الگوهای رفتاری کربلا


الگوهای رفتاری کربلا



انسان از اوّلین لحظه حیات خود همواره در پی اسوه ای است تا خود را با آن همگون کند، زیرا الگویابی و الگوگیری از فطرت کمالجو و زیباطلب او سرچشمه میگیرد. انسان میخواهد در زندگی خود برترینها را بشناسد و کمالات و امتیازات آن را به دست آورد...

بی شک حادثه عاشورا به عنوان یکی از بی نظیرترین حوادث تاریخ از زوایای مختلف قابل بررسی است. این واقعه که در کمترین زمان و با افرادی معدود رخ داد، همیشه به عنوان انقلاب بزرگ در تاریخ بشر میدرخشد و همه تحلیل گران را به اعجاب وامی دارد.

با توجّه به جایگاه قیام عاشورا باید از این زاویه مهم نیز به آن نگریست که رویکرد کاربردی آن برای انسانها چیست؟

امّا پاسخ به ا ین سؤالها که الگوهای واقعی کیستند، ویژگیهای آنها چیست و چگونه می شود به آنها دست یافت؟ مجال دیگر میطلبد با این حال مهمترین نکته ای که درباره الگو باید مورد توجّه قرار گیرد، پیروی عملی از آن است.

امام سجاد می فرماید:

«ان ابغض النّاس الی الله عزّوجلّ من یقتدی بسنّه امام و لا یقتدی باعماله»

مغضوب ترین مردم نزد خدا کسی است که به سنت امامی اقتدا کند، ولی به اعمال او اقتدا نکند.

ترسیم سیمای الگوها:

قرآن کریم در ترسیم سیمای واقعی انسانهای حق مدار و باطل مدار علاوه بر بیان ویژگی ها و معیارها نمونه های عینی آنان را نیز معرفی می کند.

این کتاب آسمانی وجود مقدّس رسول گرامی اسلام را الگوی نیکوی انسانهای خدا طلب معرفی می کند و می فرماید:

و لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا

«برای شما اگر به خدا و روز قیامت امید دارید و خدا را فراوان یاد می کنید، رسول خدا الگوی پسندیدهای است.»

الگوی غیر معصوم:

در قرآن کریم الگوهای عینی تنها به پیامبر که اشرف مخلوقات و دارای گوهر عصمت است، خلاصه نمی شود. در آینه وحی انسانهای وارسته غیر معصومی را می بینیم که در سخت ترین شرایط از وادی ضلالت به ساحل سعادت بار یافتند و نمونه های برای همه مؤمنان شدند.

و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرأت فرعون اذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتاً فی الجنّه ...؛

«و خدا برای کسانی که ایمان آورده اند زن فرعون را مثل می زند آن گاه که گفت: ای پروردگار من نزد خود در بهشت خانه های برای من بنا کن ... .»

الگوی منفی:

در طرف مقابل نیز نمونه هایی از الگوهای منفی می بینیم که علی رغم زمینه مساعد هدایت، کفر ورزیدند و نمونه های شدند. برای انسان های در وادی ضلالت.

ضرب الله مثلا للّذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتا هما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا ...

«خدا برای کافران زن نوح و زن لوط را مثل می آورد که هر دو در نکاح دو تن از بندگان صالح، بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و آنها نتوانستند عذاب خدا را از زنان خود دفع کنند... .»

دائره المعارف الگوها

یکی از ویژگی های عاشورا اوج «الگو دهی» آن است. این خصیصه چنان عیان است که حتّی بزرگان غیر مسلمان را نیز به اعجاب واداشته و در مقابل شکوه خود به کرنش کشیده است. ما به چند نمونه اشاره میکنیم، چرا که:

خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران

الگوها از زبان شاخص ها:

1-مهاتما گاندی ـ رهبر استقلال طلب هند ـ میگوید:

«من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام، را به دقّت خوانده ام و توجّه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق حسین پیروی کند.»

2-آنطوان بارای مسیحی: میگوید:

«اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر میافراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا مینمودیم و مردم را با نام حسین به مسیحیت فرا میخواندیم.»

3-عبدالرحمان شرقاوی ـ نویسنده مصری ـ میگوید:

«حسین شهید راه دین و آزادگی است؛ نه تنها شیعه باید به نام حسین ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.»

با این وصف اگر عاشورا را دائره المعارفی بدانیم که انواع منش ها و کنش ها را در جبهه حقّ و باطل در خود جای داده است، سخن گزافی نگفته ایم.

الگو سازی امام حسین

بررسی قیام کربلا ما را به این باور میرساند که سید الشهداء با توجّه به وضعیّت جهان اسلام و موقعیّت کاروان خود حرکتی را طرّاحی کرده اند که علاوه بر پیروزی کامل خود در آن زمان و مکان در طول تاریخ جاودانه بماند و همیشه «کلّ یوم عاشورا و کل ارض کربلا» باشد.

این حقیقت را میتوان به روشنی در گفتار و کردار امام حسین دید، زیرا ایشان حق و باطل را در میدان مبارزه مقابل هم قرار میدهد؛ نه خود و یزید را از این روی در گفت و گوهای خود از واژه «مثل» بهره میگیرد. او در مقابل پیشنهاد بیعت، خطاب به ولید بن عتبه میفرماید:

«انّ مثلی لا یعطی بیعته سرّا»8

همانا ما کسی مثل من پنهانی بعیت نمیکند.

«مثلی لا یبایع مثله»9

فردی همانند من، با کسی همانند یزید، بیعت نمیکند.

امام در جواب مروان بن حکم نیز میفرماید:

«انّا لله و انّا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید»

همانا ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم. وقتی امّت اسلام به رهبری همچون یزید دچار شود، باید با آن وداع کرد.

این نوع جملات نشان دهنده این است که امام در صدد نمونه دهی و الگوسازی بوده است، به این معنا که اختلاف آنان بین دو فرد در موقعیّت جغرافیایی و تاریخی خاصّ نیست. بلکه تقابل دو باور و تفکّر در میان است که امکان دارد در هر مکان و زمان دیگر رخ دهد.

امام حسین در یکی از منازل بین راه خود و یارانش را به عنوان الگوهای مثبت معرفی میکند و میفرماید:

«فانا الحسین بن علی بن فاطمه بنت رسول الله نفسی مع انفسکم و اهلی مع اهلکم و لکم فی اسوه»

من حسین بن علی پسر فاطمه دختر رسول خدا ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ هستم. خود با شما و اهل بیتم با اهل بیت شماست و من الگوی شما هستم.

تقسیم بندی الگوها:

الف: مثبت : 1- مردان - 2- زنان

ب : الگوهای منفی1- مردان 2- زنان

نظر به این که الگوهای کربلا و عاشورا از نظر نوع تفکّر، جنسیّت و سن متفاوتند، ما ابتدا آنها را به دو دسته مثبت و منفی تقسیم میکنیم و در هر دسته ویژگیهای برخی از مردان و زنان را در سنین مختلف بررسی میکنیم تا بهتر بتوانیم شخصیتهای مشابه آنان را در زندگی خود بیابیم. مهمتر از آن ببینیم ما در شمار کدامین آنها هستیم.

الف :الگوهای مثبت (مردان)

حسین بن علی الگوی امیران

او سومین پیشوای معصوم است و پس از شهادت امام حسن امامت و رهبری جامعه اسلامی را به عهده گرفت، امّا پس از مرگ معاویه شرایط خاصّی برای اسلام پیش آمد و همه ارزشهای الهی علناً به تمسخر گرفته شد و به این ترتیب حضرت در یک موقعیّت جدید قرار گرفت.

یزید که به اسم پادشاهی جانشین پدر شده بود، تنها مانع جدّی خود را امام حسین میدانست و البته برای رفع آن حاضر به کشتن حضرت نیز بود برای همین به والی مدینه چنین نوشت:

«خذ الحسین و ... بالبیعه و من ابی فاضرب عنقه و ابعث الیّ برأسه»

از حسین و ... بیعت بگیر و هر کس امتناع کرد گردن بزن و سرش را برای من بفرست.

در طرف مقابل، امام حسین کسی است که ابداً تن به بیعت ذلت بار نمی دهد زیرا خلافت را برای آل ابی سفیان حرام میداند و از پیامبر اکرم نقل میکند که فرمود:

«و لقد سمعت جدّی رسول الله یقول: الخلافه محرّمه علی آل ابی سفیان.

و هرگز از زیر بار مسؤولیّت فرار نمیکند. امیر قافله عشق و شهادت موضع خود را با رساترین جملات و حماسی ترین عبارات بیان میکند.

«لا اعطیهم بیدی اعطاء الذّلیل و لا افرّ منهم فرار العبید»

من همچون ذلیلان به آنان دست بیعت نمیدهم و چون بندگان [بزدل] از آنان فرار نمیکنم.

«لولم یکن فی الدّنیا ملجأ و مأوی لما بایعت یزید این معاویه»

اگر در دنیا هیچ پناهگاه و جایگاهی نداشته باشم، هرگز با زید بن معاویه بیعت نمیکنم.

«فانّی لا اری الموت الّا سعاده و الحیاه مع الظّالمین الّا برما»

همانا من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز خواری نمیبینم.

«الا و انّ الدّعی قد ترکنی (رکّزنی) بین اثنتین بین السله و الذّله و هیهات منّا الذّلّه»

آگاه باشید که یزد مرا بین دو چیز مخیر کرده، بین کشته شدن و ذلّت و هیهات که ما ذلّت را بپذیریم.

امام حسین از طرفی میداند که قطعاً کشته میشود و یزید هرگز از او دست برنمیدارد.

برای این است که در جواب محمّد حنفیه میفرماید:

«یا اخی! لو کنت فی بطن صخره، لاستخرجونی منها فیقتلونی»

ای برادر! اگر در دل صخره هم پنهان شوم، آنها حتماً مرا بیرون می آورند و میکشند.

برای سید الشهدا کاملاً روشن است. چنان که در جواب ام سلمه چنین می فرماید:

«یا اماه قد شاء الله عزّوجلّ ان یرانی مقتولاً مذبوحاً ظلماً و عدواناً و قد شاء ان یری حرمی و رهطی و نسائی مشردین و اطفالی مذبوحین مظلومین مأمورین مقیدین و هم یستغیثون فلا یجدون ناصراً و لا معیناً.»

امام از طرفی میبیند اسلام آخرین نفسهای خود را میکشد و به انواع بیماریهای مهلک گرفتار شده و از طرفی خودش حتماً کشته میشود و برای نجات و تجدید حیات دین خدا تنها خون اوست که به گروه خون اسلام میخورد، امّا برای آن که خونش هدر نرود و اسلام حیات خود را بازیابد، باید دقیق ترین برنامه را طرّاحی کند. آن حضرت سر در راه دوست می نهد و تسلیم مشیّت او میشود، امّا تسلیم جوّ حاکم؛ هرگز.

اتمام حجت:

سید الشهدا در این حرکت امام و حجت خدا است و یکی از مهمترین وظایفش اتمام حجت است. او با تمام توان در هر فرصتی مردم را به حق دعوت میکند و علاوه بر آن که در بین راه با افراد متعدّدی چون «عبدالله بن حرّ جعفی» و طرمّاح و ... سخن میگوید و به برخی نامه مینویسد و از آنها یاری میطلبد، در کربلا نیز مکرّر در مقابل صف دشمن خود و یاران باوفایش با جبهه باطل به مذاکره میپردازند، حتّی امام از عمر سعد نیز صرف نظر نمیکند و تمام تلاش خود را برای جذب او به خرج میدهد، هر چند این دلسوزی ثمری ندارد. در این رابطه خطبه های امام در کربلا معروف است.

روشن است که امام میخواهد با تمام وجود وظیفه خود را که اتمام حجت بر همگان است، انجام دهد و گرنه او کسی است که در اوج غنای روحی در شب عاشورا از تمامی یارانش میخواهد از تاریکی شب استفاده کنند و از میدان خطر دور شوند. ویژگی دیگر امام حسین این است که با وجود آگاهی از آینده حرکت عاشورا، هرگز جنگ طلب نبود و واکنشهای او در مقابل تحرکات دشمن صورت میگرفت و هرگز نمیخواست آغازگر جنگ باشد. برای همین بود که فرمود:

«ما کنت لا بدأهم بالقتال» من جنگ با ایشان را آغاز نمیکنم.

عدم تناسب نیروی انسانی:

در این بین جبهه حق و باطل هیچ گونه تناسبی با هم ندارند. از لحاظ نیروی انسانی، دستگاه تبلیغاتی، جایگاه اجتماعی، تجهیزات و تدارکات و ... هیچ گونه موازنهای وجود ندارد از این جهت است که امام باید برترین افراد را با خود همراه کند ـ که میان آنها زنان، دختران و کودکان هم دیده میشود ـ پس از حادثه عاشورا روشن میگردد که نیمی از رسالت الهی آن امام به عهده حسینیان و نیمی دیگر به عهده زینبیان است. وقتی امام و یارانش در اوج عزّت شهد شهادت می نوشند، کاروان پرچم افتاده آنان را برمیدارد و راه را ادامه میدهد تا پیغام کربلا و عاشورا در آن زمان و مکان به دست فراموشی سپرده نشود و بدین سان شکوه این قیام سترگ برای همیشه تاریخ جاویدان می ماند.

الگوهای مثبت (زنان)
یکی از ویژگی های مهم عاشورا، حضور جدی زنان و مشارکت عینی و عملی آنان در این قیام جاویدان است. اگر برنامه جامع امام حسین علیه السلام را از مدینه تا مدینه ارزیابی کنیم، به دو مسیر از مدینه تا کربلا و از کربلا تا مدینه تقسیم می شود. مسیر اول را حسینیان با «شهادت » و مسیر دوم را زینبیان با «استقامت » به انجام رساندند.

شرکت زنان در کربلا از آن جهت که جایگاه رفیع این گروه را در تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به نمایش می گذارد، بسیار چشمگیر است. زنان سترگی چون زینب، ام کلثوم، رباب، عاتکه و... که همپای مردان زیباترین جلوه های ایثار را در طول تاریخ به نمایش گذاشتند و الگوی اهل ایمان شدند. اینک به بعضی از آنان اشاره می کنیم:

زینب کبری علیها السلام، الگوی صابران
او فرزند علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام است و مقامی بس والا دارد. القابی همچون «عقیله بنی هاشم » ، «عارفه » ، «عالمه » ، «کامله » و «عابده » نشانگر شخصیت الهی این بانوی بزرگ است.

او از جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و مادرش فاطمه زهرا علیها السلام حدیث روایت کرده و بانویی است دارای قوت قلب، فصاحت زبان، شجاعت و...

زینب کبری علیها السلام همواره مورد احترام امام حسین علیه السلام بود و از آغاز تا انجام قیام عاشورا همراه آن حضرت مسؤولیت سرپرستی اهل بیت علیهم السلام، بانوان و کودکان را به عهده داشت و در کنار امام سجاد علیه السلام پرچم پیام رسانی خون شهدا را در دست داشت.

این بانوی بزرگ هم دختر شهید، هم خواهر شهید، هم مادر شهید و هم عمه شهید است. دو فرزند او به نام محمد و عون نیز همراه او در کاراون امام علیه السلام بودند و روز عاشورا به شهادت رسیدند.

صابره کربلا محرم اسرار امامت بود و از حوادث آینده خبر داشت. در یکی از منازل بین راه به نام «خزیمیه » به امام حسین علیه السلام خبر داد که هاتفی به او از سرنوشت کاروان، شهادت یاران و مصیبت های آینده خبر داده است. امام در جواب او فرمود: «یا اختاه! کل الذی قضی فهو کائن; (1)

ای خواهر! هر آنچه که خدا مقدر کرده، محقق خواهد شد.»

امام سجاد علیه السلام نقل می کند: «شب عاشورا شنیدم پدرم در حالی که شمشیر خود را آماده می کرد، اشعاری در بی وفایی دنیا زمزمه و تکرار می کرد. وقتی متوجه منظور ایشان شدم، بغض گلویم را گرفت اما عمه ام زینب علیها السلام طاقت نیاورد و با نگرانی فرمود: «واثکلاه! لیت الموت اعدمنی الحیاة، الیوم ماتت امی فاطمه وابی علی و اخی الحسن;

وای از این مصیبت سنگین! کاش، چنگال مرگ پرنده زندگیم را نابود می کرد. امروز دوباره مرگ مادر، پدر و برادرم تکرار شد.» امام حسین علیه السلام او را دلداری داد و به صبر سفارش کرد و همه اهل بیت علیهم السلام از این صحنه گریستند. امام خطاب به آنان فرمود:

«یا اختاه! یا ام کلثوم! یا فاطمة! یا رباب! انظرن اذا قتلت فلا تشققن علی جیبا ولا تغمشن وجها ولا تقلن هجرا; (2)

ای خواهر! ای ام کلثوم! ای فاطمه! ای رباب! متوجه باشید که وقتی من کشته شدم، گریبان ندرید و صورت نخراشید و سخن بیهوده مگویید.»

نافع بن هلال می گوید:

وقتی امام حسین علیه السلام به خیمه زینب کبری علیها السلام وارد شد، شنیدم آن بانوی سترگ از حضرت، وضعیت روحی یاران را پرسید که آیا از ثبات و پایداری آنان اطمینان دارد؟

امام علیه السلام در پاسخ فرمود:

«والله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الاشوس الاقعس یستانسون بالمنیة دونی استیناس الطفل الی محالب امه; (3)

سوگند به خدا آنان را آزمودم، در میان آنان احدی را نیافتم، مگر شجاعانی استوار که اشتیاق آنان به مرگ در رکاب من همچون انس کودک به سینه مادر است.»

دردناک ترین صحنه برای بانوان، به ویژه زینب کبری علیها السلام لحظه وداع امام علیه السلام با اهل خیام بود که باز همگی از طرف امام علیه السلام مامور به صبر شدند.

هنگامی که «ذوالجناح » خبر شهادت سیدالشهداء علیه السلام را به خیمه گاه آورد اهل حرم به سوی قتلگاه روانه شدند. زینب کبری علیها السلام با دیدن صحنه گودال فریاد زد:

وامحمدا! واعلیا! هذا حسین بالعراء صریع بکربلا لیت السماء اطبقت علی الارض ولیت الجبال تدکدکت علی السهل

با این جملات در حالی که امام در حال جان دادن بود خود را به پیکر برادر نزدیک کرد و عمر سعد با گروهی خود را به گودال قتلگاه نزدیک می کردند.

«عقیله بنی هاشم » فریاد کشید:

«وای بر شما. آیا مسلمانی بین شما نیست؟»

اما کسی پاسخ او را نداد و عمر سعد به سپاهیان خود دستور داد کار حسین علیه السلام را تمام کنند.

بانویی که شهادت دو فرزند، برادران و برادرزادگان و خویشان را به چشم خود دیده است، تازه رسالت سنگینی را به دوش خود احساس می کند. او باید برخیزد و بیرق شهدا را تا پایان راه با صبر و پایداری در دست گیرد.

شام غریبان، حرکت از قتلگاه و حوادث مسیر اسارت هر کدام به تنهایی برای زمین گیر شدن قوی ترین مردان کفایت می کرد اما زینب علیها السلام بزرگ تر و استوارتر از آن بود که با سیل سهمگین طوفان های بلا بر خود بلرزد.

زینب کبری علیها السلام بااین که دلخراش ترین صحنه ها را دید اما در هر فرصتی پیام عاشوراییان را با اقتدار و صلابت به گوش همگان می رساند. در مجلس یزید که همه چیز برای تحریف خون کربلاییان فراهم شده بود خطبه آتشین (4) او ورق را برگرداند و جو تبلیغاتی مسموم شامیان را چنان متحول ساخت که دشمن از نگهداری اسرای سرافراز در آن دیار احساس خطر می کند. او فاطمه ای بود در شام و زبان گویای علی علیه السلام بود در کوفه. او به حق، زینب بود، زینت پدر...

ما یار قدیم مشکلات و رنجیم

در سنگر صبر و در میان گنجیم

در حادثه های تلخ حال خود را

با صابره کرببلا می سنجیم (5)

ام کلثوم علیها السلام; الگوی مبلغان
او همچون خواهرش زینب کبری علیها السلام بانویی ارجمند، سخنور و دانا بود. او را زینب صغرا نیز نامیده اند. وی همراه سیدالشهداء علیه السلام به کربلا آمد و پس از عاشورا در مسیر اسارت، با سخنانش به تبلیغ پیام شهدا پرداخت. یکی از مهم ترین کارهای این بانو هنگامی بود که کاروان اسرا به کوفه رسید. او در جمع انبوه حاضران پس از آن که همه را به سکوت واداشت، سخنرانی کرد و کوفیان را به خاطر کوتاهی در یاری امام حسین علیه السلام ملامت کرد. خطبه آتشین او چنان مؤثر افتاد که همگان گریستند و زنان گریه کنان صورت خراشیدند و... (6) هنگام ورود اسرا به شام نیز ام کلثوم علیها السلام شمر را طلبید و از او خواست که آنان را از دروازه ای وارد کند که اجتماع کمتری باشد و سرهای شهدا را دورتر نگهدارند تا مردم به تماشای آنان پرداخته، کمتر به چهره اهل بیت پیامبر علیهم السلام نگاه کنند. شمر دقیقا بر خلاف خواسته او عمل کرد و اسیران را از دروازه ساعات وارد دمشق کرد. (7)

این بانوی بزرگ علیها السلام در ایام حضور در دمشق نیز هرگز از بیان حقایق و افشای جنایات امویان کوتاهی نکرد. پس از بازگشت اهل بیت امام حسین علیهم السلام به مدینه، وی نیز از کسانی بود که گزارش سفر خونین را در قالب شعر به مردم داد.

مدینة جدنا لاتقبلینا

فبالحسرات والاحزان جئنا

خرجنا منک بالاهلین طرا

رجعنا لارجال ولا بنینا (8)

ای شهر جد ما! ما را نپذیر زیرا ما حسرت ها و حزن ها آورده ایم. در حالی از تو بیرون رفتیم که همه اهل بیت با ما بودند. اما اکنون که برگشته ایم، مردان و پسران بین ما نیستند.»

ام سلمه; الگوی پیرزنان
او همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و از سابقین در اسلام و از مهاجرین به حبشه بود و از زنان خردمند عصر خویش به شمار می رفت. نامش هند بود و شوهر او سلمه در جنگ احد مجروح و سپس شهید شد. پیش از جنگ احزاب به همسری پیامبر صلی الله علیه و آله درآمد و سرپرستی فاطمه زهرا علیها السلام را به عهده گرفت. وقتی امام حسین علیه السلام به دنیا آمد، عهده دار نگهداری او شد.

ام سلمه پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره هوادار اهل بیت علیهم السلام و سال ها بعد، از مخالفان سرسخت معاویه بود و طی نامه ای از برنامه های معاویه در سب و لعن امیرالمؤمنین علیه السلام انتقاد کرد. این بانوی بزرگ از پیامبر صلی الله علیه و آله احادیثی نقل کرده و نزد اهل بیت علیهم السلام منزلتی عظیم داشته است. (9) او از رسول خدا صلی الله علیه و آله ماجرای کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام را شنیده بود و هنگام خروج امام علیه السلام از مدینه به حضرت چنین اظهار داشت:

«یا بنی! لاتحزنی بخروجک الی العراق فانی سمعت جدک یقول: «یقتل ولدی الحسین بارض العراق فی ارض یقال لها کربلا; (10)

ای فرزندم! مرا با رفتنت به سوی عراق محزون مکن، من از جدت شنیدم که می فرمود: فرزندم حسین در زمین عراق به شهادت می رسد. زمینی که به آن کربلا گفته می شود.»

امام در پاسخ وی چنین فرمود:

«یا اماه! وانا والله اعلم ذلک وانی مقتول لامحاله ولیس لی من هذا بد وانی والله لاعرف الیوم الذی اقتل فیه واعرف من یقتلنی و...; (11)

ای مادر! و من به خدا سوگند این را می دانم و اینکه به ناچار در کجا کشته می شوم و چاره ای از آن ندارم. به خدا سوگند روزی را که در آن کشته می شوم و کسی را که مرا می کشد می دانم.»

ام سلمه ادامه داد که رسول خدا صلی الله علیه و آله مقداری از خاک کربلا به وی داده است و به او فرموده است که هرگاه این خاک به خون تبدیل شد، بدان فرزندم حسین کشته شده است.

ایشان می گوید: بعدازظهر عاشورا به خاک نگریستم، دیدم از آن خون می جوشد. دانستم که حسین علیه السلام به شهادت رسیده است. (12)

پس از واقعه کربلا وی در مدینه برای شهیدان عزاداری می کرد و بنی هاشم به تعزیت و تسلیت گویی او - که تنها بازمانده پیامبر صلی الله علیه و آله بود - می رفتند. وی در سن 84 سالگی رحلت کرد. (13)

ام البنین: الگوی مادران شهید
وی همسر امیرالمؤمنین علیه السلام است که پس از شهادت حضرت فاطمه علیها السلام به معرفی عقیل به همسری علی علیه السلام درآمد. نامش فاطمه «فاطمه بنت خرام » از قبیله «بنی کلاب » و خواهر «لبید» شاعر بود. زنی با شرافت، از خانواده ای دلاور بود. او نسبت به فرزندان حضرت زهرا علیها السلام بسیار مهربان بود. ثمره ازدواج او با علی علیه السلام چهار فرزند پسر به نام های عباس، جعفر، عبدالله و عثمان بود که هر چهار فرزندش روز عاشورا در رکاب سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیدند. (14)

«ام البنین » پس از شهادت فرزندانش همه روزه به بقیع می رفت و بچه های عباس را نیز به همراه می برد و به یاد فرزندان شهیدش مرثیه و نوحه می خواند. زنان مدینه نیز با ندبه و نوحه سوزناک او جمع می شدند و می گریستند. اشعاری هم درباره عباس سروده بود. وقتی زنان مدینه به وی تسلیت می گفتند، می گفت: دیگر مرا «ام البنین » خطاب نکنید. چرا که امروز دیگر آن فرزندانم نیستند و شهید شده اند. (15)

«لاتدعونی ویک ام البنین

تذکرینی بلیوث العرین

کانت بنون لی ادعی بهم

والیوم اصبحت ولا من بنین;

مرا دیگر ام البنین نخوانید. مرا به یاد شیران شکست ناپذیر می اندازید.

من فرزندانی داشتم که به اعتبار آنان صدا می شدم اما امروز از پسرانم خبری نیست.»

ام خلف و ام وهب: الگوهای همسران شهید
«ام خلف » همسر «مسلم بن عوسجه » از زنان شیعه و از یاران حضرت سیدالشهداء علیه السلام بود. پس از شهادت «مسلم » پسرش «خلف » آماده جنگ شد. امام حسین علیه السلام از او خواست که به سرپرستی مادرش بپردازد. ولی مادرش او را تشویق به جنگ کرد و گفت: «جز با یاری پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله از تو راضی نخواهم شد.» «خلف » پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید. پس از شهادتش سر او را به طرف مادرش پرتاپ کردند. او هم سر را برداشته، بوسید و گریست.

«ام وهب » همسر «عبدالله بن عمیر کلبی » از طائفه «بنی علیم » بود. چون شوهرش تصمیم گرفت از کوفه به یاری امام حسین علیه السلام بیرون آید، ام وهب نیز اصرار کرد تا او را هم با خود ببرد. شبانه به یاران امام در کربلا پیوستند. (16)

روز عاشورا وقتی شوهرش به میدان رفت، او نیز چوبی به دست گرفت و به میدان شتافت ولی امام حسین علیه السلام مانع او شد و فرمود: «بر زنان جهاد نیست.» اما پس از شهادت شوهرش به بالین او رفت و صورت او را پاک می کرد که شمر غلامی را به سراغ او فرستاد. آن غلام با گرزی بر سر آن زن کوبید و او را شهید کرد. (17)

سکینه و رقیه علیهما السلام: الگوهای دختران شهید
سکینه علیها السلام خواهر حضرت «علی اصغر» همراه سایر زنان و دختران در کربلا حضور داشت. نام اصلی او آمنه و امینه و... است و لقب سکینه را مادرش «رباب » به او داده. وقتی امام حسین علیه السلام برای آخرین وداع به خیمه گاه آمد، سکینه علیها السلام شدیدا گریه می کرد. امام او را به سینه چسباند و میان چشمانش را بوسه زد; اشک هایش را پاک کرد و با محبت زیاد او را ساکت کرد. (18) و اشعاری را با او زمزمه کرد که مطلع آن چنین است.

سیطول بعدی یا سکینة فا علمی

منک البکاء اذا لحمام دهانی; (19)

ای سکینه! بدان که بعد از من گریه های طولانی خواهی داشت، آنگاه که مرگ من فرا برسد.»

امام وقتی با آنان و دختران خداحافظی کرد، به پدر عرض کرد:

«یا ابت استسلمت للموت؟

ای پدر! آیا تسلیم مرگ شده ای؟»

امام حسین علیه السلام فرمود:

«کیف لا یستسلم من لا ناصر له و لا معین;

چگونه کسی که یار و کمکی ندارد، تسلیم مرگ نشود؟»

سکینه به پدرش پیشنهاد کرد:

«یا ابة! ردنا الی حرم جدنا...;

ای پدر! ما را به حرم جدمان برگردان.»

امام پاسخ داد: «هیهات لو ترک القطا لنام;

هرگز ممکن نیست. اگر پرنده قطا به حال خود رها می شد، آرام می خوابید.»

زنان با شنیدن سخن امام گریه سر دادند و امام آنان را ساکت کرد و به دشمن حمله کرد. (20)

حضرت سکینه علیها السلام در علم و معرفت و ادب، کم نظیر بود و همواره مورد توجه امام حسین علیه السلام بود.

حضرت رقیه علیها السلام:
«دختر سه چهار ساله اباعبدالله الحسین علیه السلام که در سفر کربلا همراه اسرای اهل بیت علیهم السلام بود. در شام شبی پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست; بی تابی کرد و پدر را خواست. خبر به یزید رسید. به دستور او سر مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او بردند. او از این منظره بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام جان داد. خردسالی این دختر و عواطفی که نام و یادش و کیفیت جان دادنش و مدفن او برمی انگیزد، شگفت انگیز است و شیعیان به او علاقه خاصی دارند. » (21)



الگوهای منفی مردان



یزید بن معاویه: الگوی امیران فاسد
او با زمینه سازی هایی که پدرش کرده بود، بر مسند خلافت نشست. معاویه که مسیر امامت و خلافت مسلمین را رنگی سلطنتی داده بود، با نصب فرزندش این فرهنگ خطرناک و سنت سیئه را میان امت اسلام تثبیت کرد. او در زمان امام حسن علیه السلام برای یزید مخفیانه بیعت می گرفت اما پس از شهادت آن حضرت کار خود را علنی کرد.

معاویه اواخر عمر خود نسبت به آینده نگران بود. زیرا می دانست عده ای از جمله امام حسین علیه السلام با خلافت یزید خالفت خواهند کرد. اگرچه او با تطمیع و تهدید، گروه های مختلفی از مردم را با خود همراه کرده بود، همواره نسبت به بنی هاشم مدارا می کرد. و از طریق نامه سعی می کرد امام را متقاعد سازد، اما سالار شهیدان بدون هیچ مسامحه ای با قاطعیت تمام، جواب های کوبنده ای به وی می داد و از جنایات و قتل و غارت های معاویه پرده برمی داشت.

در پاسخ به یکی از نامه ها، امام علیه السلام نقشه پلید معاویه را در نصب یزید چنین بیان می کند:

«سپس پسرت را جانشین خود کرده ای که جوانی شراب خوار و سگ باز است. پس به امانتت خیانت کرده ای و امت را به دست نابودی سپرده ای. چگونه بر امت محمد صلی الله علیه و آله کسی را می گماری که مسکر می نوشد. در حالی که شراب خوار از فاسقان و اشرار است. در صورتی که چنین کسی نمی تواند نسبت به درهمی امانت داری کند، چگونه می تواند بر امت اسلام امین باشد؟» (1)

معاویه برای بیعت گرفتن از امام حسین علیه السلام تندی روا نمی داشت اما، با مرگ وی یزید بر خلاف پدرش با کمال خشونت، حریصانه بیعت گرفتن از آن حضرت را دنبال می کرد. او برای رسیدن به هدف شوم خود از هر دست آویزی استفاده می کرد و تنها به خلافت می اندیشید و برای برطرف کردن موانع راه خود حاضر به هر کار بود. بر اساس این تفکر نامه ای تند به والی مدینه نوشت که:

«خذ الحسین و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن الزبیر... بالبیعة اخذا شدیدا و من ابی فاضرب عنقه وابعث الی براسه; (2)

از حسین و... با شدت تمام بیعت بگیر و هر کس که نپذیرفت گردن بزن و سرش را برایم بفرست.»

در میان این افراد امام حسین علیه السلام جایگاه ویژه ای داشت و برای اخذ بیعت در اولویت قرار گرفت. با وجود فشارهای مختلف، موضع خود را با صراحت تمام اعلام کرد و در مقابل پیشنهاد ولید چنین فرمود:

«ایها الامیر انا اهل بیت النبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملائکة ومحل الرحمة، بنا فتح الله وبنا یختم ویزید رجل شارب الخمر وقاتل نفس المحرمة معلق بالفسق ومثلی لا یبایع لمثله ولکن نصبح و تصبحون وننظر وتنظرون اینا احق بالخلافة والبیعة; (3)

ای امیر! ما اهل بیت نبوت، پایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و جایگاه رحمتیم. خدا به واسطه ما می گشاید و به انجام می رساند و یزید مردی شرابخوار است که قاتل نفس محترمه و اهل فسق آشکار است و فردی مانند من با مثل او بیعت نمی کند اما صبر می کنیم تا روشن شود کدام یک از ما به خلافت و بیعت سزاوارتریم.»

امام حسین علیه السلام که با دقت تمام تحرکات دشمن و آینده جامعه اسلامی را پیش بینی می کرد، در پاسخ مروان عمق فاجعه خلافت یزید را برای امت اسلام این گونه بیان فرمود:

«انا لله وانا الیه راجعون علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید ولقد سمعت جدی رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: الخلافة محرمة علی آل ابی سفیان »

امام در مدینه با زیرکی از بیعت با یزید امتناع کرد و از شهر رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج شد تا در مکه دعوت خود را علنی کند. یزید از این که نتوانسته بود مهم ترین و جدی ترین مخالف خود را متقاعد کند، هراسان برای کشتن امام حسین علیه السلام تلاش می کرد. او برای ترور امام در ایام حج گروهی را به فرماندهی عمر بن سعید راهی مکه کرد اما سیدالشهداء علیه السلام از نقشه شوم آنان باخبر شد و برای آن که خون پاکش در حرم امن الهی ریخته نشود; مکه را ترک کرد.

یزید در ادامه فعالیت های خود با توجه به این که امام مسلم بن عقیل را به عنوان سفیر خود به کوفه فرستاد، ابن زیاد را به ولایت کوفه گماشت و به کشتن امام در آن شهر فرمان داد. سرانجام در روز عاشورا به خیال خام خود مانع مسیر حکومت خود را برداشت و امام حسین علیه السلام را به شهادت رساند.

یزید بن معاویه همچون دودمانش اندیشه های الحادی داشت و مبدا و معاد و نبوت را انکار می کرد. ابن جوزی درباره دوران حکومت یزید چنین می نویسد:

«چگونه قضاوت می کنید درباره مردی که سال اول حسین علیه السلام را به شهادت رساند; در سال دوم مدینه را دچار حشت ساخت و مدینه را برای لشکریان خود مباح ساخت و در سال سوم خانه خدا را با منجنیق سنگ باران کرد و ویران ساخت » (4)

عبیدالله بن حر جعفی و عمر بن قیس مشرقی: الگوهای بهانه جویان
امام حسین علیه السلام در منزلگاه «قصر بنی مقاتل » - نزدیک کربلا - خیمه عبیدالله را دید و حجاج بن مسروق را پی او فرستاد تا برای پیوستن به کاروان کربلا از وی دعوت کند. اما او بهانه آورد و علت خروج خود را از کوفه، یاری نکردن مردم آن دیار از امام بیان کرد. وقتی امام نظر او را دانست همراه عده ای نزد عبیدالله رفت و پس از گفتگوهایی پیرامون اوضاع کوفه خطاب به او فرمود:

«وانا ادعوک فی وقتی هذا الی توبة تغسل بها ما علیک من الذنوب وادعوک الی نصرتنا اهل البیت علیهم السلام; (5)

و من تو را در این لحظه دعوت می کنم به توبه ای که گناهان تو را بشوید و دعوت می کنم که ما اهل بیت را یاری کنی...»

او دعوت و هدایت امام را نپذیرفت و با بهانه جویی پاسخ داد:

«من می دانم کسی که تو را همراهی کند، در آخرت سعادتمند خواهد بود. اگر در کوفه یارانی داشتی و در رکاب تو می جنگیدند، من هم استوارتر از آنان در رکاب بودم اما می بینم شیعیان تو در کوفه از ترس بنی امیه به خانه ها خزیده اند. بنابراین اسب و شمشیر بران خودم را در اختیار شما می گذارم.»

امام حسین علیه السلام در پاسخ او فرمود:

«ما برای اسب و شمشیر نزد تو نیامده ایم. اسب و شمشیرت ارزانی خودت ما از خودت یاری و فداکاری می خواستیم. اگر حاضر به جانبازی نیستی، ما را به مال تو نیازی نیست.»

وی پس از حادثه عاشورا از کوتاهی خود در یاری امام علیه السلام سخت پشیمان شده بود و همواره خود را ملامت می کرد و برای اظهار ندامت خود اشعاری سرود و آن ها را زمزمه می کرد. (6)

عمر بن قیس مشرقی:
او و پسرعمویش نیز در منزلگاه «قصر بنی مقاتل » با امام حسین علیه السلام برخورد کردند. وقتی حضرت از آنان پرسید: «آیا برای یاری من آمده اید؟»

پاسخ دادند: «ما دارای اهل و عیال زیادی هستیم و اجناس مردم در دست ماست. نمی دانیم سرنوشت ما چه خواهد شد. ما از این که کالاهای مردم ضایع شود نگرانیم.

امام در جواب آنان فرمود:

«بروید تا جایی که صدای من را نشنوید و سیاهی کاروان را نبینید. کسی که چنین نکند و به یاری ما برنخیزد، بر خدا حق است که او را به رو در آتش بیفکند.» (7)

عمر و پسرعمویش در حساس ترین لحظه به جای این که به تکلیف خود عمل کنند و به یاری حجت خدا برخیزند و همراه کاروان کربلا شوند، با بهانه کردن زندگی و اشتغالات خود دست از یاری امام حسین علیه السلام کشیدند و سعادت ابدی را به شقاوت و دنیا فروختند.

مروان بن حکم، الگوی معاونان ظالم
وی از سران مخالف با اهل بیت علیهم السلام و هوادار خط اموی و پسرعموی عثمان است که در امور مالی و سیاسی انحراف های فاحشی داشت و از محرکین بر ضد آل علی علیه السلام بود و از بیت المال سوءاستفاده های بسیاری داشت. او به زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله لعنت شده بود. علی علیه السلام هم روزی به او نگریست و فرمود: وای بر تو و وای بر امت محمد از دست تو و دودمانت، آن گاه که موی سرت سفید شود. او علی علیه السلام را پرچمدار گمراهی می دانست. (8)

مروان از افراد سرشناس بنی امیه بود و پس از مرگ معاویه هنگامی که ولید والی مدینه نامه ای مبنی بر بیعت گرفتن از امام حسین علیه السلام دریافت کرد، در مشورت با ولید پیشنهاد کرد که شبانه او را احضار کند و به هر قیمتی از ایشان بیعت بگیرد و اگر نپذیرفت گردن او را بزند.

ولید سعی داشت در اخذ بیعت سختگیری نکند اما ابن حکم بر اجرای دستور یزید تاکید می کرد و در جهت امیال شیطانی او به ویژه بیعت از امام علیه السلام از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. حتی با زبان خیرخواهی از امام خواست بیعت کند اما آن حضرت با قاطعیت پرده از چهره پلید او و یزید برداشت و از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرد که فرموده است: «خلافت بر آل ابی سفیان حرام است.»

مروان از پاسخ شکننده امام سخت برافروخته شد و با صراحت تمام اظهار کرد: یا از من جدا نمی شوی یا با یزید بیعت می کنی. بغض آل ابی سفیان در نهاد شما آل ابی تراب است و حق این است که نسبت به یکدیگر کینه داشته باشید.»

امام در جواب او فرمود:

«ویلک یا مروان! الیک عنی فانک رجس وانا اهل بیت الطهارة الذین انزل الله عزوجل علی نبیه محمد صلی الله علیه و آله فقال: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا;

وای به تو ای مروان: این را از من داشته باش که تو فردی پلیدی و ما اهل بیت عصمت و طهارتیم که خدای عز وجل درباره آنان فرمود: خداوند اراده کرده است که پلیدی را از شما اهل بیت ببردو شما را پاکیزه سازد.

مروان از کلام امام سر به زیر انداخت و سخنی نگفت و از این که به خواسته خود نرسیده بود، غضبناک نزد ولید رفت و آنچه بین او و امام علیه السلام گذشته بود به وی گفت. (9)

مروان بعدها به خلافت رسید و از کسانی بود که به شیعه سخت گیری می کرد و چون به حکومت رسید هر جمعه بر منبر، علی علیه السلام را لعن و سب می کرد.

عبدالله بن زبیر; الگوی منافقان ریاست طلب
او از مخالفت کنندگان بیعت با یزید و مخیر بین بیعت و مرگ بود. برای رهایی از بیعت از مدینه به مکه پناهنده شد. مخالفت وی با یزید به آن جهت بود که خود داعیه حکومت داشت و با امام حسین علیه السلام هم میانه خوبی نداشت و از ایشان هم حمایت نمی کرد. ابن زبیر به جای پیوستن به کاروان کربلا و اطاعت از امام زمان خویش به تشکیل جبهه ای جدید دست زد و تلاش کرد در ایام حج «امیرالحاج » باشد و مردم را اطراف خود جمع کند. او وقتی از اشتیاق شیعیان و نامه های کوفیان به امام حسین علیه السلام آگاه شد، برای خالی کردن رقیب خود از صحنه و رسیدن به حکومت به آن حضرت چنین گفت:

«اگر من هم در عراق شیعیانی همچون طرفداران شما داشتم، آنجا را ترجیح می دادم.» اما برای آن که متهم نشود، منافقانه اظهار داشت:

البته اگر در حجاز هم بمانی و بخواهی در این جا حکومت تشکیل دهی، علم مخالفت علیه تو برداشته نمی شود.»

امام حسین علیه السلام که از نیت پلید و حرکت منافقانه او آگاه بود، فرمود:

«آگاه باشید که برای او چیزی محبوب تر از این نیست که من از حجاز راهی عراق شوم. او می داند که با وجود من موقعیتی نخواهد داشت و مردم مرا با او عوض نمی کنند. برای این است که دوست دارد، من بروم و میدان برای او خالی شود.» (10)

عمر بن سعد; الگوی دنیاطلبان
او قبل از حادثه عاشورا به علت آن که حکمرانی «ری » را به وی داده بودند، آماده حرکت به سوی آن دیار بود ولی با موقعیت ویژه ای که پیش آمده بود، ابن زیاد به او دستور داد همراه سپاهی متشکل از چهارهزار نفر به سوی امام حسین علیه السلام حرکت کند و مانع ورود امام به کوفه شود و از او برای یزید بیعت بگیرد و در صورت امتناع او را بکشد.

وقتی ماموریت او معلوم شد، عده ای از جمله پسر خواهر او «حمزة بن مغیره » او را از جنگیدن با امام حسین علیه السلام برحذر داشت و اصرار کرد دست خود را به خون آن حضرت نیالاید.

ابن سعد که مردد شده بود، ملک «ری » او را وسوسه می کرد و می گفت:

«ااترک ملک الری والری رغبتی

ام ارجع مذموما بقتل حسین

و فی قتله النار التی لیس دونها

حجاب وملک الری قرة عینی; (11)

مرددم که آیا حکمرانی ری را که آرزوی من است ترک کنم یا از کشتن حسین با همه بدگویی هایی که در پی دارد، برگردم. می دانم که در کشتن او آتشی بی حجاب در انتظار من است اما ملک ری نور چشم من است.»

اوکاملا امام حسین علیه السلام را می شناخت و عقوبت کار خود را می دانست ولی ابن زیاد او را تحریک کرد و راهی مقابله با امام نمود. با استقرار لشکریانش در کربلا شرایط بر اهل بیت علیهم السلام بسیار سخت شد و علاوه بر محاصره آب به وسیله پانصد سواره نظام از روز هفتم مانع حفر چاه توسط آنان نیز شدند. (12)

امام حسین علیه السلام تلاش کرد حتی او را نیز هدایت کند، به این منظور برای ملاقات با او قاصدی فرستاد. امام و او هر کدام با بیست نفر در میان دو لشگر به مذاکره پرداختند. گفت وگوی آنان نکاتی آموزنده دارد زیرا پرده از شخصیت او بر می داشت.

امام با دلسوزی و صمیمیت تمام از وی پرسید:

«ابن سعد! آیا قصد داری با من وارد جنگ شوی؟ از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست، نمی ترسی؟ می دانی من پسر کیستم؟ آیا نمی خواهی با من باشی و آنان را ترک کنی، این باعث قرب به خداست.

او پاسخ داد: می ترسم خانه ام را خراب کنند.

امام فرمود: من خانه ای بهتر از آن را به تو می دهم.

او گفت: می ترسم سرمایه ام را مصادره کنند.

امام پاسخ داد: من بهتر از آن را به تو می دهم. سرمایه ها و باغ ها و کشت های مرغوب.

او بهانه آورد که: عیالم در کوفه اند، می ترسم ابن زیاد آن ها را هلاک کند.

وقتی امام مایوس شد، به عاقبت کار وی اشاره کرد و فرمود:

«جز اندکی از گندم عراق نخواهی خورد.»

او با تمسخر پاسخ داد: جو آن ما را کفایت می کند.» (13)

حب دنیا و طمع حکومت مانع نفوذ کلام امام علیه السلام در دل او شد و همچنان به اجرای دستورات ابن زیاد می اندیشید. او غروب روز تاسوعا پس از نماز عصر حمله خود را به خیمه گاه امام آغاز کرد. و فریاد زد: «یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشری »

امام حسین علیه السلام از او خواست که شب عاشورا را برای نماز و دعا و تلاوت قرآن به آنان فرصت دهد. عمر سعد با شمر مشورت کرد. پس از مذاکره با نیروهای خود به حسینیان آن شب را مهلت داد. (14)

صبح روز عاشورا عمرسعد با سپاهی سی هزار نفره خود را برای حمله آماده کرد. باز امام و یارانش هر آنچه خطبه خواندند و به نصیحت و هدایت آنان پرداختند، اثری نداشت. حتی آن حضرت دوباره شخصا ابن سعد را از کارش منصرف کرد ولی بی فایده بود. سرانجام حمله عمومی را با رها کردن تیری به سمت خیمه گاه سیدالشهداء علیه السلام آغاز کرد و گفت:

«نزد امیر کوفه گواهی دهید که من اولین کسی بودم که تیر انداختم.» (15)

وقتی تمام یاران امام علیه السلام به شهادت رسیدند، به لشکر خطاب کرد:

«قبل از این که به میدان بیاید، تا مشغول وداع با عیال خود است، به او هجوم آورید که اگر فرصت پیدا کند، میمنه و میسره شما را درهم می پیچد.»

آنان با حمله ای گروهی به خیمه گاه تیراندازی کردند که اهل بیت با دیدن تیرهایی که به اطراف آنان اصابت کرد، به خیمه ها پناه بردند و منتظر ماندند که امام علیه السلام چه می کند. امام به میدان رفت و به آنان حمله کرد. (16)

سپاه عمر سعد پس از شهادت امام علیه السلام علاوه بر آن که وسایلش را به تاراج بردند، به خیمه گاه آن حضرت نیز رحم نکردند و همه چیز را غارت کردند.

ابن سعد از آنان خواست تا بر بدن امام حسین علیه السلام اسب بتازند که ده نفر مامور این کار شدند. (17)

سپس دستور داد سرهای شهدا را جدا کنند و بین قبائل مختلف تقسیم کنند تا با این کار به ابن زیاد تقرب پیدا کنند.

پسر سعد برای رساندن سر مبارک امام علیه السلام به ابن زیاد طرحی ویژه ریخت. وقتی در کوتاه ترین زمان سر آن حضرت را در مقابل اطرافیان والی کوفه به وی تحویل داد، گفت:

«املا رکابی فضة او ذهبا

انی قتلت السید المحجبا

وخیرهم من یذکرون النسبا

قتلت خیر الناس اما و ابا;

رکاب مرا از نقره و طلا پر کن. من برترین آقا را کشته ام. کسی که از نظر نسب بهترین انسان هاست. کسی را کشته ام که برترین پدر و مادر را دارد.»

ابن زیاد سخن او را نپسندید و گفت:

«اگر حسین را چنین می شناختی، چرا وی را به شهادت رساندی؟ به خدا سوگند تحفه ای از سوی من به تو نمی رسد.» (18)

همچنان که امام حسین علیه السلام پیش بینی می کرد، او به حکمرانی «ری » هم نرسید و دنیاطلبی و طمعکاری او باعث شد، دنیا و آخرت را از دست بدهد.

انسان در زندگی نیاز به الگو شناسی و الگو پذیری دارد و بهترین الگو ها آن است که با تأسی به آن انسان به کمالات معنوی برسد.

پیامبر اسلام (ص) الگو و اسوه حسنه است و رفتار و کردار حضرت علی اکبر که در اخلاق و منطق شبیه ترین مردم به پیامبر است بهترین الگوی جوانان است.

امروز بهترین کار در کربلا پذیرش الگوی الهی و معنوی مانند حضرت علی اکبر است که دارای صفات کمال و جمال است و شجاع ترین و با اخلاق ترین انسان هاست

نقش الگوهای رفتاری در سبک زندگی اسلامی

نقش الگوهای رفتاری در سبک زندگی اسلامی

يكي از روش‌هاي تربيتي، روش ارايه الگو است. در اين روش انسان‌هاي پاک، موفق و كامل به عنوان نمونه معرفي مي‌شوند و ديگران مي‌توانند از رفتار آنها سرمشق گرفته و مثل آنها شوند. در روان شناسي به اين مسأله توجه شده که انسان احتياج به الگوي رفتار و نمونه عمل دارد. اين مطلب به تجربه نيز ثابت شده است و مي‌بينيم که هر انساني به دنبال الگو مي‌گردد و در پي شخصيت ممتازي است که به او دل بندد و ارادت بورزد. وجود الگوهاي رفتار و شخصيت‌هاي نمونه و مربي، نقش بسيار مهمي در سازندگي انسان‌ها دارد. انسان به طور فطري، نيازمند راهنماست.

هدف اساسي و نهايي تمام پيامبران، تربيت صحيح انسان‌ها براي تکامل و سعادت ابدي است. در اين مسير يکي از روش‌هاي اساسي و راه‌کارهاي عملي، پرورش و تربيت از طريق الگوهاست. با مراجعه به قرآن کريم و روايات وارده از ائمه‌ هدي عليهم السلام مشاهده مي‌شود که به تربيت انسان از اين طريق بسيار تأکيد شده است.

خداوند متعال نسبت به نقش الگو در پرورش انسان‌ها تأکيد ويژه‌اي دارد و در قرآن کريم در موارد متعدد، پيامبران، انسان‌هاي صالح و امت‌ها را به عنوان اسوه و نمونه معرفي کرده است، چنانچه درباره‌ پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله مي‌فرمايد:

لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَ‌سُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْ‌جُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ‌ وَذَكَرَ‌ اللَّـهَ كَثِيرً‌ا؛

براى شما در (سيره‌) رسول خدا سرمشقى نيكوست، (البتّه) براى كسانى كه به خدا و روز قيامت اميد دارند و خدا را بسيار ياد مى‌كنند. (1)

اهل‌ بيت عليهم السلام به تصريح قرآن کريم داراي مقام عصمت بوده و از هرگونه آلودگي پاک و پيراسته مي باشند:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛

خداوند فقط مي‌خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور کند و کاملا شما را پاک سازد. (2)

منظور از تأسي و الگو قرار دادن، حالتي است که انسان، از هر جهت به مقتدايش اقتداي تام و تمام کند. ائمه هدي عليهم السلام تمام شرايط الگو بودن و مقتدا بودن را دارا مي‌باشند و عقل حکم مي‌کند انسان دنباله رو کساني باشد که به گواهي تاريخ و اعتراف دوست و دشمن گوي سبقت را در ميدان کمالات و فضايل و خوبي از همه ربوده‌اند و همه‌ خوبان، پاکان و صاحبان کمال، ريزه خوار سفره خصال نيکوي آنها مي‌باشند. راهبراني که با علم خداداد و لدني کاملا با پيچ و خم راه سعادت آشنايند و خود اين راه را تا آخر پيموده اند و با علم و قدرت الهي، توانايي دستگيري و راهنمايي رهروان اين راه را دارند.

در الگوگيري، حضور يا عدم حضور افراد چندان مهم نيست؛ بلكه چه بسا كساني كه در گذشته‌اي دور زندگي مي‌كردند، بهتر از بسياري از مصاحبان بتوانند الگو واقع شوند. گذشت زمان هم چيزي را عوض نمي‌كند؛ زيرا محور اصلي در الگوگيري، اصول كلي تربيتي و ارزش‌هاي اخلاقي است كه با مرور زمان، پوسيده و كهنه نمي‌شود. چنانچه مقام معظم رهبري در اين باره مي‌فرمايند:

من معتقدم که براى جوان مسلمان، به خصوص مسلمانى كه با زندگى ائمّه اطهار عليهم السلام و خاندان پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله و مسلمانان صدر اسلام آشنايى داشته باشد، پيدا كردن الگو مشكل نيست و الگو هم كم نيست. البته در زمان خودمان هم الگو داريم. امام راحل الگوست. اين جوانان بسيجى ما الگو هستند؛ هم كسانى كه شهيد شدند و هم كسانى كه امروز زنده‌اند. البته طبيعت انسان اين‌ گونه است كه درباره‌ كسانى كه رفته‌اند و شهيد شده‌اند، راحت‌تر حرف مي‌زند. ببينيد چه الگوهايى مى‌شود پيدا كرد. (3)

امروزه سردمداران نظام هاي استکباري جهت دست يافتن به اهداف سياسي، اقتصادي و فرهنگي استعماري خود از طريق به کارگرفتن تمام امکانات تبليغي به معرفي الگوهاي دروغيني مي‌پردازند که جز به فساد و تباهي کشاندن نيروهاي خلاق ساير جوامع و يا حداقل سرگرم ساختن قشرهاي تأثيرگذار اين جوامع به کارهاي غير مفيد و غيرلازم نتيجه‌اي در پي ندارند. آنان اغلب از اين راه به همواره ساختن زمينه اجراي نقشه‌هاي شوم خود مي‌پردازند تا از طريق مشغول ساختن قشرهاي سرنوشت ساز ساير جوامع، خود در عرصه‌هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي زمام امور آنان را در دست بگيرند.

حاکمان نظام‌هاي سرمايه‌داري در راستاي تکميل نيت پليد خويش، به موازات معرفي الگوهاي دروغين و تبليغ و ترويج آنها، شخصيت‌هاي برجسته ساير جوامع را که بهترين مصداق الگوهاي برتر هستند، از طرق مخلتف از ديدرس افراد جامعه خارج مي‌سازند. اين کار را گاهي از طريق تخريب ارزش‌هاي بومي و اعتقادات پذيرفته شده مردم جامعه يا ترور شخصيت افراد برجسته و الگو انجام مي‌دهند. در نتيجه، اندک اندک اقشار مختلف، به ويژه قشر جوان جوامع تحت تأثير تبليغات استعمارگران به اين الگوهاي دروغين گرايش پيدا کرده و به تدريج از اصول و ارزش‌هاي فکري و فرهنگي خود فاصله مي‌گيرند و پس از اندک زماني تمام دستاوردهاي فرهنگي و فکري اين گونه جوامع در مقابل فرهنگ مهاجم استکبار جهاني رنگ مي‌بازد و زمينه‌ استيلاي همه جانبه‌ استکبار جهاني تحقق پيدا مي‌کند.

امروز هوشياري در برابر توطئه‌هاي شوم دشمنان از يک سو و معرفي اسوه‌هاي حقيقي که ائمه هدي عليهم السلام والاترين مصاديق آن هستند از سوي ديگر، وظيفه‌اي است که بر عهده هر انسان مومن و متعهد است. اهميت اين موضوع آن‌جايي خودنمايي مي‌کند که عدم وجود مصداق‌ها و الگوهاي روشن و مناسب در سبک زندگي، مي‌تواند ورود سبک زندگي بيگانه و در نتيجه تغيير سبک زندگي انسان را در پي داشته باشد. يعني وقتي شخصي نمي‌تواند نيازهايش را در چارچوب سبک زندگي اسلامي برطرف سازد، به سوي سبک زندگي غربي سوق پيدا مي‌کند.

هر جامعه‌اي بايد براي حفظ هويت بومي و فرهنگ اصيل خود، شيوه و سلوک متناسب با اعتقادات مردمي و باورهاي ديني را ترويج نمايد و روش زندگي بومي و سبک حيات خاص خود را در بين مردم دروني سازد تا از تهاجم فرهنگ و ارزش‌هاي بيگانه جلوگيري نمايد.

اقتدا و تاسي به الگوهاي رفتاري امري است که در نهاد انسانها به طور غريزي و فطري وجود دارد و هر فرد و جامعه‌اي نيز در پي آن است که با يافتن الگوهايي بتواند با سرمشق قرار دادن آنها راه سعادت و کمال را بپيمايد. هر چند همگي تلاش مي‌کنند که در اين راه بهترين گزينه را انتخاب نمايند؛ ولي گاه به علت نا آشنايي با معيارهاي درست و مناسب در اين انتخاب سرنوشت ساز به خطا مي‌روند. از اين رو هر جامعه‌اي مي‌کوشد تا براي قشرهاي مختلف خود الگوهاي مناسب بپرورد و آينده خود را زنده کند. بسياري از جوامع به علت نفوذ الگوهاي نا مناسب به فساد و تباهي کشيده شده‌اند. جامعه اسلامي ما نيز از اين خطر بزرگ ايمن نمانده هر روز شاهد هجوم بي امان الگوها، مدها و هزاران ويروس فرهنگي ديگر است.(4)

ائمه هدي عليهم السلام نه تنها الگو و نمونه يک انسان کاملند که هر يک از آن بزرگواران بسته به شرايط زمان و مکان، الگويي از صفات بارز انساني‌اند، در مکتب اهل بيت عليهم السلام انتخاب الگوي صحيح مترادف با آموختن دانش است. چنانچه مولاي متقيان علي عليه السلام مي‌فرمايند:

کسي که عبرت مي‌آموزد، آگاهي مي‌يابد و آن که آگاهي يابد مي‌فهمد و آن که بفهمد دانش آموخته است. (5)

آن حضرت در کلامي ديگر الگوها را بسيار و الگوپذيران را اندک مي‌شمارند و اشاره مي‌کنند که :

مؤمن با چشم عبرت و الگوگيري به دنيا مي‌نگرد. (6)

در عبارتي ديگر آن امام همام اهميت اتخاذ الگوي مناسبت در زندگي را چنين بيان مي‌نمايند:

خوشا به حال آن کس که خود را کوچک مي‌شمارد، کسب و کار او پاکيزه است و جانش پاک، اخلاقش نيکوست و مازاد مصرف زندگي را در راه خدا بخشش مي‌کند. زبان را از زياده گويي باز مي‌دارد و آزار او به مردم نمي‌رسد. (7)

امروزه براي انسان‌هايي که ايمان در زندگي آنها نقش دارد، معارف ناب اهل بيت عليهم السلام الگوهايي کامل از بصيرت، واقع‌نگري، خودشناسي، خودسازي، روابط فردي و اجتماعي، محبت، صفا و صميميت، دانش، ادب، انديشه، سعه صدر، گشاده‌رويي، اعتدال، پشتکار، تلاش، پاکدامني و هزاران صفات الهي ديگر ارائه مي‌دهد؛ الگوهايي که تا ابد ماندگار خواهد بود و چراغي است فرا روي آنها که طالب حقيقت و کمال‌ هستند. الگوهايي که در هر زمان و در هر مکان قابل ارائه‌اند. پس بر ماست که طبق سفارش قرآن کريم الگوهاي واقعي را شناسايي کرده به آنها تأسي نماييم و از هر گونه هتک و تعرض به آنها پاسداري کنيم تا جامعه‌اي ايده آل و آرماني داشته باشيم.

پي‌نوشت‌ها:

1. احزاب / 21.

2. احزاب / 33.

3. بيانات امام خامنه‌اي (مدظله‌العالی)، 77/2/7.

4. سيد حسين اسحاقی، جام عبرت، ص 194.

5. نهج البلاغه، حکمت 208.

6. همان، حکمت 367.

7. همان، حکمت 123.