راس سلسله مراتب وکلای امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت می رساندند و از سوی امام در مورد آنان توقیع هایی صادر می شده است. و یا-آنگونه که بعضی از محققان احتمال داده اند- سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتی عام و مطلق بوده ولی دیگران در موارد خاصی وکالت و نیابت داشته اند. مانند :
محمد بن جعفر اسدی، احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن محمد همدانی، احمد بن حمزة بن الیسع، محمد بن ابراهیم بن مهزیار، حاجز بن یزید، محمد بن صالح، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری، محمد بن علی بن بلال، عمر اهوازی، ابم محمد وجنایی.
***
1. ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری
عثمان بن سعید از قبیله بنی اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامراء، عسکری نیز نامیده می شد. در محافل شیعه از او به نام سمان(روغن فروش) یاد می شد، زیرا به منظور استتار فعالیت های سیاسی، روغن فروشی می کرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وی تحویل می دادند، در ظرف های روغن قرار داده به محضر امام عسکری می رساند. او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. گفتنی است که عثمان بن سعید قبلاَ نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) بوده است.
احمد بن اسحاق که خود از بزرگان شیعه می باشد، می گوید:
روزی به محضر امام هادی رسیدم و عرض کردم: من گاهی غایب و گاهی حاضرم و وقتی هم که حاضرم همیشه نمی توانم به حضور شما برسم. سخن چه کسی را بپذیرم و از چه کسی فرمان ببرم؟
امام(ع) فرمود: این ابو عمرو، فردی امین و مورد اطمینان من است آنچه به شما بگوید، از جانب من می گوید و آنچه به شما برساند، از طرف من می رساند.
احمد بن اسحاق می گوید: پس از رحلت امام هادی(ع) روزی به حضور امام عسکری(ع) شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم. حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عمرو مورد اعتماد امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگی و پس از مرگ من است. آنچه به شما می گوید از جانب من می گوید و آنچه به شما برساند از جانب من می رساند.
پس از رحلت امام عسکری(ع)، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپاری آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد. نیز همو بود که روزی در حضور جمعی از شیعیان به فرمان امام عسکری(ع) و به نمایندگی از طرف آن حضرت، اموالی را که گروهی از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنی بر این که با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدی خواهد بود. همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدی(ع) –که شرح آن در اوایل این نوشته آمد- حضرت خطاب به حاضران فرمود: آنچه عثمان[بن سعید] می گوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست.
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخی احتمال داده اند او بین سال های 260-267 درگذشته باشد و برخی دیگر فوت او را در سال 280 دانسته اند.
***
2. محمد بن عثمان بن سعید عَمری
محمد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگواری مورد قبول و احترام شیعیان و از یاران مورد اعتماد امام عسکری(ع) بود، چنانکه حضرت در پاسخ سؤال احمد بن اسحاق که به چه کسی مراجعه کند، فرمود: عَمری[عثمان بن سعید]، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد من هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من می رسانند، و آنچه به تو بگویند از طرف من می گویند. سخنان آنان را بشنو و از آنان پیروی کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین منند.
پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعی مبنی بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت فرزندش، محمد، صادر شد.
عبدالله بن جعفر حِمیَری می گوید: وقتی که عثمان بن سعید درگذشت، نامه ای با همان خطی که امام با آن با ما مکاتبه می کرد، برای ما آمد، که در آن ابو جعفر(محمد بن عثمان بن سعید) به جای پدر منصوب شده بود.
همچنین امام(ع)، ضمن توقیعی در پاسخ سؤالات اسحاق بن یعقوب، چنین نوشت: خداوند از عثمان بن سعید و پدرش، که قبلاً می زیست، راضی و خشنود باشد. او مورد وثوق و اطمینان من، و نوشتۀ او نوشتۀ من است.
ابو جعفر تألیفاتی در فقه داشته است که پس از وفاتش به دست حسین بن روح، سومین نائب(و یا بدست ابوالحسن سمری،نایب چهارم امام-علیه سلام-) رسیده است.
محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمان بود و در طول این مدت، وکلای محلی و منطقه ای را سازماندهی و بر فعالیتشان نظارت می کرد و به ادارۀ امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع های متعددی از ناحیۀ امام(ع) صادر، و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت. او پیش از مرگ از تاریخ وفات خود خبر داده بود و دقیقاً در همان تاریخی که گفته بود، درگذشت.
***
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
در روزهای آخر عمر ابو جعفر، گروهی از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنیا رفتم، به امر امام(ع)، جانشین من و نائب امام ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی خواهد بود. به او مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد نمایید.
حسین بن روح، از دستیاران نزدیک نائب دوم بود و عَمری از مدتها پیش، برای تثبیت امر نیابت او زمینه سازی می کرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع می داد و او، رابط بین عثمان بن سعید و شیعیان بود.
حسین بن روح، کتابی در فقه شیعه به نام التأدیب تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهای قم فرستاد. آنان پس از بررسی، در پاسخ نوشتند: جز در یک مسئله، همگی مطابق با فقهای شیعه است. بعضی از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وی را تحسین کرده و می گفتند: به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است.
نوبختی در دوران حکومت «مقتدر» خلیفۀ عباسی، به مدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. و سرانجام، بعد از بیست و یک سال فعالیت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فروبست.
***
4. ابوالحسن علی بن محمد سَمَری
به فرمان امام عصر و با وصیت و معرفی نوبختی، پس از حسین بن روح، علی بن محمد سمری منصب نیابت خاص و ادارۀ امور شیعیان را عهده دار گردید.
سمری از اصحاب و یاران امام عسکری(ع) است. او تا سال 329 که دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او توقیعی از ناحیۀ امام به این مضمون خطاب به وی صادر شد:

بسم الله الرحمن الرحیم
ای علی بن سمری! خداوند در سوک فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت.
کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینی خویش مگمار.
دوران غیبت کامل فرا رسیده است و من جز با اجازۀ خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از گذشت مدت طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود. افرادی نزد شیعیان من مدعی مشاهدۀ من[ ارتباط با من به عنوان نایب خاص] خواهند شد. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج «سفیانی» و «صیحه آسمانی» چنین ادعایی بکند، دروغگو و افتراکننده است و هیچچ حرکت و نیرویی جز به خداوند عظیم نیست.
در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابوالحسن سمری از دنیا رفت. پیش از مر گش از وی پرسیدند: نایب بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسی را معرفی کنم.
با در گذشت ابولحسن سمری دورۀ جدیدی در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبری معروف است و ما درادامۀ مطلب پیرامون آن بحث خواهیم کرد.

وظایف و فعالیت های اساسی نواب خاص
انتخاب نواب خاص از سوی امام دوازدهم(ع)، در واقع ادامه و توسعۀ فعالیت شبکۀ ارتباطی وکالت بود که گفتیم از زمان پیشوای نهم(ع) بصورت فعال درآمده، و در زمان امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) گسترش چشمگیری یافته بود، و اینک در زمان امام قائم(ع) به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیت های اساسی نواب را می توان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
الف- پنهان داشتن نام و مکان امام
گرچه امکان رؤیت حضرت مهدی(عج) در دوران غیبت صغری برای نواب خاص و برخی از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایی صورت می گرفت اما به دلیل مشکلات سیاسی، هر یک از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشای محل او در سطح عمومی خودداری ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام(ع) از سوی حکومت وقت به خطر می افتاد.
این سیاست استتار و پنهانکاری، دقیقاَ بر اساس دستور وراهنمایی خود امام صورت می گرفت.
چنانکه روزی ابتدا و بدون اینکه سؤالی از حضرت در این باره شده باشد، توقیعی به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان(سفیر دوم) صادر شد:
کسانی که از اسم [من] می پرسند، باید بدانند اگر سکوت کنند بهشت، و اگر حرفی بزنند جهنم [در انتظار آنان] است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش می سازند و اگر از مکان آگاه شوند، آن را نشان می دهند.
همچنین روزی عبدالله بن جعفر حمیری و احمد بن اسحاق اشعری، که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمی بودند، در دیداری که با عثمان بن سعید (سفیر اول) داشتند از وی پرسیدند: آیا جانشین امام عسکری(ع) را دیده است؟ وی پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش کردند، وی از گفتن آن خودداری کرد و گفت:
بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید، و من این سخن را از پیش خود نمی گویم، بلکه این بدستور خود اوست، زیرا حکومت[عباسی] بر این باور است که امام عسکری(ع) درگذشته و فرزندی از خود باقی نگذاشته است، و به همین دلیل ارثیۀ او را بین کسانی تقسیم کردند که وارث آن حضرت نبودند[جعفر کذاب و مادر حضرت عسکری(ع)] و این موضوع با صبر و سکوت امام(ع) روبرو گردید، و اگر اسم امام فاش شود، مورد تعقیب قرار می گیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحث ها خودداری کنید.
در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختی که از بزرگان شیعیان بود، سؤال کردند که چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدی و حسین بن روح انتخاب شد؟ وی پاسخ داد:
آنان که او را به این مقام برگزیده اند، خود داناترند. کار من برخورد و مناظره با دشمنان است. اگر من همانند حسین بن روح مکان امام را می دانستم، شاید اگر در فشار قرار می گرفتم، محل او را نشان می دادم، ولی اگر امام(ع) زیر عبای ابوالقاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم کنند، هرگز لباس خود را کنار نمی زند.
***
ب- سازماندهی وکلا
چنانکه گفتیم نمایندگان و وکلای محلی امام(ع) در عصر غیبت-با اختیارات گوناگون و حوزه های فعالیت متفاوتی که داشتند- در مناطق تمرکز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشوای دهم و یازدهم این دسته از وکلا معمولاً توسط وکیل اول با امام(ع) تماس می گرفتند، اما در هر حال امکان ارتباط مستقیم با خود امام(ع) نیز برای آنان وجود داشت، ولی در عصر غیبت صغری امکان ارتباط مستقیم کلاً قطع گردید و وکلای فرعی و منطقه ای امام(ع) در بلاد مختلف –که اسمی عده ای از آنان قبلاً گذشت- ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاص، انجام وظیفه می کردند و نامه ها و سؤالات و وجوه شرعی شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب(ع) می رساندند. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت می کردند.
نواب خاص، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمی دادند ولی شیعیان از وکلای دیگر قبض دریافت می کردند. بنا به نقل شیخ طوسی، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصی به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح می پرداخت و از او قبض مطالبه می کرد. به دنبال شکوۀ حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور دادکه از وی قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه بدست ابوالقاسم برسد، به دست من رسیده است.
***
ج- اخذ و توزیع اموال متعلق به امام
نواب خاص امام، هر کدام در دوران سفرت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلای محلی می پرداختند، تحویل می گرفتند و به هر طریقی که ممکن بود به امام(ع) می رساندند، یا در مواردی که امام(ع) می فرمودند مصرف می کردند.
در روزهای شهادت امام عسکری(ع) گروهی از شیعیان قم و بعضی دیگر از مناطق ایران وارد سامراء شدند و در آنجا از درگذشت امام(ع) آگاه گشتند. این گروه اموالی را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند، تا تحویل امام(ع) بدهند و وقتی از جانشین امام عسکری(ع) پرسش کردند، بعضی ها جعفر[کذاب]، برادر امام(ع)، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانی و خصوصیات پولها را از جعفر پرسیدند تا معلوم شود که وی دارای علم امامت است یا خیر؟ وقتی جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وی خودداری کردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن از سامراء خارج شدند.
در بیرون سامراء، پیک سری حضرت بقیۀ الله(عج) آنان را به محضر امام(ع) راهنمایی کرد و پس از تشرف به حضور امام (ع)، بعد از آنکه حضرت خصوصیات تمام پولها و اموال را بیان نمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:
بعد از این چیزی به سامراء نیاورید. من شخصی را در بغداد معین می کنم، اموال را به او می دهید و توقیع توسط او صادر می گردد.
از ان به بعد بود که امام(ع)، عثمان بن سعید را به نیابت خاص منصوب کرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز کرد.
***
د- پاسخگویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی
حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردی که شمردیم محدود نمی شد، بلکه دایرۀ فعالیت آنها شامل پاسخگویی به همه گونه سؤالات فقهی و شرعی، حل مشکلات عقیدتی و نیز مبارزه علمی با شبهاتی می شد که مخالفان مطرح می کردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانی فکری شیعیان می کوشیدند.
نواب خاص، این وظایف را با استفاده از آموزشهای امام(ع) و دانش بسیار بالایی که داشتند، به بهترین وجه انجام می دادند. نگاهی گذرا به کارنامۀ سفارت این چهار شخصیت بزرگ، ابعاد گستردۀ کوششها و موفقیت های آنان را در این زمینه نشان می دهد.
آنان از یک سو، وسوسه های مربوط به انکار وجود امام(ع) را، از راههای گوناگون خنثی می کردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهای سری خود با امام(ع) برمی داشتند و گاهی نیز توقیعی از سوی حضرت در این باره صادر می شد و امام در دفع شبهات مزبور به کمک آنان می شتافت.
از سوی دیگر، سؤالات فقهی و شرعی شیعیان را به عرض امام(ع) رسانده پاسخ آنها را می گرفتند و به مردم ابلاغ می کردند. به عنوان نمونه، می توان از توقیعی نام برد که توسط محمد بن عثمان صادر شده و طی آن به پرسش های اسحاق بن یعقوب در زمینه های گوناگون پاسخ داده شده است. همچنین می توان از توقیع مفصلی یاد کرد که در پاسخ به نمایندۀ مردم قم، محمد بن عبدالله جعفر حمیری ، صادر گردید.
از این گذشته، گاه، نواب خاص، مناظراتی با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم می ساختند و تأکید می کردند که این پاسخ ها را از امام(ع) آموخته اند. چنانکه حسین بن روح، در یک مجلس مناظره، پاسخ شخصی را که در مورد امام حسین(ع) مطرح کرده بود، بصورت گسترده بیان نمود و فردای آن روز با اشاره به پاسخ مزبور، به یکی از شیعیان- که فکر می کرد پاسخ ها تراوش فکری خود اوست- اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط کنم و طعمۀ مرغان هوا شوم یا باد تندی مرا به محل دوری پرتاب کند، در نظرم بهتر از این است که در دین خدا رای و نظریۀ شخصی خود را اظهار کنم. مطالبی که دیروز شنیدی از حجت خدا(ع) شنیده شده است.
همچنین وی در پاسخ پرسش یکی از متکلمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسی بن جعفر(ع) و اینکه ایا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیت درگذشته اند و نیز راز برتری حضرت فاطمه(س) نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام(ص)، توضیحات روشن و قانع کننده ای داد که تحسین دانشمند مزبور را برانگیخت و گفت: در این باره پاسخی از این بهتر و کوتاهتر از کسی نشنیده ام.
***
ه- مبارزه با مدعیان دروغین نیابت
مبارزه با غلات و مدعیان دروغین بابیت و نیابت و وکالت و افشای ادعاهای باطل آنان را نیز باید به فعالیت های نواب اربعه افزود. گروهی از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بی اساس از قبیل ربوبیت و الوهیت ائمه، مقاماتی برای خود ادعا می کردند و به نام امام(ع) از مردم خمس یا وجوه دیگر را می گرفتند و این موضوع موجبات بد نامی شیعه را فراهم ساخته و مشکلاتی برای ائمه ایجاد می کرد.
در عصر غیبت صغری، علاوه بر اینها، افراد دیگری پیدا شدند که به دروغ مدعی سفارت و نیابت خاص امام(ع) بودند و در اموال متعلق به امام(ع) تصرف می کردند و در مسائل فقهی و اعتقادی، سخنان گمراه کننده بر زبان می راندند. اینجا بود که نواب خاص، با رهنمود امام(ع)، به مقابله با آنان برمی خاستند و گاه در طرد و لعن آنان از ناحیۀ حضرت توقیع صادر می شد.
ابو محمد شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی، ابو طاهر محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاج و محمد بن علی شلمغانی از این گروه بوده اند.
شلمغانی قبلاً از علمای شیعه شمرده می شد و حتی کتابی به نام تکلیف نوشته بود، ولی بعدها به غلوّ و انحراف کشیده شد و افکاری کفرآمیز مطرح کرد. از آن جمله، بر روی نظریۀ حلول تأکید می کرد و می گفت: روح پیامبر اسلام(ص) در پیکر محمد بن عثمان(سفیر دوم) و روح امیر مؤمنان(ع) در کالبد حسین بن روح(نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه(س) در بدن ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است.
حسین بن روح، این عقیده را کفر و الحاد معرفی کرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح(ع) شمرد و او را طرد نمود و با افشای افکار باطلش او را در میان قومش رسوا ساخت. با توجه به نقش تخریبی شلمغانی بود که در ذیحجۀ سال سیصد و دوازده، توقیعی توسط حسین بن روح در لعن و تکفیر و ارتداد او صادر گردید و سرانجام در سال سیصدو بیست وسه کشته شد.
***
غیبت کبری
چنانکه گفتیم، با درگذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم(ع)، دوران غیبت کبری آغاز گردید. در این دوره، علمای واجد شرایط ، از سوی امام زمان(ع) نیابت عامّه دارند. چنانکه دیدیم، نیابت خاصّه عبارت از این است که امام(ع)، شخص خاصّی را با اسم و رسم معرفی کند و نایب خود قرار دهد، ولی نیابت عامّه این است که امام(ع)، شرایط و ضوابطی کلی را بیان کند تا در طول زمان هر فردی که آن ضابطه با او تطبیق کند، نایب شناخته شود و به نیابت از امام(ع)، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، بویژه حضرت حجت بن الحسن مهدی(عج) در روایات متعددی این شرایط را بیان فرموده و مسلمانان را در دوران غیبت کبری موظف کرده اند که به واجدان شرایط مزبور رجوع نموده و طبق دستور آنان عمل کنند. پاره ای از این روایات را ذیلاً از نظر مخاطبان محترم می گذرانیم:
1- عمر بن حنظله می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافی پیش آید و به حکومت و قضات[وقت] مراجعه کنند آیااین کار جایز است؟ امام(ع) فرمود: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده و هرچه را به حکم آنان بگیرد، بطور حرام گرفته است، هر چند حق ثابت او باشد، زیرا آنرا به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده است به او کفر ورزند و انکار کنند، چنانکه در سورۀ نساء آیۀ 60 می فرماید:« یُریدونَ أن یَتَحاکَمُوا إلی الطّاغوتِ وَقَد اُمرُوا اَن یَکفُرُوا بِهِ » [ می خواهند طاغوت را به داوری بطلبند در حالی که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند].
پرسیدم : پس چه باید بکنند؟
فرمود : باید نگاه کنند ببینند چه کسی از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و صاحب رای بپذیرید، زیرا من او را حاکم بر شما قرار داده ام. اگر او بر اساس حکم ما حکم کند و کسی از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است و کسی که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و این، به منزلۀ شرک ورزیدن به خدای متعال است...
این فرمان امام صادق(ع) یک فرمان کلی و عمومی است و مفاد آن شامل همۀ فقهای واجد شرایط می شود.
در صورتی که امام(ع) راضی نشود در یک اختلاف جزیی به قضات حکومت طاغوتی مراجعه شود، مسلماً راضی نخواهد بود سایر امور مسلمانان زیر نظر ستمگران باشد بلکه ادارۀ این امو ر ا زیر نظر فقیه عادل شیعه قرار داده است.
2- اسحاق بن یعقوب می گوید: از محمد بن عثمان(دومین نایب خاص حضرت مهدی)خواستم نامه ام را به پیشگاه امام(ع) برساند. در آن نامه مسائل مشکلی که داشتم پرسیده بودم. امام(ع) با خط خود جواب نوشتته بود. از جمله سؤالاتم این بود که در پیشامدها در عصر غیبت به چه کسی مراجعه کنم؟ امام(ع) در پاسخ این سؤال فرموده بودند:
و اما در حوادثی که رخ می دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
با آنکه اسحاق بن یعقوب در این نامه در مورد وظیفۀ خود سؤال کرده، ولی امام(ع) به صورت عمومی پاسخ داده و وظیفۀ همۀ شیعیان را معین نموده است.
مهدی(ع) در منابع شیعه
اخبار و روایات فراوانی از پیامبر اسلام(ص) و هر یک از امامان-¬¬¬¬¬علیهم السلام- دربارۀ تولد، غیبت، ظهور و قیام جهانی و سایر ویژگیهای حضرت(ع)، خصوصیات و ویژگیهای او- از قبیل اینکه: او از خاندان پیامبر(ص)، از فرزندان فاطمه(س) و از نسل حسین(ع) است و با قیام جهانی خویش زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد- پیشگویی شده است.
ما نخست به تعداد روایات وارد شده از ائمه شیعه دربارۀ حضرت مهدی(ع) و نیز اسامی کتبی که علمای این مذهب مستقلاً دربارۀ آن حضرت نوشته اند، اشاره می کنیم. سپس روایات رسیده از پیامبر اسلام(ص) از طریق اهل سنت و نیز کتب آنها را در این باره مورد بررسی قرار می دهیم:
1- امیر مؤمنان(ع)- 51 حدیث
2- امام حسن(ع)- 5 حدیث
3- امام حسین(ع)- 14 حدیث
4- امام سجاد(ع)- 11 حدیث
5- امام باقر(ع)- 63 حدیث
6- امام صادق(ع)- 124 حدیث
7- امام کاظم(ع)- 6 حدیث
8- امام رضا(ع)- 19 حدیث
9- امام جواد(ع)- 6 حدیث
10- امام هادی(ع)- 6 حدیث
11- امام حسن عسکری(ع)-22 حدیث
به عنوان نمونه به نقل چند حدیث اکتفا می کنیم:
الف- امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود: عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.
از حضرت علی(ع) در نهج البلاغه سخنان متعددی در این زمینه نقل شده است. از آن جمله می فرمایند: دنیا همچون شتر چموشی که از دوشیدن شیرش جلوگیری می کند، پس از چموشی، به ما روی می آورد. خداوند می فرماید: « ما می خواهیم به مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار می دهیم.»
ب- حسین بن علی(ع) می فرمایند: اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی می کند تا آنکه مردی از نسل من قیام می کند و دنیا را پر از عدل و داد می کند چنانچه از ظلم وستم پر شده است. از رسول خدا شنیدم چنین می فرمود.
ج- امام جواد(ع) به عبدالعظیم حسنی-س- فرمود:
قائم ما همان مهدی منتظر است که در زمان غیبت باید در انتظارش بود و در زمان ظهور باید اطاعتش نمود. او سومین فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدایی که محمد را به پیامبری برگزید و امامت را ویژۀ ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدا آن روز را طولانی می گرداند تا مهدی ظاهر شود و زمین را از عدل و داد پر کند چنانچه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال کار وی را یک شَبه اصلاح می کند، چنانکه کار موسی کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود؛ او رفت تا برای همسرش آتش بیاورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.
امام جواد(ع) سپس فرمودند: بهترین اعمال شیعیان ما، انتظار ظهور و قیام اوست.
**
کتابهایی که پیش از تولد مهدی(ع) دربارۀ او تألیف شده است
موضوع غیبت و قیام حضرت مهدی(ع) در اسلام بقدری قطعی و مسلم بوده که کتابهای متعددی دربارۀ آن تألیف شده و تاریخ نگارش بعضی از آنها سالها پیش از تولد حضرت بوده است. مثلاً حسن محجوب زراد، یکی از محدثان و مصنفان موثق شیعه، کتاب المشیخة را 100 سال قبل از غیبت کبری نوشته و اخبار مربوط به غیبت امام مهدی را در آن نقل کرده است.
مرحوم طبرسی می نویسد: محدثان شیعه در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اخبار غیبت را در تألیفات خویش آورده اند.
همچنین برخی از اصحاب ائمه دربارۀ آن حضرت و قیام او کتاب نوشته اند مانند:
ابراهیم بن صالح انماطی(از یاران امام باقر(ع))، حسن بن محمد بن سماعه(از اصحاب امام موسی بن جعفر(ع))، محمد بن حسن بن جمهور(از یاران امام رضا(ع))، علی بن مهزیار(از یاران امام جواد(ع))، فضل بن شاذان نیشابوری(از شاگردان امام رضا(ع) و امام جواد(ع) و امام هادی(ع)).
***
مهدی(ع) در منابع اهل سنت
چنانکه قبلاً اشاره کردیم، مهدویت و اعتقاد به وجود مهدی(عج) و ظهور او، اختصاص به مذهب تشیع ندارد، بلکه محدثان بزرگ اهل سنت نیز احادیث مربوط به آن حضرت را از طریق گروه بسیاری از صحابه و تابعین در کتابهای خویش نقل کرده اند، به طوری که گذشته از کتب شیعه، کتب و آثار دیگر مذاهب اسلامی(حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی) نیز از روایات نبوی که دربارۀ مهدی(ع) و ظهور او رسیده، سرشار است.
بر اساس پژوهش برخی از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) را از 33 نفر از صحابۀ پیامبر اسلام(ص) در کتب خود نقل کرده اند؛ تعداد 106 نفر از مشاهیر علمای بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غایب را در کتابهای خود آورده اند؛ و 32 نفر از آنان مستقلاً دربارۀ حضرت مهدی کتاب نوشته اند.
«مسند» احمد حنبل(متوفای241هجری) و «صحیح» بخاری(متوفای256هجری) از جمله کتب مشهور اهل سنت است که قبل از تولد امام قائم(عج) نوشته شده و احادیث مربوط به آن حضرت در آنها نقل شده است.
از جمله احادیثی که احمد حنبل نقل کرده این حدیث است:
پیامبر اسلام(ص) فرمود: اگر از عمر جهان تنها یک روز باقی نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصی از ما را برمی انگیزد و او جهان را پر از عدل و داد می کند همچنانکه پر از ظلم شده باشد.
احادیث نبوی پیرامون حضرت مهدی(ع) و صفات و علائم ایشان در کتابها و منابع قدیم اهل سنت بقدری زیاد است که دانشمندان علم حدیث و حافظان بزرگ سنی، احادیث مربوط به مهدی را متواتر دانسته اند.
بر اساس یک بررسی اجمالی، تعداد17 نفر از بزرگان اهل سنت، به متواتر بودن احادیث مهدی در کتابهای خود، تصریح کرده اند. علامۀ شوکانی در خصوص اثبات تواتر این روایات، کتابی به نام «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظَر و المسیح» تألیف کرده است.
بی مناسبت نیست در اینجا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهیر علمای سنی را در این زمینه از نظر خوانندگان محترم بگذرانیم:
1- شوکانی در کتاب یاد شده، پس از نقل احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) می گوید:
همۀ احادیثی که آوردیم، به حد تواتر می رسد، چنانکه بر مطلعان پوشیده نیست. بنابراین با توجه به همۀ احادیثی که نقل کردیم، مسلم شد که احادیث منقول دربارۀ مهدی منتظر، متواتر است... آنچه گفته شد برای کسانی که ذره ای ایمان و اندکی انصاف دارند، کافی به نظر می رسد!
2- حافظ ابو عبدالله گنجی شافعی(متوفای658ه.ق) در کتاب«البیان فی اخبار صاحب الزمان»(باب11) می گوید:
احادیث پیامبر اکرم(ص) دربارۀ مهدی، به دلیل راویان بسیاری که دارد، به حد تواتر رسیده است.
3- حافظ مشهور ابن حجرعسقلانی شافعی (متوفای852ه.ق) در کتاب «فتح الباری» که در شرح «صحیح بخاری» نوشته است، می گوید:
احادیث متواتری وجود دارد حاکی از اینکه؛ مهدی، از این امت است و عیسی(ع) از آسمان فرود آمده و پشت سر وی نماز خواهد گزارد.
4- مؤمن شبلنجی می نویسد:
اخبار متواتری از پیامبر رسیده که نشان می دهد مهدی از خاندان اوست و او زمین را پر از عدل و داد می کند.
5- شیخ محمد صبان می نویسد:
اخبار متواتری از پیامبر نقل شده مبنی بر اینکه مهدی قیام می کند و اینکه او از خاندان پیامبر است و زمین را پر از عدل وداد خواهد کرد...
6- شیخ منصور علی ناصف، از علمای بزرگ و معاصر«الأزهر» و مؤلف کتاب «التاج الجامع للاُصول»، می نویسد:
در میان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است که در آخرالزمان به حتم و یقین مردی از خاندان پیامبر که نام او مهدی است، ظهور خواهد کرد. او بر همۀ کشورهای اسلامی تسلط خواهد یافت. مسلمانان همه پیرو او خواهند شد، او در میان آنان به عدالت رفتار میکند، و دین را قوت می بخشد. آنگان دجّال پیدا می شود. عیسی مسیح از آسمان فرود می آید و دجّال را می کشد، یا با مهدی در کشتن دجّال همکاری می کند. سخنان و احادیث پیامبر را دربارۀ مهدی، جماعتی از نیکان اصحاب پیامبر روایت کرده اند. محدثان بزرگی مانند: ابو داود، ترمذی، ابن ماجه، طبرانی، ابم یعلی، بزّاز، امام احمد حنبل و حاکم نیشابوری آن احادیث را در کتابهای خود نقل کرده اند.
ابن ابی الحدید یکی از متتبع ترین علمای اهل سنت، در این زمینه می نویسد:
تمامی فرق اسلامی، اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف(بشر به اجرای احکام الهی)، پایان نمی پذیرد مگر پس از ظهور مهدی.

بیانیۀ مرکز وهابی رابطة العالم الإسلامی دربارۀ وجود حضرت مهدی(ع)
این بخش را با نقل بیانیۀ « رابطة العالم الإسلامی »، که از بزرگترین مراکز « وهابیّت» بوده و مقر آن در مکه است، به عنوان یک سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدویت به پایان می بریم.
یکی از جهات اهمیّت این بیانیه این است که نشان می دهد: تندروترین گروهها در ضدیت با شیعه-یعنی وهابیان- نیز این موضوع را پذیرفته اند، نه تنها پذیرفته اند بلکه بطور جدی از آن دفاع می کنند و آن را از عقاید قطعی و مسلم اسلامی می شمارند و این، بخاطر کثرت دلایل و اسناد این موضوع است. به علاوه این مرکز، به عنوان یک مرکز جهانی و روابط بین ملل اسلامی فعالیت می کند.
در هر صورت در سال 1976میلادی شخصی به نام ابو محمد از کشور کنیا سؤالی دربارۀ ظهور مهدی منتظَر از رابطة العالم الاسلامی کرده است. دبیر کل این مرکز در پاسخی که برای او فرستاده، ضمن یادآوری این نکته که ابن تیمه[مؤسس مذهب وهابیّت]نیز احادیث مربوط به مهدی را پذیرفته، متن رسالۀ کوتاهی را که پنج تن از علمای معروف کنونی حجاز در این زمینه تهیه کرده اند، برای او ارسال داشته است. در این رساله پس از ذکر نام حضرت مهدی و محل ظهور او یعنی مکه چنین آمده است:
...به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند به وسیلۀ او جهان را پر از عدل و داد می کند، همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است. او آخرین خلفای راشدین دوازده گانه است که پیامبر در کتب صحاح از آنها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدی را بسیاری از صحابۀ پیامبر نقل کرده اند. از آن جمله:
عثمان بن عفان، علی بن أبی طالب، طلحة بن عبدالله، عبد الرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس، عمار بن یاسر، عبدالله بن مسعود، ابو سعید خُدری، ثوبان، قرة بن ایاس مزنی، عبدالله بن حارث، ابو هریره، حذیفة بن یمان، جابر بن عبدالله، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبدالله بن عمر، انس بن مالک، عمران بن حصینف ام سلمه.
سپس اضافه می کند:
هم احادیث یاد شده در بالا که از پیامبر نقل شده و هم گواهی صحابه که در اینجا در حکم حدیث است، در بسیاری از کتب معروف اسلامی و متون اصلی حدیث پیامبر(ص) اعم از سنن، معاجم و مسانید آمده است. از جمله:
سنن: ابی داود، ترمذی، ابن ماجه، ابن عمر الدانی.
مسانید: احمد، أبی یَعلی، بزّاز، صحیح حاکم.
معاجم: طبرانی ، رویانی، دار قُطنی و ابو نُعَیم در کتاب اخبار المهدی و خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد وابن عساکر در کتاب تاریخ دمشق و غیر اینها.
بعد اضافه می کند:
بعضی از دانشمندان اسلامی کتب خاصی در این زمینه تألیف کرده اند. از جمله:
ابو نعیم: کتاب اخبار المهدی، شوکانی: کتاب التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظَر و الدجّال و المسیح، ادریس عراقی مغربی: کتاب المهدی، ابوالعباس بن عبدالمؤمن مغربی: کتاب الوهم المکنون فی الردّ علی ابن خلدون.
آخرین کسی که در این زمینه بحث مشروحی نگاشته، رئیس دانشگاه اسلامی مدینه است که در چندین شمارۀ مجلۀ دنشگاه مزبور بحث کرده است.
عده ای از بزرگان ودانشمندان اسلام، از قدیم و جدید، در نوشته های خود تصریح کرده اند که احادیث رسیده در زمینۀ مهدی در حدّ «تواتر» است. از جمله:
سخاوی در کتاب فتح المغیث، محمد بن احمد سفاوینی در کتاب شرح العقیده، ابو الحسن ابری در کتاب مناقب الشافعی، ابن تیمیه در فتاوایش، سیوطی در کتاب الحاوی، ادریس عراقی مغربی در کتابی که پیرامون مهدی تألیف کرده، محمد بن جعفر کتانی در کتاب نظم المتناثر فی الحدیث المتواتر، ابو العباس بن عبدالمؤمن در کتاب الوهم المکنون...
در پایان بیانیه می نویسد:
تنها ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدی را با حدیث بی اساس و مجعولی به این مضمون که «مهدی جز عیسی نیست» مورد ایراد قرار دهد، و پیشوایان و دانشمندان بزرگ اسلام اعم از شیعه و سنی، گفتار او را رد کرده اند، بخصوص ابن عبدالمؤمن که در ردّ گفتار او کتاب ویژه ای نوشته است که از 30 سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته است.
حافظان احادیث و محدثان نیز تصریح کرده اند که احادیث مهدی مشتمل بر احادیث صحیح و حسن است و مجموع آن قطعاً متواتر و صحیح می باشد.
بنابراین، اعتقاد به ظهور مهدی واجب بوده و جزء عقاید اهل سنت و جماعت است و جز افراد «نادان» و «بی خبر» و «بدعتگذار»، آن را انکار نمی کنند.
مدیر ادارۀ انجمن اسلامی: محمد منتصر کنانی

اینها ترجمۀ قسمتهای «حساس» این رساله است که از نظر خوانندگان محترم گذشت.
***
پدر مهدی کیست؟
در اینجا تذکر این موضوع لازم است که در «بعضی» از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدی «عبدالله» معرفی شده است. در حالی که در منابع شیعه و سنی اخبار «فراوانی» وجود دارد که می رساند نام پدر آن حضرت «حسن»-علیه السلام- است.
سرچشمۀ این اختلاف آن است که در بعضی از روایات اهل سنت پیرامون ویژگیهای آن حضرت، این جمله از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است:« ...اسم او(مهدی) اسم من، و اسم پدرش، اسم پدر من است.»
قراینی در دست است که نشان می دهد جملۀ اخیر یعنی «اسم پدرش اسم پدر من است» عمداً یا اشتباهاً از طرف راوی به کلام پیامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جملۀ اسم او اسم من است وجود داشته است.
حافظ گنجی شافعی در این باره می گوید:
ترمذی این حدیث را نقل کرده ولی جملۀ اخیر در آن نیست. نیز احمد بن حنبل، که دارای قدرت ضبط و دقت بوده این حدیث را در چند جا از «مسند» خود نقل کرده ولی جملۀ اخیر در آنها نیست.
گنجی اضافه می کند:
در اکثر روایاتی که حافظان حدیث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در این باره نقل کرده اند، جملۀ اخیر نیست. فقط در حدیثی که شخصی به نام زائده از عاصم نقل کرده، این جمله به چشم می خورد. و چون زائده چیزهایی از خود به احادیث اضافه می کرده است، نقل او اعتباری ندارد.
گواه این معنا، این است که راوی این حدیث، شخصی به نام عاصم است و حافظ ابو نعیم در کتان مناقب المهدی، 31 نفر از راویان این حدیث را نام برده که همگی آن را از عاصم شنیده اند، و در هیچ کدام جملۀ اخیر نیست. و فقط در نقل زائده این جمله به چشم می خورد که طبعاً در مقابل آن همه روایات، فاقد اعتبار است و عدم صداقت زائده در نقل حدیث را نشان میدهد.
***
ابن خلدون و احادیث مهدی
چنانکه ملاحظه شد، اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اهل سنت، احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) را صحیح و مورد قبول می دانند. اما تنی چند، آنها را رد نموده یا مورد تشکیک قرار داده اند که از آن جمله «ابن خلدون» است. وی می گوید:
در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتماً مردی از خاندان پیامبر ظهور می کند و دین را تایید و عدل و داد را آشکار می سازد، مسلمانان از او پیروی می کنند، وی بر تمام کشورهای اسلامی تسلط پیدا می کند، این شخص مهدی نامیده می شود و ظهور دجال و حوادث بعدی که از مقدمات مسلم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود، عیسی فرود می آید و دجّال را می کشد یا در قتل دجّال او را یاری می کند و عیسی پشت سر او نماز می خواند...
گروهی از پیشوایان حدیث، مانند: ترمذی، ابو داود، بزّاز، ابن ماجه، حاکم، طبرانی، ابو یَعلی احادیث مربوط به مهدی را در کتابهای خود به نقل از صحابه مانند: علی، ابن عباس، عبدالله بن عمر، طلحه، عبدالله بن مسعود، ابو هریره، انس، ابو سعید خُدری، اُم حبیبه، اُم سلمه، ثوبان، قرّة بن إیاس، علی هلالی، عبدالله بن حارس، آورده اند.
ولی چه بسا منکران این احادیث، در سند آنها مناقشه کنند. در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که جَرح بر تَعدیل مقدم است. بنابراین اگر ما، در بعضی از راویان این احادیث نقطه ضعفی از قبیل: غفلت، کم حافظگی، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجۀ اعتبار ساقط می شود...
وی آنگاه به نقل تعدادی از این احادیث و بررسی وضع راویان آنها پرداخته و برخی از آنها را غیر موثق اعلام نموده و اضافه می کند:
این است مجموع احادیثی که پیشوایان حدیث دربارۀ مهدی و قیام او در آخرالزمان نقل کرده اند و چنانکه ملاحظه کردید، همۀ آنها جز مقدار بسیار کمی مخدوش است.
این بود خلاصه و فشردۀ نظریۀ ابن خلدون دربارۀ احادیث مربوط به مهدی منتظر(عج).
دانشمندان صاحب نظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه و سنی، سخنان وی را با دلایل روشن رد کرده و آن را بی پایه دانسته اند. ولی ما، در اینجا به عنوان نمونه خلاصۀ سخنان شیخ عبدالمحسن عباد، رئیس و استاد دانشگاه مدینه را نقل می کنیم:
وی در کنفرانسی تحت عنوان«عقیدة أهل السنّة و الأثر فی المهدی المنتظَر»، در ردّ نظریۀ ابن خلدون چنین می گوید:
الف- اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدی از طرف شخصی حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار می رفت، چه رسد به مورخانی که اهل تخصّص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است شیخ احمد شاکر:
ابن خلدون چیزی را دنبال کرده است که به آن آگاهی ندارد و وارد میدانی شده است که مرد آن نیست. او در فصلی که در مقدمۀ خود به مهدی اختصاص داده، پریشان گویی عجیبی کرده و مرتکب اشتباهات روشنی شده است. اصولاً او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که: «جرح بر تعدیل مقدم است»، چیست!؟
ب- وی در آغاز فصل مربوط به مهدی اعتراف کرده است که:
در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتماً مردی از خاندان پیامبر ظهور می کند...
با اعتراف به اینکه موضوع قیام مهدی در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امری مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح نبود که او نیز این عقیدۀ مشهور را مثل دیگران بپذیرد؟ آیا نظریۀ وی، با وجود اعتراف به اینکه همه مسلمانان بر خلاف و عقیده دارند، نوعی کجروی و تکروی نیست؟ آیا همۀ مسلمانان اشتباه کرده اند و فقط ابن خلدون درست فهمیده است!؟
اصولاً این موضوع یک موضوع اجتهادی نیست، بلکه یک موضوع نقلی و غیبی است و جایز نیست کسی آن را با هیچ دلیلی جز با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) اثبات کند و دلیل مزبور در اینجا نظریۀ مسامانان را اثبات می کند و آنان در این موضوع نقلی دارای تخصص هستند.
ج- ابن خلدون پیش از نقد و بررسی این احادیث می گوید: اینک ما در اینجا احادیثی را که در اینباره نقل شده، ذکر می کنیم.
و پس از نقل احادیث می گوید: این است مجموع احادیثی که پیشوایان حدیث دربارۀ مهدی و قیام او در آخرالزمان نقل کرده اند.
و در جای دیگر می گوید: آنچه محدثان از روایات مهدی نقل کرده اند، ما همه را به قدر توان در اینجا آوردیم.
در حالی که وی بسیاری از احادیث مهدی را نا گفته گذاشته است، چنانکه این معنا با مراجعه به کتاب العرف الوردی فی أخبار المهدی تألیف سیوطی روشن می گردد. همچنین او از حدیثی که با سند معتبر در کتاب المنار المنیف تألیف ابن قیم نقل شده، غفلت کرده است.
د- ابن خلدون تعدادی از این احادیث را نقل و به خاطر بعضی از راویان آنها در سند آنها اشکال می کند، در حالی که راویان یاد شده، کسانی هستند که بخاری و مسلم یا حداقل یکی از آنها در صحیح خود از آنها نقل حدیث کرده اند و دانشمندان در سند آنها ایرادی نکرده اند.
ه- ابن خلدون اعتراف می کند که تعداد کمی از احادیث مر بوط به مهدی جای هیچ نقد و ایرادی از نظر سند ندارد(شکی در درست بودن و سندیت داشتن آنها وجود ندارد)...
بنابر این باید بگوییم که: آن تعداد کم که به گفتۀ وی مورد قبول است، برای اثبات مطلب کافی است و بقیۀ احادیث نیز مؤید آن تعداد خواهد بود.
***
انتظار مهدی و مدعیان مهدویت
نگاهی به تاریخ اسلام نشان می دهد که در طول زمان، افرادی جاه طلب و سودجو ادعای مهدویت کرده اند، یا گروهی از مردم عوام افرادی را مهدی می پنداشته اند. این امر نشان می دهد که موضوع مهدویت و اعتقاد به ظهور یک منجی غیبی، در میان مسلمانان امری مسلم و مورد قبول بوده است، و چون نام یا برخی از نشانه های آن حضرت با مشخصات برخی از مدعیان یاد شده تطبیق می کرده، آنان از این موضوع سوءاستفاده کرده و خود را مهدی قلمداد نموده اند. یا چه بسا خود آنان ادعایی نداشته اند لکن برخی از عوام الناس از روی نادانی یا شدّت ستم و بیدادگری حکومت ها یا عجله ای که در ظهور مهدی داشته اند، یا به علل دیگر، بدون آنکه در مجموع به نشانه های حضرت دقت کنند، به اشتباه آنان را مهدی موعود تصور کرده اند.
به عنوان مثال: گروهی از مسلمانان محمد بن حنیفه را چون همنام و هم کنیۀ پیامبر اسلام بوده، مهدی پنداشته و بر این باور بوده اند که او نمرده است و غایب است و بعداً ظاهر می شود و بر دنیا مسلط می گردد.
گروهی از فرقۀ اسماعیلیه معتقد بودند که اسماعیل فرزند امام صادق(ع) نمرده، بلکه مرگ او از روی مصلحت اعلام شده است و او نمی میرد و همان قائم موعود است و قیام می کند و بر دنیا مسلط می شود.
محمد مشهور به نفس زکیه پسر عبدالله بن حسن در زمان منصور دواقینی عباسی قیام کرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا کرد که همان مهدی موعود است و با تکیه بر این موضوع طرفدارانی برای او فراهم کرد.
در جریان قیام نفس زکیه، محمد بن عجلان که از فقیهان و عابدان مدینه بود، به کمک وی برخاست. وقتی که محمد شکست خورد و کشته شد، جعفر بن سلیمان- حاکم مدینه- ابن عجلان را احضار کرد و به وی گفت: چرا با آن دروغگو خروج کردی؟ و آنگاه دستور داد دستش را قطع کنند.
فقیهان و اشراف مدینه که حضور داشتند از جعفر بن سلیمان، برای ابن عجلان درخواست عفو کردند و گفتند: امیر! محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و موضوع برای او مشتبه شده و خیال کرده است که محمد بن عبدالله، همان مهدی موعود است که در روایات آمده است.
عین این گرفتاری برای عبدالله بن جعفر نیز که از دانشمندان و محدثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت:
من به این علّت با محمد بن عبدالله همکاری کردم که یقین داشتم او همان مهدی موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود هیچ شکی در این موضوع نداشتم و هنگامی که او کشته شد فهمیدم که او مهدی نیست، و بعد از این دیگر فریب کسی را نخواهم خورد.
منصور نیز، که نامش عبدالله و نام پسرش محمد بود، بر پسر خویش لقب مهدی گذارده و ادعا می کرد که مهدی موعود فرزند من است، نه نفس زکیه!
همچنین می بینیم که برخی از فرقه ها، به مهدویت بعضی از امامان پیشین اعتقاد داشته اند، مثلاً ناووسیه حضرت صادق(ع) را مهدی و امام و زنده و غایب می پنداشتند. واقفیه همین اعتقاد را امام موسی بن جعفر(ع) داشتند. و بر این باور بودند که آن حضرت نمی میرد تا بر شرق و غرب عالم مسلّط شود و سراسر دنیا را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از ظلم شده است و او همان قائم مهدی است. وبالاخره گروهی نیز پس از رحلت امام حسن عسکری(ع) فوت آن حضرت را انکار کردند و گفتند: او زنده و غایب است و همان امام قائم می باشد.
اینها نمونه هایی است که نشان می دهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اسلام(ص) و بعد از او، موضوع مسلمی بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصی بوده اند که قیام کند و با ظلم وستم بستیزد و پرچم حاکمیت عدل وداد را در جهان به اهتزاز درآورد.
بدیهی است که سوءاستفادۀ برخی بازیگران از موضوع مهدویت در بعضی از ادوار، هرگز نمی تواند مجوزی برای انکار اصل مسالۀ مهدویت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیاری از سوی عناصر بازیگر و فرصت طلب مورد سوء استفاده قرار گرفته است. مدعیان الوهیت، یا نبوت و سایر مقامات معنوی، در دنیا کم نبوده اند. ادیان ساختگی نیز در دنیا کم نبوده است. ولی اینها هرگز دلیل این نمی شود که کسی منکر اصل وجود خدا و نبوت انبیاء گردد.
علم، دانش وصنعت نیز در زمان ما مورد سوءاستفاده واقع شده و در راه های ضد بشری بکار می رود، ولی آیا این باعث می شود که ما اصل علم و صنعت را نفی کنیم!
***
سیمای حکومت مهدی در آینۀ قرآن
قرآن کریم در زمینۀ ظهور قیام حضرت مهدی(عج)- مانند بسیاری از زمینه های دیگر- بدون اینکه وارد جزییات شود، بصورت کلی و اصولی بحث کرده است؛ یعنی از تشکیل حکومت عدل جهانی، و پیروزی کامل و نهایی صالحان در روی زمین سخن گفته است. این گونه آیات را مفسران اسلامی، به استناد مدارک حدیثی و تفسیری، مربوط به حضرت مهدی و ظهور و قیام او دانسته اند. ما از مجموع آیات قرآنی که دانشمندان آنها را ناظر به این موضوع دانسته اند. و صراحت بیشتری دارند، جهت رعایت اختصار، سه آیه را مورد بررسی قرار می دهیم:
1- وَلَقد کَتَبنا فِی الزّبُورِ مِن بَعدِ الذکرِ أنّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ: ما، در زبور پس از تورات نوشته ایم که سر انجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.
در توضیح معنای این آیه یادآوری می کنیم که: ذکر در اصل به معنای هر چیزی است که مایۀ تذکر و یادآوری باشد ولی در آیۀ یاد شده به کتاب آسمانی حضرت موسی(ع) یعنی تورات تفسیر گردیده است به قرینۀ اینکه قبل از زبور معرفی شده است.
طبق تفسیر دیگری، ذکر اشاره به قرآن مجید است زیرا که در خود آیات قرآن این عنوان به قرآن گفته شده است: إن هُوَ إلّا ذِکرٌ لِلعالَمینَ(تکویر27) بنابراین، کلمۀ «من بعد» به معنای «علاوه بر» بوده و معنای آیه چنین خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشته ایم که سر انجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.
مرحوم شیخ مفید در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدی(عج)، به این آیه و آیۀ بعدی که نقل می کنیم، استناد کرده است.
در تفسیر این آیه از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود: این بندگان صالح، همان یاران مهدی در آخرالزمانند.
مفسر برجسته قرآن، مرحوم طبرسی درتفسیر آیۀ مزبور، پس از نقل حدیث یاد شده می گوید:
حدیثی که شیعه وسنی از پیامبر اسلام(ص) نقل کرده اند، بر این موضوع دلالت دارد:«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را آنقدر طولانی می گرداند تا مردی صالح از خاندان مرا برانگیزد و او جهان را پر از عدل وداد کند همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
اشارۀ قرآن به پیشگویی حکومت بندگان شایستۀ خداوند در روی زمین در کتاب تورات و زبور، نشان می دهد که این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که در کتب آسمانی پیامبران پیشین یکی پس از دیگری مطرح می شده است.
جالب توجه این است که عین این موضوع در کتاب مزامیر داود که امروز جزء کتب عهد قدیم(تورات) است و مجموعه ای از مناجاتها و نیایش ها و اندرزهای داود پیامبر(ع) است، به تعبیرهای گوناگون به چشم می خورد. از جمله در مزمور 37 می خوانیم:
...شریران منقطع می شوند، اما متوکلانِ به خداوند وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست می شود که هر چند مکانش را استفسار نمایی ناپیدا خواهد بود اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی مُتلذذ خواهند شد.
همچنین در همان مزمور چنین می خوانیم:
...متبرکان وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وی منقطع خواهند شد.
2- و اراده کرده ایم که بر مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دادیم.(قصص6)
چنانکه در «مهدی در منابع شیعه» نقل کردیم، امیر مؤمنان علی(ع) پس از پیشگویی بازگشت و گرایش جهان به سوی خاندان وحی، این آیه را تلاوت فرمود.
محمد بن جعفر، یکی از علویان، در زمان مأمون بر ضد خلافت عباسی قیام کرد. او می گوید: روزی شرح گرفتاری ها و فشار هایی را که با آنها روبرو هستیم، برای مالک بن انس نقل کردم. او گفت: صبر کن تا تأویل آیۀ: وَ نُریدُ أن نُمَنّ عَلَی الذّین...آشکار گردد.
3- خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را خلیفۀ روی زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید؛ و دین و آیینی را که خود برای آنان پسندیده استقرار خواهد بخشید و بیم و ترس آنان را به ایمنی و آرامش مبدّل خواهد ساخت، مرا می پرستند و چیزی را برای من شریک قرار نمی دهند...(نور55)
مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه می گوید:
از خاندان پیامبر روایت شده است که این آیه دربارۀ مهدی آل محمد(ص) نازل شده است.
عیّاشی از حضرت علی بن الحسین(ع) روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شیعیان ما خاندان پیامبر هستند. خداوند این کار را در حق آنان به دست مردی از ما به انجام می رساند و او مهدی این امت است. او همان کسی است که پیامبر(ص) دربارۀ او فرمود:
اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را آنقدر طولانی می گرداند تا مردی از خاندان من حاکم جهان گردد. اسم او اسم من(محمد) است، او زمین را از عدل وداد پر می سازد همانگونه که از ظلم جور پر شده باشد.
طبرسی می افزاید: این معنا در تفسیر آیۀ مزبور از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز روایت شده است.
فواید وجود امام در دوران غیبت
اینک که بحث ما پیرامون حضرت مهدی به اینجا رسید، مناسب است که به یکی از شایع ترین پرسشها پیرامون آن حضرت پاسخ گوییم، و آن این است که:
فایدۀ وجود امام در عصر غیبت چیست؟ به تعبیر دیگر: زندگی امام در دوران غیبت یک زندگی خصوصی است نه یک زندگی اجتماعی در نقش یک پیشوا. بنابراین وجود مقدس او چه اثر عمومی برای مردم می تواند دااشته باشد و مردم چه نوع بهره ای می توانند از او ببرند؟
البته باید توجه داشته باشیم که غایب بودن امام هرگز به این معنا نیست که وجود آن حضرت به یک روح نامرئی یا امواج ناپیدا و رؤیایی و امثال اینها تبدیل شده است! بلکه وی یک زندگی طبیعی عینی و خارجی دارد، منتها با عمری طولانی. آن حضرت در میان مردم و در دل جوامع رفت و آمد دارد و در نقاط مختلف زندگی می کند ولی بصورت ناشناس. و فرق بسیار است بین نامرئی و ناشناس.
امام صادق(ع) می فرمود: مردم امام خود را گم می کنند. او در موسم حج حاضر می شود و مردم را می بیند ولی آنان او را نمی بینند.
***
خورشید پنهان
در پاسخ سؤال یاد شده یادآوری کنیم که این سؤال تازگی نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلکه از روایات اسلامی بر میآید که حتی پیش از تولد حضرت مهدی(ع) نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامی که پیامبر اسلام و ائمۀ پیشین-علیهم السلام- از مهدی و غیبت طولانی آن حضرت سخن به میان می آورند، با چنین سؤالی روبرو می شدند و به آن پاسخ می گفتند. به عنوان نمونه:
1- پیامبر اسلام در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم فایده ای می برد؟ فرمود: بلی، سوگند به پروردگاری که مرا به پیامبری بر انگیخت، در دوران غیبتش از او نفع می برند و از نور ولایتش بهره می گیرند، همانگونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده می کنند.
2- امام صادق(ع) فرمود: از روزی که خداوند حضرت آدم را آفریده تا روز رستاخیز، زمین هیچگاه خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و آشکار و یا غایب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستایش نمی شود.
راوی پرسید: مردم چگونه از امام غایب و پنهان استفاده می کنند؟ حضرت فرمود: آنچنانکه از خورشید پشت ابر استفاده می کنند.
3- خود حضرت مهدی(ع) نیز روی این معنا تکیه کرده است. در توقیعی که آن حضرت در پاسخ به سؤالات اسحاق بن یعقوب صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان تحویل اسحاق گردید، چنین نوشتند: اما چگونگی استفادۀ مردم از من همچون استفادۀ آنهاست از خورشید، هنگامی که در پشت ابرها پنهان می شود.
در توضیح این تشبیه باید یادآوری کنیم که: خورشید دارای دو نوع نورافشانی است:
• نورافشانی آشکار و مستقیم
• نورافشانی غیر مستقیم
در نورافشانی آشکار، اشعۀ خورشید بخوبی دیده می شود ولی در تابش غیر مستقیم، ابرها همانند یک شیشۀ مات، نور مستقیم خورشید را گرفته و پخش می کند. اما آثار حیات بخش خورشید در رشد و نمو موجودات و...، مخصوص زمانی نیست که نور آن مستقیماً بر پهنۀ حیات و طبیعت می تابد، بلکه بسیاری از این آثار- مانند: تولید گرما، رویش و رشد گیاهان، تولید انرژی لازم برای حرکت وحیات، به بار نشستن درختان، خندیدن شکوفه هاو شکفتن گلها- در زمان تابش نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد.
اشعۀ معنوی وجود امام، هنگامی هم که در پشت ابرهای غیبت پنهان است، دارای آثار گوناگونی است که با وجود متوقف شدن کلاس تعلیم و تربیت و رهبری مستقیم، فلسفۀ وجودی او را آشکار می سازد.
اینک برخی از این آثار را به اختصار مورد بررسی قرار می دهیم:
1- جان جهان
طبق احادیث فراوانی که در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلایلی که دانشمندان ارائه کرده اند، در بینش اسلامی، امام، جان جهان است و جهان به وجود او بستگی دارد. امام قلب عالم وجود، هستۀ مرکزی جهان هستی و واسطۀ فیض بین عالم و آفریدگار عالم است و از این جهت حضور وغیبت او تفاوتی ندارد. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: اگر زمین بدون وجود امام بماند، ساکنان خود را در کام خود فرو می برد.
امام چهارم(ع) فرمود: در پرتو وجود ماست که خداوند آسمان را از فروپاشی- جز به اذن او- نگه می دارد. در پرتو وجود ماست که خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساکنانش، نگه می دارد. بواسطۀ ماست که خداوند باران نازل می کند و رحمت خود را می گستراند و برکات و نعمت های زمین را بیرون می آورد. و اگر آنکس از ما که در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو می بُرد.
2- پاسداری از آیین خدا
امیر مؤمنان علی(ع) در یکی از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهی در هر عصر وزمان می گوید: خدایا چنین است، هرگز روی زمین از قیام کننده ای با حجت ودلیل، خالی نمی ماند، خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلائل واسناد روشن الهی از بین نرود و به فراموشی نگراید...
با گذشت زمان، و آمیزش سلیقه ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و دراز شدن دست مفسده جویان بسوی تعالیم آسمانی، اصالت پاره ای از قوانین الهی از دست می رود و دین دستخوش تغییرات زیانبخش می گردد.
برای آنکه اصالت آیین الهی حفظ گردد و جلوی تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود، باید این رشته به وسیلۀ یک پیشوای معصوم ادامه یابد. در هر مؤسسۀ مهم، صندوق آسیب ناپذیری وجود دارد که اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهداری می کنند تا از دستبرد دزدان یا خطر آتش سوزی و امثال اینها محفوظ بماند.
سینۀ امام و روح بلندش نیز صندوق آسیب ناپذیر حفظ اسناد آیین الهی است تا همۀ اصالتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعالیم را در خود نگاهداری کند.
حافظ ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری پس از نقل احادیث حاکی از نزول حضرت عیسی(ع) به زمین هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) و اقتدای او به آن حضرت، می نویسد:
اینکه عیسی(ع) در آخرالزمان و نزدیک قیامت، به مردی از این امت اقتدا می کند و پشت سر او نماز می خواند، دلیل بر نظریۀ صحیح در میان دانشمندان اسلامی است که: زمین هرگز از وجود حجت که با دلائل و براهین آشکار، برای خدا قیام می کند، خالی نمی ماند.
3- امید بخشی
در میدان های نبرد، تمام کوشش سربازان زبده و فداکار معطوف این امر است که پرچم سپاه، در برابر حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً می کوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایۀ دلگرمی سربازان و تلاش و کوشش مستمر آنهاست.
همچنین وجود فرماندۀ لشگر در مقرّ فرماندهی- هر چند در ظاهر خاموش و ساکت باشد- خون گرم و پرحرارتی در عروق سربازان به گردش در می آورد که فرماندۀ ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!
اما هرگاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود، یک لشگر عظیم با کارایی فوق العاده، یک مرتبه روحیۀ خود را می بازد و متلاشی می گردد.
رئیس یک جمعیت یا یک لشگر، مادام که زنده است، مایۀ حیات و حرکت و نظم و آرامش آنهاست، ولی شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار یأس و نومیدی را بر سر همه می پاشد.
جمعیت شیعه طبق عقیده ای که به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمی بیند، اما خود را تنها نمی داند، و اثر روانی این عقیده در روشن نگهداشتن چراغ امید در دلها و وادار ساختن افراد به خودسازی و آمادگی برای آن قیام بزرگ جهانی، کاملاً قابل درک است.

پروفسور هانری کربن استاد فلسفه در دانشگاه سوربُن(فرانسه) و مستشرق نامدار فرانسوی می گوید:
به عقیدۀ من مذهب تشیّع تنها مذهبی است که رابطۀ هدایت الهی را میان خدا و خلق برای همیشه نگه داشته است و بطور مستمر و پیوسته، ولایت را زنده و پابرجا می دارد.
مذهب یهود، نبوّت را که رابطه ای است واقعی میان خدا و عالم انسانی، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) اذعان ننموده و رابطۀ مزبور را قطع می کند. همچنین مسیحیان در حضرت مسیح(ع) متوقف شده اند. اهل سنت از مسلمانان نیز در حضرت محمد(ص) توقف کرده و با ختم نبوت در ایشان، دیگر رابطه ای میان خالق و مخلوق، موجود نمی دانند. تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد(ص) ختم شده می داند، ولی ولایت را که همان رابطۀ هدایت و تکمیل می باشد، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند.


*** منبع: کتاب سیرۀ پیشوایان نوشته مهدی پیشوایی با مقدمۀ آیت الله جعفر سبحانی***

 

ویژگیهای  قرآن

قرآن مجید، برترین و آخرین پیام خداوند و بزرگ ترین گوهر گرانبهای به جای مانده از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سرچشمه جوشان معارف اسلامی و اقیانوس بیکران حقایق است. پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: به درستی که این قرآن نوری است آشکار و ریسمانی محکم، پناهی مطمئن و مقامی بالا، شفای شفاخواهان و فضیلتی بزرگ و سعادتی عظمی است. امام علی - علیه السّلام - فرمود: قرآن نوری است که خاموشی ندارد، چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که روندة آن گمراه نگردد، شعله ای است که نور آن تاریک نشود، جدا کنندة حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است که ستون های آن خراب نشود.
نخستین گام برای ورود به دریای بیکران قرآن و نوشیدن و نیوشیدن معارف حیات بخش آن، شناخت دقیق این کتاب گران سنگ و راه صحیح فهم آن است. آنان که قرآن راآن گونه که هست، نشناخته اند، آن گونه که باید، به آن ارج نمی نهند و چنان که بایسته است، از آن بهره نمی برند. از میان راه های مختلفی که برای شناخت این کتاب بزرگ و راه یابی به فهم معارف آن فرا روی بشر قرار دارد،نزدیک ترین و بهترین راه، بهره گیری از بیانات نورانی خود قرآن است و این سنت نیکویی است که به پیروی از امامان معصوم (ع) قرآن شناسان شیعه دنبال کرده اند. قرآن کریم در آیات متعددی ویژگی ها و اوصاف خود را بیان می فرماید. برخی از مهمترین آن ها عبارت است از:

١. سخن خدا
آیه ٦ سوره توبه می فرماید:
وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَک فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ
واگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا سخن خدا را بشنود

٢. قرآنی بزرگ
در آیه ٨٧ سوره حجر آمده است:
وَلَقَدْ آتَیْنَاک سَبْعًا مِنْ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ
و به تحقیق به تو سبع مثانی و قرآن بزرگ را دادیم.

٣. گرانمایه
خداوند در آیه ٥ مزّمّل فرموده است:
إنَّا سَنُلْقِی عَلَیْک قَوْلًا ثَقِیلًا
به راستی که بر تو گفتاری گران و سنگین می افکنیم

٤. ارجمند
آیه ٧٧ واقعه می فرماید:
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ
به راستی که آن (کتاب) قرآن ارجمند است

٥. پربرکت
در قرآن کریم آمده است:
(بروج ،21) بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ
بلکه آن قرآن پر برکت است

٦. مبارک و پر برکت
آیه ٩٢ انعام می فرماید:
و هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ
واین کتاب بابرکتی است که آن را فرو فرستادیم

٧. نیکوترین سخن
آیه ٢٣ سوره زمر می فرماید:
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً
خداوند؛ نیکوترین سخن را به صورت کتابی همگون فرو فرستاد

٨. تصدیق کننده کتابهای پیشین
قرآن در مورد خود آورده است:
وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ (یوسف ،111)
بلکه( قرآن ) تصدیق کننده(و گواه درستی) کتاب های پیش از آن است

٩. مشرف و حاکم بر کتاب ها آسمانی دیگر
در آیه ٤٨ مائده در وصف قرآن آمده است:
مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ
در حالی که تصدیق کننده کتاب های پیشین و مشرف برآنان است

١٠ . دلیلی روشن
آیه ١٥٧ سوره انعام می فرماید:
فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ
به تحقیق که برای شما دلیل روشنی از سوی خداوندگارتان آمد

١١ . جدا کننده حق از باطل
در آیه اول سوره فرقان آمده است:
تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً
خجسته باد کسی که بر بنده خود فرقان(جداسازنده حق از باطل) را فرو فرستاد تا هشدار دهنده ای برای جهانیان باشد

١٢ . استوار و بدون کژی
در وصف قرآن آمده است:
(زمر ،28) قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ
قرآنی عربی بدون کژی و انحراف .

١٣ . بیانی رسا
در آیه ٥٢ از سوره ابراهیم آمده است:
هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ
این (معارف قرآنی) بیان رسایی برای مردم است

١٤ . یادآوری با حکمت خداوند
در آیه ٥٨ آل عمران می فرماید:
ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ
آن (حقایق) که بر تو تلاوت می کنیم، از آیات(الاهی) و یادآوری با حکمت است

١٥ . پند برای مردم
آیه ٥٧ یونس می فرماید:
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ
ای مردم به تحقیق شما را از سوی خداوندگارتان پندی آمد

١٦ . شفای دردهای انسان ها
در آیه ٥٧ یونس آمده است:
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ
ای مردم به تحقیق از سوی خداوندگارتان پند وبهبودی بخشِ بیماریهای درون برایتان آمد

ویزگی های انسان در قرآن

 

 

ویزگی های انسان در قرآن

بدون ترديد يكي از مهم ترين موضوعات قرآني، حول محور انسان و ويژگي هاي او سير مي كند.شناسايي ويژگي‏هاي انسان از ديدگاه قرآن، همواره مورد توجه انديشمندان اسلامي بوده است. در قرآن كريم، دو دسته از آيات درصدد تبيين اين ويژگي‏ها برآمده‏اند. دسته‏اي از آنها به ثناگويي او پرداخته و بهترين سپاس‏ها و ستايش‏ها را در حق او روا مي‏دارند و دسته‏اي ديگر او را سرزنش كرده و بدترين نكوهش‏ها را نثارش مي‏كنند.با توجه به اهميت موضوع، نويسنده در اين نوشتار در پي بررسي ويژگي هاي انسان از نگاه قرآن است.

قرآن كريم آيات فراواني را به انسان و بيان اوصاف و ويژگي‏هاي او اختصاص داده است. در برخي از اين آيات، عالي‏ترين ثناها و ستايش‏ها درباره انسان به كار رفته و به بهترين شكل و با زيباترين الفاظ از او سخن رفته و ويژگي‏هاي منحصر به فردي به او نسبت داده شده است؛ در حالي كه در برخي آيات ديگر، بدترين نكوهش‏ها در مورد انسان به كار رفته و او با الفاظ صريح و غيرصريح سرزنش شده است.

آيات ستايشگر انسان

انسان خلیفه‌ خدا در زمین است:

- « وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة »[1]
«روزی كه خواست او را بیافریند، اراده‌ی خویش را به فرشتگان اعلام كرد. آنها گفتند: آیا موجودی می‌آفرینی كه در زمین تباهی خواهد كرد و خون خواهد ریخت؟ او گفت: من چیزی می‌دانم كه شما نمی‌دانید.»

 وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ ... »[2] »-
- «اوست كه شما انسان‌ها را جانشین‌های خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایه‌هایی كه داده است در معرض آزمایش قرار دهد.»

- «ثم جعلناکم خلائف في الارض»[3] : خداوند تبارک و تعالي انسان را خليفه و جانشين خود در روي زمين قرار داده است.

استعداد و ظرفيت شگفت انسان باعث شده است تا او به عنوان خليفه خدا انتخاب بشود و مسجود فرشتگان گردد. كشش هاي متعالي در كنار اميال طبيعي، اين موجود مركب از جسم و روح را كه به تعبير قرآن از نطفه مخلوط آفريده شده است از ساير موجودات متمايز مي سازد:

«إنّا خلقنا الإنسان من نّطفة أمشاج»[4] ؛

ما انسان را از نطفه اي آميخته آفريديم.

انسان، موجودي است كه مي تواند مظهر رحمان بوده و يا شاخصي از شيطان باشد. ممثل ديو يا فرشته بشود؛ نمودار علم و آگاهي، معرفت و عرفان، عبادت و اخلاص، ايثار و فداكاري، بزرگواري و بخشش، عزت و كرامت و خلاصه، همه فضايل و خوبي ها باشد و يا جهل و عصيان، خسّت و دنائت، بخل و كينه، ظلم و طغيان و هر شرّ و بدبختي ديگر. انسان، از روح خدا بهره دارد و در سرشت او، گرايش به حق و حقيقت، كمال و زيبايي، پرستش و خدا جويي وجود دارد. به همين دليل شايستگي خليفه خدا شدن را پيدا كرده است. آن روزي كه خداوند، در ملأ اعلا به فرشتگان اعلام كرد كه مي خواهد بر روي زمين جانشيني قرار دهد، به اعتبار همين استعدادها و شايستگي هاي او بود: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة...»[5] ؛ و به ياد آور وقتي را كه خدا اعلام كرد: من خليفه اي در روي زمين قرارخواهم داد‌.

مراد از خليفه در اين ايه، خلافت خدا است؛ و نه جانشيني يك نوع انساني ديگر و يا فرشتگان. نكته قابل ذكر اين استكه خلافت ياد شده، منحصر به آدم (ع) نبوده و بلكه فرزندان آدم(ع) با وي در آن شريكند. و شاهد اين خلافت عموميت آياتي از قبيل: اعراف آيه 69‌ ،يونس آيه 14 ، نمل آيه 62 مي باشد‌.[6]

خلافت كامل و نيابت جامع دراين است كه خليفه حقيقي مظهر همه اسماي حسنا و صفات علياي مستخلف عنه باشد، حتي در اسم استخلاف و صفت جعل خلافت، تا بتواند در پتو اين مظهريت گروهي را در «مشهد حضور»و عدهاي را در «مكتب حصول» خليفه خود قرار دهد، كه آنان در حقيقت خليفه با واسطه خدايندو غير از آثار الهي چيزي از خود يا اغيار ديگر ندارد.[7]

مقصود از خلافت از جانب خدا اين است كه او با صفات و كمالات خود، صفات و كمالات خدا، و با فعل و كار خود، افعال خدا را ترسيم كند و آينة ايزدي گردد.[8]   

- «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ»[9]

«اى انسان، حقّاً كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى كرد»

  "كدح" (بر وزن مدح) به معنى تلاش و كوششى است كه با رنج و تعب همراه باشد، و در جسم و جان اثر بگذارد، و لذا به گاو سخت‏كوشى كه آثار كار كردن در جسم او ظاهر شده" ثور فيه كدوح" مى‏گويند.

اين آيه اشاره به يك اصل اساسى در حيات همه انسانها است، كه همواره زندگى آميخته با زحمت و رنج و تعب است، حتى اگر هدف رسيدن به متاع دنيا باشد، تا چه رسد به اينكه هدف آخرت و سعادت جاويدان و قرب پروردگار باشد، اين طبيعت زندگى دنيا است، حتى افرادى كه در نهايت رفاه زندگى مى‏كنند آنها نيز از رنج و زحمت و درد بر كنار نيستند.

تعبير به" ملاقات پروردگار" در اينجا، خواه اشاره به ملاقات صحنه قيامت كه صحنه حاكميت مطلقه او است باشد، يا ملاقات جزا و پاداش و كيفر او، يا ملاقات خود او از طريق شهود باطن، نشان مى‏دهد كه اين رنج و تعب تا آن روز ادامه خواهد يافت، و زمانى به پايان مى‏رسد كه پرونده اين دنيا بسته شود و انسان با عملى پاك خداى خويش را ملاقات كند آرى راحتى بى‏رنج و تعب، تنها در آنجا است.

خطاب به" انسان" كه همه نوع انسان را شامل مى‏شود (با توجه به تكيه بر انسانيت انسان) بيانگر اين حقيقت است كه خداوند نيروهاى لازم را براى اين حركت مستمر الهى در وجود اين اشرف مخلوقات آفريد.

و تكيه بر عنوان" رب" (پروردگار) اشاره به اين است كه اين سعى و تلاش جزئى از برنامه ربوبيت و تكامل و تربيت انسان است.[10]

- «قلنا للملائکه السجدوا لادم فسجدوا»[11] : انسان موجودي است که خداوند تبارک و تعالي فرشتگان را به سجده ي او مأمور کرده است.

[سجده ملائكه براى جميع بنى آدم و براى عالم بشريت بوده است‏]

حقيقت اول اينكه سجده ملائكه براى جميع بنى آدم و در حقيقت خضوع براى عالم بشريت بوده، و اگر حضرت آدم (ع) قبله‏گاه سجده ملائكه شده از جهت خصوصيت شخصيش نبوده، بلكه از اين باب بوده كه آدم (ع) نمونه كامل انسانيت بوده، و در حقيقت از طرف تمام افراد انسان به منزله نماينده بوده است، هم چنان كه خانه كعبه از جهت اينكه حكايت از مقام ربوبى پروردگار مى‏كند قبله‏گاه مردم قرار گرفته است، و اين معنا از چند جاى داستان آدم و ابليس استفاده مى‏شود:

اول: از قضيه خلافتى كه آيات" 30- 33" سوره" بقره" متعرض آن است، چون از اين آيات بر مى‏آيد كه مامور شدن ملائكه به سجده متفرع بر خلافت مزبور بوده، و خلافت مزبور بطورى كه ما استفاده كرديم و در تفسير آن آيات بيان نموديم مختص به آدم (ع) نبوده، بلكه در همه افراد بشر جارى است. پس سجده ملائكه سجده بر جميع افراد انسان است.[12] براي مطالعه بيشتررجوع كنيد به ترجمه تفسير الميزان در ذيل همين آيه.

- انسان امانت‏دار خدا و داراي رسالت و مسئوليت است.

 «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ أي فلان إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا»[13]
«همانا امانت خویش را بر آسمان و زمین و كوه‌ها عرضه كردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند، اما انسان بار امانت را به دوش كشید و آن را پذیرفت. همانا او ستمگر و نادان بود.»

 مراد از امانت عبارت است از ولايت الهي، و مراد از عرضه داشتن اين ولايت بر آسمانها و زمين، و ساير موجودات مقايسه اين ولايت با وضع آنهاست. و معناى آيه اين است كه: اگر ولايت الهى را با وضع آسمانها و زمين مقايسه كنى، خواهى ديد كه اينها تاب حمل آن را ندارند و تنها انسان مى‏تواند حامل آن باشد، و معناى امتناع آسمانها و زمين، و پذيرفتن و حمل آن به وسيله انسان اين است كه در انسان استعداد و صلاحيت تلبس آن هست، ولى در آسمانها و زمين نيست.

اين است آن معنايى كه مى‏توان آيه را بر آن منطبق كرد، و گفت آسمانها و زمين و كوه‏ها با اينكه از نظر حجم بسيار بزرگ، و از نظر سنگينى بسيار ثقيل و از نظر نيرو بسيار نيرومند هستند، ليكن با اين حال استعداد آن را ندارند كه حامل ولايت الهى شوند، و مراد از امتناعشان از حمل اين امانت، و اشفاقشان از آن، همين نداشتن استعداد است.[14]

 

- تسخير جهان براي انسان

«و سخر لکم ما في السموات و ما في الارض جميعا»[15]: خداوند تبارک و تعالي آن چه را که در آسمان ها و زمين است، در تسخير انسان قرار داده است.

معناى تسخير آنچه در آسمانها و زمين است براى انسان، اين است كه اجزاء عالم مشهود همه بر طبق يك نظام جريان دارد، و نظامى واحد بر همه آنها حاكم است و بعضى را به بعضى ديگر مرتبط، و همه را با انسان مربوط و متصل مى‏سازد، و در نتيجه انسان در زندگى خود از موجودات علوى و سفلى منتفع مى‏شود، و روز به روز دامنه انتفاع و بهره‏گيرى جوامع بشرى از موجودات زمينى و آسمانى گسترش مى‏يابد، و آنها را از جهات گوناگون واسطه رسيدن به اغراض خود يعنى مزاياى حياتى خود قرار مى‏دهد، پس به همين جهت تمامى اين موجودات مسخر انسانند[16].

استفاده مكرر از تعبير«و سخّرنا لكم...» به معناي اينكه فلان چيز را تسليم و مسخّر شما گردانيد‌م تا تحت امر شما در آيد، خواننده را متوجه مقام و منزلت انسان، به عنوان حاكم يا خليفه منصوب خدا بر ساير مخاوقات مي نمايد.[17]

«هو الذي خلق لكم ما في الارض جميعا»[18] : خداوند تبارک و تعالي همه ي موجودات زمين را براي انسان خلق کرده است.

ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمينى مشخص ميكند، و درست از اينجا در مى‏يابيم كه اين انسان را خدا براى امر بسيار پر ارزش و عظيمى آفريده است، همه چيز را براى او آفريده او را براى چه چيز؟ آرى او عاليترين موجود در اين صحنه پهناور است و از تمامى آنها ارزشمندتر.

تنها اين آيه نيست كه مقام والاى انسان را يادآور مى‏شود، بلكه در قرآن آيات فراوانى مى‏يابيم كه انسان را هدف نهايى آفرينش كل موجودات جهان معرفى مى‏كند، چنان كه در آيه 13 سوره جاثيه آمده است: وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ و الارض:" آنچه در آسمانها و هر چه در زمين است مسخر شما قرار داد".

و در جاى ديگر به طور مشروحتر مى‏خوانيم: :

وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ ... »(ابراهيم /32)»

وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ ... »(ابراهيم /32)»

وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ ...»(ابراهيم /33)»

سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْر ...»َ(جاثيه/14) »

وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ ...» (ابراهيم /33) :»

" كشتى‏ها را مسخر شما ساخت ... نهرها را مورد تسخير شما قرار داد ...

شب و روز را مسخر فرمانتان كرد ... شما را بر درياها و اقيانوسها مسلط ساخت ...

خورشيد و ماه را نيز فرمانبردار و در خدمت شما قرار داد.[19]...

پيام آيه: اصل آن است كه همه چيز براى انسان مباح است، مگر دليل مخصوصى آن را ردّ كند. «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً»  دنيا براى انسان است، نه انسان براى دنيا. «خَلَقَ لَكُمْ»  انسان مى‏تواند از نظر علمى، به جايى برسد كه از تمام مواهب طبيعى بهره‏گيرى كند و اسرار هستى را كشف و آن را تسخير نمايد. «لَكُمْ»  بهره‏گيرى از مواهب زمين، براى همه است. «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ».[20]

- گرامي داشت انسان ازسوي خدا

« وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلا»[21]
«همانا ما بنی‌آدم را كرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا (خشك و تر) مسلط كردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم.»

در اينكه خداوند انسان را به چه چيز گرامى داشته كه در آيه فوق به طور سربسته مى‏گويد ما انسان را گرامى داشتيم، در ميان مفسران گفتگو است، بعضى به خاطر اعطاى قوه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده مى‏دانند،بعضى اندام موزون و قامت راست بعضى موهبت انگشتان كه انسان با آن بسيار كارهاى ظريف و دقيق را مى‏تواند انجام دهد و همچنين قدرت بر نوشتن دارد، بعضى به اينكه انسان تقريبا تنها موجودى است كه مى‏تواند غذاى خود را با دست بخورد، بعضى به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمين و بعضى به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او مى‏دانند ولى روشن است كه اين مواهب در انسان جمع است، و هيچگونه تضادى با هم ندارند، بنا بر اين گراميداشت خدا نسبت به اين مخلوق بزرگ با همه اين مواهب و غير اين مواهب است خلاصه اينكه انسان امتيازات فراوانى بر مخلوقات ديگر دارد كه هر يك از ديگرى جالبتر و والاتر است.[22]

 چرا انسان برترين مخلوق خدا است؟

پاسخ اين سؤال چندان پيچيده نيست، زيرا مى‏دانيم تنها موجودى كه از نيروهاى مختلف، مادى و معنوى، جسمانى و روحانى تشكيل شده، و در لابلاى تضادها مى‏تواند پرورش پيدا كند، و استعداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد، انسان است.

حديث معروفى كه از امير مؤمنان على ع نقل شده نيز شاهد روشنى بر اين مدعا است:

"خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد: فرشتگان و حيوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حيوانات مجموعه‏اى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعه‏اى است از هر دو تا كدامين غالب آيد، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد، از حيوانات پست‏تر".[23] 

انسان بر حسب خلقت، قابليت دارد كه به مدارج كمال و سعادت در سايه حيات جاويد عروج نمايد: «لقدخلقنا الإنسان في احسن تقويم ؛ انسان را در بهترين صورت آفريديم» (تين/4)[24]

- او به حكم فطرتش از قوه تميز نيك و بد برخوردار است.

او از وجدانی اخلاقی برخوردار است، به حکم الهامی فطری زشت و زیبا را درک می کند.
سوگند به نفس انسان و اعتدال آن، که ناپاکیها و پاکیها را به او الهام کرد. (سوره شمس/8 و 7)

- ظرفيت علمي انسان، بزرگ‏ترين ظرفيتي است كه يك مخلوق ممكن است داشته باشد.
«تمام اسماء را به آدم آموخت. (او را به همه حقایق آشنا ساخت.) آنگاه از فرشتگان (موجودات ملکوتی) پرسید: نامهای اینها را بگویید چیست؟ گفتند: ما جز آنچه تو مستقیما به ما آموخته ای نمی دانیم. (آنچه را تو مستقیما به ما نیاموخته باشی ما از راه کسب نتوانیم آموخت.) خدا به آدم گفت: ای آدم! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده. همینکه آدم فرشتگان را آموزانید و آگاهی داد، خدا به فرشتگان گفت: نگفتم که من از نهانهای آسمانها و زمین آگاهم؟ (می دانم چیزی را که حتما نمی دانید.) و هم می دانم آنچه را شما اظهار می کنید و آنچه را پنهان می دارید».[25]

مواردي ديگري نيز هست كه قرآن با صراحت يا اشاره آدمي را ستوده است تا جايي كه خودش نيز در آفرينش چنين مخلوقي به خودش تبريك و آفرين گفته است: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»(مؤمنون: 14) چراكه انسان را در بهترين ساختار و تقويم آفريده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ.» (تين: 4)

- تشخيص زشت وزيبايي

«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[26] او از وجدانی اخلاقی برخوردار است، به حکم الهامی فطری زشت و زیبا را درک می کند. آرى هنگامى كه خلقتش تكميل شد، و" هستى" او تحقق يافت، خداوند" بايدها و نبايدها" را به او تعليم داد، و به اين ترتيب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعه‏اى از" گل بد بو" و" روح الهى" و از نظر تعليمات" آگاه بر فجور و تقوى" و در نتيجه وجودى است كه مى‏تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد، و از ملك پران شود، و آنچه اندر وهم نايد آن شود، و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و به مرحله" بَلْ هُمْ أَضَلُّ" برسد و اين منوط به آن است كه با اراده و انتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند.[27]

آيات نكوهشگر انسان
 نكوهش‌ها و ملامت‌ هاي انسان در قرآن كريم :

در آيات بسياري انسان مذمت شده است و گاهي تعبيرات بسيار تندي به كار برده است و گاهي نيز او را مدح كرده است كه نشان دهنده دو خط ظاهراً جداي از يكديگر است و اين بر مي گردد به دوبعدي بودن انسان؛ انسان داراي دو جريان كلي است يك جريان طبيعي و يك جريان ماوراي طبيعي كه هر كدام از اين دو آثار و تبعات خاص خويش را دارد و آن جريان طبيعي جسماني بعد آفرينش كرات بوجود آمده است.[28]

 طبيعت خاكي انسان مي تواند منشأ و موجب يك سري آثار مذموم باشد و اكثر مواردي كه قرآن كريم انسان را مذمت نموده به همين بعد او بر مي گردد و اگر در جايي او را مدح نموده از كساني مدح كرده است كه از آثار شوم اين بعد رهيده اند.

قرآن کریم، در عین حال که انسان را به عالی ترین مدح ها ستایش می کند، بزرگ ترین ملامت و نکوهش هایش هم درباره انسان است که به برخی از آن ها اشاره می شود.

- «کان ظلوما جهولا»[29]: انسان موجودي ستمگر و بسيار نادان است.

مساله" ظلوم" و" جهول" بودن انسان بدين معني است كه اين توصيف ها به خاطر فراموش كارى غا‌لب انسانها و ظلم كردن بر خودشان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است، همان كارى كه از آغاز در نسل آدم به وسيله" قابيل" و خط قابيليان شروع شد و هم اكنون نيز ادامه دارد.

انسانى كه او را از" كنگره عرش مى‏زنند صفير"، بنى آدمى كه تاج" كرمنا" بر سرشان نهاده شده، انسانهايى كه به مقتضاى إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً نماينده خدا در زمين هستند، بشرى كه معلم فرشتگان بود و مسجود ملائك آسمان شد، چقدر بايد" ظلوم" و" جهول" باشد كه اين ارزشهاى بزرگ و والا را به دست فراموشى بسپارد، و خود را در اين خاكدان اسير سازد، و در صف شياطين قرار گيرد، و به اسفل السافلين سقوط كند؟! آرى پذيرش اين خط انحرافى كه متاسفانه رهروان بسيارى از آغاز داشته و دارد بهترين دليل بر ظلوم و جهول بودن انسان است، و لذا حتى خود آدم كه در آغاز اين سلسله قرار داشت و از مقام عصمت برخوردار بود اعتراف مى‏كند كه بر خويشتن ستم كرده است  رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ  إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (سوره اعراف آيه 23).[30]

«و کان الانسان قتورا»[31] : انسان موجودي ممسک و تنگ نظر است. -

ظاهر اين است كه اين جمله، عموم است. يعنى همه انسانها بخيلند، حال آنكه مى‏بينيم برخى از انسانها بخيل نيستند. لكن از آنجا كه اكثر انسانها بخيل هستند، جايز است كه جانب اكثر را غلبه دهيم و بگوييم: همه انسانها بخيلند

علاوه بر آن، انسان هر اندازه هم بخشنده و سخى باشد، بخشش او در برابر بخشش خداوند ناچيز و سخاوت او بخل است، زيرا انسان، چيزى را مى‏بخشد كه مورد احتياجش نباشد. اما آنچه كه مورد احتياجش هست، براى خود نگه مى‏دارد و از بخشش آن خوددارى مى‏كند ولى خداوند احتياجى ندارد، بنا بر اين نعمتهاى خود را به مطيع و عاصى مى‏بخشد و ترسى از احتياج و فقر ندارد.[32]
-« و کان الانسان عجولا»[33] : انسان موجودي عجول و شتابگر است.

مقصود از اينكه فرمود:" انسان عجول است" اين خواهد بود كه او وقتى چيزى را طلب مى‏كند صبر و حوصله به خرج نمى‏دهد، در جهات صلاح و فساد خود نمى‏انديشد تا در آنچه طلب مى‏كند راه خير برايش مشخص گردد، و از آن راه به طلبش اقدام كند بلكه به محض اينكه چيزى را برايش تعريف كردند و مطابق ميلش ديد با عجله و شتابزدگى به سويش مى‏رود و در نتيجه گاهى آن امر، شرى از آب در مى‏آيد كه مايه خسارت و زحمتش مى‏شود، و گاهى هم خيرى بوده كه از آن نفع مى‏برد.[34]

اين ويژگي انسان(عجول بودن) مانند هواي نفس و تمايلات دروني، نيروي سازنده اي است كه اگر تعديل شود، در سير سعادت انسان قرار خواهند گرفت كه در اين صورت از حالت ويرانگري خارج مي شود، درست شببيه سيلابي كه از دامنه كوه سرازير مي شود، گرچه ظاهرش ويرانگر است،‌ اما اگر به وسيله سدها مهار شود، سرچشمه عمران و آبادي و روشنايي مي گردد.[35]
-« و کان الانسان اکثر شيء جدلا»[36] : انسان موجودي است که با سخن حق به جدال و خصومت بر مي خيزد.
-« و انه لحب الخير لشديد»[37]: انسان به شدت به خير علاقه مند است.
- « إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً»[38] كلمه" هلوع" صفتى است كه از مصدر" هلع"- به فتحه هاء و لام- كه به معناى شدت حرص است اشتقاق يافته. و نيز گفته‏اند كه اين كلمه را دو آيه بعد تفسير كرده، پس هلوع كسى است كه هنگام برخورد با ناملايمات بسيار جزع مى‏كند، و چون به خيرى مى‏رسد از انفاق به ديگران خوددارى مى‏كند. و به نظر ما اين وجه بسيار وجه خوبى است و سياق آيه هم با آن مناسب است، چون از سياق دو جمله" إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً" و" إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً" پيداست كه مى‏خواهد هلوع را معنا كند.

از نظر اعتبار عقلى هم هلوع چنين كسى است، چون آن حرصى كه جبلى انسان است حرص بر هر چيزى نيست، كه چه خير باشد و چه شر، چه نافع باشد و چه ضار نسبت به آن حرص بورزد، بلكه تنها حريص بر خير و نافع است، آن هم نه هر خير و نافعى، بلكه خير و نافعى كه براى خودش و در رابطه با او خير باشد، و لازمه اين حرص اين است كه در هنگام برخورد با شر مضطرب و متزلزل گردد، چون شر خلاف خير است، و اضطراب هم خلاف حرص. و نيز لازمه اين حرص آن است كه وقتى به خيرى رسيد خود را بر ديگران مقدم داشته، از دادن آن به ديگران امتناع بورزد، مگر در جايى كه اگر كاسه‏اى مى‏دهد قدح بگيرد، پس جزع در هنگام برخورد با شر و منع از خير در هنگام رسيدن به آن از لوازم هلع و شدت حرص است.[39]
- « و خلق الانسان ضعيفا »[40] : انسان ضعيف آفريده شده است.

ضعيف بودن انسان از اين بابت است كه خداى سبحان در او قواى شهويه را تركيب كرده، قوايى كه دائما بر سر متعلقات خود با انسان ستيزه مى‏كند، و وادارش مى‏سازد به اينكه آن متعلقات را مرتكب شود، خداى عز و جل بر او منت نهاد، و شهواتى را بر او حلال كرد، تا به اين وسيله سوژه شهوتش را بشكند، نكاح را به مقدارى كه غائله عسر و حرج او را بر طرف سازد تجويز كرده فرمود:" وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ"(نساء/24)، و اين ما وراء عبارت است از همان دو طريق ازدواج، و خريدن كنيز، و نيز به اين وسيله آنان را به سوى سنن اقوامى كه قبل از ايشان بودند هدايت فرمود، و تخفيف بيشترى به آنها داد و آن اين است كه نكاح موقت- متعه- را هم برايشان تجويز و تشريع كرد چون با تجويز متعه ديگر دشوارى‏هاى نكاح دائم و مشقت لوازم آن يعنى صداق و نفقه و غيره را ندارند.[41]
-« کلا ان الانسان ليطغي ان رءاه استغني»[42]: اگر انسان خويش را بي نياز ببيند، طغيان مي کند.

 اين دو آيه ردع و رد رفتارى است كه انسان در مقابل نعمت‏هاى الهى از خود نشان مى‏دهد، رفتارى كه از خلال آيات قبل استفاده مى‏شود، چون از آيات بر مى‏آيد كه خداى تعالى نعمت‏هاى بزرگى نظير تعليم به قلم و تعليم از طريق وحى را به انسان داده، پس بر انسان واجب است شكر آن را بجاى آورد، ولى او بجاى شكر، كفران و طغيان مى‏كند.

" إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏"- يعنى انسان بجاى شكر طغيان مى‏كند، يعنى پا از گليم خود فراتر مى‏نهد. و اين خبرى است از آنچه در طبع بشر است، نظير آيه زير كه خبر مى‏دهد از اينكه بشر طبعا ظلوم و كفرانگر است:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ"[43]

 [بى نياز دانستن خود، منشا و علت طغيان آدمى است‏]

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏"- كلمه" راه" از مصدر رأى است، نه مصدر رؤيت، يعنى ديدن به چشم، و فاعل" راه" و نيز مفعولش همان انسان است، و جمله مورد بحث مى‏خواهد علت طغيان انسان را بيان كند، مى‏فرمايد علت طغيانش اين است كه او خود را بى نياز از پروردگار خود مى‏داند، پروردگارى كه بر او انعام كرده و سراپاى وجود او انعام وى است، و نعمت‏هاى بى شمار او را كفران مى‏كند، و علت اين انحراف آن است كه انسان به خود و هواهاى نفسانى خود مى‏پردازد، و دل به اسباب ظاهرى كه تنها وسيله مقاصد او است (و نه هدف) مى‏بندد، و در نتيجه از پروردگارش غافل مى‏شود، و به هيچ وجه خود را محتاج او نمى‏بيند، چون اگر خود را محتاج او مى‏ديد همين احتياج وادارش مى‏كرد كه به ياد او بيفتد، و او را ولى نعمت‏هاى خود بداند، و شكر نعمت‏هايش را بجاى آورد، نتيجه اين انحراف اين است كه در آخر خدا را به كلى فراموش نموده، سر به طغيان بردارد.[44]

-« ان الانسان لکفور»[45] : انسان موجودي بسيار ناسپاس و کافر کيش است.

انسان در برابر اينهمه نعمتهايى كه خدا در زمين و آسمان در جسم و جان، به او ارزانى داشته كفران كننده و ناسپاس است، و با ديدن اينهمه نشانه‏هاى روشن، ذات پاك او را انكار مى‏كنند.[46]

-« ان الانسان لربه لکنود»[47] : انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است.

همان انسان تربيت نايافته، همان انسانى كه انوار معارف الهى و تعليمات انبيا بر قلبش نتافته، و بالآخره همان انسانى كه خود را تسليم غرائز و شهوات سركش نموده است او مسلما" ناسپاس" و" بخيل" است.

" كنود" به زمينى مى‏گويند كه چيزى از آن نمى‏رويد، و به انسان

ناسپاس و بخيل نيز اطلاق مى‏شود

مفسران براى كنود معانى زيادى گفته‏اند، ولى غالبا شاخ و برگ همان معنى اصلى است كه در بالا آورده‏ايم از جمله اينكه:

. كنود كسى است كه مصائبش را با آب و تاب مى‏شمرد، ولى نعمتها را فراموش مى‏كند

كنود كسى است كه نعمتهاى خدا را تنها مى‏خورد، و از ديگران منع مى‏كند، چنان كه در حديثى ازپيغمبر اكرم ص مى‏خوانيم:" ا تدرون من الكنود"" مى‏دانيد كنود كيست"؟! عرض كرد خدا و رسولش آگاه‏تر است.

فرمود: الكنود الذى ياكل وحده، و يمنع رفده، و يضرب عبده:

"كنود كسى است كه تنها غذا مى‏خورد، و از عطا و بخشش به ديگران خوددارى مى‏كند، و بنده زيردستش را مى‏زند" .

كنود كسى است كه در مشكلات و مصائب با دوستان خود همدردى نمى‏كند.

كسى كه خيرش بسيار كم است.

كسى كه وقتى نعمتى به او برسد از ديگران دريغ مى‏دارد و اگر گرفتار مشكلى گردد ناشكيبايى و جزع مى‏كند.

كسى كه نعمتهاى الهى را در معصيت صرف مى‏كند.

كسى كه نعمت خدا را انكار مى‏كند.[48]

 - «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ»[49] ؛ يك نوع تاكيد است، يعنى آن چنان انسان عجول است كه گويى از" عجله" آفريده شده، و تار و پود وجودش از آن تشكيل يافته! و به راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند و هم در شر.[50]

- «لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ»[51]

نخست مى‏فرمايد:" انسان هرگز از تقاضاى نيكيها، اموال و ثروتها و مواهب زندگى خسته و ملول نمى‏شود.

هرگز تنور حرص او از گرمى نمى‏افتد، هر چه بيشتر پيدا مى‏كند باز بيشتر مى‏خواهد، و هر چه به او بدهند باز سير نمى‏شود

اما اگر دنيا به او پشت كند، نعمتهاى او زائل گردد، و شر و بدى و تنگدستى و فقر دامن او را بگيرد، به كلى مايوس و نوميد مى‏شود.[52]

- «إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ»[53]: انسان كفران كننده آشكارى است.

-«وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً»[54]؛ يعنى كفران نعمت عادت انسان است، و از اين جهت است كه داراى طبيعت انسانى است كه همه سر و كارش با اسباب مادى و طبيعى است، و در اثر عادت و خو كردن با اسباب مادى و طبيعى مسبب الاسباب را فراموش مى‏كند، با اينكه در هر آنى در نعمتهاى او غوطه‏ور است.[55]

- كم صبرى انسان در مقابل ضررها و سختيها

«وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»[56] : چون به آدمى گزندى رسد، چه بر پهلو خفته باشد و چه نشسته يا ايستاده ما را به دعا مى‏خواند. و چون آن گزند را از او دور سازيم، چنان مى‏گذرد كه گويى ما را براى دفع آن گزندى كه به او رسيده بود هرگز نخوانده است. اعمال اسرافكاران اينچنين در نظرشان آراسته شده است.

نيز آيات فراوان ديگري هست كه به بيان اوصاف انسان مي‏پردازد و اين توصيف تا «أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(اعراف: 179) و «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ»(تين: 5) نيز ادامه مي‏يابد.

-«قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ»[57] : مرگ بر آدمى باد كه چه ناسپاس است.

اين جمله نفرينى است بر انسان كه طبعش طبع دلدادن به شهوات، و پيروى هواى نفس، و فراموش كردن پروردگار خود، و استكبار ورزيدن از پيروى اوامر او است. و جمله" ما أَكْفَرَهُ" شگفت‏انگيزى از اصرار انسان در كفران، و پوشاندن حق صريح است، با اينكه او خودش مى‏بيند و احساس مى‏كند كه مدبر خود نيست، و كسى جز خداى سبحان مالك تدبير امر او نمى‏باشد.

پس مراد از" كفر" در اين جمله مطلق حق‏پوشى است، كه دو مصداق دارد: يكى انكار ربوبيت خدا، و يكى ترك عبادت او است، و مؤيد اين سخن ذيل آيه است كه به جهات تدبير ربوبى اشاره مى‏كند البته آن جهاتى كه با حق‏پوشى و ترك عبادت تناسب دارد[58]

 

رمز ستایش و نکوهش های انسان در قرآن

پس از آشنایی با وجود ستایش ها و ملامت های بسیاری که در قرآن برای انسان ذکر شده، معمولاً این پرسش مطرح می شود که علت این ستایش ها و نکوهش ها چیست؟ آیا انسان از نظر قرآن یک موجود زشت و زیباست؟ آیا انسان یک موجود دو سرشتی است؟ نیمی از سرتش نور است و نیمی تاریکی؟ چگونه است که قرآن، هم او را فراوان، ستایش و هم در مواردی، نکوهش می کند؟

استاد شهید مطهری در پاسخ به این پرسش می فرماید: « حقیقت این است كه این مدح و ذمّ، از آن نیست كه انسان یك موجود دو سرشتی است؛ نیمی از سرشتش ستودنی است و نیمی دیگر نكوهیدنی؛ نظر قرآن به این است كه انسان همه‌ی كمالات را بالقوّه دارد و باید آنها را به فعلیّت برساند و این خود اوست كه باید سازنده و معمار خویشتن باشد. شرط اصلی وصول انسان به كمالاتی كه بالقوّه دارد «ایمان» است. انسانِ منهای ایمان، کاستی گرفته و ناقص است. چنین انسانی حریص است، خون ریز است، بخیل و مُمسک است، کافر است، از حیوان پست تر است، از ایمان، تقوا و عمل صالح و كوشش در راه خدا برمی‌خیزد. به وسیله‌ی ایمان است كه علم از صورت یك ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج می‌شود و به صورت یك ابزار مفید درمی‌آید.[59]

ويژگي هاي آفرينش انسان
1. «هو الذي خلقکم من طين ثُمَّ قَضى‏ أَجَلاً»[60] : او کسي است که شما را از خاک آفريده است.

انسان وجودش محدود است از يك طرف به گل كه ابتداى خلقت نوع او از آن است، اگر چه بقاى نسلش به وسيله ازدواج و تناسل بوده باشد.

هم چنان كه در جاى ديگر هم به اين نكته اشاره كرده و فرموده:« ... بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ»[61]

و از طرفى ديگر به اجل مقررى كه با رسيدن مرگ تمام مى‏شود و اين همان معنايى است كه آيه" كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ"[62] ، متعرض آن است.[63]

2. «هو الذي خلقکم من نفس واحده»[64] : خداوند تبارک و تعالي همه انسان ها را از يک نفس واحد آفريده است.

اين خطاب به بنى آدم است، يعنى خداوند شما را از آدم آفريد.[65]
4. «و نفخت فيه من روحي»[66] : خداوند تبارک و تعالي از روح خود بر انسان دميده است.

طباطبايي: اگر روح دميده شده در انسان را به خود خداى تعالى نسبت داده و فرموده:" از روح خودم در آن دميدم"، به منظور شرافت دادن به آن روح است.[67]

طبرسي: به اين جهت است كه آن را تكريم و تشريف كرده باشد.[68]

- «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم»[69]  : خداوند تبارک و تعالي انسان را در مقام احسن تقويم و نيکوترين مراتب صورت وجود آفريده است.

 

نتيجه‏گيري

آنچه كه مي‏توان به عنوان يافته و محصول پژوهش حاضر ياد كرد عبارتند از:

1. خداوند از سويي، به انسان امكانات و توانايي‏هاي ويژه‏اي بخشيده كه ساير مخلوقات از آنها بي‏بهره‏اند و منحصرا او به اين استعدادها تجهيز شده است.

2. از سوي ديگر، خداوند از انسانِ داراي اراده و اختيار، مسئوليت‏ها و تكاليفي را مطالبه نموده است.

3. توجه به اين نكته ضروري است كه دسته اول از آيات كه به ستايش انسان مي‏پردازند، ناظر به انسانِ داراي امكانات خدادادي‏اند و دسته دوم كه او را نكوهش مي‏كنند، ناظر به كيفيت برخوردي است كه انسان در برابر تكاليف و مسئوليت‏هايش دارد. اگر انسان از عهده تكليفش به خوبي برآمد، مستحق ستايش خواهد بود و اگر نتوانست به نحو شايسته اداي تكليف نمايد مستوجب نكوهش است.

4. بنابراين خَلط بين متعلَّق هر دسته از آيات، ما را در دريافت مقصود آنها دچار اشتباه مي‏كند. در نهايت، تفكيك بين مراحل هستي‏شناختي و ارزش‏شناختي انسان، كليد حل معماي پيش‏گفته خواهد بود.

5. نظر قرآن به این است كه انسان همه‌ی كمالات را بالقوّه دارد و باید آنها را به فعلیّت برساند و این خود اوست كه باید سازنده و معمار خویشتن باشد. شرط اصلی وصول انسان به كمالاتی كه بالقوّه دارد «ایمان» است. انسانِ منهای ایمان، کاستی گرفته و ناقص است. چنین انسانی حریص است، خون ریز است، بخیل و مُمسک است، کافر است، از حیوان پست تر است.

 

 

وحدت درآیات و روایات و تأثیرآن در ادبیات

 

وحدت درآیات و روایات و تأثیرآن در ادبیات

 

وحدت همان چیزی است که کتاب آسمانی، احادیث پیامبر و سنت پیامبر و یارانش مبیّن آن است و عقل و فطرت انسان آن راستایش می کند.

وحدت همان صراط مستقیم است و مخالفت با وحدت در حقیقت همان مخالفت با سخن خداوند در قرآن کریم است که این عمل بدترین نوع کفر محسوب می‌شود.

اگر چه وحدت را می توان به شاخه هایی چون وحدت مرام و وحدت ملی تقسیم کرد، امّا مراد ما در این زمینه بیشتر بحث راجع به وحدت اسلامی می باشد که در قرآن و احادیث پیامبر و بزرگان دین بارها درباره آن سخن به میان آمده است. این وحدت باعث می شود تا اسلام معنویت و روحانیت خود را حفظ کرده، بیش از پیش مستحکم�ترنماید. جلوی بهره برداری استعمار و تجزیه شدن کشورهای اسلامی را بگیرد.

وحدت باعث می شود تا از تشتت و تفرقه جلوگیری شود و اصول راکه همان خدای واحد، پیامبر واحد، قبله واحدقرآن واحد و... است؛ سرلوحه کارمان قرار دهیم و با برادری، یکرنگی و وحدت در میان مسلمانان موجبات نزول رحمت و خیر الهی را فراهم آوریم.

آن‏چه از مجموع مفاهیم قرآنی، بیانات و سیره پیامبر و یاران برگزیده اش فهمیده می‏شود، این است که همواره حفظ نظام اسلامی و مصالح عمومی بر منافع شخصی و گروهی مقدم بوده است و اینان از هر اقدامی که تفرقه و شکاف میان جماعت اسلامی را به دنبال داشته باشد، اگرچه نفع شخصی در آن می‏دیده‏اند، احتراز می‏کرده‏اند. در این نوشتار مختصر برآنیم، جایگاه، اهمیت وآثار و برکات وحدت از منظر آیات و روایات و نیز در اشعار عارفان و شاعران که ملهم از آیات و روایات است مورد بررسی قرار دهیم. همچنین نیم نگاهی داریم به آسیب هایی که از ناحیه اختلاف و تفرقه بر پیکر جامعه اسلامی وارد می شود

وحدت در قرآن

انسان موجودی مدنی است و هیچ تفاوتی بین توده مردم وجود ندارد و قرآن برای ما نازل شده تا از دستورات الهی و قانونی آن پیروی کنیم. در قرآن هرموضوعی به طور روشن بیان شده و هر کس به اندازه استعداد ونیروی ذهنی خود از آن بهره مند می شود. یکی از این موضوعات بسیار مهم و قابل توجه ،موضوع وحدت است که با مفاهیمی چون: �وَاعتَصِموا�(1)، �تَعاوَنوا�(2)، �أصلِحُوا�(3)، �إصلاح بَین النّاس�(4)، �الََّفَ بینهم� (5)، �أمَّةٌ واحِدة �(6)، �أمَّة وَسط�(7)، �حِزب‏ الله�(8)، �صبغة ‏الله�(9) و �اخوة� (10) آمده است.

قرآن به مساله اتحاد از دیدگاه اجتماعی آن نگریسته و بر اهمیت اتحاد میان جهانیان، ادیان، مسلمانان و نهاد خانواده تاکید کرده است و پیوند میان دل های مؤمنان را نوعی تصرف الهی می شمارد و برای ایجاد و برقراری چنین یگانگی، بعثت پیامبران به همراه شرایع را ضروری می داند و علاوه بر آن، برای برقراری، مداومت و نیز حفظ این یگانگی تدابیر گوناگونی را پیش بینی کرده که بخشی از آن، جنبه پیش گیری از تفرقه، و بخشی دیگر به درمان آن ناظر است.

از نظر قرآن، انسان ها از جنس مذکر و مؤنث آفـــریده شده اند.(حجرات،13) و مردمان امتـی یگانه و واحد می باشند.(بقره،213) و تفاوت رنگ و زبان آن�ها مایه امتیاز و برتری نیست، بلکه نشانه های قدرت الهی است. قرآن می کوشد تا همه انسان ها را در یک جامعه جهـانی گردآورد و جهانی شدن به عنـوان یک فرایند طبیعی و جهانی سازی به عنوان یک برنامه اسلامی مورد تأکید و تأیید اسلام و قرآن است. قرآن در کنار برنامه های تشریعی، پیروان مذاهب و شریعت های مختلف را به گردآمدن به نقاط مشترک با یک دیگر فرامی خواند. (آل عمران،64) و بدین ترتیب، بنیاد جامعه جهانی آرام و امن همراه با احترام متقابل به فرهنگ ها و ملیت ها را پایه گذاری می کند و خود را کتاب مصدّق می نامد.(بقره،41)

وحدت محوریکتاپرستی

محور وحدت در دیدگاه قرآنی �توحید� و در مرتبه‏ دیگر دین اسلام است. قرآن کریم، پیامبر را به سوی اهل کتاب می‏فرستد و از آنان برای پیوستن به شعار توحید و جدایی از غیر او دعوت می‏کند: �ای پیامبر! به اهل کتاب بگو، بیایید بر اساس کلمه‏ای که بین ما و شما مشترک است، غیر از خدا را نپرستیم و یکدیگر را در برابر خداوند به عنوان رب و پروردگار نگیریم (وحدت کنیم). پس اگر روی برگرداندند بگویید، شاهد باشید که ما اهل تسلیم به حق هستیم�. (آل عمران،64)

آیه شریفه فوق نشان می‏دهد که مرز اتحاد �توحید� است و مشرکان و کافران که بر محور غیر توحید حرکت می‏کنند، در وحدت دینی پذیرفته نخواهند شد. در تبیین محور وحدت، آیات دیگری نیز وجود دارد که اعتقاد به رسول خدا، اعتقاد به اولی‏الامر و قبول حَکم را اضافه می‏کند. به این ترتیب وحدت واقعی با توجه به این آیات تفسیر می‏شود.

وحدت بین امت اسلامی

بر اساس آیات قرآنی، وحدت امت، سبب مصونیت دین، تأیید الهی و نصرت است و نعمتی است که هیچ مسئله ای با آن برابری نمی کند. (انفال،آیات 62 تا 64)

در آیه 103 سوره �آل عمران� آمده است: �و اعتَصِموا بِحَبلِ الله جَمیعاً و لاتَفَرََّقوا...�؛ یعنی همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و متفرّق نشوید و نعمت خدا را به خود یاد کنید، آن گاه که باهم دشمن بودید و او میان دل های شما الفت انداخت تا به لطف او برادر یکدیگر شدید و بر پرتگاهی از آتش بودید و او شما را از آن رهانید. این آیه شریفه از مسلمانان می‏خواهد که با اسلام از دنیا خارج شوند، از این رو اعتصام به ریسمان الهی با توحید منهای نبوّت پیامبر و لوازم آن صادق نیست.

درآیه 10 سوره حجرات(49) خداوند بیان می کند:

�انّما المؤمنونَ اِخوهٌ فَاَصلَحوا بینَ اَخَوَیکُم واتَّقوااللهَ لَعَلَّکُم تُرحَمون� یعنی مومنان با هم برادرند، میان برادرانتان صلح برقرارکنید و خدا ترس و با تقوا باشید، باشد که مورد لطف و رحمت الهی قرار گیرید.

درآیه 136 بقره آمده است:

�...لا نُفَرِّقُ بینَ أحَد مِنهُم وَ نَحنُ لَه مُسلمون�

خداوند این وحدت را درآیه 138 بقره به عنوان صبغه الله معرفی می نماید و می گوید:

�صبغه اللهِ ومَن احسنُ مِنَ اللهِ صبغهً�

و سرانجام درآیه 29 سوره فتح می خوانیم:�محَمدٌ رسُولُ اللهِ والَّذِینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم� یعنی: محمد رسول خداست و کسانی که با اویند بر کافران سخت گیر و در میان خود مهربانند.

وحدت، استوار ساختن نقاط هم بستگی

این شیوه اصیل قرآنی نه تنها میان مسلمانان بلکه میان کسانی که نزدیک ترین ادیان آسمانی را برگزیده اند و اهل کتاب به شمار می آیند، دیده می شود. آن جا که خداوند در آیه 64 آل عمران می فرماید:�قُل یا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلی کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا و َبَینَکُم اَلّا نَعبُدَ اِلَّا اللّهَ و لانُشرِکَ بِهِ شَیئاً و لایَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً اَرباباً مِن دُونِ اللّهِ فَاِن تَوَلَّوا فَقولوا الشهَدوا بِاَنّامُسلِمونَ� بگو: ای اهل کتاب بیابید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد؛ پس اگر [ازاین پیشنهاد] روی گرداندند، بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما].

 وحدت، فلسفه بعثت پیامبران

قرآن کریم حفظ وحدت و پیشگیری از هرگونه تفرقه را فلسفه تشریع دین و بعثت پیامبران معرفی کرده، می فرماید: �مردم امتی یگانه بودند، سپس خداوند پیامبران را مژده رسان و بیم دهنده برانگیخت و به همراه آنان، کتاب را به حق نازل کرد. تا میان مردم در آن چه که اختلاف داشتند، داوری کند.� (بقره،213)

اتحاد، اطاعت از پیامبران

خداوند درآیه 285 سوره بقره می فرماید:

�...و المؤمنونَ کلٌّ امنَ بِاللّهِ و ملائکتهِ وکُتُبهِ و رُسُلهِ، لانُفرِّقُ بینَ احدٍ مِن رُسُلهِ و قالوا سَمِعنا و اطَعنا غُفرانَکَ ربَّنا و اِلَیکَ المَصیر� یعنی و مومنان همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیامبران خدا ایمان آوردند و(گفتند): ما میان هیچ یک از پیامبران خدا فرق نگذاریم و همه یک زبان و یک دل فرمان خدا را شنیده و اطاعت کردیم. خدایا ما آمرزش تو را می خواهیم و می دانیم که بازگشت همه به سوی توست.

اتحاد، یاوری و پشتیبانی

اگر اندکی بیندیشیم درمی یابیم که خدای بزرگ، چگونه مردان و زنان با ایمان را یاور و پشتیبان یکدیگر قرارداده و گفته است:

�و المؤمنون و المؤمنات بعضُهُم اولیاءُ بعضٍ یأمرونَ بِالمعروفِ و ینهَونَ عن النمکرِ...�(بخشی از آیه 71 سوره توبه)

نخستین توصیف مؤمن در این آیه تعاون و همکاری نسبت به یکدیگر است. پیامبراکرم نیز مؤمنان را برادر یکدیگر و مانند پیکری واحد می دانند، که اگر عضوی به درد آید اعضا ی دیگر نیز احساس درد می کنند. (اصول کافی، ترجمه و شرح دکتر جوادمصطفوی، ج3، ص242) و چه زیبا سعدی علیه الرحمه فرموده است:

بنی آدم اعضای یکدیگرند(یک پیکرند)               که درآفرینـش زیک گــــوهرند

چــوعضــوی به دردآورد روزگـار                    دگر عضــوهارا نیابـــد قــرار

توکز محنـت دیگــران بی غمــی                       نشایــد که نامــت نهنـد آدمی

 (گلستان سعدی، باب اول، ص47)

و به قول سیّد قطب، در طبیعت فردِ مؤمن یگانگی و همکاری وجوددارد، همه با هم، پشتیبان یکدگر و مددکارند و همکاری آن ها در کار نیک و جلوگیری از کار ناپسند است.(فی ظلال القرآن، ج4، ص253)

تفرقه، پیروی از شیطان

�یا ایُّها لَّذین ءامنوا ادخلوا فی السلم کافَّه ً و لاتتَّبعوا خُطُوات الشیطانِ انَّهُ لکم عدوٌّ مبین.� (بقره،208) ای کسانی که ایمان آوردید همگی در اسلام داخل شوید واز راه شیطان پیروی نکنید همانا او دشمن آشکار شماست. دراین آیه، ایمان به عنوان عاملی سودبخش برای ایجاد صلح و آرامش معرفی می شود.

تفرقه، پیروی از خواهش های نفسانی

قرآن کریم درآیات فراوانی، منشأ پیدایش اختلافات را انگیزه های روانی و نفسانی بیان می کند که از آن جمله می توان به:�بقره آیات 176و213و253، نساء آیه 157، یونس آیه 93، نمل آیه 124، شورا آیه 14�اشاره کرد و نیزآیه 17 جاثیه که می فرماید:�...فما اختلفوا الّا من بعد ماجاءَهُمُ العِلمُ بَغیاً بینَهُم...�

از حضرت علی(رض) منقول است: مرد واقعی کسی است که همیشه با نفس در نبرد باشد.(سخنان نغز از صاحبان مغز، ص98، سخن591)

بیزاری خدا و پیامبراز تفرقه

درآیه 159 سوره انعام خداوند می فرماید: �اِنَّ الَّذینَ فَرَّقوا دینهُم و کانوا شِیَعاً لَستَ منهُم فی شِئٍ، انَّما أمرُهُم إلی اللهِ ثُمَّ یُنَبِّئَهُم بِماکانوا یَفعَلون�

خداوند در این آیه ضمن اشاره به اسلام به عنوان آیین وحدت؛ بیزاری خود و پیامبرش را از هرگونه تفرقه اعلام می�دارد و به تفرقه افکنان و گروه گرایان می گوید: کار آن ها با خداست و اوست که با مجازات، آنان را از کردار زشتشان آگاه خواهدکرد.

در حدیثی از پیامبرآمده است: �لیس منّا مَن دَعا الی عَصَبیه� کسی که مردم را به قومیت و نژادپرستی دعوت کند، از ما نیست. (رسالت انقلاب اسلامی ایران در توحید کلمه، ج1، ص160، مقاله: قرآن و وحدت اسلامی، نوشته شیخ محمد ابوزهره، ترجمه سید محمدصادق سجادی)

وحدت در احادیث

حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) نمونه یک انسان کامل الهی است و نگاه ما به پیامبر اعظم (ص) به عنوان یک الگوی ازلی هیچگاه تغییر نمی کند؛ زیرا پیامبر رحمتٌ للعالمین است.

هیچ نبی و کتابی همانند پیامبراکرم و قرآن کریم نبوده‌اند که آن قدر به این رمز سعادت بشری یعنی وحدت تکیه داشته‌ باشند، اما جامعه مسلمانان دچار تفرقه است و این سایه شوم متاسفانه بر سر جامعه اسلامی سایه افکنده است.

وحدت، هم دردی با یکدیگر

از نعمان بن بشیر روایت شده است که رسول خدا(ص) فرمودند: �تَری المؤمنینَ فی تَراحُمِهِم، وَ تَوادِّهِم، و تَعاطُفِهِم، کَمَثَلِ الجَسَدِ، اِذَا اشتَکی عُضوٌ تَداعی لَهُ سائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَ الحُمَّی�. (بخاری: 6011) یعنی مؤمنان در شفقت، دوستی و مهربانی با یکدیگر مانند اعضای یکدیکرند که اگر عضوی از آن به درد آید، سایر اعضا بی قرار می گردند و تب می کنند.(مختصر صحیح البخاری، ج2، ص، 587، باب دهم، حدیث1995)

در حدیث دیگری از پیامبر روایت شده است:�المُؤمِنُ لِلمُؤمِنِ کَالبُنیانِ یَشُدُّ بَعضُهُ بَعضاً� ثُمَّ شَبَّکَ بَینَ اَصابِعِهِ ...(بخاری :6027) یعنی مؤمنان برای یکدیگر مانند اجزای یک ساختمان هستند که باعث تقویت واستحکام یکدیگر می شوند. سپس رسول الله انگشتانش را داخل یکدیگر نمودند(و با این کار استحکام را به حاضرین نشان دادند)...� (مختصر صحیح البخاری، ج2، ص، 590، باب شانزدهم، حدیث2003)

آیه 4 سوره مبارک صف نیز ناظر بر همین معناست: �اِنَّ الله یُحب الَّذینَ یُقاتِلون فی سَبیله صَفا کَأنَّهم بُنیان مَرصوص� در حقیقت خدا دوست دار کسانی است که در راه او صف در صف، چنان که گویی بنایی ریخته شده از سرب اند، جهاد می کنند.

روایت دیگری از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که: �المؤمنونَ کَرَجُلٍ واحدٍ اِنِ اشتکی عینَهُ اِشتکی کُلُّهُ و اِنِ اشتکی رأسُهُ اِشتکی کُلُّهُ� (زادالطالبین، ص8، به نقل از مسلم) شخص مؤمن مانند مرد واحدی است اگر چشمش شکایت کند تمام اعضای بدنش شکایت می کند و اگر سرش شکایت کند، تمام اعضای بدنش شکایت می کند.

وحدت، برکت و رحمت الهی

پیامبراکرم(ص)فرمودند:�الجماعهُ رحمهٌ والفُرقهُ عذابٌ�.(نهج الفصاحه،کلمه ی قصار3)جماعت و وحدت مایه رحمت الهی و تفرقه باعث عذاب الهی است.

و در حدیث دیگر می فرمایند:�یَدالله عَلی الجَماعَه� (زادالطالبین، ص12، به نقل از ترمذی) دست خدا همراه جماعت است.

و نیز:�دو تن، از یکی بهتر و سه تن، از دو تن برتر و چهارتن، از سه تن نیکوتراست، پس همیشه با جماعت باشید.�

ابوالدرداء می گوید: اسلام نیست مگر به فرمانبرداری،و خیری نیست مگر در جماعت.(تاریخ مدینه عشق، 25/24).

در خطبه 127 نهج البلاغه از حضرت علی (ع) نقل شده است: �وَ اَلزِموا السَّوادَ الاَعظَم� یعنی با سواد اعظم اجتماع و جمعیت) همراه شوید.(رسالت انقلاب اسلامی ایران در توحید کلمه، ج2، ص39)

وحدت، برادری اسلامی

پیامبر اکرم در اندیشه و علم و عمل با تعصبات قومی و نژادی مقابله و مبارزه می نمودند و همواره به وحدت و برادری و عزّت و مودّت فرا می خواندند.

این سخن ژرف و بیدارگر از پیامبر اکرم (ص) است که فرمودند: �ای مردم همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است. عرب را بر غیر عرب هیچ فضیلت و برتری نیست مگر به تقوا و پر هیزگار ی.� (تحف العقول، ص34)

و نیز:�المسلمونَ اِخوهٌ لا فَضلَ لِاَحَدٍ اِلّا بِالتَّقوی�. مسلمانان با هم برادرند و هیچ کس بر دیگری برتری ندارد مگر از حیث تقوا.

و سرانجام باید دانست که هیچ دینی مانند اسلام، به برادری و اخوّت فرانخوانده است و به پی ریزی اتّحاد و همبستگی و هم یاری و همکاری فرمان نداده و بالطبع به شدّت از اختلاف و تفرقه، برحذر داشته است.

وحدت، ریسمان الهی

ابن مسعود(رض) می فرماید: به این طاعت و جماعت پایبند باشید زیرا این همان ریسمانی است که خداوند فرمان داده است؛ بدان چنگ زنید و آن چه در جماعت خوش نمی دارید بهتراست از آن چه در پراکندگی خوش می دارید. (ابن ابی شیبه، المصنف، 8/627؛ اتحاد و انسجام اسلامی در احادیث مشترک میان اهل سنت و شیعه، ص86)

در صحیحین به روایت ابن عباس از پیامبر(ص)آمده است: هر کس به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان فاصله بگیرد و در این حال جان بسپارد، بر جاهلیت مرده است.(بیداری اسلامی و مواجهه صحیح با اختلافات، ص40)

تفرقه، طعمه شیطان

از حضرت علی (رض) روایت شده است: �اِیّاکُم و الفرقه فَاِنَّ الشّاذَ مِنَ الناس لَشیطان کما اِنَّ الشّاذَ مِن الغَنمِ للذِّئب�. ازتفرقه بپرهیزید؛ چرا که هر کس از دایره اتحاد و انسجام خارج شود، طعمه شیطان است و همچون گوسفندِ تنها طعمه گرگ می شود.

 اختلاف، تسلط باطل بر حق

از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: �مَا اختَلَفَ اُمَّهٌ بَعدَ نَبیِّها الّا ظَهَرَ اَهلُ باطِلَها علی اَهلِ حَقِّها�. (کنزالعمال، ح929) هیچ امتی پس از پیامبرشان اختلاف نکردند؛ مگر آن که اهل باطل، بر حق گرایان چیره و مسلّط شدند.

 

اختلاف، جدایی قلب ها

رسول اکرم (ص) می فرمایند: �لاتختلفوا فتختلف قُلوبُکم.� (صحیح الجامع به شماره:7256) راه اختلاف را در پیش نگیرید که قلب هایتان از همدیگر جدا خواهند شد. (مبانی همبستگی و همگرایی جنبش های اسلامی، ص36)

سعدی علیه الرحمه می فرماید: �برادرکه دربند خویش است، نه برادر و نه خویش است.� (گلستان سعدی)

  نتایج وحدت

1-               وحدت و دوری از تفرقه یک وظیفه ی شرعی است.

2-               وحدت عامل اخوت و هم دلی است است.

به قول مولوی:

پس زبان محرمی خود دیگراست                   هم دلی از هم زبانی بهتراست

3-               وحدت یکی از نعمت های بزرگ الهی است.

4-               وحدت باعث آگاهی ازخدمات و برکات اسلام می شود.

5-               وحدت منشأ بهروزی، سعادت، قدرت، عزت و آبرو است.

6-               وحدت نجات دهنده جامعه است و موجب کاستن تنش ها، اختلاف ها و کینه ها می شود.

7-               وحدت رمز موفقیت است.

 نتایج تفرقه و اختلاف

اسلام قبل از این که به فکر برقراری وحدت در میان مسلمین باشد نخست عوامل تفرقه و جدایی را از میان برداشته و سپس به استقرار توحید افکار و روش ها در میان آنان می پردازد. (مبانی وحدت در امت اسلامی، ص22) در غیر این صورت نتایج زیر متوجه جامعه اسلامی خواهد گردید:

 1- تفرقه و دشمنی، سقوط در آتش است.

2- خصومت و تفرقه از بین برنده عزت، مایه بی آبرویی، سستی و نیز افتادن در دام شیطان است.

3- ریشه اصلی اختلافات، خصلت های پست نفسانی است.

4-  تفرقه باعث سستی در آرمان ها می شود.

5-  نتیجه اختلاف، سقوط، نابسامانی، سرگردانی و نزول عذاب الهی است.

6-  اختلاف باعث انحراف از مسیر الهی می شود.

7-  اختلاف سبب خروج از دین می شود.

 امام اوزاعی، آمران به معروف و ناهیان از منکر را گوشزد می کند که از پنج چیز برحذر باشند:1- آنچه که قلب را به فتنه و فساد می کشاند. 2- آن چه کینه و نزاع به بار می آورد. 3- آن چه قلب ها را جریحه دار می کند. 4- آن چه پرهیزگاری را در گفتار ضعیف می سازد. 5- آن چه حرکت و عمل نیک ر ا بی ارزش می نماید. (راه های نفوذ شیطان برای فریب انسان، ص121) راهکارهای ایجاد وحدت

امروز جهان اسلام، برای بازگشت به اتحاد و اقتدار و وحدتی که پیامبراکرم(ص) برای بنیان نهادن آن زحمات طاقت فرسا و فعالیت های بی وقفه مبذول داشتند، راهی جز حرکت بر محور اسلام ندارد. این اتحاد بدون فراهم کردن ساز و کارهای و ابزارهای کارآمد آن، مصداق نمی یابد:

1- توجه به نقاط مشترک: مخاطبان دعوت به یگانگی، نقاط مشترکی دارند که قرآن بر این نقاط، انگشــت گذاشته و آنان را به یگانه شدن بر محور آن ها فراخوانده است.

تاکید بر این که انسان ها همه از خاک آفریده شده (حج/5) یا از یک پدر و مادر زاده شده اند؛ (حجرات / 13) و این که کرامت انسانی به همه انسان ها متعـلق بوده و رنگ و نـژاد در آن تاثیر ندارد؛ (اسراء/70) توجه دادن به این نقاط مشترک در یگانگی جهانی است. دعوت از پیروان ادیان آسمانی و اهل کتاب به نقاط مشترک عقیدتی (آل عمران / 64) نیز بدین سبب انجام گرفته است.

2- چنگ زدن به ریسمان الهی: قرآن کریم در صریح ترین آیه خود، در دعوت به اتحاد، تمام مـؤمنان را به چنگ زدن به ریسمان الهی و پرهیز از تفرقه خوانده است:

�وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لاتَفَرَّقوا� و نیز در آیات 146 و 175 نساء و 101 آل عمران از تمسـک جستن به خداوند، سخن به میان آورده است. در این که مقصــود از ریسمان الهی چیست، مفسران اختـلاف دارند. قرآن، کتاب و سنت، دین الهی، اطاعت خداوند، توحید خالص، ولایت اهل بیت(ع) و جماعت، وجوهی است که در تفسیر آن گفته شده است. برخی نیز مفهوم حبل الله را شامل همه این معانی دانسته اند. با این حال، به نظر می رسد که نزدیک ترین تفسیر برای این واژه، دیدگاه نخست یعنی قرآن اسـت؛ چنان که در روایتی از رسول اکرم (ص)، قرآن؛ ریسمان الهی کشیده شده میان آسمان و زمین معرفی شده است: �کتابُ الله هُو حَبل الله المَمــدود مِن السَّماء الَی الأرض�. قرآن، خود از مومنان خواسته است تا در منازعات و اختلافات خود، به خداوند رجوع کنند: �فإن تَنازَعتُم فی شَیءٍ فَرُدوهُ الَی الله�؛ بنابراین، قرآن افزون بر آن که می توانـد در نقش محور یگانگی، ایجاد کننده آن باشد؛ می تواند در رویکرد اختلافات، یگانگـی پیشین را نیز اعاده کند. چنین نقشی برای قرآن بـدان سبب است که افزون بر دعوت همگان به یگانگــی و بر حذر داشتنشان از تفرقه، نظام عقیـدتی، اخلاقی و عملی منسجم و هماهنگی را ترسیم می کند، که هر کس بدان رجوع کند، ناخـود آگاه خود را با میلیــون ها پیرو قرآن یگانه می یابد.
3- مراجعه به سنت پیامبر (ص): افزون بر آن که قرآن، وجود پیامبـر (ص) را محوری برای همبســتگی و یگانگی مسلمانان می شناسد(آل عمران/ 159)، مراجعه به سنت حضرت، را نیز راه کاری برای ایجــاد و حفظ یگانگی معرفی کرده است:� فإن تَنازَعتُم فی شَیءٍ فَرُدوهُ الَی الله و الرَّسول�. بازگــرداندن به رسـول در روایت حضرت علی (ع) به مراجعه به سنت پیامبر تفسیر شده است. پیامبر (ص) با توجـه به عهـده دار بودن سمت شرح و تبیین قرآن در کنار مقام رسالت (نحل/44)، می تواند برطرف کننده منازعات و مشاجرات باشد و بدین سبب پذیرش داوری وی مورد تاکید قرآن است. (نساء/65) سنت حضرت به صـورت شارح قرآن می تواند ابهامات و اشتباهات در فهم قرآن را که خود ممکن است زمینه ساز پراکندگی باشد، برطرف کند.

برخی مفسران، این نقش را چنین تبیین کرده اند که اعتصام به حبـل الله، امت را به مثابه جان قرار می دهد و دعوت به خیر، این اصل را تغذیه می کند و امر به معروف حافظ و پشتیبان آن است. از نگاه برخی دیگر، امر به معـروف و نهی از منکر، پوششی اجتماعی برای محافظت جمعیت است و حفـظ وحدت اجتمـــاعی بدون نظارت عمومی ممکن نیست. فخر رازی بر ایـن باور است که اجرای امر به معـروف و نهی از منکر به قدرت نیاز دارد و قدرت، به الفت و یگانگی منـوط است. افزون بر آن، پذیرش چنین نقـش مؤثری برای این دو فرضیه الهی، بدان سبب است که پراکندگی در دین و چند فرقه شدن، یا ناشی از اشتـباه در فهم متون دینی است، یا از هواپرستی افراد و گروه ها سرچشمه می گیرد و امر به معروف و نهی از منکر به صورت نظارت اجتمــاعی می تواند مانع رهیافت و رواج چنین انحرافاتی باشد؛ همان گونه که قرآن، عامل تفرقه را نادانی نمی داند، زیرا معتقد است: پس از آمدن ادله و براهین پراکنده شده اند؛ بدین جهت گفته شده است که اگر میـان یهود، انجام این فریضــه رواج داشت، پراکندگی میانشان رخ نمی نمود.

4- مراعات حقوق برادری: قرآن، مؤمنان را به مثابه جان های یک دیگر دانستـه، از آنان می خواهـد که به خویشتن عیب نگیرند: �ولاتلمِزُوا أنفُسَکُم� و بر حرمت سوءظن، حرمت تجسس، (حجرات/12) و تهمــت های ناروا، (نور/23) پای فشرده و غیبت کردن مؤمن را به مثابه خوردن گوشت مرده برادر خود دانسـته است: (حجرات/12)، و به سبب هم سویی چنین پیوندی با اراده الهی، راه مؤمنان را محور حق برشمـرده و عدم پیروی از راه آنان را هم سنگ مخالفت با پیامبر(ص) دانسته است (نساء 115)، قرآن از مؤمنان خواستـه است تا به سان بهشتـیان، کینه ها از دل هایشان زدوده شود (حجر/47)، و درون جانشان به هم مهر ورزند و از خداوند، بخشیدن برادران دینی را پیش از خود و نیز زدودن کینه درباره برادران دینی را بخواهند: �ربّنا اغفِر لَنا و لأخوانِنا الَّذینَ سَبَقــونا بالایمان و لا تَجعَل فِی قُلوبِنا غلّا للذینَ ءامَنُـوا.� در روایات اسلامی بر اهمیـت پیوند برادری و کوشـش برای استحکام آن با انجام اموری چون به دیدار هم رفتن، هدیـه دادن و... نیز حقـوق برادران ایمانی تأکیدهای فراوانی شده است.

5- اصلاح ذات البین: به رغم وجود عناصر اتحاد هم چون وحدت عقیــده، رهیافــت اختلاف و منازعه میان برادران ایمانی تا حدی طبیعی و جزو رهاوردهای زندگی اجتمــاعی است. این اختلاف می تواند در اعتراض به چگونگی تقسیم بیت المال باشد (انفال/1) یا بر سر اموری که تا سرحـد صف آرایی و جنگ در برابـر یک دیگــر منتهی شود:(حجرات/9)؛ اما قرآن برای مقابله با چنین اختلافاتی و به منظور ماندگاری یگانگی پیشین مؤمنان، از آنان خواسته است تا برای اصلاح میان برادران دینی و رفع منازعه، مداخله (حجرات/9) و در صورت ایجاد کدورت، خود به اصلاح بین آن�ها اقدام کنند: (انفال/1)؛ چنان که برای رفع اختـلاف در نهاد خانواده، پا در میانی و داوری از دو طرف را برای اصلاح میان زن و شوهر پیشنهاد می کند. (نساء/35)

6- جلوگیری از توهین به مقدسات و بحث های اختلاف برانگیز: از پیامبراکرم(ص) نقل شـده است: �المُسلِم مَن سَلِم المُسلِمُون مِن لِسانه و یَده.� (زادالطالبین، ص7) مسلمـان واقعی کسی است که مسلمانان دیگر از دسـت و زبانش در امان باشند.

در فرازی از حضـرت علی (رض) آمده است: �لَو سَکَتَ الجاهِلُ مااختَلَفَ النّاسُ.� (بحـارالانوار، ج75، ص 1) یعنی: اگر جاهل سکوت می کرد، مردم اختلاف نمی کردند.

لقمان حکیم دل و زبان را بهترین و بدترین اعضای بدن می داند و می گویــد: �اگردل و زبان پاک باشنــد، بهترین اعضای بدن هستنــد و اگر ناپاک باشند، بدترینشان محســوب می شوند.� (سخنان نغز از صاحبان مغز، ص133، سخن794)

از دیگر گام هایی که می توان در تحقق وحدت برداشت، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- سعی و تلاش در جهت تبلیغ و گسترش عدالت اجتماعی در جامعه و کم کردن فاصله طبقاتی بین مذاهب مختلف.

2- تقویت فرهنگ و دانش عمومی برای جلوگیری از تعصبات خشک مذهبی.

3- تعامل علمی با فرهیختگان مذاهب مختلف.

4- رفتار مسالمت آمیز با پیروان مذاهب مختلف.

5- تبادل نصیحت و همیاری بر اساس نیکی و تقوا؛ همان گونه که رسول اکرم(ص) می فرمایند: �الدّین النَصیحه� (زادالطالبین، ص4، به روایت مسلم)

6- کوشش برای اتحاد و نزدیکی با پیروان سایرمذاهب.

7- لزوم میانه روی و پرهیز از افراط و مبالغه گویی در دین. (بیداری اسلامی و مواجهه صحیح با اختلافات، ص17)

8- عدم قاطعیت و سختگیری و مخالفت شدید در مسائل اجتهادی. (همان مأخذ، ص17)

9- پرداختن به مشکلات کلان امت اسلامی.(همان، ص18)

10- اغماض وگذشت و آسان گیری در مسائل اختلافی.(همان، ص18)

کلام آخر

آن چه برای ما مسلمانان مهم است، این است که معرفت خود را نسبت به اسلام، قرآن و پیامبر اکرم(ص) زیاد کنیم. امروزه درد تفرقه و جدایی در دنیا یکی از دردهای مهم و بزرگ به شمار می رود، محور وحدت مسلمانان جهان می تواند مشترکات دینی به ویژه پیامبراکرم (ص) باشد؛ زیرا این مشترکات علاوه بر اعتقاد، یک پیوند عاطفی و معنوی را بین مسلمانان ایجاد می کند و دل ها و احساسات آنان را به یکدیگر متصل می نماید.

وضعیت دگرگون مسلمانان در سایه تفاهم، همیاری، یکپارچگی بارور خواهد شد و در سایه موجودیتی که از پراکندگی، ناسازگاری و رویارویی، رنج بسیار دیده است، خشک و بی بارور خواهدبود. درنتیجه اتحاد، عامل بنیادین برافراشتن و شکوفندگی تمدن ها؛ وچنددستگی، عامل بنیادین شکست و سقوط تمدن ها خواهد بود. (اتحاد و انسجام اسلامی در احادیث مشترک میان اهل سنت و شیعه، ص14) براین اساس و برطبق آیات قرآن و ارشادات نبوی، همگان باید وحدت و یکپارچگی را سرلوحه عمل خویش قرار دهند و از پراکندگی و خودرایی بپرهیزند؛ اخوت و دوستی را نصب العین خود قرار دهند و از دشمنی ها و کینه توزی ها اجتناب کنند

زمينه‌هاي وحدت اسلامي در قرآن و سنت

قرآن کريم، بدون شک کلام خداوند و وحي الهي است که توسط پيامبر اکرم (ص)، براي هدايت مردم و قرار دادن انسانها و جوامع بشري در مسير وحدت و يگانگي و انسجام اسلامي ، به جهانيان عرضه و هديه شده است

وحدت اسلامي، نه يك رؤيا و خيال بلكه باور و اعتقادي راسخ ريشه گرفته از آموزه ها و نصوص قرآني و روايي و علما و انديشمندان اسلامي بايد اين درس شرين و لذت بخش الهي را بياموزد و به آن عمل كنند

اين نوشتار نگاهي گذرا بر زمينه هاي وحدت اسلامي از ديدگاه قرآن و حديث است

واژه هاي كلیدي: قرآن، سنت، پيامبر گرامي اسلام (ص) وحدت اسلامي، شيعه، اهل سنت، مسلمانان.

وحدت، اسلامي يکي از آرزوهاي شيرين و ديرين امت اسلامي است .هيچ مسلمان آگاه و دلسوزي نيست که شکوفايي دوبارة تمدن اسلامي و مجد و عظمت اسلام را نخواهد و تمام مسلمانان بر اين باورند که يکي از عوامل مجد و عظمت اسلام و شکوفاييِ مجدّد تمدن بزرگ اسلامي، وحدت، همبستگي و انسجام همة نيروها و مذاهب اسلامي در ساية عمل به قرآن و بازگشت به قرآن است مسلمانان با اين اتحاد و يکپارچگي مي‌توانند در برابر قدرتهاي استکباري بايستند و آنها را مغلوب نمايند.

 

قبل از آنکه زمينه‌ها، راهکارها، ضرورت و مباني اين بحث مورد بررسي قرار گيرد لازم و ضروري است که به اين پرسش که مقصود از وحدت اسلامي چيست؟ پاسخ داده شود

 

يک تصوّر از وحدت اين است که همة مسلمانان اعم از شيعه و سنّي دست از اعتقادات اختصاصي خود بر دارند و فقط به وجوه مشترک ميان مذاهب اسلامي اعتقاد ورزند و بدان عمل كنند.

 

تصور ديگري كه مي توان ارائه داد اين است که ديگر مذاهب از همان مذهب پيروي كنند. قطعاً مقصود از وحدت اسلامي اين نيست که شيعه‌ها سنّي شوند و يا سنّي‌ها شيعه شوند و همة افراد مسلمان در سراسر جهان در عقائد و احکام و اصول و فروع و همة جزئيات دين، متحد و منسجم گردند بگونه‌اي که هيچ اختلاف نظري در اعتقادات و احکام فقهي در جامعة اسلامي وجود نداشته باشد، واقعيت اينست که مقصود از وحدت اسلامي، يکي کردن اعتقادات و يکنواخت کردن احکام عملي مذهب اسلامي نبوده و چنين چيزي در خارج امکان‌پذير نخواهد بود.

مقصود از وحدت اسلامي اين است که پيروان هر يک از مذاهب گوناگون اسلامي در عين حال که عقايد و احکام خاص آن مذهب را براي خود حفظ مي‌کنند و به آنها پاي‌بند هستند، در روابط اجتماعي و سياسي و نظامي و اقتصادي و فرهنگي خود با مسلمين ديگر همسو و تابع مصالح عاليه اسلام و امت اسلامي باشند و براساس اين برداشت از وحدت، امت اسلامي مقابل دشمنان اسلام همواره به صورت �يد واحده� عمل کنند. آيا چنين نظري امکان دارد؟ قطعاً امکان پذير است و اين درست مانند اجزاي مختلف يک بدن است که هر يک از اعضاء با ديگري متفاوت است و هر يک نام و ويژگيهاي متفاوتي با همديگر دارند و حتي وظايف و کارهاي هر يک با هم متفاوت است ولي علي‌رغم اين تفاوتها، همة آنها با همديگر همکاري دارند و به هنگام بروز خطر همگي متحد و با انسجام کامل با خطر مقابله مي‌کنند.

واقعيت اين است که با توجه به وجوه مشترک فراواني که مسلمانان در زمينه‌ مسائل اساسي و حتي مسائل فرعي که با همديگر دارند، قطعاً  وحدت اسلامي با معنايي که ارائه شد، امکان دارد و چنين وحدتي مستلزم وحدت نظر مسلمانان در همة مسائل اعتقادي و احکام عملي نيست و اصولاً وحدت نظر در کلية مسائل اعتقادي و احکام نه تنها در ميان شيعه و سني عملاً امکان‌پذير نيست بلکه حتي در ميان مذاهب چهارگانه اهل سنت هم چنين چيزي ممكن نيست. زيرا اختلاف در بعضي از اعتقادات و احکام که نتيجة طبيعي اجتهاد و تفکر و انديشة آزاد است نبايد موجب جدائي و دوري قلوب مسلمانان از همديگر شوند.

وحدت اسلامي حول محور دين و مشتركات اسلام، عامل مؤثر در پيشرفت مادي معنوي مسلمانان است. علما و انديشمندان اسلامي با همفكري و آگاهي خود تلاش عميق در جهت وحدت اسلامي در بين مسلمانان انجام دهند و موارد اختلاف را تا آنجا كه ممكن است از بين ببرند و زمينه هاي وحدت اسلامي را در جهت ايجاد دوستي و هماهنگي و نزديك كردن قلوب بيكديگر در همة سطوح ايجاد نمايند1

امام علي (ع) بزرگ منادي وحدت و انسجام اسلامي در اين مورد مي‌فرمايد:

 

�امم پيشين تا مادامي که با هم �يد واحده� بوده‌اند همواره در حال پيشرفت و شکوفايي بوده و به عزت و اقتدار و خلافت و وراثت زمين نائل گشته، رهبر و زمامدار جهانيان شده‌اند. و از آن هنگام که خدا را فراموش کرده و به ماديگري روي آورده دچار خود برتر بيني و تعصبات قومي و فرقه‌اي و تشتت و پراکندگي گشته با هم به نبرد پرداخته‌اند؛ خداوند لباس کرامت و عزت و خلافت را از تنشان بيرون آورده و خير و برکت و وفور نعمت را از آنان سلب و به ذلّت و استعمار مبتلا کرده است. به عنوان نمونه بني اسرائيل در اثر تفرقه، کسراها و قيصرها بر آنان مسلّط شدند و آنها را به بردگي گرفتند، و از سرزمينهاي آباد و کناره‌هاي دجله و فرات به بيابانهاي کم گياه و بي‌آب و علف تبعيد کردند و به ذلّت و فقر و مسکنت و جهل و پراکندگي دچار ساختند. خداوند با نعمت پيامبر اکرم (ص) و اسلام، بني اسماعيل و ساير مسلمانان را متحد و برادر ساخت و پر و بال کرامت خود را بر آنها گشود؛ نهرهاي مواهب خود را به سويشان جاري گرداند، و آنان را به نعمت و قدرت و عظمت و عزّت رساند؛ و حکومتي پايدار نصيبشان ساخت بطوري که کسي قدرت در هم شکستن نيروي آنان را نداشت. متأسفانه پس از چنين هجرتي با شکوه، مسلمانان به احزاب و فرقه‌هاي گوناگون تقسيم شدند�.

وحدت اسلامي از ديدگاه قرآن

 

قرآن کريم، بدون شک کلام خداوند و وحي الهي است که توسط پيامبر اکرم (ص)، براي هدايت مردم و قرار دادن انسانها و جوامع بشري در مسير وحدت و يگانگي و انسجام اسلامي ، به جهانيان عرضه و هديه شده است.

به اعتقاد همة امت اسلامي قرآن کريم برخلاف ساير کتب آسماني بدون تحريف و دست نخورده از گزند و توطئه‌هاي دشمنان اسلام، باقي مانده است و خداي متعال خود حافظ و نگهبان آن است: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾3

و اين رمز جاودانگي قرآن کريم است و قرآن کريم و تعاليم آن براي همة مسلمانان داراي سنديت و اعتبار قطعي مي‌باشد.قرآن کريم با تعابير مختلفي بر وحدت و انسجام اسلامي تأكيد نموده است و واژه‌هاي قرآني در مورد وحدت اسلامي عبارتند از:

�واعتصموا[4]، اصلحوا[5]، رابطوا[6]، تعاونوا[7]، السلّم[8]، اصلاح بين الناس[9]، الّف بين قلوبکم[10]، امّة واحد[11]، اخوّت[12]، موّدت[13]�.

به عنوان نمونه به يکي از آيات شريفه بطور اختصار اشاره مي‌شود:

اعتصام به حبل الله اساس وحدت اسلامي

در قرآن کريم، بطور آشکار اعتصام به حبل الله، به عنوان پايه و اساس وحدت و انسجام اسلامي محسوب شده است که در شکل‌ها و قالبهاي مختلفي ظاهر مي‌شود و بزرگترين محور وحدت و انسجام اسلامي يعني الله، سبب اصلي و اول و آخر حيات و رشد و تعالي و توحيد امت اسلامي، مبنا و اساس اعتصام، قرار گرفته است.

در آية شريفه 103 آل عمران، با يادآوري نعمت اسلام و قرآن و حبل الله که بواسطة آن مسلمين صدر اسلام از دشمني و تفرقه و اختلافات طولاني ميان خود دست برداشته و در قلب‌هايشان الفت و موّدت و دوستي و احساس برادري و انسجام اسلامي ايجاد شده خداي متعال در قرآن کريم در اين مورد مي‌فرمايد:

﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ اَعْدَاء فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾[14

(همگي به ريسمان خدا، تمسّک جوييد، و پراکنده نشويد، و نعمتِ خدا را بر خودتان، به ياد آريد، آنگاه که دشمنان (يکديگر) بوديد، و (او) ميان دلهاي شما، الفت انداخت، پس به (برکتِ) نعمت او،‌ برادران (همديگر) شديد...)[15]

در مورد شأن نزول آية 103 آل عمران، چنين آمده که اين آيه دربارة دو طايفة اوس و خزرج نازل شده که صد سال در ميان آنها جنگ و اختلاف و کشمکش بوده و نسل اندر نسل در اوقات شب و روز ميان آنها جنگ و برادرکشي بود تا اينکه خداوند پيامبر رحمت و مودّت را مبعوث به رسالت کرد و آنان به دين اسلام گرويدند و مسلمان شدند و از برکت اسلام و قرآن آن کينه و دشمني طولاني از ميان آنان رخت بر بست و با هم برادر شدند.[16

در آيات ديگري از قرآن کريم، از اعتصام به حبل الله به عنوان �صراط مستقيم� نام برده شده و عاملين به آن، کساني معرفي شده‌اند که در صراط مستقيم قدم نهاده‌اند. و در نتيجه کساني که در راه وحدت و انسجام اسلامي قدم بر مي‌دارند در صراط مستقيم قرار دارند و آيات شريفه اي كه به اين مفاد دلالت دارند عبارتند از: 101 آل عمران، 36 مريم، 64 زخرف، 175 نساء، 78 حج.

وحدت و انسجام اسلامي در سنت

کتاب و سنت، هر دو با هم، نزد همة مذاهب اسلامي، دو منبع اصيل و اساسي اسلام و احکام اسلامي مي‌باشند، البته در اين مقاله در مورد سنّت، با عنايت به حجيّت احاديثي که توسط افراد مورد اعتماد، در کتابهاي معتبر شيعه و سني نقل شده است،سخن خواهيم گفت.

پيامبر گرامي اسلام، از بعثت تا وفات، همواره در آموزش‌ها و تعاليم خود و در عمل، در جهت نفي تفرقه و اختلاف و تحکيم پايه‌هاي وحدت و انسجام اسلامي و اخوت و همدلي و همبستگي ميان مسلمين و حتي تفاهم با غير مسلمين غير معارض از اهل کتاب و غيره، قدم برداشته است.

شعار اساسي توحيد که پيامبر (ص) در آغاز دعوتش، اعلام نمود، به بهترين وجه گوياي دعوت دو جانبة توحيدي، (که عبارت بود حضرت پيامبر از نفي معبودهاي ساختگي که سرچشمة تفرقه‌ها و اختلافات بود و اثبات الله، که منشأ وحدت و يگانگي آن حضرت مي باشد. حتي تا هنگام رحلت شان، در راه استقرار توحيد و وحدت اسلامي و همبستگي مسلمين و از بين بردن ريشه‌هاي اختلاف و تفرقه تلاش کرد و حتي ايشان نگران بازگشت اختلافات قبيله‌اي و تفرقه در ميان مسلمين بعد از رحلت شان بودند.

تعداد قابل توجهي از سخنان پيامبر گرامي اسلام (ص)، در جهت نفي تفرقه و نکوهش از آن و نهي مسلمين از امور تفرقه‌افکن و اختلاف برانگيز است.

از جمله پيامبر (ص)، فاصله گرفتن از جامعه مسلمين را باعث بيرون آمدن از حوزة اسلام و ديانت خوانده و فرمود:

�مَن فارق جماعة المسلمين، فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه.�[17

و در تعبير مشابه ديگري، کسي را که به اندازة يک وجب، از جماعت مسلمين کناره بگيرد و در آن حال بميرد، مرگش را در حال جاهليت خوانده و فرموده:

�من فارق الجماعة شبراً فميتته جاهلية�[18

آن حضرت جماعت و اجتماع را مايه خير و تفرقه را مستوجب عذاب دانسته و فرمود:

�والجماعة خير والفرقة عذاب�[19

و نيز در تأکيد بر جماعت و اينکه مظهر قدرت الهي جماعت و اجتماع است فرمود:

�يد الله مع الجماعة�

پيامبر (ص) قهر و قطع رابطه ميان دو برادر مسلمان را بيش از سه روز جايز ندانسته و فرمود: �لايحل لمسلم ان يهجر اخاه فوق ثلاثة ليال، يلتقيان فيعرض هذا و خيرهما الذّي يبدء بالسلام�20

يکي ديگر از تعاليم حضرت رسول (ص)، در اين رابطه، تحت عنوان اخوت و پيوند ديني، برابري و برادري و وحدت اسلامي هست که در موارد مختلف در ميان اهل بلاد و قبائل مختلف آن را اعلام و تأکيد نموده است.

از جمله در پيام مسجد الخيف، مؤمنان را برادر و با خونهاي يکسان و برابر و کوشا در حفظ پيمان با دشمنان و همگي يکدست و متّحد بر عليه دشمن، خوانده و فرمود:

�... المؤمنون اخوة تتکافؤ دمائهم و يسعي بذمتهم ادناهم و هم يد علي من سواهم�21

حضرت رسول (ص)، مَثَل مؤمنان را در دوستي و رحمت و عطوفت به يکديگر، مانند اعضاي پيکر يک انسان دانست، که با درد گرفتن و رنجور شدن يک عضو آن، اعضاء ديگر هم متأثّر مي‌شوند، و فرمود:

�مثل المؤمنين في توادهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل الجسد الواحد، اذا اشتکي منه عضو تداعي له سائر الجسد بالسهر والحمي�[22]

آن حضرت مسلمانان را همانند دندانه‌هاي شانه، يکسان و برابر خوانده و فرمود:

�والمسلمون سواسية کأسنان المشط�[23

زمينه‌هاي وحدت و انسجام اسلامي

درآموزه ها و اعقتادات دين اسلام زمينه‌هاي وحدت نظر در مسائل اساسي و وجوه مشترک و مورد قبول همة مسلمانان نه تنها در اصول، بلکه در فروع نيز آنقدر زياد است که مي‌توان به راحتي گفت که مسلمانان با يکديگر اختلاف قابل توجهي ندارند و چيزي که بتواند مانع وحدت آنها باشد وجود ندارد. درحال حاضر، مسلمانان در مورد مسائل زير که همگي از مسائل اساسي اسلام هستند و پايه‌هاي اصلي دين اسلام را تشکيل مي‌دهند همه با يکديگر وحدت نظر داشته و اختلافي ندارند.

1ـ توحيد

همة مسلمانان اعم از شيعه و سني به خداي واحد با همة خصوصيات و صفاتي که قرآن کريم بيان مي‌کند ايمان دارند و پرستش را مخصوص و شايستة او مي‌دانند. به اعتقاد همة مسلمانان پرستش و عبادت غير خدا، هر کس و هر چيز که باشد، شرک و غير قابل قبول است. (لااله الا الله)

2ـ پيامبر اعظم (ص)

اعتقاد همة مسلمانان بر اين است که حضرت محمد ابن عبدالله (ص) آخرين پيامبر و فرستادة الهي است و پس از او پيامبري نيامده و نخواهد آمد. (محمد رسول الله)

3ـ قرآن کريم

در ميان مسلمانان اعم از شيعه و سني در مورد اينکه قرآن کريم کتاب خداست که بر پيامبر خود حضرت محمد (ص) نازل فرمود تا مردم را با آن هدايت کند، هيچ اختلافي نيست.

همة مسلمانان معتقدند که قرآن کريم از سوي خدا به پيامبر اکرم (ص) نازل شده و پس از رحلت آن حضرت هيچ چيز از سوي خدا نازل نشده است. اين نکته که قرآن موجود در دست مسلمانان همان قرآني است که بر پيامبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله (ص) نازل شده و هيچ آيه و حتي کلمه‌اي بر آن افزوده و يا از آن کم نشده است، اعتقاد همة مسلمانان اعم از شيعه و سني است.

البته در ميان علماي شيعه و سني افراد بسيار نادري ديده شده‌اند که دربارة احتمال کم شدن چند آيه از قرآن کريم مطلبي اظهار داشته‌اند ولي اين اقوال قابل اعتنا نيست و اجماع قاطع علماي شيعه و سني بر اينست که هيچ چيزي از قرآن کم و يا بر آن افزوده نشده است.

4ـ کعبه

همة مسلمانان، کعبه را که در مکه مکرمه قرار دارد به عنوان قبلة مسلمين قبول دارند و به سوي آن نماز مي‌خوانند. در ميان شيعه و سني کسي وجود ندارد که به قبلة ديگري معتقد باشد.

5 ـ نماز

بر هر فرد مسلمان واجب است در شبانه روز پنج بار نماز بخواند. صبح، ظهر،‌عصر، مغرب، عشاء. نماز به اعتقاد همة مسلمانان مهمترين عبادت خداست و در تعداد رکعات آن نيز ميان همه فرقه‌هاي اسلامي وحدت نظر وجود دارد.

همه مسلمانان هنگام عبادت و نماز خواندن سوي کعبه مي‌ايستند. حتي در مورد کيفيت خواندن نماز نيز اختلافي نيست، البته تفاوتهايي از قبيل دست بسته يا باز نماز خواندن و همچنين چگونگي بيان برخي از اذکار وجود دارد که اين تفاوتها چيزهايي نيستند که ميان شيعه و سني باعث جدايي و تفرقه شود و ديگر اينکه ميان فرقه‌هاي چهارگانه اهل تسنن نيز اين تفاوتها وجود دارد و بعضي از فرقه‌هاي اهل سنت مثل شيعيان با دست باز نماز مي‌خوانند. از همه مهمتر اين امور به برخي از اجزاء نماز بر مي‌گردد نه به اصل نماز.

6 ـ روزه

روزه نيز از عبادات مهمي است که همة مسلمانان در ماه مبارک رمضان هر سال با نيّت اطاعت از فرمان خداي متعال انجام مي‌دهند و دربارة مسائل عمدة آن ميان فرقه‌هاي مختلف اسلامي اتفاق نظر وجود دارد.

7ـ حجّ

يکي ديگر از عبادات بسيار مهم و شکوهمند مسلمانان حج است که بر هر فرد مسلمان مستطيع واجب است يک بار در عمر خود آن را انجام دهد.

خوشبختانه در مورد اصل اين عبادت و ارکان آن ميان همه مسلمانان اعم از شيعه و سني اتفاق نظر وجود دارد. زمان حج، مکان حج، احرام، تعداد طوافها، سعي، وقوف در عرفات و مشعرالحرام، وقوف در مني، رمي جمرات، قرباني، حلق و تقصير از مسائلي هستند که همة مسلمانان نسبت به آنها هم عقيده هستند و يکسان عمل مي‌کنند. البته در بعضي از موارد جزئي اختلاف نظرهايي بين فرقه‌هاي اسلامي از جمله بين فرق چهارگانه اهل سنّت وجود دارد که ناشي از اختلاف فتواهاي فقهاي آنهاست و ضرري به اصل حجّ و ارکان آن که مورد اتفاق همة مسلمانان است وارد نمي‌کند. خوشبختانه همين اتفاق نظر مسلمانان در عبادت شکوهمند و وحدت آفرين حج سبب شده است ميليونها مسلمان يکدل از سراسر جهان هر ساله در بيت الله الحرام در يک گردهمايي با شکوه گرد هم آيند و از مسائل و مشکلات همديگر آگاه شوند و قدم‌هاي مثبتي در جهت حل مشکلات جهان اسلام بر دارند.

بديهي است اگر وحدت اسلامي و انسجام اسلامي تحقق يابد کنگره عظيم و شکوهمند حج مي‌تواند بزرگترين نقش را در حل مشکلات مسلمانان و پيشبرد اهداف اسلام داشته باشد.

8 ـ جهاد

عموم مسلمين اعم از شيعه و سني در مورد وجوب جهاد براي حفظ کيان اسلام و دفع ظلم و تجاوز به امت اسلامي اتفاق نظر دارند. در حال حاضر، با وجود مشکلات و موانع زيادي كه مسلمانان در جهان اعم از شيعه و سني و از جمله فلسطيني‌هاي مظلوم و لبنان و حزب‌الله شجاع در حال جهاد و نبرد عليه صهيونيسم و حاميان غربي آن هستند.

با اينکه در حال حاضر جهاد في سبل الله يکي از وظايف فراموش شده در ميان مسلمين است را استعمارگران طوري برنامه ريزي کرده‌اند که کمتر از اين حکم بسيار مهم و سرنوشت‌ساز الهي سخن بميان آيد. ولي ملتهاي مسلمان در اکثر کشورهاي اسلامي نياز به کمک و ياري دارند تا عليه حکومتهاي وابسته و ضد اسلامي قيام کنند و به جاي آنها حکومتهايي را ايجاد نمايند که به اسلام و احکام قرآن پاي‌بند باشند. و طبعا اين آرزو جز با تحقق وحدت و انسجام اسلامي بدست نمي‌آيد.همة مسلمانان در وجوب جهاد براي حفظ اسلام و اجراي احکام قرآن و دفاع از امت اسلامي اعتقاد دارند و با ياري و اتّحاد و انسجام اسلامي خواهند توانست به اين هدف بزرگ دست يابند.

9ـ امر به معروف و نهي از منکر

يکي از مهمترين و حياتي‌ترين وظايف مسلمانان فريضة امر به معروف و نهي از منکر است در روايات زيادي از پيامبر (ص) آمده است که، ترک امر به معروف و نهي از منکر موجب تسلّط اشرار و ستمگران بر مسلمانان مي‌شود. و فرموده چنين مسلماناني هر قدر به درگاه خداي متعال دعا و تضرّع کنند، دعايشان مستجاب نخواهد شد. 24

رمز اين مسئله در اينست که امر به معروف و نهي از منکر وسيلة بسيار خوبي براي پاکي جامعه و مبارزه با گناهان است و اين عمل مهم و حياتي از طريق خود مردم به عنوان يک وظيفة ديني انجام مي‌شود و اثرات بسيار مثبتي در پاکي جامعه از آلودگيها و رشد و تعالي مسلمانان دارد. 25

به همين دليل است که قرآن کريم امر به معروف و نهي از منکر را يکي از ويژگيهاي امت اسلامي بشمار مي‌آورد و مي‌فرمايد:

﴿كُنتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ...﴾[26]

(شما بهترين امتي بوديد که براي مردم پديدار شده‌اند؛ (چه اينکه) به (کار) پسنديده فرمان مي‌دهيد و از (کار) ناپسند منع مي‌کنيد و به خدا ايمان داريد).

و همچنين مي‌فرمايد:

﴿وَلْتَكُن مِّنكُمْ اُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَيَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[27]

(و بايد از ميان شما، گروهي (مردم را) به سوي نيکي دعوت کنند، و به (کار) پسنديده فرمان دهند و از (کار) ناپسند منع کنند. و تنها آنان رستگارند .

خوشبختانه هم مسلمانان اعم از شيعه و سني به وجوب و اهميّت امر به معروف و نهي از منکر اعتقاد دارند.

و قطعاً يکي از علل عقب افتادگي مسلمين نيز بي‌توجهي و فراموشي امر به معروف و نهي از منکر است. و به همين دليل دشمنان اسلام در عصر حاضر به اهدافشان در جهت شکاف و تفرقه بين مسلمين رسيده‌اند و اگر مسلمانان همين توصية قرآن کريم را در مورد امر به معروف و نهي از منکر عمل مي‌کردند، هرگز استعمارگران نمي‌توانستند اين تفرقه و شکاف را در ميان صفوف امت اسلامي ايجاد کنند.

امر به معروف و نهي از منکر يکي از زمينه‌هاي بسيار مهم براي وحدت اسلامي است که مورد اعتقاد همه مسلمانان جهان است.

پي نوشت ها

[1]ـ قرآن کريم، ترجمه گروهي، رضايي اصفهاني و همکاران، قم، اعتماد، چ اول، 1383 ش. براي اطلاع بيشتر ر.ک: تسخيري، محمد علي، دربارة وحدت و تقريب مذاهب اسلامي، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، تهران، چ اول، 1383ش، آذرشب، محمد علي، پيشينه‌ي تقريب، تاريخچه و مستندات دار التقريب مذاهب اسلامي در قاهره و بررسي مجله‌ي آن (رسالة الاسلام) مترجم، رضا حميدي، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، تهران، چ اول، 1384ش، بي‌آزار شيرازي، عبدالکريم، همبستگي مذاهب اسلامي، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، تهران، چ اول، 1377ش، صالحي نجفي آبادي، نشر دانش اسلامي، بي‌تا، 1364ش، مهاجري، مسيح، زمينه‌هاي وحدت اسلامي، ستاد بزرگداشت پنجمين سالگرد انقلاب اسلامي، تهران، 1362ش، موثقي، سيد احمد، استراتژي وحدت در انديشة سياسي اسلام، ج1، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چ دوم، 1375ش، محسني، محمد آصف، مباني و مبادي نظري تعامل بين مذاهب و فرق، طلوع، فصلنامه تخصصي مذاهب و فرق اسلامي، سال چهارم، شماره 15، پاييز 1384، هاشمي، حسين، وحدت اسلامي؛ ضرورت و مباني، کوثر، فصلنامه علمي ـ پژوهشي، سال پنجم، شماره 17، کابل، بهار 1386ش. شرّي، محمد جواد، اميرالمؤمنين (ع) اسوة وحدت، ترجمه: محمد رضا عطائي، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، چ اول، 1366 ش.

[2]ـ امام علي (ع)، نهج البلاغه، خ192

[3]ـ حجر/9.

[4]ـ آل عمران/103.

[5]ـ حجرات/10و9.

[6]ـ انفال/11، آل عمران/200، کهف/14.

[7ـ مائده/2.

[8]ـ بقره/208.

[9] ـ بقره/224، نساء/114، انفال/1.

[10] ـ انفال/63، توبه/60، قريش2و1، آل عمران/103.

[11] ـ انبياء/92، مؤمنون/52، آل عمران/73، حجرات/10.

[12] ـ احزاب/5، حجر/47، توبه/11، شوري/23.

[13] ـ همان.

[14] ـ آل عمران/103

[15] ـ ترجمه گروهي قرآن کريم، رضايي، اصفهاني و همکاران، قم،‌ اعتماد، چ اول، 1383ش.

[16] ـ تفاسير علي ابن ابراهيم و برهان از خاصه، بنقل از بيّنات شأن نزول آيات، ص139، محقق: محمد باقر، چ2، تهران، 1359ش.

[17] ـ شيخ طوسي، امالي، ص297.

[18] ـ صحيح بخاري، باب فتن، ص2، صحيح مسلم باب اماره، ص53، بنقل از کتاب وحدت ص146.

[19] ـ نهج الفصاحة، ص241.

[20] ـ مؤطاء مالک، ص324، بنقل از کتاب وحدت، ص94

[21] ـ کليني، اصول کافي، ج1، ص333.

[22] ـ من لايحضره الفقيه، ص576.

[24]- محلسي، بحار الانوار،ج97،ص72

[25] - قرائتي، محسن، امر به معروف و نهي از منكر،ص34

[26] ـ آل عمران/110.

[27] ـ آل عمران/104.

 


a

پايه‏هاي توسعه اقتصادي در اسلام

پايه‏هاي توسعه اقتصادي در اسلام

اسلام در توسعه اقتصادي مطلوبش از اركان و اصول عامّ توسعه -كه مورد توجه همه مكتب‏ها و رويكردها¬ست - غافل نبوده و بدان توجه لازم را داشته است. البتّه آن چه ممكن است محلّ بحث باشد، ميزان نقش و تأثير اين اصول و اركان شش گانه ذيل در مسير توسعه و اُفق حركت آن‏ها، براساس تعريف و هدف فرض شده براي توسعه، است. اين شش عنصر که پايه¬هاي توسعه اقتصادي‏ بوده و هر يك، جايگاهي در خور و نقشي مهم در اين جهت ايفا مي‏كند عبارتند از::

۱ – دانش

۲ - برنامه ريزي

۳ – كار

۴ – بازار

۵ – مصرف

۶ - دولت

 كلمات پيشوايان اين دين، آكنده از آموزش‏هاي پربار و سهمي گرانسنگ در باب اين اركان و نقش آن‏ها است كه اشاره‏اي هرچند كوتاه به هر يك از اين اركان و اصول مفيد و پر فايده است:

۱. دانش

اصلي¬ترين و مهم¬ترين ركن از اركان شش¬گانه توسعه، ركن دانش است.

در ادبيات توسعه اقتصادي، مرسوم است كه ارتباط ميان دانش و توسعه اقتصادي، در چهارچوب عناويني همچون «بهره‏وري از منابع انساني» و يا در محدوده «آموزش و رشد اقتصادي» بررسي گردد. از لحاظ تاريخي، ريشه اين بحث را در نيمه دوم قرن بيستم مي‏توان يافت كه خود، ناشي از مباحث مربوط به «منابع توليد» و «عوامل رشد درآمد ملّي» بوده است.

در نظر اقتصاددانان، عامل آموزش در اين روزگار، نه فقط از اين جهت كه ارزشي اخلاقي است، اهمّيت دارد، بلكه به آن دليل نيز مهم است كه از اركان توسعه اقتصادي است. اين نظريه تقريبا به حدّ اجماع رسيده است و كتابي را در زمينه توسعه اقتصادي نمي‏توان يافت كه با عناوين گوناگون، همچون «به كارگيري نيروها در زمينه آموزش و بهره وري از منابع انساني» به اين مسأله نپرداخته باشد. از جنبه عملي هم پيشينه كشورهاي جهان، نظام آموزش رايگان و اجباري را در سطح ابتدايي، و گاه سطوح بالاتر، جاري ساخته‏اند.

از اين گذشته، كشورهاي پيشرفته صنعتي، پاي را از مرحله آموزش رسمي فراتر نهاده و سالانه بودجه‏هاي سنگيني را به پژوهش‏ها و بررسي‏هاي جديد علمي اختصاص داده‏اند.

در مجموع مي‏توان گفت: «از تجربه كشورهاي پيشرفته، مي‏توان به اين حقيقت پي برد كه جوامعي كه به كيفيت نيروي انساني توجّه كرده و افرادي سالم، متخصّص، و با مهارت تربيت نموده‏اند، از جنبه‏هاي مختلف به پيشرفت دست يافته‏اند و از آن ميان، جوامعي كه به پژوهش‏هاي علمي و بررسي‏هاي كاربردي، به طور عام، و تحقيقات در علوم پايه، به شكل خاص، اهتمام ورزيده‏اند، در عرصه برابري نيروهاي سياسي و اقتصادي جهان، از جايگاهي برجسته و نقشي ممتاز برخوردار گشته‏اند»(۳۷).

 امروز، بيش از هر زمان ديگر، آشكار شده كه علم نقش اوّل را در رشد اقتصادي ايفا مي‏كند. در اين حقيقت هرگز نمي‏توان ترديد كرد، حال آن كه اسلام پيش از چهارده قرن قبل، آن را اعلان كرده بود. پيامبر مكرم اسلام صلي¬الله¬عليه¬وآله مي¬فرمايند:

 «خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ العِلمِ وَ شَرُّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ؛(۳۸)‏

خير دنيا و آخرت، با علم تأمين مي‏شود و شرّ دنيا و آخرت، آميخته با جهل است.»

 و در حديث گرانقدر ديگري مي¬فرمايند:

 «مَن عَمِلَ عَلي غَيرِ عِلمٍ كانَ ما يفسِدُ أكثَرَ مِمّا يصلِحُ؛(۳۹)

هر كس بر پايه‏اي جز دانش رفتار كند، بيش از آن كه اصلاح كند، فساد به بار مي‏آورد.»

چند نكته درباره نقش علم در رشد اقتصادي

هيچ كس نمي‏تواند درباره پيوند مثبت و سازنده ميان علم و پيشرفت اقتصادي ترديد به خود راه دهد؛ امّا با اين حال، نمي‏توان اين حقيقت مهم را انكار كرد كه چنين پيوندي كاملاً پيچيده و بسيار سخت است.(۴۰) براي سهولت بخشيدن به اين كار بس دشوار و هموار كردن راه سخت آن، بايد اين نكات را در نظر گرفت:

1) ضرورت ارتباط ميان ذخيره علمي و سرمايه فنّي: ذخيره علمي و معرفتي آن گاه مي‏تواند در رشد اقتصادي سهم داشته باشد كه به سرمايه فنّي تبديل گردد. در غير اين صورت، رشد علمي به تنهايي ارزش ندارد و نمي‏تواند در اين زمينه به دستاوردي نايل گردد. در كشورهاي پيشرفته، مؤسّسات پژوهشي و علمي متكفّل ايجاد اين پيوند هستند؛ زيرا هم به نيازهاي علمي واقفند و هم به تازه‏ترين دستاوردهاي دانش جديد آگاهي دارند و مي‏توانند رشد منسجمِ برخاسته از پيوند علم و صنعت را تأمين سازند.

2) ضرورت توازن ميان ذخاير علمي و مادّي: به ويژه در كشورهايي كه با تنگناي مالي مواجه هستند، ذخيره سازي علمي كاري ساده و كم بها نيست. بنا براين، هر گونه به كارگيري نيرو در زمينه آموزش و پيشرفت علمي، هم نيازمند سرمايه گذاري مادّي است و هم متوقّف به كند كردن جريان ذخيره سازي مادّي، در حالي كه سير رشد اقتصادي، علاوه بر نيروي انساني، نيازمند ذخاير و سرمايه‏هاي مادّي نيز هست. از اين رو، بايد جريان سرمايه گذاري در زمينه آموزش، بر خطّي همسو و متوازن با سرمايه گذاري مالي حركت كند، به گونه‏اي كه هر دو به شيوه‏اي منسجم پيش روند.

3) هماهنگ سازي دانش و فن با نيازهاي ملّي: كشورهايي كه سهمي پايين از رشد علمي دارند، مي‏كوشند تا علوم و فنون را از كشورهاي پيشرفته به سرزمين خود انتقال دهند تا به پيشرفت علمي دست يابند. بايد در نظر داشت كه اين انتقال به هدف اصلي خويش، يعني رشد اقتصادي پايدار، دست نخواهد يافت، مگر آن كه با تحوّل در بنيه علمي داخلي همراه گردد و پديده توليد علم را با نيازهاي داخلي هماهنگ سازد و آن را به رنگ و نشان وطني درآوَرد، به گونه‏اي كه توليد علم، پديده‏اي داخلي و متناسب با وضع همان سرزمين شود؛ وگرنه، صِرف انتقال و ذخيره سازي بخشي از معلومات بدون همراهي با تحوّل در بنيه علمي، نمي‏تواند به رشد اقتصادي كمك كند. در صورتي كه اين هماهنگي حاصل نشود، دانشمندان آن سرزمين نمي‏توانند آن چه را آموخته‏اند در عرصه عمل به كار گيرند و بدين سان، شكافي ميان آموزش و رشد پديد مي‏آيد و ارتباط لازم بين اين دو حاصل نمي‏گردد. به عكس، اين گونه آموزش مي‏تواند ذاتا ضدّ رشد باشد. يكي از بارزترين زيان‏هاي اين شيوه آموزشي، فرار مغزها و ذخيره‏هاي ارزشمند انساني به خارج است؛ ذخيره‏هايي كه با اموال و سرمايه محرومان و مستضعفان حاصل شده‏اند!

۲. برنامه ريزي

 افزون بر دانش، اسلام بر برنامه ريزي و نقش برجسته آن در رشد اقتصادي تأكيد ورزيده است. از نظرگاه اسلام، مديريت توانمند اگر با برنامه ريزي و طرّاحي صحيح همراه گردد، مي‏تواند فقر را از جامعه ريشه كن سازد.

 امام علي عليه¬السلام: «لا فَقرَ مَعَ حُسنِ تَدبيرٍ؛(۴۱)

اگر تدبير نيكو باشد، فقر وجود نخواهد داشت».

 چهره مقابل اين حقيقت نيز صادق است؛ يعني با برنامه‏ريزي نادرست، نمي‏توان توسعه اقتصادي را انتظار داشت؛ زيرا برنامه ريزي نادرست اقتصادي پيشاپيش عوامل اصلي بروز واپس ماندگي اقتصادي خودنمايي مي‏كند.

 امام علي عليه¬السلام: «سوءُ التَّدبيرِ مِفتاحُ الفَقرِ؛(۴۲)

برنامه ريزي نادرست، كليد فقر است». ‏

۳. كار

 دانش و برنامه ريزي، دو عنصري هستند كه با كار به ثمر مي‏نشينند و نتيجه مطلوب از آن دو برآورده مي‏شود. به همين دليل، اسلام بر عامل كار در چهارچوب توسعه اقتصادي، بسيار تأكيد ورزيده، به ويژه در فعّاليت‏هاي توليدي، و به طور اخص در كشاورزي، دامپروري، و صنعت.

در فرهنگ اسلامي، كار جايگاهي والا دارد، تا آن جا كه رسول خدا دست كارپيشه را گرفت و آن را بوسيد و فرمود:

 «هذِهِ يدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ أبَدا؛(۴۳)

اين، دستي است كه هرگز آتش به آن نمي‏رسد».

 نزد قلّه‏هاي رفيع كه پيامبران بزرگ خدا و جانشينان ارجمندشان در رأس آنهايند، كار عبادت محسوب مي‏شود و آنان، خود، پيشگامانِ تلاش‏هاي توليدي بوده‏اند. اين برگزيدگان، جامعه را از تنبلي، سستي، و مسؤوليت ناپذيري برحذر مي‏داشتند و يادآور مي‏شدند كه خداوند سبحان، كار را در نظام آفرينش، وسيله‏اي براي تأمين نيازهاي اقتصادي جامعه قرار داده(۴۴)، تا آن جا كه بدون آن، دعا نيز سودي ندارد.

 الكافي عن عمر بن يزيد: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام: رَجُلٌ قالَ: لَأَقعُدَنَّ في بَيتي ولاَُصَلِّينَّ ولَأَصومَنَّ ولَأَعبُدَنَّ رَبّي، فَأَمّا رِزقي فَسَيأتيني ! فَقالَ أبو عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام: هذا أحَدُ الثَّلاثَةِ الَّذينَ لا يستَجابُ لَهُم؛(۴۵)

الكافي از عمر بن يزيد: به امام صادق عليه‏السلام گفتم: «كسي مي‏گويد: "در خانه‏ام مي‏نشينم و نماز مي‏خوانم و روزه مي‏گزارم و پروردگارم را عبادت مي‏كنم؛ و روزي‏ام، خود، به سوي من مي‏آيد"»! امام صادق عليه‏السلام فرمود: «اين يكي از آن سه تن است كه دعاشان پذيرفته نمي‏شود».

۴. بازار

 بخشي مهم از مباحث مرتبط با توسعه اقتصادي در روايات اسلامي، مربوط به فعّاليت‏هاي بازار است. حتّي از پيامبر گرامي روايت شده است:

 «تِسعَةُ أعشارِ الرِّزقِ فِي التِّجارَةِ؛(۴۶)

نُه دهمِ روزي در بازرگاني است».

 افزون بر بيان اهمّيت بازرگاني و نقش برجسته آن در شكوفايي اقتصادي، اسلام آموزش‏ها و ضوابط و احكام استواري در زمينه تنظيم بازار و بهره‏گيري درست از فعّاليت‏هاي آن ارائه كرده است كه در مجال اندك ما نمي¬گنجد. ‏

۵. مصرف

 هر چند سرانه درآمد داخلي افزايش يابد، اگر مصرف درست تحقّق نيابد، توسعه مطلوب حاصل نخواهد شد. از بارزترين مباحث الگوي مصرف، لزوم توازن ميان درآمد و مصرف؛ مصرف به قدر نياز؛ رعايت اعتدال در مصرف و دوري از افراط و تفريط؛ و دوري جستن از اسراف و سختگيري است.(۴۷)

 امام زين العابدين عليه‏السلام: مِن أخلاقِ المُؤمِنِ: الإِنفاقُ عَلي قَدرِ الإِقتارِ، وَالتَّوَسُّعُ عَلي قَدرِ التَّوَسُّعِ...؛(۴۸)

از خوي‏هاي مؤمن است: بخشش به فراخور تنگ روزي و گشاده دستي به تناسب گشاده روزي....

 پيامبر خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله: لا مَنعَ ولا إسرافَ، ولا بُخلَ ولا إتلافَ؛(۴۹)

نه تنگ گرفتن [پسنديده] است و نه ريخت و پاش؛ نه تنگ چشمي و نه تباه كردنِ [اموال].

۶. دولت

 مسؤوليت‏هاي اصلي در ايجاد و تقويت مراكز پژوهشي علمي؛ پديد آوري مديريت‏هاي توانمند اقتصادي؛ فراهم آوردن كار؛ تنظيم فعّاليت‏هاي بازار؛ و گسترش الگوي سالم مصرف، بر دوش دولت است. دولت بايد از رهگذر وضع و اجراي قانون‏هاي مناسب، نظارت دقيق بر كار بخش خصوصي، و دخالت مستقيم در موارد ضرور، زمينه مناسب براي رشد اقتصادي را فراهم سازد؛ همان گونه كه مردم نيز وظيفه دارند در همه اين موارد، يار و پشتيبان دولت باشند.

در ضمن حديثي طولاني از امام رضا عليه‏السلام به جمله¬اي نغز و پر محتوا برمي¬خوريم كه در عين اختصار اهميت ركن دولت را ميرساند، ايشان مي¬فرمايند:

«...أنّا لا نَجِدُ فِرقَةً مِنَ الفِرَقِ ولا مِلَّةً مِنَ المِلَلِ بَقوا وعاشوا إلاّ بِقَيمٍ ورَئيسٍ؛(۵۰)

...از گروه‏ها و ملّت‏هايي كه پايداري و زندگاني داشته‏اند، هيچ يك را نمي‏يابيم كه كارگزار و پيشوايي نداشته باشد.»

 توجّه به دولت به مثابه يكي از اركان عملي توسعه اقتصادي، به معناي ناديده گرفتن نقش مردم نيست؛ بلكه از بررسي متون ديني و روايي درباره پنج ركن ديگر توسعه، روشن مي‏شود كه اسلام، براي مردم، و به طور خاص «بخش خصوصي»، نقش اساسي در توسعه اقتصادي قائل است. در كنار اين، اسلام بر آن است كه تحقّق اهداف رشد اقتصادي، از طريق شكوفايي استعدادهاي فطري انسان و بروز توانمندي‏هاي دروني او حاصل مي‏گردد. از اين رو، اسلام همه فعّاليت‏هاي اقتصادي مطلوب بخش خصوصي را به خود مردم واگذار كرده، مشروط به اين كه منجر به زيان‏هايي نشود كه ناشي از انحصار اين فعّاليت‏ها در دست بخش خصوصي است.

 البتّه اسلام، ضمن باور داشتن اين اركان براي توسعه اقتصادي، به آن‏ها اكتفا نمي‏ورزد و در جهان بيني خاصّ خود و تعريف ويژه‏اش براي توسعه و اهداف آن، اركان ديگري را نيز به آن‏ها مي‏افزايد و تحقّقِ پايه‏هاي ديگري را هم ضروري مي‏شمارد. در عين حال، آنچه مهم‏تر است، لزوم برطرف كردن موانع و درمانِ آفت‏هاي دستيابي به توسعه اقتصادي است.

با بررسي آموزه‏هاي ديني، مي¬توان راهبردهاي اصلي و چه بسا اختصاصي اسلام را در سه عنوان ذيل ارائه كرد: ‏

1) نقش ارزش‏هاي معنوي در توسعه اقتصادي

 پيش از بيان هرگونه توضيح درباره نقش امور معنوي در توسعه اقتصادي، اشاره به اين نكته ضرورت دارد كه در چهارچوب جهان‏بيني اسلامي، اعتقاد به تأثير معنويات در اقتصاد، مترادف با نفي سبب‏هاي مادّي نيست و از نقش اين سبب‏ها در اقتصاد نمي‏كاهد. مقصود آن است كه اسلام، افزون بر عوامل مادّي مؤثّر در توسعه، به عواملي ديگر نيز ايمان دارد كه در توسعه مؤثّرند، امّا ناشناخته مانده‏اند.

به بيان ديگر، اسلام شش ركن توسعه اقتصادي را باور دارد: دانش، مديريت، كار، تنظيم بازار، اتّكا به الگوي مصرف صحيح و مناسب، و برنامه ريزي هدفمند و درستِ دولت؛ همچنين اسلام اعتقاد دارد كه بايد تلاش كرد تا درآمد ناخالص ملّي افزايش يابد و سطح فنّي توليد بالا رود؛ نيز تنظيم برنامه‏هايي براي كاستن از ميزان فقر و تعديل ثروت در جامعه را ترغيب مي‏كند.

به برخي از تدابير اسلام براي توزيع عادلانه ثروت و كاستن از فقر، توجه كنيد:

يك. به خلاف نظام سرمايه‏داري كه توزيع عادلانه ثروت را در مرحله پس از توليد قرار مي‏دهد، اسلام بر آن است كه بايد از آغاز كوشيد تا نابرابري پديد نيايد. از اين رو، تدابيري اتّخاذ مي‏كند تا از نخست، زمينه بروز فقر ايجاد نشود. برخي از برنامه‏هاي اسلام در همين مسير طرّاحي شده، از جمله قرار دادن ثروت‏هاي طبيعي مانند معدن‏هاي مهم، منابع بزرگ آب، زمين‏هاي مرده، زمين‏هاي ستانده شده از كافران، و نظاير آن‏ها، در قلمرو مالكيت عمومي؛ با اين هدف: «كَي لاَ يكُونَ دُولَةَ بَينَ الْأَغْنِيآءِ مِنكُمْ؛(۵۱) تا ميان توانگرانتان دستگَردان نباشد».

2) اسلام بر احكامي تكيه دارد كه چگونگي كسب ثروت و روش توزيع آن ميان عوامل توليد را تعيين مي‏كنند، همچون: حرام بودن احتكار و ربا و فريبگري در معامله و مانند آن‏ها. هدف آن است كه دارايي‏هاي متراكم پديد نيايد و اختلاف فاحش طبقاتي بروز نكند.

3) ديگر بار از راه پرداخت حقوق شرعي، مانند خمس و زكات، به توزيع درآمدها و ثروت‏ها عنايت مي‏كند.

4) زمينه توزيع انتخابي و آزادانه درآمدها و ثروت‏ها را از طريق ياري ثروتمندان به فقيران، فراهم مي‏آورد.

5) از طريق انواع كفّاره‏ها، توزيع ثروت به سود فقيران را سامان مي‏بخشد

 با اين همه، اسلام معتقد است كه باورهاي درست ديني، اخلاق نيكو، و اعمال صالح نيز در توسعه اقتصادي نقش دارند.(۵۲) اين همان مفهوم حقيقي قائل بودن به نقش ايمان و معنويات در اقتصاد از ديدگاه اسلام است كه هرگز مرادف با ناديده انگاشتن عوامل مادّي و طبيعي نيست.

قرآن به همين حقيقت اشاره دارد و تصريح مي‏كند:

 «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَ الأَْرْضِ؛(۵۳)

و اگر مردم آبادي‏ها ايمان آورده و پرهيزگاري كرده بودند، هر آينه بركت‏ها از آسمان و زمين بر آنان مي‏گشاديم.»

 «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيكُم مِّدْرَارًا * وَ يمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا؛(۵۴)

از پروردگارتان آمرزش بخواهيد؛ كه او همواره آمرزگار است * تا آسمان را بر شما بارنده فرستد * و شما را به مال‏ها و پسران ياري كند و به شما بوستان‏ها دهد و برايتان جوي‏ها پديد آورد.»

 افزون بر آنچه گفته شد، از ديدگاه جهان‏بيني اسلامي، پايه‏هاي توسعه سازنده و پايدار در جامعه استوار نخواهد شد، مگر آن گاه كه با ارزش‏هاي اعتقادي و اخلاقي و علمي همراه گردد. در غير اين صورت، آفات توسعه، جامعه را به لرزه درآورده، اركان آن را آسيب خواهد زد. آفاتي چون: فخر فروشي با ثروت، زر اندوزي، مال پرستي و...(۵۵)

2) تاثير توسعه اقتصادي در تعالي معنوي

نكته ديگر كه بسيار اهمّيت دارد، آن است كه در ديدگاه اسلامي، نه تنها ارزش‏هاي معنوي بر جريان توسعه اقتصادي اثر مي‏نهند، بلكه عكس آن نيز صادق است. از نگاه اسلام در تكامل انسان و اجتماع، هيچگونه جدايي ميان تكامل معنوي و توسعه اقتصادي وجود ندارد؛ بلكه توسعه مادّي از بطن تكامل معنوي شكوفا مي‏گردد و خطّ سير تكامل معنوي نيز از ميانه توسعه مادّي عبور مي‏كند.

همان¬گونه که گذشت قرآن كريم تأكيد مي‏كند كه هرگاه ايمان در جامعه استقرار يابد و اركانش استوار گردد، بركت‏ها بر انسان فرو مي‏بارد و زمين سرچشمه نعمت مي‏شود تا آن‏گاه كه وجود انسان از خير سرشار مي‏گردد و جامعه در رفاه و آسايش اقتصادي افزون بر تصوّر، به سر مي‏برد. متون اسلامي آكنده از گفتار درباره نقش مثبت خصلت‏هاي پسنديده(۵۶)و عواملي همچون آمرزش خواهي، نماز، حج، و دعا(۵۷) در ايجاد رفاه مادّي و برقراري توسعه اقتصادي‏اند، در حالي كه اين امور در دايره ارزش‏هاي معنوي جاي دارند.

به نمونه¬هايي از رهنمودهاي معصومين عليهم¬السلام درباره تاثير خصلت¬هاي اخلاقي دقت كنيد:

 امام علي عليه‏السلام: في سَعَةِ الأَخلاقِ كُنوزُ الأَرزاقِ؛(۵۸)

گنج‏هاي روزي‏ها در گشاده‏خُلقي نهفته است.

 امام سجاد عليه‏السلام: القَولُ الحَسَنُ يثرِي المالَ، وينمِي الرِّزقَ، وينسِئُ فِي الأَجَلِ؛(۵۹)

گفتار نيك مال را مي‏افزايد، روزي را رشد مي‏دهد، و مرگ را به تأخير مي‏اندازد.

 امام علي عليه‏السلام: لَن يفتَقِرَ مَن زَهِدَ؛(۶۰)

هر كه پارسايي پيشه كند، فقير نگردد.

 امام علي عليه‏السلام: شُكرُ المُنعِمِ يزيدُ فِي الرِّزقِ؛(۶۱)

سپاس گزاري از نعمت بخش، روزي را مي‏افزايد.

 همچنين اشاره به كلمات جالب توجه معصومين عليهم¬السلام، درباره نقش عبادات در رفاه مادي، خالي از فايده نيست.

 پيامبر خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله: أكثِرُوا الاِستِغفارَ؛ فَإِنَّهُ يجلِبُ الرِّزقَ؛(۶۲)

فراوان آمرزش خواهيد؛ كه مايه جلب روزي است.

 امام صادق عليه‏السلام: لا تَترُكوا رَكعَتَينِ بَعدَ العِشاءِ الآخِرَةِ؛ فَإِنَّها مَجلَبَةٌ لِلرِّزقِ؛(۶۳)

دو ركعتِ پس از نماز عشا را ترك مكنيد؛ كه آن جلب كننده روزي است.

 امام صادق عليه‏السلام: صَلاةُ اللَّيلِ تَجلِبُ الرِّزقَ؛(۶۴)

نماز شب روزي را جلب كند.

 امام صادق عليه‏السلام: پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده است: «ألا أدُلُّكُم عَلي سِلاحٍ ينجيكُم مِن أعدائِكُم ويدِرُّ أرزاقَكُم ؟ قالوا: بَلي. قالَ: تَدعونَ رَبَّكُم بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ؛ فَإِنَّ سِلاحَ المُؤمِنِ الدُّعاءُ؛(۶۵)

آيا رهنمودتان ندهم به سلاحي كه شما را از دشمنانتان رهايي بخشد و روزي‏هاتان را فراوان سازد؟ گفتند: آري. فرمود: پروردگارتان را شب و روز بخوانيد؛ كه سلاح مؤمن دعا است.

 از ديگر سو، مي‏نگريم كه اسلام رفاه اقتصادي را ياورِ تقوا و افزاينده اجر معنوي مي‏داند؛ همان گونه كه از اين منظر، رفاه اقتصادي مي‏تواند زمينه شكوفايي و بالندگي ارزش‏هاي والاي انساني باشد.(۶۶)

از اين جهت است كه اسلام ارزشي بالا براي فعّاليت سالم اقتصادي قائل است، تا آن جا كه از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله روايت شده است:

 «العِبادَةُ عَشَرَةُ أجزاءٍ، تِسعَةُ أجزاءٍ في طَلَبِ الحَلالِ؛(۶۷)

عبادت ده بخش است؛ نُه بخش آن، جُستن روزي حلال است».

 اين سخن، از حقيقتي پرده برمي‏دارد كه آشكارا مي‏گويد: هرگاه اهداف اقتصادي در مسيري صحيح تنظيم گردند و سازندگي انسان را نشانه روند، اهداف معنوي او هم تا حدّي بالا تأمين مي‏گردند.

از همين اشاره كه به نقش ارزش‏ها در توسعه شد، مي‏توان دريافت كه نبود ارزش‏ها، در واپس‏ماندگي و دست نيافتن به توسعه، نقشي سلبي دارد. در كوتاه سخن، از منظر اسلام، عواملي ديگر علاوه بر موانع و دشواري‏هاي مادّي، به عقب ماندگي مي‏انجامند. باورهاي نادرست، اخلاق ناسالم، و اعمال ناشايست از جمله عوامل عقب ماندگي و آفتِ دستيابي به توسعه‏اند. پس همان گونه كه توسعه در تكامل معنوي انسان نقش دارد، عكس آن نيز صادق است و عقب ماندگي احيانا ريشه در انحطاط معنوي دارد.

3) تأمين نيازهاي اصلي نيازمندان

اگر جامعه انساني بتواند روش و برنامه اسلامي در توسعه همه جانبه را عملي كند، فقر از اجتماع بشري رخت بر مي‏بندد و ريشه كن مي‏شود. اين همان تصوير تابناكي است كه پيشوايان و رهبران اسلام در سايه توسعه نويد داده شده، براي روزي از روزهاي بشر ترسيم كرده‏اند.

آري؛ در اجتماع موعود اسلامي، انسان در جست و جوي نيازمندي برمي آيد تا به وي كمك كند، امّا او را نمي‏يابد.(۶۸) امّا ضمن انتظار كشيدن براي رسيدن جامعه به چنان سطحي، يكي از اهداف اقتصاد اسلامي، تأمين نيازهاي اساسي نيازمندان و محتاجان است، به گونه‏اي كه از طريق آن، هر يك از افراد جامعه به زندگي كرامت مندانه‏اي دست يابد. اين مهم، نه تنها يكي از اهداف اقتصادي است، بلكه از عناصر اصلي در فرايند توسعه به شمار مي‏آيد.

در ديدگاه اسلامي، اگر مردم به اداي حقوق مالي خود بپردازند نياز همه نيازمندان تأمين مي‏شود، تا آن جا كه ديگر فقيري باقي نمي‏ماند. امام صادق عليه‏السلام به همين مطلب اشاره فرموده است:

 «لَو أخرَجَ النّاسُ زَكاةَ أموالِهِم مَا احتاجَ أحَدٌ؛(۶۹)

اگر مردم زكات اموالشان را بپردازند، هيچ كس نيازمند نخواهد بود».

 همين حقيقت با مضاميني ديگر در بيان ديگر آن بزرگوار به چشم مي‏خورد:

 «و إِنَّ النّاسَ مَا افتَقَروا ولاَ احتاجُوا وَلا جاعُوا ولا عَروا إلاّ بِذُنوبِ الأَغنياءِ؛(۷۰)

 همانا مردم به فقر و احتياج و گرسنگي و برهنگي دچار نشده‏اند، مگر از رهگذرِ گناهان ثروتمندان».

 در اين ميان، سخني ديگر از امام اميرالمؤمنين عليه‏السلام به چشم مي‏خورد كه در آن آمده است:

 «إنَّ اللّه‏َ سُبحانَهُ فَرَضَ في أموالِ الأَغنِياءِ أقواتَ الفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقيرٌ إلاّ بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِي، وَاللّه‏ُ تَعالي سائِلُهُم عَن ذلِكَ؛(۷۱)

همانا خداوند سبحان، خوراك فقيران را در دارايي ثروتمندان واجب فرموده است. پس هيچ فقيري گرسنه نمانده، مگر به دليل آن كه ثروتمندي از حقّ او بهره‏مند شده؛ و خداوند والا ايشان را بدين جهت بازخواست خواهد كرد».

 مي‏توان گفت كه اين احاديث، خود، برگرفته از سخن پيامبرند كه فرمود:

 «لَو عَلِمَ اللّه‏ُ أنَّ زَكاةَ الأَغنِياءِ لا تَكفي الفُقَراءَ لَأَخرَجَ مِن غَيرِ زَكاتِهِم ما يقويهِم، فإِذا جاعَ الفُقَراءُ فَبِظُلمِ الأَغنِياءِ لَهُم؛(۷۲)

اگر خداوند مي‏دانست كه زكاتِ ثروتمندان پاسخگوي نياز فقيران نيست، از غيرِ زكات آنان به تأمين نياز ايشان مي‏پرداخت. پس اگر فقيران گرسنه مانند، به دليل ستمِ ثروتمندان به ايشان است».

 در پي، چند روايت ديگر مي‏آيد كه دلالت مي‏كند اداي حقوق مالي، علاوه بر تأمين نيازهاي نيازمندان، ابزار توسعه اقتصادي نيز هست:

 رسول خدا صلي¬الله¬عليه¬و¬آله: «إذا أرَدتَ أن يثري مالُكَ فَزَكِّه؛(۷۳)

اگر خواستي مالت افزون گردد، زكات آن را بپرداز».

 امام علي عليه‏السلام: «فَرَضَ اللّه‏ُ... الزَّكاةَ تَسبيبا لِلرِّزقِ؛(۷۴)

خداوند زكات را واجب فرموده است... تا زمينه ساز افزايشِ روزي باشد».

 امام موسي كاظم عليه‏السلام: «إنَّ اللّه‏َ عز و جل وَضَعَ الزَّكاةَ قوتا لِلفُقَراءِ، وتَوفيرا لِأَموالِكُم؛(۷۵)

همانا خداوند زكات را خوراك فقيران و مايه افزايش دارايي شما قرار داده است».

 به عكس، در اسلام، تأمين نكردن نيازهاي نيازمندان از موانع اساسي در مسير توسعه اقتصادي و شكوفايي معيشتي تلقّي مي‏شود. امام باقر عليه‏السلام مي¬فرمايد: در نوشته رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله چنين يافتيم:

«إذا مَنَعُوا الزَّكاةَ مَنَعَتِ الأَرضُ بَرَكَتَها مِنَ الزَّرعِ وَالثِّمارِ وَالمَعادِنِ كُلِّها؛(۷۶)

هر گاه مردم زكات نپردازند، زمين بركت‏هاي خود، همچون كشت و ميوه و معدن را، يكسره، از ايشان باز مي‏دارد». 

  ویژگی های اقتصاد اسلامی:

روش اقتصادی اسلام بر چند اصول مهم استوار است و به کمک همین اصول از اقتصاد سرمایه داری و سوسیالیستی متمایز می گردد:

اعتقاد به مالکیت خصوصی و عمومی: بر خلاف نظام اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی در اسلام انواع مختلف مالکیت همزمان و با هم قابل قبول است . زیرا از دیدگاه اسلام مالکیت خصوصی ، عمومی و دولتی قابل پذیرش و معتبر است.

 عدالت اجتماعی: عدالت اجتماعی از نظر اقتصاد اسلامی با تامین زندگی متوسط اجتماعی برای فقر او جلوگیری از انباشته شدن بیش از حد ثروت در دست اغنیاء تحقق می یابد.

نظام توزیع ثروت در اسلام به نحوی پی ریزی شده است که قادر است عدالت اجتماعی را در جامعه پیاده نماید. در اولین خطبه رسول اکرم (ص) پس از تشکیل حکومت اسلامی مطالبی آمده است که اهتمام اسلام به عدالت اجتماعی را نشان می دهد. رسول اکرم (ص) در آن خطبه مردم را به انفاق تشویق می فرماید و لو به اندازه نصف خرما باشد و سپس بین انصار و مهاجرین عقد اخوت برقرار می نماید.   اقتصاد اسلامی را به این دلیل ، اقتصادی واقع گرا می دانیم که اهداف آن با فطرت و طبیعت آدمی سازگار است به گونه ای که آدمی بدون اکراه و اجبار آن را می پذیرد. رمان ها و اهداف اقتصاد اسلامی ، اموری قابل تحقق و واقعی هستند، در نتیجه صرفا به راهنمایی و نصیحت بسنده نمی کند و در تمام مراحل برای تحقق اهداف خویش تدابیر عملی اندیشیده است.

اخلاق گرایی اقتصاد اسلامی نیز از آن جا آشکار می شود که بر خلاف نظام اقتصادی مارکسیستی که ابزار تولید را تعیین کننده اهداف اقتصادی می داند، اهداف اقتصادی اسلام آمیزه ای از عوامل مادی و معنوی است یعنی اقتصاد اسلامی در راستای تحقق ارزشهای اخلاقی گام بر می دارد . ارزشهایی که برای حیات یک جامعه ضرورت دارد. بر این اساس پاره ای از مالیات ها و حقوق مالی در اسلام جزء عبادات محسوب می شود و مسلمانان به انگیزه جلب رضایت خداوند به پرداخت آن مبادرت می نمایند. اما این نکته که اقتصاد اسلامی یک نظام اقتصادی دانش مدارا است و جایگاه ویژه ای برای دانش و دانشمندان در نظر گرفته ، مطلبی است که نیازمند توضیح و تبیین می باشد.

اصولا دین اسلام توجه ویژه ای به دانش اندوزی و علم آموزی دارد. اولین آیاتی که بر پیامبر (ص) نازل شد با خواندن و تعلیم و تعلم دانش آغاز گردید. قرآن کریم مقامی بسیار رفیع برای دانشمندان قائل است در سوره مجادله می فرماید: (( یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اتو العلم درجات((. تا خدا رتبه کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمند بر حسب درجات بلند گرداند.

تاکید و تشویق اسلام به کسب علم و دانش تا آن جاست که امام سجاد(ع) می فرماید: اگر می دانستید که با تحصیل علم و دانش به چه سعادتی می رسید به دنبال آن می رفتید هر چند خون شما در این راه ریخته شود یا لازم باشد که به دریاها وارد شوید و اقیانوس ها را بپیمایید.

نکته دیگر این که تاکید اسلام به علم آموزی منحصر علوم دینی نیست بلکه تابع نوع و میزان نیاز جامعه اسلامی است. زیرا اسلام یک دین جهانی است و خواهان جامعه و حکومتی است که از هر جهت مستقل و بی نیاز از بیگانگان باشد و تلاش علمی برای استقلال در زمینه های صنعتی، پزشکی ، مهندسی و ... ربطی به علم دین ندارد.

چند نمونه از سرچشمه توسعه

«حضرت آدم علیه السلام اولین شخصی بود كه به تعلیم خداوند به كشاورزی و كشت گندم دست زد و هابیل، فرزند صالح او، این كار را توسعه داد))

سایر انبیا در هزاره اول این كار را ادامه دادند تا این كه نوبت به حضرت نبیط یكی از فرزندزادگان حضرت نوح كه فردی صالح بود، رسید. وی كشاورزی را به طور گسترده ای توسعه داد و علاوه بر زراعت به كشت درخت و ساختن نهرها و جاری كردن آبها دست زد و صنعت باغداری و آبیاری را پدید آورد این آغاز توسعه دو صنعت آبیاری و باغداری بود كه تا امروز ادامه یافته است.

«حضرت داوود علیه السلام نخستین فردی است كه به تعلیم خداوند، صنعت ریخته گری در فلزات را ابداع نمود. آن حضرت استفاده از فلزات را از حالت بسیط خارج كرد و از طریق ذوب فلزات و ریخته گری به تجارت فراوردهای آن پرداخته است))

«پیشكسوت صنعت دامداری، انبیا الهی بوده اند، كما این كه اولین كسی كه توسعه شهری و اجتماعی و تقسیم جمعیت را ابداع نمود و بدان همت گمارد، حضرت نوح علیه السلام و سپس حضرت فالغ، یكی از پیامبران پس از هزاره اول، بود

فن تجارت به وسیله انبیا علیهم السلام پدید آمد و در اثر تعلیم و توصیه آنان به اصحاب خود، توسعه پیدا كرده است.

در سایر ابعاد توسعه مانند توسعه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی... نشانه ها و قراین دقیق و متقن تاریخی در دست است كه انبیا الهی و دین اسلام منشأ آنها بوده اند.

با تحلیل دقیق و بررسی ابعاد مختلف سه امر مزبور (آباد كردن زمین، تمكن بخشیدن و اسلام بستر بار آمدن سرمایه ها) در می یابیم كه توسعه اقتصادی از اهداف پیامبران و قسمتی از تعالیم اسلامی است كه جزء وظایف جامعه اسلامی اعم از افراد و حكومت آن است.

 استنماء، استثمار و استصلاح سه بعد توسعه اقتصادی و عین دینداری و مروت

از وظایف و تكالیف مهم در اسلام، اصلاح، ازدیاد اموال و پرهیز از تضییع (هدر دادن) سرمایه هاست. از طرف دیگر به كسانی كه به تباه كردن اموال می پردازند عناوینی چون مسرف، مبذر، مترف و خائن داده است و همگی را ظالم و مستحق عقوبت دانسته است.

از طرف دیگر به سه امر استنماء زمین و استثمار اموال و استصلاح دارایی و سرمایه تصریح كرده و آن را عین مروت دانسته و اعلام داشته است كه هر كس مروت ندارد، دین ندارد

به بیان دیگر استنماء زمین و استثمار اموال و استصلاح سرمایه ها را عین دینداری تلقی كرده است و از آنجا كه این سه امر از ابعاد توسعه اقتصادی است، می توان گفت: توسعه اقتصادی عین مروت و دینداری است

ـ توصیه به احیاء و حیازت، توصیه به توسعه اقتصادی

احیاء و حیازت مباهات و بهره وری از زمین، جایگاه مهمی در اقتصاد اسلامی دارد و به شدت به آن توصیه شده است تا آنجا كه قسمتی از فقه را تشكیل داده است

آیات قرآن به صورت دستور به بهره وری از زمین، اشاره كرده است مانند:

۱ـ «یا أَیُّهَا النّاسُ كُلُوا مِمّا فِی الأَْرْضِ حَلالاً طَیِّباً یعنی: ای مردم، آنچه در زمین است، حلال و پاكیزه را بخورید.

۲ـ «كُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ یعنی: و دستور دادیم كه از این روزی حلال و پاكیزه كه نصیبتان كردیم، تناول كنید.

۳ـ «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الأَْرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ یعنی: او آن خدایی است كه زمین را برای شما نرم و هموار گردانید. پس شما در پست و بلندیهای آن حركت كنید و روزی او خورید و شكرش گویید كه بازگشت خلق به سوی اوست.

۴ـ «نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ رِزْقاً لِلْعِبادِ

مفسران و فقها در این كه امر «كلوا» در سه آیه اول برای وجوب است یا استحباب، اختلاف نظر دارند. برخی حمل بر وجوب و برخی حمل بر استحباب كرده اند. ما در اینجا وارد بحث تخصصی فقهی و تفسیری نمی شویم؛ چرا كه اگر آیه را حمل بر استحباب هم كنیم كه بیشتر فقها و مفسران نیز بر این نظر هستندباز به بحث و مقصود ما لطمه وارد نمی شود.

در سه آیه اول، قرآن اشاره می كند كه شایسته است كه از آنچه در روی زمین و زیرزمین می روید، بخورید (بهره برداری كنید). بدون شك این توصیه مؤكد، شامل تمام سرمایه های خدادادی در روی زمین، جنگلها، مراتع، معادن و ذخایر دریایی می شود.

در آیه چهارم در واقع امر به مهار آبهای زیرزمینی، جاری بر روی زمین و آب باران و احیاء زمین از طریق كشاورزی و باغداری می نماید. تمام این امور، امروزه در قالب بحث توسعه اقتصادی مطرح و قابل بررسی و مطالعه است. بنابراین می توان ادعا كرد این قبیل آیات و روایات در تعالیم اسلامی در واقع امر به برخی از ابعاد مهم توسعه اقتصادی است.

ـ خمس و زكات نتیجه توسعه اقتصادی

خمس و زكات دو نهاد فقهی بسیار مهم فرهنگ اسلامی است كه در قرآن و روایات بدان تصریح شده و از ضروریات دین اسلام است و به هیچ عنوان، مالیاتی جز این دو، در تعالیم اسلامی بدین صورت تصریح و تأكید نشده است. به طور كلی، راه جبران درماندگیهای اقتصادی افراد و چالشهای حكومت اسلامی و از مهمترین راه های درآمد امام مسلمانها و حكومت، خمس و زكات دانسته شده است و با وجود كفایت آن، راه اخذ سایر مالیاتها بر حكومت اسلامی بسته شده است.

بنابراین، اسلام در مرحله اول و از باب احكام اولیه، اقدام به اخذ خمس و زكات می كند و چنانچه برای چالشهای اقتصادی دولت و ملت كفایت نكرد، راه اخذ سایر مالیاتها را از باب ضرورت و احكام حكومتی، باز می نماید. از این رو، نظام اقتصادی اسلامی مطلوب این است كه سایر راه های اخذ مالیات بسته و منحصر در خمس و زكات شود؛ چرا كه این دو نهاد هم جنبه اصلاح و بهبود وضع اقتصادی جامعه و افراد را دارند و هم دارای بعد معنوی و سازندگی دینی و تقرب به خداوند متعال هستند، بر خلاف سایر مالیاتها كه نه تنها دارای بعد دوم نیستند؛ بلكه ممكن است مخرب این بعد هم باشند.

 فلسفه مال در اسلام هدایتگر به سوی توسعه اقتصادی

در فرهنگ اسلامی نگرش خاصی نسبت به اموال و سرمایه های اشخاص وجود دارد. بر اساس همین بینش می توان به یكی از جهات ممتاز فرهنگ اسلامی در بعد اقتصادی آن از سایر نظامهای اقتصادی پرداخت.

نگرش نظام اقتصاد اسلامی به اموال را می توان از مجموع نكات زیر به دست آورد و ترسیم نمود.

▪ اول: مالكیت، یك امر اعتباری نسبت به صاحبان سرمایه تلقی می شود و مالك حقیقی اموال، خداوند متعال و كسانی هستند كه ولایت خداوند به آنان تفویض شده است (پیامبر صلی الله علیه و آله ، معصومین، ولی فقیه). از این رو، اینها نسبت به صاحب مال، اولی به تصرف هستند و چنانچه لازم دیدند یا ضرورت ایجاب كرد، اولویت مزبور را اعمال می كنند.

▪دوم: در محدوده همین مالكیت اعتباری، اشخاص بر اموال خود سلطنت دارند و بر اساس احكام اولیه اسلام و طبق قاعده فقهی «الناس مسلطون علی اموالهم» بر اساس اراده آزاد می توانند در اموال خود هر نوع تصرفی بنمایند

▪سوم: سلطه اشخاص بر اموال طبق احكام اولیه، احكام ثانویه، ضرورت و احكام حكومتی دارای یك سلسله محدودیتهاست كه برخی مربوط به حقوق خداوند، برخی مربوط به حقوق سایر انسانها و برخی متأثر از حقوق حكومت اسلامی و امام مسلمانان است

▪چهارم: فلسفه اساسی اموال اشخاص قیام و استقلال جامعه اسلامی است كه به نوبه خود از عوامل محدودكننده اراده اشخاص در تصرف اموال است  

▪پنجم: اشخاص سفیه، صغیر، مجنون مصادیق روشن اشخاصی هستند كه نمی توانند اموال خود را در جهت قیام و استقلال جامعه به كار گیرند. از این جهت، حق تصرف در اموال خود را ندارند و به عنوان محجور شناخته می شوند.(۵۱) از این رو، حاكم اسلامی یا ولی قهری موظف است اموال آنان را در اختیار گیرد و در جهت مصالح فرد كه آن هم باید در جهت مصالح كلی اجتماع باشد، به جریان اندازد.

با توجه به این پنج ویژگی روشن می گردد كه در نظام اقتصاد اسلامی، استقلال و قیام جامعه و امت اسلامی اصل مهمی است و آنچه مانع تحقق این امر است و آن را نقض می كند، باید توسط حكومت اسلامی مرتفع گردد و فرض اعتبار مالكیت برای اشخاص بر اساس همین اصل و در جهت نیل به آن است. همانگونه كه اساس محدودیت اراده اشخاص در تصرف اموال خود نیز همین اصل است. بدون تردید هدف مهم توسعه اقتصادی نیز نیل به همین هدف است. از این رو، می توان استنباط نمود كه توسعه اقتصادی از وظایف مهم اشخاص و حكومت اسلامی است.

نكته قابل ذكر و شایان توجه این است كه با عنایت به نگرش خاص فرهنگ اسلامی به اموال و بحثی كه در مسأله رشد گذشت، عنصر مهم توسعه اقتصادی، انسان رشید و جامعه و حكومت رشد یافته است و حكومت باید ملاك مزبور را در ارائه مسؤولیتها و تفویض اختیارات به اشخاص، به خصوص در مدیریتهای اقتصادی لحاظ كند و آن را اساس قرار دهد.

 توسعه اقتصادی تكلیفی در جهت نفی سبیل كفار بر مسلمین

یكی از امور مسلم، بلكه ضروری دین اسلام، نفی سبیل و قطع راه های سلطه كفار و اجانب بر مسلمانان و جامعه اسلامی است. این تكلیف در قرآن به صورت خبر آمده است: «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِینَ عَلَی الْمُوءْمِنِینَ سَبِیلاً»(۵۲) نه به شكل جمله انشایی و امری.

در جای خود در اصول فقه ثابت شده كه این گونه واجبات با اهمیت تر و مورد تأكید بیشتر شارع هستند. خداوند متعال در این آیه فرموده است كه كفار راهی برای سلطه بر مسلمانان و جوامع اسلامی ندارند. اگر این آیه را به عنوان خبر تلقی كنیم از آن كذب لازم می آید و تعالی الله عن ذلك. از این جهت، باید آیه را حمل بر جمله انشایی و امر نموده و قایل شویم به این كه خداوند از این بیان می خواسته است یك تكلیف و امر مؤكد بر مسلمانان و حكومت اسلامی را بیان نماید كه آنان باید تمام راه های تسلط كفار بر خود و جامعه خود را قطع و سد نمایند.

این امر آن قدر مورد تأكید خداوند است كه تحقق آن به وسیله مسلمانان، مفروغ عنه گرفته شده و به صورت یك خبر القا شده است.

فقها این اصل ركین فرهنگ اسلامی را به صورت یك قاعده مهم فقهی در آورده اند و تحت عنوان «نفی سبیل» درباره آن و از جزئیات آن بحث می كنند و مبنای استنباط و اجتهاد بسیاری از احكام فرعی در موضوعات مختلفی در باب معاملات، روابط بین مسلم و غیرمسلم، اجرای حدود و مجازاتها... قرار داده اند.

جریان این قاعده در باب معاملات و مسائل اقتصادی دو ویژگی مهم نظام اقتصاد اسلامی را به دست می دهد، اول: استقلال اقتصادی نظام اسلامی و دوم: برتری نظام اقتصادی اسلام بر سایر نظامها.

متأسفانه كشورهای اسلامی به خاطر عقب ماندگی از آیات قرآن و تعالیم اسلام هنوز نتوانسته اند این دو ویژگی را برای نظام اقتصادی خود دست و پا كنند.

بدون شك اقتصاد جوامع اسلامی یكی از راه های نفوذ و سلطه كفار است. از این رو، استقلال و برتری اقتصادی جامعه اسلامی یكی از مهمترین راه های نفی سبیل و قطع كانال نفوذ و سلطه كفار بر مسلمین است. آنچه مسلم است استقلال و برتری اقتصادی در گرو توسعه اقتصادی و برخورداری از نظام اقتصادی سالم و رو به رشد اسلامی است.

بر این اساس از قاعده نفی سبیل وجوب توسعه اقتصادی در جوامع اسلامی بر مسلمانان و حكومت اسلامی استنباط می گردد.

توسعه اقتصادی ناشی از دریافت امانت الهی

با تحلیلی از مسؤولیت انسان كه ناشی از دریافت امانت الهی است(۵۵)، می یابیم كه اولاً امنیت اقتصادی یكی از بسترهای مهم حفظ و بهره برداری از امانت الهی است. اگر چه تعداد كمی از انسانهای الهی در خروج از خسران و از كف دادن سرمایه معنوی و خیانت در امانت الهی از این قید هم آزادند؛ اما غالب انسانها در سایه امنیت اقتصادی از خسران خارج شده و ایمان خود را حفظ و به عمل صالح، توصیه به حق و توصیه به صبر می پردازند:

«إِنَّ الإِْنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»(۵۶)

و چنانچه چنین امنیتی وجود نداشته باشد، ایمان كه اولین عنصر حفظ امانت الهی است را از دست می دهند «كاد الفقران یكون كفرا

ثانیا قسمت مهمی از مسؤولیت انسان كه با دریافت امانت الهی «إِنّا عَرَضْنَا الأَْمانَهَٔ»(۵۸) برای او ایجاد شده در خصوص طبیعت و مواهب آن است. وی باید طبیعت و مواهب آن را به چنگ آورد و در بستر قوانین اسلام به جریان اندازد و آنها را به مقصود اعلای خود برساند.

عشق طبیعت و موجوداتی غیر از انسان به خدا و نیل به سوی كمال مطلق، مقوله ای است كه از گنجایش این نوشتار خارج است؛ اما واسطه نیل و وصول طبیعت و موجودات به كمال مطلق، انسان است كه در پرتو دریافت امانت الهی این نقش را به انسان داده اند. همین واسطه گری مسؤولیت خطیر انسان در رابطه با طبیعت است كه فردای قیامت از آن مسؤولیت مورد سؤال قرار خواهد گرفت.

این قسمت از مسؤولیت انسان زمانی تحقق پیدا خواهد كرد كه در جامعه، اقتصاد سالم و رو به توسعه حاكم باشد تا بتوانند در آن نظام اقتصادی، آنچه در زمین و خارج از زمین به دست می آورند را با دست دیگر در جریانی سالم، برای خود و جامعه بهره گیری كنند و در نهایت آنها را به مقصد آفرینش برسانند و چنانچه لازمه این مسؤولیت پدید آوردن اقتصاد سالم و رو به توسعه باشد، به ناگزیر باید آن را به وجود آورد و وظیفه حكومت است كه در این جهت اقدام نماید.

  نتیجه گیری

۱ـ اسلام و دين  خواستار انسان و جامعه رشید است. رشد مورد نظر اسلام در زمینه سرمایه های مادی همان توسعه اقتصادی است كه انسان و جامعه رشید در مسیر آن قرار دارند.

۲ـ پیام نهفته در دستور مؤكد خداوند به تسخیر زمین و آسمان، داشتن اقتصاد رو به توسعه است.

۳ـ دين  به دنبال آباد كردن دنیا و تمكن بخشیدن به امت خود  است و محل به بار آمدن نعمتها معرفی شده است. لازمه چنین هدفی توسعه اقتصادی است.

۴ـ نفی سبیل و قطع راه های سلطه كفار بر جامعه اسلامی از مهمترین واجبات الهی بر افراد جامعه اسلامی است. لازمه انجام این تكلیف برخورداری از توسعه اقتصادی است.

۵ـ جهت گیری اساسی بسیاری از احكام شرعی مانند استحباب، اصلاح و ازدیاد مال، آبادانی و احیاء موات، حیازت مباحات، حرمت تضیع اموال به سوی توسعه اقتصادی است.

۶ـ خمس و زكات در اسلام دو مالیاتی است كه علاوه بر جهت گیری مالی دارای جهت گیری معنوی هم بوده و بر پایه توسعه اقتصادی استوار شده است.

۷ـ فلسفه مال در اسلام قیام و استواری جامعه اسلامی است و این فلسفه زمانی تحقق پیدا می كند كه جامعه اسلامی همواره دارای اقتصادی رو به توسعه باشد.

۸ـ یكی از مسؤولیتهای انسان كه ناشی از دریافت امانت الهی است، به بار نشاندن مواهب مادی است. از این رو، توسعه اقتصادی جزئی از فلسفه وجودی انسان است.

((دين و توسعه هر دو با قدرت لازم براي تغيير دادن زندگي افراد سراسر جهان به صورت روايتهاي ضمني و آشكار باقي مي مانند))

عوامل فرهنگی موثر بر توسعه اقتصادی

بخاطر پیچیدگی نوع و نیز برداشتهای متفاوت از فرهنگ، درباره عوامل فرهنگی موثر بر توسعه یا بعبارت  دیگر درباره پیشنیازهای فرهنگی توسعه اختلاف نظر وجود دارد. این عناصر فرهنگی زیر از جمله عوامل موثر برتوسعه اقتصادی است:

1-    حاكمیت نگرش علمی بر باورهای فرهنگی جامعه

2-    باور فرهنگی به برابری انسانها

3-    باور فرهنگی به لزوم احترام به حقوق دیگران

4-    باور فرهنگی به لزوم نظم پذیری جمعی

5-    باور فرهنگی به لزوم توجه معقول به دنیا و وسایل مادی

رابطه دین و توسعه

در خصوص رابطه دین وتوسعه، دیدگاههای متفاوت و بعضا متضادی ارائه شده است. این اختلافات به حدی است كه در یك قطب عده ای بكلی منكر نقش دین در توسعه هستند و عده ای آنرا عامل منفی ارزیابی كرده اند و در قطب دیگر عده ای به آثار سازنده آن توجه داشته اند. این اختلاف نظرها به نوع تلقی ارائه دهندگان آنها از « دین» و همچنین از « توسعه» مربوط می شود. عده ای معتقدند كه اقتصاد سرمایه داری در غرب متاثر از تعالیم پروتستان است. ماكس وبر ،از دانشمندان معروف علوم اجتماعی، مطالعات عمیقی درباره مذهب و توسعه بعمل آورده است. وی از بررسی های تاریخی خود چنین نتیجه گرفت كه كاپیتالیسم و اقتصاد سرمایه داری از تعالیم پروتستان سرچشمه گرفته است.

اعتقادات لوتر پیشوای لوتریسم مبتنی بر این نظریه بود كه انسان برای خدمت به خدا و در راه بزرگی و عظمت او آفریده شده  و رضایت الهی در صورتی بدست می آید كه انسان با رفتار ثابت و عقلانی خویش در شغل و حرفه ای كه دارد تلاش فراوان مبذول دارد تا خوشبخت گردد. بر اساس تعالیم كالوین انضباط شخصی و پرهیزگاری لازمه خدمت به خداوند متعال بشمار می رود. بدین جهت كوشش و فعالیت، اعتدال و میانه روی، متانت و هوشیاری از شرایط لاینفك انضباط شخصی است.

این اخلاق كه كمابیش  اخلاق بشری است در توسعه اقتصادی غرب بعنوان یك عامل مثبت ارزیابی شده است. بر عكس نداشتن این فرهنگ در برخی از كشورها باعث عدم توسعه آنها محسوب می شود. مثلا در آمریكای لاتین كه آیین كاتولیك مشوق تحقیقات علمی نبوده و حتی منكر ارزش آن شده است باعث شد كه توسعه ملتها به تعویق بیفتد.

تقریبا بر این مساله اتفاق نظر وجود دارد كه بین توسعه اقتصادی در غرب و رنسانس یا دوره تجدید حیات    كه موجب ظهور مذهب پروتستان گردید ارتباط وجود دارد. مذهبی كه موفقیت دنیوی را نشانه رستگاری در آخرت و رسیدن به این هدف را از طریق سخت كار كردن، صرفه جویی و میانه روی ممكن می دانست[. البته تعداد كمی از محققین چنین نظری را تایید نمی كنند و معتقدند وقتی كه غرب توسعه علمی و تكنیكی را آغاز كرد كم كم اعتقاد به آینده صلح و صلاح، جای دین را گرفت و در این راه بود كه نهضتهای دینی مثل پروتستان پدید آمد.

ظاهرا نقش دین در توسعه اقتصادی چه بعنوان یك عامل مثبت و چه منفی قابل انكار نیست. دین در حیات روحی فرد و جامعه نقش مهمی ایفا می كند و انسان بیشترین حرف شنوی را از دین دارد. به عنوان مثال تاثیری كه دین در وجدان كار دارد نقش بسزایی در شكل گیری فرهنگ و اخلاق مناسب توسعه دارد.

نتیجه گیری

آنگونه كه از متن بر می آید بین فرهنگ و توسعه ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. بطوری كه نمی توان نقش فرهنگ را در توسعه جوامع بخصوص توسعه اقتصادی آنها نادیده انگاشت. همچنین لازم به توضیح است آنان كه سنگ دنباله روی از كشورهای غربی را به سینه می زنند و معتقدند تنها راه رسیدن به توسعه، الگوبرداری بی چون و چرا از غربیان است سخت در اشتباهند و دنباله روی از آنان فقط ما را به یك بن بست می رساند كه نتیجه آن از دست دادن تمام آن چیزهایی است كه در طول تاریخ بدست آورده ایم. در قسمت پایانی تحقیق، رابطه دین و توسعه مورد بررسی قرار گرفته است كه نتایج آن بیانگر نقش مهمی است كه ادیان در توسعه اقتصادی جوامع داشته اند.

امام جمعه اراک، اصلاح الگوی مصرف، مصرف بهینه، تولید و توزیع بهینه را از مولفه های اقتصاد مقاومتی ذکر کرد و افزود: هدف اقتصاد مقاومتی به حداکثر رساندن توانایی و به حداقل رساندن چالش ها و آسیب های تحریم است.
وی با بیان اینکه فرصت خدمت گزاری در انقلاب اسلامی را باید قدر دانست افزود: باید برای بهره مندی از فرصت ها برنامه ریزی و تدبیر داشته باشیم تا بتوانیم جمهوری اسلامی را به قدرت اول منطقه و آسیا تبدیل کنیم.
دری نجف آبادی گفت: تبدیل شدن ایران در ابعاد مختلف به قدرت منطقه ای با تلاش مضاعف، عزم و اراده و مدیریت جهادی امکانپذیر است و با تنبلی، اسراف و تبذیر هیچ ملتی نمی تواند قله ها را فتح کند.
وی آموزه های دینی و ارزشی را چراغ راه کشور برای پیشرفت و سعادت ذکر کرد و افزود: با فرهنگ سازی و عزم و اراده عممومی هر هدفی قابل دستیابی است و در این مسیر همه رسانه های جمعی، مراجع و علما و دانشگاه ها و حوزه های کشور باید کمک کنند.
دری نجف آبادی بر مدیریت جهادی تاکید کرد و افزود: مدیریت جهادی فساد ستیز و انگیزه های دینی، مردمی و الهی در آن نهفته است.

نقش حياتي روحانيت در جامعه

3-4 دقیقه


 

یافته‏های عملی نشان می‏دهد كه اصلی‏ترین مانع بر سر منافع استعمارگران در جوامع اسلامی، اسلام و باورهای دینی مردم و روحانیت اصیل است.

مسئله روحانیت امروز یك مسئله اساسی است.

 اولاً برای خود روحانیون مطرح است كه بدانند واقعا تكلیف آنان چیست و چه كارهایی بیشتر بر عهده آنهاست و جامعه چه انتظاراتی از روحانیت دارد. ثانیا، این مسئله برای مردم نیز مطرح است؛ چون اقبال مردم به روحانیت با گذشته خیلی متفاوت است و مردم حقیقتا در مسائل دینی، دنیوی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، روحانیت را محل رجوع می‏دانند. ثالثا، برای دنیا مطرح است كه در یك حكومت اسلامی، در یك جامعه دینی، روحانیت چه نقشی بر عهده دارد، و این انتظارات را چگونه برآورده خواهد كرد.1

برای اینكه جامعه در مسیر خود، جهت صحیحی داشته باشد و دچار انحراف نشود، ضروری است همواره كارشناسان دینی و مذهبی مسیر جامعه را تصحیح كنند و معارف صحیح را در دسترس اجتماع قرار دهند. این مهم وظیفه روحانیت است كه باید نظام ارزشی اسلام را به شكل صحیح به جهانیان عرضه كند؛ نظام اقتصادی، حكومتی، سیاسی و بین‏المللی اسلام و سایر بخش‏های معارف اسلامی را كه تمام شئون زندگی بشر را فرامی‏گیرد.

     وجود اسلام در جامعه به عنوان یك نظام، و یك ایدئولوژی و جهان‏بینی حاكم، مرهون روحانیت است. این قشر اسلام را به خوبی می‏شناسد و می‏تواند به درستی به جامعه معرفی كند. اسلام چیزی نیست كه خود به خود به مردم معرفی شود، بلكه اسلام‏شناسان باید آن را معرفی كنند.2 به دلیل آنكه هر چیزی ارزشمندتر باشد بیشتر مورد دشمنی واقع می‏شود، دشمنی‏های بسیاری با روحانیت صورت می‏گیرد؛ زیرا اهمیت این نهاد برای دشمنان اسلام بیش از هر نهاد دیگری آشكار شده است.

     حضرت امام علت ترس از روحانیت را نیز ترس از اسلام می‏دانند: «از منبری می‏ترسند؛ برای اینكه مروّج اسلام است. از روحانی و اهل محراب می‏ترسند؛ برای اینكه مروّج اسلام است؛ چون از اسلام می‏ترسند.»3

    ایشان در جای دیگری می‏فرمایند: «از شماها هم كه می‏ترسند به عنوان اینكه شما هم مبیّن اسلام هستید و می‏خواهید كه اسلام را در خارج محقق كنید.»4

    با وجود توطئه‏های بزرگ و كوچك دشمنان اسلام و بدخواهان و عملكرد ناسالم و ناكارآمد غیرروحانیانی كه متصدی امور سیاسی ـ اجرایی شده بودند، حضرت امام و یاران‏ایشان‏بر خلاف‏میل‏شخصی،برای حفظ دستاوردهای سال‏ها مبارزه و جهاد، شانه‏های خود را زیر بار سنگین مسئولیت‏های گوناگون نظام جمهوری اسلامی نهادند.

     با رهبری‏های حضرت امام و وفاداری تاریخی ملت مسلمان ایران و فداكاری شاگردان و یاران ایشان در سال‏هایی كه مدیریت كلان و عمده كشور در اختیار روحانیان بود، عمران و آبادانی و خدمات اساسی زیادی در سراسر كشور و اقصا نقاط ایران اسلامی و مناطق فراموش شده و دورافتاده انجام گرفت.

farsnews.com

روحانیت اصیل؛ وظایف، بایسته‌ها و آسیب‌ها

17-22 دقیقه


تهذیب

همراه تحصیلمان خودسازى کنیم، خودمان را بسازیم و تربیت کنیم؛ تنها به علم و یاد گرفتن مفاهیم اکتفا نکنیم؛ تهذیب اخلاق کنیم؛ رابطه مان را با خدا تقویت کنیم؛ آنچه را مى فهمیم و یاد مى گیریم در عمل پیاده کنیم. فقط یاد نگیریم که به دیگران بگوییم؛ یاد بگیریم که اول خودمان عمل کنیم و بعد به دیگران بگوییم...... براى اینکه بتوانیم یک روحانى کارآمد باشیم تنها به علم نمى توانیم اکتفا کنیم این شرط اول است شرط دوم تهذیب اخلاق است خودسازى است (بیانات در جمع طلاب مدرسه امام خمینى، 29/2/79)

ما وقتى مى توانیم عالمى براى احیاى دین در جامعه باشیم که اول خودمان را تزکیه کرده باشیم تا بتوانیم دیگران را تزکیه کنیم .... تربیت مردم فقط با حرف درست نمى شود. آدم ممکن است موعظه هاى خوبى هم یاد بگیرد برود سر منبر بخواند خیلى هم قشنگ حرف بزند اما نه خودش از آن بهره اى مى برد نه در مردم اثر مى کند. خوششان مى آید بهبه هم مى گویند اما هیچ اثرى در دلها نمى کند مخصوصا اگر ببینند رفتارش با گفتارش وفق نمى دهد (بیانات درحوزه علمیه ولى عصر(عج) بناب، 14/10/82)

تواضع و دلسوزى

باید بیاموزیم هر چه به علم و معرفت ما زیادتر مى شود اخلاص و تواضع و دلسوزى ما براى مردم بیشتر شود و بخصوص براى فقرا. اگر تابع پیغمبر اکرم و امام حسین و دیگران هستیم رفتار آنها باید در زندگى ما جلوه کند. (سخنرانى در جمع طلاب قزوین، 8/2/78)

اخلاص

من ادعا مى کنم و حاضرم اثبات بکنم که کارى که یک روحانى یک روز خالصانه انجام مى دهد ارزشش از همه نعمت هاى دنیا بیشتر است. آن وقت صحیح هست ما در مقابل چنین موقعیتى به یک چیز ناچیزى کارمان را بفروشیم و مزد برایش قائل بشویم؟! (سخنرانى در نشست هشتم فارغ التحصیلان، 18/2/83)

ساده زیستی

در همین دورانى که دوران طلبگى ما بود و روحانیت عزت و موقعیتى پیدا کرده بود در همین شهر وقتى بنده خودم تحصیل مى کردم و حدوداً 20 ساله بودم طلابى بودند که پنجشنبه و جمعه را عملگى مى کردند و از پول این دو روز، پنج روز دیگر را درس مى خواندند ..... فصل انارچیدن که مى شد فصل درآمد طلبه ها بود که با مزد این زحمت بتوانند درس بخوانند...... در همین مدرسه فیضیه کسانى را سراغ دارم که شبى که شام مى خوردند یک دانه کسمه بود آن وقت یک ریال و نیم بود. کنار درِ مدرسه فیضیه یک نانوایى بود شام آن ها، یکى از این نانها بود و بعضى شبها همین شام را هم نداشتند. با این شرایط درس خواندن، اسلام را نگه داشتند و چنین نهضت عظیمى در عالم به پا کردند که جهان استکبارى را به لرزه درآوردند. )بیانات در جمع روحانیون مبلّغ حوزه علمیه قم، 24/8/78)

بى اعتنایى به دنیا

پیراستگى و وارستگى و بى اعتنایى به دنیا بزرگترین سرمایه یک روحانى و مبلّغ و واعظ و کسى است که مى خواهد به جامعه دین را معرفى کند و برعکس، دلبستگى به امور دنیا باعث مى شود که هم شخص گوینده را در نظر مردم پست و حقیر کند و هم نظام و دستگاه روحانیت را پیش مردم خفیف کند (بیانات در جمع روحانیون مبلّغ حوزه علمیه قم، 24/8/78)

دنبال زرق و برق دنیا نباشید. نه پولش، نه مقامش به کسى وفا نکرده و نخواهد کرد و جز بدبختى براى انسان چیزى ندارد. تا جوان هستید و هنوز حب دنیا رسوخ نکرده در دل شما، مواظب باشید محبت این زرق و برقهاى دنیا، پست و مقام و پول و این ها در دلتان جا نگیرد والا ممکن است ضرر عالمى که مبتلاى به دنیا باشد از منفعتش بیشتر باشد. (بیانات حوزه علمیه ولى عصر(عج) بناب، 14/10/82)

درد مردم را بفهمیم

درد مردم را بفهمیم؛ متناسب با نیازهاى مردم و توقعاتى که از روحانى دارند سخن بگوییم. ... هر قدر مهربان و صمیمى و دلسوز باشید و این را در گفتار و رفتارتان به ثبوت برسانید در کارتان موفق تر خواهید بود ولى اگر دیگران احساس کنند که این انسان مغرور و خودخواه و متکبر است اولاً فوراً نتیجه مى گیرند که آخوندها همه متکبر هستند ثانیاً از نحوه رفتار شما تفسیرهاى غلط مى کنند. سعى کنید هم در گفتارتان مهربان و صمیمى و متواضع و متواضع و متواضع و خاکى باشید و هم در عمل این دلسوزى و مهربانى را نشان بدهید. رمز پیروزى کسى که داعیه هدایت و ارشاد و تربیت مردم را دارد در همین است. تا اعتماد مردم را جلب نکنید، تا درک نکنند و چنین ذهنیتى پیدا نکنند که شما دلسوزشان هستید به حرف و رفتارتان اهمیتى نمى دهند. (بیانات در جمع روحانیون مبلّغ حوزه علمیه قم، 24/8/78)

رفتار مهربان با مردم

هم در گفتارمان باید سعى کنیم که دیگران را ترغیب کنیم و هم رفتارمان طورى باشد که دیگران علاقمند شوند. اگر در فامیل و خانواده اى یک طلبه است باید آنقدر جاذبه داشته باشد و آنقدر باید به دیگران محبت بکند و تواضع داشته باشد که دیگران عاشق او بشوند. به پدر و مادر و خویشان و دوستانش آنقدر خدمت کند که دیگران بگویند کاش در فامیل ما روحانى پیدا مى شد، اگر اختلافى بین زن و شوهر پیدا مى شود اصلاح مى کند و اگر دو نفر با هم قهر هستند آنها را آشتى مى دهد و مشکلات را حل مى کند، روحانى است که هر چیزى را حل مى کند، ای کاش فامیل ما هم یک طلبه داشت. ولى اگر یک طلبه وقتی چهار کلمه درس خواند بادى به غبغب بیاندازد کأنه علوم اولین و آخرین در سینه او است و دیگر خضوع نکند و خاشع نباشد، در نشست و برخاست، به پدر و مادرش هم تکبر کند و عارش بشود که اینها پدر و مادر هستند و الى آخر، کسى رغبت نمى کند که بیاید روحانی بشود، مى گوید اگر روحانیت این است ما نخواستیم. (سخنرانى در جمع طلاب قزوین، 8/2/78)

با رفتار خودمان مردم را به اهل بیت علاقمند کنیم

با رفتار خودمان مردم را به اهل بیت علاقمند کنیم «کونوا لنا زینا و لاتکونوا علینا شینا». امام صادق(ع) به اصحابش سفارش مى کرد که طورى رفتار کنید که وقتى مردم مى بینند بگویند «هذا جعفرى». آنچه بیش از هر چیز امام تأکید مى فرمود که در رفتارتان رعایت کنید تا مردم بگویند اینها شاگرد امام صادق هستند «صدق الحدیث و اداء الامانه» ـ راستى و درستى ـ بود. چیزى که با اینها نمى سازد تظاهر بر خلاف واقع است، دلبستگى به دنیا، تجملگرایى، رقابت هاى نامعقول و چیزهاى دیگرى است که وقتى کسانى متوجه بشوند از روحانیت زده مى شوند. از روحانیت که زده شدند از پیغمبر و امام و از دین زده مى شوند و مسؤولش ما هستیم. رفتار ما باید طورى باشد که هر کس مى بیند و با ما معاشرت مى کند به یاد خدا بیفتد و محبت اهل بیت در دلش زیاد بشود. (سخنرانى در جمع مبلغین در سازمان تبلیغات، 21/8/79)

بازبان مردم با آنان سخن بگوییم

سعى کنیم کارایى خود را بالا ببریم و فعالیت خودمان را بیشتر کنیم و حضورمان در میان مردم بیشتر باشد و مطالبى که مورد حاجت مردم است بیشتر مطالعه کنیم و بیشتر بحث کنیم و آمادگى براى پاسخگویى به شبهات بیشتر پیدا کنیم و زبان جوانان و دانشگاهیان را بیاموزیم و راه تفاهم با آنها را یاد بگیریم .......امروز مردم این عصر و بخصوص قشر تحصیلکرده و دانشگاهى با زبان دیگر حرف مى زنند و اصطلاحى دیگر دارند ما این حرفها را که مى زنیم درست نمى فهمند چه مى گوییم آنها هم اصطلاحاتى دیگر دارند که ما نمى فهمیم، آشنا نیستیم، عملاً تفاهم حاصل نمى شود ما حرف خودمان را مى زنیم و آنها هم حرف خودشان را مى زنند نه ما درست مى فهمیم که آنها بگویند درد ما چیست و نه آنها جواب ما را میفهمند این گونه سخن گفتن که اسقاط تکلیف نمى کند بیان اصطلاحات که موضوعیت ندارد، هدایت موضوعیت دارد، رفع شبهه موضوعیت دارد. ما باید طورى صحبت کنیم که آنها بفهمند و قانع شوند و این در صورتى است که ما زبانشان را یاد بگیریم. منظورم زبان فارسى و ترکى نیست، بلکه منظورم اصطلاحات آنها است. تا این کار را نکنیم نمى توانیم با همدیگر گفتگو و تبادل نظر داشته باشیم و قانعشان کنیم )سخنرانى در جمع طلاب قزوین، 8/2/78)

2. سیاسی

لزوم درک مسایل سیاسی

باید سعى کنیم مسائل سیاسى دنیا را درک کنیم؛ بفهمیم چه چیزهایى است که جنبه محورى دارد در جامعه که اگر اینها بماند دین ممکن است بماند، اما اگر اینها از بین برود دیگر هیچ ضمانتى براى بقاى دین نخواهد بود، این ها از لاى کتابهاى درسى در نمى آید، نه در سیوطى نوشته، نه در مغنى نوشته، نه در شرح لمعه، نه در رسائل و نه در مکاسب، یک فهم اجتماعى مى خواهد. محیط ما باید طورى باشد که این فهم را به طلبه بدهد. او سرش در کتاب است این کتاب را مى خواند، الفیه را از اول تا آخر مى خواند. از آخر هم مى خواند برمىگردد تا اول، خیلى خوب، قرآن را هم حفظ کند. نهجالبلاغه را هم حفظ کند، اما اگر از این مسائل هیچ سر در نیاورد طعمه خوبى خواهد شد براى دشمنان اسلام که از موقعیتش استفاده کنند. خودش را گول بزنند، مردم را هم به واسطه او فریب بدهند. (بیانات در حوزه علمیه ولى عصر(عج) بناب، 14/10/82)

لزوم آشنایی با مسائل سیاسی

ما اگر بخواهیم کلاه سرمان نرود باید در کنار درس خواندنمان آگاهى هاى سیاسى مان بالا برود. به تعبیر مقام معظم رهبرى دانشجو، اعم از طلبه و دانشگاهى باید تحلیل سیاسى داشته باشد، بفهمد اوضاع چه خبر است، اطلاعاتى داشته باشد که بتواند درک کند و الحمدلله این درک به برکت رهنمودهاى حضرت امام در کشور ما خیلى خوب پیشرفت کرده. ولى کافى نیست. مادر کنار آموزشهایمان باید برنامه اى برای این کار داشته باشیم به صورت صحیح و به صورت معتدل، نه اینکه طلبه تشویق بشود برود مطالعه سیاسى کند، ولی درسش را فراموش کند یا عبادتش را فراموش کند. (بیانات در جمع طلاب مدرسه انوار الرسول، 25/2/82)

لزوم شناخت شرایط محیط

براى اینکه روحانى کارآمدى باشیم باید شرایط محیط را شرایط زندگى را شرایط جهان را بشناسیم، بدانیم در دنیا چه خبر است، چه کسانى دست اندرکار جریانات سیاسى و اجتماعى جهان هستند، چه اهدافى دارند، براى ما چه نقشه هایى کشیده اند و در مقابل آنها چگونه باید رفتار کنیم. (بیانات در جمع طلاب مدرسه امام خمینى، 29/2/79)

گاهى اتفاق افتاده است که عالمى از لحاظ علمى کمبودى نداشته و از لحاظ تقوا هم ممتاز بوده است، اما در تشخیص مصالح اجتماعى ضعیف بوده است. این تعبیر را همه کم و بیش شنیدهاید و شاید به کار برده باشید که فلان عالم ساده بود. نمى گویند علمش کم بود و بى تقوا بود. منظور از ساده این است که نسبت به مصالح اجتماعى و سیاسى آشنایى کافى نداشت و زود گول مى خورد و کلاه سرش مى رفت، شیاطین دورش را مى گرفتند، القائاتى به او مى کردند که اگر چنین نکنید چنان مى شود و دین از بین مى رود، در صورتى که عکس مطلب بود. پس ما غیر از علم و تقوا، آشنایى به مسائل زمان هم لازم داریم. (بیانات در جمع طلاب همدان، 16/3/78)

استفاده از فرصت

به برکت حرکت بامیمنتى که به رهبرى امام راحل(رضوان الله علیه) انجام گرفت روحانیت عزتى پیدا کرد که باز در تاریخ ما در این عصرهاى اخیرى که اطلاع داریم بى سابقه بود. حالا وقتى است که از این فرصت ها استفاده بکنیم، خودمان را بازبیابیم، موقعیت خودمان را درک بکنیم، توان خودمان را براى کارها بپذیریم، درک کنیم، بشناسیم. (سخنرانى در نشست هشتم فارغ التحصیلان، 18/2/83)

عظمت روحانیت در سایه انقلاب

من خوب یادم هست آن وقتى که طلبه شدم خودم هم درک مى کردم که مردم به روحانى به چشم گداى سربار جامعه و کسى که فایده اى براى جامعه ندارد و احیانا ضرر دارد .... خود بنده وقتى مى خواستم طلبه بشوم دوستان فامیل ها آشناها هم به خودم هم به پدرم مى گفتند چرا مى گذارى بچه ات گدا بشود؟! آخوندى یعنى گدایى! حتى متدینینى که وجوهات به آخوندها مى دادند آن ها هم به این چشم مى دادند ..... خدا به برکت انقلاب اسلامى و برکت خون هاى شهدا و رهبرى امام آن چنان عزتى به ما بخشید که یک معمم در کشورهاى خارجى هم مردم به احترام امام به او احترام مى گذاشتند. (بیانات در پنجمین دوره بصیرت روحانیون ندسا، 17/2/84)

3. اجتماعی

توجه به جایگاه روحانیت در اجتماع

جایگاه روحانیت در اجتماع جایگاه راهنمایى است در بیابان تاریک. اگر بخواهیم تشبیه بکنیم به سایر قشرها. وجود روحانیت در جامعه مثل وجود یک پزشک حاذق مى ماند در یک جامعه. اگر پزشک نباشد امراضى جسمانى بهبود پیدا نمى کند و چه بسا بعضى معالجات نابجا موجب مرگ بیمار بشود. ما اگر معتقد باشیم ـ که البته هستیم ـ که انسان از نظر روحى و معنوى هم دچار بیمارى هایى مى شود و بیشترین همّ ادیان و بخصوص دین مقدس اسلام معالجه این امراض است، باید بگوییم روحانى پزشکى است که وظیفه معالجه بیماران معنوى و روحى را به عهده دارد. (سخنرانى در همایش (روحانیت چالش ها و راهکارهاى پیشرو» در ملایر، 9/10/81)

اعتدال در همه مسائل. هم در تحصیل، آن قدر در درس غرق نشویم که از عبادت باز بمانیم، یک دعاى عهد صبح نخوانیم و تجدید عهدى با امام عصر نداشته باشیم زشت است براى یک روحانى، اصلاً افتخار ما به نوکرى امام زمان است. اگر روزى یک مرتبه عرض ارادت نکنیم و تجدید میثاق نکنیم رابطه ما با صاحبمان ضعیف مى شود و یادمان مى رود. این اندازه را باید با خودمان در کنار تحصیلمان وقت براى عبادت و خودسازى بگذاریم. اگر طلبه اصلاً نافله نخواند و در شبانه روز چند دقیقه براى قرائت قرآن وقت نگذارد پس چه کسى بخواند؟ (بیانات در جمع طلاب همدان، 16/3/78)

لزوم خود انتقادی

یکى از واجب ترین وظایف ما این است که از خودمان انتقاد کنیم از خود شخصى مان، نه من از شما و شما از من، درست است که کل ما از یک گروه اجتماعى هستیم ولى بیشتر تأکیدم بر این است که خود شخصى، بنده بنشینم فکر کنم آیا واقعا آنچه وظیفه من بوده انجام دادهام؟ در رفتار و گفتارم کوتاهى نبوده؟ آنجا که من را دعوت کردند سخنرانى کنم به قدر کافى و تا حدی که براى من میسر بوده مطالعه کردم؟ اگر مردم احتیاج به مطلبى داشتند و شبهه اى داشتند به قدر کافى رفتم جوابش را یاد بگیرم یا یک چیزى سرهم بندی کردم و سر طرف را شیره مالیدم؟ و بالاتر از این، مسأله رفتار است. آیا رفتار ما طورى بود که مردم را نسبت به دین خوش بین و علاقه مند بکند؟ (بیانات در جمع روحانیون مستقر استان یزد، 13/9/82)

لزوم همدلی بیشتر روحانیان

این اختلاف تشخیص ها در مسائل اجتماعى موجب افتراق ما، پراکندگى ما و احیانا خداى نکرده دشمنى ما نسبت به همدیگر نشود، بلکه بیشتر به همدیگر خوش بین بشویم، با همدیگر همکارى داشته باشیم، با همکارى همدیگر به هدف نزدیکتر بشویم. در نتیجه هم خدا خشنودتر باشد، هم قلب مقدس ولى عصر از ما شادتر باشد، هم ما در زندگیمان موفق تر باشیم. از این بهتر هم مى شود؟ هم ما موفق تر شویم و به هدفمان بهتر برسیم و هم خدا و پیغمبر از ما بیشتر راضى باشند. دیگر چه مى خواهیم؟! (بیانات در جمع طلاب در مدرسه فیضیه، 20/2/84)

4. علمی

علم خود را گسترش دهیم

این علم امانتى در دست ماست. هرکس لیاقت این را داشته باشد صاحب امانت مى شود این علم که فقط براى من و شما از عرش الهى نازل نشده، براى همه مخلوقات است :«رحمه للعالمین» ما که امانتداریم باید سعى کنیم هر چه بیشتر اینها را در بین انسان ها گسترش بدهیم اول در شهر خودمان، بعد در کشور خودمان، بعد در کشورهاى اسلامى، بعد در سایر کشورهاى دنیا، متأسفانه خیلى از ماها خیال مى کنیم که از مرز شهر خودمان یا حداکثر کشور خودمان که خارج بشویم دیگر اصلا جایى براى آموزش دادن این علوم وجود ندارد. (سخنرانى در حوزه علمیه قائم‌شهر، 12/2/84)

و- آسیب‌ها

انزوای روحانیت

ما نیز باید عبرت بگیریم و متوجه باشیم که احتمال دارد چنین جوى براى روحانیت آینده پیش بیاید؛ یعنى خداى ناکرده، باز غرب زده ها بتوانند در ارگان هاى حکومتى و در مراکز تصمیم گیرى نفوذ پیدا کنند و از همان ابزارهایى که آن زمان به کار گرفتند، دوباره استفاده کنند و باز روحانیت منزوى بشود و بار دیگر باز همان تجربه تکرار شود که روحانیت نمى تواند نقش خودش را در صحنه سیاسى ایفا کند و گول و فریب دیگران را خواهد خورد یا اگر هم گول نخورد آنها به زور او را از صحنه خارج خواهند کرد. این خطرى است که مى تواند در آینده تهدید کننده باشد. (بیانات در همایش نقش روحانیت در پیدایش و استمرار انقلاب اسلامى، 26/3/79)

دنیازدگی

در روایتى است که از امام صادق(ع) سؤال کردند معنى هدایت را فرمودند: العالم الذى ذکّرک الاخره .نگاه کردن به صورت آن عالمی عبادت است که دیدن او تو را به یاد خدا بیاندازد و به یاد آخرت بیاندازد؛ امّا آن عالمى که مفتون دنیاست کالنظر الیه فتنه امّا آن کسى که تحصیل علم کرده یا لباس عالمى به تنش هست امّا وظایف عالم را رعایت نمى کند به جاى اینکه از حقایق دین بهره مند بشود و دل از دنیا بکند و توجهش به آخرت و ماعنداللَّه باشد دلبسته به دنیا بشود چنین عالمى نه تنها نگاه کردن به او عبادت نیست بلکه فتنه است باعث گمراهى هم مى شود. ارتباط با چنین عالمى که خودش مفتون به شیطان است و مفتون به دنیاست باعث گمراهى هم مى شود، چه برسد به این که انسان را نجات بدهد و به آخرت دعوت کند. )بیانات در جمع طلاب یزد(

غرور و تکبر

متأسفانه بعضی کسانى که در سلک روحانى و در این لباس هستند رفتارشان با غیرروحانى آنچنان است که خودشان را یک سروگردن را بالاتر مى بینند و خود را عالم و دیگران را جاهل مى دانند و فکر مى کنند اینها پست هستند و صلاحیت سؤال ندارند و خودشان خیلى مغرور و متکبر هستند. البته خیلى کم است ولى پیدا مى شود. یکى کافى است که وقتى با یک جوان اینطور برخورد شود، سایر جوانان را برهاند و بگویند آخوندها مغرور هستند. باید سعى کنیم برخورد متواضعانه داشته باشیم.......باید با مهربانى و صمیمیت برخورد کنیم. برخورد متواضعانه، من تجربه بسیار مثبتى از این کار دارم. (بیانات در جمع طلاب مدرسه امام خمینى، 13/3/78)

ناآگاهى از شرایط سیاسى و اجتماعى

ناآگاهى نسبت به شرایط سیاسى و اجتماعى ما گاهى باعث این مى شود که از ناحیه روحانیت ضررهایى به جامعه اسلامى بخورد که از دیگران این ضررها ساخته نیست. ...دشمنان ما... مى خواهند روحانیت سکوت کند تا آن ها خر خودشان را برانند. ما هستیم که مى توانیم مردم را هوشیار کنیم، از انحرافات نجاتشان بدهیم. نگذاریم در دام شیاطین بیفتند اگر محافظه کارى کنیم و سکوت کنیم، از سکوت ما دشمنان استفاده مى کنند. آن جایى که باید مردم را روشن کرد باید این کار را انجام دهیم، ولو به ضررمان تمام بشود، ولو آبرویمان بریزد، ولو دیگر کمک هایى که مردم یا مسؤولین مى کنند دیگر نکنند. وظیفه است باید گفت و مردم را هوشیار کرد. (بیانات در حوزه علمیه ولى عصر(عج)بناب، 14/10/82)

ضعف سازماندهى

در زمینه سازماندهى روحانیت ما خیلى کوتاهى کردیم. کار فردى زیاد واقع شده تلاش هایى هر گوشه اى، هر کسى اخلاصى دارد تقوایى دارد دلسوزى براى اسلام دارد به اندازه توانش کوشش مى کند اما این کارها وقتى نتیجه مطلوب را مى دهد که در یک طرح جامعى طرح ریزى بشود؛ هر کسى به عنوان یک مهره اى از یک دستگاه به کار گرفته بشود، کارها به هم پیوند بخورد، تأثیر و تأثر در همدیگر داشته باشد؛ تأثیرش تصاعدى بالا برود. ما در روحانیت چنین دستگاهى نداریم تلاش هم شده مخصوصا چند مرتبه که مقام معظم رهبرى قم تشریف آوردند با علما و روحانیون و طلبه ها صحبت کردند راهنمایى هایى فرمودند ولى در عمل آن طور که باید و شاید پیشرفتى حاصل نشده؛ باز هم کارها پراکنده، مکرر، موازى و بدون برنامه، بدون کارشناسى، انجام مى گیرد و نتیجه مطلوبى از آن حاصل مى شود.) سخنرانى در جمع مبلغین در سازمان تبلیغات، 21/8/79)

نقصان در دروس حوزوی

یک مقدارى هم کمبودهاى ما از این جهت است که معلوماتى که امروز جامعه ما احتیاج دارد ما امروزه در حوزه هایمان نمى آموزیم، مطالعاتمان شامل آنها نمى شود. ما چیزهایى را مطالعه مى کنیم که خودشان فى حدنفسه خوب است و لزوم دارد ولى چیزهاى الزامى هم به مقتضاى زمان وجود دارد که توجه به آن نداریم.

و آن این است که طلبه بعد از ده پانزده سال که در حوزه درس مى خواند .... وقتى وارد جامعه مى شود آن را که جامعه از او انتظار دارد مجهز نیست این چیز تازه اى نیست .... روحانیت احتیاج به تجدید نظر در برنامه هاى درسى دارد کما اینکه، بعد از فراغت از تحصیل برنامه ریزى و سازماندهى براى تبلیغ و تدریس و انتقال معلومات به جامعه نیاز است در یک کلمه احتیاج به یک مدیریت شایسته و کارآمد داریم) سخنرانى در جمع طلاب قزوین، 8/2/78)

خطر عمامه به سرهای منحرف

اگر ما مبانى اعتقادى مان را تقویت نکنیم جواب شبهه ها را درست یاد نگیریم اول ایمان خودمان را مى بازیم بعد ممکن است خداى نکرده بزرگ ترین ضربه و لطمه را به اسلام و جامعه اسلامى بزنیم؛ خون هاى شهدا را به باد بدهیم مخصوصا که عمامه هم سرمان باشد. دشمنان از خدا مى خواهند یک عمامه به سرى باشد که بتواند از آنها حمایت کند افکار آنها را پخش کند یک اسم آیهالله هم براى او درست مى کنند؛ احیانا ممکن است یک وقت یک چندى به او پول هم بدهند تا شهریه اى هم بدهد، یک تقسیمى هم بکند. این سابقه دارد تازگى ندارد. (سخنرانى در جمع طلاب شهرستان بناب، 15/11/80)

انفعال در برابر اتهام زنی دشمنان

متهم مى کنند روحانیت را که اینها یک افکارى دارند که به درد عهد دقیانوس مى خورد؛ اینها به درد زندگى امروز نمى خورد. و متأسفانه و با هزار تأسف کسانى هم به موضع انفعال مى افتند و سعى مى کنند که بگویند نه مطلقا احکام اسلام ثبات ندارد، هر چیزى را باید طبق مقتضاى زمان عمل کرد. (سخنرانى در همایش «روحانیت چالش ها و راهکارهاى پیشرو» در ملایر، 9/10/81)

پروتستانتیسم اسلامی

گفتند پروتستان ها معتقدند که هر کسى مى تواند خودش از کتاب مقدس استفاده کند ما هم براى این که احتیاج به آخوندها نداشته باشیم احتیاج به این نداشته باشیم که مرجع فتوا بدهد، هر چه دلمان خواست به کتاب مقدس نسبت بدهیم، به قرآن نسبت بدهیم؛ ما هم مى گوییم یک پروتستانتیسم اسلامى باید به وجود بیاورند؛ یعنى مردم دیگر در خانه امام و مرجع تقلید و علما نروند! (سخنرانى در همایش «روحانیت چالش ها و راهکارهاى پیشرو» در ملایر، 9/10/81)

هادی مازندرانی.

فصلنامه فرهنگ پویا 27-26.

انتهای متن/

 

موانع كسب بصيرت

موانع كسب بصيرت

برخي از امور و گرايش ها در وجود انسان مانع از بصيرت يافتن وي مي گردد بگونه ايكه با وجود يقين به حقانيت موضوعي ، آن را ناديده گرفته و چشم بصيرت خود را نسبت به آن فرو مي بندد كه در اينجا به دو مورد اشاره مي كنيم :

1.دلبستگي به دنيا :

حضرت علي عليه السلام در اين خصوص مي فرمايد : انّ الدّنيا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر اليها اعمته...

بدرستي كه دنيا خانه محنتهاست، و جايگاه فتنه هاست، كسي كه طلب كند آن را هلاكش كند؛ و كسي كه به دنبالش نباشد را ، با او بنيكوئي همراهي كند ؛ و هر كه نظر كند بسوي آن ، كور گرداند او را ( چشم بصيرت را از او مي گيرد)....(شرح آقا جمال الدين خوانساري بر غرر الحكم ج 2 ص 637(

2.گرفتار شدن به شهوات و لذت ها

اميرالمومنين علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد : ذا أبصرت العين الشّهوه عم ي القلب عن العاق به (137/ 3).هرگاه چشم ظاهري ، شهوت را ببيند چشم دل انسان نسبت به عاقبت كار كور گردد . (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص305)

لذا مي بينيم مقام معظم رهبري در سخنراني هاي مكرر خود نسبت به تهاجم فرهنگي هشدار داده و در يكي از اين سخنراني ها فرموده اند : سياست امروز سياست اندلسي كردن ايران است (مقام معظم رهبري، 6 فروردين 1381)چراكه وقتي جامعه اي مشغول و گرفتار شهوات شد ديگر بصيرت خور را نسبت به مسائل پيراموني از دست مي دهد و همچون اندلس ممكن است كشور را تقديم كفار نمايد .

راه هاي عملي كسب بصيرت

در اين خصوص نيز در روايات ما راهكارهاي متعددي مطرح گرديده كه به برخي از آنها اشاره مي نمائيم :

1.شناخت حقيقت ولايت و ولي امر زمانه خود:

شناخت ولي امر زمان در اسلام از چنان جايگاهي برخوردار است كه بنا به فرموده رسول گرامي خدا صل الله عليه و آله اگر كسي بميرد و امام زمان خود را نشناسد همانند كسي است كه به مرگ جاهليت قبل از اسلام مرده است (البحار 23/ 94 الغدير 10/ 360 اثبات الهداه 1/ 126 تفسير ابي الفتوح 1/ 508 - الحكم الزاهره با ترجمه انصاري ص 108)

لذا شناخت خود ولي امر مسلمين در اين زمان راهكار اصلي و مهمي است كه مي تواند انسان را به بصيرت برساند.

در اينجا لازم به ذكر است كه بر اساس مباني اعتقادي شيعه هر كسي لياقت قرار گرفتن در رأس حكومت را ندارد ، بلكه آن كسي شايستگي قرار گرفتن در راس حكومت را دارد كه بدون انگيزه هاي فردي و دنيايي و با پشتوانه الهي در مسير پياده نمودن احكام خدا قدم بردارد لذا اين مسئوليت در مرتبه اول بر عهده پيامبران ، سپس ائمه اطهار(عليهم السلام ) و در دوران غيبت بر عهده ولي فقيه گذاشته شده است .

2.داشتن فكر و انديشه و تجزيه تحليل مسائل

از ديگر اموريكه انسان را به بصيرت سوق مي دهد انديشه و تجزيه و تحليل جريانات سياسي و اجتماعي مي باشد .

علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد : أفك ر تستبص ر. فكر كن تا بصيرت يابي. لا بص يره ل من لا ف كر له. نيست بصيرتي از براي كسي كه نباشد فكري از براي او. (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57)

البته براي رسيدن به تحليل صحيح نسبت به جريانات بخصوص جريانات سياسي بايد مواد اصلي آن كه اخبار صحيح مي باشد را از مجاري صحيح كسب نموده سپس نسبت به آنها فكر و تجزيه و تحليل نمود .

3. دورانديشي در امور

از ديگر اموريكه موجب بصيرت يافتن انسان مي شود آينده نگري و تدبير در مسائل و جريانات مي باشد حضرت علي عليه السلام فرموده اند : من استقبل الأمور أبصر (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57) هر كه از قبل پيش بيني كند و به پيشواز كارها برود (نسبت به امور دور انديشي كند) بينا گردد .

4. پيروي از عالمان وارسته

امام محمد باقر عليه السلام در وصف علماء رباني مي فرمايد: قال محمّد بن عليّ الباقر (ع )... العال م معه شمعهأ تز يل ظلمه الجهل و الحيره فكلّ من أضاءت له فخرج ب ها م ن حيره أو نجا ب ها م ن جهل .... )الحتجاج علي أهل اللجاج ج 1 ص17)

عالم مانند كسي است كه به همراه خود شمعي دارد كه بوسيله آن ظلمت جهل و حيرت از بين مي رود و هر كس كه به نور آن روشني يافت پس از حيرت خارج شده و از جهل نجات مي يابد .

5. رعايت ايمان و تقواي الهي

يكي ديگر از راهكارهاي عملي جهت دست يابي به بصيرت رعايت تقواي الهي مي باشد چرا كه خداوند متعال مي فرمايد :«ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا؛ اگر تقوا بورزيد خداوند قوه تشخيص و جداسازي حق از باطل به شما عنايت مي كند» (انفال، آيه 29). پرهيزگاري و انجام واجبات و پرهيز و دوري از محرمات، به انسان نورانيت و روشن بيني دروني مي بخشد به گونه اي كه انسان در پرتو آن مي تواند حق و باطل را از هم تشخيص دهد و به راحتي وسوسه هاي شيطاني را بشناسد و خود را از دام آن رهايي بخشد و قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: «ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذاهم مبصرون؛ پرهيزگاران هنگامي كه شيطاني پيرامون حريم آنها گردش كند متوجه مي گردند و بيدار و بصير مي باشند.»

6.عبرت گرفتن از مسائل گوناگون

اگر كسي بطور دائم از آنچه كه پيرامونش مي گذرد و يا در گذشته به وقوع پيوسته به ديده عبرت نگاه كند به راحتي مي تواند به نتيجه جريانات واقف شده و با بصيرتي كه پيدا مي كند از گرفتار شدن از هلاكت نجات پيدا كند.حضرت علي عليه السلام در اين خصوص فرموده اند : ف ي كلّ اعت بار است بصاأ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 472 ) در هر عبرت گرفتني بصيرتي است.و در بيان ديگري اين امر را منوت به دوام عبرت گرفتن دانسته اند و بيان دشته اند : دوام ال اعت بار يؤدّ ي لي ال است بصار (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 472(

7.ذكر و ياد الهي

از ديگر راههاي رسيدن به بصيرت ذكر و ياد الهي مي باشد حضرت علي عليه السلام فرموده اند: من ذكر اللّه استبصر (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص : 189) يعني هر كه ياد كند خدا را بصيرت يابد.

8. پيمودن مسير اهل بصيرت

به عنوان نمونه يكي از ويژگي هاي برجسته ياران امام حسين عليه السلام در جريان عاشورا بصيرت مي باشد .

بنا براين ما نيز مي توانيم با مطالعه زندگي اينگونه افراد ، ويژگي هايي كه موجب شد تا به اين صفت متصف شوند را پيدا كرده و با الگو قرار دادن رفتار آنها ما نيز در زمره اهل بصيرت قرار بگيريم .

راه دست يابي به بصيرت

چنان كه گفته شد براي دست يابي به بصيرتي چنين تاثيرگذار درشخص و جامعه ورفتارهاي فردي و اجتماعي، مي بايست ابزارهاي درست و مناسبي چون چشم و گوش و مانند آن را داشت، چنان كه لازم است از قلبي سالم و سليم بهره مند بود؛ زيرا اگر قلب آدمي، بيمار و داراي پرده هائي از شقاوت و قساوت و جهل و بي تقوايي باشد، هرگز نمي توان از اين قلب، اميد بصيرت و روشنگري داشت.

انسان براي اين كه به بصيرت و روشنگري واقعي برسد مي بايست با مهار نفس خود هرگونه پلشتي ها را از خود بزايد و تقواي فطري را پاس دارد. هنگامي كه تقواي فطري كه مقتضي پرهيز از هر پلشتي و پليدي چون دروغگويي و پيمان شكني و مانند آن است، در انساني وجود داشته باشد، آن گاه است كه هدايت الهي از طريق وحي و الهام در وي تأثيرگذار خواهد بود و اهل ايمان به خدا و پيامبر(ص) و قرآن مي شود و درهاي بصيرت بر روي وي گشوده مي شود و چشم و دلش به گونه اي ديگر به مسايل مي نگرد و تحليل و تبيين كرده و توصيه هايي را صادر مي كند.

از نظر قرآن بصيرت و روشنگري، بينش و نگرش درست و صحيحي است كه آدمي با اين امور مي تواند آن را به دست آورد؛ بنابراين كساني كه به وسيله اعضا و جوارح خويش تنها در انديشه پاسخ گويي به خواسته هاي نفساني هستند و يا پلشتي ها و پليدي ها براي آنان معنا و مفهومي ندارد، نمي توانند به بصيرتي دست يابند كه حقايق را بر آنان منكشف سازد و آنان را نسبت به كار درست از نادرست آگاه و هوشيار كند و قدرت تشخيص شان را افزايش دهد و در نهايت از كار نادرست باز دارد.

خداوند در آيه 203 سوره اعراف به ايمان به عنوان مهم ترين عامل دست يابي انسان به قدرت تشخيص حق از باطل و درست از نادرست يعني بصيرت اشاره مي كند و در ادامه در آيه 201 همين سوره تقوا را از مهم ترين عوامل تحقق بخش بصيرت و روشن دلي در آدمي برمي شمارد.

البته هرگز نمي توان نقش بينش را در نگرش ها و افكار و انديشه هاي آدمي ناديده گرفت. از اين رو خداوند پس از ايمان كه امري بينشي و نگرشي است به مسئله شناخت نسبت به آخرت و ايمان به آن در تحقق بصيرت آدمي اشاره مي كند و دنياگريزي و آخرت گرايي در افراد را عاملي مهم در تحقق بصيرت برمي شمارد. (ص آيات 54 و 64(

از ديگر علل و عواملي كه در اين مسئله مهم و اساسي است مي توان به عبرت گيري از مسايل جهان و هستي اشاره كرد. تأكيد خداوند برتوجه به آيات و نشانه هاي الهي از آن روست كه انسان با تحليل آن ها مي تواند نسبت ها را به درستي به دست آورد و در يك آزمون خطا و تصحيح، تجربيات بسيار مفيدي را در زمينه هاي مختلف كسب كند.

بسياري از مردم در يك فرآيند، به بصيرت دست مي يابند، زيرا بصيرت از اموري نيست كه ناگهان تحقق يابد، بلكه در يك فرآيند با علل و عوامل مختلف در انسان پديدار مي شود كه در اين ميان نمي توان نقش مهم نشانه ها و نشانه شناسي را ناديده گرفت. از اين رو توجه به آيات و نشانه هاي الهي در هستي از هر نوع و جنسي در آيات 2 و 12 سوره ذاريات و نيز آيات 6 تا 8 سوره ق مورد تأكيد قرار گرفته است.

انسان با تحليل دقيق داشته هاي خودشان كه از آن به آيات انفسي ياد مي شود و داده هاي بيروني كه از آن به آيات آفاقي ياد شده است، مي تواند اميدوار باشد كه به يك شناخت يقيني برسد.

هرچه تفكر و دقت در آيات انفسي و آفاقي و نشانه شناسي در انسان، قوي تر شود، دقت و تأمل و تحليل وي نيز افزايش مي يابد و يقين او از علم اليقين حصولي به عين اليقين شهودي و حق اليقين حضوري مي رسد. به اين معنا كه نهايت تفكر و انديشه در آيات انفسي و آفاقي، درك حضوري و دانش وجودي است كه ديگر اين دانش جزو ذات وي مي باشد.

بر اين اساس هر كسي بايد در مسايل زندگي از امور اجتماعي و سياسي خويش چنان دقت و توجه داشته باشد كه بتواند از راه نشانه ها، حقيقت را كشف و شهود كند و در ادامه با تقواي سياسي در مسير آن گام بردارد. كساني كه از هيچ نشانه كوچك و جزيي نمي گذرندو آن را در يك پازل دسته بندي مي كنند و در جاي مناسب قرار مي دهند، مي توانند در نهايت، تبيين درستي از مسئله بيابند و واقعيت امور پوشيده را بر خود آشكار سازند. گاه يك فتنه مي تواند اين پازل هايي كه در سايه روشن هاي ترديد قرارگرفته است آشكار سازد و تصويري روشن از حركات و اقدامات و رفتارهاي شخص و يا گروه ارائه دهد.

بارها ديده شده است كه اهل نفاق و كفر و شرك در اين فتنه ها خود را لو داده اند؛ زيرا گمان برده اند كه موفقيت را در دست دارند و چهره واقعي خويش را آشكار مي كنند و يا اين كه حركت و رفتاري را از خود بروز مي دهند كه مي تواند به عنوان متغير ربطي ميان تمامي پازل ها و قطعات پيشين، معنايي را القا و روشن سازد.به سخن ديگر، فتنه ها فرصت هاي شناختي براي بسياري از مردم نسبت به رهبران و نظريه پردازان و تصميم گيران اصلي است كه همواره با درايت و كياست معاويه اي و عمر و عاصي خواسته اند تا خود را مخفي و نهان كنند و انديشه ها و افكار پليد خود را از انظار دور دارند. در اين هنگام فتنه ها، همانند نوري در تاريكي، چهره واقعي خواص را نشان مي دهد و بطلان همه يا برخي كارها و رفتارهايشان را براي توده هاي مردم آشكار مي سازد.

بنابراين مهم ترين رفتاري كه از توده هاي مردم انتظار مي رود آن است كه در فتنه ها به نشانه ها توجه كنند، و با بهره گيري از اصول اساسي اسلام و قرآن، حق را از باطل باز شناسند و خواص و رجال سياسي كشور را براساس آن معيار به ارزيابي نشينند و در نهايت، راه خويش را از گمراهان و منافقان جدا سازند.

در داستان حضرت اميرمؤمنان(ع) در جنگ صفين و فتنه بزرگ آن برخي از اهل ترديد نمي دانستند كه حق با علي يا معاويه است؛ زيرا يك نشانه چون شهادت عمار به دست گروه باغي و طغيانگر، براي توده هاي مردم آشكار كرد كه معاويه بر باطل است. هر چند كه در آن زمان بسياري از لشكريان معاويه با توجيه عمر و عاص فريب خوردند، ولي زنگارهاي بسيار و پرده هاي استواري از دغل و تزوير و دروغ با شهادت عمار به عنوان يك نشانه فرو ريخت و از ميان برداشته شد و اهل حق توانستند راه خويش را دريابند.

در حقيقت هر نشانه اي در هر فتنه اي براي توده هاي مردم مي تواند به عنوان نشانه اي از درستي و نادرستي كس يا گروه و يا حكومتي باشد.

به هر حال داشتن بصيرت نيازمند اسباب و ابزارهاي مناسبي است كه قدرت تشخيص آدمي را نسبت به حق و باطل برانگيزد و به وي توانايي دهد تا پس از شناخت، نسبت به آن واكنش درست و مناسبي انجام دهد و همانند بلعم باعوراها و يا سامري ها عمل نكند و همراه فرعون و طاغوت در صف استكبار و كفر و باطل نايستد.

نتيجه گيري

اگرچه برخورداري از بصيرت در تمام عرصه هاي زندگي الزامي است، اما در برخي عرصه ها ضروري تر به نظر مي رسد. به همين دليل است كه رهبر معظم انقلاب از لزوم بصيرت در شناخت دشمن و ترفندهايش سخن گفته و يادآور شده اند كه در دوران ممزوج شدن حق و باطل بايد مراقب بود كه حق و باطل مشتبه نشوند و انجام هر حركت عمومي در وضعيت كنوني جهان براساس بصيرت باشد.

از نگاه ايشان حركت در جهان پيچيده امروز تنها با بصيرت امكان پذير است، چراكه ملت ها تنها با بصيرت مي توانند به حقوق خود دست يابند. شناخت موانع راه، شناخت راه هاي جلوگيري از موانع و شناخت راه براي برداشتن موانع نيز تنها با بصيرت ميسر خواهد بود. به همين دليل است كه رهبري انقلاب به بصيرت يافتن در هدف و وسيله به منظور تغيير رفتارها تأكيد دارند.

انتخابات، روشن كردن مرزهاي خودي از دشمن و دفاع از دين، بزنگاه هايي هستند كه از منظر رهبري بيش از هر زمان ديگري نياز به بصيرت دارند؛ البته ايشان انتخاب رهبر از سوي مجلس خبرگان رهبري، احقاق حقوق مردم در دستگاه قضايي و مناسك حج را نيز از اين دست بزنگاه ها مي دانند.

آنچنان كه پيروزي انقلاب اسلامي ايران از جمله ثمرات حاصل از بصيرت بوده، انتخاب نامزدهاي اصلح از سوي مردم در هر انتخاباتي اعم از رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي، مجلس خبرگان و... نيز تداوم بخش اين راه بوده است. به همين دليل است كه همواره رهبري انقلاب، مردم را به برخورداري از بصيرت در اين انتخاب ها توصيه مي كنند. ايشان فرمودند: «ملت ايران وقت انتخابات كه مي رسد، احتياج به بصيرت دارد. نگاه كند ببيند دشمن چه موضعي در قبال اين حركت عظيم مردمي گرفته است. مردم بايد حواس خود را جمع كنند تا درست تصميم بگيرند.»

واكنش مناسب مردم به تبليغات هسته اي و شكست دادن دشمن در تضعيف قوا و رابطه ملت با مسئولان نيز از ديگر ثمرات حاصل از بصيرت است كه رهبر معظم انقلاب در طول سخنراني هايشان بارها بر آن تأكيد كرده اند.

بنابراين اگر امروز سخنان رهبري را فهميديم و عمل كرديم و قدر ولايت را دانستيم، آنوقت مي توان گفت كه بصيرت پيدا كرده ايم.

 

موانع صله ارحام

موانع صله ارحام 

از نظر قرآن کریم، دو مورد مهم ترین موانع صله رحم است که در آیه 36 سوره نساء، این مسئله مورد تأکید قرار دارد، خداوند در این آیه می فرماید:

«وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکوا بِهِ شَیئًا وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکتْ أَیمَانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» خداوند در ابتدای این آیه بر تقوا تأکید کرده و در ادامه به احسان کردن به والدین و ذی القربی تأکید دارد و در ادامه بیان می دارد که «إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» باید بدانیم که خداوند در این آیه مختالا و فخوراً را بیان می دارد. مختال کسی است که تکبر می ورزد و فخور کسی است که حالت فخر فروشی دارد و دارای روحیه خود برتر بینی است؛ خداوند این دو را دو عامل قطع رحم می داند.

انسانی که دارای تکبر باشد، نمی تواند با فامیل ارتباط داشته باشند؛ این که یکی بر کسی دیگر فخرفروشی کرده و تکبر ورزد، موجب می شود انسان با ارحام قطع رابطه کند؛ چراکه خویشان می فهمند که آنها از موضع ارحام با آنها سخن نمی گوید.

گاهی فخرفروشی و تکبر را یکی می دانیم، ولی این دو با هم تفاوت دارد، ممکن است فردی در ظاهر متواضع باشد ولی فخر فروشی نماید، اما متکبر کسی است که دیگران را در اندازه خود نمی بیند و این روحیه او در رفتار و گفتارش مشخص است. اگر انسان افتخارات خود را برای دیگران بیان می کند و خویشان خود را تحقیر کند؛ موجب قطع رحم می کند. کسی که در کنار برادر و خویشان خود است، نباید احساسی غیر از ارحام داشته باشد؛ در غیر این صورت موجب بر هم خورد ارتباط با خویشان می شود.

 تأثیر تجمل گرایی بر صله ارحام

تجمل گرایی می تواند از عوامل قطع رحم باشد. تجمل گرایی موجب می شود تا شخص نتواند با خویشاوندان خود ارتباط داشته باشند؛ در این عرصه قرآن می فرماید «ان الله لا یحب المسرفین». بیان این نکته ضروری است که تجمل گرایی با جمال گرایی تفاوت دارد. انسان به صورت فطری جمال گراست و خدا نیز نه تنها این مسئله را مزمت نکرده، بلکه می فرماید که «خضوا بزینتکم»؛ انسان باید با زیبایی به مسجد رود؛ خداوند خود زیبای مطلق است و بندگانی که دنیال زیبایی معنوی و مادی هستند، دوست دارد.

آنچه در اسلام مزمت شده، تجمل گرایی است که یکی از مصادیق آن اسراف می باشد. خانواده هایی هستند که مقید به زینت هایی خاصی بوده و جوری خانه های خود را زینت می دهند که این کار برای دیگران دشوار است؛ بر این اساس زمانی که خویشانشان وارد خانه آنها می شوند، افسرده خاطر شده و چه بسا خجالت می کشند که به خانه او بیاید. این وضعیت موجب قطع رحم می شود.

انسان اگر آنچه که خدا فرموده را در زندگی خود رعایت کند، می داند که زیبایی حقیقی در دوری از زینت های رقابتی است. زینت زیبای زندگی این است که انسان در فضایی آرام زندگی کند؛ اگر دنیا از انسان سلب آرامش کند، وی به زیبایی دست نمی یابد. اگر خدا به ما توفیق دهد که از تجمل گرایی دوری کنیم و به حد وسع خود از جمال و زیبایی دنیا بهره مند شویم، به زیبایی حقیقی دست پیدا می کنیم.

 پدر و مادر، بهترین ارحام

از منظر قرآن و آموزه های دینی، پدر و مادر در بالاترین مرتبه ارحام هستند؛ مسئله ای که در مباحث فقهی نیز به آن توجه زیادی شده است که از جمله مصادیق آن تقسیم ارث است.

 شیوه برقراری صله ارحام

انسان باید این مسئله را با خود حل کند که به عنوان مسلمان موظف است به دستورات خدا جامه عمل بپوشاند؛ یعنی، همان گونه که مسلمان موظف به عبادت خداست، نسبت به دستور خدا درباره صله رحم نیز وظیفه دارد. البته ما باید ببینیم شیوه درست صله رحم، چگونه است؟ اگر فردی دارای مشکل اعتقادی، سیاسی، فکری و... است، لازم نیست با او صله رحم برقرار کرد. البته اگر فردی می داند که می تواند از این ظرفیت استفاده کرده و بر خویشاوند خود تأثیر داشته باشد، لازم است که با او ارتباط داشته باشد. اگر رحم انسان، جزو اعداء الله به شمار می آید، انسان این وظیفه را ندارد که با او ارتباط داشته باشد؛ ما باید در چارچوب تفکر دین، رفتار کنیم تا هم به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و هم تأثیر مثبتی بر ارحام خود داشته باشیم.

البته در این حوزه پدر و مادر استثنی هستند؛ انسان باید همواره رابطه خود را با پدر و مادر حفظ کند و حالت خدمت گزاری به آنها داشته باشد؛ هرچند لازم است مراقب باشد که تحت تأثیر آنها قرار نگیرد.

 دشمنان خدا چه کسانی هستند؟

یک قِسم از دشمنان خدا، کافران هستند؛ گاهی ممکن است مسلمانی دشمن خدا باشد، به این معنی که مسلمان جاسوس است، با ارزش های دینی تعارض دارد و در حلقه های فکری و رفتاری دشمنان خدا قرار دارد. ممکن است که شما نسبت به دشمن بودن او تصریح نداشته باشید، ولی حرف زدن و رفتار او، حرف ها و رفتارهای دشمنان اسلام و خداست؛ این فرد مواضع آنها را تبیین می کنند. آنها منافقان هستند، منافقان با دشمنان خدا هم پیمان هستند. دشمن خدا کسی است که کاری را انجام دهد که کفار و مشرکان انجام می دهند. ربا خواران، مفسدان جامعه و کسانی که فسق را در جامعه ترویج می دهند دشمنان خدا هستند.

موانع صله ی رحم

تاکید بر صله ی رحم در آیات و روایات، و نیز بر شمردن آثار فراوان مترتب بر آن، و توجه به عواقب قطع رحم، بهترین انگیزه برای کوشش در راستای بر طرف نمودن موانع و مشکلات بر سر راه این معاشرت اجتماعی می باشد. در این فصل به بررسی برخی از موانع صله ی رحم می پردازیم:

1) جهالت یا غفلت نسبت به وظایف دینی

به راستی که یک تراول پانصد هزار تومانی، نزد کودکی که به ارزش آن واقف نیست، با یک تکه کاغذ بی ارزش برابر است. عدم اطلاع از ارزش والای صله ی رحم، و عدم آگاهی کافی از عواقب وخیم قطع رابطه ی فامیلی در وهله ی اول، و غفلت از این دو در مرحله ی بعد، از اصلی ترین عوامل ترک این واجب الهی می باشد.

2) تسامح در دین داری

غرق شدن در کام دنیا و لذت های آن، و افتادن در دام تجمل گرایی و دنیاپرستی، باعث شده، تفکر و اندیشه ی برخی از انسان های دنیازده، از ماده و مادیات فراتر نرود. در چنین شرایطی کسب اموال و تصاحب دنیا، اولین و آخرین هدف، و تنها مسابقه ی معنی دار، در زندگی این انسان ها بوده، و دین و تعالیم الهی در حاشیه قرار می گیرد.
و به قول قرآن:
و من الناس من یعبد الله علی حرف(286)
به بیان دیگر، به هر اندازه که دنیا در چشم مردم، بزرگ تر جلوه کند، دین و آموزه های دینی اهمیت خود را بیشتر از دست می دهند. برای چنین اشخاصی صله ی رحم و قطع آن، به یک معنا و یا بی معنا خواهد بود. و چه بسا اگر دنیای خود را در قطع آن بپندارند، به آن اهتمام خواهند ورزید.
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
زمانی خواهد رسید که مردم به تلف شدن دین اهمیتی نمی دهند، هنگامی که دنیای آن ها محفوظ و سالم باشد(287).
این گونه افراد باید بدانند که عمل به مفاهیم دینی، جز خوشبختی و پیروزی مادی و معنوی چیزی را به همراه ندارد، هم چنان که سرنوشت کسانی که به این گنج عظیم پشت می کنند، جز خسران و پشیمانی چیزی نخواهد بود.

3) تاثیر پذیری از فرهنگ غرب

تقلید کورکورانه از فرهنگ غرب و تاثیر پذیری از آن، راه و روش نادرستی است، که می تواند جامعه ی ما را با خطرناک ترین شکل ممکن مواجه ساخته و ارزش های اسلامی را کم رنگ نماید. در حقیقت نظام خانواه در اروپا و آمریکا، نظامی غلط، بی پایه و بدون محتواست.
دید و بازدید در غرب، معنا و مفهومی نداشته، و مردم در آنجا، تنها در پی کسب مادیات، و روی آوردن به شهوات می باشند.
انسان های سست عنصر، که می کوشند غرب را با تمام نقص ها و معایبش نصب العین خود قرار داده، و از ملیت و مذهب خود فرسنگ ها فاصله بگیرند، تا به پندار خود در سلک انسان های شایسته، به روز، پیشرفته و با فرهنگ درآیند، بدانند که با این کار، روز به روز فاصله شان از خدا، خود خانواده، خویشان و خوشبختی، بیشتر و بیشتر خواهد شد.

4) کم رنگ شدن ارزش های اخلاقی

در وانفسای تمدن لجام گسیخته ی امروز، و روی آوردن انسان های به مادیت، این، اخلاق و ارزش های اخلاقی است که روز به روز مقابل دینای رنگارنگ و پرجاذبه ی ما، هر چه بیشتر رنگ می بازد تا جایی که برخی از مفاهیم اخلاقی به دست فراموشی شمرده می شود.
شاید شما هم با افرادی رو به رو شده باشید که با کشیدن آهی سرد و ممتد می گویند: خوشا آن روزها! رفاه نبود، اما صفا و صمیمیت زیاد بود. اما آیا نمی شود در کنار رفاه و آسایش مادی، با رفت و آمدهای فامیلی و اهتمام به صله ی رحم، صفا و صمیمیت و محبت و محبوبیت را بر زندگی حاکم ساخت؟

5) برخی از رذایل اخلاقی

رذایل اخلاقی مانند تکبر، حسد، چشم هم چشمی، سخن چینی، روحیه - ی تجسس و فضولی، حرص و طمع و خساست طبع، بداخلاقی، کم رویی، پروریی و غیره می توانند بر صله ی رحم، اثر منفی گذاشته و منجر به کاهش روابط فامیلی گردد.
در این رابطه داشتن روحیه ی عفو و گذشت و آراسته شدن به مکارم اخلاقی مانند تواضع، قناعت، سخاوت، خویشتن داری، خوش رویی و خوش خویی و اعتماد بر فضل و کرم و رزاقیت حضرت حق می تواند کارگشا باشد.

) گرانی، هزینه های سنگین و توقعات بالا

گاهی توقعات بالای خانواده ها، که با وجود تورم و گرانی، منجر به صرف هزینه های زیاد در میهمانی ها می شود، باعث ایجاد فاصله بین خانواده ها می گردد.
با توجهبه تعالیم دین اسلام، صله ی رحم بدون صرف هیچ گونه هزینه ای قابل اجرا می باشد. همان طور که بارها اشاره شد، در احادیث بی شماری در امر صله ی رحم، به سلام، و پذیرایی با جرعه ای آب، بسنده شده است.
چه خوب است با بازگشت به دستورات دقیق دین اسلام، سنت های غلط را از زندگی خود حذف نموده، و با رویکرد به سادگی، مانع قطع روابط و از بین رفتن ارتباطات فامیلی شویم.

7) دوری مسیر

با برزگ شدن شهرها، و افزایش ترافیک در خیابان ها، و نیز با ایجاد فرصت های شغلی و تحصیلی متنوع و مسافرت افراد به شهرهای دیگر، شرایط برای دید و بازدیدهای فامیلی منظم و مکرر، سخت، و در برخی از موارد غیر ممکن شده است. در بسیاری از موارد ارتباطهای دیداری به سالی یک بار، آن هم در ایام نوروز، تقلیل یافته است.
آنچه در این جدایی، بیشتر تعجب انسان را بر می انگیزاند، و بی توجهی افراد خویشاوند را در ایفای وظیفه صله ی رحم توجیه ناپذیر معرفی می کند، کثرت وسایل و امکانات ارتباطی ارتباطی بسیاری پیشرفته ای است که به یمن تمدن صنعتی جدید، امکان وصول به آن برای همگان، میسور شده و با بذل کمترین هزینه، ادای درجاتی از وظیفه ی صله ی رحم را برای ایشان ممکن ساخته است؛ با این وجود، به مقتضای این تجربه ی روان شناختی کهن که هر که از دیده برفت، از دل برود. ابداع وسایل ارتباطی جدید نیز، نتوانست آن گونه که باید، فاصله ی جغرافیایی میان افراد را در نوردیده و ارتباط ایشان را همچنان ثابت و استوار نگه دارد.
8) کثرع استغلات، کمبود و یا نبود وقت
) کوچک شدن فضای مسکونی و مشکل مسکن
1) افزایش اختلاف در سطوح فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خانواده ها و غیره

* تعریف صله ارحام

صله ارحام، اهمیت فراوانی در اسلام دارد و بر اساس تحقیقی که در مسئله مفهوم شناسی صله ارحام انجام شده است؛ کسی که به واسطه نسبت از جانب پدر، عمو، عمه، خاله، دایی و کسی که به واسطه نسب به انسان نزدیک می شود؛ از مصادیق رحم است. صله رحم به معنای ایجاد ارتباط, دید و بازدید و رسیدگی به امور خویشان و نزدیکان می باشد که در قرآن کریم بر این مسئله توجه خاصی شده و بسیاری از آیات به آن پرداخته اند.

* صله ارحام هم تراز عدالت و احسان

خداوند در آیه 90 سوره مبارکه نحل، می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَ ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَالْبَغْی یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ» خداوند در این آیه صله رحم را در کنار رعایت عدالت و احسان قرار می دهد که نشان دهنده جایگاه و اهمیت صله ارحام و رسیدگی به ذی القربی است. ترتیب آورده شدن این مسائل نیز در این آیه قابل توجه است؛ خداوند انسان ها را ابتدا به عدالت و بعد از آن به احسان و ایتای ذی القربی امر می کند. از این آیه این نکته بر می آید احسان و رسیدگی به ذی القربی در مقام اهمیت، در کنار عدالت هستند, ولی در مقام عمل، در رتبه پایین تر نسبت به عدالت است؛ یعنی است که صله ارحام نباید جلوی عدالت در جامعه را بگیرد.

این که خداوند متعال انسان ها را به عدل، احسان و رسیدگی به ذی القربی امر کرده؛ یعنی عدالت که مهم ترین شاخصه جامعه مطلوب است و این که گفته می شود امام زمان (عج) ظهور کرده و عدالت مطلوب خداوند را در جامعه اجرا می کند؛ در کنار صله ارحام مورد تأکید خداوند است. همچنین «ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ» نیز در این آیه به معنای ارتباط صله رحم با ترک فحشا و منکر و جلوگیری از بروز آن در جامعه است.

* گروه هایی که دچار خسران می شوند

خداوند در آیه 27 سوره مبارکه بقره نسبت به مسئله صله رحم هشدار می دهد و می فرماید: «الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ». چند گروه از افراد هستند که دچار خسارت می شوند؛ می دانیم که خسارت با زیان تفاوت دارد، به این معنی که خسارت به معنای از دست دادن اصل سرمایه است؛ این که انسان عمر خود را مصرف می کند و در قبال آن چیزی به دست نیاود، خسارت کرده است، چون عمر خود را که سرمایه اوست، از دست داده است. بر اساس این آیه، نخستین گروه، کسانی هستند که پیمان خود را با خدا (پیمان بندگی و اطاعت از خدا) می شکنند. در ادامه می فرماید: «وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ»؛ برخی افراد جایی را که خدا فرموده ارتباط برقرار کنید نادیده می گیرند که از مصادیق بارز آن صله رحم است. پس وقتی صله رحم را قطع می کنند، دچار خسران می شوند. البته این خسارت اعم از خسارت مادی، معنوی، روحی و... است؛ «وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ» و کسانی که در زمین فساد می کنند. وقتی خداوند صله رحم را در ردیف عمل نمودن به عهد خدا قرار داده، بیانگر اهمیت این مسئله است.

* برخی مکاتب انسان را از ارحام دور می کند

مکتب اسلام بین پیمان بستن با خدا و صله ارحام پیوند زده است و این امر یکی از مهم ترین روش های استراتژیک تفکر دینی در اسلام می باشد که میان این دو جمع کرده است. اما متأسفانه، برخی که به مکتبی وابسته می شوند، از پدر و مادر و ارحام خود می برند، همان گونه که دیده شد، منافقان وقتی در کمپ های خود در عراق مستقر شدند، به طور کلی از پدر و مادر خود بریدند. ولی در تفکر دین اسلام و قرآن، نه تنها ارتباط افراد ترک نمی شود، بلکه مورد امر و تأکید خداوند نیز قرار می گیرد و کسانی هم که صله رحم را ترک می کنند، مورد تهدید و توبیخ قرار می گیرد.

* تقوای الهی، رعایت حقوق الهی و ارحام است

در آیه اول سوره مبارکه نساء خداوند می فرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا»؛ خداوند در این آیه ابتدا انسان ها را به تقوا امر می کند. تقوا در این آیه هم می تواند معنای لغوی که پرهیز از آنچه انسان را از عقلانیت و خدا دور می کند و هم معنای خاص آن مورد نظر باشد که پرهیز از آنچه محرم الهی و تعهد به آنچه واجب خداست.

«وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ» از خدایی پرهیز کنید که مورد سؤال واقع می شوید؛ «وَالأرْحَامَ» و ارحام. بر اساس این آیه، انسان نسبت به حقوق خداوند و نیز نسبت به حقوق ارحام مورد سؤال قرار می گیرد. این آیه معنای تقوا که رعایت حقوق خدا و ارحام است را بیان می کند.

در ادامه آیه، خداوند می فرماید که «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا» خداوند مراقب شماست. نباید از مراقبت خدا نسبت به تقوای الهی و حفظ حقوق ارحام غفلت کنیم.

* آثار مثبت و برکات صله رحم

صله ارحام آثار شرعی و قانونی ای دارد که در جوامع بشری رعایت می شود، ساز و کار خاصی نیز از نظر فقهی و حقوقی در اسلام دارد؛ مسئله ای مانند ارث، که ممکن است افراد صله ارحام را هم قطع کنند، ولی با احکام مربوطه، از یکدیگر ارث می برد. این مسئله هم آثار تکوینی و هم آثار تشریعی ارحام است.

اثر دیگر صله رحم در آیه «قَالُوا یا شُعَیبُ مَا نَفْقَهُ کثِیرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاک فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلا رَهْطُک لَرَجَمْنَاک وَمَا أَنْتَ عَلَینَا بِعَزِیزٍ (هود، آیه ٩١ مطرح شده است؛ بر اساس این آیه، زمانی که قوم شعیب، او را تهدید می کنند، به او می گویند که اگر خویشاوندان تو نبودند، ما تو را سنگ سار می کردیم و امنیت و آرامش را از تو می گرفتیم. این نشان می دهد که انسان در پناه خویشاوندان صالح و خوب در آرامش قرار می گیرد.

زمانی که انسان با خویشان خود ارتباط دارد، امنیت روحی و اجتماعی به دست خواهد آورد. همان طور که ارحام صالح نبی اکرم صلی الله علیه و آله، از او حمایت کردند و این موجب ثبات قدرت ایشان شد و پیامبر از آن برای تبلیغ و ترویج اسلام استفاده نمود. همچنین وقتی انسان با خویشان خود ارتباط داشته باشد، می تواند از خانه های آنها استفاده کند؛ در آیه 61 سوره مبارکه نور خداوند بیان داشته است: «لَیسَ عَلَی الأعْمَی حَرَجٌ وَلا عَلَی الأعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلا عَلَی أَنْفُسِکمْ أَنْ تَأْکلُوا مِنْ بُیوتِکمْ أَوْ بُیوتِ آبَائِکمْ أَوْ بُیوتِ أُمَّهَاتِکمْ أَوْ بُیوتِ إِخْوَانِکمْ أَوْ بُیوتِ أَخَوَاتِکمْ أَوْ بُیوتِ أَعْمَامِکمْ أَوْ بُیوتِ عَمَّاتِکمْ أَوْ بُیوتِ أَخْوَالِکمْ أَوْ بُیوتِ خَالاتِکمْ أَوْ مَا مَلَکتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکمْ لَیسَ عَلَیکمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْکلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنْفُسِکمْ تَحِیةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَکةً طَیبَةً کذَلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمُ الآیاتِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ؛ بر اساس این آیه، انسان می تواند از خانه های خویشان خود که در این آیه از آن نام برده است، استفاده کند.

همچنین بر اساس آیه 18 سوره فاطر که می فرماید: «وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَی حِمْلِهَا لا یحْمَلْ مِنْهُ شَیءٌ وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَی إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَمَنْ تَزَکی فَإِنَّمَا یتَزَکی لِنَفْسِهِ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ» و همچنین بر اساس آیه 49 سوره مبارکه نمل، خداوند بیان می داد: «قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِک أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ» نشان می دهد که انسان با صله ارحام و رفت و آمد می تواند از حمایت آنها بهره مند شود.

* هشدار خداوند!

ما نقطه طلاقی در دستورات دینی و رعایت صله ارحام داریم؛ در بسیاری از عرصه ها عمل به دستورات الهی و صله رحم در تعارض با هم نیستد، به این معنی که پدر و مادر، خواهر و برادر و خویشان از مؤمنان هستند و نسبت به ارزش های الهی پایبندند، در چنین شرایطی انسان مشکلی در انجام صله ارحام ندارد، ولی گاهی ممکن است ارتباط با خویشان و انجام تکلیف الهی با هم تعارض پیدا کند. حال باید دید وظیفه چیست؟

در عین این که خداوند ما را به صله ارحام امر می کند، به ما هشدار می دهد که صله رحم ما را از مسیر درست منحرف نسازد. از یک سو، امر می کند به پدر و مادر و ذی القربی احسان کنید اما نسبت به مراقبت از شرک ورزی به خدا نیز هشدار می دهد؛ یعنی این که این احسان بر شما تأثیر نگذارد.

در صدر اسلام، بسیاری از خانواده ها، به دلیل مسلمان شدن فرزندشان و رفتاری که این فرزند در برخورد با والدین و خانواده نشان می داد، موجب می شد که آنها نیز به اسلام ایمان آورند؛ از جمله آنها جناب عمار یاسر بود.

* آسیب های انجام صله رحم!

ممکن است در صورت بی توجهی در صلح ارحام، در برخی موارد گرفتار گناه و انحراف شویم؛ خداوند می فرماید که گاهی اوقات ممکن است ارحام، انسان را از راه رسیدن به خدا باز دارد و موجب تمایل انسان به سمت دشمنان شود. درست است که در اسلام بر صله ارحام تأکید شده، ولی گاهی می بینیم که برخی با ارزش های دینی و اسلامی مشکل دارند و اگر با او رفت آمد کنیم، یقیناً بر ما تأثیر می گذارد. در آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کفَرُوا بِمَا جَاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیاکمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکمْ إِنْ کنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (ممتحنه، آیه١»

خداوند می فرماید: دشمنان من و دشمنان خود را اوالیا انتخاب نکنید؛ (اولیا به معنی دوست و سرپرست است) و با آنها رابطه مودت آمیز برقرار نکنید. در آیه سوم همین سوره خداوند می فرماید: «لَنْ تَنْفَعَکمْ أَرْحَامُکمْ وَلا أَوْلادُکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ یفْصِلُ بَینَکمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (ممتحنه، آیه ٣ اگر ارحام شما از دشمنان خدا بودند، مراقب باشید تا این رحم بر شما تأثیرنگذارد که این عیاق شدن موجب شود فرد گمان کند می تواند بر شما تأثیربگذارد.

انسان باید از برقراری ارتباط با افرادی که با راه خدا و ارزش های دینی همسو نیستند، اجتناب کند و انسان نباید تحت تأثیر قرار گیرد چون در این مورد نهی خدا قرار دارد.

* بی عدالتی، خطری که در پی صله ارحام می آید، باید مراقبت آن بود

از آسیب های دیگر که در صله ارحام ممکن است بروز یابد، بی عدالتی است؛ انسان ممکن است به وسیله ارحام به بی عدالتی گرفتار شود. در تاریخ افرادی زندگی می کردند که به دلیل ارحام خود به جامعه ظلم کردند و پایه گذاران ظلم در جامعه شدند، درحالی که از رهبران جامعه نیز به شمار می رفتند؛ آنها برای ارحام و خویشان خود سهمیه و حقوق بی جا، آن هم از بیت المال مسلمین قرار داده بودند و بذل و بخشش های بی مورد از بیت المال داشتند.

سوره انعام آیه 152 به این مسئله اشاره دارد: «وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْیتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ حَتَّی یبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکیلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لا نُکلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ (انعام، آیه ١٥٢ خدا می فرماید که انسان از آنچه گفته می شود باید عدالت را رعایت کند، ولو این که شخص از ارحام و خویشاوندان شما باشد. خداوند ما را به قسط امر می کند و بیان می دارد که وقتی می خواهید سخنی بگویید، عدالت را رعایت کنید. تا چه رصد به این که انسان برای ارحام، در بیت المال تصرف کند.

از جمله چیزهایی که محل لغزش است، این است که کسی مسئول باشد، دستش برسد و حق عموم مردم را پایمال کرده و این حق را به ارحام خود دهد. بنابراین، اگر نتیجه رعایت عدالت این باشد که ذی القربی ما را ترک کنند، نه تنها اشکال ندارد، بلکه خوب هم است.

* آثار سوء ترک صله رحم

یکی از آثار ترک صله رحم خسارت در ابعاد معنوی، مادی، کوتاه شدن عمر و... است. در سوره بقره آیه 27 این مسئله تأکید شده است: «الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ» یکی از آثار مهم قطع رحم، این است که انسان در روز قیامت به عذاب الهی گرفتار می شود.

در آیه 25 سوره مبارکه رعد نیز آمده است: «وَالَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»؛ این آیه هشدار می دهد که قطع رحم نکنید، بعد بیان می دارد که این ها، کسانی هستند که به لعنت خدا گرفتار می شوند. انسان هایی که خود و بدون دلیل ترک صله رحم کند، لعنت خدا بر آنها شامل می شود و عاقبت بدی در روز قیامت بر آنها است.

نکته ای که در این آیه وجود دارد، این است که نفرین خدا برای این دنیاست؛ چون خداوند جداگانه نسبت به «وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» هشدار داده است؛ این افراد در همین دنیا گرفتار لعنت و نفرین خدا می شوند.

از دیگر آثار قطع رحم، نشناختن حقایق است؛ انسان با قطع رحم با حقایق آشنا نمی شود. همین که انسان ارتباط خود را با خویشان، خدایی تعریف کند، بصیرت او بیشتر شده و حقایق بیشتری در پیش روی او گشوده می شود. در سوره مبارکه محمد (ص)، بیان می دارد که کسانی که ترک صله رحم کنند، خدا آنها را مورد لعن قرار داده و کَر می کند تا حقایق را نشنوند، چشمانشان را نیز کور می کند. البته منظور از کر و کور شدن به این معنی نیست که در دنیا گوش و چشم خود را از دست دهند، بلکه چشم و گوش دل را از دست می دهند و نمی توانند حقایق را ببینند و بشنوند.

آسیب دیگر در قطع صله رحم، نفاق است. افرادی که بی جهت قطع رحم می کنند، دچار نفاق می شوند. در آیه 22 سوره محمد (ص) به بحث نفاق نیز تأکید دارد.

* موانع صله ارحام

از نظر قرآن کریم، دو مورد مهم ترین موانع صله رحم است که در آیه 36 سوره نساء، این مسئله مورد تأکید قرار دارد، خداوند در این آیه می فرماید: «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکوا بِهِ شَیئًا وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکتْ أَیمَانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» خداوند در ابتدای این آیه بر تقوا تأکید کرده و در ادامه به احسان کردن به والدین و ذی القربی تأکید دارد و در ادامه بیان می دارد که «إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» باید بدانیم که خداوند در این آیه مختالا و فخوراً را بیان می دارد. مختال کسی است که تکبر می ورزد و فخور کسی است که حالت فخر فروشی دارد و دارای روحیه خود برتر بینی است؛ خداوند این دو را دو عامل قطع رحم می داند.

انسانی که دارای تکبر باشد، نمی تواند با فامیل ارتباط داشته باشند؛ این که یکی بر کسی دیگر فخرفروشی کرده و تکبر ورزد، موجب می شود انسان با ارحام قطع رابطه کند؛ چراکه خویشان می فهمند که آنها از موضع ارحام با آنها سخن نمی گوید.

گاهی فخرفروشی و تکبر را یکی می دانیم، ولی این دو با هم تفاوت دارد، ممکن است فردی در ظاهر متواضع باشد ولی فخر فروشی نماید، اما متکبر کسی است که دیگران را در اندازه خود نمی بیند و این روحیه او در رفتار و گفتارش مشخص است. اگر انسان افتخارات خود را برای دیگران بیان می کند و خویشان خود را تحقیر کند؛ موجب قطع رحم می کند. کسی که در کنار برادر و خویشان خود است، نباید احساسی غیر از ارحام داشته باشد؛ در غیر این صورت موجب بر هم خورد ارتباط با خویشان می شود.

صله ارحام و روش های دید و بازدید

مطلع الفجر:صله رحم تنها در دید و بازدید خلاصه نمی‌شود بلکه باید این دید و بازدید همراه با مهر و محبت و صفا و صمیمیت باشد و برخی از علما، کمک مالی به ارحام (در صورت نیاز) را جزء صله ارحام می‌دانند.

 

به گزارش مطلع الفجر ، زهرا آصالح/صله رحم، به معنای محبت، رسیدگی نسبت به خویشان و نزدیکان (سه طبقه ارث) و دید و بازدید با آنهاست؛ در فقه اسلامی، ارحام و خویشان نسبی از حقوق بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند و به آن‌ها توجه زیادی شده است، مثلاً در مواردی که انسان حقوق مالی (نذر، صدقه، زکات و…) به عهده دارد، اگر میان بستگان وی افراد نیازمندی وجود داشته باشند، باید آن‌ها را بر دیگران مقدم بدارد. بنابراین صله رحم تنها در دید و بازدید خلاصه نمی‌شود بلکه باید این دید و باز دید همراه با مهر و محبت و صفا و صمیمیت باشد و برخی از علما، کمک مالی به ارحام (در صورت نیاز) را جزء صله ارحام می‌دانند.

تا زمانی که “مسافرت های نوروزی” رسم نشده بود، در شهرها و محله هایی که آشنایی های شغلی و همسایگی و “روابط چهره به چهره” جایی داشت، دید و بازدید های نوروزی، وظیفه ای کم و بیش الزامی به شمار می رفت؛ در حالی که اکنون چه بسا آشنایانی هستند که متاسفانه فقط سالی یک بار، آنهم در دید و بازدیدهای نوروزی، به خانه یکدیگر می روند.

برخی از روش های صله رحم و حمایت از خویشاوندان عبارتند از:

 -۱کمک جانی: می توان گفت که بزرگ ترین مرتبه صله رحم، رسیدگی جانی به خویشان است و آن در جایی است که جان یکی از بستگان در خطر باشد که در این صورت وی باید تا پای جان بایستد و از خویشاوندان خود ـ در چارچوب اسلام و معیارهای مکتبی ـ دفاع کند، تا ضرر را از او دفع نمایند. رسول خدا ( ص ) فرمود:هر کس با جان و مالش، صله رحم کند، خدای متعال اجر صد شهید به او می دهد.

 -۲ کمک مالی: اگر در مواردی میان بستگان انسان افراد نیازمند وجود دارد، رسیدگی مالی به ایشان لازم است. این گونه مسائل ریشه در فطرت انسان دارد و اسلام نسبت به آن تأکید فراوانی دارد، تا آنجا که قرآن کمک به بستگان را جزء حقوق مالی محسوب می کند و آنجا که سخن از کمک اقوام به میان آمده، آن را به عنوان یک حق واجب ذکر کرده، می فرماید:

«و آتِ ذَالقربی حقَّهُ و المِسکینَ»

حقوق خویشاوندان و مسکین را ادا کن.

امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ نیز می فرماید:

»فَمَنْ اَتاهُ اللهُ مالاً فَلْیَصِله بِه قَرابَتَهُ «

کسی که از سوی خدا ثروتی به دست آورد، باید بستگان خویش را به وسیله آن دستگیری کند.

۳ کمک فکری: رسیدگی فکری در جایی است که یکی از بستگان انسان برای هدایت شدن نیاز به راهنمایی دارد. به عنوان مثال: یکی از اقوام انسان اهل نماز و روزه نیست، اگر نزد او رفتن و راهنمایی کردن، از فضیلت نماز و روزه سخن گفتن و ترساندن از پیامدهای ترک نماز و روزه در او مؤثر می شود، بر انسان لازم است که نزدش رفته و به او کمک فکری کند که امر به معروف و نهی از منکر است. علما نیز در این رابطه با اینکه آیا انسان می تواند از نظر شرعی با خویشاوندانی که بی تقوا و بی نماز و ضد انقلابند از قبیل پدر، مادر، خواهر و غیره قطع رحم نماید ؟ پاسخ می دهند که : قطع رحم جایز نیست، ولی باید آنها را با مراعات موازین امر به معروف و نهی از منکر کند.

-۴ کمک عاطفی: شاید برخی تصورکنند که اصرار و تأکید اسلام درباره صله رحم برای افرادی است که تمکّن مالی دارند و اشخاصی که از نظر مالی در تنگنا هستند و توان رسیدگی به دیگران را ندارند، برایشان لازم نیست. این تصور نادرستی است، زیرا هدف از صله رحم برقرار کردن ارتباط و پیوند عاطفی با خویشاوندان است و این ارتباط از راه های گوناگونی امکان پذیر است. گاهی رفتن به منازل خویشان، سلام و احوالپرسی، تلفن زدن و نامه نوشتن، محبت ایجاد می کند و سبب دلجویی از خویشان می شود. به فرموده امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ»صِلُوا اَرْحامَکُم وَ لَو بِالتَّسلیمِ « با بستگان خود صله رحم کنید، گرچه با سلام کردن (به آنان) باشد.

گاهی نیز شرکت در غم و شادی خویشان از موارد صله رحم است؛ شرکت در مراسم تشییع جنازه و مجالس ترحیم و دلجویی از بازماندگان آنان، و نیز شرکت در مجالس جشن و سرور آنان، رسیدگی عاطفی محسوب می شود که در تقویت و تحکیم رابطه خویشاوندی نقش مؤثری دارد.

 

 -۵ ترک آزار: یکی از بهترین روش های صله رحم با خویشاوندان، ترک اذیت و آزار آنان است. بدین معنا پرهیز از غیبت، تهمت، زخم زبان و شماتت آنان، دخالت نکردن در زندگی آنها به عناوین مختلف، عیبجویی نکردن از آنان و… از بهترین موارد صله رحم است. اگر کسی نمی تواند به بستگان خود کمک مالی کند، لااقل باید زمینه اذیّت و آزار آنان را فراهم نکند.

امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:

بهترین چیزی که به آن صله رحم می شود، خودداری کردن از اذیت و آزار آنان است.

 

 آثار رسیدگی به خویشان

صله رحم آثار و فواید ارزنده ای برای انسان دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف ـ طول عمر؛ یکی از مهم ترین آثار صله رحم، طولانی شدن عمر است. امام رضا ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:

چه بسا مردی که تنها سه سال از عمرش باقی مانده است، اما خدا به خاطر صله رحم، باقیمانده عمرش را به سی سال می رساند و خدا آنچه را می خواهد، انجام می دهد.

شخصی به نام مَیسِر از امام باقر یا امام صادق ـ علیهما السّلام ـ نقل کرده که آن حضرت فرمود:

ای مَیسِر گمان می کنم به خویشان خود نیکی می کنی؟ گفتم: آری فدایت شوم! من در نوجوانی در بازار کار می کردم و دو درهم مزد می گرفتم، یک درهم آن را به عمّه ام و درهم دیگر را به خاله ام می دادم. آن گاه امام فرمود : به خدا سوگند تاکنون دوبار مرگت فرا رسیده، ولی به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است.

ب ـ فراوانی روزی؛ حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود:

هر کس دوست دارد، خدا عمرش را طولانی و روزی اش را افزایش دهد، باید صله رحم کند.

ج ـ حسن خلق؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

رسیدگی به خویشان، اخلاق را نیکو می کند.

د ـ پاکی اعمال و دفع بلا؛ امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:

رسیدگی به خویشان، اعمال را پاک می کند و بلا را دور می سازد.

هـ آسانی حساب؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

رسیدگی به خویشان حساب روز قیامت را آسان کرده و از مرگ بد جلوگیری می کند.

و آبادی شهرها: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

صله رحم و خوشرفتاری با همسایه شهرها را آباد می کند.

 

 

بعضی از روایاتی که در آنها به این آثار اشاره شده را در اینجا می آوریم:

۱-پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: هر کس برای من یک چیز را ضمانت کند من برای او چهار چیز را ضمانت خواهم کرد. صله رحم انجام دهد. خداوند او را دوست دارد؛ روزی اش را توسعه می دهد؛ عمرش را طولانی می سازد و او را در بهشتی که وعده داده وارد می کند.

۲- پیامبر اسلام(ص) فرمود: صله رحم شهرها را آباد می سازد و عمرها را طولانی می کند، هر چند اهلش از نیکان نباشند.

امام صادق(ع) فرمود: صله رحم، خلق را نیکو، آدم را سخاوتمند و نفس را پاکیزه می سازد.

آن حضرت همچنین فرمود: صله رحم، مرگ را به تاخیر می اندازد؛ سبب دوستی در خانواده می گردد؛ حساب قیامت را آسان می کند و از گناهان آدمی می کاهد. پس با خویشان خود پیوند برقرار کنید و به برادرانتان نیکی کنید، هر چند با خوب سلام کردن و جواب سلام دادن باشد.

امام حسین (علیه السلام):آن‌ کس‌ در صله‌ رحم‌ بهتر است‌ که‌ نسبت‌ به‌ خویشاوندانی‌ که‌ با او قطع‌ رابطه‌ کرده‌اند ، دلجویی‌ و صله‌ رحم‌ نماید.

از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم منقول است که هیچ عملى ثوابش زودتر از صله رحم نمى‏رسد.

مراتب خویشاوندی (اولویت در صله رحم)

با توجه به گستره پیوند خویشاوندی از یک سو و ناتوانی انسان‌ها در رعایت آن با همه خویشاوندان از سوی دیگر، در آیات و روایات به رعایت ترتیب در پیوند خویشاوندی توجه شده است.

بر پایه روایات یاد شده مراتب صله رحم شرح زیرند:

۱٫ پدر و مادر و از این دو نیز مادر مقدم است؛

۲٫ برادران و خواهران،

۳٫ دیگر اقوام نسبی (عشیره: عموها، عمه‌ها، عموزاده‌ها و ….)

۴٫ بستگان سببی (دامادها و …). البته ازدواج زمینه الحاق سبب به نسبت را فراهم می‌کند.

از رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) روایت شده است که می‌فرماید: پنج دانه خرما با پنج گرده نان یا پنج دینار و درهمی که انسان به دست می‌آورد و می‌خواهد آن را مصرف کند با ارزش‌ترین انفاق‌ها آن است که به والدین خود انفاق کند. دوم بر خود و خانواده‌اش و سوم به نزدیکان تهیدستش. چهارم به همسایگان فقیر و پنجم در راه خدا که از نظر پاداش کمترین است، یعنی تمام اقسام پنج‌گانه چون به دستور خدا و در راه اوست ثواب دارند؛ ولی ثواب صدقه از ثواب آن چهار کار خیر کمتر است.

امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم می‌فرمود: (در رعایت حقوق خویشاوندی) از خانواده خود آغاز کن: نخست به مادرت، پدرت، خواهرت، برادرت. سپس با رعایت مراتب نزدیکان، هر یک به تو نزدیک‌ترند.

در روایت دیگری آمده است: ای علی! برای نیکی با والدین خود دو سال و برای پیوند خویشاوندی یک سال سفر کن.

 

مهم ترین ویژگیهای مسئولان از دیدگاه امام صادق(ع)

مهم ترین ویژگیهای مسئولان از دیدگاه امام صادق(ع)

 

          عدالت محوری

از اوصافی که می توان برای یک مدیر مؤمن و شایسته مطرح کرد، اهتمام به عدالت اجتماعی و عدل محور بودن است. این واژه مقدس که در قرآن کریم و متون روایی اسلامی به طور گسترده، مطرح و بر فراگیر بودن آن تأکید شده است، مفهومی پربار، امیدآفرین و نشاط انگیز دارد.

خداوند با تأکید فراوان به گسترش عدالت اجتماعی و سیاسی در لایه های گوناگون جامعه اسلامی عنایت ورزیده است و به اهل ایمان فرمان می دهد: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون»؛[2] «ای کسانی که ایمان آورده اید! برای خدا قیام کنید و از روی عدالت گواهی دهید، مبادا دشمنی با گروهی، شما را به ترک عدالت [و انصاف] متمایل کند. عدالت پیشه کنید که به تقوا نزدیک است و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند نسبت به آنچه انجام می دهید با خبر است.»

امام صادق(ع) درباره الگوی مدیران حکومت اسلامی، یعنی حضرت محمد(ص) می فرماید: «آن بزرگوار، چنان عدالت را در برنامه های مدیریتی خود به مرحله عمل درآورده بود که حتی لحظات خود را در جلسات عمومی در میان حاضران تقسیم می کرد و در نگاه خودش بین افراد، تبعیض قائل نبود.»[3]

رسول اکرم(ص) همواره می فرمود: «وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُم؛[4] من مأمور شده ام که عدالت را میان شما برقرار سازم.»

قاطعیت در اجرای عدالت

اساسا یک مدیر عادل، همزمان با اجرای عدالت در تمام ابعاد آن، ناچار است برای اجرای عدالت با مفسدان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، مروجان فساد، فحشا و بی بندوباری، بر هم زنندگان عزت و استقلال کشور و سایر موانع عدالت مقابله کند.

امام ششم در این باره فرمود: «لَا یُقِیمُ النَّاسَ إِلَّا السَّیْفُ؛[5] تنها شمشیر، مردم را استوار می گرداند.»

آری در سایه مدیریت مدیران عدالت محور، باید اهل تقوا و انسانهای پاکدامن، در آسایش زندگی کنند و خائنان و افراد آلوده دامن در هراس به سر برند. به همین سبب، صادق آل محمد(ع) می فرماید: «حَدٌّ یُقَامُ لِلَّهِ فِی الْأَرْضِ أَفْضَلُ مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً؛[6] اجرای یک مورد حد برای خدا در زمین بهتر از باریدن چهل روز باران خواهد بود.»

در اینجا شایسته است که آن سخن تاریخی از مولای عدالت پیشگان را به یاد آ وریم که به عبیدالله بن عباس یکی از مدیران حکومت علوی، که از جاده صداقت و عدالت خارج شده و به بیت المال خیانت کرده بود عتاب کرد و در آخر فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلَا مِثْلَ فِعْلِکَ الَّذِی فَعَلْتَ مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَةٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَةٍ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا؛[7] به خدا سوگند! اگر حسن و حسین چنان می کردند که تو انجام دادی از من روی خوش نمی دیدند و به آرزو نمی رسیدند تا آنکه حق را از آنان باز پس ستانم.»

اشتیاق به خدمت

دولتمردان پیرو مذهب جعفری(ع) همواره خود را در مقابل مشکلات مردم، مسئول می دانند و برای رفع نیازها و گرفتاریهای اهل ایمان با تمام وجود اقدام می کنند.

آنان ریاست و منصب دولتی را هرگز به عنوان یک طعمه چرب و نرم حساب نمی کنند؛ بلکه فرصت و وسیله ای برای احقاق حقوق محرومان و مستضعفان جامعه می شمارند و تلاش می کنند تا زمانی که مشکل برادر دینی و ایمانی خود را حل نکرده اند، به آسایش و راحتی خود نیندیشند.

دولتمردان و مدیرانی که کانون مهر و محبت و رحمت اند و با گشاده رویی و اشتیاق تمام به خدمت مردم می پردازند، در قلب جامعه و در دل انسانها جای دارند.

یک کارگزار و مدیر با ایمان در جامعه اسلامی، این نوای ملکوتی ششمین پیشوای شیعیان جهان را با گوش جال می شنود و نصب العین خود قرار می دهد که: «أَیُّمَا مُؤْمِنٍ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ کُرْبَةً وَ هُوَ مُعْسِرٌ یَسَّرَ اللَّهُ لَهُ حَوَائِجَهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَنْ سَتَرَ عَلَی مُؤْمِنٍ عَوْرَةً یَخَافُهَا سَتَرَ اللَّهُ عَلَیْهِ سَبْعِینَ عَوْرَةً مِنْ عَوْرَاتِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ فِی عَوْنِ الْمُؤْمِنِ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُ فِی عَوْنِ أَخِیهِ فَانْتَفِعُوا بِالْعِظَةِ وَ ارْغَبُوا فِی الْخَیْرِ؛[8] هر مؤمنی گرفتاری مؤمنی در سختی افتاده را برطرف کند، خداوند حوایج دنیا و آخرتش را آسان می گرداند و هر مؤمنی عیب مؤمنی را بپوشاند که [آن مؤمن] از آن می ترسد، خداوند 70 عیب دنیوی و اخروی او را می پوشاند و تا زمانی که مؤمن در جهت یاری به برادرش باشد، خداوند او را یاری می کند. پس بوسیله موعظه و پند سود ببرید و در کار خیر رغبت داشته باشید.»

دولتمردان و مدیرانی که کانون مهر و محبت و رحمت اند و با گشاده رویی و اشتیاق تمام به خدمت مردم می پردازند، در قلب جامعه و در دل انسانها جای دارند. آنان با عمل پسندیده خود در روح و جان مردم نفوذ می کنند و پیوسته بر اثر لطف الهی از پشتیبانی مردم برخوردارند و عزت و احترام خواهند داشت.

امام صادق(ع) در پیام ارزشمندی به مدیران و آحاد جامعه اسلامی چنین توصیه فرمود: «یَحِقُّ عَلَی الْمُسْلِمِینَ الِاجْتِهَادُ فِی التَّوَاصُلِ وَ التَّعَاوُنُ عَلَی التَّعَاطُفِ وَ الْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَ تَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَی بَعْضٍ حَتَّی تَکُونُوا کَمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رُحَماءُ بَیْنَهُم؛[9] بر مسلمانان شایسته است که در پیوستن کوشش کنند و در مهرورزی و عطوفت نسبت به یکدیگر مشارک و همکاری کرده و مواسات نسبت به حاجتمندان داشته باشند. و عطوفت آنان نسبت به هم به گونه ای باشد که خداوند در قرآن شما را به آن امر کرد و فرمود: مؤمنین با همدیگر مهربانند. »

در حقیقت، خدمت به برادران دینی بالاترین عبادتی است که هیچ امر خیری به درجه آن نمی رسد. آن گرامی فرمود: «خداوند متعال به چیزی همانند گام برداشتن در راه خدمت و نیکی به برادران دینی عبادت نشده است.»[10]

ساده زیستی و اجتناب از اشرافی گری

مدیران شایسته در حکومت اسلامی، ساده زیستی را یک خصلت خداپسندانه و باعث رسیدن به کمالات روح و ارتقای کیفی در انجام کارهای جامعه و خدمت به مردم می دانند.

آنان همواره این اندیشه خداپسندانه را در ذهن خود می پرورانند که مهم ترین راز و رمز توفیق رسول گرامی اسلام(ص) و ائمه هدی: در جذب دلهای مشتاق سعادت، خصلت ساده زیستی و تواضع در برخورد با مردم بوده است.

آنان می دانند که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُه؛[11] خداوند بزرگ بر پیشوایان عادل واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان برابر قرار دهند تا تنگدستی، فرد مستمند را به طغیان و سرکشی وادار نکند.»

امام صادق(ع) دلدادگان به مظاهر دنیوی را مذمت کرد و فرمود: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ عَبَدَ الدِّینَارَ وَ الدِّرْهَم؛[12] مشمول لعن و غضب خداست، کسی که بنده درهم و دینار باشد.»

از اوصافی که می توان برای یک مدیر مؤمن و شایسته مطرح کرد، اهتمام به عدالت اجتماعی و عدل محور بودن است. این واژه مقدس که در قرآن کریم و متون روایی اسلامی به طور گسترده، مطرح و بر فراگیر بودن آن تأکید شده است، مفهومی پربار، امیدآفرین و نشاط انگیز دارد.

آن گرامی درباره ضرورت زندگی ساده و بی آلایش مدیران و رهبران جامعه اسلامی می فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ أَنِّی وَاجِدٌ أَنْ أُطْعِمَهُمُ الْحِنْطَةَ عَلَی وَجْهِهَا وَ لَکِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَانِیَ اللَّهُ قَدْ أَحْسَنْتُ تَقْدِیرَ الْمَعِیشَةِ؛[13] خدا می داند که من می توانم خانواده ام را با خرمای خوب اطعام نمایم [و به بهترین صورت زندگی کنم]؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزی صحیح زندگی ببیند.»

آری دلبستگی به دنیا علاوه بر اینکه مانع کمال انسان و باعث بدبینی عموم مردم است؛ باعث می شود تا یک مدیر در لذتهای زودگر دنیا غوطه ور شود و از نوع محرومیتهای طبقات نیازمند جامعه غافل باشد.

کارگزاران پیرو اهل بیت: هرگز این سخن گهربار امام صادق(ع) را فراموش نمی کنند که فرمود: «إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُجَاوِرَ الْجَلِیلَ فِی دَارِهِ وَ تَسْکُنَ الْفِرْدَوْسَ فِی جِوَارِهِ فَلْتَهُنْ عَلَیْکَ الدُّنْیَا وَ اجْعَلِ الْمَوْتَ نُصْبَ عَیْنِکَ وَ لَا تَدَّخِرْ شَیْئاً لِغَدٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ لَکَ مَا قَدَّمْتَ وَ عَلَیْکَ مَا أَخَّرْتَ؛[14] اگر دوست داری که در درگاه الهی با خدا همنشین شوی و در بهشت در جوار حضرت باریتعالی مسکن گزینی، باید دنیا [و مظاهر فریبنده آن] در نظر تو پست و خوار باشد. مرگ را نصب العین خود قرار بده [و برای خود در این دنیا] چیزی ذخیره نکن و بدان آنچه قبلا از اعمال نیک در این دنیا برای جهان آخرت تقدیم داشته ای به حال تو سودمند خواهد بود و از کارهای نیک که انجام آنها را به تأخیر انداخته ای ضرر خواهی کرد.»

از منظر امام صادق(ع) یک مسلمان با ایمان با زندگی ساده ، بی پیرایه و دل کندن از علایق دنیوی و زرق و برق آن، سعادت خود را در هر دو جهان تضمین می کند.

امام خمینی1 درباره ضرورت ساده زیستی مسئولان حکومتی می فرمود: مصیبتهایی که ملتها می کشند از این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان جامعه، در پی این هستند که ثروتشان را زیاد کنند.[15]

مدیران شایسته در حکومت اسلامی، ساده زیستی را یک خصلت خداپسندانه و باعث رسیدن به کمالات روح و ارتقای کیفی در انجام کارهای جامعه و خدمت به مردم می دانند.

آن بزرگوار در فراز دیگری از سخنانش خطاب به دولتمردان و روحانیان صاحب منصب کشور می فرماید: «اگر روزی از نظر زندگی از مردم عادی بالاتر رفتید بدانید که دیر یا زود مطرود می شوید.»[16]

«شما گمان نکنید اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجهه تان نزد مردم بزرگ می شود. آن چیزی که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است این است که زندگی شما ساده باشد؛ همان گونه که سران اسلام و پیغمبر اسلام(ص) و امیر مومنان(ع) و ائمه ما: زندگی شان ساده و عادی بود؛ بلکه پایین تر از عادی.»[17]

امانتداری و صداقت

از مهم ترین نیازهای عصر ما میان آحاد جامعه به ویژه متولیان امور حکومتی، تقویت و ترویج خصلتهای زیبای امانتداری و راستگویی است؛ زیرا فراگیر شدن پدیده دروغ، خیانت، دورویی و نفاق آثار و تبعات منفی و ناشایستی در جامعه دارد و لازم است که در عزل و نصبهای مدیران، این ویژگیها با کمال جدیت پیگیری، و تشویق و تنبیه افراد به طور شفاف با این معیارهای پسندیده انجام شود.

باید افراد چاپلوس، دروغگو و خیانت پیشه طرد، و انسانهای امین و درستکار شناسایی شوند و در مصدر امور قرار بگیرند. آشکار کردن آثار و برکات امانتداری و صداقت، آموزش عملی و تشویق انسانهای امین و صادق، و معرفی الگوهای پاکدامنی و راستی، مهم ترین نیاز جامعه به ویژه در سطح مدیران است.

امام صادق(ع) در بیان معیار انتخاب افراد می فرماید: «لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّی لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة؛[18] به نماز و روزه افراد فریفته نشوید؛ چه بسا که شخصی به نماز و روزه عادت کرده و ترک آن برایش وحشت آور و آزار دهنده است؛ بلکه آنها را در مقام راستگویی و امانتداری آزمایش کنید.»

پستهای دولتی در حکومت اسلامی، امانتهایی بس حساس و ارزشمندند و خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِه»؛[19] «خداوند متعال به شما فرمان می دهد که امانتها را به اهلش بسپارید.»

بنابراین ویژگی امانتداری و راستگویی باید در اوصاف مدیران جامعه اسلامی با تمام وجود، دنبال، و منصبهای حکومتی به عنوان امانتهایی گرانسنگ به اهلش واگذار شود.

امام صادق(ع) درباره انتخاب علی(ع) به عنوان جانشین رسول خدا(ص) و پیشوایی امت اسلام به این دو صفت اشاره می کند و به یار وفادارش عبدالله بن ابی یعفور پیام می دهد که ای عبدالله! جعفر بن محمد به تو سلام می رساند و یادآور می شود: «اُنْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ علی(ع) عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ9 فَالْزَمْهُ فَإِنَّ علی(ع) إِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ9 بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة؛[20] به ویژگیهای علی(ع) در نزد رسول خدا(ص) بنگر و به آنها ملتزم شو! براستی علی(ع) به وسیله راستگویی و امانتداری به آن ویژگیها در نزد پیامبر(ص) رسید.»

امام صادق(ع) در گفتاری چنین هشدار می دهد: «لا تَنْظُرُوا اِلی کَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ کَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ ضَطْنَتِهِمْ بِاللَّیْلِ اُنْظُرُوا اِلی صِدْقِ الحَدیثِ وَ أداءِ الاَمَانَةِ؛ نگاه نکنید به بسیاری نماز و روزه و حج و کارهای نیک و دعا و زمزمه های شبانه افراد! نگاه کنید به راستگویی و امانتداری مردم.» [21]

از منظر پیشوای صادق(ع) امانتداری، 3 مرحله دارد و کسی را نمی توان امین به حساب آورد؛ مگر اینکه در این 3 مرحله، امانتداری خود را اثبات کند: در حفظ اموال، حفظ اسرار و رازهای پنهانی و پاسداری از ناموس مردم. اگر فردی 2 مورد را رعایت کند؛ اما در یکی دیگر از عهده برنیاید، امین نخواهد بود.

آن حضرت در این باره فرمود: «لَا یَکُونُ الْأَمِینُ أَمِیناً حَتَّی یُؤْتَمَنَ عَلَی ثَلَاثَةٍ فَیُؤَدِّیَهَا عَلَی الْأَمْوَالِ وَ الْأَسْرَارِ وَ الْفُرُوجِ وَ إِنْ حَفِظَ اثْنَیْنِ وَ ضَیَّعَ وَاحِدَةً فَلَیْسَ بِأَمِین؛[22] شخص را نمی توان امین به حساب آورد مگر آن که در سه چیز امانتداری خود را انجام دهد: بر اموال، اسرار و ناموس [مردم]. و اگر دوتای اینها را حافظ باشد و یکی را ضایع کند، امین نیست.»

حسن خلق، استقامت و پایدرای، عظمت نفس، ولایت پذیری، شهرت گریزی، اجتناب از اعمال ریایی، رسیدگی به خانواده، رعایت ادب در معاشرت با افراد، دوری از مجالس گناه، تلاوت قرآن و استفاده از فرصتها از دیگر ویژگیهای شیعیان، خدمتگزاران و مسئولان جامعه اسلامی از منظر امام صادق(ع) است.

 

حضرت علي (علیه‌السلام)با تاکید بر اینکه گزینشها برای تصدی مسئولیتها نه ویژگیهای اتنسابی و دوری و نزدیکی افراد بلکه می باید ویژگیهای اکتسابی باشد بیان می دارند که در به كار گماشتن عامل و كارگزار، هيچ توصيه‏اى را مپذير و تنها لياقت و امانت‏دارى را مدنظر داشته باش.
«لا تقبلن في استعمال عمالك و امرائك الا شفاعه الكفايه والامانه‏».

حضرت در جاي ديگري با يك جمله ساده و كامل، ضمن تاكيد بر اصل شايسته گزيني، تمام حكومت هاي نالايق و نامشروع زمان خود و تاريخ بشر را كه با رابطه محوري روي كار آمده اند، زير سوال برده، مي فرمايد:
“شگفتا، آيا خلافت با رفاقت و خويشي هم مي شود؟”( جورج جرداق، الامام علي صوت العداله الانسانيه، ج1، ص168)

بعد از ذكر اين مقدمات اين سوال رخ مي نمايد اكنون كه بناست طي يك فرآيند شفاف و همه گير بر اساس ويژگيهاي اكتسابي، افراد جهت احراز مناصب گزينش شوند چه ويژگيهايي در حاكمان نظام اسلامي مي بايد وجود داشته باشد؟

در پاسخ به سوال فوق، به موارد ذيل به عنوان مهمترين ويژگيهاي عمومي اشاره مي نمايم:

1- علم و دانش در خصوص حوزه مسئوليت:
إبن أبى الحديد از نَصْر بن مزاحم از على (علیه‌السلام)نقل مى کند که حضرت (علیه‌السلام)در نامه اى به معاويه و اصحابش نوشت:
"فانّ أولى الناس بأمر هذه الأمة قديماً و حديثاً أقربها من الرسول وأعلمها بالکتاب وافقهها فى الدين أولها اسلاماً وأفضلها جهاداً وأشدها بما تحمله الأئمة من أمر الأمة اضطلاعاً فاتقوا اللّه الذى اليه ترجعون ولاتبسوا الحق بالباطل وانتم تعلمون"( شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج3، ص210)
به درستى که سزاوارترين اين مردم به حکومت در گذشته و حال کسى است که نزديک تر از ديگران به رسول خدا باشد و به کتاب خدا داناتر و در دين فقيه تر و اولين آورنده اسلام باشد و در جهاد فضيلت اش بيش تر و در امور مربوط به امت نيرومندترين آن ها باشد. پس تقواى خداوندى را پيشه کنيد که به سوى او باز مى گرديد و حق را با باطل ملتبس نکنيد در حالى که مى دانيد.

هرچند اين سخنان در خصوص زعامت امر و خلافت بيان شده اما با تنقيح مناط به راحتي مي توان درك كرد كه همچنانچه ولي امر مي بايد در امر خدا اناتر باشد چراكه برآن اساس مي خواهد حكم براند، ساير مسئولين نيز مي بايد در حوزه تخصصي خود علم و دانش كافي را داشته باشند.

در حديثي بسيار مهم از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرموده‌اند:
"از نظر من فرق نمي‌کند که کار را به خائن واگذار کنم يا به ناشي و نا وارد."!(تحف العقول، ص 367).

2- تجربه كاري:
علي (علیه‌السلام) در نامه به مالك اشتر با تاكيد بر لزوم تجربه مندي در امور مي فرمايند:
افراد با تجربه را به عنوان كارگزار انتخاب نما(نهج البلاغه، نامه 53)

3- حسن تدبير:
حسن تدبير معياري ضروري براي زمامداران و مديران مي‌باشد. هيچ مديريتي نمي‌تواند بدون تدبير درست راه به جايي ببرد و هر جا كه نابساماني و تباهي مشاهده مي‌شود بايد در جستجوي نوعي بي‌تدبيري در آنجا برآمد و اساساً از مهمترين عوامل فروپاشي سازمان‌ها و دولت‌ها سوءتدبير است. علی (علیه‌السلام)در این خصوص می فرمایند: «چهار چيز دليل برگشت (روزگار و اوضاع و احوال دولت‌ها و حكومت‌هاست)، بدي تدبير و زشتي تبذير و كمي عبرت گرفتن و بسياري مغرور شدن» (غررالحكم).

 

4- سعه صدر:
از ويژگي‌هاي مهم مسئولان و مديران سعة‌صدر است، ‌كسي داراي سعه صدر است كه از گشادگي روح و همتي عالي و انديشه‌اي بلند برخوردار باشد. سعة صدر موجب دورانديشي و واقع‌نگري مسئولان و مديران مي‌شود و اگر دولتمردان فاقد اين خصلت باشند از عهدة بسياري از مشكلات و نارسايي‌ها برنخواهند آمد. يك مدير اسلامي بايد بداند كه در مصدر امور با فراز و نشيب‌هاي گوناگوني مواجه بوده و براي دستيابي به اهداف تشكيلات، سختي‌هاي فراوان در پيش دارد و اگر حوصله، بردباري و بلندهمتي را سلاح خود نسازد در اثر فشارهاي جانبي و پيشامدهاي ناگوار حركات غيرمترقبه‌اي از خود نشان مي‌دهد كه بعضاً اعتبار مديريت و مسئوليت او را زير سئوال مي‌برد. سعة‌صدر آنقدر مهم است كه حضرت علي (علیه‌السلام)آن را ابزار حكومت مي‌دانند:
آله الرئاسه سِعَهُ الصَدر (نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 176).

5- نظم و انضباط:
نظم،‌ برنامه‌ريزي و زمان‌بندي يكي از عوامل مؤثر در موفقيت مدير است، چرا كه مدير سازمان از سويي كارها و وظايف متعددي برعهده دارد و از سوي ديگر وقت او محدود است. امام علي (علیه‌السلام)در بخشي از عهدنامه خود به مالك اشتر مي‌فرمايد: «كار هر روز را همان روز انجام بده، زيرا هر روز كاري مخصوص به خود دارد» (نهج البلاغه، نامه 53).

مانتداری و صداقت

از مهم ترین نیازهای عصر ما میان آحاد جامعه به ویژه متولیان امور حکومتی، تقویت و ترویج خصلتهای زیبای امانتداری و راستگویی است؛ زیرا فراگیر شدن پدیده دروغ، خیانت، دورویی و نفاق آثار و تبعات منفی و ناشایستی در جامعه دارد و لازم است که در عزل و نصبهای مدیران، این ویژگیها با کمال جدیت پیگیری، و تشویق و تنبیه افراد به طور شفاف با این معیارهای پسندیده انجام شود.

باید افراد چاپلوس، دروغگو و خیانت پیشه طرد، و انسانهای امین و درستکار شناسایی شوند و در مصدر امور قرار بگیرند. آشکار کردن آثار و برکات امانتداری و صداقت، آموزش عملی و تشویق انسانهای امین و صادق، و معرفی الگوهای پاکدامنی و راستی، مهم ترین نیاز جامعه به ویژه در سطح مدیران است.

امام صادق(ع) در بیان معیار انتخاب افراد می فرماید: «لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّی لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة؛[18] به نماز و روزه افراد فریفته نشوید؛ چه بسا که شخصی به نماز و روزه عادت کرده و ترک آن برایش وحشت آور و آزار دهنده است؛ بلکه آنها را در مقام راستگویی و امانتداری آزمایش کنید.»

پستهای دولتی در حکومت اسلامی، امانتهایی بس حساس و ارزشمندند و خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِه»؛[19] «خداوند متعال به شما فرمان می دهد که امانتها را به اهلش بسپارید.»

بنابراین ویژگی امانتداری و راستگویی باید در اوصاف مدیران جامعه اسلامی با تمام وجود، دنبال، و منصبهای حکومتی به عنوان امانتهایی گرانسنگ به اهلش واگذار شود.

امام صادق(ع) درباره انتخاب علی(ع) به عنوان جانشین رسول خدا(ص) و پیشوایی امت اسلام به این دو صفت اشاره می کند و به یار وفادارش عبدالله بن ابی یعفور پیام می دهد که ای عبدالله! جعفر بن محمد به تو سلام می رساند و یادآور می شود: «اُنْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ علی(ع) عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ9 فَالْزَمْهُ فَإِنَّ علی(ع) إِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ9 بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة؛[20] به ویژگیهای علی(ع) در نزد رسول خدا(ص) بنگر و به آنها ملتزم شو! براستی علی(ع) به وسیله راستگویی و امانتداری به آن ویژگیها در نزد پیامبر(ص) رسید.»

امام صادق(ع) در گفتاری چنین هشدار می دهد: «لا تَنْظُرُوا اِلی کَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ کَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ ضَطْنَتِهِمْ بِاللَّیْلِ اُنْظُرُوا اِلی صِدْقِ الحَدیثِ وَ أداءِ الاَمَانَةِ؛ نگاه نکنید به بسیاری نماز و روزه و حج و کارهای نیک و دعا و زمزمه های شبانه افراد! نگاه کنید به راستگویی و امانتداری مردم.» [21]

از منظر پیشوای صادق(ع) امانتداری، 3 مرحله دارد و کسی را نمی توان امین به حساب آورد؛ مگر اینکه در این 3 مرحله، امانتداری خود را اثبات کند: در حفظ اموال، حفظ اسرار و رازهای پنهانی و پاسداری از ناموس مردم. اگر فردی 2 مورد را رعایت کند؛ اما در یکی دیگر از عهده برنیاید، امین نخواهد بود.

آن حضرت در این باره فرمود: «لَا یَکُونُ الْأَمِینُ أَمِیناً حَتَّی یُؤْتَمَنَ عَلَی ثَلَاثَةٍ فَیُؤَدِّیَهَا عَلَی الْأَمْوَالِ وَ الْأَسْرَارِ وَ الْفُرُوجِ وَ إِنْ حَفِظَ اثْنَیْنِ وَ ضَیَّعَ وَاحِدَةً فَلَیْسَ بِأَمِین؛[22] شخص را نمی توان امین به حساب آورد مگر آن که در سه چیز امانتداری خود را انجام دهد: بر اموال، اسرار و ناموس [مردم]. و اگر دوتای اینها را حافظ باشد و یکی را ضایع کند، امین نیست.»

حسن خلق، استقامت و پایدرای، عظمت نفس، ولایت پذیری، شهرت گریزی، اجتناب از اعمال ریایی، رسیدگی به خانواده، رعایت ادب در معاشرت با افراد، دوری از مجالس گناه، تلاوت قرآن و استفاده از فرصتها از دیگر ویژگیهای شیعیان، خدمتگزاران و مسئولان جامعه اسلامی از منظر امام صادق(ع) است.

 

عوامل و موانع حضور جوانان در مسجد

عوامل و موانع حضور جوانان در مسجد

 

جوانان و نماز:

توجه به نماز

نماز یکی از مهمترین واجباتی است که اهمیت دادن به آن تا حد زیادی می تواند ما را بسوی راههای موفقیت سوق دهد.

بزرگان و برجستگان راه طریقت، یکی از بزرگترین راههای موفقیت خود را، توجه به نماز دانسته اند. حضرت امام خمینی (ره) کسی بود که در حساسترین لحظات و با وجود امر خطیری که به عهده ایشان بود، هرگز از وقت نماز خود کم نگذاشت و دیدیم و شنیدیم که حتی که در آخرین لحظات عمر پر برکتشان چگونه به بر پاداشتن نماز همت گماشت.

پای بندی جوانان به اقامه نماز:

یکی از واجبات نماز این است که مسلمانان در پنج وعده در شبانه روز آن را به جا می آورند؛ اما آیا جوانان به نماز – که یک ستون دین است و ملاک قبولی سایر اعمال انسان می باشد – پای بندند و برایشان چقدر اهمیت دارد که در شرایط گوناگون زندگی و مشکلات فراوان، نمازشان را ترک نکرده و به جا آورند؟ برای عده ای اگر شرایط به همان شکل عادی باشد، زاهدترین افراد بوده و نه تنها نماز واجب را به نحو احسن می خوانند که نمازهای مستحب را هم تا حدود زیادی به جا می آورند؛ اما همین که مشکلی یا شرایطی ویژه ای به وجود آید دیگر حاضر به خواندن نماز نیستند (یعنی می ترسند، خجالت می کشند، ملاحظه دوستان را می کنند و ...).

برای سنجیده شدن میزان پای بندی به نماز نیز گویه هایی را که نماز خواندن را در شرایط گوناگون اندازه می گیرد طراحی کردیم و نتایج بدست آمده را در اینجا تشریح می کنیم:

گویه شماره یک: باید احکام نماز طوری باشد که بتوان هنگام شرایط سخت زندگی موقتاً نماز نخواند و بعداً آن را قضا کرد.

در پاسخ به این گویه، 9/31 درصد پاسخ گویان کاملاً مخالف، 6/43 درصد مخالف، 8/10 درصد موافق، 2/2 درصد کاملاً موافق بوده اند. در نتیجه 74 درصد جوانان معتقدند نماز را ترک و بعداً آن را قضا کرد.

 گویه شماره دو: قضا شدن نماز صبح طبیعی است و نیازی به حساسیت زیاد ندارد. در پاسخ به این گونه 6/58 درصد خیلی مخالف، 3/33 درصد مخالف، 4/4 درصد بی نظر، 1/3 درصد موافق و 7 درصد کاملاً موافق بوده اند. بنابراین 9/91 درصد جوانان معتقدند که نباید در برابر قضا شدن نماز صبح بی توجه بود.

گویه شماره سه: حتی اگر بدانم به دلیل نماز خواندن جانم در خطر است نمازم را ترک نمی کنم.

در پاسخ به این گویه، 1/39 درصد کاملاً موافق،1/39 درصد موافق، 11 درصد بی نظر،3/12 درصد مخالف،7/5 درصد کاملاً مخالف بوده اند. بنابراین 71 درصد جوانان در هنگام خطر نماز را ترک نمی کنند.

گویه شماره چهار: در صورتی که مکان مناسبی برای نماز خواندن پیدا نکنم در کنار خیابان نماز خواهم خواند.

در پاسخ به این گویه 2/18 درصد کاملاً موافق، 9/42 درصد موافق، 5/18 درصد بی نظر، 5/16 درصد مخالف و 4 درصد کاملاً مخالف بوده اند و این بدان معنا است که در شرایط مذکور در گویه شماره چهار، 5/20 درصد جوانان نماز نمی خوانند.

گویه شماره پنج: در جمع کسانی که نماز نمی خوانند، لازم نیست انسان خودش را با نماز خواندن انگشت نما کند.

در پاسخ به این گویه، 1/31 درصد جوانان کاملاً مخالف، 8/32 درصد مخالف، 2/11 درصد بی نظر، 7/17 درصد موافق بوده اند و2/7 درصد کاملاً موافق بوده اند و این بدان معنا است که در شرایط مذکور در گویه شماره پنج، 9/24 درصد جوانان نماز نمی خوانند.

در نتیجه گیری اولیه از مجموع پنج گویه می توان گفت 68/72 درصد جوانان در هر شرایطی نماز را ترک نکرده، آن را به جا می آورند و 16 درصد هم نماز نمی خوانند. اما همان گونه که گفتیم، شاید بتوان با استفاده از بعضی گویه های ویژه در میان پنج گویه یاد شده، نتایج واقعی تر را ارائه کرد. گویه های چهار و پنج به دلیل در برداشتن شرایط خاص می توانند چنین رسالتی را انجام دهند؛ بنابراین با بهره گرفتن از نتایج دو گویه مذکور می توان گفت بیش از 62 درصد جوانان به نماز پای بند بوده و در شرایط حساس و ویژه هم آن را به جا می آورند. ملاحظه می شود این میزان از درصد بدست آمده از نتایج هفت گویه حدود 10 درصد کمتر است، ولی با این حال میزان پای بندی به نماز به مراتب از پای بندی جوانان به جهاد، انفاق و خمس بیشتر است.

لازم به ذکر است از کل نمونه تحقیق تنها 3/34 درصد آنها در نماز جمعه و 5/41 درصد هم در نماز جماعت شرکت می کنند. این میزان حدود یک سوم کسانی است که پای بند به نماز بوده و آن را به جا می آورند

.

راهكارهايي براي حضور جوانان در مسجد:

1- بحران هویت دینی:

بحران هویت از سالهای نوجوانی آغاز می شود و بخشی از سالهای آغازین جوانی را نیز در بر می گیرد. بحران هویت، واژه ای است که برای توصیف ناتوانی نوجوان در پذیرش نقشی که جامعه از او انتظار دارد به کار می رود و سبب مشغولیت بی هدف هیجانهای جانشین و ایجاد شخصیت منفعل در جوان می شود. با توجه به آنچه هویت دینی در اختیار نسل جوان قرار می دهد اختلال و آشفتگی در آن سبب ضعف دینداری در میان جوانان می گردد؛ زیرا تعهد و مسؤولیت پذیری فرد را در قبال گزاره های دینی کاهش می دهد و این گونه ضمانت اجرایی احکام دینی کاهش می یابد. تخریب نظام ارزشی دینی سبب می شود بسیاری از افراد که دچار بحران هویت دینی هستند، در پی هویت منفی باشند و هویتی بر خلاف آنچه اولیای دین در نظر گرفته اند، برگزینند. مسؤولیت گریزی، دلزدگی و بی تفاوتی هرکدام از آثار نبودن هویت هستند. بنابراین بحران هویت دینی سبب تضعیف باورهای دینی، اختلال نظام ارزشی مذهبی و بی توجهی به احکام دینی می شوند. مسجد که از مهمترین مفاهیم و موضوعات دینی است که بحران دینی جوانان، سبب پایین آمدن اعتقاد به آن و ضعف گرایش به حضور در جمع نمازگزاران می شود.

 2- تهاجم فرهنگی:

فرهنگ ملی ایران با ارزشهای مذهبی گره خورده است به گونه ای که مذهب، جزء جدایی ناپذیر هویت مردم ایران است و دشمن، تهاجمی گسترده را به فرهنگ و هویتی ما برنامه ریزی کرده است و آن را پشتیبانی می کند و می کوشد فرهنگ ضد ارزشی غرب را در میان جوانان که قشر آسیب پذیر هستند، گسترش دهند و آنان را نسبت به مفاهیم و احکام دینی بی عقیده کند. بنابراین مسجد پایگاهی است که در راه مبارزه با تهاجم فرهنگی می تواند در این جدال نابرابر فرهنگی، جوانان را جذب کند و این قدم بلندی در راه مبارزه با تهاجم فرهنگی است.

 3- روحیات و خواسته های جوان و مسجد:

جوانان، روحیات و خواسته هایی دارند که مسجد می تواند با برنامه های گوناگون و پر شور و هیجان انگیز جوانان را به سوی فطرت پاکشان بکشد. مثلاً برخی جوانان در مراسم دینی شور و هیجان بیشتری دارند مثل مراسم سینه زنی و زنجیز زنی.

 4- ناهنجاریها:

جوانان معمولاً با محیط اطراف و بزرگترها، مشکلات رفتاری، عقیده ای و سلیقه ای دارند. این اختلاف گاهی سطحی و زودگذر است که در شخصیت و رفتار جوان تأثیر زیادی ندارد ولی گاهی این اختلافها به ناهنجاری و ناسازگاری جوان می انجامد و به این ترتیب امنیت روحی و روانی لازم برای دین داری از بین می رود. در این میان مسجد نمی تواند کار مهمی را انجام دهد. چون عوامل ظهور ناهنجاریها در نوجوانان و جوانان چنین است: درک نکردن روحیه جوان، الگوی نامناسب، فاصله طبقاتی، کم توجهی خانواده ها.

 5- دین گریزی:

دین گریزی فقط به سبب تهاجم فرهنگی یا هوا و هوس جوانان نیست بلکه علل گوناگونی دارد و باید به صورت واقع بینانه به آن نگاه کرد.

برخی از عوامل دین گریزی جوانان: بیان نامعقول از برخی مفاهیم دینی، توجه نکردن به نیازهای اساسی نسل جوان همچون ازدواج، کار و مسکن. برای برطرف شدن این عوامل باید گروهها و سازمانهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، طرحی اصولی و همه سویه را برنامه ریزی کنند تا مهمترین قشر اثر گذار جامعه در آینده از دین گریزان نشوند.

 راههای جذب جوانان:

1- امام جماعت که می تواند با ایجاد ارتباط صمیمی بین جوانان آنان را جذب دین و مسجد کند.

2- خانواده و دوستان که اگر اهل مسجد باشند و فضای خانه به طور کلی با آموزشها و مفاهیم دینی آشنا باشد بر جوان اثر می گذارد.

3- امکانات فرهنگی و ورزشی برای جوانان در مسجد فراهم باشد.

4- برگزاری مسابقه و کم هزینه مثل مسابقه قرآن، خطاطی، نویسندگی و مسابقه های حضوری به صورت پرسش و پاسخ در مناسبتهای مذهبی و اهدای جوایز.

5- مسافرت، سبب شادابی روح و روان می شود. اردو و مسافرتهای دسته جمعی جوانان از سوی مسجد که با حضور امام جماعت، برخی از هیأت امناء و جوانان متعهد مسجدی و دیگران جوانان مسجد برگزار می شود.

6- حضور شخصیتهای موجه و محبوب جوانان.

7- نظافت و تزیین مسجد که اگر زیبا باشد، جوانان بیشتر جذب می شوند.

8- برخوردهای اهل مسجد، اگر با جوانان با احترام برخورد شود در جذب آنان مؤثر است.

9- تشویق: تشویق جوانی که در مسجد حاضر شده است باعث تداوم حضور وی می شود.

موانع و راههای شکوفایی مسجد

* موانع:

ــ تراکم کاری (اشتغال فراوان):

امروزه به علت حجم کار زیاد، افراد بیشتر وقت خود را بر سر کار می گذرانند و بیرون خانه به سر می برند و به علت گرفتاری ناچار به چند کار می پردازند. این تراکم کاری علاوه بر خستگی حجم، سبب کسالت و افسردگی روحی نیز می شود. شهروندان وقتشان به دو بخش تقسیم می شود، قسمتی در خارج از خانه و بقیه وقت را در داخل خانه به استراحت می پردازند و این شرایط جسمی و روحی حوصله ای برای رفتن به مسجد و حضور در میان صفهای نماز جماعت و شنیدن سخنان امام را باقی نمی گذارد. در این حال، سخن از ابعاد سیاسی و اقتصادی و عبادی مسجد شعار بیش نیست و رفتن به مسجد نیاز به امنیت روحی و آمادگی جسمی و روحی دارد.

- همزمانی برنامه های رسانه و مسجد:

یکی از فعالیتهای مسجد برگزاری مراسم در مناسبتهای دینی است و از نقاط قوت مسجد به شمار می رود، کیفیت و چگونگی برگزاری مراسم در تداوم آن نقش مؤثری دارد. اگر دارای کیفیت مناسبی نباشد با استقبال خوبی روبه رو نمی شود. در این میان، رسانه ها برنامه های درباره مناسبتهای مذهبی پخش می کند که از نظر سطح کمی و کیفی خوبی برخوردار است و افراد با وجود این برنامه در مساجد حاضر نمی شوند.

* اختلافها:

الف) سیاسی:

مسجد جنبه های سیاسی گسترده ای دارد، ولی اختلافات سیاسی، حزب گرایی و تعصب به یک جناح، فضای مسجد را آشفته می کند. در این میان امام جماعت نقش تعیین کننده ای دارد.

ب) اختلافهای مدیریتی:

اختلاف میان اعضای هیأت امناء در مسائل جاری مسجد، گاهی سبب ایجاد دودستگی میان نمازگزاران می شود و فضای مسالمت آمیز مسجد را با نقدهای مخرب آشفته می کند. در اینجا هم نقش امام جماعت در بر طرف کردن این اختلافات، مؤثر است.

* پایین بودن سطح کمی و کیفی فعالیتهای مسجد:

وقتی نماز جماعت را به صورت خشک و بی روح برقرار کنند، نمی توان شکوفایی و حضور همه سویه مردم را انتظار داشت و وقتی مسجدی فعالیت گسترده نداشته باشد، اهالی، انگیزه کمتری برای حضور در مسجد پیدا می کنند و همچنین نبودن امام جماعت همیشگی از مشکلات مسجد است.

* ناآشنایی با فضیلت مسجد:

اطلاع داشتن از فضیلتهای حضور در مسجد در ایجاد انگیزه و گرایش اهالی محل برای حضور در مسجد مؤثر است.

* برخورد نامناسب افراد اهل مسجد:

علاوه بر نمازگزاران، افرادی در مسجد حاضر می شوند که گرایش دینی کمتری دارند، با برخورد افراد مسجد با این افراد، در تداوم حضور آنان در مسجد تأثیرگزار است. اگر برخورد، نامناسب باشد، به خصوص در مورد بزرگسالان با جوانان و نوجوانان رخ می دهد که نسل آینده مسجد را تشکیل می دهند. اجازه ندادن به نوجوانان برای ایستادن در صف اول و کمک نکردن به آنان برای انجام دادن فعالیتهای مسجد، نمونه ای از این بدرفتاری است.

 

 

* تنبلی:

در برخی موارد حتی همسایگان مسجد نیز تنبلی می کنند و در مسجد حاضر نمی شوند. خدا در آیه 238 سوره بقره می فرمایند: حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ «در انجام همه نمازها به ویژه نماز وسطی (نماز ظهر) کوشا باشید و از روی خضوع و اطاعت برای خدا بپا خیزید و تنبلی نکنید.»

* محیط و اجتماع:

انسان، موجودی اجتماعی است و زندگی در کنار اعضای جامعه و رفع برخی نیازها به وسیله دیگران، با توجه به روحیه اثرپذیری انسان، زمینه مناسبی را برای الگو برداری و شکل گیری شخصیت او بر اساس محیط پیرامونش فراهم می کند.

* نامناسب بودن موقعیت مسجد:

در بافت قدیمی شهرها، مسجدها محور بوده اند و وسعت و موقعیت قرارگیری مسجدها به شکلی بوده که مجموعه محله را در پوشش خود قرار می داده است و همه محل می توانستند به راحتی به مسجد رفت و آمد کنند. اما در امروزه به علت ساخت و سازهای انبوه و پیچیده به موقعیت و ساخت مسجد کمتر توجه شده و کم بودن مساجد یا دور بودن آنها از محل زندگی، مانعی برای حضور در مسجد و رونق آن در شهرهای امروزه به شمار می رود.

* تضعیف باورهای دینی:

جریانهایی که سبب تضعیف باورهای دینی می شوند و باورهای دینی را مورد هجوم قرار می دهند، مانع رونق و شکوفایی مسجد هستند. این جریانها معمولاً پایه و اساس عقلانی ندارند و از بنیان فکری بی بهره هستند.

* راههای شکوفایی:

رونق و شکوفایی مسجد به همکاری و تلاش همه جانبه امام جماعت، هیأت امناء، سازندگان (بانیان) و نمازگزاران مسجد نیاز دارد.

1- امام جماعت:

امام جماعت مهمترین عامل شکوفایی در مسجد است که در صورت نبود موانع، می تواند زمینه رونق و بالندگی مسجد را فراهم آورد. برگزاری مراسم نیایش و جلسه های قرآن با حضور امام جماعت مؤثرتر خواهد بود. چون وی شناخت بیشتری دارد و انحراف معنوی پیش نمی آید. رفتار امام جماعت وارسته و باتقوا در جنبه عبادی نیز الگویی برای نمازگزاران است. همچنین روشن کننده اندیشه نمازگزاران می باشد و ظلمات و آفتهایی که بالقوه و یا بالفعل آنان را تهدید می کند برای آنان بازگو می کند و در راستای وحدت و همدلی جامعه اسلامی تلاش می کند و با شناخت مخاطبان خود که دارای چه روحیات و احساساتی هستند می تواند بر تأثیرگذاری و تربیت ایشان تأثیر بگذارد و همچنین با مدیریت خاص و با ظرافت ویژه و با پرهیز از خودمحوری، نظریه های اهل مسجد را در نظر گرفتند و با آنان مشورت کند تا بتواند مسجد را به سمت شکوفایی سوق دهد و همچنین می بایست غیر از مسجد، خارج از مسجد با مردم ارتباط برقرار کند و در کار و زندگی، آنان را یاری کند. برخوردهایی همراه با مهربانی و گشاده رویی در موفقیت امام جماعت و در نتیجه رونق و گرمی مسجد بسیار مؤثر است و همچنین رعایت حال ضعیفان در نماز و عدم برپایی مجلسهای طولانی و پذیرش اجتماعی، از ویژگیهای امام جماعت است.

2- معماری:

معماری سنتی مسجدها یکی از عوامل رونق و شکوفایی آنهاست که امروزه به دلایل گوناگون، در فرهنگ نوین شهرنشینی کمتر به چشم می خورد.

عوامل مؤثر در معماری مسجد در رونق و شکوفایی:

1- جلوه های معنوی معماری مسجد:

مسجد به عنوان برجسته ترین بناهای معماری اسلامی، جلوه هایی از زیباییهای دیداری و نمونه بارزی از آمیختگی و ارتباط شکلهای نمادین با باورهای ژرف اعتقادی است. مسجد، در اصل منسوب به ذات اقدس خداوند است و در بیان معماری هنرمندانه از آسمانی ترین دریافتهای شهری بهره گرفته می شود.

2- تناسب با فرهنگ مردم:

امروزه افکار عمومی رویکرد نوینی به دین و دینداری دارند که از عوامل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی برگرفته شده است. زیبایی ظاهری در گرایش افراد به مسجد مؤثر است. طبیعی است یک مسجد با معماری زیبا و هنرمندانه، بسیار عوام پسندانه تر از مسجدی است که بدون رعایت اصول معماری ساخته شده است.

ــ مفاهیم نمادین مسجد:

فضای بیرونی و درونی مسجد، یادآور عدالت است. گنبد، نماد آسمان، صعود بهشت است. محراب به تعبیری قلب مسجد و نقطه تمرکز آن و از سویی مظهر الوهیت به شمار می رود. مناره اشاره به دورازه بهشت و در رحمت الهی دارد و نماد اذان است.

3- برپایی نماز جماعت:

نماز جماعت، آثار فردی و اجتماعی گوناگونی دارد که در رونق و شکوفایی مسجد بسیار مؤثرند. برگزاری نماز جماعت در مسجد، روح معنوی و نشاط ویژه ای دارد که در مسجد فراهم و زمینه مناسبی را برای آغاز و تداوم فعالیت های دیگر مسجد ایجاد می کند.

 

ــ برپایی مراسم دینی:

هر دینی آیینها و مراسم ویژه خود را دارد که ترویج آن دین در جامعه به برقراری منظم و آگاهانه این رفتارهای مذهبی بستگی دارد. برای گسترش مساجد به عنوان معتبرترین مرکز دینی، لازم است مراسم دینی به شکل بسیار مناسب و پیوسته برپا شود.

4- هیأت امناء:

هیأت امناء، هسته مدیریت و برنامه ریزی مسجد است که چگونگی فعالیتهای آن، در گرایش عمومی نسبت به مسجد بسیار مهم است. امام جماعت نیز جزو این گروه است و همگی می توانند مسجد را به اوج برسانند.

برای بهتر عملکرد هیأت امناء، باید به نکاتی توجه کرد:

ویژگی اعضا:

اعضای هیأت امناء باید از افراد محلی انتخاب شوند تا از ویژگیهای فرهنگی نمازگزاران و اهالی اطلاع داشته باشند. تدین و تعبد، قدرت مدیریت، مقبولیت اجتماعی، سابقه کارهای اجرایی و مدیریتی، آگاهی لازم از خواسته ها و آشنایی با روحیه اهالی از مهمترین ویژگیهای هیأت امناء است و باید یکی از جوانان متعهد و فهیم مسجدی نیز از اعضای هیأت امناء باشد.

* معاونتهای گوناگون:

برای شکوفایی مسجد، هیأت امناء باید معاونتهای گوناگون فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، سیاسی و عبادی و اقتصادی را تشکیل دهد.

 * نظرخواهی:

اعضای هیأت امناء برای برنامه های مناسب و مؤثر باید انتقادها و یا پیشنهادهای اهالی محل را در موارد گوناگون جویا شود؛ هماهنگی اعضای هیأت امناء، بسیج، امام جماعت، کانون فرهنگی و نمازگزاران

 

 

مد گرايي در اسلام و روانشناسي

 

مد گرايي در اسلام و روانشناسي

مدگرايي پاسخ به يکي از نيازهاي فطري بشري به نام تنوع طلبي، زيبا خواهي و كمال جويي مي باشد .مهم ترين مخاطره اي که بسياري از پيروان مد بدان توجه ندارند آن است که هم اکنون بيشتر مدهاي رايج در بين جوانان و نوجوانان برگرفته از الگوهاي بيگانه و غيرخودي است و مي توان گفت كه مدگرايي به معناي امروزي آن، نوعي از خودبيگانگي و تقليد کورکورانه از فرهنگ غربي مي باشد. اسلام با پرداختن به جنبه های گوناگون مدگرایی تلاش خود را برای از بین بردن تهاجم فرهنگی نموده است.

 

2-1- تعریف مد

واژه مد واژه ای فرانسوی است و در زبان فرانسه به معنی طرز ، اسلوب ، عادت ، شیوه ، سلیقه ، روش ، رسم و باب روز آمده است . مد در اصطلاح  عبارت است از روش و طریقه ای موقتی که بر اساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه و سبک زندگی از جمله شکل لباس پوشیدن را تنظیم می نماید . نکته قابل تأمل در این تعریف ، موقتی بودن رفتار است  بنابراین می توان گفت مد به تغییر سلیقه ناگهانی و مکرر همه یا بعضی از افراد یک جامعه اطلاق می شود. فرهنگ دهخدا مد را اینگونه تعریف می کند : لغتی فرانسوی به معنی روش و طریقه موقت که طبق ذوق و سلیقه اهل زمان ، طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره را تنظیم می کند . این واژه پس از جنگ جهانی اول به دنبال نفوذ تمدن غرب  وارد زبان فارسی شد. (محمدصادق، شجاعي ، جوانان و مدگرايي، حديث زندگي، بی جا، شماره 13، 1382، ص 13)

 

2-2- اسلام و مدگرایی

دریک نگاه کلی اسلام با همه انواع مد مخالف نیست . اسلام ، امروزی شدن و نوگرایی در سبک و شیوه ی لباس پوشیدن را نیز به صورت کلی پذیرفته است . آنچه اسلام با آن مخالف است پشت پازدن به ارزش ها مثل پوشش شرعی ، پرهیز از اسراف ، رعایت نکردن اخلاق اجتماعی ، آزادی مطلق در روابط دختر و پسر و همانند سازی با بیگانگان است . حال اگر این پدیده های انحرافی در قالب مد به خود جوانان داده شوند و میل فطری نوگرایی و نیاز امروزی شدن به لجن زار انحرافات سوق یابد . گاهی  امروزی شدن ، رابطه ی انسان را با گذشته اش که همان سابقه ی تاریخی و هویت فرهنگی اوست قطع می کنند و گاهی در امتداد دیروز و با  حفظ تعلقات انسان به سنت ها و نوع نگرش های پیشین است .اسلام با این نوع تجدد و امروزی شدن که در راستای ارزش ها و با حفظ اصول و مبانی اعتقادی باشد هیچ گاه مخالف نیست .

به بیان دیگر رسالت اسلام به عنوان یک مکتب کامل الهی  پاسخ گویی صحیح به تمام خواسته های فطری و نیازهای اصیل انسانی است . بر این اساس ، در مجموعه تعالیم اسلامی از جمله درآیات قرآنی به مساله زینت و جمال و زیبایی عنایت خاصی مبذول شده است . هر چند اسلام توصیه به خود آرایی دارد اما هرگز این امر رامنحصر به زینت ظاهر نمی کند بلکه آراستگی به فضایل معنوی و اخلاقی را که زمینه ساز سعادت و کمال روحی او هستند مهم تر از آراستگی ظاهر می شمارد . گرچه در مجموعه تعالیم اسلامی به خود آرایی توصیه و تأکید فراوان شده است اما به جهت در امان ماندن از عوارض منفی افراط و تفریط در خود آرایی و مدگرایی ، حدود و چارچوب خاصی نیز برای آن تعیین شده است . به عنوان مثال تأکید شده است که وسیله خود آرایی یا محیط آرایی اولاً  باید حلال باشد و از راه مشروع تهیه شود. ثانیاً  سبب اسراف در سرمایه ها و استعدادها نباشد . ثالثاً  از هر گونه شائبه تجمل پرستی و جنبه خودنمایی داشتن بری باشد. رابعاً  به گونه ای نباشد که زمینه تحریک هواهای نفسانی و امیال جنسی دیگران را فراهم کند . خامساً به صورت تقلید کورکورانه از دیگران انجام نگیرد . دریک کلام از بررسی تعالیم اسلامی به دست می آید که اسلام نه تنها خودآرایی را منع نمی کند بلکه به شیوه معقول و منطقی بر آن تأکید می کند در عین حال همیشه و در همه حال  از افراط و تفریط در هر چیزی منع می کند. ( شفیعی ، جنون مدگرایی ، بی جا، نشریه کیهان ، 1383 ،ص 214)

 

2-3- علل گرایش به مد و مد گرایی

آفرینش انسان به گونه ای است که همواره او از حالت یک نواختی گریزان بوده و در مقابل  همیشه از تحول و نوآوری و تنوع در شکل و شیوه زندگی استقبال می کند . این تمایل در حالت عادی و در صورتی که پذیرش تحول و نوآوری از روی آگاهی و به صورت تدریجی آرام صورت پذیرد، ظاهر زندگی آدمی را خوشایند و دلپذیر می سازد . بنابراین می توان گفت میل به خود آرایی و زیبا سازی محیط زندگی امری فطری است که به برکت آن هم زمینه آراستگی صورت ظاهری محیط زندگی انسان فراهم می گردد و انگیزه تعالی و تداوم زندگی اجتماعی و روابط صحیح انسانی تقویت می شود و بدین سان عواملی که موجب ایجاد نفرت و انزجار افراد از یکدیگر و یا موجب یک نواختی زندگی بشر می شوند ازمحیط حیات اجتماعی  دور شده و جنبه های مثبت کمال خواهی وزیبایی دوستی فطری انسان روز به روز شکوفاتر می گردد. البته از این نکته نیز نباید غافل شد که گرچه یکی از جلوه های کمال جویی و زیبایی دوستی انسان به ویژه در دوره جوانی توجه به زیبایی ظاهر است اما باید مراقب بود که این فرایند از حالت طبیعی خود خارج نشود زیرا همه استعداد های فطری اگر از حالت طبیعی و معقول خود خارج شود  جنبه انحرافی پیدا کرده وآ ثار سویی به بار می آورد . به عنوان مثال میل به خود آرایی  که ریشه در کمال جویی و زیبا پسندی فطری انسان دارد  اگر از روی غفلت و یا در نتیجه افراط و تفریط یا تحت تأثیر القائات غلط عوامل جانبی از مسیر طبیعی و درست خود خارج شود منجر به اموری مانند خود نمایی ، فخر فروشی ، خود پسندی و مد پرستی در می آورد .

بنابراین در تبیین ریشه مد گرایی می توان گفت که پیروی از مد و زیبایی خواهی و تنوع پسندی ریشه در نهاد انسان دارد که نیاز هایی چون تنوع و زیبا خواهی و کمال جویی فطری منشأ اصلی آن محسوب می شود . اما صورت های افراطی رایج این گرایش که تحت عنوان مد پرستی شناخته می شود در نتیجه جهل و نا آگاهی و ضعف ارزش های معنوی و تبلیغات وسیع دشمنان و خود باختگی و  تقلید کورکورانه از دیگران و یا آلوده شدن به رذایلی چون خود نمایی ، فخر فروشی ،  احساس حقارت و خود کم بینی پیش می آید که برای افراد جامعه بسیار خطر ساز است  و باید از آن پرهیز نمود .

مهم ترین علت مدگرایی ، فطرت و ذات انسان ها و آن هم حس کمال جویی و زیبا دوستی آن هاست ولیکن صورت های افراطی آن یعنی مد پرستی نتیجه جهل و نا آگاهی و ضعف ارزش های معنوی و تبلیغات وسیع نظام های سرمایه داری و سود جو به وجود می آید . تبلیغات فریبنده کشورهای غربی جهت تضعیف نظام اعتقادی و ارزش های سایر جوامع بخصوص جوامع اسلامی ، عدم برنامه ریزی مناسب جهت اوقات فراغت و هم نشینی با دوستان ناباب نیز از دیگر علت های گرایش به مد می باشد. شبکه های تلویزیونی ، مطبوعات و پایگاه های فعال اینترنتی  انواع مدهای جدید را تبلیغ می کنند و از این طریق  زمینه را برای گرایش خانواده ها و به خصوص جوانان به سوی مدهای نو محیا می سازند . رونق گرفتن تجارت فرا مرزی ، افزایش تولید و خدمات ، افزایش تقاضای مصرف کنندگان ، به وجود آمدن رفاه نسبی در زندگی طبقه متوسط ، انسان ها را به سوی ظاهر آراسته و توجه بیشتر به ظواهر زندگی سوق داد . ( محمد نژاد  ، مدگرایی ، بی جا، نشریه نسیم البرز، 1383، بی تا ، ص 165-167)

2-4- متغیرهای مدگرایی از دیدگاه اسلام

از ديدگاه اسلام پنج متغير مهم در شکل گيري و تغييرپوشش و آرايش افراد تاثير گذار است و برای تحقق پیدا کردن این متغیرها باید چهار اصل رعایت گردد. این متغیر ها عبارتند از :

2-4-1-  مقتضيات زماني

بطور طبيعي در گذر زمان عوامل متعددي همچون بهبود شرايط اقتصادي، فرهنگي جامعه، ورود طرح هاي نو و يا ورود فن آوري هاي جديد در عرصه بافت پارچه هاي مختلف دست به دست هم داده و در نوع پوشش افراد تاثير مستقيم مي گذارد به گونه اي که هر دوراني پوشش خاص خود را اقتضا مي نمايد.

در روايتي امام صادق عليه السلام با تاکيد بر نقش مقتضيات زمانه بر نوع پوشش فرموده اند: شيعيان ضعيف الايمان دوست دارند كه من بر پلاس بنشينم، و لباس خشن بپوشم، ولى زمانه اقتضا ندارد. و يا در بيان ديگر فرموده اند« خّيرُ لِباسُ کُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ اَهلِهِ» بهترين لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است. (حميد، نگارش، هويت ديني و انقطاع فرهنگي، بی جا، نمايندگي ولي فقيه در سپاه،چاپ اول، 1380 ، ص 96)

2-4-2- موقعيت خاص فردي

موقعيت هاي خاصي که افراد در آن قرار دارند به طور طبيعي در نوع پوشش و آرايش آن ها تاثير مي گذارد مثلا نوع پوشش کسي که در کنار همسر خود قرار دارد با زماني که قصد حضور در ميان نامحرمان و اجتماع را دارد متفاوت است. همچنين نوع پوشش و آرايش کسي که در خانه مي باشد با کسي که در محل کار خود مشغول به کار است متفاوت است. اسلام با لحاظ نمودن اين متغيير محدوديتي نسبت به نوع آرايش و پوشش زن و شوهر به هنگام قرار گرفتن در کنار يکديگر قائل نشده است، بلکه به آن ها توصيه نموده به هنگام حضور در کنار يکديگر از بهترين لباس و لوازم زينتي و آرايشي خود استفاده نمايند همان گونه که رسول خدا صل الله عليه و آله فرموده اند: « عَلَيْهَا أَنْ تَطَيَّبَ بِأَطْيَبِ طِيبِهَا وَ تَلْبَسَ أَحْسَنَ ثِيَابِهَا وَ تَزَيَّنَ بِأَحْسَنِ زِينَتِهَا وَ تَعْرِضَ نَفْسَهَا عَلَيْهِ غُدْوَةً وَ عَشِيَّةً» بر زن لازم است خود را خوشبو كند، بهترين لباس هايش را بپوشد، به بهترين وجه زينت كند و با چنين وضعى صبح و شب با شوهرش ملاقات نمايد. از سوي ديگر دين اسلام از زنان مومن خواسته در موقعيت هاي اجتماعي و به هنگام حضور در اجتماع و يا حضور در ميان نامحرمان از به نمايش گذاشتن خود و زينت هايشان به شدت پرهيز نمايند. ( همان، ص 97)

2-4-3- وضعيت معيشتي و جايگاه اجتماعي افراد

از ديگر متغير هاي تاثير گذار در نوع پوشش و آرايش افراد که دين اسلام آن را لحاظ نموده شرايط معيشتي جايگاه و شأن افراد در جامعه مي باشد. بگونه اي که داشتن لباس هاي متعدد و مرغوبي که در شأن و جايگاه اجتماعي افراد باشد، مجاز دانسته شده است.  در روايت ديگري يکي از ياران امام صادق عليه السلام به نام معاوية بن وهب به ايشان عرض مي نمايد: گاهى انسان در قسمتى از عمرش ثروتمند است و لباس و سر و وضع او اعيانى است بعدا ثروتش از دست مى‏رود و وضعش عوض مى‏گردد و از شماتت دشمن رنج مى‏برد، به همين دليل براى خريد لباس كه خود را بيارايد خويشتن را به مشقت مى‏افكند امام اين آيه را تلاوت فرمود« لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ‏» سپس فرمود: (اين فرد)بنا به مقدار حال و روز خود خرج نمايد. اين بيان شريف امام صادق عليه السلام گوياي آن است که در مکتب اسلام مسلمانان مي توانند متناسب با وضعيت معيشتي خود لباس مناسب تهيه و استفاده نمايد. ( همان، ص 98)

2-4-4- مقتضيات سني افراد

 بدون ترديد، ميل به خودآرايي و تجمل که از خواهش هاي فطري مي باشد در سنين مختلف تغيير مي نمايد، به گونه اي که ارضاي اين ميل در دوران نوجواني و جواني به اوج خود می رسيد. پيشوايان اسلام نيز در سيره عملي خود از تمايل جوان به خودآرايي و تجمل دوستي حمايت مي نمودند. به همين جهت حضرت علي علیه السلام  به هنگام خريد لباس، جامه بهتر را به قنبر جوان (غلام خود) داد تا او را با پوشيدن آن لباس شادمان و مسرور کند و بدين وسيله تمايل زيباپسندش را ارضا نمايد و خطاب به وي فرمود: تو جواني و مانند ساير جوانان به تجمل و زيبايي رغبت بسيار داري. (معصومه ، خاوری ، مد و مدگرایی و تاثیرات آن در تغییرات فرهنگی جوامع، بی جا ،1389، ص 135)

2-4-5- مطابقت با عرف جامعه

يکي ديگر از اصول ثابت اسلامي که نقش مهمي در صيانت هويت ملي هر جامعه اي دارد و بايد جواناني که به دنبال مد مي باشند نسبت به آن دقت بيشتري داشته باشند مطابقت داشتن پوشش و آرايش با عرف جامعه مي باشد.

امام صادق عليه السلام  در توصيه به يکي از ياران خود به نام عبید بن زیاد فرمودند « إِظْهَارُ النِّعْمَةِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ صِيَانَتِهَا فَإِيَّاكَ أَنْ تَتَزَيَّنَ إِلَّا فِي أَحْسَنِ زِيِّ قَوْمِكَ قَالَ فَمَا رُئِيَ عُبَيْدٌ إِلَّا فِي أَحْسَنِ زِيِّ قَوْمِهِ حَتَّى مَاتَ »آشكار كردن نعمت را خدا بيش از (پنهان) نگاه داشتن آن دوست مى‏دارد، پس جز اين مباد كه با بهترين شكل آرايش مرسوم قوم خويش خود را بيارايى. (راوى حديث) مى‏گويد: عبيد، از آن پس تا زمان مرگ خود جز با بهترين شكل و لباس در ميان قوم خويش ظاهر نشد.

از همين رو در اسلام پوشيدن لباس‌هايي که به جهت جنس پارچه، رنگ، كيفيت دوخت و يا مندرس بودنش  معمول نبوده و خلاف شأن افراد بوده و موجب جلب توجه و انگشت نما شدن مي‌شود منع شده است. بر اساس تعاليم اسلامي استفاده از اين گونه لباس ها که در بيان روايات لباس شهرت ناميده مي شود به دليل اينکه موجب خود بزرگ بيني يا حقارت، يا ايجاد ضعف شخصيت و يا هتک حرمت و خواري مسلمان مي گردد ممنوع اعلام شده است. امام صادق علیه السلام فرمود : « كَفَى بِالْمَرْءِ خِزْياً أَنْ يَلْبَسَ ثَوْباً يَشْهَرُه » براي انسان از نشانه هاي خفت و خواري همين بس كه لباسي بپوشد كه به آن مشهور شود. ( همان،  ص 136)

 

2-5- اصول مدگرایی از دیدگاه اسلام

اصولی که برای تحقق یافتن متغیر های مدگرایی باید رعایت شوند عبارتند از :

2-5-1- اصل مطابقت پوشش و آرايش با جنسيت افراد

نوع لباس و آرايش افراد، بايد معرف جنسيت او نيز باشد. به همين دليل بايد بين لباس مردان و لباس زنان تفاوت وجود داشته باشد و هر يک از اين دو قشر لباس مخصوص خود را بپوشند. پيامبر گرامي اسلام صلوات الله علیه مرداني را كه لباس زنان و زناني را كه لباس مردان را مي پوشند، از رحمت خدا به دور مي خواند. در روايات متعددي از تشبه زنان به مردان و مردان به زنان نهي شده است.در چندين روايت اشخاصي که خود را به شکل جنس مخالف در بياورند يا در رفتار و لباس پوشيدن خود را مانند جنس مخالف کنند مورد لعن خدا و رسول خدا قرار گرفته اند.

 امام باقر عليه السلام فرموده اند «لَا يَجُوزُ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَتَشَبَّهَ بِالرِّجَالِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَعَنَ الْمُتَشَبِّهِينَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ لَعَنَ الْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَالِ» رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به مردانى كه خود را همانند زنان بيارايند و رفتار زنانه‏اى داشته باشند، و زنانى كه خود را به شكل مردان در آورند، لعنت فرستاد.

در روايتي از نبي مکرم اسلام صل الله عليه و آله آمده است که « أَرْبَعٌ لَعَنَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِه... الْمَرْأَةُ تَتَشَبَّهُ بِالرِّجَالِ وَ قَدْ خَلَقَهَا اللَّهُ أُنْثَى » چهار گروه را خدا از رحمت خويش دور کرده است و خداو رسولش و ملاکه بر آنان لعن مي فرستند...يکي از اين گروه ها زناني هستند که خود را شبيه مردان مي کنند. (علي، تركاشوند ، مد نوآوري يا هنجارشكني، بی جا، روزنامه رسالت، شماره 6538، بی تا ، ص 58)

2-5-2- اصل رعايت عفاف و حيا

دين مبين اسلام در خصوص نوع پوشش و آرايش همسران براي يکديگر محدوديتي قائل نشده و حتي براي جذب بيشتر زن و شوهر به يکديگر در اين زمينه توصيه هايي نيز نموده است، اما نسبت به نوع پوشش و آرايش زنان و مردان در برابر نامحرمان و همچنين به هنگام حضور در اجتماع خواستار رعايت اصل عفاف و حيا شده و بر همين اساس حدودي را نيز تعيين نموده است. بر اساس اين اصل هرگونه پوشش و آرايش، از هر نوع شکل، رنگ و مدي که مخالف عفت و حياء بوده و باعث تهييج و بر انگيختن احساسات شهواني در جامعه به شمار رود، منع گرديده است مانند لباس هاي نازک و يا لباس تنگ و بدن نما و يا لباس هايي که پوشش کافي براي اعضاي بدن ايجاد نمي کند چراکه مطلوب اسلام آن است که زنان و مردان مسلمان در فعاليت هاي اجتماعي و به هنگام رويارويي با نامحرمان، با جنبه هاي انساني خود حضور يابند نه با جنبه هاي حيواني و شهواني که نتيجه اي جز انحطاط فرد، خانواده و جامعه نخواهد داشت. با توجه به آنچه گفته شد مشخص مي شود اسلام با هرگونه مدي که در آن به دليل نازکي، چسبندگي و بدن نما بودن و همچنين نمايان شدن اعضاي بدن حريم عفاف و حيا رعايت نگردد مخالف است. ( همان ،ص 59)

2-5-3- اصل پرهيز از خودنمايي و فخر فروشي

از مهم ترين انگيزه هاي مدگرايي‌هاي افراطي و نامعقول، فخر فروشي و احساس تفاخر است. احاديث معصومين عليهم السلام بيانگر آن است که حتي در پوشيدن لباس مي بايست نيت انسان پاك و زيبا باشد از همين رو اسلام مبناي خود را در پوشش پرهيز از خودنمايي، مباهات و فخر فروشي قرار داده و کساني را که بدين منظور لباس مي پوشند را مورد مذمت قرار داده است. پيامبر خدا صل الله عليه و آله مي فرمايد« ما من احد يلبس ثوبا ليباهي به فينظر الناس اليه الاسم لم ينظر الله اليه حتي ينزعه» يعني هر كس لباس بپوشد كه بدان مباهات كند و مردم به او بنگرند خدا به او ننگرد تا آن لباس را از تن به در كند. ( همان ،ص60 )

2-5-4- اصل پرهيز از تشبه به کفار

پيشوايان ما اصل و الگوي مسلم ديگري در انتخاب پوشش، آرايش، شكل، مد و رنگ آن، جهت صيانت از فرهنگ ديني مسلمانان در تمامي قرن ها تعليم داده اند، آنجا كه فرموده اند : «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ أَنْ قُلْ لِقَوْمِكَ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي وَ لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لَا تُشَاكِلُوا بِمَا شَاكَلَ أَعْدَائِي فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي»خداوند به يكى از پيامبرانش وحى فرمود كه به قومت بگو، لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مرا نخورند و خود را به شكل دشمنان من در نياورند (يعنى به شكل مشركين و كفار) چون اگر اين كار را بكنند، آنها هم دشمنان من هستند. همان طورى كه آن كفار و مشركين دشمن من هستند.

بر اساس اين اصل کلي تشبه به کفار يعني خود را در ظاهر به شکل غيرمسلمان‌ها درآوردن حرام است.ممنوعيت تقليد و شبيه کردن خود به کفار از آن جهت است که اينگونه شباهت رساندن محدود در پوشش نشده و با گذشت زمان بطور طبيعي زمينه براي همرنگي هاي ديگري در ساير شئون زندگي فراهم مي شود تا آنجا كه به تدريج مومنين سبك زندگي صحيح خود را از دست داده و در سايه بيگانه شدن نسبت به فرهنگ اصيل خود، در فرهنگ هاي بيگانه مستحيل شده و موجوديت ديني و ايماني و هويت اصيل خود را از دست مي دهند. کما اينکه پيامبر خدا صل الله عليه و آله فرموده اند  « من تشبّه بقوم فهو منهم»  هر كه به گروهى تشبه جويد از آن هاست.

بنابراين جوان مسلمان و مؤمن تنوع طلب چه دختر باشد و چه پسر با رعايت اين محور، آزاد است به هر شکلي که مي خواهد لباس بپوشد، از رنگ هاي گوناگون استفاده کند، مدها و مدل هاي تازه اختراع کند، اما هويت فرهنگي خود را تباه نکرده و اسير روحي و رواني کفار نگردد بگونه اي که به تبع پيروي از مد افکار و عقايد انحرافي بيگانگان را نيز بپذيرد کما اينکه امروزه برخي از تفکرات الحادي همچون شيطان پرستي از همين طريق جوانان را به سوي خود جذب مي نمايند. ( همان ،ص 61)

 

از این قسمت مي توان چنين نتيجه گرفت كه اسلام نه مدگرايي و به روز بودن جوانان را منع مي كند و نه عنان اختيار آن را رها مي نمايد بلكه راه اعتدالي با حدود و موازين كاملاً مشخص در اين زمينه ارائه مي دهد به گونه اي که جوان و نوجوان مسلمان بر اساس اين موازين علاوه بر پاسخگويي به نيازهاي غريزي خود همچون زيبايي طلبي و نوگرايي از انحرافات احتمالي که ممکن است در قالب مد دامنگير آن ها گردد مصونيت مي بخشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم

 

مد گرایی از دیدگاه روانشناسی

 

 

 

 

 

3-1- مدگرایی و روانشناسی

حس زیبایی یکی از ویژگی های مخصوص انسان است که ریشه در فطرت او دارد و به اقتضای  این امر از دیدن هرگونه زیبایی لذت می برد. بی تردید منشا تمام هنرهای انسانی همین حس است که در هر دوره موجب به وجود آمدن یک سلسله دست آوردهای ارزشمند هنری می شود. بنابراین استعداد و درک زیبایی از جمله مواهب به ودیعت نهاده شده در وجود انسان است که به برکت آن وی قادر است از طریق مطالعه و تامل در ظرافت های زیبای نظام آفرینش، زمینه کمال روحی و معنوی خود را فراهم سازد. خودآرایی و زینت به عنوان بخشی از حس زیبایی، نه تنها آثار بسیاری در روح و روان فرد دارد بلکه موجب تعالی و رشد افراد جامعه نیز می شود. در مقابل، پرهیز از خودآرایی و پریشانی و ژولیدگی چون با خواست فطری انسان در تعارض است به تدریج اثرات منفی در روان او به جای می گذارد که افسردگی روحی، عدم تعادل روانی و بی توجهی به نعمت ها و سرکوبی علائق طبیعی از جمله آن ها است .

میان روح و جسم آدمی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و این دو تأثیر متقابلی بر یکدیگر می گذارند و میان آن ها کنش و واکنش های مختلفی شکل می گیرد . نمادها و دگرگونی های مادی و معنوی پیرامون انسان  بر روح و روان او تأثیر مستقیم دارند و هر اثر پذیری روحی ، پیامدهای رفتاری ویژه ای دارد برای مثال گاهی انسان از شنیدن نوعی موسیقی و آهنگ به آرامش می رسد و از شنیدن نوعی دیگر از موسیقی  پرخاشگر می شود . همچنین رنگ ها به تنهایی یا در کنار دیگر رنگ ها تأثیر ذهنی ویژه ای بر فرد می گذارند . رنگ های گرم و رنگ های سرد  پیام های روانی متفاوتی را به افراد منتقل می کنند . انواع خط های موجود در طبیعت و چگونگی نمایان شدن آن ها در برابر دیدگان بیننده ، معانی قرار دادی غیر مستقیمی را به روان آدمی القا می کنند . همچنین یکی از دلایل عمده ای که تولید کنندگان و طراحان خارجی توانسته اند در سطح جهانی برای خود جایی باز کنند و مد آفرینی داشته باشند آشنایی آن ها با مبانی روان شناختی  تأثیر گذاری و به کار گیری روش ها و اصول فنی مناسب در کار است  در حالی که تولید کنندگان داخلی و محدود  معمولاً به الگو برداری و تقلید از آن ها می پردازند و به نحوی مدهای غربی را در جامعه ترویج می کنند . ( جلالی فراهانی ،گریز از زندگی یکنواخت ، بی جا ، نشریه ایران ، 1383 ،ص 154)

 

3-2- انگیزه های مدگرایی از دیدگاه روانشناسی

علل گرایش به مد به ویژه در زنان از رویکرد های مختلفی قابل تبیین است . در دیدگاه روانشناسی نیاز انسان ها به خود نمایی و زیبایی زمینه مدگرایی را فراهم می سازد . بر مبنای دیدگاه جامعه شناختی ، مقولاتی چون ا لگو و فرهنگ مصرف ، سبک زندگی ، رهبران مد ، در تبیین گرایش به مد مطرح می شود . بی تردید پدیده مد با طبقه اقتصادی و اجتماعی افراد ، نقش رسانه های جمعی ، فرایند جهانی سازی و نظام سرمایه داری مرتبط است برجستگی مد در هویت بخشی به زنان و پارادوکس توجه به جسم و روح ، زنان را با چالش های هویتی درگیر می سازد. علاوه بر این مدگرایی در بین جوانان از یک سری اصول و سازه های روان شناختی نیز تبعیت می کند و با انگیزه ها و نیازهای چندی در ارتباط است . انگیزه های مدگرایی از دیدگاه روانشناسی عبارتند از:

3-2-1- تنوع طلبی و نوع گرایی

 جوانی ، فصل تازه ای درزندگی و سرآغاز ورود انسان به جهان پر شور و رنگارنگ است که غرایز طبیعی در شکل دهی آن نقش اصلی را بر عهده دارند . استقلال طلبی ،تنوع دوستی ، هیجان خواهی ، نقد گذشته و نوگرایی از جمله ویژگی های دوران جوانی است . تمایل به امروزی شدن و نوگرایی به درجات مختلف به شدت در هر نوجوان وجود دارد و گواه نیاز وی به شکستن قالب های موجود ، فاصله گرفتن از هنجارهای پیشین و رسیدن به هویتی متمایز و همچنین گرایش به فاصله گرفتن از والدین است . این نیاز زمانی که نمود بیرونی به خود می گیرد و در رفتار جوان منعکس می شود به صورت مدگرایی ظاهر می گردد . (احمد رضا، غروی زاد، در آمدی بر تئوری ها و مدل های تغییرات اجتماعی، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۳، ص ۱۹۶)

3-2-2- مد گرایی و همانند سازی

همانند سازی در مکتب روان تحلیل گری به فرایندی ناهشیار اطلاق می شود که فرد  در طی آن  ویژگی ها ، نگرش ها و الگو های رفتاری فرد دیگری را برای خود سر مشق قرار می دهد و با تقلید از نگرش ها و ویژگی رفتاری وی احساس می کند که مقداری از قدرت و کفایت او را نیز بدست آورده است . منبع اصلی همانند سازی در دوران کودکی والدین هستندزیرا کودک ، اولین و بیشترین برخورد را در زندگی با والدین خود دارد اما در دوران نوجوانی که فرد از والدینش فاصله می گیرد الگوهایی را که با آن ها شبیه کرده است از دست الگوهای دیگر یعنی از طریق همانند سازی های جدید با دیگری پر می شود. به اعتقاد روانشناسان همین خلاء و احساس ناامنی و ناشی از آن باعث می شود که نوجوان در مسیر خود به راه حل هایی متوسل شود که این راه حل ها از طریق همانند سازی با شخصیت هایی است که الگوی نوجوان قرار می گیرند .این شخصیت ها می توانند شخصیت های معرف گذشته ، هنرپیشه سینما ، نوازندگان و آوازخوانان و یا گروه های مختلف باشند و فرد ، خود را از نظر ظاهری شبیه آن ها ساخته و در شیوه لباس پوشیدن و طرز رفتار با آن ها همانند سازی می کند . به محض اینکه هنرمند یا ورزشکار لباسی را بپوشد و در صحنه ای ظاهر شود ، جوانان با وی همانند سازی نموده و سعی می کنند به عنوان مد آن را در جامعه طرح کنند. ( همان ،ص 197)

3-2-3- رقابت و چشم و هم چشمی با دیگران

 انگیزه رقابت و هم چشمی با دیگران از دیگر عوامل پیروی از مد در بین جوانان و نوجوانان محسوب می شود . این انگیزه در همه ی افراد وجود دارد و به گونه های مختلف بروز می کند . رقابت اگر در زمینه های مثبت جهت داده شود باعث پیشرفت و تکامل معنوی فردی می شود  اما اگر جهت گیری آن به سوی امور مادی و مدپرستی باشد و فرد  سعی کند از لحاظ ظاهری مثلاً در سبک و شیوه ی لباس پوشیدن از دیگران عقب نماند ، سرانجام خوبی نخواهد داشت . ( همان ،ص 198)

3-2-4- التزام ناشی از دوستی

 یکی از عوامل پیروی از مد در بین جوانان و نوجوانان ، ترس و نگرانی از مجازات های خصوصاً غیر رسمی از دوستان است . لذا تحقیر و تمسخر ، پوزخند زدن و متلک گفتن اطرافیان و ترس از آن  باعث می شود که جوانان و نوجوانان از مدهای رایج پیروی کنند . ( همان )

3-2-5- مدگرایی و جلب توجه دیگران

 افرادی هستند که با تعویض و تغییر هر روزه ی لباس و آرایش خود و خریدن لباس های گران قیمت و مد روز ، در صدد جلب توجه ی دیگران بر می آیند . استفاده از لباس های چسبناک و براق و رنگارنگ ، جوراب هایی شبیه تور ماهیگیری ، کفش های با پا شنه های  خیلی بلند ، آرایش تندی با رنگ های غیرطبیعی که بیش از همه در بین جوانان و بخصوص در دختران رایج است ، باعث جلب توجه دیگران شده و نگاه هایی را به خود معطوف می دارد . ( همان)

3-2-6- مدگرایی و تشخیص طلبی

برتری جویی و تشخیص طلبی از دیگر عوامل پیدایش مد در بین جوانان است . افرادی که خود را برتر از دیگران و مربوط به قشر مرفه جامعه می دانند سعی می کنند این برتری را در گویش ، لباس پوشیدن ، محیط آرایی و سبک آرایش و زیورآلات خود نشان دهند و لذا مدهای جدید را مطرح می کنند . ( همان ،ص 199)

از این قسمت نتیجه می گیریم که علل گرایش به مد به ویژه در زنان از رویکرد های مختلفی قابل تبیین است . در دیدگاه روانشناسی نیاز انسان ها به خود نمایی و زیبایی زمینه مدگرایی را فراهم می سازد . بر مبنای دیدگاه جامعه شناختی ، مقولاتی چون ا لگو و فرهنگ مصرف ، سبک زندگی ، رهبران مد ، در تبیین گرایش به مد مطرح می شود . تمایل به امروزی شدن و نوگرایی به درجات مختلف به شدت در هر نوجوان وجود دارد و گواه نیاز وی به شکستن قالب های موجود ، فاصله گرفتن از هنجارهای پیشین و رسیدن به هویتی متمایز و همچنین گرایش به فاصله گرفتن از والدین است . این نیاز زمانی که نمود بیرونی به خود می گیرد و در رفتار جوان منعکس می شود به صورت مدگرایی ظاهر می گردد .

نتیجه گیری

واژه مد واژه ای فرانسوی است و در زبان فرانسه به معنی طرز ، اسلوب ، عادت ، شیوه ، سلیقه ، روش ، رسم و باب روز آمده است . مد در اصطلاح  عبارت است از روش و طریقه ای موقتی که بر اساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه و سبک زندگی از جمله شکل لباس پوشیدن را تنظیم می نماید . مهم ترین علت مدگرایی ، فطرت و ذات انسان ها و آن هم حس کمال جویی و زیبا دوستی آن هاست ولیکن صورت های افراطی آن یعنی مد پرستی نتیجه جهل و نا آگاهی و ضعف ارزش های معنوی و تبلیغات وسیع نظام های سرمایه داری و سود جو به وجود می آید . با توجه به اهمیت موضوع مدگرایی که در منابع دینی تحت عنوان ستر و پوشش مورد بررسی قرار گرفته است درآموزه های اسلامی ضمن تأیید تنوع طلبی وتأکید برخودآرایی و دوری از هر گونه ژولیدگی به چند اصل کلی می توان رسید که با تحلیل این اصول ومبانی به الگوی پوشش در اسلام می توان رسید. انگیزه رقابت و هم چشمی با دیگران از دیگر عوامل پیروی از مد در بین جوانان و نوجوانان محسوب می شود . این انگیزه در همه ی افراد وجود دارد و به گونه های مختلف بروز می کند . یکی از عوامل پیروی از مد در بین جوانان و نوجوانان ، ترس و نگرانی از مجازات های خصوصاً غیر رسمی از دوستان است . برتری جویی و تشخیص طلبی از دیگر عوامل پیدایش مد در بین جوانان است .

منابع

1- تركاشوند ، علي، مد نوآوري يا هنجارشكني، بی جا، روزنامه رسالت، شماره 6538، بی تا

2- جلالی فراهانی ،گریز از زندگی یکنواخت ، بی جا ، نشریه ایران ، 1383

3- خاوری ، معصومه ، مد و مدگرایی و تاثیرات آن در تغییرات فرهنگی جوامع، بی جا،1389

4- شجاعي ، محمدصادق، جوانان و مدگرايي، حديث زندگي، بی جا، شماره 13، 1382

5- شفیعی ، جنون مدگرایی ، بی جا، نشریه کیهان ، 1383

6- غروی زاد، احمد رضا، در آمدی بر تئوری ها و مدل های تغییرات اجتماعی، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۳

7- محمد نژاد  ، مدگرایی ، بی جا، نشریه نسیم البرز، 1383، بی تا

8- نگارش، حميد، هويت ديني و انقطاع فرهنگي، بی جا، نمايندگي ولي فقيه در سپاه،چاپ اول، 1380

مدگرایی از منظر اسلام

 خلیل آقاخانی

مد اگر به معنای شیوه متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی و طرز زندگی و پوشش باشد، امری پسندیده و ارزشی است؛ زیرا انسان می‌بایست «فرزند زمانه» خود باشد. اما مدگرایی به معنای روش افراطی، یک ضد ارزش بشمار می‌رود. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه‌های حیاتبخش اسلام بر آن است تا دیدگاه اسلام را به مساله مدگرایی تبیین کند.

مفهوم‌شناسی مد
مد (mode) از ریشه لاتین ‌Modus  واژه‌ای فرانسوی است. این واژه در زبان فرانسه به معنای طرز، اسلوب، عادت، شیوه، سلیقه، روش، رسم و باب آمده است. واژه مد، پس از جنگ جهانی اول، به دنبال نفوذ تمدن غرب، وارد زبان فارسی شد.
فرهنگ دهخدا مد را اینگونه تعریف می‌کند: لغتی فرانسوی به معنی روش و طریقه موقت که طبق ذوق و سلیقه اهل زمان، طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره... را تنظیم می‌کند.
پس در یک کلام باید گفت که شیوه متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی را مد گویند.
مدگرایی ارزشی و ضدارزشی
چنانکه در تعریف مد گفته شد، شیوه متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی است. مد به این معنا فی نفسه امری ارزشی است؛ زیرا انسان می‌بایست در زندگی همواره با فرهنگ زمانه و شیوه متداول توده مردم زندگی کند؛ چرا که خلاف فرهنگ زمانه عمل و رفتار کردن، امری نادرست و غلط است. از همین رو در روایات از مردم خواسته شده تا فرزند زمانه باشند و از رفتار و پوشش مخالف رفتار و پوشش عمومی که عرف شده پیروی نکنند.
امیرمومنان علی (ع) می‌فرماید: باید فرزند زمان خود باشیم. (غررالحکم و دررالکلم، ح 447) پس هر انسانی باید بکوشد تا زمان‌شناس باشد و کردار و رفتار زمان خود را بشناسد و در چارچوب گفتمان حاکم بر زمان رفتار کند، مگر آنکه آن گفتمان حاکم و رفتار، خلاف عقل و شرع باشد.
البته انسان چه بخواهد و چه نخواهد، تحت تاثیر عرف حاکم و فرهنگ زمانه می‌آموزد و رفتار می‌کند، مگر آنکه از جمله جماعت هنجارشکن باشد که رفتار و کردارشان چنان ضد عرف اجتماعی و فرهنگ زمانه خودشان است که به چشم می‌آیند. از جمله جوانانی که پوشاک و موهای آنان به شکل خلاف هنجارها و عرف اجتماعی است و در جامعه انگشت‌نما می‌شوند. البته برخی‌ها انگشت‌نمایی را برای اینکه مطرح شده و به چشم بیایند می‌پذیرند و کاری به هنجاری یا نابهنجار بودن عمل و رفتار خود ندارند، بلکه تنها می‌خواهند خلاف جریان آب بروند و این‌گونه در جامعه انگشت‌نما شوند.
به هر حال، مردم باید دارای فرهنگ زمانه خودشان باشند و مدگرایی به این معنا اصولا از لوازم زندگی و ضرورت‌های آن است. البته چنانکه گفته شد، انسان‌ها خواسته و ناخواسته براساس مد و فرهنگ زمانه عمل می‌کنند.
خداوند در آیات قرآن به پیامبرش فرمان می‌دهد تا مردم را به رفتاری مبتنی بر عرف و فرهنگ زمانه که هنجاری و پسندیده است فرمان دهد. خداوند می‌فرماید: خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن‌الجاهلین؛ گذشت پیشه کن و به کار پسندیده فرمان ده و از نادانان روی برگردان.
در قرآن، بسیاری از امور به عرف اجتماعی استناد داده شده و از مردم خواسته شده تا هماهنگ با معروف و عرف اجتماعی عمل کنند. در سلوک خانوادگی و اجتماعی، عرف جایگاه بسیار مهمی دارد.
بخشی از مفهوم عرف اجتماعی را می‌توان در همین اصطلاح «مد» یافت. بنابراین، مدگرایی به معنی عرف‌گرایی و عمل بر اساس معروف اجتماعی، یک عمل ارزشی است که در آیات قرآنی مورد تاکید و توجه قرار گرفته است. (بقره، آیات 178 و 180 و 228 و 232 و 233 و 234 و 236 و آیات بسیار دیگر)
اصولا اصطلاح امر به معروف و نهی از منکر، به یک معنا ارتباط تنگاتنگی با این معنا از مدگرایی دارد. بنابراین، می‌توان این معنا از مدگرایی را نه تنها ارزشی بلکه یک واجب دینی دانست.
همچنین باید توجه داشت که جریان‌های اجتماعی بسیار قوی هستند  و تغییراتی که در طول و عرض یک دوره زمانی عمر انسانی اتفاق می‌افتد بویژه در دوران جدید و معاصر چنان سریع و شتاب‌آمیز است که انسان اگر خود را با آن تغییرات وفق ندهد دچار آسیب جدی می‌شود و نمی‌تواند در جامعه زندگی سالم و آرامی داشته باشد. به عنوان نمونه تلفن همراه و اینترنت و شبکه جهانی آن، تاثیرات شگرفی در سبک زندگی انسان‌های معاصر ایجاد کرده است. شناخت جریان‌هایی از این دست و نیز بهره‌گیری مثبت از آن، از ضروریات‌ زندگی است. اگر کسی بخواهد با این جریان مخالفت کند و یا عقب‌نشینی کند در حقیقت به خود ضربه زده است. بر همین اساس امیرمومنان علی(ع) به انسانها دراین‌باره هشدار جدی می‌دهد و می‌فرماید: هر که با زمان، دشمنی ورزد، زمان، او را به خاک خواهد نشاند. (غررالحکم و دررالکلم، ح 9054)
این به خاک‌نشینی انسان از راه زمان، همان مخالفت با تغییراتی است که در طول زمان ایجاد می‌شود. انسان می‌بایست هم آن را بشناسد و هم راه کنار آمدن و بهره‌گیری از آن را بداند تا در زندگی موفق شود.
مدگرایی در چارچوب مقتضیات زمان و مکان
مدگرایی مثبت و ارزشی زمانی شکل می‌گیرد که در چارچوب مقتضیات زمان و مکان باشد و هیچ‌گونه مخالفتی با عقل سلیم و فطرت سالم و دین اسلام و شریعت نداشته باشد.
از آنجایی که انسان‌ها اهل ابداع و ابتکار و نوآوری هستند، تغییرات را دوست داشته و به دنبال آن هستند. این تغییرات در همه ابعاد زندگی بشر و محیط‌زیست صورت می‌گیرد. انسان‌ها همان‌طوری که خوراک و پوشاک خود را تغییر می‌دهند در محیط‌زیست خود تغییراتی را ایجاد می‌کنند که موجب آرامش و آسایش بیشتر آنان باشد.
براساس آموزه‌های قرآنی، انسان باید در رفتار اجتماعی خود، تحت قوانینی قرار گیرد که از آن به معروف اجتماعی و عرف حاکم بر جامعه یاد می‌شود. لذا باید در اموری چون پوشش و پوشاک به عرف زمان و مقتضیات زمانی و مکانی آن توجه کند. چنانکه درباره سخن آمده: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد، هر پوشاکی برای هر جایی مناسب نیست و انسان می‌بایست مراعات ادب و عرف اجتماعی را در پوشش داشته‌ باشد. امام صادق(ع) در یک فرمان کلی درباره پوشش مناسب می‌فرماید: خیر لباس کل زمان لباس اهله؛ بهترین لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است. (وسایل الشیعه، ج 3، ص 342)
امام صادق(ع) حتی مومنان و شیعیان را تشویق می‌کند که بهترین‌ها را که مردم می‌پوشند پوشاک خود قرار دهند. از این رو، خطاب به عبیدبن زیاد می‌فرماید: ایاک ان تزین الا فی احسن زی قومک؛ خود را تزیین مکن مگر مثل قوم خود.» (همان، پیشین)
در روایات است که آن حضرت(ع) خود در سیره‌اش براساس متقضیات زمان و مکان عمل می‌کرد و جامه‌های خوب و نیکو می‌پوشید، به طوری که گاه مورد اعتراض برخی‌ها قرار می‌گرفت. آن حضرت(ع)  در پاسخ برخی از معترضان به تفاوت پوشش آن حضرت(ع) با پوشاک پیامبر(ص) و امیرمومنان علی(ع) به تفاوت زمان و مقتضیات آن اشاره می‌کند. در روایت است: سفیان ثوری و گروهی از زاهد‌نمایان نزد امام صادق(ع) آمدند و از لباس امام اشکال گرفتند. سفیان ثوری به آن حضرت(ع) گفت: ان هذا لیس من لباسک؛ این جامه شما نیست.
امام صادق(ع) فرمود: بشنو و به دل سپار آنچه را به تو می‌گویم که خیر دنیا و آخرت همین است؛ اگر بر سنت و حق بمیری و بر عقیده بدعت و ناحق نمیری، من به تو خبر می‌دهم که رسول خدا (ص) در دوران تنگی و سختی بود و هر گاه دنیا اقبال کند سزاوارترین افراد برای استفاده از نعمت‌ها نیکانند نه بدکاران، مومنانند نه منافقان، مسلمانانند نه کفار. ای ثوری! چرا انکار کردی و ناروا شمردی؟ من با این وضعی که می‌بینی از روزی که خردمند شدم، روزی بر من  نگذشته  است که در مالم حقی باشد که خدا به من فرموده باشد آن را در مصرفی برسانم؛ جز آنکه بدان مصرفش رساندم. (تحف العقول، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص 363)
همچنین در انوار نعمانیه آمده است: صوفیان نزد امام صادق(ع) آمدند. سفیان ثوری لباسی پشمینه و زبر به تن کرده و امام لباس نازکی در تن داشت. سفیان به امام گفت: به درستی که امیرمومنان همیشه لباسهای درشتی به تن می‌کرد. چرا در این روش به او اقتدا نمی‌کنی؟! امام صادق(ع) پاسخ داد:  «امیرمومنان در زمان تنگدستی مسلمانان زندگی می‌کرد. این گشایش که امروز در بین مسلمانان به وجود آمده، در آن روز نبوده است. ما قومی هستیم که اگر خدا بر ما گشایش داد، بر خود گشایش می‌دهیم و هر گاه بر ما تنگی گیرد، بر خودمان چنان کنیم. خداوند دنیا را برای مومن آفریده است، نه برای کافر؛ زیرا او ارزشی نزد خداوند ندارد. اگر امیرمومنان علی(ع) در این زمان به سر می‌برد هرگز آن لباسهایی که در آن روزگار می‌پوشید را به تن نمی‌کرد، تا نگویند او ریاکاری می‌کند و لباس شهرت می‌پوشد. امیرمومنان امام و والی مسلمانان بود و بر والی مسلمانان سزاوار نیست که از نظر زندگی و معاش بالاتر از فقرا باشد. حضرت علی(ع) در جواب کسانی که به وی گفتند: تو شب را گرسنه می‌مانی در حالی که ملک و خلافت از آن تو است؛ فرمود: بیم آن دارم که سیر شوم در حالی که در «یمامه» یک نفر با شکم گرسنه شب را سپری کرده باشد.من والی نیستم. خلافت از ما غصب شده است. اگر والی بودم، در این جهت به آن حضرت اقتدا می‌کردم».
امام صادق(ع) به سفیان ثوری فرمود: نزدیک من بیا! او پیش حضرت آمد. حضرت پیراهن پشمی و زبر سفیان را کنار زد و پیراهن ابریشمی را که سفیان در زیر لباس‌های خود به تن کرده بود، به او نشان داد و آنگاه فرمود: سفیان! نگاه کن که در زیر این پیراهن‌های نازک که به تن دارم، چه می‌بینی؟ سفیان با تعجب دید که آن حضرت پیراهن پشمی زبری در زیر لباس‌های خود به تن کرده است.
امام فرمود: سفیان! این لباس زیرین را برای خدا به تن کرده‌ام و پیراهن دیگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشیده‌ام. (ذرایع البیان، ج 2، ص 48)
البته در پوشاک باید توجه داشت که لباس برای پز دادن نباشد؛ همان‌طوری که سفیان ثوری با لباس پشمین خود می‌خواست پز داده و خود را زاهد نشان دهد.
همچنین نباید پوشاکی را پوشید که کفار آن را می‌پوشند؛ یعنی باید اصل پرهیز از تشبه به کفار در پوشاک مدنظر قرار گیرد.
امام صادق(ع) می‌فرماید: «خداوند به یکی از پیامبرانش وحی فرمود که به قومت بگو، لباس دشمنان مرا نپوشند و غذای دشمنان مرا نخورند و خود را به شکل دشمنان من درنیاورند (یعنی به شکل مشرکین و کفار). چون اگر این کار را بکنند، آنها هم دشمنان من هستند. همان طوری که آن کفار و مشرکین دشمن من هستند.» (وسائل الشیعه، ج 11، ص111، ح1)
انسان دارای حزم و دوراندیشی، کسی است که با فرهنگ زمانه آشنا باشد و با مقتضیات آن کنار آید. از همین رو امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید: انسان دوراندیش، کسی است که با زمانه خود مدارا کند. (عیون‌الحکم و المواعظ، ص 27)
مدگرایی افراطی و اسراف و تبذیر
برخی از انواع و اقسام مدگرایی ارتباطی به تنوع‌گرایی انسان و همراه شدن با عرف و شیوه اجتماعی ندارد، بلکه به شکل یک بیماری اجتماعی و فرهنگی و حتی روانی تبدیل شده است و ارزشی محسوب نمی‌شود.
گاهی اوقات از یک مدل فرهنگی به عنوان مدگرایی تعبیر می‌شود؛ یعنی مدگرایی به معنای الگوهای فرهنگی‌ای هستند که توسط بخشی از جامعه، پذیرفته می‌شوند و دارای یک دوره زمانی نسبتا کوتاهند، سپس فراموش می‌شوند. در هر دوره‌ای مثلا مدلی از آرایش مو در جامعه رونق می‌گیرد و بازار می‌یابدو سپس متروک می‌گردد.
همچنین گاه مراد از مدگرایی آن است که فرد، سبک لباس پوشیدن و طرز زندگی و رفتار خود را طبق آخرین الگوها تنظیم کند و به محض آنکه الگوی جدیدی در جامعه رواج یافت، از آن سبک جدید پیروی کند. در جامعه امروز به سبب افزایش ارتباط جهانی از طریق رسانه‌های گوناگون، مدهای جهانی مطرح می‌شود. از همین رو، هر روز نوعی از پوشش و خوراک و رفتار اجتماعی مطرح می‌شود و با آمدن تلفن‌های جدید و نسل‌های دوم و سوم و چهارم ارتباطات، مدها نیز تغییر می‌کند. در این موارد، گاه این همراهی با مد به اقتضای مقتضیات زمان و نیازهای آن است، که امری ضروری است؛ زیرا نسل دوم تلفن همراه با چهارم آن بسیار متفاوت است و انسان نیازهائی دارد که نسل دوم نمی‌تواند آن را برآورده سازد؛ اما گاه شخص هیچ نیازی ندارد و تنها به صرف همراهی با موج و جدا نیافتن از آن، اقدام به خرید نسل چهارم تلفن همراه می‌کند بی آنکه هیچ بهره‌ای از آن برد. در این صورت این گونه مدگرایی نادرست و افراطی و بلکه از مصادیق اسراف و یا تبذیر است؛ زیرا هزینه‌هایی را برخود و خانواده تحمیل می‌کند که هیچ فایده‌ای برای او ندارد.
اگر مدگرایی تنها برای پز دادن و عقب نیفتادن از جامعه باشد، همراه با اسراف و تبذیری است که برادران شیطان انجام می‌دهند (اسراء، آیه 27) اما اگر همراه با جنبه‌های زیباشناختی به جنبه‌های دیگر آن توجه شود که ضروری و لازم است می‌توان گفت که چنین مدگرایی اشکالی ندارد. به عنوان نمونه از نمایی در ساختمان استفاده می‌شود که مبتنی بر مد روز است و جنبه زیباشناختی آن مد نظر قرار گرفته به اضافه آنکه جنبه‌های امنیتی و حفاظتی این گونه نمای ساختمان نیز بهتر از سبک و مد پیشین است.
اما برخی افراد عادت کرده‌اند بی هیچ علتی و فقط از باب چشم و هم چشمی و پز دادن، تمام اسباب و اثاثیه منزل خود را تغییر داده و براساس مد روز سامان دهند؛ چنین امری از مصادیق اسراف و تبذیر است که عملی شیطانی محسوب می‌شود.
علل و عوامل مدگرایی
به نظر می‌رسد که با توجه به تفاوت معنایی مدگرایی و مفاهیم آن، علل و انگیزه‌های گوناگونی برای گرایش به مد در انسان‌ها می‌توان معرفی کرد.
از مهم‌ترین علل و عوامل مدگرایی می‌توان به اموری چون تنوع‌طلبی و نوگرایی طبیعی انسانها، به روز شدن و به هنگام ماندن و فرزند زمانه بودن، گرایش‌های زیباشناختی انسان‌ها، همانندسازی خود و محیط با دیگران، الگوبرداری از دیگران برتر و بهتر، رقابت و چشم و همچشمی با دیگران، جوگیر شدن و تأثیرپذیری از جو و محیط دوستانه، فخر فروشی، خودبرتربینی و خودنمایی و جلب نظر دیگران، تشخص‌طلبی و انگشت‌نما شدن، تأثیرپذیری از تبلیغات رسانه‌ها و مانند آنها اشاره کرد (نگاه کنید: طه، آیه 131؛ حجر، آیه 88؛ رعد، آیه 26).
نتیجه و برآیند سخن
از آنچه گذشت به دست می‌آید که مد نباید موجب اسراف، اختلاف‌های خانوادگی یا هنجارشکنی در جامعه شود. هر چیزی که موجب ضرر و زیان روحی و مالی و روانی است باید کنار گذاشته شود. اگر عملی چون مد گرایی موجب ضرر و زیان اجتماعی شود مورد تأیید اسلام و عقل سلیم نخواهد بود؛ اما اگر مد و مدگرایی مشکل و زیانی نداشته باشد، بلکه موجب تحبیب قلوب یا نشاط اجتماعی و همراهی و همگامی با مقتضیات زمان شود، امری پسندیده و بلکه ضروری است.
بنابراین می‌توان گفت در اسلام مد و مدگرایی نه ارزش است و نه ضد ارزش، چرا که گرایش به مد می‌تواند هم مثبت و اخلاقی و هم منفی و غیر اخلاقی باشد. از آنجا که در فرهنگ دینی اسلام هر گونه پدیده جدید با معیارها و ارزش‌های دین سنجیده می‌شود می‌توان گفت مدهایی که با هنجارها و ارزش‌های دینی جامعه مغایر باشد از نوع مدهای ضد ارزشی است که باید با آن مبارزه و مخالفت کرد؛ زیرا هدف سازندگان و گسترش دهندگان این گونه مدها تخریب سنت‌ها و ارزش‌های اسلامی و از میان بردن سرمایه مادی و معنوی جامعه است؛ اما اگر مدها با هنجارها و ارزش‌های ملی- مذهبی جامعه هماهنگ باشد و یا این مدها دارای خاستگاه فرهنگی اسلامی و برگرفته از نیازهای عاطفی و فطری انسان‌ها باشد نه تنها ضد ارزش نیست بلکه ارزشمند و تحسین‌بر‌انگیز نیز هست. متأسفانه بیشتر مدهایی که در جامعه ما رواج می‌یابد از نوع مدهای ضد ارزشی و برگرفته از فرهنگ بیگانه بوده و با ارزش‌های اسلامی مغایر است و موجب زیان مالی و معنوی و عاطفی و سرمایه‌های هویتی مردم مسلمان می‌شود.

 

کسانی که نماز را ترک می کنند    

 
 
 

 

       
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

       

 

 

کسانی که نماز را ترک می کنند   

امت من درباره نماز چهار گروه می باشند

حضرت محمد (ص): امت من درباره نماز چهار گروه می باشند:

1- عده ای نماز نمی خوانند. اینها اهل وادی «سقر» می باشند

2- عده ای که بعضی اوقات نماز می خوانند و گاهی نمی خوانند. اینها اهل وادی «نمی» می باشند.

3- عده ای سهل انگار هستند که به نماز خود اهمیت نمی دهند و احکام آن را یاد نمی گیرند و اشتباه می خوانند و یا در آخر وقت به جا می آورند، که خدای متعال در مورد این گروه در سوره ماعون آیه 4 می فرماید: «وای بر نمازگزارانی که نماز خود را سبک می شمارند».

4- مؤمنانی هستند که نمازشان را با خشوع و کامل می خوانند. اینها رستگارند و جایشان در بهشت است.  نصایح، ص 218

 

گناه ترک کننده نماز

 امام صادق(ع): در کتب پیشینیان روایت شده است که: هرکس با هفتاد دختر در خانه زنا کند، و هفتاد پیغمبر را بکشد و هفتاد کتاب آسمانی را بسوزاند، گناهش کمتر است از کسی که یک روز نمازش را عمداً نخواند.  نصایح، ص 241

 

 ترک کننده نماز کافر محسوب می شود

 پیامبر اکرم (ص): چیزی که مسلمان را کافر می کند، ترک عمدی نماز واجبش است. و فاصله بین ایمان و کفر، ترک نماز است.  وسائل الشیعه، ج 3، ص 29

 

حضرت محمد (ص) فرمودند: کسی که نماز را بدون عذر بجا نیاورد تا وقتش بگذرد، اعمالش از بین می رود، سپس فرمود: فاصله بین بنده و کفر، ترک نماز است. (یعنی کسی که نماز را ترک کند کافر محسوب می شود)  بحارالانوار جلد 82 صفحه 202

 

از حضرت صادق (ع) پرسیده شد: چرا زناکار را کافر نمی نامید در صورتیکه تارک نماز (کسی که نماز نمی خواند) را کافر می خواند ؟ برهان و دلیل این امر چیست؟ آن حضرت (ع) فرمود: برای اینکه زناکار و امثال او چنین اعمال ناروایی را فقط به خاطر شهوت انجام می دهد، زیرا شهوت بر او دست یافته و اختیارش را سست کرده است، ولی ترک کننده نماز، ترک نماز نمی کند، مگر از روی کوچک شمردن و خفیف داشتن آن و دلیل این سخن آن است که تو زناکاری را نمی یابی که با زنی نزدیکی کند، مگر اینکه از نزدیکی با آن زن قصد لذت جویی و کامیابی داشته باشد و به این منظور به او میل کرده باشد، ولی هرکس که نماز را از روی قصد ترک می کند، منظورش از ترک آن دست یابی به لذت نیست، پس وقتی لذتی نباشد به ناچار خفیف شمردن نماز واقع گردد، و چون خفیف شمردن واقع شد، کفر واقع گشته است.  من لایحضرالفقیه جلد 1 صفحه 307

 

امام صادق (ع): مردی از رسول خدا (ص) درخواست نصیحتی کرد. حضرت فرمودند: ای مرد نماز را عمداً ترک نکن، زیرا کسی که از روی عمد نماز را ترک می کند، از ملت اسلام بیرون است.  وسائل الشیعه، ج 3، ص 29

 

راوی گوید امام صادق (ع) درباره گفتار خدای عزوجل در سوره مائده آیه 55: «هر کس کافر شود بعد از ایمان آوردنش، به تحقیق تمام اعمالش نابود گشته و در آخرت از زیانکاران خواهد بود» فرمودند: منظور از این شخص، ترک کننده نماز است که پس از اقرار به اسلام، با ترک نمودن نماز از آن رو گردانده است.  اصول وافی، ج 2، ص 73

 

 عذاب سخت ترک کنندگان نماز

سوره مدثر، آیات 40 – 43: «یتساءلون عن المجرمین، ما سلککم فى سقر، قالوا لم نک من المصلین» 
«(اهل بهشت) سؤال مى کنند از مجرمان چه چیز شما را به دوزخ فرستاد، مى گویند ما از نمازگزاران نبودیم» .

سوره غافر، آیه 60: »ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین» 
«آنان که از عبادت کردن به خداوند تکبر مى ورزند، هرچه زودتر ذلیلانه به جهنم فرو خواهند رفت» .

سوره مؤ من آیه 60: «ادعونى استجب لى ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین»
«مرابخوانید که شما رااجابت خواهم کرد، آنان که از پرستش من سرباز مى زنند، بزودى در حالى که خوار باشند وارد دوزخ خواهند شد».

رسول گرامی (ص) فرمودند : نماز ستون دین است ، پس کسی که عمدا نمازش را ترک کند دینش را خراب کرده است و کسی که به اوقات نماز اهمیت ندهد داخل «ویل» خواهد شد و «ویل» محلی در جهنم است.خداوند در قرآن فرمود: سوره ماعون آیه 4: «ویل جای کسانی است که در نمازشان سهل انگاری می کنند» بحارالانوار جلد 82 صفحه 202

 

رسول خدا (ص): در جهنم یک وادی است که از شدت عذاب آن، جهنمیان هر روز هفتاد مرتبه از آن می نالند و در وادی، خانه ای از آتش و در آن خانه چاهی قرار دارد که در آن چاه تابوتی است و در آن تابوت ماری است که هزار سر دارد و در هر سری هزار دهان و در هر دهان هزار نیش است و این جایگاه کسانی است که نماز نمی خوانند و شراب می نوشند.  لئالی الاخبار، ص 395

 

 لجاجت کافران در مورد نماز

سوره مرسلات ، آیه 48: «و اذا قیل لهم ارکعوا لایرکعون» 
«و هنگامى که به آنها گفته شود رکوع کنید، رکوع نمى کنند».

 

 ترک نکردن نمازحتى در صحنه جنگ

سوره بقره ، آیه 239 : «فان خفتم فرجالا او رکبانا فاذا امنتم فاذکروا الله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون» 
«و اگر (به خاطر جنگ یا خطر دیگرى) بترسید (نماز را) در حال سواره و یا پیاده انجام دهید، اما وقتى امنیت خود را بازیافتید، خدا را یاد کنید (نماز را به طور معمول بخوانید) آن چنان که به شما تعلیم داد چیزهایى را که نمى دانستید».

 هشدار به ترک کنندگان نماز

 رسول گرامی (ص): هر کس از این امت نماز را ترک کند و به ثواب آن اعتقاد نداشته و از عذابش نهراسد، باکی نیست که او یهودی یا نصرانی یا مجوسی می میرد.  اصول ولفیریال ج 2، ص 69

 

رسول خدا (ص): از ما نیست کسی که نماز را ترک کند و به شفاعت ما نمی رسد کسی که شراب بنوشد و نماز واجب خود را ترک کند و چنین اشخاصی بر سر حوض کوثر بر من و اهل بیتم وارد نخواهند شد.  فروع کافی، ج 3، ص 269

 

پیامبر اکرم (ص): هرگاه کسی نماز صبح را نخواند، فرشته ای از آسمان او را صدا می کند: ای زیانکار! و هرگاه نماز ظهرش را نخواند، فرشته ای به او می گوید: ای خیانتکار! و هرگاه شخص نماز عصر خود را نخواند، گوید: ای بی دین! و اگر نماز مغرب خود را نخواند، گوید: ای کافر! و اگر شخص نماز عشاء را ترک کند، گوید: وای برتو که در تو هیچ خیر و منفعتی نیست.  وسائل الشیعه، ج 3، ص 31

 

 حسرت در قیامت

 پیامبر اکرم (ص): درباره آیه 99 سوره مؤمنون که شخص گناهکار به هنگام مرگ می گوید: «پروردگارا! مرا به دنیا بازگردان تا عمل صالح انجام دهم» فرمودند: منظور شخص ترک کننده نماز است و منظور از عمل صالح در خواست شخص بی نماز است که می خواهد نماز را برپا دارد.   بحارالانوار، ج 82، ص 202

شیطان که رانده شد به جز از یک خطا نبود

خود را به سجده آدم رضا نکرد

شیطان هزار مرتبه برتر است از بی نماز

او سجده بر آدم، این بر خدا نکرد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

     

عذاب ترک نماز

 

 

 

عذاب ترک نماز

کسي که نماز را ترک مي کند گرفتار چه عذابي مي شود؟

اگر كسي نماز را ترك ‌كند و با همين حال از دنيا برود، هيچ عملي از او پذيرفته نيست و خسران ابدي شامل حال او مي‌گردد و با كفار محشور مي‌شود. در حقيقت هركس نماز را عمدا ترك كند آشكارا كفر ورزيده است و كسي كه نماز نمي‌گذارد بهره اي از دين ندارد. اما كسي كه كاهل نماز است، به ميزاني كه در نماز سستي مي‌كند، عقوبت سختي شامل حال او مي‌گردد.
دين اسلام اصول و ضرورياتي دارد كه بر هر فرد مسلمان واجب است كه به آنها متعهد باشد. نماز، روزه و خمس از واجبات است؛ يعني اگر انسان در هريك از اينها كوتاهي كرده، و تا آخر عمر اصلاح عمل نكند و با اين حال از دنيا برود، بطور قطع مؤاخذه خواهد شد.
«ذكر چند نكته درباره‌ي تارك الصلواة»:
- در قرآن يكي از عوامل جهنّمى شدن را ترك نماز ذكر كرده است. يكي از سؤال‌هايي كه بهشتيان از جهنميان مي‌پرسند، در خصوص علت جهنمي شدن آنها مي‌باشد كه آنها ريشه و علت اصلي چنين عقوبتي را ترك نماز مطرح مي‌نمايند؛ «في‏ جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ، عَنِ الْمُجْرِمينَ، ما سَلَكَكُمْ في‏ سَقَرَ، قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ، (سوره المدثر، آيه‌ي 40 به بعد) آنها در باغهاى بهشتند، و سؤال مى‏كنند... از مجرمان: چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت؟! مى‏گويند: ما از نمازگزاران نبوديم».
- تارك الصلاه با قارون و فرعون و هامان محشور شده و با منافقين روانه جهنم مي‌شود.
رسول خدا (صل الله علي وآله) فرمودند : لَا تُضَيِّعُوا صَلَاتَكُمْ فَإِنَّ مَنْ ضَيَّعَ صَلَاتَهُ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ أَخْزَاهُمْ- وَ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ النَّارَ مَعَ الْمُنَافِقِينَ فَالْوَيْلُ لِمَنْ لَمْ يُحَافِظْ عَلَى صَلَاتِهِ‏؛ نمازتان را ضايع نكنيد؛ بدرستيكه هر كس كه نمازش را ضايع كند خداوند او را با قارون و فرعون و هامان (كه لعنت و ننگ الهي بر آنها باد) محشور نمايد و واجب است بر خداوند كه داخل كند او را با منافقين پس واي بر كسيكه بر نمازش محافظت ننمايد. (جامع الأخبار، ص: 74)
- اولين چيزي كه در قيامت بر آن محاسبه مي‌شود نماز است.
پيامبر خدا (صلي الله عليه و اله) فرمود: بهترين واجبات پس از شناخت (خدا) نماز است. نماز نخستين چيزى است كه بنده را براى آن مورد حساب قرار مى‏دهند، اگر پذيرفته شد ساير اعمال نيز پذيرفته مى‏شود و اگر پذيرفته نشد بقيّه اعمال نيز پذيرفته نمى‏شود. (الكافي ج‏3 ص 268 )
- نقش نماز در دين همچون ستون خيمه است.
رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: نقش نماز، چون نقش ستون خيمه است، چون ستون استوار ماند، طنابها و ميخها و پوشش پايدار مى‏ماند و اگر ستون بشكند نه طنابى و نه ميخى و نه پوششى باقى مى‏ماند. (پيام پيامبر، ترجمه‏فارسى، ص: 667)
- ترك نماز موجب باطل شدن اعمال نيك انسان مي‌گردد.
رسول خدا (صلي الله علي وآله) فرمودند : مَنْ تَرَكَ صَلَاتَهُ حَتَّى تَفُوتَهُ مِنْ غَيْرِ عُذْرٍ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ‏
كسي كه بدون دليل نمازش را رها كند تا اينكه قضا شود بدرستي كه اعمالش را باطل كرده است. (جامع الأخبار، ص:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

   

عواقب ترک نماز

 

 

 

عواقب ترک نماز

هر که نماز را ترک کند خدای تعالی او را با 15 عقوبت مبتلا کند . 6عقوبت در دنیا . 3عقوبت نزدیک مرگ . 3عقوبت در قبر و 3عقوبت در قیامت.
اما 6 عقوبت  در زمان حیات:
1)بی آبرو شود
2)برکت از مالش برود.
3)خیراتش قبول حق نشود.
4)دعایش مستجاب نگردد.
5)دعای شایستگان نصیب وی نشود.
6)عمر وثروتش زیاد نگردد.
اما 3 بلایی که نزدیک وفات به او میرسد:
سکرات مرگ بر او شدید شود.
گرسنه از دنیا برود.
تشنگی از او رفع نشود.
اما 3 عقوبتی که در قبر به وی رسد:
با درد و غم قرین باشد.
در تاریکی محض بسر برد.
تا قیامت در عذاب باشد.
اما 3 عقوبتی که در قیامت به او رسد :
1)حساب بر وی دشوار شود.
2)خداوند به او نظر رحمت نیندازد و او را عذاب درد ناک رسد.
3)از قبر همچون حیوان به قیامت وارد گردد و سپس با ذلت و خواری رهسپار دوزخ شود.

 

 

 

 

 

 

     

ترك نماز و آثار و نتايج آن

 

 

 

ترك نماز و آثار و نتايج آن

ابتدا بايد گفت که تارکان نماز از حيث کميت ترک، عبارتند از:

الف) کساني که به طور مطلق تارک نماز هستند.

ب) گروهي، بعضي اوقات مي خوانند و گاهي نمي خوانند.

 بعضي نماز مي خوانند، اما واجبي از واجبات نماز را ترک مي گويند. مانند قرائت يا اذکار واجب نماز و يا اينکه در مکان غصبي نماز مي خوانند.

ترک نماز از روي عمد، موجب کفر است، کفر عبارت است نپذيرفتن و انکار چيزي که عقل و فطرت آدميان، آن را حق مي داند که نتيجه چنين افکاري، ترک ضروريات دين است، از جمله نماز.

 

عدم آشنايي به فلسفه نماز:

اهميت ندادن به نماز به لحاظ عدم آشنايي به حقيقت آن و احساس نياز نکردن نسبت به آن، خود از عوامل ترک نماز به شمار مي رود.

درمان:

آشنا شدن و آشنا کردن به فلسفه و حقيقت نماز و اين که نماز جزو نياز ماست، جزو زندگي و حيات ماست. فايده و آثار نماز در دنيا و آخرت تجلي مي کند و به واسطه آن آرامش و تعادل رواني پيدا مي شود. نماز درمان افسردگي و اضطراب است.

 

2- احساس تحجر و عقب ماندگي:

چنين اشخاصي بر اين باورند که مذهب از زندگي جداست و بر اين باورند که دين، قديمي و ارتجاعي است. چنين اشخاصي براي آن که خود را قانع کنند که راهشان صحيح است به مذهبيان و غير مذهبيان توجه مي کنند که مذهبيان از واقعيتهاي زندگي و از لذات زندگي و از علم تا پيشرفت، با زمان بودن، به دور هستند و انسانهايي خشک و بي سواد و عقب افتاده اند و در مقابل اين همه لامذهباني که در دنياي خارج از ما و يا دنياي ما زندگي مي کنند، انسانهايي منطقي، پيشرفته  و با سوادنند.

 درمان:

فهميدن يا فهماندن اين معنا که دين نه تنها با علم و پيشرفت زندگي کردن مخالف نيست، بلکه چگونگي انسان شدن و پويا شدن را نيز نشان مي دهد و اينکه عبادت براي بهتر زندگي کردن است و بهتر لذت بردن از زندگي، درمان بيماريهاي رواني و به طور کلي براي به تکامل رسيدن انسان است.

 

 تن پروري و تنبلي:

اساساً افراد تنبل و تن پرور، ارداه قوي نسبت به انجام امور معنوي ندارند و در مسير زندگي خود با مشکل رو به رو هستند. اينگونه افراد داراي روح کوچک هستند و همواره در بند خواستهاي تن مي باشند.

 درمان:

ترک پرخوابي و پرخوري که باعث کسالت و ضعيف شدن ارداه مي شود و اشتياقي براي عبادت نمي ماند و اينکه براي ترک اين عادت به بد از خداي متعال استعانت بجوييم و از ورزش و نرمش براي رفع کسالت استفاده کنيم و مداومت بر اين کار را فراموش نکنيم و از شهوت راني و بزهکاري دوري کنيم؛ زيرا افراد شهوت ران داري اراده اي ضعيف هستند و از آنجايي که پرستش و عبادت، خواسته و نياز روح آدمي است، لذا آدم شهوت ران به دليل اسير و گرفتار جسم بودن، نمي تواند به خواسته هاي روح پاسخ مثبت دهد.

مسامحه کاري:

يکي از اسباب ترک نماز سهل انگاري است. اين عامل غير از تنبلي و بي حالي نيست؛ زيرا مشاهده مي شود که انسان با اينکه در بهترين وضعيت روحي و جسمي به سر مي برد، وليکن نسبت به امور معنوي مخصوصاً نماز بي توجه است، لذا به راحتي آن را ترک مي کند و احساس نمي کند که عمل مهمي را ترک کرده است.

درمان:

از علل اصلي بي توجهي و سهل انگاري در نماز، اهميت ندادن به عبادت و در حقيقت، مهم جلوه نکردن نماز براي آدمي است. براي رفع سهل انگاري، بايد به نماز اهميت داد و آفات ترک آن را شناخت و دانست که فرياد خدا بر سر سهل انگاران بلند است.

احساس خودنمايي و رياکاري:

بعضي ها با خواندن نماز احساس مي کنند که در زمره ريارکاران قرار گرفته اند و بعضي ها مي گويند: خجالت مي کشيم، چون تا به حال نماز نخوانديم و اگر اکنون بخوانيم، شايد مورد طعن و مسخره پدر و مادر و دوستان قرار بگيريم.

درمان:

براي درمان مي بايست ابتدا ديگران برخوردشان با اينگونه افراد درست باشد و آنها را تشويق به خواندن نماز کنند و به آنها بگويند که فايده نماز به خود آنها برمي گردد و نه به کسي و خود شخص نيز مي تواند به خود کمک کند يعني اينکه اگر با خواندن نماز مورد مسخره قرار گيرد، صاحب عبادت که خداوند است خوشحال مي شود و خوشحالي او کافي است و در اين حالت است که مي توانيم طعن و مسخره ديگران را تحمل کنيم.

احساس بي فايده بودن نماز به علت گناهکار بودن:

در اين حالت، شخص گناهکار با خود مي گويد: حالا که من گناهکارم و بزهکارم پس براي چه نماز بخوانم؟ نماز چه فايده اي به حال من دارد؟ در نتيجه سعي مي کند يا ترک گناه کند يا ترک نماز و از آنجايي که با گناه مأنوس شده است، ترک نماز را مي پذيرد.

درمان:

ارتکاب معصيت، اگرچه حرام و مانع تحصيل حضور قلب است، ولي موجب بطلان نماز نمي گردد و همچنين مشکل گناهکار با ترک نماز حل نمي شود، بلکه گرفتاري او مضاعف مي گردد. بنابراين نبايد انسان به صرف انجام معصيت از خود نااميد شود و ترک نماز کند، بلکه به موازات توجه به معنويات به ترک گناهان بپردازد و به هيچ بهانه اي نماز را ترک نگويد و نيز بداند که هر قدر هم گناهکار باشد، راه برگشت دارد.

باز آي هر آنچه هستي باز آي

گر کافر و گبر و بت پرستي باز آي

اين درگه ما درگه نوميدي نيست

صد بار اگر توبه شکستي باز آي

خانواده:

يکي از عوامل مهم در سازندگي و شکوفايي و يا تخريب شخصيت انسان، خانواده و محيط زندگي است و بيشترين همانندسازي و الگوبرداري را در دوران طفوليت از اهل خانواده، مخصوصاً پدر و مادراست. از دلايل بي توجهي به نماز، نبودن الگوي نمازگزار در منزل و جَو فاسد محيط خانه است.

محيط و اجتماع فاسد:

يکي ديگر از دلايل ترک نماز، قرار گرفتن در محيط نامساعد و فاسد است. در اجتماعي که معنويت و روح نماز حاکم باشد، توجه به معنويات مخصوصاً نماز، بيشتر خواهد بود.

درمان:

بر مسؤولان لازم است که درصدد اصلاح محيط و جامعه برآيند و زمينه هاي فساد را از بين ببرند و به جاي آن، فضا و جو جامعه را از معنويات پر کند.

دوست فاسد:

يکي از عوامل ترک نماز، همنشيني و همراهي با تارک الصلوة است و از امام صادق نقل شده است: دين انسان بستگي به دين دوستش دارد، بنابراين بايد بدانيم که ساختار شخصيتي و معنوي ما با دوستانمان گره خورده است.

درمان:

قطع رابطه با دوست فاسد و تارک الصلوة و در مقابل همنشيني با انسانهاي پاک و نمازگزار و اهل علم بهترين شکل درمان است.

برخوردهاي نامناسب افراد مذهبي:

تأثير رفتارهاي مبلغان مذهبي و به طور کلي متدينان در انسانهاي ديگر حتمي است. مسلماً الگوهاي ديني که جوانان و نوجوانان را دعوت به پاکي، انسانيت، معنويت و عبادت و ... مي کند، بايد اول خودشان عامل به گفته هايشان باشند و اگر خلاف گفته هاي خود عمل کنند، آثار منفي تربيتي بر افراد جامعه خواهد داشت.

درمان:

راه درمان بر الگوهاي مذهبي است که اين واقيعت را بپذيرند که هر نوع رفتار و کردار آنها در معنويات، ايمان و رفتار مردم، تأثير خواهد داشت. ديگر آنکه رهبران ديني بايد در اِعمال روشهاي تربيتي همانند اسوه عالَم اِمکان، حضرت محمد (ص) اعتدال و ميانه روي و ظرفيت افراد را در نظر داشته باشد و از روشهاي مفيدي مانند: استدلال، تشويق، تحسين و استفاده کنند و از استبداد و خشونت بپرهيزند.

آثار نماز

تردیدی نیست كه ایمان داشتن و انجام دستورات الهی، دشواریهایی را در پی دارد كه مؤمن باید آنها را تحمّل كند و پشت سر بگذارد تا به آرمان مقدّس خویش كه همانا سعادت جاوید در مقام قرب الهی است، دست یابد.

از سوی دیگر حركت در صراط مستقیم الهی و اطاعت از اوامر او زندگی دنیوی مؤمن را نیز تنظیم می كند و او از دنیای منظّم به آخرت خرّم و شاد قدم می گذارد.

از این رو، دستورات شریعت مقدّس اسلام همواره با مصلحتی مادی یا معنوی یا هر دو همراه است، گر چه فكر ما از درك آن عاجز باشد.

در این درس به برخی از آثار پر بار نماز كه در دنیا و آخرت تحقق می یابد و در آیات و روایات به آن تصریح شده، می پردازیم.

الف- آثار دنیوی

الف- جلوگیری از گناه و فحشا

جنبه باز دارندگی نماز از فحشا و منكر یكی از آثار ارزشمند این فریضه الهی است؛ نماز از آن جهت كه موجب توجه انسان به خدا می شود و در شبانه روز، حداقل پنج بار تكرار می شود، انسان را از فحشا و منكر باز می دارد؛ زیرا نمازگزار برای نزدیكتر شدن به خداوند تلاش خود را در جهت انجام كارهای نیك و كسب اخلاق حسنه بیشتر می كند. قرآن با توّجه به این اصل مسلّم می فرماید:

«أَقِمِ الصلوه إِنَّ الصلوه تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» [1]

نماز را بر پا كن كه آدمی را از گناهان و كردار زشت باز می دارد.

چند تن از یاران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به حضور آن حضرت رسیدند و درباره یكی از مسلمانان كه همیشه پشت سر پیامبر نماز جماعت می خواند، ولی مرتكب گناهان نیز می شد، گفتگو كردند. حضرت به آنها فرمود: (نگران نباشید) نمازش او را از گناه باز می دارد. طولی نكشید كه آن شخص گناه را ترك كرد و توبه نمود.[2]آن حضرت فرمود:

«كسی كه از نماز اطاعت نكند، نماز واقعی را به جا نیاورده است. اطاعت از نماز این است كه از منكرات و زشتیها دوری كند.»[3]

ب ـ بهداشت تن و روان

نمازگزاران همواره از صفای ظاهری و باطنی خاصّی برخوردارند كه بی نمازان فاقد آنند.

بهداشت تن: برخی از شرایط نماز، موجب بهداشت تن، لباس و به تبع آن بهداشت محیط زندگی می شود. در برخی از سخنان معصومین برای برخی نمازها اثر مستقیم بهداشتی عنوان شده است، بطور مثال، علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:

«قیام اللّیل مصحّه للبدن»[4]

برخاستن شب (برای نماز) سبب سلامتی جسم است.

بهداشت روان: یكی از فلسفه های تشریع نماز، «یاد خدا» است چنانكه در قرآن آمده است؛

«أَقِمِ الصلوه لِذِكْرِی»[5]

برای یاد من نماز بگزار.

و یاد خدا، منشأ آرامش دل و امنیت روانی است، همانطور كه در قرآن می خوانیم:

«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[6]

هان! به یاد خدا دل ها آرام گیرد.

پس، تأثیر نماز در بهداشت روانی مردم نمازگزار قطعی است و آرامش و امنیّت نسبی بیشتری كه در جوامع اسلامی حكمفرماست. شاهد این تاثیر است. به تعبیر امام خمینی رضوان الله علیه:

« شما پرونده هایی كه در دادگستریها در جاهای دیگر دادگاههاست بروید ببینید، از نماز خوانها ببینید پرونده هست آنجا؟ از بی نماز ها پرونده هست، هر چه پرونده پیدا كنید، پرونده بی نماز ها هست.» [7]

ج ـ استقامت در برابر مشكلات

از دیگر آثاری كه در سایه نماز، نصیب نمازگزار می شود، قدرت و نیروی مقاومت در برابر مشكلات و سختیهاست. به عبارت دیگر، نماز كه رابطه معنوی بین شخص و عالم بالاست، قدرتی در انسان ایجاد می كند كه با وجود آن در مقابل سختیها و مشكلات ، شكست ناپذیر خواهد بود. قرآن می فرماید:

«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً إِلاَّ الْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلوتِهِمْ دائِمُونَ» [8]

آدمی حریص خلق شده، وقتی كه شر و بدی به او می رسد، جزع و بی تابی می كند و زمانی كه نعمت و خیر به او می رسد حق مستمندان و فقرا را نمی دهد، مگر نمازگزاران؛ كسانی كه در نمازشان مداومت دارند.

از این رو، قرآن به مؤمنین سفارش می كند:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوهِ»[9]

ای مومنان، از شكیبایی و نماز كمك جویید.

د ـ نورانی شدن چهره

حضرت صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید:

«صلوه اللّیل تبیّض الوجوه»[10]

نماز شب، چهره ها را نورانی می كند.

نیز از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است كه فرمود:

«صلوه اللّیل تحسن الوجه و...»[11]

نماز شت چهره را زیبا می سازد.

ه ـ استجابت دعا

از دیگر آثار نماز، قبول شدن دعاها و رفع نیازهاست. نماز چون بین عبد و معبود پیوند برقرار می كند و نشانگر تلاش نمازگزار برای رسیدن به ملكوت اعلا و پیوستن به حق است، چنین تلاشی از نظر كردگار عالم مخفی نمانده، در مقابل، دعاهای او را قبول می كند و خواسته هایش را برآورده می سازد. رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود:

«من أدّی فریضهً فله عند الله دعوه مستجابه»[12]

هر كس واجبی را انجام دهد، در نزد خدا یك دعای مستجاب دارد.

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

«إذا أردت حاجهً، فصلِّ ركعتین وصلِّ علی محمّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ و سل تعطه»[13]

هرگاه حاجتی داشتی، دو ركعت نماز بخوان و بر محمد و آل او درود فرست و سپس از خداوند (خواسته خود را) بخواه كه به تو داده می شود.

و ـ تأخیر عذاب دنیوی

از آنجا كه نماز یكی از بهترین عبادات و افضل آنها به شمار می رود و نمازگزار محبوب خداوند است و از جایگاه رفیعی برخوردار می باشد؛ سزاوار است كه خداوند به احترام نماز و نمازگزار، خشم خود را از دیگران بردارد و از خطای آنها درگذرد. حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود:

«گاهی خدا اراده می كند كه مردمی را به خاطر گناهانشان طوری عذاب كند كه احدی باقی نماند ولی در آن میان نمازگزار پیری را كه با قدم های لرزان به جایگاه نماز می رود و كودكانی را كه در حال تعلیم قرآن هستند می بیند، از عذاب آنها چشم پوشی كرده، آن را به تأخیر می اندازد.»[14]

ب ـ آثار اخروی

الف ـ رحمت و مغفرت الهی

بیشترین آثار عبادات، بویژه نماز در آخرت تجلّی پیدا می كند و نتایج آن در آخرت نسبت به دنیا بسیار بیشتر است. رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود:

«از آن هنگام كه مؤمنی به نماز می ایستد، تا آنگاه كه نمازش را به پایان می برد، رحمت از بالای سرش تا افق آسمان بر او سایه می افكند و فرشتگان، اطراف او را تا افق آسمان، در بر می گیرند.»[15]

همچنین فرمود:

«لن یلج النّار أحد یصلّی قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها»[16]

كسی كه پیش از طلوع و غروب آفتاب نماز گزارد داخل آتش نمی شود.

ب ـ راهیابی به عالم ملكوت

نماز برگ عبوری است در دست نمازگزار كه او را تا اوج كمال و عالم ملكوت می رساند. رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود:

«وقتی بنده مؤمن برای نماز به پا می خیزد، درهای بهشت برایش گشوده می شود و پرده های میان او و خدای متعال برداشته می شود و همسران بهشتی به استقبال او می آیند.»[17]

نماز موجب تقرّب انسان های با تقوا به خداوند بزرگ است، چنان كه علی ـ علیه السلام ـ فرمود:

«الصلوه قربان كلّ تقیّ»[18]

نماز نزدیك كننده متقین به خداوند است.

امام صادق ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود:

«ما تقرّب العبد إلی الله تعالی بعد المعرفه شیء أفضل من الصلوه»[19]

پس از خداشناسی و معرفت هیچ عاملی، بهتر از نماز انسان را به خدا نزدیك نمی كند.

رهبر معظّم انقلاب حضرت آیه ا... خامنه ای «دام ظله العالی» در بخشی از پیام خود به سمینار نماز با عنایت به این حدیث شریف فرمودند:

«هیچ وسیله ای محكمتر و دائمی تر از نماز برای ارتباط میان انسان با خدا نیست.»[20]

ج ـ ورود به بهشت

نمازگزاری كه با انجام فرمان الهی به درجه بالایی از معرفت رسیده و به درگاه الهی تقرّب جسته؛ تنها بهشت سزاوار اوست. رسول خدا ـصلی اللّه علیه و آله ـ فرمود:

«من علم أنّ الصّلوه حقّ واجب دخل الجنّه»[21]

كسی كه بداند نماز حقی است كه خدا واجب كرده ، داخل بهشت می شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

 

 

 

موضوعات پايگاه

 

 

اخبار پايگاه

Top of Form

 

 

   

Bottom of Form

 

 

پيوند ها

Top of Form

  »ستاد اقامه نماز اصفهان
»ستاد اقامه نماز البرز
»سپاه امام حسن البرز
»نكته نماز
»پايگاه فرهنگي مذهبي صلاة
»شبکه قرآن و معارف سیما
»مجتمع متخصصین ایران / صفحه مترجم و مولف وبلاگ
»پایگاه خبری تحلیلی هادیان البرز
»رسول الله
»کتاب روایت موفقیت میلیونر یکشبه
»سایت خبری تحلیلی کمال مهر
»وبلاگ مهدویت/ گروه فرخی/ دانشگاه رسام
»وبلاگ مهدویت/ گروه اعظمی/ دانشگاه رسام
»وبلاگ مهدویت/ گروه زندی/ دانشگاه رسام
»وبلاگ مهدویت/ گروه رحمتی/ دانشگاه رسام
»وبلاگ مهدویت/ گروه آذربرا/ دانشگاه رسام

   

Bottom of Form

 

نظرسنجي

Top of Form

 
 

Bottom of Form

 

ديگر زبانها

 

آمار

 
 

 

 
 

 

قیام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى،

  • قیام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى، درس‏ ها و عبرت ‏ها

 

مقام معظّم رهبرى،در مورد قیام امام حسین علیه‏السلام مى‏فرماید:«با وجود مخالفت‏هاى فراوان، این واقعه در طول زمان زنده مانده است و عاشورا در واقع، گنجینه‏اى پرقیمت است که همه افراد بشر، مى‏توانند از آن استفاده کنند.

اهداف قیام عاشورا از دیدگاه مقام معظّم رهبرى

مقام معظّم رهبرى ضمن تبیین حرکت احیاگرانه امام حسین علیه‏السلام، به تشریح اهداف قیام عاشورا پرداخته و مى‏فرماید:دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود یک حکومت تشکیل دهد. این حرف، نیمه‏درست است؛ نمى‏گویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار براى تشکیل حکومت قیام کرد؛ به این نحو که اگر ببیند نمى‏شود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است. بله؛ کسى که به قصد حکومت، حرکت مى‏کند، تا آنجا پیش مى‏رود که ببیند این کار، شدنى است. تا دید احتمال شدنِ این کار، یا احتمال عقلایى وجود ندارد، وظیفه‏اش این است که برگردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آنجا انسان، جایز است برود که بشود رفت. آنجا که نشود رفت، باید برگشت.

اگر آن کسى که مى‏گوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حَقّه علوى است، این درست نیست؛ براى اینکه مجموع حرکت امام، این را نشان نمى‏دهد. در نقطه مقابل، گفته مى‏شود: نه آقا، حکومت چیست؛ حضرت مى‏دانست که نمى‏تواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود! این حرف هم مدّتى بر سرِزبان‏ها خیلى شایع بود. بعضى با تعبیرات زیباى شاعرانه‏اى هم این را بیان مى‏کردند. حتى من دیدم بعضى از علماى بزرگ ما هم این را فرموده‏اند. این حرف که حضرت، قیام کرد براى اینکه شهید شود، حرف جدیدى نبوده است.

گفت: چون با ماندن نمى‏شود کارى کرد، پس برویم با شهید شدن، کارى بکنیم! این حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامى نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزى نداریم. شهادتى را که ما در شرع مقدّس مى‏شناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان مى‏بینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدّسى که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادتِ صحیح اسلامى است. اما اینکه آدم، اصلاً راه بیفتد براى اینکه «من بروم کشته شوم» یا یک تعبیر شاعرانه که «خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند»، اینها آن چیزى نیست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در این هم بخشى از حقیقت هست؛ اما هدفِ حضرت، این نیست.3

از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، هدف امام حسین علیه‏السلام از قیام عاشورا، نه حکومت است و نه شهادت، بلکه هدف والاترى در این حرکت وجود دارد:کسانى که گفته‏اند هدف، حکومت بود، یا هدف، شهادت بود، میان هدف و نتیجه، خَلط کرده‏اند. نخیر؛ هدف، اینها نبود. امام حسین علیه‏السلام، هدف دیگرى داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتى را مى‏طلبید که این حرکت، یکى از دو نتیجه را داشت: «حکومت» یا «شهادت».

البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدّمات حکومت را آماده کرد و مى‏کرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده کرد. هم براى این توطین نفس مى‏کرد، هم براى آن. هرکدام هم مى‏شد، درست بود و ایرادى نداشت؛ اما هیچ‏کدام هدف نبود، بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگرى است. هدف چیست؟ اگر بخواهیم هدف امام حسین علیه‏السلام را بیان کنیم، باید این‏طور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچ‏کس قبل از امام حسین، حتى خود پیغمبر انجام نداده بود.

نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن مجتبى. واجبى بود که در بناى کلّى نظام فکرى و ارزشى و عملى اسلام، جاى مهمى دارد. امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگى را که عبارت از تجدید بناى نظام و جامعه اسلامى، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. با وجود اینکه این واجب، خیلى مهم و بسیار اساسى است، تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود ـ عرض مى‏کنم که چرا عمل نشده بود ـ امام حسین باید این واجب را عمل مى‏کرد تا درسى براى همه تاریخ باشد. حالا چرا امام حسین این کار را بکند؟ چون زمینه انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد.4

رهبر معظّم انقلاب اسلامى این تکلیف را با تکلیف امام خمینى قدس‏سره مقایسه نموده و مى‏فرماید:به امام هم مى‏گفتند: «آقا! شما که با شاه درافتاده‏اید، خطر دارد.» امام نمى‏دانست خطر دارد؟! امام نمى‏دانست که دستگاه امنیتى رژیم پهلوى، انسان را مى‏گیرد، مى‏کشد، شکنجه مى‏کند، دوستان انسان را مى‏کشد و تبعید مى‏کند؟ امام اینها را نمى‏دانست؟ کارى که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخه کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آنجا به نتیجه شهادت رسید و اینجا به نتیجه حکومت. این همان است؛ فرقى نمى‏کند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار ما یکى بود. این مطلب، اساس معارف حسین است. معارف حسینى، بخش عظیمى از معارف شیعه است. این پایه مهمى است و خود یکى از پایه‏هاى اسلام است.

پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحیح. چه زمانى؟ آن وقتى که راه، عوض شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانى، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است. البته دوران تاریخ، اوقات مختلفى است. گاهى شرایط آماده است و گاهى آماده نیست. زمان امام حسین آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان کار را کرد. هدف یکى بود. منتها وقتى انسان به دنبال این هدف راه مى‏افتد و مى‏خواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند، براى اینکه اسلام و جامعه و نظام اسلامى را به مرکز صحیح خود برگرداند، یک موقع است که وقتى قیام کرد، به حکومت مى‏رسد؛ این یک شکل آن است.

در زمان ما بحمداللّه این‏طور شد. یک وقت است که این قیام، به حکومت نمى‏رسد؛ به شهادت مى‏رسد. آیا در این صورت، واجب نیست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آیا در این صورتى که به شهادت برسد، دیگر قیام فایده‏اى ندارد؟ چرا؛ هیچ فرقى نمى‏کند. این قیام و این حرکت، در هر دو صورت فایده دارد ـ چه به شهادت برسد، چه به حکومت ـ منتها هرکدام، یک نوع فایده دارد. این، آن کارى بود که امام حسین انجام داد.5

مقام معظّم رهبرى، قیام عاشورا و هدف اصلى آن، یعنى احیاى دین، را مصداق بارز امر به معروف و نهى از منکر برشمرده و مى‏فرماید:انجام این واجب از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهى از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منکر است. البته این کار، گاهى به نتیجه حکومت مى‏رسد؛ امام حسین براى این آماده بود. گاهى هم به نتیجه شهادت مى‏رسد؛ براى این هم آماده بود. ما به چه دلیل این مطلب را عرض مى‏کنیم؟ این را از کلمات خود امام حسین به دست مى‏آوریم. من در میان کلمات حضرت ابى‏عبداللّه علیه‏السلام، چند عبارت را انتخاب کرده‏ام. اوّل در مدینه؛ آن شبى که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید!

حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه»؛ برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فرداى آن روز، حضرت را در کوچه‏هاى مدینه دید، گفت: یا اباعبداللّه، تو خودت را به کشتن مى‏دهى! چرا با خلیفه بیعت نمى‏کنى؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز.

حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: «اناللّه و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذ قدبلیت الامة براع مثل یزید و لقد سمعت جدى رسول اللّه صلى‏الله ‏علیه ‏و‏آله یقول الخلافة محرمة على آل ابى سفیان»؛ باید فاتحه اسلام را خواند اگر کار امت اسلامى به جایى برسد که رهبر امت اسلامى مردى مانند یزیدبن معاویه باشد با اینکه من از جدم خاتم الانبیا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم که مى‏فرمود: خلافت بر آل ابى‏سفیان حرام است.6

قضیه، شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد. حضرت مى‏خواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود؛ اما الان پاى اصل دین و نظام اسلامى در میان است و با حکومت کسى مثل یزید، نابود خواهد شد. به اینکه خطر انحراف، خطرى جدّى است، اشاره مى‏کند. مسئله، عبارت از خطر براى اصلِ اسلام است. حضرت اباعبداللّه علیه‏السلامهم هنگام خروج از مدینه، هم هنگام خروج از مکه، صحبت‏هایى با محمّدبن حنفیه داشت. به نظر مى‏رسد که این وصیت، مربوط است به هنگامى که مى‏خواست از مکه خارج شود.

حضرت به برادرش محمدبن حنفیه، چیزى را به عنوان وصیت نوشت و داد. آنجا بعد از شهادت به وحدانیت خدا و چه و چه، به اینجا مى‏رسد: «و انى لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما»؛ یعنى کسانى اشتباه نکنند و تبلیغاتچى‏ها تبلیغ کنند که امام حسین هم مثل کسانى که این گوشه و آن گوشه، خروج مى‏کنند براى اینکه قدرت را به چنگ بگیرند ـ براى خودنمایى، براى عیش و ظلم و فساد ـ وارد میدان مبارزه و جنگ مى‏شود! کار ما از این قبیل نیست؛ «و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» عنوان این کار، همین اصلاح است. این همان واجبى است که قبل از امام حسین، انجام نگرفته بوده است.

این اصلاح، از طریق خروج است ـ خروج، یعنى قیام ـ حضرت در این وصیتنامه، این را ذکر کرد ـ تقریبا تصریح به این معناست ـ یعنى اولاً، مى‏خواهیم قیام کنیم و این قیام ما هم براى اصلاح است؛ نه براى این است که حتما باید به حکومت برسیم، نه براى این است که حتما باید برویم شهید شویم. نه؛ مى‏خواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکى نیست. یک وقت شرایط، طورى است که انسان به حکومت مى‏رسد و خودش زمام قدرت را به دست مى‏گیرد؛ یک وقت نمى‏تواند این کار را بکند ـ نمى‏شود ـ شهید مى‏شود. در عین حال، هر دو، قیامِ براى اصلاح است. سپس مى‏فرماید: «ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى»؛ این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهى از منکر است.7

نقل شده است بعد از آنکه امام سجاد علیه‏السلامپس از حادثه عاشورا به مدینه برگشت، یک نفر خدمت ایشان آمد و عرض کرد: «یابن رسول‏اللّه! دیدید رفتید، چه شد! راست هم مى‏گفت؛ این کاروان در حالى رفته بود که حسین‏بن على علیه‏السلام، خورشید درخشان اهل‏بیت، فرزند پیغمبر و عزیزِ دل رسول‏اللّه، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین، فرزندان امام حسین، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنى‏هاشم، همه با این کاروان رفته بودند؛

حالا این کاروان برگشته و فقط یک مرد ـ امام سجاد علیه‏السلام ـ در این کاروان هست؛ زن‏ها اسارت کشیده، رنج و داغ دیده‏اند؛ امام حسین نبود، على‏اکبر نبود، حتى کودک شیرخوار در میان این کاروان نبود. امام سجاد علیه‏السلام در جواب آن شخص فرمود: فکر کن اگر نمى‏رفتیم، چه مى‏شد! بله، اگر نمى‏رفتند، جسم‏ها زنده مى‏ماند، اما حقیقت نابود مى‏شد؛ روح ذوب مى‏شد؛ وجدان‏ها پایمال مى‏شد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محکوم مى‏شد و حتى نام اسلام هم نمى‏ماند.8

درس‏هاى عاشورا

از دیدگاه مقام معظّم رهبرى، حادثه عظیم عاشورا، حاوى درس‏هاى بسیارى است:بحث درس‏هاى عاشورا یک بحث زنده و جاودانه و همیشگى است و مخصوص زمان معینى نیست. اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید، شاید بشود گفت انسان مى‏تواند در حرکت حضرت ابى عبداللّه علیه‏السلام، بیش از صد درس مهم بشمارد؛ مى‏شود گفت هزارها درس هست. ممکن است هر اشاره آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما اینکه مى‏گویم بیش از صد درس، یعنى اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقه قرار دهیم، از آن مى‏شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد که هر کدام براى یک امت، براى یک تاریخ و یک کشور، براى تربیت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.9

رهبر معظّم انقلاب اسلامى، «بصیرت» را از اصلى‏ترین درس‏هاى عاشورا برشمرده و مى‏فرماید:

عاشورا نشان مى‏دهد که جبهه دشمن با همه توانایى‏هاى ظاهرى، بسیار آسیب‏پذیر است؛ همچنان‏که جبهه بنى‏امیه، به وسیله کاروان اسیران عاشورا، در کوفه آسیب دید، در شام آسیب دید، در مدینه آسیب دید و بالأخره هم این ماجرا، به فناى جبهه‏ى سفیانى منتهى شد. درس مى‏دهد که در ماجراى دفاع از دین، از همه چیز بیشتر، براى انسان، بصیرت لازم است. بى‏بصیرت‏ها فریب مى‏خورند. بى‏بصیرت‏ها در جبهه باطل قرار مى‏گیرند؛ بدون اینکه خود بدانند. همچنان‏که در جبهه ابن‏زیاد، کسانى بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بى‏بصیرت‏ها بودند. اینها درس‏هاى زندگى‏سازى است.10

از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب، سیدالشهدا علیه‏السلام، درس‏هاى عاشورا را به صورت عملى به جهانیان نمایاند:درس اصلى در حرکت و قیام امام حسین علیه‏السلاموجود دارد: «چرا قیام کرد؟» این درس است. به امام حسین علیه‏السلاممى‏گفتند: شما در مدینه و مکه، محترمید و در یمن، آن همه شیعه هست. به گوشه‏اى بروید که با یزید کارى نداشته باشید، یزید هم با شما کارى نداشته باشد. این‏همه مرید، این‏همه شیعیان؛ زندگى کنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟ این، آن سؤال اصلى است. این، آن درس اصلى است. نمى‏گوییم کسى این مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافا در این زمینه، خیلى هم کار و تلاش کردند. حال این مطلبى را هم که ما امروز عرض مى‏کنیم، به نظر خودمان یک برداشت و دید تازه‏اى در این قضیه است.

این واجب در طول تاریخ، متوجه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظامِ جامعه اسلامى دچار یک فسادِ بنیانى شده و بیم آن است که بکلى احکام اسلامى تغییر یابد، هر مسلمانى باید قیام کند. البته در شرایط مناسب؛ آن وقتى که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیت و آزار ندیدن نیست؛ اینها جزء شرایط نیست. امروز هم شاید در دنیاى اسلام جاهایى است که زمینه هست و مسلمانان باید انجام دهند. اگر انجام دهند، تکلیفشان را انجام داده‏اند و اسلام را تعمیم و تضمین کرده‏اند. لذا باید یاد امام حسین و یاد کربلا زنده باشد؛ چون یاد کربلا درس عملى را جلوى چشم مى‏گذارد.11

عبرت‏هاى عاشورا

رهبر انقلاب اسلامى پس از تبیین درس‏هاى عاشورا، به بیان عبرت‏هاى این قیام بزرگ پرداخته و مى‏فرماید:غیر از درس، عاشورا یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنى چه، عبرت بگیرد؟ یعنى خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتى است؛ چه چیزى او را تهدید مى‏کند؛ چه چیزى براى او لازم است؟ این را مى‏گویند «عبرت». شما اگر از جاده‏اى عبور کردید و اتومبیلى را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شده‏اند، مى‏ایستید و نگاه مى‏کنید، براى اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتى، چطور حرکتى و چگونه رانندگى‏اى، به این وضعیت منتهى مى‏شود.

این هم نوع دیگرى از درس است؛ اما درس از راه عبرت‏گیرى است. اولین عبرتى که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجه مى‏کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، جامعه اسلامى به آن حدى رسید که کسى مثل امام حسین علیه‏السلام، ناچار شد براى نجات جامعه اسلامى، این فداکارى را بکند؟

این فداکارى حسین‏بن على علیه‏السلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملت‏هاى مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفى است. اما حسین‏بن على علیه‏السلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه ـ مرکز وحى نبوى ـ وضعیتى دید که هرچه نگاه کرد چاره‏اى جز فداکارى نداشت؛ آن هم چنین فداکارى خونین با عظمتى. مگر چه وضعى بود که حسین‏بن على علیه‏السلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده خواهد ماند، و الاّ از دست رفته است. عبرت اینجاست.

روزگارى رهبر و پیغمبر جامعه اسلامى، از همان مکه و مدینه پرچم‏ها را مى‏بست، به دست مسلمان‏ها مى‏داد و آنها تا اقصا نقاط جزیره‏العرب و تا مرزهاى شام مى‏رفتند؛ امپراتورى روم را تهدید مى‏کردند؛ آنها از مقابلشان مى‏گریختند و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمى‏گشتند. ولى چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایى رسد و آن‏قدر از اسلام دور شدند که کسى مثل یزید بر آنها حکومت مى‏کرد؟! وضعى پیش آمد که کسى مثل حسین‏بن على علیه‏السلام، دید که چاره‏اى جز این فداکارى عظیم ندارد. چه شد که به چنین مرحله‏اى رسیدند؟ این، آن عبرت است.12

مقام معظّم رهبرى، با اشاره به سه دوره از زندگى حضرت اباعبداللّه الحسین مى‏فرماید:شما ببینید این شخصیتى که انسان در این سه دوره مى‏شناسد، آیا مى‏توان حدس زد که کارش به آنجا برسد؟ در دوران حیات پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نورِ دیده سوگلى پیامبر. پیامبر اکرم دخترى به نام فاطمه دارد که همه مردم مسلمان در آن روز مى‏دانند که پیامبر فرمود: «انّ اللّه لیغضب لغضب فاطمة»؛ اگر کسى فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. «و یرضى لرضاها»؛ اگر کسى او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله این دختر را در جامعه اسلامى به کسى داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ یعنى على‏بن ابى‏طالب علیه‏السلام. کودکى از اینها متولد شده است و او حسین‏بن على است.

البته همه این حرف‏ها درباره امام حسن علیه‏السلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیه‏السلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ همه مى‏دانند که این کودک، محبوب دلِ این محبوبِ دل‏هاست. ببینید؛ مسئله این است. پیامبر درباره امام حسن و امام حسینِ شش، هفت ساله فرمود: «سیدى شباب اهل الجنّه»؛ اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودک‏اند، جوان نیستند؛ اما پیامبر مى‏فرماید سرور جوانان اهل بهشتند.

یعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حدّ یک جوان است؛ مى‏فهمد، درک مى‏کند، عمل مى‏کند، اقدام مى‏کند، ادب مى‏ورزد و شرافت در همه وجودش موج مى‏زند. اگر آن روز کسى مى‏گفت که این کودک به دست امّت همین پیامبر، بدون هیچ‏گونه جرم و تخلفى به قتل خواهد رسید، براى مردم غیرقابل باور بود؛ همچنان‏که پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجب کردند که یعنى چه؛ مگر مى‏شود؟!

دوره دوم، دوره بیست و پنج ساله بعد از وفات پیامبر تا حکومت امیرالمؤمنین است. حسینِ جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگ‏ها شرکت مى‏جوید، همه او را به عظمت مى‏شناسند؛ در هر فضیلتى، در میان مسلمانان مدینه و مکه، هر جایى که موج اسلام رفته است، مثل خورشیدى مى‏درخشد. جوان نمونه دوران، و محترم پیش همه. اگر آن روز کسى مى‏گفت که همین جوان، به دست همین مردم کشته خواهد شد، هیچ کس باور نمى‏کرد.

دوره سوم، دوره بعد از شهادت امیرالمؤمنین است؛ یعنى دوره غربت اهل‏بیت. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام باز در مدینه‏اند. امام حسین، بیست سال بعد از این مدت، به صورت امام معنوى همه مسلمان، مفتى بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصیل علم همه، محل تمسّک و توسّل همه کسانى که مى‏خواهند به اهل‏بیت اظهار ارادتى بکنند، در مدینه زندگى کرده است. شخصیت محبوب، بزرگ، شریف، نجیب، اصیل و عالم. او به معاویه نامه مى‏نویسد؛ نامه‏اى که اگر هر کسى به هر حاکمى بنویسد، جزایش کشته شدن است.

معاویه باعظمت تمام این نامه را مى‏گیرد، مى‏خواند، تحمّل مى‏کند و چیزى نمى‏گوید. اگر در همان اوقات هم کسى مى‏گفت که در آینده نزدیکى، این مرد محترم شریفِ عزیزِ نجیب که مجسّم‏کننده اسلام و قرآن در نظر هر بیننده است، ممکن است به دست همین امّت قرآن و اسلام کشته شود ـ آن هم با آن وضع ـ هیچ‏کس تصوّر هم نمى‏کرد؛ اما همین حادثه باورنکردنى، همین حادثه عجیب و حیرت‏انگیز، اتفاق افتاد.

چه کسانى کردند؟ همان‏هایى که به خدمتش مى‏آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مى‏کردند. این یعنى چه؟ معنایش این است که جامعه اسلامى در طول این پنجاه سال، از معنویت و حقیقت اسلام تهى شده است. ظاهرش اسلامى است؛ اما باطنش پوک شده است. خطر اینجاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّه‏اى هم طرفدار اهل‏بیت‏اند.13

وضعیت خواص

مطلب دیگرى که باید مطرح نمود این است که خواص در این پنجاه سال چگونه شدند که کار به آنجا رسید؟ رهبر انقلاب اسلامى با اشاره به نمونه‏هایى از دنیاپرستى و مال‏دوستى و فساد خواص، به تشریح وضعیت خواص جامعه از زمان رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تا قیام عاشورا مى‏پردازد:من دقت که مى‏کنم، مى‏بینم همه چیز تکان خورد؛ هم عبودیت، هم معرفت، هم عدالت، هم محبت. این چند مثال را عرض مى‏کنم که عین تاریخ است. سعیدبن عاص یکى از بنى‏امیه و قوم و خویش عثمان بود. بعد از ولیدبن عقبه‏بن ابى‏معیط، سعیدبن عاص روى کار آمد، تا کارهاى او را اصلاح کند. در مجلس او، فردى گفت که طلحه‏بن عبداللّه، چقدر جواد و بخشنده است؟ لابد پولى به کسى داده بود، یا به کسانى محبتى کرده بود که او دانسته بود. یک مزرعه خیلى بزرگ به نام «نشاستج» در نزدیکى کوفه بوده است.

در نزدیکى کوفه، سرزمین‏هاى آباد و حاصل‏خیزى وجود داشته است که این مزرعه بزرگ کوفه، ملک طلحه، صحابى پیامبر در مدینه، بوده است. سعیدبن عاص گفت: کسى که چنین ملکى دارد، باید هم بخشنده باشد! اگر من مثل نشاستج را داشتم، گشایش مهمى در زندگى شما پدید مى‏آوردم؛ چیزى نیست که مى‏گویید او جواد است! حال شما این را با زهد زمان پیامبر و زهد اوایل بعد از رحلت پیامبر مقایسه کنید و ببینید که بزرگان و امرا و صحابه در آن چند سال، چگونه زندگى‏اى داشتند و به دنیا با چه چشمى نگاه مى‏کردند.

حالا بعد از گذشت ده، پانزده سال، وضع به اینجا رسیده است. در ماجراى دیگر، مسلمانان رفتند افریقیه ـ یعنى همین منطقه تونس و مغرب ـ را فتح کردند و غنایم را بین مردم و نظامیان تقسیم نمودند. خمس غنایم را باید به مدینه بفرستند. در تاریخ ابن‏اثیر دارد که خمس زیادى بوده است که به مدینه فرستاده‏اند. خمس که به مدینه رسید، مروان‏بن حکم آمد و گفت: همه‏اش را به پانصد هزار درهم مى‏خرم؛ به او فروختند! پانصدهزار درهم، پول کمى نبود؛ ولى آن اموال، خیلى بیشتر از اینها ارزش داشت.

یکى از مواردى که بعدها به خلیفه ایراد مى‏گرفتند، همین حادثه بود. البته خلیفه عذر مى‏آورد و مى‏گفت این رَحِم من است؛ من «صله رحم» مى‏کنم و چون وضع زندگى‏اش هم خوب نیست، مى‏خواهم به او کمک کنم! بدین ترتیب، خواص در مادیات غرق شدند. ماجراى بعدى در مورد ولیدبن عقبه ـ حاکم کوفه و از بنى‏امیه و از خویشاوندان خلیفه ـ است.

وقتى که وارد شد، همه تعجب کردند؛ یعنى چه؟ آخر این آدم، آدمى است که حکومت به او بدهند؟! چون ولید، هم به حماقت معروف بود، هم به فساد! این ولید، همان کسى است که آیه شریفه «إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا» درباره اوست. قرآن اسم او را «فاسق» گذاشته است. این، متعلّق به زمان پیامبر است. معیارها و ارزش‏ها و جابه‏جایى آدم‏ها را ببینید! این آدمى که در زمان پیامبر، در قرآن به نام «فاسق» آمده بود و همان قرآن را هم مردم هر روز مى‏خواندند، در کوفه حاکم شده است! خواص در مدّت این چند سال، کارشان به اینجا رسید.

البته این موارد، مربوط به زمان خلفاى راشدین است که مواظب بودند، مقید بودند، اهمیت مى‏دادند، پیامبر را سال‏هاى متمادى درک کرده بودند، فریاد پیامبر هنوز در مدینه طنین‏انداز بود و کسى مثل على‏بن ابى‏طالب در آن جامعه حاضر بود. بعد که قضیه به شام منتقل شد، مسئله از این حرف‏ها بسیار گذشت.

این نمونه‏هاى کوچکى از خواص است. البته اگر کسى در همین تاریخ ابن‏اثیر، یا در بقیه تواریخِ معتبر در نزد همه برادران مسلمان ما جست‏وجو کند، نه صدها، که هزاران نمونه از این قبیل هست. طبیعى است که وقتى عدالت نباشد، وقتى عبودیت خدا نباشد، جامعه پوک مى‏شود؛ آن وقت ذهن‏ها هم خراب مى‏شود.

یعنى در آن جامعه‏اى که مسئله ثروت‏اندوزى و گرایش به مال دنیا و دل بستن به حُطام دنیا به این‏جاها مى‏رسد، در آن جامعه کسى هم که براى مردم معارف مى‏گوید... کعب‏الاحبار یهودى تازه‏مسلمانى که پیامبر را هم ندیده است! او در زمان پیامبر مسلمان نشده است، زمان ابى‏بکر هم مسلمان نشده است؛ زمان عمر مسلمان شد، و زمان عثمان هم از دنیا رفت! این کعب، قطب علماى یهود بود، که آمد مسلمان شد؛ بعد بنا کرد راجع به مسائل اسلامى حرف زدن!

او در مجلس جناب عثمان نشسته بود که جناب اباذر وارد شد؛ چیزى گفت که اباذر عصبانى شد و گفت که تو حالا دارى براى ما از اسلام و احکام اسلامى سخن مى‏گویى؟! ما این احکام را خودمان از پیامبر شنیده‏ایم. وقتى معیارها از دست رفت، وقتى ارزش‏ها ضعیف شد، وقتى ظواهر پوک شد، وقتى دنیاطلبى و مال‏دوستى بر انسان‏هایى حاکم شد که عمرى را با عظمت گذرانده و سال‏هایى را بى‏اعتنا به زخارف دنیا سپرى کرده بودند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنین کسى سررشته‏دار امور معارف الهى و اسلامى مى‏شود. این مربوط به خواص است.

آن وقت عوام هم که دنباله‏رو خواصند. وقتى خواص به سمتى رفتند، دنبال آنها حرکت مى‏کنند. بزرگ‏ترین گناه انسان‏هاى برجسته این است که اگر انحرافى از آنها سر بزند، انحرافشان موجب انحراف بسیارى از مردم مى‏شود. وقتى دیدند سدها شکست، وقتى دیدند کارها برخلاف آنچه که زبان‏ها مى‏گویند، جریان دارد و برخلاف آنچه که از پیامبر نقل مى‏شود، رفتار مى‏گردد، آنها هم آن طرف حرکت مى‏کنند. عبرت، اینجاست.14

مقام معظّم رهبرى با تأسى به آیات قرآن کریم، دلایل به وجود آمدن این وضع را فراموش شدن معنویت، و دنیاطلبى برشمرده و مى‏فرماید:قرآن جواب را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفى مى‏کند. آن آیه این است که مى‏فرماید: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّا.» (مریم: 59) دو عامل، عامل اصلى این گمراهى و انحراف عمومى است: یکى، دور شدن از ذکر خدا، که مظهر آن نماز است.

فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگى جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خداى متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایى را از زندگى کنار گذاشتن. دوم، دنبال شهوت‏رانى‏ها رفتن؛ دنبال هوس‏ها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبى. به فکر جمع‏آورى ثروت، جمع‏آورى مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمان‏ها را فراموش کردن. این، درد اساسى و بزرگ است.

ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمان‏خواهى از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه دیگرى جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد. دنیاى امروز، دنیاى دروغ، دنیاى زور، دنیاى شهوت‏رانى و دنیاى ترجیح ارزش‏هاى مادى بر ارزش‏هاى معنوى است.

این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرن‏هاست که معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است. پول‏پرست‏ها و سرمایه‏دارها تلاش کرده‏اند که معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادى در دنیا چیده‏اند که در رأسش قدرتى از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بى‏اعتناتر به فضایل انسانى و نسبت به انسان‏ها بى‏رحم‏تر مثل قدرت آمریکاست. این مى‏آید در رأس و همین‏طور، مى‏آیند تا مراتب پایین‏تر. این، وضع دنیاست.15

اگر امام حسین علیه‏السلام دعوت هم نمى‏شد، این قیام تحقق پیدا مى‏کرد. امام حسین باید این حرکت را انجام مى‏داد، تا نشان بدهد که دستور کار، در یک چنین شرایطى، براى مسلمان چیست. نسخه را به همه مسلمان‏هاى قرن‏هاى بعدى نشان داد. یک نسخه‏اى نوشت؛ منتها نسخه حسین‏بن على، نسخه لفاظى و حرافى و «دستور بده، خودت بنشین» نبود؛ نسخه عملى بود. او خودش حرکت کرد و نشان داد که راه این است.

ایشان از قول پیغمبر نقل مى‏کند که آن وقتى که شما دیدید که اسلام کنار گذاشته شد؛ ظالمین بر مردم حکومت مى‏کنند، دین خدا را تغییر مى‏دهند، با فسق و فجور با مردم رفتار مى‏کنند، آن کسى که در مقابل این وضع، نایستد و قیام نکند، خداى متعال با این آدم ساکت و بى‏تفاوت هم مثل همان کسى که «مستحلّ حرمات اللَّه» است، رفتار خواهد کرد. این نسخه است. قیام امام حسین این است. در راه این قیام، جان مطهر و مبارک و گران‏بهاى امام حسین که برترین جان‏هاى عالم است، اگر قربانى شود به نظر امام حسین، بهاى زیادى نیست.16

قیام آن روز و جامعه امروز

رهبر انقلاب اسلامى با اشاره به عزتمند بودن حرکت امام حسین علیه‏السلام در اوج مظلومیت، لزوم عزتمند بودن هر حرکت و اقدام عاشورایى را یادآور شده و مى‏افزاید:انقلاب اسلامى آمد تا این بساط جهانى را، این ترتیب غلط جهانى را بشکند و ترتیب جدیدى درست کند. اگر آن ترتیب مادى جهانى باشد، معلوم است که شهوتران‏هاى فاسد روسیاه و گمراه باید در رأس کار باشند و انسان بافضیلت منورى مثل امام باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتى، جاى امام در جامعه نیست.

وقتى زور حاکم است، وقتى فساد حاکم است، وقتى دروغ حاکم است و وقتى بى‏فضیلتى حاکم است، کسى که داراى فضیلت است، داراى صدق است، داراى نور است، داراى عرفان است و داراى توجه به خداست، جایش در زندان‏ها یا در مقتل و مذبح یا در گودال قتلگاه‏هاست. وقتى مثل امام بر سر کار آمد، یعنى ورق برگشت؛ شهوت‏رانى و دنیاطلبى به انزوا رفت، وابستگى و فساد به انزوا رفت، تقوا بالاى کار آمد، زهد روى کار آمد، صفا و نورانیت آمد، جهاد آمد، دلسوزى براى انسان‏ها آمد، رحم و مروّت و برادرى و ایثار و ازخودگذشتگى آمد.

امام که بر سر کار مى‏آید، یعنى این خصلت‏ها مى‏آید؛ یعنى این فضیلت‏ها مى‏آید؛ یعنى این ارزش‏ها مطرح مى‏شود. اگر این ارزش‏ها را نگه داشتید، نظام امامت باقى مى‏ماند. آن وقت امثال حسین‏بن على علیه‏السلام، دیگر به مذبح برده نمى‏شوند. اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجى را از دست دادیم چه؟ اگر به جاى توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهى، به فکر تجملات شخصى خودمان افتادیم چه؟

اگر جوان بسیجى را، جوان مؤمن را، جوان با اخلاص را که هیچ چیز نمى‏خواهد جز اینکه میدانى باشد که در راه خدا مجاهدت کند در انزوا انداختیم و آن آدم پرروى افزون‏خواه پرتوقع بى‏صفاى بى‏معنویت را مسلط کردیم چه؟ آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله بین رحلت نبى اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و شهادت جگرگوشه‏اش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلى کوتاه‏تر ممکن است بشود و زودتر از این حرف‏ها، فضیلت‏ها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند.

اینجا کربلا و امروز هم روز عاشوراست. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافى که ممکن است دشمن بر ما تحمیل کند، بایستیم. عبرت‏گیرى از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشه‏گیر شود. عده‏اى مسائل را اشتباه گرفته‏اند. دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط ـ فرهنگ فساد و فحشا ـ سعى مى‏کند جوان‏هاى ما را از ما بگیرد. کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مى‏کند، یک «تهاجم فرهنگى»، بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتل‏عام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مى‏کند. چه کسى مى‏تواند از این فضیلت‏ها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنى که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مى‏تواند بایستد و از فضیلت‏ها دفاع کند.

کسى که خودش آلوده و گرفتار است که نمى‏تواند از فضیلت‏ها دفاع کند! این جوان با اخلاص مى‏تواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزش‏هاى اسلامى مى‏تواند دفاع کند. لذا، چندى پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهى از منکر کنند.» الان هم عرض مى‏کنم: نهى از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعى شماست. امروز مسئولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.17

نتیجه‏گیرى

امام حسین علیه‏السلام، در عاشوراى سال 61ق قیامى برپا نمود که دنیاى اسلام را نه تنها در آن روز، بلکه در همه تاریخ، بیدار و آگاه کرد. اینکه امام حسین علیه‏السلام براى حکومت در کوفه دعوت شدند و به آنجا حرکت کردند، ظواهر کار بود. از دیدگاه مقام معظّم رهبرى، قیام امام حسین علیه‏السلام داراى دو نتیجه احتمالى در انجام هدف اصلى ایشان بود. یک نتیجه احتمالى از مبارزه امام آن بود که بتواند بر حکومت یزید، پیروز شود و حکومت را در مسیر صحیح خود بیندازد.

اگر این‏گونه مى‏شد، مسیر تاریخ به نفع استقرار حاکمیت واقعى اسلام در همان زمان تغییر مى‏یافت. وجه دیگر این بود که امام نتواند به هر دلیل پیروزى سیاسى و نظامى را به دست آورد و با خون، مظلومیت و زبانى که تاریخ آن را تا ابد فراموش نخواهد کرد، حرف خود را به صورت یک جریان مداوم غیرقابل انقطاع به جریان بیندازد.

اگرچه به خاطر کوتاهى دیگران، مقصود اول حاصل نشد، اما امام علیه‏السلام به مقصود و هدف والاى خود رسید؛ یعنى چیزى که هیچ قدرتى نمى‏توانست آن را از امام بگیرد و آن، قدرتِ رفتن در میدان شهادت و تقدیم جان و عزیزان در راه احیاى دین و تجدید بناى نظام اسلامى بود. از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، قیام عاشورا از دو منظر «درس‏ها» و «عبرت‏ها» قابل تأمّل است. ما امروز یک جامعه اسلامى هستیم.

باید بدانیم آن جامعه، چه آفتى پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ بى‏اعتنایى به اصول اسلام و انقلاب، کم‏رنگ کردن شعارها و مطرح کردن همه چیز با محاسبات مادى، جامعه را به آنجا خواهد برد که به چنان وضعى برسد. نظام اسلامى، با بصیرت، ایمان، همت‏هاى بلند، مطرح شدن آرمان‏ها، و زنده نگاه داشتن شعارها به وجود مى‏آید، حفظ مى‏شود و پیش مى‏رود.

درس‏ها و عبرت‏هاى عاشورا، همان چیزى است که جامعه اسلامى در شرایط کنونى به آن نیاز دارد. در حالى که مفاهیم و ارزش‏هاى والاى اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، آماج کینه‏توزى کج‏اندیشان و مغرضان سیاست‏باز قرار گرفته و در گردباد توطئه‏ها به فراموشى سپرده مى‏شوند، بهره‏گیرى از پیام‏ها و آموزه‏هاى قیام عاشورا، مى‏تواند فرهنگ عمومى جامعه را در جهت اهداف انقلاب اسلامى غنا ببخشد و نواقص موجود را مرتفع سازد. ناگفته پیداست که در این زمینه، ضرورت توجه مسئولان و برنامه‏ریزان اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و به ویژه نخبگان جامعه، کاملاً احساس مى‏شود.

 

فواید ازدواج از نگاه اسلام

فواید ازدواج از نگاه اسلام

 

ازدواج به عنوان سنگ‌بنای تشکیل خانواده، جامعه و اجتماع امری مهم و ضروری است. زیرا میزان تلاش و موفقیت در آن بر میزان پیشرفت یا انحطاط خانواده و جامعه تأثیر بسیاری دارد.


از آنجایی هم که یکی از اهداف اصلی دین مبین اسلام سلامت جامعه است، این دین بر ازدواج و توجه به مزایای فردی و اجتماعی آن تاکید بسیاری دارد. در ذیل به مهمترین این مزایا اشاره می شود.

 

1.  ایجاد سکون و آرامش واقعی: یکی از نیازهای طبیعی انسان داشتن آرامش و آسایش است. حال هر کسی بسته به شرایط و روحیات خود در برآوردن آن تلاش می کند. برخی آرامش را در ذیل رسیدن به ثروت، برخی در ذیل رسیدن به قدرت  و برخی دیگر در... می دانند. اما براستی آرامش حقیقی کجاست؟

 

«وَ مِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لکُم مِن أنفسکُم أزواجاً لتسکُنُوا إلیها وَ جَعَل بینَکُم مَوَدَّه وَ رَحمَهً إنّ فی ذلک لآیاتٍ لِقَوم یَتَفَکرُون (روم/21)

از نشانه های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنان سکون و آرامش یابید و بین شما رحمت و صمیمیت قرار داد. به درستی که در این کار نشانه هایی است برای افرادی که اهل فکر و اندیشه اند.»

خداوند متعال در قرآن اشاره می فرمایند بهترین فردی که می تواند این نیاز طبیعی را تأمین کند، همسر است. همه محبت ها و دوستی ها محدود و موقتند، جز دوستی و محبت بین زن و شوهر که به علت متحد بودنشان دائمی و غیر محدود است.

در سوره اعراف آیه 189 نیز آمده است: «هُوَ الَذِی خَلَقَکُم مِن نَفسٍ وَاحِدَهٍ وَ جعل منها زوجها لِیَسکُنَ إِلَیها؛ اوست خدایی که همه شما را از یک نفس آفرید و همسرتان را نیز از همان نفس مقرر داشت تا در کنار او آرام گیرید.»

این آیه نیز با تکیه بر یکی بودن اصل و گوهر زن و مرد، عامل اصلی گرایش آن دو به یکدیگر آرام یافتنشان در کنار هم معرفی شده است.

امام زین العابدین (علیه السلام) می فرمایند: «حق همسر، این است که بدانی خدای، او را مایه آرامش و انس تو قرار داده و بدانی که این خود نعمتی است از جانب خداوند به تو. پس او را گرامی بدار و با او مهربان باش.» (بحارالانوار، ج 74،  ص 5، ح 1.)

 

2. افزایش ایمان: به عقیده بزرگان دین، کسی که ازدواج می کند ایمانش افزایش می یابد.

امام صادق (علیه السلام): دو رکعت نمازی که متأهل بخواند برتر از هفتاد رکعتی است که فرد بی‌همسر اقامه کند. (تهذیب، جلد7، ص239)

پیامبر گرامی اسلام: نزد خداوند متأهل خفته برتر از مجرد روزه دار و شب خیز است. (جامع الاخبار، ص272، ح741.)

 

یکی از مزایای ازدواج، افزایش ایمان و تکامل روحی فرد و به تبع آن تکمیل دین اوست. به بیان دیگر زمانی که افراد ازدواج می کنند از بسیاری از انحرافات و فسادهای اخلاقی در امان می مانند. همین امر آنها را در رسیدن به تکامل روحی و حفظ دین یاری می رساند

3. تکامل فرد و تکمیل دین : پیامبر گرامی اسلام می فرمایند: «مَن تَزَوَّجَ فَقَد اَحرَزَ نِصفَ دینه، فَلیَتَّقِ اللهَ فی النّصفِ الباقی؛[1] هر کس ازدواج کند، نیمی از دینش را بدست آورده است نسبت به نیم دیگر تقوای الهی را رعایت کند.»

در جای دیگر نیز فرمودند: « هر کس در ابتدای جوانی ازدواج کند شیطان فریاد میزند: فریاد از او، فریاد از او،  دو سوم دینش را از دستبرد من نگاه داشت.» (وسائل الشیعه، ج 20، ص 17.)

چنانچه از روایات بالا استنباط می شود یکی از مزایای ازدواج، افزایش ایمان و تکامل روحی فرد و به تبع آن تکمیل دین اوست. به بیان دیگر زمانی که افراد ازدواج می کنند از بسیاری از انحرافات و فسادهای اخلاقی در امان می مانند. همین امر آنها را در رسیدن به تکامل روحی و حفظ دین یاری می رساند.

 

4. تعاون در اطاعت: از دیدگاه اسلام اگر ازدواج با قصد قربت انجام گیرد، عبادت محسوب شده و پاداش اخروی دارد. یک انسان مومن، در صورتی که همسر مومن و موافقی داشته باشد، می‌تواند در طریق انجام وظیفه، از تشویق‌ها، رهنمودها و کمک های او بهره مند شده و در راه عبادت و رسیدن به خدا از تعاون و همکاری های او استمداد جوید.

روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از امام علی (علیه السلام) پرسیدند: همسرت را چگونه یافتی؟

ایشان فرمودند: فاطمه (سلام الله علیها) نیکو کمکی در راه اطاعت خداست. (همان، ج42، ص117.)

 

5. ازدیاد روزی: در دین اسلام به کسب روزی و داشتن مال و ثروت و دوری از فقر توجه شده است (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): فقر به آن نزدیک است که به کفر انجامد./ شیخ صدوق، خصال، ج 1، ص 12. اما ازدواج نکردن به علت فقر را جایز ندانسته و حتی ازدواج را وسیله ای برای افزایش روزی می داند.

«باید مردان بی زن و زنان بی شوهر و بندگان و کنیزان صالح و شایسته خود را همسر دهید. اگر بینوا باشند خدا به کرم و لطف خود توانگرشان خواهد ساخت. خدا رحمتش وسیع و نامتناهی و به احوال بندگان آگاه است.» (سوره نور/ آیه 32.)

پیامبر گرامی اسلام نیز می فرمایند: «هرکس ازدواج را از ترس فقر و تنگدستی ترک کند به خدا سوءظن برده است، زیرا خداوند می فرماید: اگر(زن و شوهر) فقیر باشند، خدا هرکدام را از کرم خود بی نیاز می کند. » ) وسائل الشیعه، ج20، صفحه28.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سخنی دیگر می فرمایند: «مردان را زن دهید تا خدا اخلاقشان را نیکو، ارزاقشان را وسیع و جوانمردیشان را زیاد گرداند.»(بحارالانوار، ج 103، ص 222.)

 

6. تداوم نسل: یکی دیگر از ثمرات ازدواج از دید اسلام، تولید و بقای نسل آدمی است.

در سوره فرقان آیه 74 نیز چنین آمده است: «صالحان کسانی‌اند که می‌گویند: پروردگارا ! همسران و فرزندانی به ما عطا فرما که باعث روشنی چشمانمان گردند.»

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «ازدواج کنیدکه فردای قیامت به فراوانی شما بر دیگر امت ها افتخار کنم.» (مستدرک الوسایل، ج 14، ص 149.)

امام سجاد (علیه السلام) نیز در این راستا می فرمایند: « از سعادت و خوشبختی انسان آن است که فرزندانی داشته باشد که حامی و کمک کار او باشند.» (همان، ص 2.)

 

هشت طلبکار

طلبکاران ما 1  

روزی شخصی بر امام سجّاد علیه السّلام وارد شد و عرضه داشت: ای فرزند رسول خدا! اکنون در چه حالتی هستید؟
حضرت در پاسخ چنین اظهار نمود: هم اکنون در حالتی می‏باشم که هشت چیز به دنبال من می‏باشند و مرا می‏طلبند:
1 : خداوند متعال، که از من اطاعت و اجرای دستورات و انجام واجبات و وظایف را می‏طلبد.
2 : پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله ، که انجام مستحبّات و کارهای پسندیده را از من می‏طلبد.
3 : عائله و خانواده‏ام، که از من نفقه و مایحتاج زندگی خود را درخواست دارند.
4 : هوای نفس، که آرزوی رسیدن به خواسته‏های خود را دارد.
5 : شیطان، که می‏خواهد مرا مطیع و فرمان‏بر خویش قرار دهد.
6 : دو ملک مأمور الهی، که در همه جا و همه حالات همراه من هستند و از من صداقت و درستکاری می‏خواهند.
7 : ملک الموت و عزرائیل، که هر لحظه ممکن است روح و جان مرا بگیرد.
8 : و در نهایت قبر است، که در انتظار دریافت و تحویل بدن و جسم من به درون خود می‏باشد.
سپس امام زین العابدین علیه السّلام افزودند: اکنون حال کسی که در چنین حالات و در مقابل چنین طلبکارانی قرار گرفته است، چگونه می‏تواند باشد؟!
سید محسن امین، أعیان الشّیعة: جلد 1، صفحه 645

 

سیره رسول خدا درکشاورزی

 

برای آن که سیره پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و اهمیت گفته های آن حضرت را درباره کشاورزی طبیعت به درستی بشناسیم، مناسب است بیش از آن از شرایط و اوضاع و احوال و اندیشه و اعمال مردم حجاز آن روزگار آگاه شویم. چه این که آشنایی با فضایی که سخنان و اعمال رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ در آن فضا تحقق یافته است بر عمق شناخت و جامع بودن آن می افزاید. بررسی جامع و دقیق کشاورزی در جاهلیت فرصتی فراخ تر و تحقیقی گسترده می طلبد که این مقاله آن را بر نمی تابد و در این جا تنها به مهم ترین مشکلات کشاورزی آن روزگار می پردازیم.

اعراب قبیله ای زندگی می کردند و زندگی قبیله ای فرهنگی خاص داشت و خوی تجاوز، جنگ طلبی، تعصب و رقابت و دشمنی های دیرینه با دیگر قبیله ها از ویژگی های آن بود و این موضوع ها تأثیر فراوانی بر کشاورزی و دامداری و حفظ مراتع و درختان در آن روزگار می گذاشت، به دلیل وجود دشمنی ها و جنگ های و یورش های بی رحمانه به قبیله ها و در نتیجه سوزانیدن مزرعه ها، پرکردن چاه های آب، در انحصار قرار دادن آنها، نا امنی سرتاسر حجاز را فرا گرفته بود و مردمان همواره از آینده مزارع و دام های خود بیمناک بودند و هر از چندی شعله های سوزان آتش کینه، دشمنی های ریشه دار در قالب جنگ ها و یورش ها جلوه می کردو کشتزارها و نخلستانها می سوخت، دامها به یغما می رفت و چاه ها و چشمه ها ویران می شد از این رو، ناامنی آفتی بود که در هر حال می توانست امید کشاورزان را به یأس مبدل سازد و حاصل سال ها زحمت و رنج شان را بر باد دهد. از سویی، اعراب جاهلی از دانش کشاورزی آن روزگار آن گونه که در ایران و امثال آن بود، بی بهره بودند و بر پایه خرافه ها و باورهای بی اساس خود درباره درختان و گیاهان عمل می کردند. به عنوان نمونه، آنان به دلیل ترس از برخی از درختان آنها را می پرستیدند؛ چه آن که آن درختان را کانون شر و بدی می دانستند و برای رهایی از شر آنها راهی جز پرستش آنها فرا روی خود نمی دیدند.

به همین دلیل بود که دامداری در حجاز رواج بیشتری داشت اما همچنان ناامنی و تجاوز به حقوق دیگران، فرهنگ قبیلگی و اعتقاد به خرافات در خصوص دام پزشکی و مسایلی از این دست، به عنوان مانع هایی بود بر سر راه رشد و شکوفایی دام داری. این نابسامانی ها پیامدهای ویران گری بر زندگی مردم آن روزگار حجاز داشت که مهم ترین آنها عبارت بود از: کمبود غذای کافی و مناسب، اختلال در حمل ونقل، مسافرت ها و تجارت های بین شهری، چه این که حمل و نقل و مسافرت های آن روزگار با حیواناتی از قبیل شتر، اسب، استر، و الاغ انجام می شد، که در مکه از اهمیت ویژه ای برخوردار بود و نیز کمبود و گاهی عدم وجود مراتع مناسب و گسترش فقر و فساد و زورمداری و بی بندوباری از دیگر پیامدهای این وضعیت نامطلوب در کشاورزی و دامداری بود.

شناخت عمیق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله

رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از همه مسایل یاد شده به گونه ای عمیق و دقیق آگاه بود و علت ها و راه های حل مشکلات و پیش رفت کشاورزی را می دانست. او در مکه از مادر متولد شده و در همان جا زیست و به دلیل مسافرت به شام و معاشرت با مردم به خوبی درد و درمان را می شناخت. او خود چوپانی و تجارت و کشاورزی کرده بود و تلخی مشکلات و مسایل یاد شده را چشیده بود. رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با توجه به شناخت عمیق خود و بر پایه روش خاص خود به میدان آمد و اقدامات گسترده ای به عمل آورد که به مهم ترین آنها اشاره می شود:

گام نخست: فرهنگ سازی و انگیزه آفرینی

پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از سویی الگوی مسلمانان بود: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة» و آنان بر پایه آموزه های دینی می باید از او پیروی می کردند: «و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» از طرفی، گفته های آن حضرت وحیانی و الهی بود ومسلمانان می باید آنها را به جان می خریدند و به عنوان قانون زندگی تلقی کرده و از آنها بهره می بردند: «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» آن انسان یگانه بی نظیر با سیره عملی و با گفته های خود با فرهنگ لبریز از جهل، خرافه، ستم به ستیز برخاست و فرهنگی نو و بر اساس علم و دانش، واقعیت و عدالت پدید آورد. اینک به نمونه هایی از آن اشاره می شود:

چوپانی و کشاورزی و درختکاری

پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ مدتی چوپانی کرد، در این مدت هماره کوشید به حقوق دیگران تجاوز نکند و با گوسفندان مهربان باشد، داستان چوپانی و شیوه برخورد آن حضرت با گوسفندان معروف است. از این رو، به جزئیات آن اشاره نمی شود.

حضرت با دست خود درخت می کاشت و کشاورزی می کرد.

در روایتی در این باره آمده است:

«همه پیامبران خدا جز ادریس (که خیاط بود) کشاورز بوده اند.»

در روایت دیگری، از امام صادق ـ علیه السلام ـ چنین نقل کرده اند:

«خدای ـ عز و جل ـ از میان کارها برای پیامبرانش ـ علیهم السلام ـ کشاورزی را دوست داشت و برگزید.»

امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ فرمود:

«آنان که از من و پدرم بهتر بودند، در زمین کار می کردند. پیامبر خدا، علی، و همه پدرانم، ـ علیهم السلام ـ در زمین کار می کردند و این عمل پیامبران، رسولان، جانشینان آنان و بندگان شایسته خدا است.»

بر پایه گروهی از روایات آن حضرت به طور مستقیم در درختکاری شرکت می جست. از امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره چنین روایت کرده اند:

«امیرالمؤمنان، علی ـ علیه السلام ـ بیل می زد و زمین را آماده می ساخت و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ با آب دهان، دانه ها و هسته ها را مرطوب می ساخت و در زمین می کاشت... .»

آن حضرت تماشای گیاهان سبز و خرم را بسیار دوست می داشت و از نگاه به سیب سرخ و ترنج سرسبز و خرم(به دلیل زیبایی آن ها) شگفت زده می شد.

امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ در این باره فرمودند:

«ان رسول الله کان یعجبه النظرة الی الأترج الاخضر و التفاح الأحمر.»

حضرت خرما را بسیار دوست می داشت، همواره از آن بهره می برد. از امام علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ نقل شده است که همواره دوست داشت انسان خرمایی (خرما دوست) را ببیند، و این بدین سبب بود که پیامبر، خرما را دوست می داشت.

از این رو، در روایتی دیگر آمده است:

«هر کس به این نیت ـ که چون پیامبر خرما دوست داشت، خرما بخورد ـ خرما هیچ ضرری به او نمی رساند.»

از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است:

«هیچ گاه غذایی همراه با خرما نزد پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ آورده نمی شد مگر آن که ابتدا از خرما میل می فرمود.»

روایات به روشنی نشان می دهد که آن حضرت در میدان عمل به کشاورزی اهمیت خاصی می داد و خود و نزدیک ترین یارانش عملا مردمان را به آن تشویق می کردند و این روش و سیره در توجه دادن مردم به کشاورزی اهمیت بسیار داشت.

پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به درستی معتقد بود که انسانها محور اصلی توسعه و شکوفایی جامعه اسلامی و سرسبزی و رونق کشاورزی هستند و بهترین، کوتاه ترین و هموارترین راه برای شکوفایی کشاورزی و دامداری و سرسبزی جامعه اسلامی آن است که مردم از روی اعتقاد در این مسیر گام نهند و در پرتو تغییرات گسترده در اندیشه و باورهای مردم است که می توان به این هدف دست یافت. سخنان آن حضرت درباره اهمیت کشاورزی، درختکاری و دامداری سبب شد که بینش، اندیشه و باورهای مردم به طور گسترده در این باره زیر و رو شود، آنان به اهمیت کشاورزی، درختکاری، سرسبزی و خرمی جامعه اسلامی و اصولاً ارزش بسیار درختان و فواید و آثار مادی و معنوی آنها به طور عمیق پی بردند و در نتیجه در پی سرسبزی، خرمی و رونق کشاورزی جامعه اسلامی برآمدند.

قطع درختان

رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از قطع درختان، غرق کردن مزرعه ها در آب و سوختن آنها حتی در جنگ نهی می کرد و این عمل را در ردیف کشتن کودکان بی گناه و زنان بی دفاع می دانست.

از آن حضرت ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در این باره چنین نقل شده است:

«درختان را آتش مزنید، آنها را با آب ویران نکنید، درختان میوه دار را قطع نکنید و مزرعه ها را نسوزانید.»

بدین سان سیره رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ این بود که در جنگ ها به شدت از نابودی کشتزاران، نخلستان ها و باغ ها بپرهیزد و مجاهدان را از آن باز دارد و وقتی در زمان جنگ این گونه باشد،در زمان صلح به گونه ای مؤکدتر و روشن تر باید از درختان و مزرعه ها حفاظت شود و از نابودی آنها پرهیز.

آب و خاک

برای خاک ارزشی خاص قایل بود و قدر آن را بسی گران می دانست تا آن جا که بر خاک سجده می کرد و آن را وسیله طهارت می دانست. و می فرمود:

«زمین را برای من هم سجده گاه و هم وسیله طهارت قرار داده اند؛ هر کجا باشم بر خاک آن تیمم می کنم و نماز می خوانم (سجده می کنم).»

آب را مایه حیات می دانست و همانند خاک به آن اهمیت می داد درباره ابرها، بادها، باران ها، رودها دریاها و اقیانوس ها، نوشیدن آب، تقسیم آبهای کشاورزی، آبیاری و سهم عظیم آب در سبزی و خرمی و نشاط کره زمین سخن می گفت و آن را مایه حیات می دانست.

«و جعلنا من الماء کل شی ء حی»

«هر موجود زنده را از آب پدید آوردیم.»

آگاه ساختن مردم از سودمندی های گیاهان

مردم آن روزگار گرچه از گیاهان استفاده های بسیار می کردند اما از سودمندی های متعدد و متنوع آن آگاهی نداشتند. پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ باقرائت و تفسیر صدها آیه درباره طبیعت، کشاورزی و ابعاد مختلف آن مردم را از خواب غفلت بیدار ساخت. رسول خدا در پرتو این آیات با عظمت قرآن به مردمان فهمانید که گیاهان نعمت ناپیدا کرانه الهی هستند، که نه تنها بخش عظیمی از روزی آدمی را فراهم می آورند بلکه بر روان او نیز تأثیر فراوان دارد و آیت و نشانه هستی و قدرت و حکمت خدای متعال و نیز دلیل درستی معاد و رستاخیز بزرگ خدایند.پیامبر، در این باره زوایای جدیدی از دانش و فهم را به روی مردمان آن روزگار گشود، و این نیز بر انگیزه مردم برای کاشت درختان و حفاظت بیشتر از آنها و کوشیدن در مسیر کشاورزی و دامداری افزود.

کار و تلاش

رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اهل کار و تلاش بود. سخت کوشی های او در ساختن مسجد مدینه، کندن خندق برای دفاع از مدینه، به هنگام چوپانی و در عرصه های مختلف دیگر میان مورخان مشهور است.

از یکی از همسران ایشان نقل شده است که در خانه هرگز بی کار دیده نشد و می فرمود بی کاری سنگ دلی می آورد. چون کاری می کرد آن را درست انجام می داد و می فرمود:

«... اذا عمل احدکم عملا فلیتقن.»

«هر گاه یکی از شما کاری انجام می دهد باید آن را به درستی و نیکویی انجام دهد.»

آن حضرت هیچ گاه از سختی و رنج نمی گریخت و می فرمود:

«أفضل الأعمال أحمزها.»

«بهترین و با فضیلت ترین کارها، سخت ترین آنها است.»

پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ که از غزوه تبوک باز می گشت، سعد انصاری از حضرت استقبال کرد، پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ پس از مصافحه با او فرمود: «چرا دستت این قدر زبر شده است؟» او گفت: یا رسول الله! بیل می زنم؛ و با این کار خرج عائله ام را به دست می آورم.

پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ دست او را بوسید و فرمود: «این دستی است که آتش دوزخ به او نمی رسد.»

آن حضرت می فرمود:

«کسی که از تلاش و دسترنج خود بخورد، مثل برق از پل صراط خواهد گذشت.»

بر طبق روایتی دیگر درهای بهشت به روی او باز می شود تا از هر کدام بخواهد وارد شود.

در حدیث دیگری آمده است:

«خدا به او از سر مهربانی و رحمت نظر می کند و هرگز او را عذاب نمی کند.»

در پرتو کوشش های پیامبر در این باره بود که سخت کوشی و انجام درست و متقن کارها به صورت بخشی از فرهنگ مسلمانان در آمده بود و این سیره رسول خدا در رشد کمیت و کیفیت کشاورزی تأثیر فراوانی گذاشت.

دین و دنیا

رسول خدا ـ صلوات الله علیه و آله ـ از کار، درختان، حیوانات، پرندگان، زمین، آسمان و... سخن می گفت. اما او این اعمال و وسایل را مانند بیشتر مردم تنها مادی و دنیایی نمی دید. آن حضرت دیانت و شرع را در متن زندگی مردم قابل اجرا می دانست. برای این که آدمی به خدا نزدیک شود و بر معنویت خود بیفزاید، لازم نیست شبان و روزان به عبادت بپردازد بلکه اگر اعمال دنیایی خود را با سمت و سوی خدایی و با نیت الهی انجام دهد، به خدا نزدیک خواهد شد و به مقام های معنوی دست خواهد یافت. به عنوان نمونه ای دیگر، در روایتی از آن حضرت درباره کشاورزی چنین نقل شده است:

«هرگاه کشاورزی بذری را از راه حلال در دست خود گیرد، فرشته ای ندا دهد؛ یک سوم برای دهقان، یک سوم برای پرندگان و یک سوم برای چهارپایان. چون آن را بر زمین می پاشد برای هر دانه بذر، ده حسنه برایش می نویسند. چون آن را آبیاری می کند و بذر می روید مانند آن است که در برابر هر دانه، انسان مؤمنی را زنده کرده است که تا زمانی که آن کشته را درو کند، خدا را می ستاید. چون آن را می کوبد، مانند آن است که گناهانش را له می کند، هنگامی که خرمن را باد می دهد، گناهانش نیز بر باد می روند، زمانی که آن را وزن می کند به سان روز تولدش از گناهان پاک می شود. وقتی آن محصول را به خانه می برد و نان خورهایش شاد می شوند، عبادت چهل سال را برای او می نویسند. هنگامی که از آن به گرسنه، همسایه و بیچاره می دهد. آفریدگار او را از عذاب خود در امان نگاه می دارد.»

بر پایه این روایت و روایاتی از این دست، کار، کشاورزی و... که بر اساس دیدگاه عرف و مردم از امور دنیایی هستند جنبه دینی نیز پیدا می کند و اجر و پاداش عبادت را دارد. از این رو، مسلمانان افزون بر آن که برای دستیابی به منافع اقتصادی خود به کشاورزی دست می یازیدند، به دلیل رسیدن به فضیلت ها و پاداش های معنوی نیز انگیزه دو چندان برای استقبال از آن و استقامت و پایداری در انجام آن داشتند.

عدالت ورزی

آیات متعددی از قرآن کریم درباره عدالت است، پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بر پایه این آیات از مسلمانان می خواست در همه زمینه ها، در برخورد با همسران، فرزندان، خویشان و یکایک افراد جامعه عادلانه عمل کنند و خود حضرت الگوی یگانه و بی همتای اجرای عدالت بود که هرگز از آن روی بر نتافت.

خدای متعال در قرآن می فرماید:

«قل أمر ربی بالقسط»

ای رسول ما! به مردم بگو خدای مرا فرمان داده است تا قسط و عدالت را بر پا کنیم.»

«و أمرت لاعدل بینکم»

«به من امر شده است که میان شما به عدالت رفتار کنم.»

حضرت می فرمود خداوند متعال به نه چیز مرا سفارش کرده است: ...اجرای عدالت در حال خشنودی یا خشمناکی. یکی از آنها است.

آن حضرت در توصیف و ستایش علی ـ علیه السلام ـ می فرمود:

«انه... أعدلکم فی الرعیة... .»

«علی ـ علیه السلام ـ در رفتار با مردم از همه شما عادل تر است.»

رابطه عدالت اجتماعی که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ الگو و پیشتاز آن بود و از جلوه ها و ارکان سیره رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ است با پیشرفت کشاورزی در آن روزگار، روشن است؛ زیرا کسی که از سر انصاف و بر اساس عدالت زندگی کند، باید بکوشد و با استفاده از سرمایه های طبیعی و غیر طبیعی که مهم ترین آنها در آن روزگار «زمین و آب» بود ـ به عبارت دیگر از طریق کشاورزی ـ به روزی حلال دست یابد. چنین کسی نمی تواند با حمله به قبیله ها و به یغما بردن اموال آنان و تاراج ثروت های مردم و شبیخون زدن بر این و آن و کاروان ها، سرمایه ای رقم زند و از آن بهره برد. به همان سان که مجاز نیست به کارگران، بردگان و دهقانان خود ستم ورزد و حاصل رنج های آنان را سرمایه و مال خود سازد، بلکه باید در پی کار مشروع و شغل حلال باشد که در آن زمان کشاورزی و دامداری در رأس آنها بود. در زمان جاهلیت ستمگری، زورمداری، حمله و شبیخون به قبیله های رقیب و کاروان ها، ستم ها و اجحاف فراوان بر دهقانان، کارگران و بردگان از روش هایی بود که میان قبیله ها به فرهنگ تبدیل شده بود و پیامدهای این روش زشت و این فرهنگ سیاه آن بود که کشاورزی شکوفا نشود. درست به عکس عدالت که زمینه اجتماعی رشد و بالندگی کشاورزی را فراهم می آورد.

آبادانی زمین به عنوان وظیفه

پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله عمران و آبادانی زمین را که کشاورزی از مهم ترین عوامل آن به شمار می رود، تنها به عنوان بر آورنده نیازهای مادی و معنوی خود نمی دانست، بلکه به دلیل فرمان خداوند متعال، آن حضرت همواره در پی آن بود که شهرها و روستاها در قلمرو حکومت اسلامی، سرسبز و خرم باشد. از این رو، همان طور که نقل شد از هر گونه قطع درختان و کندن گیاهان نهی می کرد.

خدای متعال در قرآن می فرماید:

«هو أنشأکم من الأرض و استعمرکم فیها»

«او خدایی است که شما را از زمین و خاک آفرید و برای آباد کردن زمین بر گماشت.»

بدین سان خداوند متعال از آدمیان می خواهد در پی آباد کردن زمین باشند و نه در پی سلطه بر زمین و زمینیان آن هم به هر قیمت و لو به قیمت تخریب منابع طبیعی و محیط زیست، آن گونه که در روزگار ما روش سیاستمداران کشورهای استکباری است.

در زمان حکومت جهانی حضرت ولی عصر، آن حضرت که سیره اش مانند سیره رسول خداـ صلی اللّه علیه وآله ـ است این راه و روش را احیا می کند. بر طبق روایات در زمان آن حضرت جهان سرسبز و خرم می گردد و کشاورزی و درخت کاری رونق خاص و گسترده ای می یابد.

پرهیز از اسراف

پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از هر گونه اسراف و تبذیر در تمام عرصه های زندگی و در بهره وری از همه چیز پرهیز می کرد، به ویژه از اسراف در منابع طبیعی. به عنوان نمونه از اسراف در آب دوری می کرد و آن را حرام می دانست، آن حضرت حتی از اسراف در آب وضو و در آب غسل به شدت نهی می کرد و می فرمود:

«در آینده گروهی از امت من خواهند آمد که یک مُد آب را برای وضو و یک مَن را برای غسل کم می شمارند، آنان بر خلاف سنت من عمل می کنند.»

رفتار پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ درباره حیوانات، دامداری، کشاورزی، قطع درختان، انواع میوه ها و سبزی ها، درختکاری، کار و تلاش، آب و خاک، اسراف و قناعت و وسایلی از این دست سبب شد مسلمانان درباره کشاورزی و طبیعت و محیط زیست دارای فرهنگ خاص و سازنده ای شوند، فرهنگی که به زیر بنای تمدن عظیم اسلامی درباره کشاورزی شد.

اما تنها سیره عملی آن حضرت سبب پدیدار شدن این فرهنگ شکوه و سازنده نشد بلکه بیانات آن حضرت نیز در این باره سهم به سزایی داشت.

زمین و خاک

رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ فرمود: در شب معراج خداوند متعال به من چنین فرمود:

«زمین را برای تو و امت تو سجده گاه و پاک و پاک کننده قرار دادم.»

حضرت در روایتی دیگر فرمودند:

«زمین با شما رام و مهربان است؛ بر آن تیمم می کنید در زمان حیات بر روی آن نماز می خوانید و پس از مرگ جسد شما در آن دفن و ضمیمه آن می شود و این از نعمت های خداست ـ که ستایش برای او است ـ پس بهترین چیزی که بر آن سجده می شود، زمین پاک است.»

در روایتی دیگر از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ چنین نقل شده است:

«بر زمین مسح و تیمم کنید؛ زیرا زمین مادر و زادگاه شما و با شما مهربان است.»

گام دوم: ایجاد امنیت از طریق قانون گذاری

دومین گام بسیار مهم رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ ایجاد قوانین مرتبط با حوزه کشاورزی بود. قوانینی که از یک سو، امنیت را برای کشاورزان، دامداران، مرتع داران و باغ داران به ارمغان آورد و برای آنان آرامش و اطمینان به آینده و اعتماد به شغل خود پدید آورد و از سویی، سبب استقبال گسترده مردم از کشاورزی و دامداری شد. همان طور که پیش تر اشاره شد در سایه جنگ ها، شبیخون ها، اختلاف های مختلف و فراوان، عمیق و با سابقه میان قبیله ها رواج ستم و نبود عدالت و زورمداری میان سران قبیله ها و حکومت زور و زر بر مردمان، امنیت از کشاورزی، کشاورزان و دامداران سلب شده بود، آنان همواره از آینده چاه های آب، باغ ها، مزرعه ها، مرتع ها و دام های خود دل نگران بودند و نسبت به آینده شغلی خود مضطرب و نامطمئن.

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ با ترویج عدالت و مخالفت شدید و مبارزه بی امان علیه ظلم و ستم، محترم شمردن مالکیت ها و ظلم دانستن هر گونه تجاوز به اموال و مزرعه های مردم و وضع قوانین متعدد و مختلف درباره زمین و آب، امنیت ماندگاری را برای کشاورزان و دامداران به ارمغان آورد که به طور فشرده در این بخش به آن اشاره می شود.

1 ـ حقوق آب ها و مرتع ها

در آن روزگار که چشمه ها و چاه ها در منطقه عربستان محدود بود، وقتی گروهی می خواستند بخشی از مرتع ها و زمین ها را در انحصار خود در آورند و دیگران را از استفاده از آنها محروم سازند، چشمه ها و چاه های آن منطقه را که اندک بود، در اختیار گرفته و نمی گذاشتند گوسفندان و دیگر چهارپایان آنان از آب آنها بنوشند. وقتی نوشیدن آب در این منطقه برای چهارپایان ممکن نبود، طبعا نمی توانستند چهار پایان خود را در آن مرتع ها بچرانند؛ زیرا احشام پیش از علوفه و غذا به آب احتیاج دارند. آنان با این ترفند مرتع ها را به آسانی در اختیار و انحصار می گرفتند؛ چه این که حفاظت از یک یا چند چاه آب چندان دشوار نبود؛ بر خلاف حفاظت از ده ها هکتار مرتع که نیازمند به امکانات فراوان بود و مشکلات زیادی داشت. آن حضرت ـ صلی اللّه علیه وآله با وضع قوانین و دستورهایی این شکل را از میان برداشت، به گونه ای که عادلانه، هم صاحبان زمین های نزدیک به آب و هم مالکان مزرعه ها و باغ های دور و دورتر هم بتوانند از آنها بهره برند.

در روایتی از آن حضرت این گونه نقل شده است:

«امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ منع فرمود که مازاد آب سد و حق آبه رودخانه رابفروشند.»

آن حضرت فرمود:

«کسی که در برابر سیلاب و یا رودخانه سدی ایجاد کند تا بهتر بتواند کشت و درختان خود را آبیاری کند، بعد از آبیاری نمی تواند مازاد آن را بفروشد، فقط می تواند به همسایه خود عاریه دهد تا در نوبت های بعدی پس بگیرد.»

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند:

«جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مقرر فرمود از سیلاب وادی مهزور به این صورت بهره برداری شود: کشاورزی که در بالای دره قرار دارد جلو آب را سد کند و آب را بر پای نخل های خود هدایت کند و تأمل کند تا ارتفاع آب در کرت ها به استخوان غوزک پا برسد و اگر زراعت زمینی دارد آب را بر روی زراعت روان دارد و صبر کند تا ارتفاع آب به روی غوزک پا برسد. پس از آن آب بند و سد را باز کند تا آب سیلاب به باغ ها و مزارع بعدی برسد.»

امام صادق ـ علیه السلام ـ در جای دیگر چنین فرمود:

«قضاوت رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ میان اهل مدینه درباره آبهایی که با آن درختان خرما را آبیاری می کردند چنین بود که نباید مردم از استفاده از آب چاه ها محروم و ممنوع شوند؛ و میان اعراب بادیه نشین چنین قضاوت فرمود که نباید جلو استفاده مردم از اضافه آب چاه را گرفت تا در نتیجه نتوانند ازمرتع ها بهره برند و فرمود(در اسلام) ضرر و ضررزدن به دیگران جایز نیست.»

از این حدیث استفاده می شود که گروهی از مردمان مدینه از استفاده دیگران از چاه های آب برای آبیاری نخل ها جلوگیری می کردند، رسول خدا به طور قاطع در برابر آنان ایستاد و آن را ممنوع اعلام کرد. آن حضرت حکم کرد که صاحبان چاه ها و چشمه ها پس از آن که به مقدار نیاز خود از آن استفاده کردند، حق ندارند جلوی استفاده دام ها را از آب مازاد بر نیاز خود، بگیرند تا در نتیجه چون دام ها آب برای خوردن در آن منطقه ندارند از مراتع آن منطقه نیز محروم شوند.

نکته بسیار مهم در پایان این روایت است که حضرت رسول ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به علت این حکم خود اشاره می فرمایند که در اسلام ضرر زدن به خود و دیگران جایز نیست و جلوگیری از نوشیدن دام ها از آب چاه ها نوعی زیان رسانی به آنها و صاحبان آنها به شمار می آید. بدین سان، پیامبر خدا طی این حکم جلوی محروم کردن مردم را از آب چاه ها و از مرتع ها گرفت.

در حدیث دیگری آن حضرت فرمود:

«کسی که مانع استفاده از آب های جاری و روان شود، ملعون است.»

نیز آن حضرت فرمود:

«مسلمانان در سه چیز مشترک اند، آب، مرتع و آتش.»

مشکل دیگر درباره آب ها آن بود که روستاهای واقع در بالا دست و نزدیک منطقه محل جریان و سرچشمه آب می توانستند جلوی جریان آب را به مزرعه ها و نخلستان های پایین دست بگیرند و از رسیدن آب به مزارع و باغ ها و نخلستان های آنها جلوگیری کنند. بدین سان حضرت به آن دسته از مردم که در پی به دست گرفتن انحصار زمین های مرغوب و یا زمین های منطقه ای خاص و یا آب ها و مرتع ها بودند، اعلام داشت که بر پایه قانون اسلام مجاز نیستند به این عمل دست زنند و باید این اندیشه و روش را از خود دور کنند و همان طور که خواهد آمد زمین از آن کسی است که آن را احیا کند.

در روایتی دیگر این مسأله به صورت قانونی کلی از سوی آن حضرت بیان شده است.

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

«جدم رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ درباره آبیاری نخلستان ها با سیلاب مقرر فرمود که نخست نخلستانهای بالادست، قبل از نخلستان های پایین دست آبیاری شوند، به گونه ای که آب به اندازه غوزک پا در آنها جمع شود. آن گاه آب به زمین های پایین هدایت شود و این روش همچنان ادامه می یابد تا آبیاری باغ ها و نخلستانها به فرجام برسد و آب تمام شود.»

از این روایت ها و روایت های مشابه نکته های مختلفی به دست می آید:

1 ـ مقصود از سیلاب، آب های باران و خدادادی است در مقابل آبهایی که مالک خاص دارد و نه سیلاب به معنای عامیانه آن. حضرت ـ صلی الله علیه وآله ـ می فرمود این آب در انحصار گروهی خاص نیست.

2 ـ همان طور که در روایات خواندیم این آب در انحصار گروهی خاص نیست و همه صاحبان باغ ها و مزرعه ها می توانند از آن استفاده کنند.

3 ـ در شیوه آبیاری و تقسیم آب ـ که بسیار اهمیت داردـ رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ مقرر فرمود به ترتیب از زمین های بالا به سمت پایین آبیاری شروع شود. به نظر می رسد این بهترین شیوه تقسیم برای صرفه جویی از آب و بهینه ترین بهره برداری از آب در مناطق مشابه است؛ چه این که در این روش افزون بر این که همه زمین ها سیراب می شوند، هم نیروی انسانی کم تری برای تقسیم آب مورد نیاز است و هم نزاع و اختلاف پیش نمی آید.

4 ـ صاحبان زمین ها و باغ های بالادست مجاز نیستند هر مقدار که بخواهند از آب استفاده کنند؛ بلکه تنها حق دارند به مقدار معقول، یعنی اندازه ای که نیاز درختان و مزرعه های آنها را بر آورده کند، از آن آب ها استفاده کنند، به همان سان که آنان نمی توانند این آب را به روستاها و مالکان زمین های میان دست و پایین دست بفروشند و یا به هر شکل آنان را از این آب محروم سازند. به عنوان نمونه، هر گاه مشاجره ای و نزاعی میان دو روستا واقع شد، جلوی آب را بگیرند. بدین سان بود که صاحبان مزرعه ها و زمین های پایین دست از امنیت برخوردار شدند.

5 ـ همان طور که در این روایات خواندیم فروختن آب های رودخانه ها و آب های خدادادی جایز نیست و نیز فروش مرتع های عمومی، اما هر گاه کسی از طریق مشروع مالک آب و مرتع شده باشد، فروش آن جایز است و می تواند آب یا مرتع خصوصی خود را که به طور قانونی فرا چنگ آورده بفروشد و یا اجازه دهد. مانند آبی که آن را حیازت کرده باشد یا آب چاهی که آن را حفر کرده باشد صد البته در چهارچوب احکام شرعی.

6 ـ درباره مالکیت آب و مراتع و آبیاری احکام فقهی مختلف و بسیار دقیقی وجود دارد که این مقاله در پی تبیین دقیق آنها نیست و خوانندگان ارجمند به منابع فقهی مراجعه کنند. افزون بر آن چه آورده شد پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ مسایل بسیار مهم حقوقی زمین و آب را برای مردم، به عنوان حکم شرع، بیان فرمود که فهرست آنها به قرار زیر است:

یک: حریم قنات ها، چاه ها و چشمه ها، آن حضرت با تبیین دقیق حریم قنات ها، چاه ها، و چشمه ها از خشکانیدن چاه های دیگران جلوگیری کرد، و اجازه نداد کسی با حفر چاه یا قنات در حریم منابع آبی دیگران به آنان ضرر برساند. حتی رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ حریم درختان را با دقت بیان فرمود؛

دو: نهی شد از سوزاندن، غرق کردن و از بین بردن مزرعه ها و درختان حتی در حال جنگ؛

سه: احکام فقهی خرید و فروش زمین، آب، انواع محصولات کشاورزی که فقه اسلامی به ویژه فقه شیعه در این باره از محتوای بسیار غنی برخوردار است و این نکته نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛

چهار: احکام فقهی اجاره زمین، که روایات فراوانی در این باره از آن حضرت رسیده است؛

پنج: احکام مزارعه؛ مزارعه به معنای آن است که مالک زمین آن را به دهقانی واگذارد تا او در آن زمین کشت کرده و محصول طبق توافق طرفین میان آنها تقسیم شود. این مسأله بسیار مهم است، چه این که حق دهقان و مالک زمین در مکتب های مختلف مورد توجه قرار گرفته است؛

شش: احکام مساقات؛ مساقات به این معناست که شخصی اداره و آبیاری درختان و باغ خود را به دیگری واگذارد و در مقابل بخشی از محصول آن را ـ طبق توافق طرفین ـ به او واگذارد؛

هفت: احکام فقهی زمین غصب شده و کسی که در زمین دیگران درختی بنشاند و یا کشاورزی کند؛

هشت: احکام احیای زمین های موات و مقررات مرتبط به آن و شرایط آن؛

نه: مسایل مرتبط به انفال و احکم فقهی آنها و نیز مباحات عامه و مشترکات.

به عنوان نمونه برخی از احادیث رسیده از رسول اخدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ درباره گروهی از مسایل یاد شده (احیای موات) در این بخش نقل می شود.

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

«جدم، رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ معاوضه و معامله خرمای سر درختی با خرمای خشک و خوشه درو نشده را با گندم ممنوع ساخت و نیز منع فرمود که حق آبه و آب های روان رودخانه را به دیگران بفروشند. فقط حق دارند به دیگران تفویض کنند و همچنین مازاد آبی که سد بسته اند فقط می توانند به همسایگان خود عاریه دهند.»

همان طور که اشاره شد آن حضرت حتی مسایل ریز را در این باره تبیین می فرمود.

از امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره چنین نقل شده است.

«باید میان دو چاه آب در زمین سخت، پانصد ذراع (260 متر) فاصله باشد و در زمین سست هزار ذراع.»

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

«شخصی قناتی در کوهستان حفر کرده بود که یک سال تمام آب آن یک سان برقرار بود. شخص دیگری در همان کوهستان و در کنار او قنات دیگری حفر کرد. میان این دو تن نزاع در گرفت که این قنات به قنات دیگری خسارت زده است. جدم رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود: باید هر شب به یک قنات بروند و اندازه بگیرند تا معلوم شود آب کدام یک از دو قنات کم می شود. اگر قنات دومی آب قنات اول را بکشد، باید آن را پر کند و اگر قنات اولی آب قنات دوم را بکشد، صاحب دومین قنات حقی بر صاحب قنات اول نخواهد داشت.»

بر طبق روایتی دیگر امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

«مردم مدینه باغ ها و نخلستان های خود را می فروختند و یک یا دو درخت آن را برای مصارف شخصی استثنا می کردند. چون هنگام برداشت محصول میان صاحب باغ و صاحب درخت نزاع و مشاجره می شد، جدم رسول خدا ـ صلوات الله علیه وآله ـ حکم فرمود که هر درختی به اندازه شاخه های آن حریم حقوقی دارد و صاحب درخت حق دارد به همین مقدار از سطح زمین و فضای زیر درخت استفاده کند.»

بر طبق روایتی دیگر، رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ فرمود:

«حریم نخل به اندازه طول شاخه های آن است.»

در برخی از این روایات پس از آن که پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ حریم قنات، چاه و یا نخل و دیگر مسایل مرتبط به آنها را بیان فرموده اند، در پایان اشاره کرده اند که در اسلام ضرر وجود ندارد و نباید به دیگران ضرر زد و از نفع رساندن به یکدیگر امتناع نورزید.

همه می دانیم که نباید به دیگران ضرر زد و باید هماره از تجاوز به حقوق دیگران پرهیز کرد و در استواری عدالت کوشید. این شعار کلی است که تا مصداق های آن شخص نشود، در عمل چندان تأثیری ندارد، چرا که بسیاری از ظالمان همواره زیر چتر عدالت جویی ستم کرده پا روی حقوق دیگران گذاشته اند. همان طور که اشاره شد پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ همواره فریاد عدالت خواهی داد و آیات عدالت را بر مردمان می خواند و با تعبیری رسا و زیبا از عظمت ستم ستیزی سخن می گفت، اما آن حضرت هرگز به این گفته ها بسنده نکرد و در عرصه عملی در حوزه حقوق مردم در مزرعه ها، باغها، نخلستان ها و آب ها مصداق های عدالت را مشخص کرد و آن را از مرحله گفته و شعار به مرحله اجرا و عمل وارد ساخت. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در این باره بسی شفاف و دقیق احکام الهی را که به طور کامل عادلانه بود، و حقوق همه اقشار را تأمین می کرد، بیان کرد و خود بر طبق آنها میان مردم حکم می کرد و در پرتو این قضاوت ها و دستورهای دادگرانه بود که عدالت را در عرصه مسایل زمین، آب و کشاورزی گسترانید و استوار ساخت.

آب و زمین

احیای موات

همان طور که اشاره شد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ با سرزمین سوخته و کشاورزی و دام داری نابسامانی مواجه بود. از سویی به هم ریختگی و بی نظمی و نبود سیاست روشن و سودمندی در این باره، و از سویی، ابهامات گسترده در حقوق آب و زمین که دستمایه اصلی کشاورزان است افزون بر دیگر مشکلات که گروهی از آنها گفته آمد، کشاورزی و دام داری را تا مرحله از هم پاشیدگی پیش برده بود. پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در آن شرایط خاص اعلام فرمود هر کس زمینی از زمین های بایر و موات را آباد کند از آن او خواهد بود.

امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ فرمودند: «رسول خدا ـ صلوات الله علیه و آله ـ فرمودند:

«من أحیا ارضا مواتا فهی له.»

«هر کس زمین مرده را آباد کند صاحب زمین خواهد بود.»

آن حضرت فرمود:

«هر کس درختی بنشاند یا پیش از دیگران، زمینی را حفر کند (چاه آب یا قناتی حفر کند) یا زمین مرده را آباد کند، پس به حکم خداوند عزوجل و رسولش ـ صلی الله علیه و آله ـ این درخت، چاه، و زمین از آن او خواهد بود.»

این حکم مرهمی بود شفابخش که بر زخم کهنه کشاورزی آن روزگار گذاشته شد، و بارقه امید در چشمان کشاورزان درخشید. در آن روزگار که حفرقنات، کندن چاه، آباد کردن زمین و آن را به مرحله محصول دهی رسانیدن کار بسیار دشواری بود، ولی نتیجه فهم و سازنده ای برای صاحبان آنها داشت.

زمین های اطراف مدینه و دیگر شهرهای حجاز و جامعه اسلامی فراوان بود و رغبت و انگیزه برای انجام این کار بزرگ، کم بود؛ زیرا تضمینی برای حفظ و عدم تخریب آن وجود نداشت؛ پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با اعلام قاطع مالکیت برای احیا کنندگان و مقدس ساختن آن در پرتو قاعده پیوند دین و دنیا و ایجاد فرهنگ سازی برای کشاورزان و کشاورزی در اعماق جان مسلمانان انگیزه های بسیار نیرومند و همت های والایی در این باره آفرید، چه این که ارزش و فضیلت کشاورزی را به آنان فهمانید. بدین سان زمین ها را به کسانی که در پی آبادانی آنها بودند، واگذار می کرد و از طرفی، از دست نااهلان باز می ستاند.

نیز به کسی اجازه نمی داد زمین ها را غرق کند و دیگران را از بهره وری از آنها محروم گرداند. اینها سبب شد امنیت سنگینی بر سر مسأله زمین و قوانین آن سایه افکند و در سایه آرامش آفرین این امنیت شغلی و مالی بود که مردمان بسیاری به کشاورزی روی آوردند. در موازات همین مسأله رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ مسایل آب را نیز حل کرد، بدین سان که زمینه استفاده از آب های عمومی را برای همگان فراهم ساخت و آب های عمومی را تعریف کرد و چگونگی تقسیم و توزیع آنها را معلوم ساخت و از ملکیت مشروع مالکان چاه ها به طور قاطع حمایت کرد.

در واقع، تعیین روشن احکام فقهی و حقوقی آب و زمین زمینه را برای رشد شتابان و شکوفایی گسترده کشاورزی و باغ داری در جامعه اسلامی فراهم ساخت.

گام سوم: اجرا، پی گیری، و استقامت

بی شک قانون خوب و عادلانه شرط توسعه و پیش رفت است، اما شرط لازم است و نه شرط کافی. قانون برای عمل است و خود به تنهایی تاثیری ندارد. در بسیاری از کشورها در روزگار ما قانون های خوبی وجود دارد اما به آن عمل نمی شود و در نتیجه از آزادی، عدالت و پیش رفت فقط اسمی مانده، همان طور که اعتقاد به اسلام و افتخار به قرآن و رسول خدا و امیرمؤمنان ـ علیهما السلام ـ گر چه بسیار خوب است اما وقتی جامعه اسلامی می تواند سربرافرازد و به قله فلاح و سعادت صعود کند که قرآن را کتاب زندگی و رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را الگوی خود قرار دهد، و رمز و راز عقب ماندگی کشورهای اسلامی را در روزگار ما در این نکته مهم باید جست وجو کرد.

مسلمانان در روزگار ما جز اندکی از آنان عملا قرآن را مهجور کرده و به آن پشت کرده اند، و سنت رسول خدا را جز در بخشی از زندگی خود وارد نکرده اند. مقصود آن نیست که همه مسلمانان این گونه اند، بلکه جامعه های اسلامی رنگ و رو و سمت و سوی قرآنی و نبوی ندارند. پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به شدت و با دقت به قوانین وضع شده خود پای بند بود. آن یگانه روزگار و سرور پیامبران همه توان خود را در مسیر اجرای این دستورها و قوانین مصروف داشت؛ خود نخستین، بهترین و دقیق ترین کسی بود که به قانون های مرتبط به زمین، آب و مراتع و دام عمل می کرد، با دست خود درخت می کاشت، در جنگ ها ـ جز در موارد ضروری که قانون اجازه داده است ـ از قطع درختان، به آتش کشیدن مزرعه ها و غرق کردن نخلستان ها امتناع می ورزید و خلاصه خود کشاورزی می کرد و می فرمود همه پیامبران جز ادریس ـ کشاورز بوده اند.

بر پایه برخی از روایات، پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ که می فرمود: «هر کسی زمینی را آباد کند، صاحب آن خواهد شد»، جلوی برخی واگذاری های زمین را گرفت و تنها زمین هایی را که به اهلش واگذار شده بود، پس نگرفت. پس از جنگ خیبر، برای این که زمین های خیبر آباد یا آبادتر شود، زمین ها را به اهل خیبر واگذاشت تا در آنها کار کنند و آنها را آباد کنند و مالیات و اجاره آن را به حکومت اسلامی بپردازند. همواره در زندگی شخصی خود با استفاده از راه های مختلف می کوشید ارزش کشاورزی را بنمایاند. وقتی سؤال می شد کدام مال، بهترین مال است برای صدقه دادن. پاسخ داد: «محصولات کشاورزی و گوسفند» و نیز در پاسخ به این پرسش که بهترین ثروت جیست؟ فرمود: «بهترین ثروت کشاورزی است اگر به طور صحیح و اصلاح شده انجام گیرد و زکات آن داده شود. و در مرحله بعد به دامداری اشاره فرمود و آن را پس از کشاورزی بهترین کار دانست و در مرتبه سوم فرمود: درختان استوار و بلند خرما که در گل می رویند و درختانی که در بیابان های خشک و تفتیده میوه می دهند. و در پایان دوباره به درخت خرما اشاره کرد و از فروختن آن نهی فرمود.»

بر طبق روایتی دیگر فرمود:

«بهترین مال دسته های طولانی، شکیل و منظم خرما و درختان میوه دار است.»

بدین سان، آن حضرت بسیار از فضیلت کشاورزان و کشاورزی، درخت کاری سخن می گفت، و این مسأله را به روش های مختلف در ذهن های مسلمانان تثبت می کرد. به گونه ای که ارزش کشاورزی برای آنان به صورت فرهنگ در آورد. به عنوان نمونه، آن حضرت خود خرما کاشت، از ارزش اقتصادی درختان خرما ـ طبق همین روایات ـ با تعبیرهای خاص یاد می کرد، خرما بسیار می خورد و از سودمندی های آن سخن می گفت. آن حضرت از درخت خرما با عنوان «عمه» یاد می کرد به هماهنگی شگفت آور خرما با بدن آدمی اشاره می کرد و می فرمود:

«نخل از گِل آدم ـ علیه السلام ـ خلق شده است.»

درخت خرما را از میان درختان به مردان مؤمن تشبیه می کرد. هرگاه برای حضرت خوراکی می آوردند که خرما نیز با آن بود، در آغاز از خرما میل می کرد.

به طور خلاصه پی گیرهای رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ برای اجرای سیاست های فرهنگی، علمی، بازرگانی ـ که در این مقاله به دلیل فشردگی آن مورد بحث قرار نگرفت ـ اقتصادی مستمر، با جدیت و قاطعیت بود. و این گام؛ یعنی اجرای مداوم و بی وقفه سیاست ها، دستورالعمل ها و قوانین مربوط به کشاورزی در ایجاد مختلف آثار و برکات فراوانی برای جامعه اسلامی است.

گام چهارم: آموزش و توسعه دانش کشاورزی

قرآن کریم در چند آیه، پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را این گونه پیامبری می داند که از میان مردم برخواست و کتاب خدا و حکمت را به آنان آموخت:

«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین»

«آن خدای کسی است که در میان آن درس ناخواندگان فرستاده ای از ایشان برانگیخت تا آیات او را برای آنان بخواند و آنان را پاکیزه سازد و به آنان کتاب و حکمت را آموزد. هر چند پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.»

در ده ها آیه از آیات قرآن از ارزش دانش، علم، تفکر، تأمل و عناوینی از این قبیل سخن به میان آمده است، از نگاه آیاتی که پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بر مردمان می خواند «هرگز دانشوران و جاهلان برابر نیستند» در واقع، جاهلان کورانی هستند که نمی توانند در مسیر زندگی راه را از چاه بشناسند. از این رو، هماره در معرض سقوط و لغزش گام بر می دارند.

به عبارت دیگر دانش همانند نور است که پرتو می افکند و مسیر زندگی آدمی را روشن می کند و از حکمت و دانش است که خیر و برکت فراوان برمی خیزد و کسی که از دانش، بینش و حکمت برخوردار نیست، نمی تواند به خیر و سعادت نایل آید.

به طور خلاصه، آموزش دین، دانش و حکمت در متن تعالیم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ قرار داشته است و احکام مرتبط به آب، زمین، درختان، دامداری و دامداران و کشاورزان در زمره این تعالیم است. ده ها روایت رسیده از آن حضرت بیانگر این واقعیت است که رسول اعظم اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در این باره بسیار کوشید و کوشش هایش در حوزه آموزش تاثیر فراوان داشته که این موضوع به نوبه خود شایسته تحقیق مستقل است و در این مقاله به همین اندازه در این باره بسنده می شود.

گام پنجم: به سوی اجرای عدالت

ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید در کار آیند تا ابرها بر فراز آسمان به حرکت در آیند و باران، این رحمت الهی بر زمین فرو ریزد و زمین آماده برای کاشت گیاهان و درختان شود و علوفه ها از آن سر برافرازند و از سویی، غذای دام ها فراهم آید و از طرفی، آب ها در منابع زیرزمینی ذخیره شود و این آب و خاک و روییدنی ها سرمایه عظیمی هستند که خداوند متعال از سر لطف در اختیار آدمی نهاده است. این سرمایه از آن همه مردمان است و همگان در آن شریک اند:

«وَ الارضَ وضعها للانام فیها فاکهةٌ وَ النخلُ ذاتُ الاکمامِ وَ الحَبُّ ذُو العَصفِ وَ الریحان فَبِأیِّ آلاء رَبّکُما تُکَذّبانِ»

بر طبق این آیه، این نعمت بزرگ الهی برای مردمان است و اگر گروهی خاص از این نعمت بی همتای الهی بهره مند شوند و دیگران از آن محروم باشند، عدالت، به ویژه عدالت اقتصادی که از اهداف مهم بعثت انبیا به ویژه رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و حکومت نبوی بود، در این باره به درستی اجرا نشده است. عدالت وقتی به منصه ظهور می رسد که زمین داران، دامداران و کشاورزان سهمی از محصول های خود را برای فقیران و حکومت اسلامی کنار نهند. این سهم در فقه اسلامی در قالب خمس و زکات مطرح شده است. بی شک سود کشاورزان از محصول های مختلف یکسان نیست، چگونگی به دست آوردن آب برای کشاورزی، و کاشت و برداشت دام ها و چرانیدن و علوفه دادن دام ها یکسان نیست و گاه تفاوت آنها بسیار فاحش و بزرگ است و عدالت ایجاب می کند که زکات آنها نیز متفاوت باشد و این موضوع نیز در خود پژوهشی مستقل است که در این فشرده نمی گنجد.

به طور کلی، اجرای عدالت درباره آنان که از منابع طبیعی زمین، آب، مرتع، جنگل ها درست استفاده می کنند، اهمیت به سزایی دارد و از بررسی آیات و روایات رسیده از آن حضرت و مطالعه در تاریخ و سیره رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در این باره نکته های زیر استفاده می شود:

یک: دامداران و کشاورزان و زمین داران باید افزون بر پرداخت خمس، زکات پرداخت کنند و زکات تعلق گرفته به انواع دام و محصولات کشاورزی مختلف است؛

دو: هرگونه، اسراف در بهره وری و استفاده از محصول های کشاورزی حرام و ممنوع است.پس از آن که خمس و زکات محصول های کشاورزی داده شد، این روزی حلال باید به جا و در چهارچوب احکام شرعی مصرف شود و هرگونه اسراف جایز نیست؛

سه: گرچه مالک باغ و درخت حق تصرف در اموال خود را دارد، اما کندن و بریدن و از بین بردن درختان در هر شرایطی جایز نیست؛ چه این که از روایات استفاده می شود که آن حضرت بر پایه گروهی از اخبار از قطع درختان مدینه به شدت نهی کرد؛

چهار: عدالت ایجاب می کند با صرف نظر از منازعه ها و جنگ ها درختان و باغ ها و کشتزارها سالم و محفوظ بماند. آن حضرت ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از هرگونه سوزانیدن غرق کردن و از بین بردن درختان، نخلستان و کشتزارها حتی در جنگ ها به شدت نهی می کرد؛

پنج: کسانی که در زمین دیگران کار می کنند، چه آبیاری و مراقبت از باغ ها و چه کشاورزی ـ چه در قالب عقد مزارعه و چه عقد مساقات ـ نیز حقی دارند که باید به حقوقشان دست یابند؛

شش: هرگونه تجاوز به چاه ها، نهرها، زمین، باغ و محصول های کشاورزی دیگران ظلم محسوب می شود و در فقه اسلامی مجازات های تعریف شده ای دارد؛

هفت: تقسیم آب ها، قانون خاص خود را دارد و باید به گونه ای باشد که زمین های پایین دست نیز از آب ها و سیلابها بتوانند بهره برند.

«22» الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌

آن (خداوندى) كه زمين را براى شما فرشى (گسترده) وآسمان را بنايى (افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از ميوه‌ها، روزى براى شما بيرون آورد، پس براى خداوند شريك و همتايى قرار ندهيد با آنكه خودتان مى‌دانيد (كه هيچ يك از شركا و بت‌ها، نه شما را آفريده‌اند و نه روزى مى‌دهند و اينها فقط كار خداست.)

نکته ها

در اين آيه خداوند به نعمت‌هاى متعدّدى اشاره مى‌كند كه هركدام از آنها سرچشمه‌ى چند نعمت ديگر است. مثلًا فراش بودن زمين، اشاره به نعمت‌هاى فراوان ديگرى است.

همچون سخت بودن كوهها ونرم بودن خاك دشت‌ها، فاصله زمين تا خورشيد، درجه حرارت و دما و هواى آن، وجود رودخانه‌ها، درّه‌ها، كوهها، گياهان و حركت‌هاى مختلف آن كه مجموعاً فراش بودن زمين را مهيّا كرده‌اند. چنانكه در قرآن براى زمين تعابير چندى شده است، زمين هم «مهد» «1» گهواره است، هم «ذلول» «2» رام و آرام و هم «كفات» «3»


«1». «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً» طه، 53.

«2». «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا» ملك، 15.

«3». «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً» مرسلات، 25.

جلد 1 - صفحه 75

در برگيرنده.

كلمه «سماء» در آيه يك بار در برابر «ارض» آمده است كه به همه‌ى قسمت بالا اشاره دارد و در بار دوم مراد همان قسمت نزول باران از ابرها مى‌باشد.

پیام ها

1- ياد نعمت‌هاى الهى از بهترين راههاى دعوت به عبادت است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ ... الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ»

2- از بهترين راههاى خداشناسى، استفاده كردن از نعمت‌هاى در دسترس است.

«جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً»

3- در نظام آفرينش، هماهنگى كامل به چشم مى‌خورد. هماهنگى ميان زمين، آسمان، باران، گياهان، ميوه‌ها وانسان. (برهان نظم) «جَعَلَ، أَنْزَلَ، فَأَخْرَجَ»

4- آفريده‌ها هركدام براى هدفى خلق شده‌اند. «رِزْقاً لَكُمْ» باران براى رشد و ثمر دادن ميوه‌ها، «فَأَخْرَجَ بِهِ» و ميوه‌ها براى روزى انسان. «رِزْقاً لَكُمْ»

5- زمين وباران وسيله هستند، رويش گياهان وميوه‌ها بدست خداست. «فَأَخْرَجَ»

6- نظم و هماهنگى دستگاه آفرينش، نشانه‌ى توحيد است، پس شما هم يكتا پرست باشيد. «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً»

7- ريشه‌ى خداپرستى در فطرت و وجدان همه مردم است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

8- آفرينش زمين و آسمان و باران و ميوه‌ها و روزى انسان، پرتوى از ربوبيّت خداوند است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ ... الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ...»

9- همه‌ى انسان‌ها، حقّ بهره‌بردارى و تصرف در زمين را دارند. (در آيه‌ «لَكُمُ» تكرار شده است.)

10- دليل واجب بودن عبادت شما، لطف اوست كه زمين وآسمان وباران و گياهان را براى روزى شما قرار داده است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ ... الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ...» 11- خداوند اسباب طبيعى را حاكم كرده است. «جَعَلَ، أَنْزَلَ، فَأَخْرَجَ»

12- پندار شريك براى خداوند، از جهل است. «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌1، ص: 76

تخريب‌ مراتع‌ و تاثير آن‌ بر محيط‌هاي‌ كشاورزي‌

 

بارزترين‌ اثر‌ تخريب‌ مراتع‌، طغيان‌ سيل‌هاي‌ مهيب‌، وزش‌ طوفانها و بادهاي‌سهمگين‌ و گرد و خاك‌هاي‌ فراوان‌ در عرصه‌ بسياري‌ از شهرها و روستاهاست‌. محيط‌هاي‌ كشاورزي‌ علاوه‌ بر آسيب‌هاي‌ جدي‌ از پديده‌هاي‌ ياد شده‌، از لطمات‌ وصدمات‌ زيادتري‌ آسيب‌ مي‌بينند كه‌ يكي‌ از آنها طغيان‌ آفات‌ گياهي‌ ازجمله‌ سن‌ مي باشد . ظهور اين آفت در مزارع در نتيجه تخريب مراتع و نابودي‌ پوشش‌ گياهي‌ است. تخريب‌ مراتع‌ علاوه‌ بر اثرات‌ مخرب‌ مستقيم‌، اثرات‌غير مستقيم‌ ديگر نيز بر كشاورزي‌ كشور گذاشته‌ است‌ كه‌ به‌ علت‌ تدريجي‌ بودن‌ شايدعمق‌ فاجعه‌ از ديد جامعه‌ پنهان‌ مانده‌ است‌ و آن‌ فشار تغذيه‌ دامها بر اراضي‌كشاورزي‌ به‌ علت‌ فقر مراتع‌ است‌. در گذشته‌ باقيمانده‌ محصولات‌ كشاورزي در زمين‌ دفن‌ و به‌ چرخه‌ طبيعي‌ توليد باز مي‌گشت‌ ولي امروزه‌ به دليل كمبود و گراني علوفه جمع‌ آوري‌ و به‌ تغذيه‌دامها مي‌رسد كه مرگ‌ تدريجي‌ اراضي‌ كشاورزي‌ و تهي‌ شدن‌ آنها از مواد آلي‌ راحكايت‌ مي‌كند. متاسفانه كشاورزان هم فقر ماده آلي را با هزينه‌هاي‌ گران‌ كودهاي‌ شيميايي‌ آنهم‌ باعواقب‌ ناگوار انواع‌ آلودگي‌هاي‌ زيست‌ محيطي‌ جبران‌ مي نمايند. به‌ هر حال‌ اكنون‌ در شروع‌قرن‌ بيست‌ و يكم‌، در فضايي‌ مملو از تحولات‌ فناوريهاي جديد‌ قرار داريم‌ كه‌ بدون‌ترديد به‌ شدت‌ از آن‌ متاثر هستيم‌. از يك‌ طرف‌ جمعيت‌ رو به‌ گسترش‌ و نياز غذايي‌جمعيتي‌ 120 ميليوني‌ در آينده‌ نه‌ چندان‌ دور، و از طرفي‌ ديگر تخريب‌ منابع‌ طبيعي‌ (آب‌، خاك‌، جنگل‌ها، مراتع‌ و ذخاير توارثي‌ و...) افزايش‌ غلظت‌ گاز كربينك‌ و گرم‌شدن‌ كره‌ زمين،‌ آلودگي‌ محيط‌ زيست‌ و همزمان‌ توليدات‌ ناپايدار و يا به‌ طور كلي‌توسعه‌اي‌ ناپايدار. به‌ نظر مي‌رسد چارچوب‌ كلي‌ بهره‌ برداري‌ درست‌ از منابع‌ طبيعي‌ با بكارگيري‌ صحيح تكنولوژي‌ ‌ و گسترش‌ فرهنگ‌ منابع طبيعي جهت‌ آگاه‌ ساختن‌ اقشار مختلف‌ جامعه‌ به‌منظور ايجاد عزم‌ ملي‌ و بسيج‌ عمومي‌ و همكاري‌ و مشاركت‌ در احياء منابع‌ طبيعي‌تجديد شونده‌ از ضروريات كار است

 

راهکارهای حفظ منابع طبیعی

سیاست‌های اجرایی که برای توسعه بخش منابع طبیعی در اولویت قرار دارند، عبارتند از:

1- جلوگیری از تبدیل اراضی به سایر کاربری هایی که در نهایت موجب تخریب طبیعت می‌شود و در راستای توسعه پایدار نیست.

2- اعمال و تسهیل مالی، بانکی برای بهره برداران عرصه‌های مرتعی و جنگلی.

3- تقویت و اهمیت بیشتر به بیمه محصولات جنگلی و مرتعی. 4- ارتقای میزان آگاهی مرتع داران و جنگل نشینان با ارائه آموزش‌های علمی و عملی.

5- ساماندهی دامداران ساکن در عرصه‌های جنگلی و مرتعی در جهت کاهش اتکای دام به مرتع و جنگل.

6- شناسایی پتانسیل جنگل نشینان و مدون ساختن دانش بومی آنان و تلفیق با شیوه‌های نوین علمی و لحاظ کردن آنها در تدوین طرح‌ها و برنامه‌های اجرایی به منظور مشارکت  بیشتر اهالی در راستای رسیدن به اهداف موردنظر.

7- جایگزینی سوخت فسیلی به جای چوب، به عنوان تأمین کننده سوخت روستاییان بویژه در مناطق جنگلی.

8- کاهش کشت دیم در جنگل‌ها و مراتع و توسعه جنگل کاری مصنوعی و احیا و غنی‌سازی جنگل‌های طبیعی.

 

مراحل هفت گانه خلقت انسان

سوره غافر آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا کسی است که شما را از خاک می‌آفریند ، سپس ( خاک را ) به منی تبدیل می‌گرداند ، و بعد ( منی را ) به زالو گونه‌ای تبدیل می‌نماید ، و آن گاه به شکل نوزادی ( از شکم مادرانتان ) بیرونتان می‌آورد . بعد ( شما را زنده نگاه می‌دارد ) تا می‌رسید به کمال قوّت خود ، آن گاه پیر می‌شوید - برخی از شما پیش از آن مرحله می‌میرند و ( باز هم شما را زنده نگاه می‌دارد ) تا به وقت معیّن ( اجل تامّ ) می‌رسید . امید است شما ( درسهای عبرت و نشانه‌های قدرتی را که در این احوال و اطوار است ) بفهمید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ » : مراد آفرینش ابوالبشر آدم است ، و یا مراد آفرینش یکایک مردمان از خاک از راه تغذیه اشیائی است که در اصل از خاک هستند . « عَلَقَةٍ » : ( نگا : حجّ‌ / 5 ، المؤمنون‌ / 14 ) . « أَجَلاً مُّسَمّیً » : مرگ طبیعی هر شخصی . قیامت . « وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمّیً وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » : اگر مراد از ( أَجَلاً مُّسَمّیً ) قیامت باشد ، معنی این جمله عبارت است از : تا به مدّت معیّن قیامت می‌رسید و حق و حقیقت را چنان که هست فهم می‌کنید ( نگا : المیزان ) .‏

سوره غافر آیه 79
‏متن آیه : ‏
‏ اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْکَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا کسی است که چهارپایان را برای شما آفریده است تا سوار برخی از آنها شوید و برخی از آنها را بخورید .‏

 (آيه 67)- مراحل هفت گانه خلقت انسان: بار ديگر در ادامه آيات توحيدى به بخشى از «آيات انفسى» پرداخته مراحل تطور خلقت انسان را از خاك، و دوران جنينى، و دوران حيات در دنيا تا هنگام مرگ، در هفت مرحله بيان مى‏كند، تا هم عظمت قدرت و ربوبيت او روشن شود و هم مواهب و نعمتهايش بر بندگان.
مى‏فرمايد: «او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده) سپس شما را بصورت طفلى (از شكم مادر) بيرون مى‏فرستد، بعد به مرحله كمال قوّت خود مى‏رسيد و بعد از آن پير مى‏شويد- و (در اين ميان) گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى‏ميرند- و در نهايت به سر آمد عمر خود مى‏رسيد و شايد تعقّل كنيد» (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
به اين ترتيب نخستين مرحله، مرحله تراب و خاك است كه اشاره به آفرينش آدم جد نخستين ما از خاك مى‏باشد، و يا خلقت همه انسانها از خاك، چرا كه مواد غذايى كه وجود انسان و حتى نطفه او را تشكيل مى‏دهد اعم از مواد حيوانى و گياهى همه از خاك مايه مى‏گيرد.
مرحله دوم مرحله نطفه است كه مربوط به همه انسانها جز آدم و همسرش حواست.
مرحله سوم مرحله‏اى است كه نطفه تكامل يافته، و نمو قابل ملاحظه‏اى نموده، و به صورت يك قطعه خون بسته در آمده است.
بعد از اين، مرحله «مضغه» (چيزى شبيه به گوشت جويده شده) و مرحله ظهور اعضاء، مرحله حس و حركت است كه قرآن در اينجا سخنى از اين سه مرحله به ميان نياورده هر چند در آيات ديگر به آن اشاره كرده است.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 286
 در اينجا چهارمين مرحله را مرحله تولد جنين ذكر مى‏كند، و مرحله پنجم را مرحله تكامل قدرت و قوت جسمى كه بعضى آن را سن سى سالگى مى‏دانند كه در آن حد اكثر نمو قواى جسمانى حاصل مى‏شود و بعضى آن را كمتر يا بيشتر گفته‏اند، البته ممكن است در افراد متفاوت باشد و قرآن از آن تعبير به «بلوغ اشد» كرده است.
از آن به بعد مرحله عقب گرد و از دست دادن نيروها آغاز مى‏شود و تدريجا دوران پيرى كه مرحله ششم است فرا مى‏رسد.
سر انجام پايان عمر كه آخرين مرحله است فرا رسيده و انتقال از اين سرا، به سراى جاويدان تحقق مى‏يابد.
آيا با اين همه تغييرات و تطوّرات منظم، و حساب شده، باز هم جاى ترديد در قدرت و عظمت مبدأ عالم هستى و الطاف و مواهب او وجود دارد؟

 

رمزموفقیت ازدیدگاه علی (ع)

 

1 . داشتن هدف

داشتن هدف در زندگی از لوازم اصلی حیات سعادتمندانه و معنادار است . انسان زمانی امنیت خاطر و آرامش دارد که افق روشنی برای آینده خود ترسیم کند و با انگیزه و رضایت درونی برای رسیدن به آنچه در آن افق مد نظر دارد، تلاش کند . بدترین الت برای آدمی، زمانی است که احساس سرگردانی کند و بلاتکلیف بماند .

هم چنان که همه مخلوقات از بزرگترین آنها گرفته تا کوچکترین موجودات، بر پایه هدفی خلق شده اند، انسان هم - که اعجوبه خلقت است - در این چرخه هستی بدون هدف نیست . به فرمایش امام علی علیه السلام: «فما خلق امرؤ عبثا; (1) کسی بدون هدف [و بیهوده آفریده نشده است .»

انسانی که بدون هدف خلق نشده، کارها و اعمالش باید بر پایه هدفی صورت بگیرد . در این عمر کوتاه زندگی، رسیدن به همه اهداف و آرزوها ممکن نیست، بنابراین باید هدفی را که ارزشمندتر است انتخاب نمود . اگر اهداف متفاوت و متعدد دنبال شود نتیجه ای جز شکست و ناکامی نخواهد داشت: «من اوما الی متفاوت خذلته الحیل; (2) کسی که به کارهای مختلف بپردازد، نقشه ها [و پیش بینیهایش] به جایی نمی رسد .» و اگر بجایی هم رسید مسائل مهمتر را ضایع خواهد کرد، چنان که علی علیه السلام فرمودند: «من اشتغل بغیر المهم ضیع الاهم; (3) کسی که به امور غیر مهم بپردازد، مسائل مهم تر را ضایع می سازد .»

کسی که دنبال موفقیت در کارهاست باید در ابتدای امر، هدف خود را مشخص کند و بعد از اینکه مهمترین هدف را شناسایی کرد، با تمام توان جهت رسیدن به آن تلاش نماید، چرا که موفقیت انسان در کارهایی است که فکر و اندیشه را در همان کار بکار می گیرد . امام علی علیه السلام فرمودند: «ان رایک لا یتسع لکل شی ء ففرغه للمهم; (4) فکر تو وسعتی که همه امور را فرا بگیرد ندارد، پس آن را برای امور مهم فارغ بگذار .»

البته به این نکته نیز باید توجه کرد که انسان برای رسیدن به هدف مجاز نیست از هر وسیله ای استفاده کند . به دیگر سخن هیچ وقت هدف وسیله را توجیه نمی کند، علی علیه السلام در این زمینه فرمودند: «ما ظفر من ظفر الاثم به والغالب بالشر مغلوب; (5) کسی که گناه به وسیله او پیروز شود، پیروز نیست و کسی که با بدی غلبه کند، شکست خورده است .»

2 . داشتن همت

یکی از نیروهای نهفته در وجود انسان، قوه اراده است که اگر به پرورش و تقویت آن پرداخته شود، بسیاری از مشکلات روحی و جسمی را می توان درمان نمود . داشتن اراده ای قوی و همتی عالی، از نشانه های مؤمن است . علی علیه السلام در بیان صفات مؤمن می فرمایند: «بعید همه; (6) همتش بلند است .»

حضرت امیر علیه السلام قدر هر انسانی را به اندازه همتش می داند و می فرماید: «قدر الرجل علی قدر همته; (7) قیمت و ارزش آدمی به قدر همت اوست .»

همت بلند دار که مردان روزگار

از همت بلند به جایی رسیده اند

همت بلند دار که نزد خدا و خلق

باشد به قدر همت تو اعتبار تو (8)

از نکات قابل توجه در این بحث این است که بلند همتی با تن پروری سازگار نیست . طالب موفقیت باید خود را از تن پروری بدور کند و با تمام توان خود، به تلاش و کوشش بپردازد . علی علیه السلام می فرمایند: «فشدوا عقد المازر واطووا فضول الخواصر ولا تجتمع عزیمة وولیمة; (9) پس کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست .» همچنین باید از همراهی با انسانهای دون همت و بدون پشتکار پرهیز کرد و بر آنها تکیه نزد . آن حضرت توصیه کردند: «ولا تامنن ملولا; (10) بر آنکس که پشت کار ندارد تکیه مکن .»

آفت دونان به عالی همتان هم می رسد

دایما از کج نهادن پای سر دارد خطر (11)

3 . داشتن دوست خوب

خداوند انسان را موجودی نیازمند به غیر خلق کرده است یعنی جامعه انسانها طوری است که هر کسی به دیگری محتاج است . در این میان نقش گروه همسالان و بخصوص دوستان حساس و خطیر است . درباره نقش دوستان همین نکته کافی است که شخصیت هر انسان را در اجتماع با دوستان او می سنجند، همچنان که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «فان الصاحب معتبر بصاحبه; (12) هر کس را از آن که دوست اوست، می شناسند .»

شکی نیست که دوستان هر انسانی، اساسی ترین نقش را در موفقیت او ایفا می کنند و گاهی در اثر کم توجهی و یا بی توجهی، همین دوستان به اصطلاح صمیمی، مایه بدبختی و هلاکت می شوند . حضرت علی علیه السلام فرزند خود را از مصاحبت با دوستان ناباب برحذر می دارند و می فرمایند: «یا بنی ایاک ومصادقة الاحمق فانه یرید ان ینفعک فیضرک وایاک ومصادقة البخیل فانه یقعد عنک احوج ما تکون الیه وایاک ومصادقة الفاجر فانه یبیعک بالتافه وایاک ومصادقة الکذاب فانه کالسراب، یقرب علیک البعید ویبعد علیک القریب; (13) پسرم! از دوستی با احمق بپرهیز، چرا که می خواهد به تو نفعی رساند اما دچار زیانت می کند، از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز داری از تو دریغ می دارد . و از دوستی با بدکار بپرهیز که با اندک بهایی تو را می فروشد . و از دوستی با دروغگو بپرهیز که او به سراب بماند; دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برای تو دور می نمایاند .»

تا توانی می گریز از یار بد

یار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها تو را بر جان زند

یار بد بر جان و بر ایمان زند

به همان اندازه که دوستان صالح و خوب انسان را در رسیدن به موفقیت کمک می کنند، دوستان نااهل نیز به همان اندازه او را از مرحله موفقیت پرت می نمایند . همنشینی با بدان گذشته از اینکه بر روی انسان تاثیر بد می گذارد و مایه قساوت قلب می شود، ممکن است انسان را در قهر و عذاب الهی سهیم گرداند .

در آغاز بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان بت پرستان حجاز فردی بنام «عقبة بن ابی معیط » بود، وی در حالی که مشرک و بت پرست بود، میهمان نواز هم بود . روزی پیامبر صلی الله علیه و آله بر او می گذشت، عقبه از آن حضرت خواست که با وی غذا بخورد . حضرت به او فرمود: بر سر سفره تو نمی نشینم مگر آنکه مسلمان شوی . عقبه وقتی دید که پیامبر صلی الله علیه و آله برای نشستن بر سفره او این چنین شرطی گذاشته است، شهادتین بر زبان جاری کرد و مسلمان شد . در عین حال عقبه دوستی به نام «ابی » داشت، او وقتی از این واقعه با خبر شد، با ناراحتی و عصبانیت نزد عقبه آمد و وی را مورد سرزنش قرار داده و گفت: تو از دین خودت خارج شدی؟ عقبه پاسخ داد: کسی بر من میهمان شد که حاضر نشد تا مسلمان نشوم بر سر سفره ام بنشیند . ابی به او گفت: حالا من دوستی خودم را با تو قطع می کنم، مگر آنکه به دین خودت برگردی و به پیامبر توهین کنی .

با اصرار زیاد ابی، عقبه همین کار را کرد و از اسلام خارج شد و عاقبت در جریان جنگ بدر به دست سپاهیان اسلام کشته شد . ابی نیز در جنگ احد به دست مسلمین کشته شد و هر دو در حال شرک مردند . در این رابطه آیات 27 تا 29 سوره فرقان نازل گردید که در آن وصف حال و سرنوشت عقبه آمده است: «ویوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا × یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا × لقد اضلنی عن الذکر بعد اذ جاءنی وکان الشیطان للانسان خذولا» ; «روزی که آن فرد ستمگر (عقبه) دستان خود را می گزد و می گوید: کاش راه پیامبر را انتخاب کرده بودم . وای بر من، ای کاش با فلانی (ابی) دوست نمی شدم . او مرا از یادآوری [حق] گمراه ساخت بعد از اینکه [یاد حق] به سراغ من آمده بود . و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است .»

حق ذات پاک الله الصمد

که بود به مار بد از یار بد

مار بد جانی ستاند از سلیم

یار بد آرد سوی نار مقیم (14)

در این آیات و با توجه به این ماجرا نقش و تاثیر مخرب دوست ناصالح در گمراهی انسان مشخص می گردد . این داستان به ما هشدار می دهد که از دوستی با دوستان ناصالح که ممکن است به توهین و جسارت نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله منجر گردد، دوری گزینیم . امام علی علیه السلام فرمودند: «لا ینبغی للمرء المسلم ان یواخی الفاجر فانه یزین له فعله ویحب ان یکون مثله ولا یعینه علی امر دنیاه ولا امر معاده ومدخله الیه ومخرجه من عنده شین علیه; (15) شایسته نیست که یک انسان مسلمان با فرد فاجر [و تبهکار] رابطه برادرانه برقرار کند، زیرا او عمل و رفتار خود را برایش زینت می دهد و دوست دارد که او هم به مانند خودش شود و او را نه در امر دنیا و نه در امر آخرتش یاری نمی کند و رفت و آمدش برای او ننگ است .»

4 . استفاده از تجربه ها

یکی دیگر از عوامل موفقیت، استفاده از تجربیات است . آنهایی که خود را بی نیاز از تجربه می دانند به مقصد نخواهند رسید . چنان که علی علیه السلام فرمودند: «من غنی عن التجارب عمی عن العواقب; (16) کسی که خود را از تجربه ها بی نیاز بداند، سرانجام [امور] را نخواهد دید .» کسی که دنبال هدفی عالی است و برای رسیدن به آن باید از گردنه های پر پیچ و خم عبور کند تا بر مشکلات پیروز شود، باید بداند که در این راه نیازمند تجربه است . امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: «کل معونة تحتاج الی التجارب; (17) هر امر مشکلی [که کمک لازم دارد] به داشتن تجربه ها نیازمند است .»

درباره ارزش و اهمیت تجربه همین قدر کافی است که حفظ تجربه ها یکی از نشانه های عقل و خردمندی است . علی علیه السلام در نامه خود به فرزندشان امام مجتبی علیه السلام فرمودند: «والعقل حفظ التجارب; (18) [از نشانه های عقل [و خردمندی] حفظ تجربه هاست .»

همچنین آن حضرت در نهج البلاغه فرمودند: «ومن التوفیق حفظ التجربة; (19) حفظ تجربه بخشی از موفقیت است .»

معمولا کسانی که در پی اهداف عالی هستند، دشمنانی فرصت طلب نیز دارند که در حال مکر و نیرنگ اند . استفاده از تجربه یکی از راههای شناخت فریب و نیرنگ است .

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد (20)

امام علی علیه السلام فرمودند: «من لم یجرب الامور خدع; (21) آن کس که کارها را تجربه نکند، نیرنگ می خورد .» به قول رودکی:

برو، زتجربه روزگار بهره بگیر

که بهر دفع حوادث تو را به کار آید

باید از تجربه های بدست آمده بهترین استفاده را برد، چراکه بدبختی و شقاوتی از این بدتر نیست که از تجربه های بدست آمده استفاده نشود . این نکته را حضرت امیر علیه السلام در نامه ای به ابوموسی اشعری گوشزد کرده و فرمودند: «فان الشقی من حرم نفع ما اوتی من العقل والتجربة; (22) البته انسان شقی آن کسی است که از ثمرات عقل و تجربه، بهره مند نشود [و محروم بماند] .»

در طول زندگی هر انسانی، حوادثی تلخ چرخه زندگی را دچار کندی می کند که البته اینها لازمه زندگی است، چرا که این تلخیها انسان را در مقابل مشکلات و حوادث آینده آبدیده می کند . مواجهه با مشکلات و استفاده از تجربه های انجام شده پیش نیاز زندگی است . امام علی علیه السلام فرمودند: «ومن لم ینفعه الله بالبلاء والتجارب لم ینتفع بشی ء من العظة; (23) کسی را که خداوند بوسیله گرفتاریها و تجربه ها سود نرساند، از هیچ گونه موعظه ای بهره مند نخواهد شد .»

5 . مشورت

شور و مشورت با صاحبان اندیشه های پاک و همتهای عالی، مسیر انسان را در رسیدن به اهداف عالی هموار می سازد . اشرف مخلوقات، حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله - که عصاره خلقت بود - به همان اندازه که دیگران را به مشورت کردن دعوت می کرد، خود نیز سعی وافر داشت تا در کارها مشورت کند، چنان که در جریان جنگ خندق چنین کرد .

هر کسی برای انجام کارهای مهم نیازمند پشتوانه ای قوی است تا در بحرانها کمک و یار و مدد کار او باشد . مشورت یکی از پشتوانه های بزرگ مردان الهی است .

علی علیه السلام فرمودند: «لا ظهیر کالمشاورة; (24) پشتوانه ای همچون مشورت نیست .»

مشورت در کارها واجب شود

تا پشیمانی در آخر کم شود (25)

از فرمایشات علی علیه السلام در نهج البلاغه استفاده می شود کسانی که دارای استبداد رای هستند و عقیده خود را برترین می دانند، در معرض خطری عظیم هستند . حضرت فرمود: «والاستشارة عین الهدایة وقد خاطر من استغنی برایه; (26) مشورت نمودن چشمه هدایت است و کسی که [به خاطر رای شخصی] خود را مستغنی از دیگران بداند، خویشتن را به خطر می افکند .»

همچنین می فرمایند: «من استبد برایه هلک ومن شاور الرجال شارکها فی عقولها; (27) کسی که در رای خویش مستبد باشد، هلاک می شود و کسی که با مردان مشورت نماید، در عقلهای آنان شریک خواهد شد .»

مشورت ادراک و هشیاری دهد

عقلها مر عقل را یاری دهد

گفت پیغمبر بکن ای رای زن

مشورت کالمستشار مؤتمن (28)

ترک مشورت در مسائل معنوی ومادی، شکستهای جبران ناپذیری به بار می آورد و در مقابل، مشورت با مردان خودساخته و صالح و صاحبان افکار عالی، انسان را در شناخت موارد خطا و اشتباه کمک می کند و از مواجهه با خطا مصونیت می بخشد . پرچمدار هدایتگران، مولی علی علیه السلام فرمودند: «من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء; (29) کسی که از افکار [دیگران استقبال کند، موارد خطا را می شناسد .»

با چه کسانی مشورت کنیم؟

لازم است فردی طرف مشورت قرار گیرد که علاوه بر فهم و خرد و آگاهی نسبت به امر مشاوره، بتوان از مشورت با او بهره مند شد، به دیگر سخن به فرمایش مولی علی علیه السلام باید با کسی مشورت کرد که عقل او را بپذیرد: «لا تشاور من لا یصدقه عقلک; (30) با کسی که عقلت او را تصدیق نمی کند مشورت نکن .»

گویند که بی مشورت کار مکن

الحق سخنی خوشست انکار مکن

لیکن به کسی که از غمت غم نخورد

گر در ز دهن بریزد اظهار مکن

برای رسیدن به اهداف و دوری از حسرت و پشیمانی لازم است انسان با افراد نصیحت گر، عالم و صاحب تجربه مشورت کند . علی علیه السلام می فرمایند: «اما بعد فان معصیة الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسرة وتعقب الندامة; (31) مخالفت با شخص نصیحتگری که مهربان و عالم و صاحب تجربه است، موجب حسرت می شود و پشیمانی را به دنبال دارد .»

همچنین آن حضرت فرمودند: «افضل من شاورت ذو التجارب; (32) برترین کسی که با او به مشورت می نشینی کسی است که تجربه ها اندوخته است .»

مشورت کن با گروه صالحان

بر پیمبر امر شاورهم بدان

امر هم شوری برای آن بود

کز تشاور سهو و کژ کمتر رود

این خردها چون مصابیح انورست

بیست مصباح از یک روشنتر است(33)

با چه کسانی مشورت نکنیم؟

امام علی علیه السلام در توصیه خویش به فرماندار بصره، او را از مشورت با چند گروه برحذر می دارد: «ولا تدخلن فی مشورتک بخیلا یعدل عن الفضل ویعدک الفقر ولا جبانا یضعفک عن الامور ولا حریصا یزین لک الشره بالجور فان البخل والجبن والحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله; (34) بخیل را در مشورت خود دخالت نده که تو را از بخشش [و نیکوکاری] باز می دارد و به تو وعده تنگدستی می دهد . ترسو را در مشورت کردن دخالت نده که در [انجام] کارها [روحیه] تو را سست می کند و حریص را [در مشورت کردن دخالت نده] که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می دهد . همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونی هستند که ریشه آنها بدگمانی به خدای بزرگ است .»

6 . نظم و برنامه ریزی

اولیای بزرگ اسلام، رعایت نظم و برنامه ریزی در کارها را از جمله مهمترین مسائل در زندگی انسان شمرده، آن را مورد تاکید قرار داده اند .

علی علیه السلام در ضمن وصیت خود، خطاب به امام حسن و امام حسین علیهما السلام می فرمایند: «اوصیکما وجمیع ولدی واهلی ومن بلغه کتابی بتقوی الله ونظم امرکم; (35) شما و همه فرزندانم و هر کس که نامه ام به او می رسد را به ترس از خدا و نظم در کارهایتان سفارش می کنم .»

برای هر انسانی شایسته است در همه کارهای زندگی برنامه منظمی داشته باشد تا بتواند از عمر خویش بهترین بهره را ببرد . یکی از نشانه های نظم این است که انسان اوقات شبانه روز را بر نیازمندیهای خویش تقسیم کند و زیر بنای زندگی را که نظم است، محکمتر سازد و از بی نظمی که ضایع کننده عمر و بر باد دهنده استعدادهاست، دوری کند . علی علیه السلام در این باره می فرمایند: «للمؤمن ثلاث ساعات، فساعة یناجی فیها ربه وساعة یرم معاشه وساعة یخلی بین نفسه وبین لذتها فیما یحل ویجمل . ولیس للعاقل ان یکون شاخصا الا فی ثلاث، مرمة لمعاش او خطوة فی معاد او لذة فی غیر محرم; (36) برای مؤمن [در شبانه روز] سه ساعت [و زمان] وجود دارد، زمانی که در آن با پروردگار خویش مناجات می کند و زمانی که هزینه زندگی را تامین می کند و زمانی برای واداشتن نفس به لذتهایی که حلال و مایه زیبایی آن است . خردمند را نشاید جز آن که در پی سه چیز شاخص باشد، تامین زندگی یا گام نهادن در راه آخرت یا [به دست آوردن] لذتهای حلال .»

نظم و برنامه، سامان دهنده زندگی و وسیله ای برتر برای رسیدن به اهداف بزرگ است . با برنامه ریزی صحیح در زندگی می توان ساعات عمر را پربار و از اتلاف عمر جلوگیری کرد .

بهره گیری از زندگی یکی از میوه های نظم وبرنامه ریزی است . یکی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله می گوید: «نظم دقیق در زندگی از ویژگیهای معروف امام است . به راستی عجیب بود که حتی برای مطالعه و قرائت قرآن و کارهای مستحب و حتی زیارتها و دعاهایی که در وقت خاص هم وارد نشده بود، وقت خاص را تنظیم کرده بودند و هر کاری را بر طبق همان زمان بندی و تنظیم خاص انجام می دادند، بطوری که برای هر کس که مدتی با ایشان مانوس و معاشر می شد، مشخص بود که در چه ساعتی، مشغول چه کاری و انجام چه عملند، اگر چه در حضور ایشان نباشد و فرسنگها از محضرشان دور و جدا باشد . (37) » ثمره این نظم دقیق را در زندگی امام امت مشاهده کرده ایم .

امام علی علیه السلام با توجه به تاثیر نظم در نتیجه بخشی کارها، بر انجام امور روزانه در وقت خود به مالک اشتر سفارش می کند که: «وامض لکل یوم عمله فان لکل یوم ما فیه; (38) کار هر روز را در همان روز انجام ده [و آن را به روز بعد موکول مکن] زیرا برای هر روز کار خاصی است [که مجال انجام عقب افتادگیها را نمی دهد] .»

اصول حاکم برتربیت دینــی:

اصول حاکم برتربیت دینــی:
هر مطلب علمی دارای اصولی است که بدون آن ورود در آن علم بی اثر یا کم اثر است، علم تربیت نیز اصولی دارد که موارد زیر از آن جمله اند :
اصل سهولت : طبق این اصل از سخت گیری و خشونت نسبت به کودک باید پرهیز نمود چرا که آسان گیری کودک را علاقه مند و سخت گیری او را به اصل دین بدبین می کند.
اصل تدریج : همان طور که خداوند نیز آیات و احکام را تدریجا نازل فرموده در آموزش به کودکان نیز اصل تدریج باید رعایت شود تا کودک متناسب با رشد و شکوفایی استعدادش مطالب را درک کند .
اصل مداومت و استمرار: آموزش در اسلام امری مستمر و مداوم است . اهمیت آموزش به کودک از سویی و طولانی بودن دوره ساختار ذهنی و روانی کودکی از سوی دیگر استمرار و مداومت در آموزش را می طلبد و باید به موازات رشد عقلی و تحول روانی کودک مفاهیم اعتقادی را به وی انتقال داد و از شتاب و فشار پرهیز نمود .
4ـ اصل آگاهی بخشی : هدف تعلیم باید رشد فکری و یادگیری دانش آموز باشد که براساس تفکر و فعالیت فکری ، سودمندتر از تکرار و مرور آن است .
اصل تفاوتهای فردی : در آموزش کودکان نمی توان به طور یکسان عمل کرد و باید متناسب با ویژگیهای شناختی عاطفی ، انگیزش و سوابق خانوادگی از روشهای گوناگون و موثر استفاده کرد ، برخی با شعر، بعضی با داستان و برخی با پرسش و پاسخ بهتر درک می کنند ، برخی زودتر و بعضی دیرتر . پس باید تفاوتهای فردی را در نظر داشت.

راهکارهای پیشنهادی برای خانواده ها :

1-    انجام اعمال و فرایض دینی در حضور فرزندان

2-    بردن فرزندان در مراسمات مذهبی ،نماز های جمعه و جماعات ،جلسات قرآنی و...

3-    خرید و پخش فیلم های دینی و قرائت قرآن و اذان برای اهل خانه .

4-    برگزاری جلسات کوتاه قرائت قرآن و مسابقه اذان و حفظ سوره ها بین اعضای خانواده .

5-    دادن هدیه و پاداش و تشویق فرزندان و اهل خانه برای انجام هر چه بهتر اعمال دینی.

6-    برگزاری جشن تکلیف در خانه برای فرزندان همانند جشن های تولد.

7-    بردن فرزندان به زیارت اماکن متبرکه و زیارت اهل قبور .

اما باید گفت که بعد از خانواده ،مدرسه دومین جایی است که کودک  در آن آموزش می بیند وپرورش  می یابد.و چون در مدرسه افرادی با کودک سرو کار دارند که همه اهل علم ،سواد و مطالعه هستند بهتر می توانند با آموزش افعال دینی با کودکان کنار بیایند. و باید این محیط را برای دانش آموزان چنان جذاب نمایند که علاوه بر آموزش ،به آن دلبسته وهر روز با علاقه ی بیشتری به این مرکز پرورشی مراجعه کنند.

راهکارهایی برای تعمیق و تقویت باورهای دینی

1- تشکیل کمیته های مختلف مانند : کمیته نماز ، تواشیح ، سرود ، دکلمه و نمایش نامه و کمیته پژوهش .

2- تلفیق آموزش دینی با تمام دروس ( علوم اجتماعی ، تاریخ ، هنر و ...)

3- فراخوان مقاله با موضوعات خاطره های نماز ، باورهای مذهبی و موفقیت ها ، نماز و پرورش اخلاق نیکو ، گفت و گو با خالق یکتا و بهداشت در دین .

جذاب نمودن نمازخانه یا مکان اجرای مراسم مذهبی ، چون معطر ساختن آن ، تمیز و زیبا بودن

4- اعتدال از نظر گرما و سرما نقاشی های مناسب با ارزش های دینی روی دیوار .

5- حرکت های دسته جمعی در انجام مراسم های دینی ، برگزاری نماز های جماعت ، شرکت در مراسم زیارت عاشورا ، ایام سوگواری و جشن های مذهبی و مولودی ها .

راهکارهایی برای مشارکت مذهبی  دانش آموزان در مدرسه 

1- پخش اذان و سکوت دانش آموزان هنگام شنیدن اذان ظهر از بلندگوی مدرسه به صورت هماهنگ در سطح مدارس منطقه.

2- اختصاص دادن یک جلسه اولیاء و مربیان در مدارس جهت آموزش و اهمیت فواید اذان و اقامه توسط مربیان تربیتی یا توسط یکی از اولیای دانش آموزان به منظور سهیم نمودن اولیای دانش آموزان به عنوان الگو و نمو برای فرزندانشان.

3- گرامی داشت یاد و خاطره ی اولین اذان صدر اسلام توسط " بلال حبشی " درسالروزشان و مشارکت دادن خود دانش آموزان در برگزاری این مراسم.

4- آموزش و تفسیر اذان و اقامه و مسایل تربیتی در شورای دانش آموزی و انجمن و انتقال مسایل مطرح شده توسط اعضای این شورا به کلیه ی دانش آموزان.

5- برگزاری نمایشگاه از آثار و دست سازه های دانش آموزان در سطح مدارس توسط دانش آموزان و مربیان تربیتی در ارتباط با اذان و اقامه و نماز.

6- برگزاری مسابقات علمی – دینی –فرهنگی بین دانش آموزان و معلمین جهت آموزش و تشویق به مطالعه و یادآوری و به روز شده اطلاعات و تقویت بنیه آنان.

7- نمایش فیلم های آموزنده و مذهبی از زندگی شخصیت های دینی – علمی درباره ی نماز در ساعات پرورشی و قرآن و ...

8- تهیه و تنظیم بروشورهایی با همکاری مشاورین مدرسه و امور تربیتی در ارتباط با  آموزش اذان و اقامه.

 

بحث و نتیجــه گیـــری:

خانه و مدرسه دو کانون بسیار مهمی هستد که کودک در آن ها رشد و پرورش می یابد. والدین گرامی در خانه نقش کلیدی و سازنده ای در پی ریزی هویت مذهبی به فرزندان را ایفا می نمایند و فرزند را همچون مومی به هر شکل دل خواهی قالب  می زنند و این بسته به نوع نگرش اولیاء دارد که در وجود خود آنان تا چه حد مسایل دینی و مذهبی شکل گرفته و تقویت شده و آیا تمایلی به راه یابی فرزندشان در کسب آمیزه های دینی و مذهبی دارند؟ و می دانند که نهال درخت وجودی انسان در خانه کم کم تنومند و قطور می گرددو برای ساختن و سلامت  جامعه باید از خانواده پرورش را شروع کرد؟ 

اگر خانواده ها در سال هی نخست زندگی کودکان بر خورد های صحیح و اصولی با آنان داشته باشند و پیش از ورود به مدرسه زمینه های لازم را برای آشنایی کودک با محیط مدرسه فراهم کنند مشکلات بسیاری را از دوش مربیان و معلمان برداشته و زیر بنای مستحکم و قابل اعتمادی برای کودک ایجاد می کنند.

اما در مدرسه نیز مربیان محترم باید خود علاوه بر آموزش و پرورش دانش آموزان  در انجام فرایض دینی الگو باشند و از انجام مسایل مذهبی در منظر دانش آموزان ابایی نداشته باشند و مسیر های اموزش مسایل دینی را برای کشتی طوفان زده و بحرانی و سرگردان دانش آموزان لای روبی نمایند و هدایت گر خوبی برای گریز آنان از دست شیاطین باشند .

   راهبردها و راهکارهای علمی و عملی جذب جوانان به مسجد

 

 

  • راهبردها و راهکارهای علمی و عملی جذب جوانان به مسجد

 

 

بسمه تعالی

راهبردها و راهکارهای علمی و عملی جذب جوانان به مسجد

جوانان و نوجوانان سرمایه های هر مملکت و آیینی به حساب می آیند، آینده و بقای حکومت و ادیان به دست نوجوانان و جوانان جامعه خواهد بود و این امری است اجتناب ناپذیر، به همین دلیل جامعه ای میتواند به سمت موفقیت پیش برود که برای تربیت و پرورش نوجوانان و جوانان خود برنامه های جدیو کارآمدی داشته باشد.

دشمنان هر مذهب و جامعه های نیز دقیقا به این نکته توجه داشته و سعی میکنند در این زمینه تخریبات لازم را انجام دهند، به این بیان که تمام تلاش خود را برای دور نگه داشتن جوانان یک جامعه از فرهنگ ناب و اصیل آن کشور به کار میبرند

همانطور که ما در پروتکل های سال ۱۳۸۸ صهیونیتها شاهد هستیم که بخشی از تلاش خود را متمرکز به امر جدا سازی تربیت نوجوانان و جوانان از خانواده و به دست گیری آموزش و پرورش نوجوانان و جوانان بوسیله ایده ها و روشهای آنها است.

مسجد به عنوان بهترین پایگاه انتقال مفاهیم بلند دینی و سازماندهی گروه های مذهبی شناخته شده است و آنچه تاریخ به ما نشان می دهد این است که پیامبر عظیم الشان اسلام (صلی الله علیه و اله) تبلیغ اسلام را از مسجد آغاز نمودند و زمان ورود به مدینه اولین کاری که توسط ایشان انجام شد بنای مسجد برای عبادت، سخنرانی، انتقال مبانی دین، تجمع مسلمین، مرکز تصمیم گیری، قضاوت، مسکن فقرا، محل ارتباط با سول خدا، مکان تنظیم نقشه جنگ، محل ملاقات با غیر مسلمانان و ... بود و این نکته خود اهمیت جایگاه مسجد در دین اسلام را می رساند.

امام خمینی می فرماید: مسجد و منبر در صدراسلام مرکز فعالیت‌های سیاسی بوده است. جنگ‌هائی که دراسلام شده است بسیاری از آن از مسجد طرحش ریخته می‌شد. (صحیفه نور: ۸/۱۸۴)

و همچنین خداوند به کسانی که بر شرک و کفر خویش استوارند، نیت شان پلید و هدفشان حاکم نمودن طاغوت و گسترش فساد است، اجازه نمی دهد که در امر آبادانی مسجد که محل مبارزه با کفر و شرک است، مشارکت کنند.

و می فرماید: إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى‏ أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدین‏(توبة:۱۸) :

مساجد خدا را تنها کسى آباد مى‏کند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و جز از خدا نترسد امید است چنین گروهى از هدایت‏یافتگان باشند.
داستان مسجد ضِرار درسی است برای عموم مسلمانان در هر عصر و دورانی تا هرگز ظاهربین و سطحی‌نگر نباشند و فریب افراد به ظاهر، حق به جانب را نخورند.

نفاق و منافق در هر رنگ و لباسی ممکن است ظاهر شود؛ حتی در لباس طرفداری از قرآن و مسجد. مخالفان اسلام ممکن است در لباس دین، ضد دین فعالیت کنند.

موضوع اتحاد میان مسلمانان به‌قدری اهمیت دارد که حتی اگر ساختن مسجدی در کنار مسجدی دیگر موجب تفرقه و پراکندگی مسلمانان گردد، مسجد تفرقه‌‌انداز، نامقدس است؛ ‌خانه‌ی خدا نیست، بلکه کانون شیطان است. ( توبه:۱۰۷)

بنابراین ارزش مسجد به کارایی آن است یعنی اگر قرار باشد مسجدی به جای وحدت و همدلی تفرقه و جدایی بسازد باید تخریب شود و ارزش والای مسجد بودن را ندارد.

نقش و جایگاه مسجد در محقق شدن انقلاب اسلامی ایران و حفظ آن تا کنون ب هیچ کس مخفی نیست.   

جوانان به عنوان آینده سازان جامعه اسلامی از بزرگ ترین سرمایه های این کشور به شمار می روند و تلاش در جهت توسعه آگاهی های دینی آنان از اهمیت به سزایی برخوردار است. اگر میزان معرفت جوانان به آموزه های دینی و زلال معارف دین از رشد و نمو مطلوبی بهره مند باشد، شخصیت دینی آنان به گونه ای شایسته شکل خواهند گرفت و هنگام ورود به جامعه اسلامی تاثیر به سزایی در آن جامعه پدید خواهند آورد، اما اگر خدای ناکرده از تربیت لازم برخوردار نباشند زمینه اصلاح جامعه فراهم نخواهند شد. یکی از مکان هایی که می تواند شخصیت جوان را مطابق آموزه های دینی بارور سازد و روح خداجویی و عدالت خواهی را در اعماق وجود آنان ریشه دار سازد مسجد می باشد که کانون انسانی سازی است.

در تأثیر گذاری و قابلیت مسجد در ارتقاء و آموزش های دینی تردیدی وجود ندارد اما نکته ای که اینجا باید مورد توجه قرار گیرد حضور جوانان در مسجد است، که با وجود تبلیغات گسترده ی دشمنان اسلام و موانع موجود در مدیریت مساجد، امری سخت، اما اجرایی است. 

پس لازم است راهکارهای جذب جوانان و هدایت آنان به مساجد شناسایی شده و  مورد اهتمام قرار گیرد تا رفته رفته زمینه های حضور فعال تر جوانان در مساجد فراهم شود. در این یادداشت تلاش گردیده تا به مهم ترین این راهکارها بپردازد.

در این مقاله سعی گردیده تا به ارائه راهبردها و راهکارهای جذب جوانان و نوجوانان به مسجد پرداخته گردد.

چکیده

برای این هدف ابتدا مقدمه ای در تبیین و توصیف موضوع آورده، سپس به شیوه ها و راهکارهای عملی جذب جوانان به مسجد از قبیل نوع طراحی مسجد، هیأت امنای مسجد، امام جماعت، برنامه های فرهنگی، هنری مسجد، خانواده، مدرسه و دیگر عوامل پیوند دهنده میان مسجد و جوانان (همراه با آسیب شناسی علل ایجاد فاصله بین مسجد و جوانان) پرداخته شده و در پایان مقاله بخش نتیجه گیری ومنابع و مآخذ آورده شده است.

مساجد آنگاه خواهند توانست نقش تاریخی خود را در تربیت دینی، عبادی، اجتماعی، فرهنگی وسیاسی ایفا کنند که بتوانند مخاطبان خود، به خصوص نسل نوجوان و جوان را جذب و حفظ نمایند.تقویت مساجد از نظر امکانات ظاهری مانند رسیدگی به ساختمان مسجد، تغییر در معماری مسجد،نظافت و امکانات گرمازا و سرمازا، افزودن بر جاذبه های مسجد مانند برگزاری کلاسهای هنری و علمی در رشته های گوناگون، برگزاری اردوهای سیاحتی و زیارتی، نمایش فیلم و اجرای تئاتر و مانند آن با رعایت موازین اسلامی، تأسیس مکان های ورزشی و دعوت از مربیان مجرّب برای آموزش، دقت درانتخاب امام جماعت مسجد با ویژگیهای خاص (خوش رفتاری با جوانان، برخورداری از تقوای کافی،توانایی علمی و ...)، طولانی نشدن نمازهای جماعت، تشکیل و تقویت کتابخانه مناسب برای مسجد، برگزاری مسابقات کتابخوانی، قصه نویسی، بیان لطافت ها و ظرافت های نماز، بیان آثار معنوی نماز، تشویق و تحسین جوانان نمازگزار با اعطاء جایزه های متنوع و ... از راهکارهای عملی برای جذب نوجوانان و جوانان به مسجد، نماز جماعت و شرکت در سایر برنامه های فرهنگی آن می باشند.

مقدمه

مسجد به عنوان اصلی ترین پایگاه اسلامی نقش مهمی در تربیت، آموزش و ایجاد نزدیکی بین اعضای خود که مسلمانان هستند، دارد. پایگاهی که همواره در روایات از آن به بزرگی یاد شده است. یکی ازرسالت های پیامبر اکرم(ص) پس از دریافت وحی الهی و رسانیدن آن به مردم، ایجاد پایگاهی به نام مسجد بود تا مکانی برای عبادت و ذکر حق تعالی و تشکیل اجتماعات اسلامی و مردمی باشد. بعد از آن بود که مسلمین در صفوف وحدت بخش نماز جماعات که در مساجد برگزار می شد، روح تربیت ونشاط را در جامعه به وضوح مشاهده کردند. به طوری که اینک بعد از گذشت قرن های متمادی از پیدایش اسلام، مسجد نه تنها اعتبار و ارزش خود را حفظ کرده بلکه همواره در برهه های مختلف زمانی، نقش مهمی در تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داشته است . در کشور ما مخصوصاً در دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس، مسجد مکانی برای بسیج نیروهای مردمی، آموزش، سازماندهی و پشتیبانی نیروهای بسیجی و مردمی بوده در این میان حضور جوانان در کنار سایر قشرهای مردم دیده می شود. حضور آنان در نمازهای جماعت و تشکیل حلقه های کمک های مردمی، بسیج نیروهای اعزامی به جنگ، ایجاد کلاسهای آموزشی و ... نقش مؤثّرتری در رونق مساجد داشته است، اما با گذشت زمان و سپری شدن آن روزهای سخت، نه تنها کارکرد مسجد در کشور تفاوت پیدا کرده، بلکه با کم رنگ شدن حضور جوانان در مساجد به علت های مختلف رونق روزهای گذشته را ندارد.

متأسفانه در سالهای بعد از جنگ تحمیلی به خاطر سهل انگاری، نبود برنامه ریزی صحیح و بی اعتنایی به این سنگر اسلامی، مسجد در گرایش و جذب جوانان ضعیف عمل کرده است. امروزه با تغییر نیازهای نسل جوان و تحول روحیات آنها، نقش بارز مسجد به عنوان کانون تربیت دینی جوانان به روشنی مشخص می گردد. جوانی که امروزه در قرن بیست و یکم به سر می برد، جوانی است که با بحران هویت دینی و فرهنگی روبرو است و با هجمه فرهنگی بیگانگان دست و پنجه نرم می کند، دشمن خاموش در پشت سرش سعی در القای مفاهیم و الگوهای شیطانی خود به جوانان است و این هشداری است ،« تهاجم فرهنگی » . این زنگ خطری برای همه ماست تا از پیشرفت چنین ویروس خطرناکی جلوگیری کنیم . پس از اینجاست که مسجد می تواند به روح پرسشگر و کنجکاو جوان پاسخی درخور و متناسب با نیازهایش بدهد و الگوی شایسته ای از دین و فرهنگ ایرانی – اسلامی به او معرفی کند.

از جمله موانع جذب نوجوانان و جوانان به مسجد و گریز از مکانها و مراکز دینی که بارزترین دلایل بی علاقگی به امور مذهبی و گرایش به پوچی و انحراف در بین آنها نیز محسوب می شود، فقدان جهان بینی مطلوب و نداشتن بینش صحیح در این خصوص می باشد . اگر باورها در انسان منفی، سراب گونه و غلط باشد، طبیعی است که اعمال و کردار مبتنی بر آن باورها صحیح، متکامل و سعادت آفرین نخواهد بود. حرکات، سکنات، کردار، کنشهای رفتاری و جلوه های عملی فرد، نمودی از باورهای درونی اوست، مثلاً کسی که خدا و معاد را باور داشته و در حقیقت انسانی وارسته و مؤمن است، ایمان و باورهای دینی و مذهبی اش حتی در ظاهر اعمال، رفتار، حرکات، سکنات، نگاه و برخوردهای او اثر می گذارد. برای نمونه از پوشش نامناسب و حضور در مجامع یا از ورود به مواضع اتهام و موارد احتمال لغزش و گناه، می پرهیزد و خودداری می کند.

شیوه ها و راهکارهای عملی برای جذب نوجوانان و جوانان به مساجد : برای جذب جوانان به مساجد و نماز جماعت و شرکت در سایر برنامه های فرهنگی مساجد شیوه ها و عواملی وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود:

الف) مسجد

ب) هیأت امنای مسجد

ج) امام جماعت

د) برنامه های فرهنگی مسجد

ه) خانواده

ر) مدرسه

ز) سایر عوامل پیوند دهنده میان مسجد و جوانان

 

الف) مسجد

مسجد و ویژگی های آن می تواند عامل جذابی به منظور گرایش نوجوانان و جوانان به آن باشد. این ویژگی ها و خصوصیات عبارتند از:

۱-    فضای مناسب و ظاهر خوب آن (احداث و زیباسازی مساجد و نمازخانه ها)

مسوولان ذیربط در عصر کنونی باید در احداث مساجد تا حد زیادی مداخله کنند، انتخاب محل احداث، نقشه ی مورد نظر، امکانات و فضای سبز آن و ... باید حساب شده و از روی اصول باشد؛ احداث مسجد در کوچه و پس کوچه ها و با مساحت کم، بدون دیگر امکانات سوت و کور است و رغبتی در دل جوانان و نا آشنایان به مسجد ایجاد نخواهد کرد. مسجد و نمازخانه باید احساسات و خاطره های زیبا و به یاد ماندنی را برای همه به ویژه نوجوانان و جوانان تداعی کند. لذا باید تدابیری اتخاذ شود که نوجوانان و جوانان، مسجد را محل آرامش بخش، زیبا و دوست داشتنی بدانند تا با انگیزه و علاقمندی بیشتر به آن روی آورند. استفاده از ظرافتهای خاص معماری زیبای سنتی ایرانی – اسلامی در فضای درونی و بیرونی مساجد با توجه به روحیه زیباپسند جوانان می تواند احساسات و خاطرات خوشایند را در نوجوانان و جوانان زنده کند و این خود عاملی برای جذب جوانان به سوی مسجد می باشد. جوان زیبایی را می پسندد و با توجه به فطرت پاک خود به سوی آن گرایش پیدا می کند. یکی از ضرورت ها، زیبایی مساجد و توجه به روح زیبا شناختی در معماری آن است. این حس زیبا اگر در روح مسجد دیده شود، جوانان از آن استقبال می کنند.

گاها دیده شده مسجدی که حتی شکل و بنای قدیمی دارد، اما به لحاظ موقعیت جغرافیایی مناسب، مورد استقبال عموم، خصوصا جوانان قرار گرفته است.

۲-     نظافت و پاکیزگی مسجد

تمیزی و پاک بودن از جمله عواملی به شمار می رود که باعث گرویدن جوانان به مسجد و نماز می شود، لذا مسوولان مسجد باید در خصوص غبار روبی، نظافت منظم روزانه یا هفتگی، شستن فرش ها و عطر افشانی اقدام کنند. نظافت دستشویی، ایجاد امکانات بهداشتی نظیر صابون، مایع ضد عفونی کننده، آب گرم در زمستان ها و شستشوی مرتب و منظم محیط دستشویی ها و به کار بردن خوشبو کننده های مناسب از ضروریات مساجد است.

یکی از عوامل گریز جوانان و نوجوانان از محیط های نماز، بوی بدی است که به مرور زمان فرشها و موکتهای محل نماز، به خود میگیرد است، که این امر به ظاهر ساده، اما مهم برای جوانان، باعث دوری جوانان از این محیط ها میگردد.

استفاده از پاشویه و یا ایجاد فرهنگ شستن پا، قبل از ورود به مسجد در کنار شستن منظم فرشهای محل نماز، میتواند به از بین بردن این مانع کمک کند.

۳-     وسایل صوتی، گرما زا و سرما زا

مسائل ناخوشایندی مثل نامناسب بودن صدای بلند گوها، سرد یا گرم بودن بیش از حد مسجد ، تنظیم نامناسب نور در مسجد و دیگر عواملی از این قبیل، باعث ایجاد سابقه ی ذهنی منفی در اذهان افرادی که به مسجد می روند، شده و موجبات نارضایتی و گریز جوانان از مسجد است . رفع این مشکل مدیریت مدبرانه هیأت امنای مسجد و افراد اداره کننده امورات و مناسبتهای مسجد را می طلبد.

در واقع با یک برنامه ریزی منظم در روشن و خاموش کردن وسایل گرما زا و سرما زا میتوان اثرات مخرب این دستگا ها، در دوری جوانان از مسجد را کاهش داد.

این باور باید در مدیران مساجد ایجاد شود، که تهیه وسایل امروزی و کارآمد، حتی با هزینه زیاد، امری لازم و ضروری است. نماز خواندن و یا انجام فعالیتهای دیگر مساجد، با لرزیدن از سرما و یا عرق ریختن از گرما به شکل صحیحی انجام نمی شود و میتواند باعث دوری نوجوانان و جوانان که تحمل کمتری نسبت به این موضوعات دارند بشود.

ضمن اینکه ما شاهد هستیم در مساجدی که در مناطق سنی نشین احداث می شود، که غالبا در مناطق گرمسیر می باشد، برای جذب جوانان به مساجد خود، از بهترین وسایل خنک کننده استفاده میکنند، به گونه ای که جوان در خانه خود از چنین سیستم خنک کننده ای برخوردار نیست و این در مناطقی که گرمای شدید و آزار دهنده دارد، میتواند عامل جذب جوانان و نوجوانان به مساجد شود.

۴-     تصمیم گیری متمرکز

مؤمنان و نمازگزاران و مسوولان مربوط می توانند به منظور تنظیم برنامه ها در امور مساجد و جلوگیری از پراکندگی و تعدد تصمیم گیری ها، با انتخاب تعدادی از افراد جوان و متعهد و حتی المقدور متخصص، همچنین ریش سفیدان با نظارت امام جماعت در قالب هیأت امنا، امور مساجد را با صلابت و برنامه ریزی منسجم اداره کنند.

جوانان و نوجوانان به دلیل اشتغال به تحصیل در مدرسه که خود از نظم و قانون خاصی تبعیت میکند، به این امر (نظم) عادت و دقت لازم را دارند، به همین دلیل، به هم ریخته گی برنامه ها و نا منظم بودن آنها میتواند انگیزه جوان را از آمدن به مسجد کم کند.

۵-     ایجاد امکانات فرهنگی ورزشی

مسوولان و گردانندگان مساجد می توانند با تهیه و تخصیص امکانات فرهنگی از قبیل : کتابخانه، کامپیوتر، سالن مطالعه، تشکیل گروه های تواشیح، سرود، همخوانی قرآن و تشکیل جلسات آموزش قرآن در دوره های گوناگون، کلاس های تقویتی رایگان و کلاس های آموزشی دیگر، باعث جذب جوانان به مساجد شوند.

جوانان سرشار از نیازهای متنوع و مختلف هستند و علاقه و کشش آنها به مکانهای مختلف به سبب میزان برآورده شدن این نیازها در آن مکان خاص می باشد، با یک برنامه ریزی دقیق و کمک از خود جوانان و نوجوانان برای کشف این نیازها، میتوان با احتساب امکانات مسجد در رفع آن نیازها کوشش لازم صورت داد که این میتواند یکی از بهترین راه های جذب جوانان به مسجد باشد.

یکی از مساجد شلوغ و مملوو از جوانان، مسجدی بود که بهترین و بزرگترین باشگاه کاراته محله با بهترین اساتید در زیر زمین آن مسجد تشکیل میشد.

۶-     استفاده از افراد خوش صدا

استفاده از قاریان قرآن و مؤذن های مسن و افراد بد صدا در بعضی از اوقات در مساجد باعث دفع جوانان از مساجد می شود. مسوولان مسجد در جهت جذب نوجوانان و جوانان به مسجد باید از مؤذّنان، قاریان و مداحان خوش صدا، جذاب و جوان استفاده نمایند.

 برخی از اذانها که از صدا و سیما پخش می شود، جذابیت لازم رو داشته و خود انسان را به گوش دادن آن وا می دارد، این امر برکسی پوشیده نیست که در صدر اسلام یکی از ویژگیهای مبلغانی که رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) برای شهرهای مختلف اعزام می فرمودند داشتن صوت زیبا بوده است و چه تعداد افرادی که به واسطه صوت زیبای قران جذب اسلام شده و دین اجدادی خود را به همین واسطه کنار گذاشتن.

پس مطمئنا این مورد میتواند برای جذب جوانان تأثیر خوبی داشته باشد، موردی که پیامبر اعظم اسلام هم از این روش برای جذب مردم به اسلام استفاده می فرمودند.  

ب) هیأت امنای مسجد

پیشبرد امور مسجد و آبادانی آن، هم به لحاظ معنوی و هم به لحاظ مادی، اشتراک مساعی و همت والای اعضای هیأت امنا را می طلبد، آنان می توانند با همفکری و همدلی، از عهده ی این وظیفه شرعی و داوطلبانه به خوبی بر آیند و ذخیره ای برای آخرت خود بردارند؛ خصوصیات ضروری که می باید این افراد داشته باشند، به شرح ذیل است:

ویژگیهای هیأت امنای موفق در جذب نوجوانان و جوانان به مسجد :

۱-     همکاری جدی

اعضای هیأت امنای مسجد می باید در ادای وظایف خود جدیت داشته باشند و مصمم حرکت کنند، در غیر این صورت اختلال در امور مسجد پیش می آید.

به همین دلیل که کار برای خدا انجام می شود، اگر فردی از اعضای هیأت امنا احساس کرد نمیتواند کار مثبتی انجام دهد، ولو اینکه سالیان زیادی در این جمع بوده است، باید استعفاء داده و جای خود را به کسانی که توانمندی بیشتری دارند بدهد. ضمن اینکه گاهی برای پیشبرد صحیح کار لازم است انسان از مواضع خود پایین آمده و همراه با جمع شود.

۲-     تقسیم کار

به نظر می رسدکه امور مسجد می باید به تناسب سن، تخصص، علاقه و دیگر عوامل شخصی اعضای هیأت امنا، تقسیم شود تا فشار کار بر دوش فرد یا افراد معینی نباشد؛ از طرف دیگر این اعضا می توانند از افراد غیر عضو که علاقه به کار دارند کمک بجویند تا در تسریع کار مؤثر باشند، مراعات مجموعه ی امور یاد شده باعث بروز حرکتی منسجم در امور مساجد می شود که برای افراد مرتبط با مسجد و خصوصاً جوانان دلپذیر خواهد بود.

۳-     علاقه به کار

افرادی که در قالب عضو هیأت امنای مسجد به کار مشغول می شوند باید در برابر مسوولیت پذیرفته شده علاقه داشته باشند و از نیت غیر تقرب الی الله پرهیز کنند تا بتوانند بدون هیچ گونه دلسردی فعالیت کنند.

در راه خدا سختیهای زیادی ممکن است برای انسان پیش آید و گاها انسان مجبور می شود کاری را انجام دهد که خلاف میل باطنی فرد است، اما مسئولین مساجد باید بدانند که وقتی قرار است برای خدا کار انجام شود باید مسایل جانبی و سختی های آن نیز پذیرفته شود.

۴-     تأمین بودجه

پیشرفت و بهبود کیفیت فعالیت های مساجد تا حد زیادی بستگی به مسائل مالی دارد؛ اعضای گرداننده ی مساجد باید در این خصوص فکر اساسی کنند و مخارج متفاوت مسجد را در نظر بگیرند و به تناسب آن بودجه ی لازم را جذب کنند و از طرفی به مخارج معمولی مسجد از قبیل آب، برق و گاز اکتفا نکنند و هزینه ی جذب جوانان را نیز به صورت مسأله ای مهم محسوب دارند و در ردیف هزینه های خود بگنجانند و از طرف دیگر به روش سنتی جمع آوری پول در مسجد اکتفا نکنند، بلکه با کمک گرفتن از افراد متمکّن و خیر، جمع آوری منظم ماهیانه ی وجوهات نقدی از منازل و عرضه ی قبض، در نظر گرفتن منابع در آمد از قبیل خرید مغازه و اجاره دادن آن، مشارکت های اقتصادی و غیره، مشکلات مالی مسجد را رفع کنند.

ضمن اینکه باید دقت شود این موضوع زیاد در ملا نباشد تا چهره مسجد و هیأت امنا را منفی جلوه دهد و  این از آن نکاتی است که باید مورد توجه قرار گیرد و ممکن است به شکل مخفی و آرام مانعی از حضور جوانان در مسجد شود.

۵-     توجیه جوانان و نوجوانان

بیان حرمت و احترام مسجد می تواند جنبه ی معنوی آن را تقویت کند و این ذهنیت را که صرفاً مسجد به مجلس ختم و امثال آن منحصر است، محو کند، این جلسات به صورت رسمی و غیر رسمی و همچنین به شکل فردی یا جمعی می تواند در موقع مناسبی انجام شود.

ضمن اینکه نداشتن سختگیری های بی مورد، خود در توجیه جوانان کمک خواهد کرد.

۶-     اهتمام به مسأله ی نوجوانان و جوانان و احترام گذاشتن به عقیده و شخصیت آنان

توجه کردن به جوانان و سرمایه گذاری برای آنها نیز از امور مهمی است که مسوولان و گردانندگان مسجد باید به آن عنایت داشته باشند. گرداندن مسجد و اداره ی امور آن نباید به شکل سنتی باشد، یعنی به شکلی که گاهی اوقات مشاهده می شود. اکثر کودکان و نوجوانان را به دلیل شلوغ کردن، حرف زدن و غیره از مسجد بیرون می کنند، یا نسبت به آنان بد رفتاری می شود، باید توجه داشته باشیم که این نوع برخورد با آنها سابقه ی بدی در اذهانشان باقی می گذارد. این نکته بسیار دیده شده است که با بی حرمتی به جوان و شخصیت او از مسجد رویگردان شده، نه تنها از حضور در مسجد امتناع می کند، بلکه به دلیل نوع رفتاری که با او شده است به اسلام نگاه بدبینانه پیدا می کند و این معضلی است که در سالهای اخیر، بسیار مشاهده می شود.

چون جوان موجودی است عاطفی و زودرنج که اگر با صداقت و احترام با او برخورد نشود، این دوره از حیات در عمق روح او نفوذ کرده و او را مجذوب می کند و می تواند به تحولی شگرف در روحیه و اعتقادات او بی انجامد. بسیاری از دست اندرکاران کانونهای فرهنگی و مذهبی مساجد بدون توجه به روحیات و اقتضائات سنی جوانان به واکنشهای تند و افراطی دست می زنند و چه بسا با یک برخورد ناسنجیده و حتی آمرانه جوان را برای همیشه از مساجد دور می کنند.

۷-     استفاده از تخصص های گوناگون

برای رفع مشکلات روزمره ی مساجد و تقلیل هزینه های آن می توان از افرادی که در شغل های گوناگون مهارت دارند، استفاده کرد و در مواقع لزوم از آن ها کمک گرفت. به کارگیری این تخصص ها هم در زمینه ی امور فنی و حرفه ای و اقتصادی و هم در امور فرهنگی و غیر مادی خواهد بود.

استفاده از مهارتهای جوانان و نوجوانان و میدان دادن برای انجام بخشی از فعالیتها در محیط مسجد.

ج) امام جماعت

امام جماعت در هر مسجد عاملی مهم در پیشرفت و ترقی مسجد به شمار می رود و چنانچه دارای شرایط لازم باشد، تأثیری به سزا در تحولات مثبت در جوانان و در نتیجه گرایش آنان به مساجد خواهد داشت، این صفات از این قرار است:

۱ ثابت بودن

شناخت امام جماعت از مسجد، مؤمنان محل و نمازگزاران و .... از جمله اموری است که در عملکرد وی نقشی مهم دارد، خصوصیات و اوضاع خاص هر محل و اهالی آن باعث می شود که وی تصمیم مقتضی اتخاذ کند و در راه اجرای آن گام بردارد که ثابت بودن امام جماعت در مسجد محل این مسأله را عملی می سازد.

۲ توانایی علمی

از عواملی که می تواند در جذابیت امام جماعت مؤثر باشد، توانایی و اندوخته های علمی اوست، چرا که ممکن است سؤالی از طرف جوانان در حیطه ی تخصصی او مطرح شود تا او با استفاده از معلومات خود در زمینه های مختلف از جمله جامعه شناسی و روان شناسی جوانان و غیره، پاسخ دهد . طبیعتاً قدرت علمی روحانی مسجد باعث اطمینان و اعتماد مردم، به خصوص جوانان می شود و آنان نیز همواره سعی می کنند در مواقع لزوم با او ارتباط برقرار سازند و با اطمینان خاطر و طیب نفس با وی معاشر باشند و از کمالات و معلومات او بهره مند شوند.

۳ نظم و انضباط

امام جماعت ضرورت دارد که در کلیه ی کار های مربوط به مسجد نظم و انضباط را مراعات کند، به موقع به مسجد بیاید، نماز را اقامه کند و اوقات سخنرانی و ارشاد مردم را تنظیم و با توجه به حال حضار مطالب خود را بیان کند و از ذکر مطالب اضافی و اطاله ی کلام خودداری ورزد.

ما در زمانی زندگی میکنیم که معروف به عصر فست فوتی است، به این معنا که زندگی با سرعت و خلاصه وار پیش می رود، و مردم حوصله و صبر گذشته را ندارند، به همین دلیل توجه به این نکته میتواند نقش موثری در جذب جوانان و نوجوانان به مسجد داشته باشد.

۴ برخورداری مسجد از امام جماعت خوش خلق

رسول گرامی اسلام(صل الله علیه واله): با دیگران با گشاده رویی مواجه شو.

امام باقر (علیه السلام): تبسم در برابر دیگران را حسنه دانسته اند.

۱- کینه توزی:

پیامبر اکرم (صل الله علیه واله): خوش رویی کینه را می زداید.

۲- پایان دادن به دشمنی

امام علی (علیه السلام): خوش رویی تو آتش دشمنی را خاموش میکند.

۳- ایجاد الفت ومحبت:

امام باقر (علیه السلام): خوش رویی و گشاده رویی آوردگاه محبت است.

۴- قرب به خداوند:

امام باقر (علیه السلام): خوش رویی آوردگاه نزدیکی به خدای عزو جل می باشد.

۵- فرجام نیک:

پیامبر اکرم (صل الله علیه واله): عدم  خوش رویی تو را از بهره دنیا و آخرت باز می دارد.

عامل دیگری که می تواند جوانان را به سوی مسجد جذب کرده و به ترویج فرهنگ نماز کمک کند، ویژگیهای شخصیتی و رفتاری امام جماعت مسجد است. خلق و خوی نیکوی امام جماعت مسجد و مهارت اجتماعی او در برقراری ارتباط با نمازگزاران فوق العاده مؤثر است. اگر رفتار مناسب و حاکی از احترام مشاهده نمایند، به نماز علاقمند می شوند.

به فرموده پیامبر عزیز اسلام(صلی الله علیه و اله) امام جماعت زمانی می‌تواند امین مردم باشد و اعتماد مردم را به خود جلب کند و جوانان با آرامش در کنار او بنشینند و رازهای درونی خود را برایش بگشایند که دنیا زده  و مداح سلاطین نباشد.

که اگر چنین شد مردم برای حفظ دین خود، باید از او بگریزند. الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ یَدْخُلُوا فِی الدُّنْیَا قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِی الدُّنْیَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِکُمْ (کافی:۱/۴۶)

شخص رسول گرامی اسلام یکی از ابزار های موفقیتش در جذب مردم به اسلام اخلاق نیکوی ایشان بود، اخلاقی که دوست و دشمن از آن به نیکی یاد میکنند و این اخلاق و سعه صدر باعث شده بود دشمنان را  به زانو در آورد.

•         و قولو للناس حسنا

•         و لا تنابزوا بالالقاب

•         ویل لکل همزه لمزه

•         امام صادق (علیه السلام) فرمودند: یکی از مصادیق خوش اخلاقی، پاکیزه سخن گفتن است.

۵ بیان ساده و شیوا

مطالبی که امام جماعت بیان می کند، باید حتی المقدور ساده و شیوا باشد و از تلفظ کلمات و جملات عجیب و غریب و نا مأنوس بپرهیزد، چرا که عمده ی مخاطبان وی بی سواد، کم سواد و ناآشنا به کلمات تخصصی هستند، در غیر این صورت با توجه به روحیه ی جوانان و کم ظرفیت بودن آنان، خستگی و کسالت بر آنها عارض می شود.

داشتن بیان زیبا و قشنگ و آشنایی با فنون سخنرانی میتواند کمک بسزایی به امام جماعت در جذب جوانان به مسجد کند.

۶ ابتکار خلاقیت

برخی از امامان جماعت هنگام سخنرانی آموخته های علمی خود را همان گونه که فرا گرفته اند، بیان می کنند، در حالی که می توانند با ذکر مثال ها و حکایت های تاریخی، مطالب و کلمات قصار، شوخ طبعی و داستان های شیرین را با رعایت نکات روانشناسی جوانان به گونه ای زیبا و جذاب تر عرضه کنند.

استفاده از ابزار روز و تلاش در ارائه مطالب در قالب جدید میتواند کمک خوبی برای جذب باشد.

۷ احترام و تواضع

همیشه با احترام به دیگران و داشتن حالت تواضع در مقابل همنوعان، نوعی ارادت قلبی دیگران را در حق خود جذب می کنیم، حال اگر تواضع و احترام از جانب روحانی و رهبر معنوی، آن هم با جوانان که دارای قلبی پاک و جویای محبت هستند، صورت گیرد، قطعاً موفقیت های چشمگیری به دست خواهد آمد. این روش از جمله طرق تبلیغ عملی است که در تاریخ صدر اسلام خصوصاً در وصف پیامبر گرانقدر اسلام(صلی الله علیه و اله) نقل شده است و نتایج بسیار خوبی هم در بر داشته است.

امامان معصوم (علیهم السلام) نیز در برخورد با دیگران و خطاب قرار دادن آنها کمال احترام را رعایت می کردند بگونه ای که علاقه خود برای مناظره با امام را از خود نشان می دانند.

۸ آراستگی ظاهری

روحانی و رهبر معنوی در اجتماع باید در قالب الگو و نمونه ی خوبی ها مطرح شود بنابراین امام جماعت باید به بهترین وجه ممکن لباس بپوشد، تمیز باشد، محاسن مرتب داشته باشد و از عطر خوشبو استفاده کند، مواظب نظافت دهان و دندان و احیاناً بوی بد دهان خود باشد و در مجموع مسأله ی نظافت ظاهری را فراموش نکند. رسول گرامی اسلام در پشت درب منزل، کوزه آبی که دهانه بزرگی داشت قرار داده بودند و هنگام خروج از منزل چهره مبارک را درون آن دیده و موهای سر و محاسن را مرتب می کردند، ضمن اینکه بیشترین سفارش به خرید و استعمال عطر را ما از بیانات حضرتش سراغ داریم و همه اینها دلیل بر اهمیت نظافت و خوشبویی مبلغ دینی است.

۹ توانایی جسمی

در برگزاری نماز جماعت و سخنرانی ها لازم است مسائلی نظیر وقت دیگران و کهولت سن حاضران مراعات شود حال اگر امام جماعت سن بالایی داشته باشد، طبیعتاً نماز طولانی می شود و ممکن است مأمومان خسته شوند. انرژی امام جماعت میتواند به مخاطبان انرژی دهد و کسالت و بیماری او نیز روح مسجد را درگیر خواهد کرد.

۱۰  درک موقعیت سنی نوجوانان و جوانان

موقعیت سنی جوانان و نیازها و روحیات آنان در این سنین باید مورد توجه قرار گیرد . لازم نیست همیشه از آنان بخواهیم در کلیه ی مراسم ادعیه و زیارات شرکت و گریه و زاری را پیشه کنند، زیرا نوجوانان و جوانان در کناراین مسائل معنوی، نیاز به تفریحات سالم و بانشاط، ورزش و آموختن دانش روز را دارند. تحرک و انرژی زیاد از خصوصیات این دوران است و جوانان به تنوع بیشتری نیازمندند.

مخاطب شناسی در عرصه تبلیغ حرف اول را می زند، یعنی امروزه تا مشخص نشود مخاطبی که قرار است مورد خطاب قرار گیرد، چه خصوصیات و علایقی دارد، کاری انجام نمیگیرد، مخاطب در هر سنی باید از ۴ لحاظ مورد توجه امام جماعت قرار بگیرد:

الف: جنسیت ب: تحصیلات ج: مکان زندگی و فرهنگ آنجا د: سن مخاطب 

امام جماعتی موفق عمل میکند که به این نکات توجه لازم را داشته باشد، این نکات کمک میکند نوع برخورد، محتوا و شیوه ارائه محتوا متناسب با مخاطب باشد، که این خود احتمال تأثیر گذاری را بالا می برد.

ویژگیهای دوران نوجوانی

۱. دوره انتقال از  کودکی

۲. خیال پردازی و رویا در بیداری

۳. سن جستجوی هویت

۴. افسردگی و هیجان

۵. دوره مساله آفرینی

۶. دوستی های افراطی

۷. توجه به جنس مخالف

۸. پرخاشگری

۹. لجبازی

۱۰. عیب جویی و سنت شکنی

۱۱. رفتار های متناقض و گرایش های متضاد

۱۲. شروع اجتماعی شدن

۱۳. ابتکار فوق العاده و ذهن فعال

۱۴. بی با کی

ویژگی های سن جوانی

۱.      کسب استقلال کامل (مالی ، فکری ، گرایشی)

۲.      شکل دهی  هویت

۳.      ایجاد و تحکیم موقعیت شغلی

۴.      انتخاب  همسر و سازش با ازدواج

۵.      ایفای نقش پدر و مادری و پرورش فرزندان 

برخی از تفاوت های روان شناختی زن و مرد

۱.      خانم ها جزئی نگرند ،آقایان کلی نگر ند

۲.      آقایان بیشتر اهل احتیاط و خانم ها اهل اعتماد هستند

۳.      خانم ها احساس مدارند و آقایان اندیشه محور

۴.      لزوم دقت در الفاظ درجمع بانوان و لزوم دقت در مفاهیم در جمع آقایان

۵.      آستانه تحمل خانم ها بالا و آقایان  پایین است

۶.      در آقایان انگیزه سازی ابتدایی مهم است ولی در خانم ها انگیزه سازی میانی

۷.      در خانم ها اول تبشیر بعد انذار به عکس آقایان

۸.      اولویت خانم ها ماندگاری کلام است و اولویت آقایان رفتار سازی است

ویژگیهای مشترک بین پسران و دختران

  • - انرژی زیاد
  • - آمادگی بالا برای شادی و خنده
  • - بی علاقگی ابتدایی نسبت به روحانی
  • - برخلاف تصور پذیرش بالا نسبت به قرآن و روایات دارند.
  • - دوست مداری شدید
  • - نوگرائی شدید نس بت به مطالب
  •  علاقه به جنس مخالف

ویژگی‌های دختران

ویژگی های  پسران

اهمیت دهی نسبت به آینده

روزمرگی و شیطنت

احساس و عواطف فوق العاده

میل جنسی تحریک شده

گرایش به معنویت – به خصوص معنویت عاشقانه

گرایش به ورزش

میل به خودنمائی و محبوبیت

میل به خود برتر بینی و قدرت

 

۱۱  دوستی با نوجوانان و جوانان

امام جماعت مسجد می تواند با کنار گذاشتن بعضی از محدودیت های کاذب یا غیر ضروری، بین خود و جوانان، آن ها را به خود نزدیک کند. به قدر معقول با آنان صحبت کند، احوال آن ها را در حالت عادی و غیر عادی جویا شود و حتی المقدور در همنشینی ها و مجالست ها همراه آنان باشد.

ضمن اینکه برگزاری اردوهای پر نشاط و همراه شدن امام جماعت با جوانان در این اردوها میتواند ارتباط خوبی بین امام جماعت و جوانان فراهم آورد.

۱۲  رویکرد جوان گرایی در انتخاب امام جماعت مسجد

معمولاً جوانان از همسن و سالان خود تأثیرپذیری بیشتری دارند تا بزرگترها و این به دلیل نزدیکی جهان احساسی و عاطفی آنهاست. در حال حاضر بیشتر ائمه جماعات مساجد افراد مسنّی هستند که با دنیای پر از نشاط ، هیجان و احساسی نوجوانان و جوانان بیگانه اند، هرچند افرادی هم وجود دارند که در جذب جوانان توانایی زیادی دارند. اما نیاز است که در میان امامان جماعت مساجد به جوان گرایی هم توجه داشته باشیم. جوانان امروزی چون نمی توانند با امام جماعت بزرگتر از نظر سنی، رابطه برقرار کنند و جواب پرسشهای خود را از او بگیرند پس به ایجاد فاصله می اندیشند و از او می گریزند.

۱۳ « این پل راه نجات است و باید از آن بروی تا نجات یابی »

 وقتی مبلغ به مخاطب خود می گوید امام خود از روی همان پلی که برای دیگران توصیف کرده عبور نکند، مخاطبین او شک می کنند که اگر این پل واقعاً پل محکمی است چرا خودت نمی روی؟ انبیاء و اولیاء کسانی بوده اند که ابتدا خود از روی پل رد می شدند، آن سوی پل که می رسیدند به مردم می گفتند: شما نیز بیایید. مبلّغ صالح به مردم می گوید که بیایید و مبلّغ دروغین به مردم می گوید: بروید این راه خیلی خوب است، راه نجات در آن است. به بهشت ختم می شود.

۱۴ نداشتن تعصب بی مورد

تعصب، جزمیت و تحمیل سلایق شخصی باعث سرخوردگی جوان از مذهب می گردد. مبلّغ قبل از تبلیغ و قبل از آنکه مطلب مورد نظر خود را به ذهن مخاطب برساند، می بایست فضای ذهنی خود را از پیشداوری نسبت به مخاطب خویش پاک سازد و در این مرحله تصور شخصیت کافر یا منافق از طرف مقابل، تلقی ناصحیحی می باشد.

۱۵ معنویت و علمیت امام جماعت

کسی که در مقام تبلیغ کننده قرار می گیرد باید طوری عمل کند که مخاطب و یادگیرنده، منزلت و پایگاه علمی و معنوی او را به عنوان مرجع و منبع مورد اتکاء و اطمینان بپذیرد. بدون فراهم کردن چنین شرایطی و بدون توجه به میزان اقتدار معنوی، نه قدرت سیاسی و فیزیکی، امکان تأثیرگذاری بر مخاطب بسیار ضعیف و ناپایدار خواهد بود.

امام جماعت خود باید عامل به دستورات معنوی دین و سرشار از معنویت باشد و این عاملی زیبا و کارآمد برای جذب جوانان به محیط مسجد خواهد بود.

د) برنامه های فرهنگی مسجد

ذوق، سلایق و افکار قاطبه نوجوانان و جوانانی که معمولاً حضور فعالی در مسجد دارند، مورد توجه قرار نمی گیرد. با توجه به شرکت تعداد بیشماری از نوجوانان و جوانان در مساجد، لازم است، در اجرای برنامه ها، سلیقه های آنان مد نظر قرار گیرد. اما برنامه ریزی سنتی موجب شده است تا نظرات و خواسته های این قشر نادیده انگاشته شود که این امر موجبات دلخوری و ناراحتی آنان را فراهم می سازد.

مسائل و مشکلاتی که در برنامه های فرهنگی، تبلیغی و دینی مساجد وجود دارند و باعث ایجاد فاصله بین جوانان و مسجد می شوند، عبارتند از:

-۱ متنوع نبودن برنامه های مساجد و نیز روشهای تبلیغ و ناآشنا بودن گردانندگان آن با شیوه های نوین جذب نوجوانان و جوانان به مسجد و در مقابل متنوع و جذاب بودن برنامه های مراکز و اماکن تفریحی اجتماعی نظیر: باشگاههای ورزشی، کلوب ها، کافی نت ها، ماهواره و .... باید اذعان داشت که برنامه های بعضی از مساجد اغلب یکنواخت، کسالت آور و خسته کننده است.

-۲ اعمال روشهای خشک و مستبدانه در بعضی برنامه ها و آموزشهای مذهبی و به کارگیری شیوه های غلط تعلیمی و درخواست اطاعت کورکورانه و بی قید و شرط که موجب بی علاقگی و دلسردی از دین و مراکز دینی به خصوص مساجد در میان نوجوانان و جوانان می شود.

-۳ ملحوظ نداشتن شاخصهای مذهبی، فرهنگی، بومی، نژادی، زبانی و نیز عدم به کارگیری اولویت های اصلی در برنامه های فرهنگی-تبلیغی موجب شده است تا تعدادی از برنامه ها و فعالیتهای اجرایی برای نوجوانان و جوانان از نتایج مثبت و مطلوبی برخوردار نباشد.

-۴ کمتر مشاهده می شود که در انجام برنامه های مذهبی و اسلامی از وجود اندیشمند ان و صاحب نظران بزرگوار استفاده شود. استفاده از اساتید دانشگاهی و حوزوی مطّلع، موجب اقبال نوجوانان و جوانان به مساجد خواهد شد.

-۵ حاکم بودن افکار عام نگر، همراه با اجرای برنامه های عامه پسند و سنتی که اینگونه برنامه ها بیشتر مورد پسند بزرگسالان و سالخوردگان است.

-۷ طولانی شدن برنامه های اجرایی مساجد، به ویژه سخنرانی و خطابه وعاظ، ائمه جماعات و مبلغین و نیز اقامه نماز و اجرای مراسم دعا و زیارت.

-۸ خلاء برنامه ریزی منسجم، مرتب و منعطف در مساجد موجب شده است تا اغلب مساجد ما دچار برنامه های یکنواخت و کسل کننده شوند.

-۹ حاکم نبودن روحیه جوان گرایی و تفکر جوانی و در نظر نگرفتن سلایق و نظرات جوانان، در برنامه ریزی فعالیت ها توسط مدیریت مساجد.

-۱۰ منطبق نبودن برنامه های مساجد با نیازهای فکری و فرهنگی جوانان و متناسب نبودن با شرایط زمان و مسائل مبتلا به روز جامعه.

-۱۱ فقدان تجهیزات، لوازم و ابزار مناسب نرم افزاری مدرن و روز در مساجد (رایانه، وسایل آموزشی و کمک آموزشی و ...)

-۱۳ نبود برنامه های زمان بندی شده و تعریف شده کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت در مساجد.

پیشنهادات در رابطه با رفع کاستی ها و نواقصات مربوط به برنامه ریزی های فرهنگی مساجد:

۱- استفاده از جوانان و نوجوانان

-۲ در برنامه ریزی فرهنگی و دینی مساجد به نیازها، علایق و سلایق نوجوانان و جوانان توجه شود.

-۳ انطباق محتوای برنامه های فرهنگی مساجد با نیازهای فکری جوانان، مقتضیات زمان، و مسائل مبتلا به روز جامعه.

-۴ استفاده از تکنولوژی آموزشی روز در اجرای برنامه های آموزشی، فرهنگی، دینی و ... مساجد

-۵ تشکیل بانک اطلاعات و مرکز اطلاع رسانی و گروه ویژه مطالعاتی و تحقیقاتی به منظور انجام پژوهش در مورد ارزیابی برنامه های فرهنگی مساجد.

-۶ بهره گیری از وجود اساتید و صاحب نظران مشهور دانشگاهی و حوزوی در برنامه های فرهنگی و دینی مساجد.

-۷ تنوع بخشیدن به محتوای برنامه های فرهنگی مساجد از نظر موضوع، روش و اجرا.

-۸ استفاده از شیوه های نوین آموزشی در ارایه و انتقال مفاهیم و ارزشهای دینی و مذهبی به نوجوانان و جوانان.

۹- « اصل آسان گیری » و « اصل اعتدال و میانه روی » در آموزش مسائل و مفاهیم دینی به نوجوانان و

جوانان از سوی مربیان دینی و مبلغین رعایت گردد.

-۱۰ پرهیز از اجرای برنامه های یکنواخت، تکراری و خسته کننده.

-۱۱ تجهیز مساجد به امکانات، لوازم و ابزار فرهنگی روز دنیا از قبیل کتابخانه های تخصصی، سالن مطالعه، کامپیوتر، وسایل آموزشی و ....

-۱۲ طرح کردن مسائل و مشکلات نوجوانان و جوانان محله و برنامه ریزی در راستای رفع و حل مشکلات آنان.

۱۳- عدم یکسو نگری در اجرای برنامه های فرهنگی مساجد.

-۱۴ داشتن مدیریت زمان در برنامه های فرهنگی و دینی مساجد به طوری که سعی شود برنامه های اجرایی مساجد (سخنرانی ها، کلاسهای آموزشی، همایش ها، مراسم دعا و ...) کوتاه و متناسب با ظرفیت های جسمی، روحی و روانی، ویژگی های سنی و ذهنی مخاطبین طراحی و اجرا گردد تا از خستگی، دلزدگی و در نتیجه گریز جوانان از برنامه های فرهنگی مساجد جلوگیری به عمل آید.

-۱۵ برنامه های فرهنگی و دینی مساجد برای نوجوانان و جوانان جذاب، مفید بوده و هنر و مهارت را به آنان بیاموزد. « زیستن دینی »

-۱۶ مشارکت دادن نوجوانان و جوانان در امر برنامه ریزیهای فرهنگی و دینی و اجرای برنامه ها در جذب جوانان به مسجد مؤثر است.

-۱۷ بسیاری از جوانان به این خاطر از مساجد دوری می کنند که آن را همیشه مکانی برای گریه، موعظه و عبادت می دانند در حالیکه اسلام نقش مسجد را علاوه بر عبادت، مکانی برای آموزش، تعلیم و تربیت و شادابی جامعه معرفی کرده است. اگر این روحیه شادابی و طراوت همراه با حفظ حریم های اسلام به مساجد برگردانده شود، مکانی برای گرایش جوانان خواهد بود. اجرای برنامه های فرهنگی، آموزشی و هنری و برگزاری اعیاد اسلامی مثل قربان، نیمه شعبان، فطر، غدیر، میلادیه های ائمه اطهار(ع) و ... روح نشاط را به جامعه برمی گرداند.

۱۸- بررسی نیازهای روز جوانان و پاسخگویی به آنها در برنامه های مسجد

ه) خانواده

یکی از عوامل مهم در راستای برداشتن فاصله میان مسجد و جوانان و ایجاد حلقه عاطفی بین آن دو است. این وظیفه پدر و مادر است که کودک را از همان ابتدای کودکی با مسجد و انجام فرایض دینی مثل نماز و روزه آشنا کنند که در دین اسلام سفارش زیادی به آن شده است.

در روایات آمده است فرزندان خود را از کودکی به نماز و روزه عادت دهید تا تقید به فرایض در بزرگسالی برای آنان دشوار نگردد

اگر پدر و مادر فرزند خود را از کودکی به حضور در مسجد و خواندن نماز و عبادات عادت دهد، این سنت پسندیده رفته رفته در ذهن کودک نقش بسته و با آن مأنوس می گردد. مساجد نیز می توانند با برپایی برنامه های آموزشی و هنری اولین قدم را برای ایجاد این رابطه عاطفی بردارند.

در بحث خانواده نیز مانند مباحث مطرح شده اگر خانواده با برخی از مباحث روانشناسی رشد آشنا باشد متوجه می شود که با فرزندان خود در سنین مختلف، برخوردهای خاصی باید انجام گیرد و برای درگیر نمودن آنها با مسایل تربیتی و اخلاقی خصوصا نماز، روشهای مخصوص به کار گرفته شود.

برای مثال: کودکان در سنین زیر چهار سال شدیدا تقلید پذیر از پدر و مادرند، در این زمان بهترین راه تأثیر گذاری بر کودکان این است که پدر و مادر اعمال دینی را در حضور کودک انجام دهند، تا او این اعمال را دیده و سعی در انجام آن کند، که در این صورت باید والدین امکانات لازم را در اختیار کودک قرار دهند و در همین زمینه و برای علاقه مند کردن کودکان به مسجد باید خود والدین مقید به نماز در مسجد باشند، تا این علاقه مندی در کودک ایجاد گردد.

اما زمانی که خانواده علاقه خاصی برای حضور در مسجد نداشته باشند، مطمئنا کار برای جذب نوجوان و جوانی که در این خانواده رشد پیدا کرده سخت خواهد بود. بنابراین باید برای جذب جوانان و نوجوانان به مسجد از همان ابتدای زندگی و کودکی فرزندان، سعی در جذب خانواده ها خصوصا خانواده های جوان به مسجد شود.

تا با حضور خانواده های جوان در مسجد با همه روشهای ذکر شده و آموزش آنها در چگونگی تربیت دینی فرزندان زمینه حضور نوجوانان و جوانان در آینده نزدیک در مساجد  را فراهم سازیم.

بنابراین این موضوع هم نقش بسیار مهمی دارد که خانواده ها هم مورد آموزش قرار گیرند، که این خود بابی جدید می طلبد که خانواده ها را چگونه به مسجد بیاوریم و با برنامه های کاربردی و جذاب، سعی در آموزش آنها در عرصه برخورد با همسر و چگونگی تربیت صحیح و دینی فرزندان داشته باشیم. 

در بحث خانواده امام جماعت میتواند با درگیر نمودن خانواده ها در مباحث و همچنین آموزش خانواده ها در این رابطه، یک پل ارتباطی خوبی بین خانواده و مسجد ایجاد کند، تا به این واسطه جوانان و نوجوانان را جذب مسجد کنند.

ر) مدرسه

امروزه، لازم است مدارس یک علاقه واقعی و باطنی برای حضور مستمر و ارتباط نزدیک دانش آموزان با مساجد در آنان ایجاد کنند. در این راستا، مدارس نباید فقط به ساختن نمازخانه ها اکتفا کنند . هرچند ساخت و توسعه نمازخانه ها اقدامی مثبت و ارزنده برای رسیدن به ارزشها و مقدسات والای دینی است، اما هیچگاه جای مساجد و اثرات سازنده ی آن را نمی گیرد . لازم است همه ی تلاش دست اندرکاران تعلیم و تربیت بر این باشد که پیوندی واقعی بین خانه، مدرسه و جامعه (این مثلث تربیتی) ایجاد کنند. البته این پیوند باید مستمر باشد نه مقطعی. فرهنگ انس گرفتن با مسجد و در رأس آن نماز به عنوان یک حرکت ارادی، آگاهانه و مستمر باید از آغاز دوران کودکی در نظام تربیتی خانه، مدرسه و جامعه به عنوان یک اصل مهم تربیتی مد نظر قرار بگیرد.

مدرسه محل آموزش و یادگیری است و غالبا دبیران موفق الگوی دانش آموزان قرار میگیرند، در این محیط آموزشی که دانش آموزان آمادگی دریافت آموزشهای گوناگون را دارند، با برنامه ریزی و مخاطب شناسی دقیق می توان شرکت در مسجد و مکان های مذهبی را آموزش داد، در این مورد هم، پیوند خوب امام جماعت مسجد محل با مدرسه و حضور منظم ایشان در برنامه های فرهنگی، اردویی مدرسه، می تواند عامل خوبی برای جذب نوجوانان و جوانان به مسجد باشد.

آنچه تجربه نشان داده، حضور روحانیت در مدارس و داشتن ارتباط صمیمی و دوستانه با دانش آموزان توانسته در جذب جوانان به مسایل مذهبی نقش خوبی ایفا نماید، ضمن اینکه غالب افرادی که در دوره دبیرستان علاقه مند به تحصیل در حوزه علوم دینی می شوند، از شروع این فرایند با ارتباط دوستانه با یک روحانی در مدرسه یاد می کنند.

بنابراین یکی از مهمترین عوامل عملی جذب جوانان به مسجد و محیط های مذهبی، حضور روحانی پرنشاط، باسواد، جوان و خلاق در مدارس می باشد. 

ز) سایر عوامل پیوند دهنده میان مسجد و جوانان

۱-  ترجمه و توضیح دعا ها و اذکار

به منظور رفع بعضی شبهات و ابهامات که از سوی نوجوانان و جوانان مطرح می شود مثل اینکه چرا یک سری عبارات را به زبان عربی می خوانیم در حالی که نمی دانیم مخاطب ما کیست؟ حتی المقدور سعی کنیم به همراه دعاها، ترجمه ی آن ها را نیز به زبان ساده و روان بیان کنیم، تا ارتباط بین خواننده ی دعا و مخاطب او، یعنی خداوند را محکم تر کنیم.

۲- استفاده از هنر

بدون شک بیان قصه های لطیف و خاطرات زیبا و به یادماندنی درباره نماز و اهمیت آن در زندگی در به تصویر کشیدن نگرش و رفتار پیشوایان، رهبران و الگوهای « هنر نمایش » و استفاده بهینه از محبوب در ارتباط با نماز می تواند تأثیرات بسیار مؤثر در گرایش نوجوانان و جوانان به مسجد و توسعه فرهنگ نماز داشته باشد.

« صدا و سیما » نقش اصلی را می تواند ایفا نماید و نکته ای که در تهیه، تولید، پخش و ارایه این گونه برنامه ها باید رعایت شود، توجه به ویژگی های سنی، ذهنی و شرایط فرهنگی - اجتماعی مخاطبان است.

۳- الگو و همانند سازی

 در روند توسعه فرهنگ نماز و ایجاد پیوند بین مخاطب و مسجد، لازم است الگوهای والای نمازگزاران واقعی به افراد جامعه معرفی شوند تا نوجوانان و جوانان با بینش روشنی به الگوگیری از آنها بپردازند. (استفاده از روش الگویی) افرادی که علاقه به نماز ندارند و یا نمازگریز هستند نیز به خاطر وجود نداشتن الگوهای مناسب و عدم اهتمام والدین به این موضوع با افراد بی نماز و نمازگریز همانندسازی نموده و آنها را الگوی شخصیتی خویش قرار داده اند، بنابراین والدین و مربیان باید از نخستین دوران کودکی، هم خود به عنوان الگوی مناسب برای کودکان و نوجوانان بوده و هم افراد دیگری را که اهل نماز هستند به عنوان الگو معرفی نمایند وبالطبع نوجوانان و جوانان هرچه از الگوهای مناسب تر و والاتری بهره مند شوند، کمتر دچار آسیب نمازگریزی می شوند.

۴ - به کارگیری روش محبت

از نیکوترین و و اساسي ترین روشهای تربیت دینی جامعه و عامل اساسی توسعه فرهنگ نماز، به است. با توجه به سرشت آدمی و تأثیرپذیری انسان از نرمی و دوستی، و انزجار فطرت آدمی از تندی و خشونت گرایی، نیکوترین راه و رسم تربیت مذهبی کودکان و نوجوانان و همچنان عامل مؤثر در ترویج فرهنگ نماز آنان و ایجاد حلقه بین اقشار جوان و مسجد، به کارگیری روش محبت است.

۵- بیان ویژگیهای اخلاقی نماز گزاران

 یکی دیگر از روشهای ترغیب نوجوانان و جوانان به نماز و تشویق آنان برای حضور در مساجد « ترسیم چهره ای زیبا و جذاب از نمازگزاران و بیان ویژگیهای اخلاقی و رفتاری انسان های مسجدی » است تا دیگران با دیدن جلوه های رفتاری آنان در عرصه های مختلف به نماز و مسجد گرایش پیدا کنند.

۶-    بیان اهمیت و موقعیت والای مسجد

اهمیت مسجد و تفاوت فعالیتهای انجام شده در مساجد و مکانهای دیگر میتواند عامل جذب خوبی باشد.

۷-  بیان رمز و راز نماز و آثار و فواید آن و آشنا کردن جوانان با فلسفه اعمال عبادی یکی دیگر از روشهای جذب نوجوانان و جوانان به مسجد و ترویج فرهنگ نماز می باشد.

۸- انعکاس فعالیت ها

فعالیت های مسجد باید در بین مردم منعکس شود (از طریق صدا و سیما و ...) تا از آن مطلع شوند این اطلاع و آگاهی از فعالیت های گوناگون باعث تشویق و دلگرمی مردم می شود و سامان و نظم امور مسجد را نمایان می سازد.

۹- مساجد گره گشای مشکلات جوانان می باشد

اگر مردم به ویژه نوجوانان و جوانان بدانند که برخی از مشکلاتشان در مسجد رفع می شود، طبیعتاً به مسجد روی می آورند، مثلاً اگر کلاس های رفع اشکال و تدریس خصوصی به شکل آسان در مسجد تشکیل شود، یا با تشکیل صندوق های قرض الحسنه بخشی از نیازهای مالی جوانان تأمین گردد، آنان با امید به آینده و با حس اینکه مأمنی برای حل مشکلات خود دارند به مسجد خوشبین شده و به آن روی می آورند.

۱۰- خادمین و هیأت امنای مساجد

اکثر خدام و اعضای هیأت امنای مساجد از افراد کهنسال، باز نشسته و بیسواد یا کم سواد هستند، و این گونه افراد روحیه ی برخورد با تمام طبقات اجتماع را ندارند و از آنجا که خستگی روحی و پیری در اعصاب و روان انسان تأثیر می گذارد، شایستگی لازم را برای اداره ی مساجد ندارند و باعث گریز نوجوانان و جوانان از مسجد می شوند. پس باید خادمان مسجد از افراد جوان ، تحصیل کرده و آگاه باشند تا اشکالات یاد شده پیش نیاید. لازمه ی جذب این افراد نیز تأمین مسائل اقتصادی ، امنیتی و رفاهی آنها است.

۱۱- متأسفانه برخورد بعضی از نمازگزاران با نوجوانان و جوانان در مسجد به گونه ای است که آن ها را از هر چه مسجد و مسجدی است، متنفر می سازد، چرا که طریقه ی برخورد با نوجوانان و جوانان را نمی دانند در حالی که با استفاده از شیوه هایی مثل مسوولیت دادن و مراعات شخصیت جوانان ، می توان در جذب ایشان به مساجد مؤثر عمل نمود.

۱۳-  بسته بودن مساجد در مواقع به غیر از برگزاری نماز جماعت و ایام خاص مثل ماه مبارک رمضان، ماه محرم و صفر و ... می تواند پیامدهای منفی داشته باشد. با هماهنگی ارگان ها و ادارات رسیدگی کننده به امورات مساجد، دستورالعملی برای مساجد تدوین و ارسال گردد تا مساجد به عنوان یک مکان عبادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، سیاسی و ... در طول روز باز بوده و پذیرای نوجوانان و جوانان و مسافرین باشد. این امر می تواند به تداوم و استمرار پیوند جوان و مسجد منتهی

گردد.

۱۳- معمولاً در فرهنگ ما برای برگزاری مراسم عزاداری، سوگواری و ایام شهادت ائمه اطهار (ع) بیشتر بهاء داده می شود تا برگزاری جشن ها و مراسمات شاد و سرور به مناسبت میلادیه های بزرگواران دینی. با توجه به روحیه نشاط طلاب، هیجان و تحرک نوجوانان و جوانان اگر در مساجد برنامه های میلادیه ها در طول سال به صورت مرتب و منظم و باشکوه و عظمت برگزار گردد، این امر می تواند در گرایش نوجوانان و جوانان به مساجد مؤثر شود که متأسفانه تاکنون از این موضوع غفلت شده است.

۱۴- از نظر سخت افزاری مساجد تقریباً ما مشکل نداریم اما از لحاظ نرم افزاری مساجد مشکل اساسی داریم. معمولاً مساجد زیبا در کشور ما ساخته می شود اما متأسفانه غافل از اینکه برنامه ریزی فرهنگی برای مساجد نداریم. باتوجه به کارکردهای فرهنگی، عبادی، سیاسی، اجتماعی، علمی، دینی، آموزشی و ... مساجد لزوم برنامه ریزی فرهنگی برای مساجد از سوی مسوولان فرهنگی و نهادهای ذیربط از ضرورت خاصی برخوردار است که این امر می تواند در گرایش جوانان به مساجد تأثیر بسزائی داشته باشد.

۱۵ -از مساجد فعال در روز جهانی مساجد تقدیر شود و از آنها حمایت شود تا یک رقابتی مساجد فعال در جذب جوانان به مساجد ایجاد گردد.

با تشکیل شوراهای محلی و واگذار کردن بعضی از موضوعاتی که قرار است مردم در آن خصوص با مساجد ارتباط برقرار کنند، به مساجد، ارتباط بین مردم به ویژه جوانان با مسجد تقویت می یابد.

۱۶- نظم

مسجد باید منظم باشد. معلوم باشد چه ساعتی در مسجد باز و چه ساعتی بسته می شود تا مردم سرگردان و بلاتکلیف نباشند و زمان باز و بسته بودن مسجد در تابلو اعلانات جلوی مسجد اطلاع رسانی گردد. در همه برنامه های مسجد باید نظم باشد.

۱۷- برنامه ریزی

مسجد برای هر سلیقه و جمعیتی باید برنامه مناسب داشته باشد . برای هر یک از کودکان، بزرگسالان، دانشجویان، جوانان و ... باید برنامه خاصی داشت. برای آنها که اهل دعا هستند برنامه دعا، برای آنها که اهل کتاب هستند، کتابخانه و برای جوانان آنچه مناسب سلیقه جوانان است، برنامه ریزی شود.

۱۸- عدم مزاحمت

مسجد نباید برای همسایه هایش مزاحمت ایجاد کند. متأسفانه بعضی از مساجد به شکلی است که اگر کسی بخواهد خانه بخرد، خانه کنار مسجد را نمی خرد برای اینکه بلندگو را روی پشت بام گذاشته اند و تا ساعت ۱۲ شب برنامه از آن پخش می شود. مگر مستمعین روی پشت بام هستند که این کار لازم باشد؟ ما فقط موقع اذان می توانیم صدای اذان را با بلندگو به همه شهر برسانیم . بلند کردن صدای بلندگو برای برنامه های مختلف، عدم وجود پارکینگ برای مسجد، بد بودن وضعیت فاضلاب مسجد و ... از عوامل ایجاد مزاحمت برای مردم است.

۱۹- خوش رفتاری

امام جماعت، هیأت امنا، خادم و همه باید با احترام با نوجوانان و جوانان برخورد کنند. اگر بچه ای به صف اول جماعت آمد اشکالی ندارد، اگر او را بگیرند و به صف دیگر پرت کنند، دیگر مسجد نمی آید . بچه ها را می شود با احترام جابجا کرد. متأسفانه خشونت در برخوردها و عدم رعایت آداب، باعث فرار بعضی از مردم از مساجد شده است.

امام علی(ع)، ره آورد مسجد، برای مؤمنان را چنین بیان می‌کند:

 
۱. به دست آوردن دوستانی خداشناس، پرهیزگار و اهل یقین که انسان را در طی مدارج کمال انسانی یاری کنند.
۲. بهره مند شدن از دانشی که موجب تقویت مبانی علمی و عملی توحید، اخلاق، مسائل مستحدثه و ... شود.
۳. برخورداری از نشانه محکمی بر آیات الهی که الگوی آن در وجود امام جماعت و نمازگزاران تجلی یافته است.
۴. رحمتی از خداوند طلب کرده و در انتظار تحقق آن بوده است و به برکات تجمع مؤمنان در مسجد به آن دست می یابد.
۵. موعظه ای دلنشین و اثر گذار از عالم ربانی و انسان متقی شنیده و به موجب آن از ارتکاب عمل یا سخن زشتی دست شسته و به گناه گفتاری یا عملی آلوده نمی شود.
۶. پند و اندرز هدایت گری شنیده و یک درجه از نردبان هدایت بالاتر رفته و با حکمت و برهان جدیدی در علم توحید آشنا می شود.
۷. از ترس اینکه اعتبار و آبروی او در جمع مؤمنان نمازگزار کاستی نیابد و منزلت و شأن او کاسته نشود، گناهی را ترک می‌کند.
۸.  حیا و آزرم ناشی  از اینکه ممکن است برخی نمازگزاران در کوچه و محله اعمال او را ببینند، موجب شده تا از عمل ناپسندی دست بشوید. 


هر یک از این هشت اثر حضور در مسجد برای اصناف و طبقات مردم از زن و مرد، کارساز و راهگشا ست.

و نقش عظیم و مأموریت وسیع مدیران را بیان می‌کند. این مهم زمانی به نتیجه مطلوب خواهد رسید که مسجد از جاذبه کافی برخوردار باشد و همه طبقات مردم به ویژه نسل جوان که از صفای قلب و معنویت بیشتری برخوردارد و به فرموده امام خمینی(ره) جوانان نزدیک ترند به ملکوت( صحیفه نور: ۲۱/۴۵)، حضور چشم گیری در آن داشته باشند.

مسجد مخصوص به خداست

یک پایگاه عبادی بودن مسجد در اسلام مسئله روشن است. اما خدای که در آن عبادت می شود، و خود آن مکان در نزد خدا چه جایگاهی دارد؟

خداوند جایگاه آن مسجد را در قرآن بیان می فرماید:

« وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللَّهِ أَحَدًا».

و این که مساجد ویژه‏ى خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید.[۱]

در این آیه این خانه توحیدی را مخصوص خود می داند و این نام مسجد را از سایر مکان های دیگر جدا کرده و از جایگاه بلندی که هیچ مکانی نمی تواند به پای آن برسد را روشن می سازد.

در روایتی که از پیامبر (ص) وارد شده است می خوانیم:

قال الله تبارک و تعالی : «ان بیوتی فی الارض المساجد، تضینی لاهل السماء کما تضینی النجوم لاهل الارض. الا طوبی لمن کانت المساجد بیوته. الا طوبی لعبد تومنا من بیته ثم زارنی فی بیته. الا ان علی المزبور کرامة الزائر. الا بشر الامشائی فی الظلمات الی المسجد بالنور الساطع یوم القیامة.

خداوند متعال می فرماید: خانه های من در زمین همان مساجد ند که برای اهل آسمان می درخشند، آنگونه که ستارگان برای اهل زمین می درخشند. خوشا به حال آنان که مساجد را خانه ی خویش قرار داده اند، خوشا به حال بنده ای که در خانه خویش وضو بگیرد، آنگاه مرا در خانه ام زیارت کند! آگاه باشید که بر زیارت شونده لازم است که زائر خویش را بزرگ شمارد و به وی احسان کند. کسانی را که در دل تاریکی شب به سوی مساجد گام بر می دارند، به تودی درخشان در روز قیامت ، بشارت دهید[۲]

خداوند حافظ خانه خود است

از آنجایی که معلوم شد ، خداوند مساجد را خانه خود می داند، حفظ آن را نیز به خود نسبت می دهد و می فرماید:

وَ لَوْ لَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لهَُّدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا

اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضی مردم را به بعضی دیگر نکند، همانا صومعه ها و دیر و کنش ها و مساجدی که در آن نماز و ذکر خدا بسیار می شود همه خراب و ویران می شد. [۳]

در این آیه خداوند حفظ مسجد را به واسطه خود مردم می داند. و معنی این آن است که همیشه دفاع از مسجد بر مؤمنین واجب است و اگر لازم شد به خاطر آن به جهاد بر خیزید. خود این مسئله نیز جایگاه مسجد را در نزد خداوند عالم می رساند.

فقط مؤمنین می توانند مساجد را تعمیر کنند

إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتىَ الزَّکَوةَ وَ لَمْ یخَْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسىَ أُوْلَئکَ أَن یَکُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِین.

مساجد خدا را تنها کسى آباد مى‏کند که به خدا و روز واپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیده است، پس امید است که اینان از هدایت یافتگان باشند. [۴]

بلی تعمیر و آبادی یک مکان مقدس و پاک و مخصوص خدا را نمی تواند به واسطه ی غیر مؤمن انجام بگیرد. مکان چنین بلند مرتبه ای نمی تواند با دست پست ترین مردم آباد گردد.و خداوند چنین اجازه ای را به آنان نداده است.

مَا کاَنَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِینَ عَلىَ أَنفُسِهِم بِالْکُفْرِ أُوْلَئکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَ فىِ النَّارِ هُمْ خَلِدُون

مشرکان که شاهد کفر خویشند حق ندارند مسجدهاى خدا را آباد کنند. آنها اعمالشان باطل است و در آتش جاودانند.[۵]

و ما در تاریخ می بینیم که خداوند متعال مسجدی که با دست غیر مؤمن ، یعنی منافقان ساخته بودند؛ به خرابی و آتش کشیدن آن امر می فرماید:

وَ الَّذِینَ اتخََّذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَ کُفْرًا وَ تَفْرِیقَا بَینْ‏َ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنىَ‏ وَ اللَّهُ یَشهَْدُ إِنهَُّمْ لَکَاذِبُون

لَا تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلىَ التَّقْوَى‏ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یحُِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ وَ اللَّهُ یحُِبُّ الْمُطَّهِّرِین‏

هرگز در آن [مسجد] نایست [زیرا] مسجدى که از روز اول بر تقوا بنا شده شایسته‏تر است که در آن نماز کنى. در آن جا مردانى هستند که دوست دارند خود را پاک سازند، و خدا کسانى را که خواهان پاکى‏اند دوست مى‏دارد و کسانى [هستند] که مسجدى اختیار کردند که باعث زیان زدن و کفر و پراکندگى میان مؤمنان است، و نیز کمینگاهى براى کسانى که با خدا و پیامبر او از پیش در جنگ بودند مى‏باشد و [اکنون‏] سخت سوگند مى‏خورند که جز نیکى قصدى نداشتیم، ولى خدا گواهى مى‏دهد که آنها قطعا دروغگو هستند.

هرگز در آن [مسجد] نایست [زیرا] مسجدى که از روز اول بر تقوا بنا شده شایسته‏تر است که در آن نماز کنى. در آن جا مردانى هستند که دوست دارند خود را پاک سازند، و خدا کسانى را که خواهان پاکى‏اند دوست مى‏دارد.[۶]

پس از این آیه معلوم می شود که مسجد خود به خود ذاتا تقدسی ندارد. پس آن وقت مقدس می شود که پایگاه توحید باشد و بر اهداف دین خدمت کند. محل ذکر خدا و عبادت بندگان مؤمن باشد. بنا بر این است که خداوند تعالی و تبارک تعمیر و آبادی مسجد را به دست مؤمنین می سپارد.

اما در صورتی که غیر مؤمن دست به تعمیر بزند و بخواهد با ساخت آن جلوی هدف آن را بگیرد و جامعه اسلام را تضعیف کند ، به همان عبادت خدا و ذکر خدا فتنه به پا کند آن وقت چنین مسجد تقدس خود را از دست می دهد.این حدیث را از امام صادق (ع) روایت شده تأید می کند ، امام به یونس ین یعقوب خطاب می فرماید:

ملعون ملعون من لم یو و قر المسجد . تدری یا یونس ! لم عظم الله حق المسجد و انزل هذه الایة : و ان المسجد لله فلا تدعوا مع الله احدا ؟ کانت الیهود و النصاری اذا دخلوا کنائسهم اشرکوا بالله تعالی.فامر الله سبحانه نبیه ان یوئد الله فیه و یعبده

ملعون است ملعون است، کسی که مسجد را بزرگ نشمارد. ای یونس ! آیا می دانی چرا خداوند حق مسجد را این گونه بزرگ داشته و فرموده است: مساجد از آن خداست؛ پس در آن کسی جز خداوند عبادت نکنید.‏ راز این سخن آن است که یهود و نصارای چون به عبادت گاه خویش وارد می شوند و در عبادت و پرستش خدا شرک می ورزیدند. خداوند با این گفتار به پیامبر خود فرمان داده است که (تا مسلمانان) در مساجد، خدا را به یگانگی بخوانند و (تنها) او را پرستش کنند. [۷]

از فرمایش امام صادق نیز معلوم می شود که برترین جلوه های بزرگ داشت مسجد رعایت حق آن است و حق مسجد آن است که در آنجا به عبادت خالصانه خدا پرداخته شود.

خداوند متعال در آیه دیگر می فرماید:

وَ أَقِیمُواْ وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلّ‏ِ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مخُْلِصِینَ لَهُ الدِّین.

به سوی هر مسجدی رو آورید و خدا را از سر اخلاص بخوانید. [۸]

این آیه نیز دلالت داردکه همه مساجد باید به اعمال خالصانه در برابر خدا صورت بگیرد.و گر نه آن مسجد مقدس بودن خود را از دست می دهد. بنابر این است که خداوند ساخت و تعمیر مسجد را به ابراهیم و اسماعیل نسبت می دهد.

۱- جن آیه ۱۸.

 

۲- وسائل شیعه ج۱ ص ۲۶۸ و بحار الانوار ج ۸۴ص ۱۴ ح ۹۲.

 

۳- حج /۴۰.

 

۴- توبه / ۱۸.

 

۵- توبه ۱۷

 

۶-   توبه /۱۰۷ و ۱۰۸

 

۷-   بحار الانور ج ۸۰ ص ۳۶۱

 

۸-   اعراف /,۲۹

 

 

 

 

 

دشمن شناسی ازدیدگاه قرآن

دشمن شناسی در قرآن

در قرآن بیش از ۱۵۰۰ آیه درباره دشمن شناسی است و از بین این تعداد ۹۹ آیه درباره شیطان است.

بسم الله الرحمن الرحیم

انسان همیشه در معرض وسوسه‏هاى شیطانى است ، و شیاطین جن و انس کوشش دارند در قلب و روح او نفوذ کنند ، هر قدر مقام انسان در علم بالاتر رود و موقعیت او در اجتماع بیشتر گردد ، وسوسه‏هاى شیاطین شدیدتر مى‏شود ، تا او را از راه حق منحرف سازد و با فساد  عالمى را بر باد دهد.

یکی از مسایلی که در قرآن تاکید بسیاری بر آن شده شناخت دشمن است ، وقتی انسان دشمن خود را بشناسد بهتر می تواند با آن مقابله کند. در قرآن دشمنهای مختلفی برای انسان ذکر شده که مهمترین آنها دشمن قسم خورده انسان ،همان ابلیس است.

براین اساس (دشمنهای مختلف)،قرآن راهکارهای مختلفی هم برای مقابله با آنها ذکر کرده.از این رو ،هر دسته از دشمنان دارای خصوصیاتی منحصر به فرد می باشد و راهکارهای مبارزه مختص خود دارد.بنابراین برای مبارزه با آنها باید سیاستهای اصولی خاصی را بکار گرفت و نیز تنها بر اساس موازین الهی پیش رفت.

امیر المومنین علی(علیه السلام) در باره دشمن شناسی می فرمایند:
کسی که در برابر دشمنش به خواب رود(از او غافل باشد)حیله ها(ی غافلگیرانه دشمن) او را از خواب بیدار می کند.[۱]

ونیز بنیانگذار انقلاب حضرت امام خمینی می فرمایند :
نباید غافل باشیم،ما باید بیدار باشیم و توطئه های آنها را قبل از اینکه با هم جمع بشوند،خنثی کنیم.[۲]

همچنین مقام معظم رهبری در سخنرانی اولین روز سال ۸۶در مشهد مقدس فرمودند: یک ملت باید دشمن را بشناسد،نقشه دشمن را بداند و خود را در مقابل آن تجهیز کند.

در قرآن بیش از ۱۵۰۰ آیه درباره دشمن شناسی است و از بین این تعداد ۹۹ آیه درباره شیطان است.

این همه تاکید روی دشمن شناسی به چه دلیل است؟!

معنای دشمن چیست؟ چه کسانی دشمن ما هستند؟ اینان چرا دشمنی می‌کنند؟ و ما با دشمنان چگونه باید برخورد کنیم؟ این موضوع بحث ماست.

دشمن دارای معنای واضحی است ، هر کس که به هر نحوی بخواهد به انسان و ملتی  صدمه بزند دشمن او به حساب می آید، هر چقدر که مقام انسان بالاتر باشد مسلماٌ دشمنان بیشتری دارد.

از آن جایی که قرآن کتابی جامع است و متعلق به همه دورانها ،میتوان آن را راهنمای خود قرار داد.

آیات سوره های بقره،۱۱۸-مومنون،۴۴،۸۱-سبا،۲۴-قصص۵۸

بیانگر اصل مشابهت تاریخی اقوام می باشد و اینکه قرآن در هر دوره ایی قابل اجراست و بر اساس آیات قرآن می توان موضع گیریهای مناسبی در برابر دشمن داشت.

در قرآن از چند دسته از دشمنان نام برده شده:

شیطان،کفار،یهودیان و منافقین

۱)شیطان(که دشمن ایمانی به حساب می آید، زیرا دست روی ایمان انسانها می گذارد.) مهمترین دشمن انسان است که از راههای مختلف وارد می شود.

شیطان می تواند عاملی برای شناخت ضعفها و زشتیها باشد و نیز عامل تمییز خوبان از بدان.اگر شیطان نبود دیگر بهشت و جهنم معنا نداشت.اوست که باعث می شود عده ایی به کمال برسند البته باعث سقوط انسانهایی هم می شود .

شیطان بر کسانی که به خدا توکل می کنند و ایمان دارند هیچ راه تسلطی ندارد او بر کسانی مسلط می شود که ولایت او را قبول داشته باشند و دنباله رو  او باشند. او خود می گوید که همه انسانها را اغوا می کند الا مخلصین را.

شیطان از ماده "شطن" به معنای فاصله گیرنده و دور شونده است.

در لغت به هر موجود منحرف کننده، سرکش و اختلافگر گفته می شود.

شیطان(اسم عام) با نامهای ابلیس و خناس هم در قرآن مطرح شده،

ابلیس از "بلس" به معنای مایوس شده و خناس به معنی پنهان شده و باز پس رفته می باشد.خناس صیغه مبالغه از ماده خنوس

(بر وزن خسوف ) به معنى جمع شدن و عقب رفتن است ، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مى‏شود عقب نشینى مى‏کنند ، و از آنجا که این امر غالبا با پنهان شدن توأم است این واژه به معنى اختفاء نیز آمده است.این دشمن حالت تهاجمی دارد و  فقط با یاد خداست که می توان از دست او رها شد.

او از کمینگاه هایی که انسان در آنها به دام می افتد آگاه است و به هیچ چیز جز به زانو درآوردن انسان رضایت نمی دهد. او در پی اغوای فرزندان آدم است جز مخلصان.

قرآن بارها به صراحت درباره دشمنی شیطان تذکر داده :

" ان شیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا......"

در بسیاری از آیات از شیطان به دشمن آشکار تعبیر شده.

اصولا شیاطین برنامه‏هاى خود را با مخفى کارى مى‏آمیزند ، و گاه چنان در گوش جان انسان مى‏دمند که انسان باور مى‏کند فکر ، فکر خود او است ، و از درون جانش جوشیده ، و همین باعث اغوا و گمراهى او مى‏شود ! کار شیطان تزیین است و مخفى کردن باطل در لعابى از حق،  و دروغ در پوسته‏اى از راست ، و گناه در لباس عبادت ، و گمراهى در پوشش هدایت.

خلاصه هم خودشان مخفى هستند ، و هم برنامه‏هایشان پنهان است ، و این هشدارى است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند ، یا برنامه‏هایشان را در شکل انحرافى مشاهده کنند ، هرگز چنین نیست ، آنها وسواس خناسند ، و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا کارى و ظاهرسازى و مخفى کردن حق.

اگر آنها در چهره اصلى ظاهر شوند ، اگر آنها باطل را با حق نیامیزند ، و اگر آنها صریح و صاف سخن بگویند به گفته حضرت على(علیه السلام):

لم یخف على المرتادین:

مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نمى‏شود! آنها همیشه قسمتى از این مى‏گیرند ، و قسمتى از آن ، و به هم میامیزند تا بر مردم مسلط شوند چنانکه امیر مؤمنان (علیه‏السلام‏) در ادامه همین سخن مى‏فرماید: فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه.

شیطان خصوصیات یا مهارتهایی در به اسارت گرفتن انسان دارد نظیر:

زینت بخشی اعمال در نظر انسان(انفال/۴۸،نحل/۶۳) ،

(انعام/۱۲۱،اعراف/۲۰-۲۱،طه/۱۲۰)، تباه کردن و گسستن پیوندها

(اسراء/۵۳)، راندن از پشت و زمامگیری از روبه رو (مجادله/۱۹) دستوردادن به منکرها(حشر/۱۶،نور/۲۱)،  استفاده از حسد.

حسد یک خوى زشت شیطانى است که بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ایمان و تنگ نظرى و بخل در وجود انسان پیدا مى‏شود ، و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از دیگرى است.حسد سرچشمه بسیارى از گناهان کبیره است.حسد همانگونه که در روایات وارد شده است ایمان انسان را مى‏خورد و از بین مى‏برد همانگونه که آتش هیزم را!

در نکوهش حسد همین بس که نخستین قتلى که در جهان واقع شد از ناحیه قابیل نسبت به برادرش هابیل بر اثر حسد بود.

حسودان همیشه یکى از موانع راه انبیاء و اولیاء بوده‏ اند.

شیطان برای غلبه بر انسان از راههایی استفاده می کند:

۱)ارتباط سریع و پنهانی(وحی)(انعام/۱۲۱،۱۱۲)

۲)وسوسه(صدای بسیار ضعیف و پنهانی که از سمت شر می آید).

وسوسه از طریق قلب است و حالتی لحظه ایی و زودگذر دارد(خنس). در مقابل وسوسه الهام است که پایا و ماندگار است همراه آرامش.

۳) القاء امنیه(منا، آرزو): در سر نشاندن آرزوهای بیخود و محال

۴)راهزنی و محاصره کامل(اعراف/۱۶،۱۷): او از همه طرف انسانها را محاصره می کند. او روی مبدا و معاد دست می گذارد، و حتی از طریق کارهای خیر هم وارد می شود ،کار خیری که همراه ریا باشد، و کار های شر هم که راه آشکارش است.

۵)وعده های فریبنده و خیالی(نساء/۱۲۰)

۶) وعده ترس : مثلا ترس از فقر

۷)تسویل(سول) خواسته ای که بسیار برای انسان دوست داشتنی است.

۸)استزلال:بر اثر گناهان به لغزش افتادن(آل عمران/۱۵۵)

۹)ایجاد نسیان و غفلت:شیطان در بعضی مواقع باعث فراموشی

می شود. مثلا در داستان حضرت موسی،آنجا که موسی به همراهش

(یوشع) گفته بود وقتی ماهی زنده شد و به آب افتاد به من خبر بده ، ولی شیطان باعث فراموشی آن شخص شد.

۱۰)دعوت به کارهای شر ونیز ایجاد شرایط و راهکارها.

۱۱)همز: ارتباط همز با صحبت کردن است. (مسخره کردن دیگران)

ویل لکل همزه المزه

۱۲)نزغ:(یوسف/۱۰۰)

۱۳)استحوذ(مجادله/۱۹)

در بعضی مواقع از همسر و فرزند هم به عنوان دشمن نام برده شده.

مرحوم طبرسی(رحمه الله) در این باره بیان می دارند: «برخی از همسران و فرزندان آرزوی مرگ انسان را دارند تا ثروت او را به ارث برند و مسلما هیچ دشمنی برای انسان بدتر از آن نیست که آرزوی مرگ را برای انسان داشته باشد، برخی هم پدر و همسر را به خاطر سودجویی وسوسه می کنند تا دست به گناه و ستم زند و مقررات خدا را در جهت هواهای خود پایمال کند.»

هم چنین علامه طباطبایی(رحمه الله)در این زمینه بیان کرده اند که «بعضی از زنانی که با همسران مومن خود دشمنی می ورزند بدان علت است که شوهرانشان ایمان دارند و عداوت به خاطر ایمان آن هاست، می خواهند شوهران خود را از اصل ایمان و یا از اعمال صالحه ای که مقتضای ایمان است منحرف کنند و شوهران زیر بار نمی روند، قهرا زنان با آنها دشمنی می کنند چون دوست می دارند شوهران به جای علاقه مندی به راه خدا و پیشرفت دین به اولاد و همسران خود علاقه مند باشند و برای تامین آسایش آنان به دزدی و غصب مال مردم دست بزنند.

۲)یهود،مشرک،کافر(که دشمنان سیاسی  و خارجی به حساب می آیند )

یهود:

درقرآن از یهود با نامهای عبرانیان و اسراییلی ها یاد شده . و بیش از همه از قوم بنی اسراییل سخن گفته شده به علت عنادشان نسبت به حق. خداوند بارها درباره  نعمتهایی که به آنها داده و در مقابل،آنها ناسپاس و بهانه گیر بودند گفته است. بخاطر توطئه ها و ناسپاسیهای بسیار یهودیان خداوند عذابهای مختلفی هم برایشان فرستاد.

در سوره مائده یهودیان به عنوان دشمن ترین دشمنان معرفی شده اند.

(لتجدن اشد الناس عدوه للذین امنوا الیهود و الذین اشرکوا....)

و نیز از مشرکان هم در آیه ۸۲ سوره مائده به عنوان دشمن ترین دشمنان نام برده شده. نیز در قرآن ذکر شده که کفار هم هرگز خیر خواه اهل حق نیستند.(بقره/۱۰۵)،و موانعی را برای باز ماندن مسلمانان از راه خدا ایجاد می کنند(انفال/۳۶)،و سعی وتلاش می کنند که اهل حق را به کفر برگردانند(نساء/۸۹)،و نهایت سعی و تلاش خود را برای نابودی اهل حق دارند. در سوره نساء/۱۰۱،ممتحنه/۱و صف/۱۴ از کافران به عنوان دشمن نام برده شده است.

۳)منافقان(دشمن داخلی و سیاسی):

منافق کسی است که ظاهر و باطن او یکی نیست(دورو باشد) او در ظاهر همراه گروه یا حزب ... است اما در باطن فقط به منافع خود فکر می کند،منافق یک دشمن ناشناخته محسوب می شود زیرا او نقاب دوستی بر چهره دارد ولی زیر آن نقاب دلی پر از کینه و عناد دارد.

او دشمن است ولی تظاهر به دوستی می کند. دشمن شناخته شده هر چقدر هم قوی باشه می توان راهی برای مقابله با او  پیدا کرد ولی یک دشمن ناشناخته ضعیف بسیار خطرناک است،زیرا اهداف و هویتش معلوم نیست.

خطرناکترین دشمن منافقین هستند. در طول تاریخ،اسلام بیشترین ضربه را از منافقین خورده است. به همین دلیل قرآن سخت ترین حملات خود را متوجه منافقین ساخته و از جانب آنها اعلام خطر می کند.

بنابر گفته علامه طباطبایی :بدترین دشمن انسان آن کسی است که واقعا دشمن باشد و آدمی او را دوست خود بپندارد.

پیامبر درباره منافقین می فرمایند:
"من بر امتم نه از مومنان بیمناکم و نه از مشرکان،چراکه مومن ایمانش مانع ضرر او است و خداوند،مشرک را به جهت شرکش رسوا می کند، ولی من از منافق بر شما می ترسم که از زبانش علم می ریزد و سخنانی می گوید که برای شما دلپذیر است اما اعمالی در خفا انجام می دهد که زشت و بد است."

در قرآن خصوصیاتی برای منافقین ذکر شده:

خصیوصیات عقیدتی:

عدم اتخاذ موضعی مشخص در برابر توحید، اظهار ایمان در میان مسلمانان و اظهار شرک در میان مشرکان(بقره/۲۰۴، منافقون/۲)

خصوصیات عبادی:

عبادت از روی ریا و عدم اعتقاد،ایستادن به نماز همراه تنبلی و بی حالی (نساء/۱۰۸-۱۴۱-۱۴۳، توبه/۵۴)

خصوصیات اجتماعی:

امر به منکر و نهی از معروف(توبه/۶۷)،کفر ورزیدن در پوشش ایمان،فساد در پوشش اصلاح و نیرنگ بازی و چند چهرگی (بقره/۸-۱۰)، دارای قیافه حق به جانبند و سعی دارند که مردم را تحت تاثیر قرار دهند(منافقون/۱-۵)،تضعیف باورهای دینی و شبهه افکنی (آل عمران/۱۵۴،احزاب/۱۲)، تحقیر مومنین(بقره/۱۴- توبه/۷۹- هود/۲۷- شعراء/۱۱۱)،و سوگند بسیار برای باوراندن حرف خود به مردم(توبه/۵۶-منافقون/۲)

خصوصیات اخلاقی:

عدم اعتماد به نفس،ترس و بخل(احزاب/۱۹- منافقون/۷- توبه/۶۷)، لجاجت(بقره/۱۸- اعراف/۱۷۹)،خود بزرگ بینی (بقره/۲۰۶)، پیروی از هوای نفس(محمد/۱۶)، توجیه گناه(نساء/۶۲)

خصوصیات سیاسی:

دوستی با بیگانگان(مجادله/۱۴)،فتنه انگیزی(توبه/۴۷-۴۸) ،فرصت طلبی(نساء/۱۴۱- احزاب/۱۹،۲۰)،ایجاد جنگ روانی(نساء/۸۳-احزاب/۶۰)، نپذیرفتن حکومت دینی(نساء/۶۰،۶۱)، و مخالفت عملی با دستورات ولایت(نور/۶۲،۶۳)

حضرت علی(علیه السلام) در این باره می فرمایند:

" از دشمن مخفی بیش از دشمن آشکار بر حذر باش."

از نظر قرآن دشمنان اسلام برای مبارزه با رهبر حکومت اسلامی از راههای مختلفی استفاده می کنند:

دشمنان در ابتدا سعی می کنند از طریق تهمت و افتراء قداست رهبر را خدشه دار کنند(مومنون/۲۶) و بعد بین مردم نسبت به حقانیت رهبری تردید ایجاد می کنند(اعراف/۷۵- رعد/۴۳- فرقان/۷،۸- تغابن/۶)، سپس آنها از روش تحقیر و استهزای رهبر استفاده می کنند(هود/۳۸- انبیا/۳۶- حجر/۱۱- زخرف/۵۲)و درنهایت اقدام به تهدید رهبرمیکنند(آل عمران/ ۲۱-  انفال/۳۰- اعراف/۸۸- ابراهیم/۱۳- شعراء/۱۶،۲۹- قصص/۲۰)

دشمن برای گمراه کردن پیروان حق و تضعیف و تحریف مبانی مکتب اسلام، به راهکارهای گوناگونی ممکن است روی بیاورد که عبارت اند از:

الف) تلاش برای گمراه کردن از طریق صرف هزینه های کلان (انفال/۳۰)

ب)اشاعه فساد، نشر اکاذیب و پخش شایعات (لقمان/ ۶- انعام/ ۱۴۴)،

ج) اختلاف افکنی و تفرقه انگیزی (قصص/ ۴)

د) محاصره اقتصادی (منافقون/ ۷)

ه) تمسخر و دست انداختن (بقره/ ۱۴، ۲۱۲- مطففین/ ۲۹)

و)تهمت های ناروا و اعزام عوامل نفوذی (توبه/ ۴۷)

ز) ترویج فرهنگ استعماری، تضعیف روحیه مسلمانان و تبلیغات سوء (نساء/ ۸۳، ممتحنه/۱)

در بعضی مواقع دشمن برای ضربه زدن ،خود را مزین به لباس مذهب می کند،او از این طریق ضعف و زبونی خود را در برابر اسلام آشکار می کند.

در برخورد با دشمن سه اصل مهم است :

دشمن شناسی، شناخت راههای مقابله با دشمن و ممنوعیت دوستی با دشمن، که در آیات بسیاری هم به این موضوع اشاره شده:

احتیاط در برخورد با دشمن(بقره/۱۲۰- آل عمران/۶۹)

عدم دوستی با دشمن(نساء۸۹،۱۴۴- مائده/۸۲- ممتحنه/۱،۴)

ایمن ندانستن خود از وسوسه دشمن(نساء/۴۴،۴۵)

نگفتن راز به دشمن(آلعمران/۱۱۸،۱۲۰- منافقون/۱۴)

سازش ناپذیری در برابر دشمن(آل عمران/۱۴۶- هود۱۱۳)

پرهیز از دوستی با یهود و نصاری(مائده/۵۱،۵۲)

دشمنان،تنها در میان یک گروه و یک جماعت ، و در یک قشر و یک لباس نیستند ، در میان جن و انس پراکنده‏اند و در هر لباس و هر جماعتى یافت مى‏شوند ، باید مراقب همه آنها بود و بایداز شر همه آنها به خدا پناه برد.

دوستان ناباب ، همنشینهاى منحرف ، پیشوایان گمراه و ظالم ، کارگزاران جباران و طاغوتیان ، نویسندگان و گویندگان فاسد ، مکتبهاى الحادى و التقاطى ظاهر فریب ، وسائل ارتباط جمعى وسوسه‏گر ، همه اینها و غیر اینها در مفهوم گسترده دشمن هستند و انسان باید از شر آنها به خدا پناه برد.

مهمترین راهکاری که خداوند در قرآن به مسلمانان توصیه کرده صبر و تقواست. و نیز پناه بردن به خالق یکتا. البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید ، بلکه باید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد ، از راههاى شیطانى ، برنامه‏هاى شیطانى ، افکار و تبلیغات شیطانى ، مجالس و محافل شیطانى ، خود را کنار کشد ، و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانى جاى دهد، و گرنه انسانى که خود را در معرض طوفان وسوسه‏ها عملا قرار داده ، تنها با گفتن لفظ  پناه بردن بجائى نمى‏رسد.

هر لحظه امکان انحراف براى انسان وجود دارداما نباید مایوس شد ، چرا که در مقابل این وسوسه‏گران مخرب ، فرشتگان آسمان بیارى بندگان مؤمن ، و رهروان راه حق مى‏آیند ، آرى مؤمنان تنهانیستند ، فرشتگان بر آنها نازل مى‏شود و آنها را کمک مى‏کنند : ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ( فصلت – ۳۰).

ولى به هر حال هرگز نباید مغرور شد ، و خود را بى نیاز از موعظه و پند و تذکر و امدادهاى الهى دانست ، باید همیشه به او پناه برد همیشه بیدار بود و همیشه هشیار.

دشمن شناسی از دیدگاه مقام معظم رهبری

دشمن شناسی از دیدگاه مقام معظم رهبری

به طور کلی در مورد دشمنان، دو نظریه وجود دارد: نظریه توطئه و نظریه توهم توطئه.

1. نظریه توطئه:

عده ای بر این باورند که هر چه در اجتماع اتفاق می افتد نتایج مستقیم نقشه هایی است که افراد یا گروه هایی نیرومند، طرح ریزی کرده اند و می گویند: در جهان همه توطئه ها، به آمریکا، صهیونیست ها، صاحبان انحصارات، سرمایه دارها و استعمارگران برمی گردد.« خوی تجاوزگری قدرت های بزرگ جهانی ودرراس همه آمریکاعلیه توده های مردم دنیا و جهان اسلام بی پایان است»[2]

2. نظریه توهم توطئه:

در مقابل نظریه قبل، عده ای معتقدند که توهم توطئه و دیدن دست بیگانه، در همه مسائل و جریانات، سبب می شود که ملت دچار بی عملی و انفعال شود و در سرنوشت و بهبود حیات خودش شرکت نکند اینان به عنوان مثال، نظری را که در داخل کشور ما راجع به توطئه های اسرائیل و آمریکا وجود دارد، مطرح می کنند. و معتقدند: توطئه هایی که در این زمینه ادعا می شود صحّت ندارد و کسی که به توهم توطئه مبتلا است، تمام وقایع عمده سیاسی، سیر حوادث و مشی وقایع تاریخی را در دست پنهان و قدرتمند سیاست بازان بیگانه و سازمان های مخوف سیاسی و اقتصادی و مذهبی وابسته به آن ها می پندارد و حتی تمام جنگ ها، شورش ها، عقب ماندگی ها و وابستگی های سیاسی و سقوط ارزش پول و... را محصول دست پنهانِ بیگانه می داند.

3. نقد نظریه توهم توطئه:

نظریه توهم توطئه، دقیقا نقطه مقابل دیدگاه رهبری در خصوص دشمن می باشد؛ زیرا رهبری به طور مکرر متذکر می شود که پای ابرقدرت ها و دشمنان در توطئه ها دیده می شود.

با نگاهی به تاریخ و تجارب درخشنده دولت هاومخصوصا انقلاب اسلامی، پذیرش این دیدگاه (توهم توطئه )را که پنداری ناآگاهانه و ساده اندیشانه است، رد می کند. و باید با این نوع ساده اندیشی، مقابله کرد؛ در غیر این صورت دشمن در دستگاه های سیاسی و فرهنگی کشور نفوذ خواهد کرد.

مقام معظم رهبری نیز می فرماید: «وقتی انسان می بیند دستگاه های تبلیغاتی دشمن، دستگاه تبلیغاتی مزدور آمریکا، دستگاه تبلیغاتی دولت انگلیس، دستگاه تبلیغاتی دولت غاصب صهیونیست، برای فلان لایحه در مجلس یقه می درانند، جنگ روانی می کنند، به خاطر فلان زندانی، به خاطر فلان مسؤ ول، دلسوزی دایه مهربان تر از مادر را نشان می دهند، انسان حق دارد به شک بیفتد... دشمن، امروز امیدوار است، شاید بتواند از ساده اندیشی استفاده کند، جای پای خود را در دستگاه های سیاسی کشور و دستگاه های فرهنگی کشور باز کند... امروز، روز حساسی است. این روزگار، روزگار حساسی است»[3]

بنابراین مقام معظم رهبری ضمن ردّ نظریه توهم توطئه می فرماید: اگر فرض کنیم که دشمن بر سر هر راهی وجود دارد، خردمندانه نیست که انسان، دشمن را نبیند، وجود او را عدم فرض کند، چطور علیه ما توطئه نیست؟ بعضی گفتند شما توهم توطئه می کنید! توطئه ای وجود ندارد! من در پاسخ، نشانه های توطئه و نشانه های خصومت را از اول انقلاب تا امروز در یک فهرست طولانی معرفی می کنم، و نشان می دهم، چطور علیه ما توطئه نیست؟ در اول پیروزی انقلاب آشکارا با انقلاب مخالفت شد، و این سلسله تا امروز ادامه دارد، و ما امروز به معنی حقیقی کلمه در دنیا دشمن داریم.[4]

در بیانات دیگری ایشان می فرماید: بعضی ها می گویند ما توهم می کنیم که علیه ما توطئه است و دشمنی وجود دارد. خیلی خوب، حالا کسانی که دلشان می خواهد چشم خودشان را روی هم بگذارند و بگویند (ان شاءاللّه گربه است )، امّا واقعیت که عوض نمی شود، وجود دشمن با به خواب رفتن من و شما که از بین نمی رود... با ندانستن ما، یا خود را به ندانستن زدن، دشمن، از دشمنی خود دست برنمی دارد، افرادی مایلند اثبات کنند نخیر، ملت ایران هیچ دشمنی ندارد، کنار خانه خودتان بنشینید و به کار خودتان سرگرم باشید، خاطرتان هم جمع باشد که همه جا امن است و امان، نه ! این حرف ها واقعیت ندارد.[5]

اقسام دشمنان:

با توجه به دیدگاه های رهبری، می توان در یک تقسیم بندی کلی، دشمنان نظام اسلامی را به دو قسم، دشمنان داخلی و دشمنان خارجی تقسیم کرد:

علل و اهداف دشمنی با نظام اسلامی:

ازمهمترین علل دشمنی استعمارگران ازمنظررهبری می توان به موارد ذیل اشاره نمود.

1. گسترش اسلام در دنیا و به خطر افتادن منافع استعمارگران:

از دیدگاه رهبری،یکی از علل اصلی دشمنی اجانب، هماناگسترش اسلامِ ناب در بین کشورهای جهان می باشد، چرا که آن ها پی برده بودند که اگر اسلام و احکام اسلامی در میان مسلمانان جایگاه واقعی خود را پیدا کند و به دیگر کشورها برسد، منافع آنها به خطر خواهد افتاد. لذا از روز اول بنای مقابله و مخالفت با اسلام و نظام اسلامی را گذاردند. و« همه آنها ازاسلام ناراحتند و رنج می برند و همه آن دولت ها و قدرت هایی که عظمت اسلام را به زیان خودشان می بینند، امروز درمقابل اسلام، صف آرایی کردند»[6]

2. نفی سلطه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی دشمنان:

پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به رهبری امام و مردم،دستاوردهای فراوانی به همراه داشته که از جمله آنها نفی سلطه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی بیگانگان بود است.

بنابراین مهم ترین دستاورد داخلی انقلاب اسلامی،«قطع دست بیگانگان و چپاولگران و سلطه گران نامشروع از ایران و ملت و منابع وثروتهای آن»[7] بوده است.

اهداف دشمنی

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمن برای اعاده حیثیت و نیز منافع از دست رفته خود، از بین بردن نظام اسلامی را در دستور کار خود قرار داد.

از منظر رهبری، بعضی ازراهکارهایی که دشمنان در جهت براندازی نظام درتلاش هستند، عبارتنداز،

1. تضعیف و تخریب باورهای دینی.

حفظ هویت فرهنگی و دینی نشانه ای از شخصیت و استقلال ملت هاو تضعیف آن نشانه وابستگی ملت ها است. اعتقاد به حفظ (هویّت دینی ) و دفاع از آن تا پای جان، نظام نوپای جمهوری اسلامی را برپا کرد و آن را در برابر تهاجمات گوناگون دشمن، مقاوم و پایدار نمود. اگر دشمن بتواند این اعتقاد را از ذهن مردم بزداید، مقاومت ها و ایثارها و فداکاری ها هم به دنبال آن از بین خواهند رفت و کشور دوباره در سلطه اجانب قرار خواهد گرفت. آیت الله خامنه ای در این باره می فرماید:«آنها حاضرنیستند ببینند درمقابل چشمشان پرچم دین و دمکراسی روی یک علم برافراشته شود. سعی آنها این است که بین مردم سالاری و دین فاصله ایجاد کنند.»[8] و براین اساس « تلاش دشمن این است که مردم را ازنظام اسلامی دلسرد و پایه های ایمان و عقیده وعمل دینی را درمردم سست کند.»[9]

2. تضعیف ارکان نظام اسلامی.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از نهادهای خودجوش انقلابی،فعّالیّت های خود را شروع کرده، و با الهام از رهنمودهای رهبری نظام به کار خود ادامه دادند. از جمله اهداف دشمن در جهت براندازی نظام اسلامی، تضعیف و تخریب این ارکان نظام می باشد که نقش مهمّی در تداوم پیروزی انقلاب ایفا می کردند. ازمهمترین اهداف دشمن در این زمینه تضعیف اصل ولایت فقیه بوده است. اصل ولایت فقیه به عنوان مهم ترین رکن نظام جمهوری اسلامی به شمار می رود؛ اصلی که نظام اسلامی را یک نظام دینی قرار داده و سببِ امتیاز آن از نظام های موجود دنیا شده است ؛ به همین دلیل این رکن مورد هجوم دشمن قرار گرفته،که گاه توسط عوامل داخلی دست به انجام آن ها می زند. رهبری دراین باره می فرماید.« استکبار جهانی این بار تصور کرد که می تواند روش مؤثرتری را برای مبارزه با انقلاب اسلامی تجربه کند و بر همین اساس پس از مطالعه زیاد به این نتیجه رسید که باید رهبری انقلاب را هدف قرار دهد، زیرا می داند که با وجود یک رهبر مقتدر در ایران اسلامی، همه توطئه های آنها نقش بر آب خواهد شد.»[10]

ایشان درادامه می فرماید «رهبری یعنی آن نقطه ای که مشکلات لاعلاج دولت به دست او حل می شود، نفس او حقیقت را برای مردم روشن و توطئه دشمن را بر ملا می کند، تبلیغات دروغ و ترفندهای گوناگون دشمن را افشا می کند و به مردم امید می دهد. در برابر توطئه سیاسی بین المللی می ایستد و تمامیت انقلاب را در مقابل توطئه گران قرار می دهد و دشمن را وادار به عقب نشینی می کند، رهبری در برابر اختلاف افکنیهای دشمن، مایه الفت و مانع تفرقه می شود و دستها را در دست هم می گذارد.»[11]

3. تضعیف روحانیت.

بی تردید حضور روحانیتِ آگاه و متعهد، در خیل عظیم نیروهای مردمی، نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کرد. پیش قراولانی که در راه اعتلای کلمة اللّه و احیای اسلام ناب محمدی (ص ) از هیچ کوششی دریغ نکرده و هم چون مراد و مقتدای خود، جان بر کف پذیرای هر گونه خطر گردیدند. به همین دلیل هم آماج حملات دشمنان و وابستگان آن ها قرار گرفتند. ازاین رو رهبری می فرماید.« دشمنان اسلام از مقابله با نظامی که منافع نامشروع استکبار را در منطقه برهم زده است، دست نخواهند کشید و با آن آشتی نخواهند کرد. تجربه های شکست خورده آنان سبب شده است که روشهای خود را در مقابله با ملت ایران پیچیده تر کنند و امروز به این نتیجه رسیده اند که برای زدن و کوبیدن انقلاب، باید به سراغ حوزه های علمیه و دانشگاهها و یا یک فرد معمم بروند، تا بلکه از طریق آنها به هدف خود برسند، اما توطئه گران از بیداری حوزه و دانشگاه و هوشیاری بزرگان این کشور غافل بودند.»[12]

4. القای ناکارآمدی دین.

القای ناکارآمدی دین، از سوژه های مهمی بود که در جهت از بین بردن هویت دینی نظام اسلامی توسط بیگانگان در دستور کار قرار گرفت. طرح شبهاتی در خصوص محدودیّت قلمرو احکام دینی و نفی جاودانگی احکام اسلامی، نمونه ای از این حرکت دشمن در جهت القای ناکارآمدی دین محسوب می گردد که در ذیل به بعضی از آن ها اشاره می شود.

اسلامِ هزار و چهارصد سال پیش در مورد مفاهیم اجتماعی امروز نظر ندارد و اگر هم مطلبی داشته باشد قرائت ها از آن متفاوت است و در تعارضِ با هم، همه ساقط می شوند.

فقه قابلیت اجرا در همه زمان ها را ندارد و حکومت دینی به معنی اجرای احکام شریعت نیست

«: استکبار در سی سال اخیر همه امکانات سیاسی اقتصادی و نظامی خود را برای نابود کردن انقلاب اسلامی به کار گرفته است اما به این نتیجه رسیده که حمایت بی دریغ ملت و اتکای نظام اسلامی به ایمان عمیق مردم، از بین بردن جمهوری اسلامی را ناممکن کرده است و به همین علت با همه توان، خنثی کردن وجهه ضداستکباری و کاهش محتوای دینی و روح انقلابی نظام را دنبال می کند که این واقعیت هوشیاری کامل ملت و مسئولان را می طلبد»[13]

5. تفکیک دین از سیاست.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران توانست معادلات سیاسی جهان را برهم زده و با ارائه نوعی حکومت دینی، دین را در تمام عرصه ها مطرح کند. ظهور این حکومت دینی که بیانگر جامعیت دین اسلام بود، بیگانگان را به فکر مقابله با این جریان دینی انداخت.

«دشمنان اسلام درطول یک قرن و نیم گذشته سعی کرده بودند اسلام رابه طورکلی ازعرصه زندگی جامعه بیرون رانده و باطرح نظریه جدایی دین ازسیاست، دینداری رافقط پرداختن به عبادت و اعمال شخصی قلمداد کنند و با حذف اسلام ازصحنه سیاست جهان، کشورهای اسلامی راعرصه غارتگری ها و تاخت و تازهای سیاسی خود نمایند.»[14]

6. شکست و نابودی اسلام و نظام اسلامی.

ایمان و باورهای دینی مسلمانان همواره مهم ترین نقش در پیروزی مسلمانان و حفظ روحیه ایستادگی و مقاومت ملت های مورد ستم بوده است. باید اذعان کرد پیروزی انقلاب اسلامی نوید حضور دوباره دین و نظام مبتنی بر احکام دینی را بشارت داد.

تاریخ گواه خوبی بر این ادعا است که استکبار جهانی و وابستگانش نسبت به انقلاب ها و نهضت هایی که مبتنی بر مکتب بوده اند سخت دشمنی کرده، حیات این انقلاب ها را مساوی با زوال و نابودی خود می دانند. « آنچه که بدخواهان ودشمنان این ملت درپی آن هستند، سلب این انگیزه وایمان ازمردم است»[15]

شیوه های دشمن در مبارزه با نظام اسلامی.

در موضوع دشمن شناسی، توجه به شیوه و روش دشمنان در جهت براندازی نظام اسلامی بسیار مهم است. ازمهمترین شیوه دشمن عبارتنداز؛

1. تحقیر فرهنگ اسلامی.

دشمن به خوبی درک کرده است که اگر ملتی از نظر فرهنگی، اتکاء به فرهنگ خود نداشته باشد زمینه فروپاشی استقلال فکری آن ها و در نتیجه پذیرفتن همه نوع زمینه های استعماری توسط آنان، فراهم خواهد بود. رهبر انقلاب، تهاجم و شبیخون فرهنگی را از جمله علائم تلاش جبهه استکبار برای بی محتوا کردن نظام اسلامی خوانده و تأکید کرد «درک هوشمندانه این موضوع و دفاع از «ارزشهای اسلامی و انقلابی»، وظیفه اینجانب و مردم است که به فضل الهی، مردم، امروز با هوشیاری، درک بالا و قدرت تحلیلِ تحسین برانگیز، در صحنه حاضرند»[16]

2. استفاده از روش های گوناگون تبلیغی.

تبلیغات و جنگ روانی از کارآمدترین روش های دشمن برای دست یابی مجدد به منافع از دست رفته خود در ایران است. رهبری می فرماید.« یکی ازتوطئه ها و تهدید های دشمن، ایجاد اختلاف بین و دردرون کشورهای اسلامی است. در واقع، بهترین ابزار و وسیله ای که دشمن دراختیاردارد، این است که بین مسلمین اختلاف ایجاد کند»[17]

3. ترویج آزادی وارداتی.

از شیوه های دیگر دشمن در جهت رسیدن به مقاصد و نیّات پلید خویش، ترویج آزادی وارداتی (اشاعه بی بند و باری و فساد) می باشد. جریان تاریخی فروپاشی تمدن اسلامی در (اندلس ) سند گویایی است که پرده از حرکات پنهانی دشمن برمی دارد. مقام معظم رهبری معتقد است درتفکر اسلامی و مکاتب غربی تفاوتهای اصولی واساسی دربیان مرزهای آزادی و تعیین چارچوب ان وجود دارد. و اگر بخواهیم نسبتی بین تفاوت آزادی درغرب و اسلام ارائه دهیم این نسبت عموم و خصوصی من وجه خواهد بود. «درتفکر اسلامی و مکاتب غربی تفاوت های اصولی و اساسی دربیان مرزهای آزادی و تعیین چارچوب آن وجود دارد.... اسلام در برخی از زمینه ها دایره را از این محدودتر می کند و در بعضی از زمینه ها آن را گسترش می دهد و به اصطلاح طلبگی ، بین نظر اسلام و نظر رایج دردنیای غرب درباب، آزادی، عموم و خصوص من وجه است. دربرخی ازچیزها مانظر غرب رابسیار محدود، تنگ بینانه و دربعضی ازامور آن رابیش ازحد وسعت یافته و نزدیک به بی بند و باری می دانیم [18]

ایشان می فرماید «یک انسان برای اینکه آزاد باشد کافی نیست که زیرسلطه انسان دیگر یا حکومت جبارنباشد، بلکه لازم است که زیر سلطه قوه غضبیه و شهویه خودش هم نباشد انسانی که براثر ضعف،ترس، طمع، حرص و شهوات نفسانی مجبور می شود تحمیلات و محدودیتهایی را قبول کند آن انسان هم درحقیقت آزاد نیست»[19]

4. تفرقه افکنی

از قدیمی ترین و مؤ ثرترین شگردها و شیوه ها جهت مقابله با یک حکومت و در نهایت براندازی آن، ایجاد (تفرقه ) در بین اقشار گوناگون آن ملت می باشد.

دشمنان جمهوری اسلامی، از همان آغاز، به این شیوه روی آوردند.رهبری می فرماید.« استکبارتلاش می کند تک تک دولت ها و حکومت های اسلامی را با چیزهای جزیی و با وعده ای واهی ازبدنه دنیای اسلام جدا کند ووضع همین چیزی می شود که هم اینک درجهان اسلام وجود دارد»[20]

5. ایجاد ناامنی و هرج و مرج.

از دیگر شیوه های دشمن جهت مقابله با نظام اسلامی، ایجاد ناامنی و هرج و مرج می باشد. ایجاد ناامنی زمینه مناسبی برای تضعیف روحیه مقاومت و ایستادگی مردم خواهد بود و توجه کارگزاران نظام را از موضوعات کلیدی و اصلی به موضوعات فرعی و جنبی سوق می دهد.

دلسرد و ناامید کردن مردم، ایجاد حس بی اعتمادی نسبت به مسؤ ولان نظام، اعلام وجود مشکلات، موانع و تنگناهای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی و القای این که این مشکلات حل نشدنی است، برخی از مواردی است که با پیروزی انقلاب اسلامی از طریق دشمن، در جهت ایجاد ناامنی به کار گرفته شد. «امروزاگر دردنیا ظلم وجود دارد، اگرسلطه وجود دارد، امروز اگرتمدن خشن غربی، دنیا را پرکرده است وغارت اموال ملتها به وسیله مراکز جهانی وجود دارد، اینها به خاطر وجود هرج ومرج وانزوای اخلاق انسانی است»[21]

6. به کارگیری ابزاری روشنفکرنماها و احزاب.

برجسته ترین ویژگی انقلاب اسلامی ایران، احیای هویت دینی بود که با رهبری های خردمندانه امام به ثمر نشست. دشمن که برای نابودی این هویت دینی از همه ترفندها و حیله ها استفاده کرده بود، این بار به فکر استخدام تعلیم یافتگانِ فرهنگ غرب، یعنی روشنفکرنماهای وابسته افتاد. این افراد وابسته که توسط بیگانگان انتخاب می شوند، نسل جوان را آماج تیرهای زهرآگین استعمار قرار می دهند و ضمن دفاع از فرهنگ غربی و ره آورد آن، دین و فرهنگ دینی را زیر سؤ ال می برند. رهبری در مورد روشنفکر درایران می فرماید: «من بارها گفته ام که روشنفکری در ایران، بیمار متولّد شد. مقوله روشنفکری، با خصوصیّاتی که در عالم تحقّق و واقعیّت دارد - که در آن، فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی و بخصوص آنچه که مربوط به فرهنگ است، مستتر است - در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولّد شد. چرا؟ چون کسانی که روشنفکران اوّلِ تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالمند.»[22]

راه حل های مبارزه با دشمن:

از مهمترین راه حل مبارزه با دشمن ازمنظر و نگاه رهبری، توجه به سه اصل اساسی است:

1. هوشیاری و درک موقعیت:

2. جرأت اقدام و نترسیدن از سختی ها و خطرها:

3. ایمان و امید به آینده:

ایشان نسبت به این سه اصل می فرماید « هوشیاری و درک موقعیت جرأت اقدام و نترسیدن از سختی ها و خطرها و ایمان و امید به آینده سه درس مهم [هستند] این درسهای مهم، راهگشای امروز و آینده ملت و کشور است».[23]

ایشان از یک طرف از مردم می خواهد که هوشیار باشند زیرا «دشمن گاهی با ده واسطه یک فرد ساده لوح و بیچاره ای را تحریک می کند که حرفی را بزند و یا موضعگیری غلط و ناشیانه ای را انجام دهد؛ و ممکن است چنین فردی، حتی خودش هم نداند که عامل دشمن است. بنا بر این باید هوشیار بود؛ و من امیدوارم که ملت ایران در شناخت دشمن اشتباه نکند. دشمن، استکبار جهانی است. دشمن، آمریکاست و دشمن، صهیونیستها هستند.»[24]

وازطرف دیگرعلاوه برهوشیاری وآگاهی مردم، آمادگی لازم جهت مبارزه با دشمنان اسلام را داشته باشند.« ملت ایران به همان نسبت که دشمن، روشهای خود را در توطئه علیه ایران اسلامی پیچیده تر می کند، باید بر هوشیاری و آگاهی خود بیفزاید و با آمادگی معنوی، فکری، سیاسی و حفظ وحدت و اتصال و ارتباط با یکدیگر، چهره دشمن را در هر لباسی که هست، شناسایی کند.»[25]

ضرورت دشمن شناسی

بی شک دشمن شناسی از محوری ترین مباحث در موضوع دفع تهدیدها و دفاع از یک ملت بشمار می آید. چه بسا امتهایی که در طول تاریخ در اثر غفلت از دشمنان و فقدان آگاهی و بصیرت لازم سیاسی و اجتماعی در شناخت توطئه های بیگانگان و اتخاذ مواضع به موقع و صحیح توسط نخبگان و خواص آن جامعه به سرنوشتی هلاکت بار منجر گردیده اند.
امیر مؤمنان علی(ع) در کلام خود دراین باره می فرمایند: «من نام عن عدوه انبهته المکاید.(1)» (کسی که در برابر دشمنش به خواب رود (از او غافل بماند) حیله های (غافلگیرانه دشمن) او را از خواب بیدار می کند)
در همین رابطه بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند: «نباید غافل باشیم، ما باید بیدار باشیم و توطئه های آنها را قبل از اینکه با هم جمع بشوند، خنثی کنیم. (2)»
همچنین رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اولین روز سال 86 در مشهد مقدس در این باره می فرمایند: «یک ملت باید دشمن را بشناسد، نقشه دشمن را بداند و خود را در مقابل آن تجهیز کند. (3)»

اقسام دشمنان

در یک تقسیم بندی کلی دشمنان ملت بزرگ و انقلابی ایران را در شرایط کنونی می توان به دو بخش دشمنان درونی و بیرونی تقسیم نمود «ما دو دشمن داریم؛ یک دشمن، دشمن درونی است، یک دشمن، دشمن بیرونی است. دشمن درونی خطرناک تر است. (4)»

تشریح ابعاد مختلف دشمن درونی

ازجمله عوامل عقب ماندگی ملت ها که زمینه تسلط بیگانگان را بر منابع مادی و معنوی یک کشور فراهم می سازد، پدیده شوم تنبلی اجتماعی و عدم خودباوری و اعتماد به نفس در یک ملت می باشد که رهبر معظم انقلاب با نگاه نافذ خود از آن بعنوان دشمن درونی ملت بزرگ ایران یاد نموده و می فرمایند: «اگر ملتی این بیماری ها را داشته باشد، این ملت پیشرفتش ممکن نیست، اگر ملتی مردمش تنبل باشند، ناامید باشند، اعتماد به نفس نداشته باشند، با همدیگر پیوند نداشته باشند، به همدیگر بدبین باشند، از آینده ناامید باشند، چنین ملتی پیش نخواهد رفت، اینهامثل موریانه ای که در درون پایه بنا بیفتد، بنا را ویران می کند.»

تشریح ابعاد مختلف دشمن بیرونی و برنامه های آن

رهبر معظم انقلاب دشمن بیرونی ملت ایران را نظام سلطه بین المللی دانسته و جنگ روانی، جنگ اقتصادی و همچنین مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی کشور را ازجمله محورهای مهم برنامه های دشمن بیرونی ارزیابی نمودند «دشمن بیرونی عبارتست از نظام سلطه بین المللی، یعنی همان چیزی که به آن استکبار جهانی می گوییم... امروز مظهر این دشمن عبارتست از شبکه صهیونیسم جهانی و دولت کنونی ایالات متحده آمریکا. (5)»
«امروز دشمنان بیرونی ما هم برای ملت ایران نقشه دارند. ما سیاست های پنج ساله خودمان را تعریف می کنیم، افق چشم انداز بیست ساله را تعریف می کنیم، برای اینکه راه را مشخص کنیم، دشمن ما هم همین طور، او هم برای ما برنامه دارد، او هم سیاستی دارد، باید سیاست او را بشناسیم. من برنامه های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه می کنم: «اول جنگ روانی، دوم جنگ اقتصادی و سوم، مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی. (6)»

 

تشریح ابعاد مختلف جنگ روانی دشمن

یکی از مهمترین ابعاد جنگ دشمنان بیرونی، بهره گیری از جنگ روانی می باشد که در آن تلاش بر این است که با طراحی قبلی و حتی المقدور بدون بکارگیری از ابزار نظامی به نتایج موفقیت آمیز یک جنگ تمام عیار در عرصه دیپلماسی، سیاسی فرهنگی اجتماعی دست یافت در تعریف جنگ روانی آمده است: «عملیات روانی شامل اقداماتی از پیش تعیین شده برای انتقال اطلاعات و شواهد معین به مخاطبین با هدف تأثیرگذاری بر احساسات، انگیزه ها، اهداف و نیز تأثیر بر رفتار دولت ها، سازمان ها، گروهها و افراد می باشد. (7)»
آنچه می توان از آن بعنوان مهمترین محورهای عملیات روانی دشمن در کلام رهبر معظم انقلاب نام برد عبارتند از:
1- مرعوب کردن مسئولین، شخصیتهای سیاسی و نخبگان کشور
2- تضعیف اراده عمومی مردم.
3- تغییر درک صحیح مردم از واقعیت های موجود جامعه.
4- سلب اعتماد ملت از مسئولین کشور.
5- ترویج شایعه تحریم و فشار اقتصادی بر کشور.
6- ترویج شایعه بکارگیری ابزار خشونت بر علیه ملت ایران.
7- عوض کردن جای متهم و مدعی با ابزار تبلیغاتی و رسانه ای.
8- ترساندن ملت های منطقه از ملت ایران و انقلاب اسلامی.
9- دامن زدن به اختلافات مذهبی، قومی، جناحی، سیاسی و رقابت های صنفی
یکی از ابزارهای مهم دشمن در جنگ روانی ایجاد اختلاف و تشتت آراء در بین یک ملت با بهره گیری از گروهها، شخصیت ها و جریانات سیاسی وابسته به خود می باشد که رهبر معظم انقلاب در کلام خود این دسته از عناصر سیاسی را نصیحت دوستانه نموده و فرمودند: «من به همین مناسبت به عناصر سیاسی داخلی هم دوستانه نصیحت می کنم، مراقب باشند، طوری حرف نزنند، طوری موضعگیری نکنند که به مقاصد دشمن در این جنگ روانی کمک شود. (8)»
به همین مناسبت مقام معظم رهبری در موضوع فناوری هسته ای نیز به عده ای که در داخل کشور همان حرف های دشمن را تکرار می کنند نصیحت کرده و فرمودند: «عده ای می نشینند همان حرف دشمن را تکرار می کنند که: آقا! چه لزومی دارد؟... همانهایی که ملی شدن نفت را که به وسیله دکتر مصدق و مرحوم آیت الله کاشانی انجام گرفت، امروز تمجید می کنند- که آن کار، نسبت به این کار کوچک بود؛ این از او بزرگتر است- همانها امروز نسبت به انرژی هسته ای همان حرفی را می زنند که مخالفین مصدق و کاشانی آن روز می گفتند. (9)»
در این زمینه مواضع برخی جریانات سیاسی داخلی که در واقع با موضع گیری خود بخشی از عملیات روانی دشمن را در داخل کشور کلید می زنند قابل تأمل است که چگونه پس از صدور قطعنامه 1737 شورای امنیت بر علیه فعالیت های صلح آمیز هسته ای ایران برخی احزاب و جریانات سیاسی با اتخاذ مواضع منفعلانه در جهت اهداف جنگ تبلیغاتی و روانی دشمن گام برمی دارند که بعنوان نمونه می توان به بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب اشاره نمود که در بخشی از آن آمده است: «دولت نهم با افراطی گری و بی منطقی خود در حوزه سیاست خارجی و پرونده هسته ای، مصالح و منافع یک کشور را در معرض تاراج قرار داده است. (10)»
این درحالی است که در همین ایام روزنامه واشنگتن پست با سرزنش اعضای دائم شورای امنیت می نویسد: «این شورا به جنگ اراده یک ملت رفته است و برگ برنده جمهوری اسلامی ایران در چالش هسته ای با غرب، به میدان آمدن خواست و اراده ملی است، اراده ای که چون متکی بر پشتوانه یک ملت است به هیچ وجه شکستنی نیست. (11)»

سلب اعتماد مردم از مسئولین و دولت، خواست دیگر دشمن

از جمله نکات مهم دیگری که رهبر معظم انقلاب از آن بعنوان خواست دشمنان نام بردند تلاش آنان برای سلب اعتماد مردم از مسئولین و دولت می باشد و در این زمینه ضمن حمایت خاص از تلاشهای بی وقفه دولت فرمودند: «اعتماد به مسئولین کشور، اعتماد به دولت، همان چیزی است که دشمنان می خواهند نباشد دشمنان می خواهند مردم به دولت- که مسئولیت اداره امور کشور را دارد- بی اعتماد باشند، سعی کنید این نقشه دشمن را خنثی کنید. من از دولت حمایت می کنم از همه دولتهای بر سرکار و منتخب مردم حمایت کردم، بعد از این هم همین خواهد بود؛ از این دولت هم به طور خاص حمایت می کنم، این حمایت، بی دلیل و بی حساب و کتاب نیست، اولاً جایگاه دولت در نظام جمهوری اسلامی و در نظام سیاسی کشور ما جایگاه بسیار مهمی است، ثانیاً بیشترین مسئولیتها را دولت بر دوش دارد، بعد هم این جهت گیری های دینی و این ارزشگرایی انقلابی و اسلامی خیلی ارزش دارد سخت کوشی، تلاش فراوان، ارتباط با مردم، سفرهای استانی، جهت گیری عدالت ورزی مردمی، اینها خیلی قیمت دارد و من قدر این کارها را می دانم، من به خاطر این چیزها از دولت حمایت می کنم. (12)»

دشمن شناسي از منظر امام علي(علیه السلام)

از محوري ترين مسائل دفاعي كشور، دشمن شناسي است. با شناخت دشمن مي توان احتمال پيروزي و يا شكست را مشخص كرد و به ايجاد زمينه هاي دفاعي همت گماشت.درعرصه مسائل سياسي و اجتماعي نيز دشمن شناسي از اهميت ويژه اي برخوردار است و از مهمترين عوامل در تأمين امنيت فردي و اجتماعي محسوب مي شود.بر همين اساس بخش عظيمي از آيات قرآن كريم به معرفي دشمن اختصاص يافته است.
درسيره پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نيز به دشمن شناسي توجه بسيار شده است. و درميان معصومين، رفتار حضرت علي(ع) با دشمنان از همه درس آموزتر است. علي(ع) با توجه به شرايط زماني و شيوه حكومتش با دشمناني روبرو بود كه پيامبر (ص) و ديگر ائمه (ع) با آن روبرو نشدند. كساني كه سابقه درخشاني در خدمت به اسلام داشتند؛ انسان هايي كه اهل عبادت و شب زنده داري بودند ولي از روح تعاليم اسلام بي خبر بودند از اين گروه هاي معارض به شمار مي آيند.
علي(ع) با نفاق پنهان روبرو بود؛ دشمناني كه مقابله با آن ها به مراتب سخت تر از مبارزه با نفاق آشكار است. حضرت علي (ع) درحكومت پنج ساله خود با سه جريان مخالف روبرو شد: ناكثين، قاسطين ومارقين.بررسي و شناخت عملكرد اين سه گروه مخالف و مواضع آن حضرت، در برابر آن ها، مي تواند نقش بسيار مهمي درآگاهي از شيوه برخورد با دشمنان داشته باشد.
به عبارت ديگر، تبيين انديشه هاي اميرالمومنين علي (ع) در زمينه شناخت دشمن به ما كمك مي كند تا در اصلاح روش و سلوك خود به منظور مقابله با دشمنان انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي به شكل آگاهانه تري اقدام نماييم.
¤¤¤
اهميت دشمن شناسي
شناخت دشمن از ضروريات اوليه هر مبارزه است و از طريق آن مي توان بقاي خود و جامعه را تضمين كرد. در طول تاريخ جوامع، تمام شكست ها ناشي از بي توجهي به دشمن بوده است.
امروز، قدرت هاي بزرگ با ايجاد سازمان ها و تشكيلات اطلاعاتي و جاسوسي و اختصاص بودجه هاي كلان براي اين مراكز، تلاش مي كنند تا دشمنان بالقوه و بالفعل خود را شناسايي كنند قبل از آنكه نقشه دشمنان كارساز شود آن ها را درهم شكنند. اين تشكيلات در تصميم گيري و برنامه ريزي هاي اساسي اين دولت ها نقش مهمي دارند.
در مكتب رهايي بخش اسلام نيز درباره شناخت دشمن، توصيه هاي فراوان شده است.
صفات دشمنان از ديدگاه قرآن
قرآن كريم نيز به شناخت دشمن، براي حفظ و سلامت جامعه سفارش كرده و در قالب داستان هاي عبرت آموز به معرفي دشمنان توحيد در اشكال گوناگوني چون شيطان شناسي، منافق شناسي، طاغوت شناسي و كفار و مشركان اشاره مي كند.
قرآن شناخت اهداف دشمنان اسلام و جامعه اسلامي را از حساس ترين وظايف مسلمانان عنوان مي كند. مهمترين ويژگي دشمنان اسلام ازنظر قرآن، پيمان شكني آن ها است. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:«كيف وان يظهروا عليكم لايرقبوافيكم لا ولاذمه » چگونه (پيمان مشركان ارزشي دارد) درحالي كه اگر بر شما غالب شوند نه ملاحظه خويشاوندي با شما را مي كنند و نه پيماني را (پايبند هستند).
قرآن دشمنان اسلام را داراي خصلت هاي ناپسندي نظير نژادپرستي، قانون شكني، خوي استكباري و.. مي داند. در آيه پنجم سوره حجر و در آيه 96 سوره بقره يكي از ويژگي هاي دشمنان اسلام دنياپرستي عنوان شده است.
در آيه 54 سوره نساء و آيه 105 سوره بقره حسادت و بدخواهي يكي ديگر از خصلت هاي ناپسند دشمنان شمرده شده است.
همچنين در آيه 100 سوره اسراء و آيه 53 سوره نساء و آيه هاي 75 و 119سوره آل عمران و آيه 74 سوره نساء و آيه 175 سوره آل عمران و آيه 71 سوره طه و آيه 22 سوره انفال تنگ نظري، خيانت، خشم و كينه، شيطان صفتي، خود را قيم مردم دانستن، و بالاخره بي شعوري، از خصلت هاي ناپسند دشمنان اسلام محسوب شده است.
قرآن در جاي ديگر خطر دشمن را چنين بيان مي كند:
«اگر (دشمنان) بر شما دست يابند همچنان با شما دشمن اند و دستان شان (به زور) و زبان هايشان (به تبليغات) به بدي به سوي شما باز است و دوست دارند كافر شويد و از ارزش هاي خويش دست برداريد.»
دشمن شناسي در روايات
همچنين درباره لزوم شناخت دشمن احاديث فراواني از پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) وجود دارد كه به پاره اي از آن ها اشاره مي كنيم:
پيامبر(ص) درباره ضرورت شناخت دشمن مي فرمايد:
«ألا و ان أعقل الناس عبد عرف ربه فأطاعه و عرف عدوه فعصاه»
آگاه باشيد، عاقل ترين مردم كسي است كه خدايش را بشناسد و از او پيروي كند، و دشمن را نيز بشناسد و آنگاه نافرمانيش نمايد. در حديثي ديگر پيامبر(ص) مي فرمايد:
«مردم اگر به ده چيز شناخت پيدا كنند، سعادت دنيا و آخرتشان تأمين است، كه يكي از آن امور شناخت ابليس و ياورانش مي باشد.»
دشمن شناسي در نهج البلاغه
حضرت علي(ع) در نهج البلاغه شناخت دشمن را رمز بينش معرفي مي كند و مي فرمايد:
واعلموا انكم لن تعرفوا الرشد، حتي تعرفوا الذي تركه ولن تأخذوا بميثاق الكتاب حتي تعرفوا الذي نقضه و لن تمسكوا به حتي تعرفوا الذي نبذه...؛
«و بدانيد كه رشد نمي يابيد مگر كه ترك كنندگان آن را بشناسيد و هرگز به كتاب خدا چنگ نمي زنيد، مگر كه فروفكننده آن را چنانكه بايد، شناخته باشيد.»علي(ع) ماهيت دشمنان اسلام را چنين معرفي مي كند:«به بالادست خود نافرمان، به زيردست، ستم كننده، و با ستمكار هم دست اند.»
آن حضرت درباره مكر و حيله دشمن مي فرمايد:
«كن للعدو المكاتم أشد حذراً منك للعدو المبارز»
«از دشمن پنهان بيشتر از دشمن آشكار برحذر باش»
نيز در جاي ديگر به عدم غفلت از دشمن و پرهيز از كوچك شمردن آن سفارش كرده و مي فرمايد:«لا تستصغرن عدواً و ن ضعف»«هرگز دشمني را كوچك مشمار، هرچند ضعيف باشد».
همچنين مي فرمايد: «آفه القوي استضعاف الخصم»«آفت قدرتمند، ضعيف شمردن دشمن است.»
حضرت امام جواد(ع) نيز يكي از اركان مهم دفاع را شناخت دقيق دشمن مي داند و مي فرمايد:«من لم يعرف الموارد اعتيه المصادر»«كسي كه نقشه ها و مواضع كليدي دشمن را نشناسد، در رسيدن به هدف عاجز است.»
از اين احاديث و رهنمودها درمي يابيم، كه يكي از اساسي ترين عوامل پيروزي، شناخت دشمن است. بررسي انقلاب هاي توحيدي نشان مي دهد كه رهبران اين انقلاب ها براي ايجاد انقلاب در جامعه ابتدا چهره دشمنان را شناسايي و سپس مبارزات علني خود را شروع كردند.
معرفي دشمن يكي از اهداف اساسي معصومين(ع)
پس از رحلت پيامبر(ص)، اسلام واقعي از مسير اوليه اش منحرف و خلافت از خاندان پيامبر اسلام(ص) گرفته شد، از اين رو، از همان ابتدا، امامان شيعه تلاش خود را صرف شناسايي چهره دشمان اسلام كردند. حضرت علي، امام حسن، امام حسين و ديگر ائمه(ع) تلاش هاي زيادي در جهت معرفي دشمن به جامعه مسلمين انجام دادند و مهمترين رمز پيروزي آن ها، بويژه پيروزي نهضت حسيني در اين بود كه دشمن را به مردم معرفي كرده بودند. بي ترديد، مهمترين عامل در پيروزي انقلاب اسلامي ما نيز تأكيد حضرت امام(ره) بر شناخت و معرفي دشمنان بوده است و در سايه اين شناخت، انقلاب اسلامي به ثمر رسيد.
اصلاحات حضرت علي(ع) و شكل گيري مخالفان
قبل از آنكه ديدگاه هاي علي(ع) را درباره دشمن و دشمن شناسي تبيين نماييم به بررسي عواملي كه باعث به وجود آمدن دشمناني براي آن حضرت در دوره حكومت ايشان شده است،مي پردازيم. اميرالمؤمنين(ع) پس از بدست گرفتن حكومت، اقدامات اصلاحي را آغاز كرد كه باعث شكل گيري دشمناني براي آن حضرت شد.عمده كارهاي اصلاحي كه باعث به وجود آمدن دشمناني براي علي(ع) شد درسه زمينه بوده است: اداره كشور، حقوق مردم و بيت المال.
اصلاحات در اداره كشور
اميرالمؤمنين(ع) در اداره كشور، والياني را كه عثمان در شهرها گمارده بود، به دليل ظلم و تعدي، بي كفايتي، عدم لياقت و شايستگي و ناآگاهي از راه و رسم كشورداري ]كه همين ويژگي ها باعث شورش مردم در زمان عثمان شده بود[ بركنار كرد و به جاي آنان مرداني ديندار، مدبر ولايق را به كار گماشت.
آن حضرت بر اصل لياقت و شايستگي در كسب مناصب، تأكيد خاص داشت. به عقيده آن حضرت توان، لياقت و شايستگي افراد در نظام سياسي مهمترين اصل بر اداره جوامع بشري است.
تأكيد حضرت علي(ع) بر اين اصل و نيز تلاش در جهت احياي ارزش هاي الهي موجب تقويت دشمنان وي شد.
اصلاحات در زمينه حقوق مردم
حضرت علي(ع) در آنچه به حقوق مردم مربوط مي شد، عموم مسلمانان را در حقوق و وظايف با يكديگر برابر قرار داد.درعصر جاهليت، حقوق افراد برابر نبود. ظهور اسلام اساس آن نابرابري ها را درهم ريخت، اما در زمان عثمان تبعيض هاي عصر جاهليت به نهايت رسيد و سايه شوم بي عدالتي و نابرابري در جامعه حاكم شد. از اين رو قريش كه در سيادت بر قبايل عرب، گذشته اي افتخارآميز داشت در روزگار عثمان سربرافراخت.
درحكومت علي(ع) اين امتيازات جاهلي لغو شد. علي(ع) فرمود:«خوار، نزد من عزيز و گرامي است تا حق او را بگيرم و افراد متكبر و گردنكش نزد من خوارند تا حق مستضعفان را از آنان بازستانم.»
تأكيد حضرت بر عدالت و اجراي عدالت در نظام اجتماعي و سياسي باعث شد تا عده اي از علي(ع) فاصله بگيرند و به جمع مخالفان بپيوندند.
اصلاحات در بيت المال
حضرت علي(ع) در زمينه سياست مالي، موضع سرسختانه و قاطعي داشت.آن حضرت در نخستين خطبه خود در آغاز حكومت فرمود:«اي مردم من يكي از شمايم. با هريك از شما در حق و وظيفه برابرم، روش كار من همان سنت پيامبر شما است و دستور او را به كار خواهم بست، بدانيد، زمين هايي كه عثمان به تيول وابستگان در آورده و اموالي كه به اين و آن بخشيده است، به بيت المال بازمي گردانم و...»
تأكيد اميرالمؤمنين(ع) در برابري همه در مقابل قانون بويژه در پرداخت ماليات و برخورداري از بيت المال، سبب شوررش عده اي عليه ايشان گرديد وبسياري از اشراف، صاحبان نفوذ و بزرگان قبايل درصف دشمنان او قرارگرفتند. به اين ترتيب، علي(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد:
1) ناكثين
جاه طلبان و مقام پرستاني كه در خط مقدم بيعت كنندگان با حضرت علي(ع) بودند و آرزوي رياست در سر داشتند اما با روي كارآمدن حضرت امير(ع) و جايگزيني ارزش هاي الهي به جاي ارزش هاي جاهلي به اهداف خود نرسيدند و راه مخالفت را درپيش گرفتند.
2) قاسطين
اينان روحيه تقلب و نفاق داشتند. ظالماني بودند كه از حكومت هاي پيشين بهره ها بردند و از راه غارتگري، اموال فراوان به دست آوردند. آن ها مي كوشيدند بنيان حكومت علي(ع) را درهم ريزند و حكومت را به دست گيرند.
3) مارقين
كوته فكران و متحجراني كه در حقيقت دين را درك نكردند و روحشان روح عصبيت هاي ناروا و خشكه مقدس و جاهلان خطرناك بود.
اين سه جريان مخالف حكومت، از همان نخستين روزهاي حكومت آن حضرت كه منافع خود را درخطر ديدند، فعاليت هايي را براي سرنگوني حكومت عدل آغاز كردند.
حضرت علي(ع) درنهج البلاغه به مهمترين روش هاي مخالفان در دشمني با خود اشاره كرده است. بررسي يكايك آنها مي تواند ما را در شناخت دشمن ياري دهد.
اقسام دشمن از نظر حضرت علي(ع)
ازديدگاه حضرت علي (ع) دو نوع دشمن در جامعه وجود دارد:
دشمن آشكار و دشمن پنهان. از منظر علي(ع) كم خطرترين دشمن، دشمني است كه دشمني خود را آشكار كرده است، حضرت مي فرمايد:«اوهن الاعداء كيداً من اظهر عداوته»«سست ترين دشمنان كسي است كه عداوتش را آشكار ساخته-است.»
و درجاي ديگر مي فرمايند:«من اظهر عداوته قل كيده»«آن كس كه دشمني اش را اظهار كرده، توطئه و مكرش كم است.»
آن حضرت اظهارمي دارد: خطرناك ترين دشمن، دشمني است كه دشمني اش را پنهان مي كند و اين دشمني همانا نفاق است. امام(ع) دراين زمينه مي فرمايند:«شرالاعداء ابعدهم غوراً و اخفاهم مكيده »
«بدترين دشمنان كساني اند كه حيله خود را بيشتر پنهان مي دارند.»
سخت ترين ضربه به مكتب اسلام از ناحيه همين نوع دشمنان بوده است.
علي(ع) دراين باره مي فرمايد:«انما اتاك بالحديث اربعه رجال ليس لهم خامس: رجل منافق مظهر للايمان متصنع بالاسلام لايتاثم ولايتحرج، يكذب علي رسول الله(ص) معتمداً، فلو علم الناس انه منافق كاذب لم يقبلوا منه و لم يصدقوا قوله ولكنهم قالوا صاحب رسول الله(ص) رآه و سمع منه ولقف عنه فيأخذون بقوله»
«افرادي كه نقل حديث مي كنند، چهار دسته اند و پنجمي ندارند: نخست، منافقي كه اظهار اسلام مي كند، نقاب اسلام را به چهره زده، نه از گناه، باكي دارد و نه از آن دوري مي كند، عمداً به پيامبر(ص) دروغ مي بندد.اگر مردم مي دانستند كه اين شخص، منافق و دروغگو است، از او قبول نمي كردند و تصديقش نمي كردند، اما چون از واقعيت او آگاه نيستند، مي گويند وي صحابي رسول خدا است، پيامبر(ص) را ديده و از او حديث شنيده و مطالب را از او دريافت كرده است، به همين دليل گفته اش را مي پذيرند.»
مشكل ترين مبارزه ها، مبارزه با نفاق است، مبارزه با زيرك هايي است كه احمق ها را وسيله قرار مي دهند. اين پيكار از پيكار با كفر مشكل تر است زيرا جنگ با كفر، مبارزه با يك جريان آشكار است و اما مبارزه با نفاق، در حقيقت مبارزه با كفر مخفي است.
نفاق دو رو دارد: يكي روي ظاهر كه اسلام است و مسلماني، و يك روي باطن كه كفر و شيطنت است و درك آن براي توده ها و مردم عادي بسيار دشوار و گاهي غيرممكن است.
از اين رو مبارزه با نفاق ها در بسياري از موارد به ناكامي منجر شده است، زيرا بسياري از مردم شعاع درك شان از سر حد ظاهر نمي گذرد و نهفته را روشن نمي سازد و تا اعماق باطن نفوذ نمي كند.
علي (ع) در نامه اي به محمدبن ابي بكر مي فرمايد:
«پيغمبر به من گفت: من بر امتم از مؤمن و مشرك نمي ترسم، زيرا مؤمن را خداوند به سبب ايمانش باز مي دارد و مشرك را به خاطر شرك ورزي خوار مي كند، ولكن بر شما از هركه در دل، منافق است و زباني دانا دارد مي ترسم، اينان كلامي كه مي پسنديد، مي گويند و آنچه را ناشايسته مي دانيد مي كنند.»
اميرالمؤمنين(ع) در بحث دشمن شناسي بيشترين تأكيد را درباره نفاق دارد. به اعتقاد علي(ع) بيشترين هم و غم دشمن در مبارزه با اسلام پاشيدن بذر نفاق در بين مسلمانان است. جريان قاسطين نيز در جنگ صفين ازطريق پاشيدن بذر نفاق در صفوف مسلمين توانست حكميت را بر حضرت تحميل كند.
تاكتيكهاي دشمنان
سه جريان عمده مخالف حكومت حضرت علي(ع) هر يك به روشي به دشمني با حضرت پرداختند و براي دستيابي به اهداف خويش توطئه هاي فراواني به راه انداختند. از اين سه جريان، ناكثين از همه بيشتر در اين راه پيش قدم بوده اند. اينها كساني بودند كه جزء اصحاب پيامبر و از اولين بيعت كنندگان با حضرت امير(ع) بودند. سمبل اين جريان طلحه و زبير هستند. بررسي اين جريان مي تواند ما را در شناخت دشمنان داخلي انقلاب اسلامي كه در لباس دوستي تيشه به ريشه انقلاب مي زنند، ياري دهد. جريان ناكثين (پيمان شكنان) قصه دردناك خودي هاي بريده از آرمان ها است. ناكثين داستان عبرت آميز برگزيدگاني است كه دنياطلبي، آنان را در مدار نفاق قرارداد و سرانجام به مبارزه با امام(ع) كشاند. اين جريان آينه عبرت است. درسي براي تمامي كساني كه باور دارند دنيا محل امتحان است و ماده امتحاني آن، عشق به خداست.
مهمترين روش ها و تاكتيك هاي دشمنان اسلام از ديدگاه حضرت علي(ع) عبارتند از:
انجام فعاليتهاي سازماني و تشكيلاتي
فعاليت تشكيلاتي و سازمان يافته، تأثير مهمي در پيروزي يك جريان دارد. ناكثين با آگاهي از نقش و تأثير فعاليت سازماني تلاش كردند تا در قالب يك گروه، حزب و سازمان، متشكل شوند و اهداف خود را به آساني پيش ببرند.
علي(ع) بيان مي دارند، با اينكه اهل باطل در درون خود جهنمي از اختلاف و تفرقه دارند، اما در مقابل حق متحد بوده و در قالب يك تشكل به مقابله با حق مي پردازند. علي(ع) در نهج البلاغه آنگاه كه سخن از پيمان شكنان مي كند بر روي اين نكته تأكيد مي كند كه اينان گروهي متشكل و سازمان يافته هستند.
دشمنان براي رسيدن به اهداف خود با يكديگر متحد شده و همكاري مي كنند. علي(ع) طلحه و زبير، يعلي بن اميه و عبدالله بن عامر را مثال مي زند و مي فرمايد:
«با اينكه طلحه و زبير از شورشيان عليه عثمان بودند هزينه سپاه خود را در جنگ جمل از طريق فرمانداران عثمان تأمين مي كردند به طوري كه يعلي بن اميه كه از طرف عثمان در صنعا حكومت مي كرد و اموال زيادي اندوخته بود چهار هزار دينار و هفتصد شتر در اين راه، در اختيار زبير قرارداد.»
عبدالله بن عامر نيز كه از فرمانداران عثمان بود همين اندازه بودجه سپاه را تأمين كرد و شتري به نام عسكر در مقابل ششصد درهم در اختيار طلحه قرار داد.
ابن ابي الحديد مي نويسد:
وقتي طلحه و زبير شورش كردند، معاويه در نامه اي به زبير از وي به عنوان اميرالمؤمنين ياد مي كند:
«به نام خداوند رحمان و رحيم، به بنده خدا، زبير امير مؤمنان، از معاويه پسر ابوسفيان. درود بر تو، همانا من براي تو از اهل شام بيعت خواستم، آنان پذيرفتند و دسته جمعي اطاعت نمودند. بر شما باد كه بصره و كوفه را در يابيد كه فرزند ابوطالب بر شما سبقت كرد. بعد از به دست آوردن اين دو شهر، ديگر مشكلي در كار نيست و من بعد از تو با طلحه بيعت نمودم. پس خونخواهي عثمان را اعلام كنيد و مردم را نيز به اين مطلب دعوت نماييد و بايد جديت فراوان و چابكي براي اين كار داشته باشيد.»
اينجا است كه علي(ع) از اين مجموعه به عنوان حزب شيطان تعبير مي كند و مي فرمايد:
«الا و ان الشيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله
آگاه باشيد شيطان حزب خويش را گرد آورده و سواران و پيادگان لشكر خويش را فراخوانده است.»
بنابراين، علي(ع) به مسلمانان هشدار مي دهد كه دشمنان براي رسيدن به مقاصد خويش و سرنگوني حكومت اسلامي، با همديگر متحد مي شوند و در قالب سازمان و يا حزب به مبارزه خود ادامه مي دهند.
شعارها و بهانه هاي عامه پسند
يكي از مهم ترين روش هاي مخالفان، طرح شعارهاي عامه پسند است. از اين طريق جو جامعه را مخدوش و با خود همراه مي كنند و براي مردمي جلوه دادن حركت خود، شعاري مناسب را طرح و با آن جامعه را ملتهب مي سازند.
اين شعار و بهانه بنابر مقتضيات زمان به شكلي خاص مطرح مي شود. درزمان حكومت علي(ع) سوژه پيراهن عثمان براي مخالفان آن حضرت بهانه مناسبي بوده است. عجيب اين است كه كساني كه خود در رأس مخالفان حكومت عثمان بودند حتي شادي خود را از قتل عثمان پنهان نكردند، پيراهن خونين عثمان را علم كردند و به مخالفت با علي(ع) برخاستند.
ابن ابي الحديد مي گويد:
طلحه، سخت ترين تحريك كنندگان عليه عثمان بود و بعد از او زبير در اين قسمت از همه بيشتر پافشاري مي كرد.
بلاذري از ابي مخنف و ديگران نقل كرده است:
وقتي مردم، عثمان را محاصره كردند، طلحه براي آنكه حلقه محاصره تنگ تر شده و عثمان كشته شود از ارسال آب و نان براي عثمان جلوگيري مي كرد. تا آنجا كه علي(ع) از اين ماجرا به خشم آمد و براي عثمان آب فرستاد.
حضرت علي(ع) اين جريان را چنين تحليل مي كند:
«به خدا سوگند او (طلحه) براي خونخواهي عثمان با عجله دست به كار نشد، جز اينكه مي ترسيد خون عثمان از خود او مطالبه شود زيرا او متهم به قتل عثمان است و در ميان مردم از او حريص تر بر كشتن عثمان يافت نمي شود...»
و در جاي ديگري مي فرمايد:
«... و انهم ليطلبون حقاً هم تركوه و دماء، هم سفكوه...»
«و اينان در طلب حقي هستند كه خود آنرا ترك كرده اند و خواهان خوني كه خود آنرا ريخته اند.»
به هر حال، ناكثين براي ايجاد ترديد در مسلمانان و مغالطه كاري، گروهي را به عنوان خونخواه دور خود جمع كردند تا حكومت علي(ع) ساقط شود. علي(ع) شيوه پيمان شكنان را بهانه جويي و سوژه يابي معرفي مي فرمايد:
بهانه هايي كه مي آورند چيزهايي است كه تنها در ظاهر، رنگ و رويي دارد و در باطن هيچ.
رهنمودهاي علي(ع) درباره بهانه تراشي هاي دشمنان، ما را به هوشياري در برابر دشمنان و بهانه هايي كه آن را دستاويز توطئه هاي خود قرار مي دهند دعوت مي كند.
استفاده ابزاري از چهره هاي مقبول
شخصيت ها و چهره هاي شناخته شده، همانگونه كه يكي از عوامل مهم پيروزي بوده اند، گاهي بزرگترين عامل انحطاط و باعث انحراف مردم شده اند. دشمنان تلاش مي كنند تا با استفاده از اين چهره ها، مردم را با خود همراه سازند. ناكثين در راه هدف شوم خود، عايشه همسر پيامبر(ص) را با خود همراه كردند زيرا عقيده داشتند، مسلمانان به خاطر احترام به پيامبر(ص)، همراه عايشه در راه مبارزه با علي(ع) همگام مي شوند و اين نقشه نيز مؤثر واقع شد.
علي(ع) درباره اين روش مبارزه ناكثين چنين مي فرمايد:
«پس اينان شورش كردند، در حالي كه همسر رسول خدا را همچون كنيزي كه براي فروش مي برند، به دنبال خود كشاندند در حالي كه همسران خود را در خانه پشت پرده نگه داشتند (تا از نظر بيگانگان دور باشند) و پرده نشين حرم پيامبر را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند»
عايشه عالي ترين چهره براي تبليغات طلحه و زبير بود. اين دو از عنوان ام المؤمنين سوءاستفاده فراوان كردند و از اين راه توانستند مردم را در جنگ جمل عليه علي(ع) بسيج كنند. علي(ع) در برخورد با اين شيوه دشمن مي فرمايد: «راه جلوگيري از انحراف اين است كه حق را شناخت نه شخصيت افراد را»
اين طريق بهترين شيوه براي حفظ انقلاب ها و آرمان ها است و بايد مورد توجه ملت ايران نيز قرار گيرد.
ايجاد شبهه
از آنجا كه حق، مطابق با فطرت، و باطل، برخلاف سرشت آدمي است، باطل با وصف بطلانش نمي تواند ظاهر شود. باطل آنگاه مي تواند نفوذ كند كه لباس حق بپوشد و اين همان چيزي است كه علي(ع) از آن در نهج البلاغه تحت عنوان شبهه ياد مي كند. شبهه چيزي است كه شبيه به حق است. علي(ع) مي فرمايد:
«شبهه را از اين رو شبهه نام نهادند كه شباهت به حق دارد اما براي دوستان خدا، نوري كه آنان را در تاريكي هاي شبهه راهنمايي كند، يقين آن ها است، و راهنماي آن ها، مسير هدايت است، ولي دشمنان خدا، گمراهي شان آنان را به شبهات دعوت مي كند.
حضرت علي(ع) يكي ديگر از روش هاي دشمنان را ايجاد شبهه در ميان مردم مي داند و معتقد است براي مردمي كه به حقايق واقف نيستند، بزرگترين خطر، شبهه است، زيرا عامه مردم آنقدر قدرت تجزيه و تحليل ندارند كه باطل را تشخيص داده و لباس حق را از تن باطل بركنند و دشمنان نيز در پي همين فرصت هستند.
به اعتقاد علي(ع)، دشمنان، باطل را در لباس حق به مردم جلوه مي دهند، تا آنجا كه گاه حتي بر نزديكان هم، حق مشتبه مي گردد. كار شبهه، گاه به آنجا مي رسد كه حتي «حق ناطق» و «تبلور راستين حق» هم بايد تلاش زيادي براي معرفي حق كند تا شبهه داران باور كنند كه لباس حق را بر باطل پوشانيده اند.
هنگامي كه علي(ع) نزديك بصره رسيد، پيمان شكنان كسي را نزد حضرت فرستادند تا حقيقت حال را جويا شود و بدانند با شورشگران (ناكثين) چگونه رفتار خواهد كرد تا شبهه از دلشان زدوده گردد. امام(ع) چگونگي رفتار خويش را به شكلي بيان فرمود كه براي اين شخص روشن شد حق با آن حضرت است، در اين هنگام كه امام اعتراف او را نسبت به حقانيت خويش يافت از او خواست بيعت كند،اما او پاسخ داد:
من فرستاده گروهي هستم و از پيش خود كاري نمي كنم. امام(ع) فرمود:
- اگر آن ها تو را گسيل مي داشتند كه محل ريزش باران را برايشان بيابي و سپس به سوي آن ها باز مي گشتي و از مكان سبزه و آب آگاهشان مي كردي اگر مخالفت مي كردند و به سرزمين هاي بي آب و علف روي مي آوردند تو چه مي كردي؟
- آن ها را رها مي ساختم و به جايي كه آب و گياه بود مي رفتم.
- پس دستت را دراز كن و بيعت نما.
آن شخص مي گويد:
سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق بر من، توانايي امتناع را نيافتم و با آن حضرت بيعت نمودم.
بزرگترين آفت انقلاب اسلامي ايجاد شبهه و شك و ترديد در ميان مردم است. طرح مسايل بي-اساس در جامعه بويژه در زمينه مسايل اعتقادي و ديني از سوي برخي گروه ها مي تواند اعتماد مردم را به انقلاب و نظام سست نمايد و در دراز مدت خطر جدي براي نظام مقدس جمهوري اسلامي به حساب آيد. مقابله با اين ترفند دشمن از ضرور ي ترين وظايف نيروهاي مؤمن و انقلابي است و دراين زمينه بايستي توصيه هاي علي(ع) را جدي گرفته و سرلوحه كارشان قرار دهند.
استفاده از جهالت مردم
يكي از شگردهاي دشمنان اين است كه سعي مي كنند پيوسته مردم را در جهل و ناداني نگه دارند و براي مبارزه از اين روش بهره ها مي گيرند. از ديدگاه علي(ع) طلحه و زبير با استفاده از جهالت مردم بصره توانستند شورش به پا كنند. امام(ع) دراين باره خطاب به مردم بصره مي فرمايد:
«سرزمين شما به آب نزديك است و از آسمان دور، عقل هايتان سبك و افكار شما سفيهانه است، پس هدف خوبي براي تيراندازانيد و لقمه چربي براي مفتخواران و صيدي براي صيادان!
افراد جاهل، سريع ابزار و آلت دست زيرك ها قرار مي گيرند و سد راه مصالح عاليه اسلامي واقع مي شوند. هميشه منافقان بي دين، مقدس نماهاي احمق را عليه حكومت اسلامي برمي انگيزانند.
مكر و حيله
علي(ع) مكر و حيله را از اصولي ترين روش هاي دشمنان اسلام مي داند و علت اتخاذ اين روش را در دوري آن ها از اخلاق و معنويت عنوان مي كند. زيرا سياست درنظر آن ها عبارت است از مكر و حيله، و از سياست چيزي جز آن نمي فهمند. شورشگران بصره نيز از راه مكر و حيله وارد صحنه كارزار شدند. اينها از اولين كساني بودند كه با آن حضرت بيعت كردند و بعداً پيمان خود را شكستند. يكي از آن ها مروان بن حكم بود. وي در جنگ جمل اسير شده بود و با وساطت امام حسن و امام حسين(ع) آزاد شد. پس حسنين(ع) از امام علي(ع) خواستند كه مروان مي خواهد با شما بيعت كند. حضرت بالحني خشم آلود فرمود:
«مگر او پس از قتل عثمان با من بيعت نكرد. هرگز نيازي به بيعت او ندارم دستش دست يهودي (دست خيانتكار و بي وفا) است، اگر با دستش بيعت كند، با پشت خود به شكستن پيمان اقدام مي كند.»
زماني كه عده اي مي گفتند معاويه از علي(ع) سياستمدارتر است امام در پاسخ آن ها فرمود:
«به خدا سوگند معاويه از من سياستمدارتر نيست وي نيرنگ مي زند اما من اهل مكر و حيله نيستم.»
بنابراين يكي از راهكارهاي دشمنان اسلام از ديدگاه علي(ع) استفاده از مكر و حيله است. اين مكر و حيله در زمان هاي مختلف به اشكال متفاوت رخ مي نمايد.
تبليغات و جوسازي
يكي ديگر از شگردهاي هميشگي اهل باطل، جوسازي و تبليغات منفي است. دشمنان با ايجاد جريان هاي انحرافي، افرادي را اسير خود كرده به دنبال خويش مي كشانند. علي(ع) مي فرمايد:
«اي مردم! در طريق هدايت از كمي افراد وحشت نكنيد زيرا مردم در اطراف سفره اي اجتماع كرده اند كه مدت سيري آن كوتاه و گرسنگي آن طولاني است.»
امام(ع) از تبليغات دشمنان به رعد و برق تعبير مي كند و تأكيد مي كند كه آنان از طريق سرو صدا هم نمي توانند به نتيجه برسند زيرا باطل محكوم به فنا است و آن ها مرد شعار هستند نه مرد عمل، ولي اهل ايمان اول عمل مي كند بعد شعار مي دهد.
«قد ارعدوا و ابرقوا و مع هذين الامرين الفشل و لسنا نرعد حتي نوقع ولانسيل حتي نمطر
«بازيگران كارزار جمل، رعد و برق ها به راه انداختند و بالاخره با آن همه هياهو و خروش، شكست خوردند ولي ما براي تهديد ديگران رعدآسا نمي خروشيم تا شكست دشمن تهديد عملي براي آنان گردد و تا باران سيل آور نبارانيم سيلي به راه نمي اندازيم.
ايجاد اختلاف و تفرقه در صف مسلمين
برنده ترين سلاح دشمن تفرقه و اختلاف است و از اين طريق مي كوشد وحدت مسلمانان را خدشه دار كند. اميرالمؤمنين(ع) بيشترين تاكيد را بر وحدت مسلمانان داشته و معتقدند كه براي استحكام نظام و حركت اجتماعي وحدت و هماهنگي، لازم و تفرقه زيانبخش است.
آن حضرت بيان مي دارند كه دشمنان وي از طريق تفرقه در صفوف يارانش توانستند غائله جمل و صفين را به وجود آورند و مردم را به شورش عليه حكومت اسلامي دعوت كنند. آن حضرت درباره دشمنانش مي فرمايد:
«بر مأموران من و خزانه داران بيت المال مسلمين كه در اختيار من است وارد شدند و در شهري كه همه مردمش در اطاعت و بيعت من هستند قدم گذاردند، وحدت آن ها را برهم زدند و جمعيت آن ها را كه همه با من بودند به شورش واداشتند.
از نظر حضرت علي(ع)، تفرقه، آثاري همچون از ياد بردن اهداف الهي، حضور دشمن دركشور و شكست و نابودي و ذلت مؤمن را به همراه دارد.
وحدت در نزد علي(ع) آن چنان مهم و با ارزش است كه به خاطر حفظ وحدت جامعه اسلامي بيست و پنج سال سكوت را درپيش گرفت.
فرصت طلبي
دشمنان اسلام تا فرصت لازم را به دست آورند به بهانه هاي مختلف عليه حكومت اسلامي قيام مي كنند. در واقع، يكي از ويژگي هاي دشمنان اسلام فرصت طلبي آن ها است. آن حضرت خاندان ابوسفيان و قاسطين را فرصت طلباني معرفي مي كند كه هيچ گاه قلبا به اسلام گرايش پيدا نكردند و هرگاه فرصتي حاصل مي شد، دست به شورش مي زدند. مهمترين نشانه اين فرصت طلبي برخوردهاي نابخردانه آنان با حكومت علي(ع) بود و بر همين اساس بود كه پيامبر(ص) با الهام الهي، باطن معاويه را شناخته و طبق نص صريح اهل سنت بارها او را مورد لعنت و نفرين قرار داده و محشورشان در قيامت بر غير امت اسلام را براي او پيش بيني كرده است.
بنابراين، از ديدگاه علي(ع) دشمن هميشه در كمين است و تا فرصت به دست آورد، حمله ور مي شود.
استفاده ابزاري از مقدسات
يكي از شيوه هاي دشمنان در طول تاريخ، استفاده ابزاري از مقدسات بوده است. سوءاستفاده از تقدسات، گريزگاه حق گريزي در طول تاريخ بوده است.
استفاده معاويه در جنگ صفين از قرآن براي فريب ياران علي(ع) نمونه اي از اين شيوه است. حضرت علي(ع) پس از فتنه تحكيم، در نامه اي به معاويه نوشت:
«ثم انك قد دعوتني الي حكم القرآن و لقد علمت انك لست من اهل القرآن و لاحكمه تريد»
تو مرا به حكم قرآن دعوت كردي در حالي كه اهل قرآن نيستي و حكم او را نمي خواهي»
از نظر علي(ع) خوارج، گروهي خشكه مقدس و جاهل مقدس مآب بودند و دشمنان نيز با تفسيرهاي غلط از دين از اين جماعت بهره ها گرفتند و آن ها را عليه علي(ع) شوراندند.
شيوه هاي برخورد علي(ع) با دشمنان
هوشياري در برابر دشمن
حضرت علي(ع) تاكيد دارد، كه بايد پيوسته در برابر دشمن هوشيار بود و هرگز دشمن را كوچك نشمرد. همچنين فرموده اند:
«لاتأمن عدوا و ان شكر»
«از دشمن در امان نباش، هر چند از شما سپاسگزاري مي كند.»
از نظر علي(ع) بايد پيوسته دشمن را زير نظر داشت، اگر لحظه اي از دشمن غفلت كنيم، آسيب هاي فراواني از ناحيه دشمن وارد مي شود. ايشان مي فرمايند:
«من نام عن عدوه انبهته المكائد»
«كسي كه از دشمن غفلت كند، حيله ها و كيدهاي دشمن بيدارش خواهد ساخت.»
حضرت علي(ع) در سفارش به مالك اشتر در پذيرش صلح شرافتمندانه مي فرمايند:
«زنهار، زنهار، سخت از دشمنت پس از پذيرش صلح برحذر باش، چرا كه دشمن گاهي نزديك مي شود كه غافلگير سازد. بنابراين دورانديشي را به كار ببند و خوش بيني را متهم كن.»
علي(ع) مهمترين ويژگي خود را هوشياري در برابر دشمن مي داند و مي فرمايد:
«به خدا سوگند من همچون كفتار نيستم كه با ضربات آرام و ملايم در برابر لانه اش به خواب رود تا صياد به او رسد و دشمني كه در كمين او است غافلگيرش كند(من غافلگير نمي شوم)»
حضرت با بيان اين سخن، توطئه طلحه و زبير را در به دست گرفتن بصره و كوفه ناكام گذاشت.
شيوه منطق و استدلال
دومين شيوه برخورد مولاي متقيان علي(ع) در برابر دشمنان، اتخاذ راههاي اصولي، منطقي و شيوه استدلال است. حضرت به استناد آيه قرآن كه مي فرمايد:
«ادع الي سبيل ربك بالحكمه» با روش منطقي، دشمنان را مهار كرده و از اين طريق مي آموزد كه همواره منطق و استدلال را در مبارزه نبايد فراموش كرد.
«زبير مي پندارد كه بيعتش تنها با دست بوده نه با دل، پس او اقرار به بيعت مي كند ولي مدعي است كه با قلب نبوده است، بنابراين، بر او لازم است بر اين ادعا دليل روشني بياورد وگرنه بايد به بيعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.»
گرفتن بهانه از دست دشمن
دشمنان علي(ع) براي منفور جلوه دادن چهره و حكومت علي(ع) پيراهن عثمان را علم كردند و ايشان را قاتل عثمان خطاب كردند.
آن حضرت در خطبه هاي مختلف به تحليل اين ماجرا مي پردازد و از اين طريق بهانه را از دست دشمن مي گيرد زيرا مي دانست كه اگر اين بهانه در جامعه دامنگير شود، موفقيت بزرگي براي دشمن محسوب مي شود.
مبارزه تا محو كامل دشمن
اميرالمؤمنين(ع) آخرين راه حل را به كارگيري زور در مقابله با دشمن مي داند آن حضرت معتقد است گاهي دشمن از طريق مسالمت آميز اصلاح نمي شود و ادامه وجود آن باعث فساد و ظلم در جامعه مي شود و بايد نابود شود:
«... پس اگر از آن سر باز زنند لبه تيز شمشير را در اختيار آن ها قرار مي دهم و اين كار براي درمان باطل و ياري حق كفايت مي كند.»
درس هاي غيرت آموز
آنچه اسلام واقعي را پس از پيامبر(ع) از انحرافات نجات داد رفتار علي(ع) در زمينه دشمن شناسي و شيوه برخورد با دشمنان بوده است. دشمن شناسي در نظر مولاعلي(ع) آن قدر مهم و بااهميت است كه آن حضرت شناخت دشمن را رمز بينش مي دانند و تاكيد مي كنند كه جدي نگرفتن دشمن و توهم فرض كردن دشمن به معني نشناختن دشمن است. امام(ع) با اين بيان تذكر مي دهند كه دشمن همواره در كمين نشسته است و بايد مراقب و هوشيار بود.
علي(ع) يكي از رسالت هاي خطير انبيا و امامان معصوم(ع) را شناسايي دشمن و معرفي آن ها به مردم عنوان مي كند كه از اين طريق سلامت جامعه را تضمين مي كردند. دوران حكومت علي(ع) مملو از درس هاي عبرت آموز در زمينه دشمن شناسي است؛ زيرا در مدت 5 سال حكومت، تمام هم و غم خود را صرف مبارزه با دشمن و هدايت منحرفان كرده است. اين تجربه گرانقدر بايد الگوي حكومت هاي اسلامي بويژه جمهوري اسلامي قرار گيرد. پيروي از سيره امام علي(ع) و عبرت گرفتن از رفتار آن حضرت در شيوه برخورد و شناسايي دشمن مي تواند ما را در شناسايي دشمنان ياري دهد.
اميرالمؤمنين(ع) به كرات از خطر جريان نفاق در جامعه اسلامي سخن مي گويد و تأكيد دارد كه دشمنان با چهره نفاق، ارزش هاي اسلامي را زير سؤال مي برند و زمينه هاي استحاله نظام اسلامي را فراهم مي كنند.
علي(ع) آن روز با جاهلان مقدس مآب مواجه بود و جامعه اسلامي امروز ما نيز با افراد به اصطلاح روشنفكر و غربزده روبرو است. هر دو جريان در يك نقطه اشتراك دارند و آن فهم نادرست از مباني و تعاليم اسلام است، اين ناآگاهي و جهالت باعث شده است تا در مقابل نظام اسلامي جبهه گيري كنند.