برگزاری مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س)درجهادکشاورزی شهرستان ماهنشان

برگزاری کلاس آموزشی وفقهی مسائل پیرامون زکات درروستای آقکندشهرستان ماهنشان

دیدارباامام جمعه شهرستان ماهنشان وشهردندی به مناسبت هفته منابع طبیعی

صفات برجسته مومنان و رستگاران در سوره مومنون

صفات برجسته مومنان و رستگاران در سوره مومنون

خداوند در سوره مومنون آیات 1 تا 11 می فرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم قد أفلح المؤمنون* الذین هم فى صلاتهم خاشعون* و الذین هم عن اللغو معرضون * و الذین هم للزکاة فاعلون* و الذین هم لفروجهم حافظون *إلا على أزوجهم أو ما ملکت أیمانهم فإنهم غیر ملومین* فمن ابتغا وراء ذلک فأولئک هم العادون * و الذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون* و الذین هم على صللتهم یحافظون* أولئک هم الورثون*الذین یرثون الفردوس هم فیها خلدون؛به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، مؤمنان رستگار شدند. آنها که در نمازشان خشوع دارند و آنها که از لغو و بیهودگى روی گردانند و آنها که زکات را انجام مى دهند و آنها که دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مى کنند، تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند که در بهره گیرى از آنها ملامت نمى شوند و هر کس غیر این طریق را طلب کند تجاوزگر است و آنها که امانت ها و عهد خود را مراعات مى کنند و آنها که از نمازها مواظبت مى نمایند، (آرى) آنها وارثانند، که بهشت برین را ارث مى برند و جاودانه در آن خواهند ماند.»
صفات برجسته مؤمنان
مى فرماید: «مؤمنان رستگار شدند و به هدف نهایى خود در تمام ابعاد رسیدند.» (قد افلح المؤمنون) افلح از ماده فلح و فلاح در اصل به معنى شکافتن و بریدن است سپس به هر نوع پیروزى و رسیدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است. در حقیقت افراد پیروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر مى دارند و راه خود را به سوى مقصد مى شکافند و پیش مى روند. البته فلاح و رستگارى معنى وسیعى دارد که هم پیروزی هاى مادى را شامل مى شود و هم معنوى را و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است. پیروزى و رستگارى دنیوى در آن است که انسان آزاد و سربلند، عزیز و بى نیاز زندگى کند و این امور جز در سایه ایمان امکان پذیر نیست و رستگارى آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار، در میان نعمت هاى جاویدان، در کنار دوستان شایسته و پاک و در کمال عزت و سربلندى به سر برد.
نماز
سپس به بیان این صفات پرداخته و قبل از هر چیز انگشت روى نماز مى گذارد و مى گوید: «آنها کسانى هستند که در نمازشان خاشعند.» خاشعون از ماده خشوع به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمى در انسان پیدا مى شود و آثارش در بدن ظاهر مى گردد. در اینجا قرآن کریم اقامه صلوة (خواندن نماز) را نشانه مؤمنان نمى شمارد بلکه خشوع در نماز را از ویژگی هاى آنان مى شمرد، اشاره به اینکه نماز آنها الفاظ و حرکاتى بى روح و فاقد معنى نیست بلکه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنها پیدا مى شود که از غیر او جدا مى گردند و به او مى پیوندند، چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار مى شوند که بر تمام ذرات وجودشان اثر مى گذارد، خود را ذره اى مى بینند در برابر وجودى بى پایان و قطره اى در برابر اقیانوسى بیکران. لحظات این نماز هر کدام براى او درسى است از خودسازى و تربیت انسانى و وسیله اى است براى تهذیب روح و جان.
خشوع
دومین صفتى را که بعد از صفت خشوع براى مؤمنان بیان مى کند این است که: «آنها از هر گونه لغو و بیهودگى روی گردانند.» در واقع تمام حرکات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مى کند، هدفى مفید و سازنده چرا که لغو به معنى کارهاى بى هدف و بدون نتیجه مفید است. در حقیقت لغو همان گونه که بعضى از مفسران بزرگ گفته اند هر گفتار و عملى است که فایده قابل ملاحظه اى نداشته باشد. البته لغو تنها شامل سخنان و افعال بیهوده نمى شود بلکه افکار بیهوده و بى پایه اى که انسان را از یاد خدا غافل و از تفکر در آنچه مفید و سازنده است به خود مشغول مى دارد همه در مفهوم لغو جمع است. در واقع مؤمنان آنچنان ساخته شده اند که نه تنها به اندیشه هاى باطل و سخنان بى اساس و کارهاى بیهوده دست نمى زنند بلکه به تعبیر قرآن از آن معرض و روی گردانند.
زکات
در آیه بعد به سومین صفت مؤمنان راستین که جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره کرده مى گوید: «آنها کسانى هستند که زکات را انجام مى دهند.» زکات منحصرا به معنى زکات واجب نیست بلکه زکات هاى مستحب در شرع اسلام فراوان است، آنچه در مدینه نازل شد زکات واجب بود ولى زکات مستحب قبلا نیز بوده است. چهارمین ویژگى مؤمنان را مسئله پاکدامنى و عفت به طور کامل و پرهیز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده، چنین مى گوید: آنها کسانى هستند که فروج خویش را از بى عفتى حفظ مى کنند مگر نسبت به همسران و کنیزانشان که در بهره گیرى از آنها هیچ گونه ملامت و سرزنش ندارند. از آنجا که غریزه جنسى سرکش ترین غرایز انسان است و خویشتن دارى در برابر آن نیاز به تقوى و پرهیزگارى فراوان و ایمان قوى و نیرومند دارد در آیه بعد بار دیگر روى همین مسئله تاکید کرده و مى گوید: هر کس غیر این طریق را (جهت بهره گیرى جنسى) طلب کند تجاوزگر است.
حفظ و اداى امانت
سپس به پنجمین و ششمین صفت برجسته مؤمنان اشاره کرده، مى گوید: «آنها کسانى هستند که امانت ها و عهد خود را مراعات مى کنند.» حفظ و اداى امانت -به معنى وسیع کلمه- و همچنین پایبند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است. در مفهوم وسیع امانت، امانت هاى خدا و پیامبران الهى و همچنین امانت هاى مردم جمع است، نعمت هاى مختلف خدا هر یک امانتى از امانات او هستند، آئین حق، کتب آسمانى، دستورالعمل هاى پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پست ها و مقام ها، همه امانت هاى اویند که مؤمنان در حفظ و اداى حق آنها مى کوشند تا در حیاتند از آن پاسدارى مى کنند و به هنگام ترک دنیا آنها را به نسل هاى برومند آینده خود مى سپارند و چنین نسلى را براى پاسدارى آن تربیت مى کنند.
محافظت بر نمازها
بالاخره در نهمین آیه آخرین ویژگى مؤمنان را که محافظت بر نمازها است بیان کرده مى گوید: «آنها کسانى هستند که در حفظ نمازهاى خویش مى کوشند.» جالب اینکه: نخستین ویژگى مؤمنان را خشوع در نماز و آخرین صفت آنها را محافظت بر نماز شمرده است، از نماز شروع مى شود و به نماز ختم مى گردد چرا که نماز مهم ترین رابطه خلق و خالق است. نماز برترین مکتب عالى تربیت است. نماز وسیله بیدارى روح و جان و بیمه کننده انسان در برابر گناهان است. خلاصه نماز هر گاه با آدابش انجام گیرد زمینه مطمئنى براى همه خوبی ها و نیکی ها خواهد بود.
بعد از ذکر این صفات ممتاز، نتیجه نهایى آن را به این صورت بیان مى کند: آنها وارثانند. همان وارثانى که فردوس و بهشت برین را به ارث مى برند و جاودانه در آن خواهند ماند («الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون»). فردوس در اصل -به گفته بعضى- یک لغت رومى است و بعضى آن را عربى و بعضى اصل آن را فارسى مى دانند و به معنى باغ است یا باغ مخصوصى که تمام نعمت ها و مواهب الهى در آن جمع است و به همین جهت مى توان آن را به عنوان بهشت برین (بهترین و برترین باغ هاى بهشت) نامید. تعبیر به ارث بردن ممکن است اشاره به این باشد که مؤمنان بدون زحمت به آن مى رسند همانند ارث که انسان زحمتى براى آن نکشیده است. درست است که نائل شدن به مقامات عالى بهشت، بسیار تلاش و کوشش و پاکى و خودسازى مى خواهد ولى آن پاداش عظیم در مقابل این اعمال ناچیز به قدرى زیاد است که گویى انسان بى زحمت به آن رسیده است. انتخاب فعل ماضى «افلح» در مورد رستگارى مؤمنان براى تاکید هر چه بیشتر است یعنى رستگارى آنها آنقدر مسلم است که گویى قبلا تحقق یافته و ذکر کلمه «قد» قبل از آن نیز تاکید دیگرى براى این موضوع است. تعبیراتى همچون «خاشعون»، «معرضون»، «راعون» و «یحافظون» ... (به صورت اسم فاعل یا فعل مضارع) همه دلیل بر آن است که برنامه هاى مؤمنان راستین در این اوصاف برجسته موقتى و محدود نیست بلکه مستمر و دائمى است.

صفات مومنان

اانسان ها از دیدگاه قران به چهار دسته تقسیم می شوند:

مومن - کافر - مشرک - منافق

انسان های مومن

کلمه "  مومن " اسم فاعل از باب " افعال " و به معنای " ایمان آورنده " است. و به کسی گفته می شود که به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و فرستادگانش ایمان داردوَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ   :  و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ایمان آورده‏اند. سوره بقره آیه ۲۸۵  

مومن کسی است که اعتقاد به یگانگی خدا داشته باشد و شعار توحیدی او " لا اله الا الله " است.

مومن کسی است که به آنچه بر پیامبر ما نازل شده است و به آنچه پیش از او نازل شده است یقین دارد.

در قرآن آیات زیادی وجود دارد که صفات مومنین و عاقبت کار آنها را بیان می کند.

1.مومنین کسانی هستند که همواره به یاد خدا هستند و اموال و فرزندان آنها را از یاد خدا غافل نمی کند.

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ

اى كسانى كه ایمان آورده‏اید [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند و هر كس چنین كند آنان خود زیانكارانند .سوره منافقون آیه ۹

2.مومنین کسانی هستند که نه تنها با یاد خدا دلهایشان آرامش می یابد.

الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ  : همان كسانى كه ایمان آورده‏اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏گیرد آگاه باش كه با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابد. سوره رعد آیه ۲۸

بلکه با یاد خدا ترسان نیز می شوند

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ : مؤمنان همان كسانى‏اند كه چون خدا یاد شود دلهایشان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توكل مى‏كنند. سوره مومنون آیه ۲

در تفسیر این دو سوره نظریات مختلفی ابراز شده که مهمترین آن به نظر بنده  بیان حضرت جوادی آملی است که می فرماید:

همان طور که کودک در خانه با یاد پدر و با مشاهده او در منزل به آرامش دست می یابد ـ زیرا ازاین که یک بزرگتری بالا سر اوست احساس امنیت می کند ـ  دچار تپش نیز می شود  زیرا اگر دست از پا خطا کند دچار عقوبت و سرزنش پدر می شود ـ انسانی که در زندگی به یاد خداست اینگونه است زیرا اگر در محضر خدا معصیت کند خشم او را بر می انگیزاند و زمینه را برای عذاب خود فراهم می کند و اگر نیکی کند بهشت و نعمت خدا را برای خود می خرد

3.اهل ایمان کسانی هستند که نماز اقامه می کنند:

قُل لِّعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُواْ یُقِیمُواْ الصَّلاَةَ   : به آن بندگانم كه ایمان آورده‏اند بگو نماز را بر پا دارند. سوره ابراهیم آیه ۳۱

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ : همانان كه نماز را به پا مى‏دارند و از آنچه به ایشان روزى داده‏ایم انفاق مى‏كنند. سوره انفال آیه ۳

بر طبق آیاتی که به عنوان نمونه ذکر شد مومنان نه تنها خود نمازمی خوانند بلکه برپادارنده و زنده کننده فریضه نماز هستند و همگان را به اقامه نماز دعوت می کنند.

لازم به ذکر است که صرف اقامه نماز نشانه مومن بودن نیست بلکه خشوع و توجه به معنای بلند نماز و ویژگیهای مومنان است..

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ : به راستى كه مؤمنان رستگار شدند*همانان كه در نمازشان فروتنند . سوره مومنون آیات ۱ و۲

شخص مومن به هنگام نماز ان چنان حالت توجه به پروردگار پیدا میکند که از غیر خدا جدا می شود .

نمونه بارز چنین شخصیتی علی علیه السلام است که وقتی به نماز می ایستاد آن چنان غرق عظمت علی می شوند که تیر را از پای حضرتش در می آورند و متوجه نمی شوند.

4.مومنان کسانی هستند هنگامی که آیات الهی بر آنان خوانده می شود بر ایمانشان افزوده می شود و بر پروردگار خود توکل می کنند

وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ  : چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توكل مى‏كنند. قسمتی از سوره انفال آیه ۲

در وصف مومنان در نهج البلاغه آمده که : خدا آنقدر در وجود آنان مهم است که هر اتفاقی در زندگیشان بیفتد برای آنها کوچک است.

اینکه چرا ائمه و بزرگان دینی ما با اینکه همسر و فرزندان آنها که نزدیک ترین فرد نزدشان بودند به آنها خیانت می کردند ولی از پای در نمی آیند باید گفت آنها خود را متعلق به خداوند و قدرت لایزال الهی می دانند . یعنی معتقدند اگر قرار است بترسیم تنها از تو می ترسیم و اگر بخواهیم به کسی امید داشته باشیم تنها به تو امید داریم . ما نیز اگر به این دو امر توجه داشته باشیم در امید ها و نا امید ها ُ شادی ها و غمها رو به خدا خواهیم آورد و تحمل مصائب و سختی ها بر ما آسان می گردد.

و این است صفات واقعی مومنان که همواره بر خدا توکل کرده هرگز از رحمت الهی نا امید نمی گردند .

هِ وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ  : دو از رحمت‏خدا نومید مباشید زیرا جز گروه كافران كسى از رحمت‏خدا نومید نمى‏شود. قسمتی از سوره یوسف آیه ۸۷

5.مومنان در راه خدا انفاق می کنند

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ  :

همانان كه نماز را به پا مى‏دارند و از آنچه به ایشان روزى داده‏ایم انفاق مى‏كنند. سوره انفال آیه ۳

آنها در انفاق خود نه ولخرجی می کنند و نه بخل می ورزند بلکه حد وسط را برگزیدند..

 وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَكَانَ بَیْنَ ذَلِكَ قَوَامًا  - سوره فرقان آیه  ۶۷

و وقتی به کسی صدقه ای می دهند آن را با منت و آزار باطل نمی کنند و برای خود نمایی به مردم مال خود را انفاق نمی کنند بلکه در کار خود اخلاص دارند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى - سوره بقره آیه ۲۶۴)

مومنان کسانی هستند که امانت ها و وعده های خود را مراعات می کنند .6

  وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ

آنان كه امانتها و پیمان خود را رعایت مى‏كنند. سوره مومنون آیه ۸

منظور از امانت امانت های خداو پیامبران و امامان و مردم است . همه نعمت های خداوندی

 - آیین حق کتب آسمانی ـ دستورالعمل های پیشوایان - اموال

 فرزندان - پست و مقام امانتند که مومنان در حفظ و ادای آن کوشا هستند و مرتکب خیانت در امانت نمی شوند.

"عهد " تمام عهد و قرار دادهای انسان چه حقوقی و چه اخلاقی و چه الهی را در بر می گیرد.

عهد های حقوقی همان قرار دادهای روزمره بین مردم ُ بیع و اجاره و مزارعه و ... است.

عهد های اخلاقی همان تعهد های اخلاقی است . همان قراردادهایی است که در روابط اجتماعی بین افراد انسانی می باشد.

و عهد الهی همان است که در سوره اعراف آیه ۱۷۳ آمده است:

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ  : و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت كه آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم.سوره اعراف آیه172

الف: صفات فردی:

1.خشوع در نماز

«الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»

 یعنی: «مؤمنین كسانی هستند كه در نماز خویش خاشع و فروتن هستند و دیده بر سجده‌گاه خود دارند و به این سو و آن سو نمی‌نگرند و دلشان در گرو مهر و عشق به خداست..

دوری از گفتار و عملكرد بیهوده.2

 «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

» مردم با ایمان كسانی هستند كه از هر گفتار و نوشتار و عملكرد بیهوده و بی‌ثمر و بی‌اهمیت روی می‌گردانند. چراكه به باور آنان چنین گفتار و كردار بیهوده و زشت و ناپسند است و باید از آن دوری جست.

 پاكدامنی.3

: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» آنان (مؤمنان) كسانی هستند كه دامن خویش را حفظ می‌كنند، منظور از حفظ دامن خویش، این است كه رابطة جنسی آنان تنها در قلمرو خانه و خانواده، و در چهارچوب مقررات شرعی و اخلاقی و انسانی است. و هرگز خود را با پستی و زشتی گناه آلوده نساخته، و دامان به حرام و گناه نمی‌آلایند، و چشم و دل و جسم را از حرام حفظ می‌كنند.
 4.دوری از بدگمانی، غیبت، بدگوئی، تجس
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»[2] ترجمه: «ای كسانی‌كه ایمان آورده‌اید دوری گزینید از بعضی گمان‌های (بد)، كه آن گمانها گناه است، و تجسس در عیوب دیگران نكنید (از چیزهائی كه از بدی ایشان بر شما پنهان است) و غیبت و بدگوئی از یگدیگر نكنید.
 مقام تسلیم.5
مؤمن تمام امور وجودی خود را به اختیار خداوند واگذار می‌كند و در قرآن كریم، حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ از خداوند چنین مقامی را می‌طلبد «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ»[3]
6.مقام یقین
مؤمن اعتقاد جازم نسبت به اصول دین و فروع دین دارد، مثلاً ممكن نیست انسان اعتقاد قطعی بروز حساب داشته باشد، و همواره آن روز را در خاطر داشته و بیاد آن باشد در عین حال پاره‌ای گناهان را مرتكب شود (و بالاخرة هم یوقنون) چنین كسی نه تنها مرتكب گناه نمی‌شود بلكه از ترس، بقرق گاه‌های خدا، نزدیك هم نمی‎گردد.
 تواضع و فروتنی، .7

«الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»

[4] (آنان بر روی زمین متواضعانه راه می‌روند.)
 حلم و بردباری.8

: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»

[5] (و زمانی كه جاهلان، به آنان خطاب ـ جاهلانه ـ كنند با سلام و بیان خوش جواب دهند.)
 شب زنده‌داری.9

 «وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً

»[6] (و آنان كه شب را برای پروردگارشان به روز می‌آورند در حالی كه سجده كننده و قیام كننده هستند.)
 10.توحید خالصانه

«وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»

[7] كسانی هستند كه با خدا معبود دیگری را نمی‌پرستند.
 11.كریمانه از لغو گذشتن

«وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً»

[8] و چون با لغو مواجه شوند، بزرگوارانه از آن می‌گذرند.
 تدّبر در آیات الهی.12

[9] «وَ الَّذِینَ إِذا ذُكِّرُوا بآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً»

و كسانی هستند كه چون به آیات پروردگارشان تذكر داده شوند همچون كرها و كورها بر آن آیات نمی‌افتند

ب: رفتارهای (خصوصیات) اجتماعی

هجرت و جهاد

 «الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»

[10] كسانی كه ایمان آ‌وردند مهاجرت كردند و جهاد نمودند در راه خدا با مالها و جانهای خود، بزرگترین درجه را نزد خداوند دارند و آنان خود رستگارانند.
شهادت طلبی

 و لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لكِنْ لا تَشعُرُونَ»[11] و نگوئید دربارة كسانی كه در راه خدا كشته شده‌اند مردگانند بلكه زنده‌گانند اما شما نمی‌فهمید.

 

انتخاب دوست

لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقیةً وَ یُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»[12] نباید مؤمنان كافران را دوست خود گیرند، و هر كس چنین كرد چیزی پیش خدا ندارد، مگر آنكه از ایشان تقیه كند، یك تقیه مصلحتی و بظاهر، برای مدتی دوستی كنید و خداوند شما را از خود می‌ترساند، و به سوی خداوند است بازگشت..
 امر به معروف و نهی از منكر

[13] «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ، بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»

مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یكدیگرند، همدیگر را به كار نیكو امر و از كار زشت باز می‌دارند.
 پرداخت زكاة

«وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ»

[14] مردم با ایمان كسانی هستند كه زكات و حقوق مالی خویش را می‌پردازند
 دوری از ربا

[15]«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»

ای مؤمنان ربا را چند برابر نخورید و تقوای الهی داشته باشید، شاید رستگار شوید..
 امانت‌داری

[16] «وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»

مردم با ایمان كسانی هستند كه رعایت‌گر امانت‌های مردم و عهد و پیمانهای خود با دیگران‌اند.

از این روهم به ویژگی امانت و امانت‌داری آراسته‌اند و هرگز دست و دل و دیده به خیانت باز نمی‌كنند و هم در زندگی خویش از عهد شكنی به دوراند و به پیمان‌های خود وفا می‌كنند..
با توجه به مطالب مذكور روشن می‌شود، مؤمن كسی است كه اعتقاد قلبی به دستورات خداوند داشته باشد و در این صورت است كه محبوب خداوند تعالی می‌گردد و زندگی نیكو و سعادت‌مندی خواهد داشت. كه به آن ها عمل كنند.

«و من یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْرا(17)

هركس تقوای الهی پیشه كند (خدا ترس و پرهیزگار باشد) خداوند راه بیرون شدن (از عهدة گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او می‌گشاید. و از جایی كه گمان نبرد به او روزی عطا كند و هركه (در هر امری) بر خدا توكل كند خدا او را كفایت خواهد كرد كه خدا امرش (بر همه عالم) نافذ و رواست و بر هر چیز قدر و اندازه‌ای مقرر داشته است


[1] . سورة انعام، آیة 122

.
[2] . سورة حجرات، آیة 12.
[3] . سورة بقره، آیة 128.
[4] . سورة‌فرقان، آیة 63.
[5] . سورة‌فرقان، آیة 63.
[6] . سورة‌فرقان، آیة 64.
[7] . سورة‌فرقان، آیة 68.
[8] . سورة‌فرقان، آیة 72.
[9] . سورة فرقان، آیة 73.
[10] . سورة‌ توبه، آیة 20.
[11] . سورة بقره، آیة 154.
[12] . سورة‌ آل‌عمران، آیة 28.
[13] . سورة‌ آل‌عمران، آیة 130.
[14] . سورة مؤمنون، آیة 4.
[15] . سورة‌آل‌عمران، آیة 130.
[16] . سورة مؤمن، آیة 8.
[17] . سورة طلاق، آیات 2و3.

 

پنج ویژگی مبلغ دینی در قرآن

پنج ویژگی مبلغ دینی در قرآن

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نوشتار حاضر برگرفته از بیانات آیة‏الله ناصر مكارم شیرازی در نشستی با فضلا و طلاب حوزه علمیه است «یا أیهاالنبیُّ إنّا ارسلناك شاهدا و مبشرا وَ نَذیرا* وَداعِیا الی الله بإذْنِه وَسِراجا مُنیرا* وَ بَشِّرِالمؤمنینَ بِاَنَّ لَهُم مِنَ‏اللّه فضلاً كبیرا» (1)

در تفسیر «درّالمنثور» سیوطی كه از معروف  ­ترین تفاسیر روایی عامه است، در روایتی از ابن‏عباس درباره این آیات آمده است:

زمانی كه پیامبر صلی‏الله‏علیه ‏و‏آله، «علی» علیه‏السلام و «معاذ» را مأموریت داد كه برای تبلیغ به سوی یمن بروند، فرمودند:

 انطلقا، فبشّرا و لاتنفّرا، و بشّرا و لاتعسرا...؛ شما برای تبلیغ به یمن سفر كنید، توجه داشته باشید، باید مردم را بشارت دهید، جاذبه داشته باشید، دافعه نداشته باشید و كار را بر مردم مشكل نكنید. (2)

یَمَن كشوری بود كه مردمش آمادگی خوبی برای پذیرش اسلام داشتند، لذا پیغمبر اكرم صلی‏الله‏علیه ‏و ‏آله اهمیّت زیادی به آن كشور كه از مراكز بزرگ تمدن كهن بشر در دنیا بود، می‏داد.

این آیات پنج صفت برای پیامبر به عنوان صفات مبلِّغ بیان كرده است. این صفات را پیامبر در بالاترین مرتبه داراست و مبلّغان دیگر در حد توان و قابلیّتشان.

1. حضور در اجتماع و شاهد و مراقب بودن

«اِنّا ارسلناك شاهدا»؛ ما تو را شاهد قرار دادیم. شهود پیامبر به اعمال اُمّت چگونه است؟

یك قسم از شهود پیامبر صلی‏الله‏علیه ‏و‏آله، شهود و نظارت ظاهری بود، ایشان مواظب رفتار و اعمال مردم بود و هرگاه تخلفی را مشاهده می‏كرد تذكر می‏داد.

قسم دیگر، شهود اعمال است، اعمال بر پیغمبر اكرم صلی‏الله‏علیه و‏آله عرضه می‏شود، چه این اعمال در خفا یا آشكار انجام شده باشد.

پس یكی از صفات مبلّغ، شاهد و مراقب بودن است، مبلغ باید در منطقه تبلیغی خود مراقب گناهان و انحرافاتی كه احیانا وجود دارد، باشد و تذكر دهد. هم‏چنین برای رفع كمبودها و نارسایی‏ها، چاره اندیشی كند.

حوزه علمیه قم نیز به عنوان مركزی كه تبلیغ و ترویج احكام دین را برعهده دارد، باید به وضع فرهنگی جامعه مراقبت كند و ناهنجاری‏هایی را كه پیدا شده برطرف سازد.

خوشبختانه معارف دینی با بحث‏های منطقی و عقل پسند و دنیا پسند بیان شده است، بنابراین باید كل حوزه علمیه از مراجع گرفته تا طبقات دیگر در اجتماع حضور داشته باشند.

2و3. بشارت و جاذبه داشتن همراه انذار

«و مبشرا»؛ مردم را بشارت دهید و آن‏ها را تشویق كنید، جاذبه داشته باشید، آن‏ها را به طرف خودتان بكشید.

«فبشِّرا و لاتُنَفِّرا»؛ نباید سخن و عمل و رفتار و خُلق و برخورد مبلغ باعث تنفر و فرار مردم شود.

روحانی باید محبوب و پناه‏گاه و حلاّل مشكلات مردم باشد، در عین حال بدون آن‏كه نفرت ایجاد كند، نذیر هم باشد.

 مثل یك طبیب دلسوز، مردم را امیدوار كند. بیشترین درمان روحیه دادن به بیمار است، طبیب، اوّل به بیمارش امید می‏دهد، آن‏گاه می‏گوید، اگر مراقبت نكنی بیماری تو شدّت می‏گیرد.

 [در تفسیر نمونه آمده است:] بشارت و انذار همه جا باید توأم با هم و متعادل با یكدیگر باشد؛ چرا كه نیمى از وجود انسان را علاقه جلب منفعت و نیم دیگرى را دفع مضرت تشكیل مى‏دهد، "بشارت" انگیزه بخش اول است و "انذار" انگیزه بخش دوم، و آنها كه در برنامه‏هاى خود تنها روى یك قسمت تكیه مى‏كنند انسان را به حقیقت نشناخته‏اند و انگیزه‏هاى حركت او را مورد توجه قرار نداده‏اند. (3) "تشویق" و"تهدید" بخش مهمى از انگیزه‏هاى تربیتى و حركتهاى اجتماعى را تشكیل مى‏دهد، آدمى هم باید در برابر انجام كار نیك «تشویق» شود، و هم در برابر كار بد، «كیفر» بیند تا آمادگى بیشترى براى پیمودن مسیر اول و گام نگذاردن در مسیر دوم پیدا كند.

"تشویق" به تنهایى براى رسیدن به تكامل فرد یا جامعه كافى نیست، زیرا انسان در این صورت مطمئن است انجام گناه خطرى براى او ندارد. (4)

4. دعوت به سوی خدا با سخن و عمل

«و داعیا إلی اللّه باذنه»؛ همه كوشش‏ها باید منتهی به دعوت الی‏الله باشد، گفتار و عمل و ذكر مصیبت‏ها همه باید دعوت الی‏الله باشد. از روی حساب دعوت به سوی خدا كنیم و در مسیر مسایل واقعی حركت كنیم.

[در تفسیر نمونه آمده است:] با اینكه همه كارهاى پیامبر ص به اذن و فرمان خدا است در اینجا تنها برنامه «دعوت» مقید به اذن پروردگار شده، و این به خاطر آن است كه مشكلترین و مهمترین كار پیامبران همان دعوت به سوى خدا است چرا كه باید مردم را در مسیرى بر خلاف هوسها و شهوات سیر دهد و در این مرحله باید اذن و فرمان و یارى خدا باشد تا به انجام رسد، ضمنا روشن شود كه پیامبر از خود چیزى ندارد و آنچه مى‏گوید به اذن خدا است. (5)

5. چراغی روشن کننده

«و سراجا منیرا»؛ انسان باید سراج منیر باشد. پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سراج منیر است. روحانی نیز كه مشی او در زندگی، طریق پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است، باید اخلاقش و زندگی‏اش و رفتارش و خانواده و بچه‏هایی كه تربیت كرده همه این‏ها به گونه‏ای باشد كه در مقام مواجهه، مخاطب از مشاهده وضع روحانی، به سوی خدا سوق پیدا كند.

شما اگر در شب تاریك، در بیابانی چراغی را روشن كنید، همه موجودات زنده آن محیط جذب آن چراغ می‏شوند. نور رمز حیات و زندگی است، اگر چراغی نباشد همه پراكنده می‏شوند.

بشارت و محبت، در درجه اول

در آیه بعد هم می فرماید: «وَ بَشِّرِالمؤمنین»؛ از بشارت شروع شد و با بشارت هم ختم می‏شود. دین باید با محبّت و عاطفه و رحمت در میان مردم بروز كند، نه با خشونت. كاری نكنیم كه ما را متهم به خشونت كنند.

قرآن یكصد و چهارده سوره دارد، یكصد و سیزده سوره آن با «بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم» شروع می‏شود.

اساس، «الرحمن» و «الرحیم» است. پایه اصلی دین محبّت است. اگر از طریق محبّت، دوستی و عاطفه، به ویژه در برخورد با جوانان كه علاقه‏مند به محبت‏اند درآییم، در دعوت مان موفق خواهیم بود.

ویژگیهای مبلغ

1) تزکیه و تهذیب:

مبلغ، باید خود را به فضایل و مکارم اخلاق آراسته کند; عمل او، با گفتارش برابری کند; اقوال و سخنانش، بر اعمالش پیشی نگیرد و ظاهر الصلاح تر از آنچه می گوید، جلوه نکند.

مخاطب تبلیغ، هوشیارانه شخصیت مبلغ را در نظر می گیرد; او را با چشمانی تیزبین محک می زند; اعمال و رفتار او را در ترازوی نقد، سبک وسنگین می کند; به میزان باوری که به شخصیت مبلغ پیدا می کند، به گفتار او بها می دهد و برای آن، ارج و قیمت قایل می شود، به اندازه یی که شخص مبلغ در جان او راه بیابد، برای گفتار و پیام او، راه باز می کند:

مبلغ، اگر خودش مهذب و پاک نباشد، نمی تواند دیگران را پاک کند اگر به معنای واقعی کلمه، به آنچه می گوید معتقد و عامل نباشد، حرفش اثری ندارد شما در دوران انقلاب یادتان است، حرفهایی که درباره ی مسایل انقلاب گفته می شد، چه طور تا اعماق جانها اثر می کرد.

این، برای چه بود؟ برای این بود که در آن روز، کسانی که آن حرفها را می زدند با همه ی سوز دل، با همه ی دل، با همه ی ایمان و اعتقادشان، آن حرفها را می زدند و آنچه را که می گفتند خودشان عمل می کردند اگر به مردم می گفتند بگویید، خودشان هم می گفتند اگر به مردم می گفتند که به این جبهه بپیوندید، خودشان هم پیوسته بودند...

هر چه که به مردم امر و توصیه می کردند، خودشان هم آن را انجام می دادند لذا این حرفها، از دل برمی خاست و لاجرم بر دل می نشست و تاثیر می کرد. سخن گفتنی بسیار بود; اما آنچه که در شنونده اثر کرد و در دل او جای می گرفت، سخنی بود که گوینده، به آن معتقد بود و به آن عمل می کرد.

2) اخلاص:

مبلغ دین، با نیت خالص، شعاع کار خود را وسیع می کند; برای آن،ابعاد غیر قابل پیش بینی می آفریند و ره آوردی غیر منتظره، برای تلاش خود ایجاد می کند.

تمایز تبلیغ دین با دیگر تبلیغات مرسوم، در این است که تبلیغ دنیا و مادیات، تنها به علم و تکنیک وابسته می نماید; مهارتهای تبلیغی تاثیرگذاری را رقم می زند; استفاده از دانشهایی چون روانشناسی، جامعه شناسی و ...، ضامن پیشبرد پیام تبلیغی می باشد; فنون و هنرهای متفاوت، پشتوانه ی اثرگذاری آن می شود.

در آنگونه تبلیغات، نیت انجام دهنده ی کار، چندان جلوه یی نمی یابد، اما در تبلیغ دین، چون کار برای دین خدا است، نیت خالص، نقش چشمگیر پیدا می کنند عنایت و توفیق الهی، آن گاه به مدد می آمد که مبلغ دین، واقعا برای او، پا به میدان می نهد و زبان می گشاید و جامعه را به هدایت، دعوت می کند. با اخلاص در نیت، قوای مسخر اراده ی الهی، مرکب تیزرو برای عمل مبلغ می شود، دایره یی وسیع و گسترده برای آن ایجاد می کند; دروازه ی قلبها را می گشاید و جانها را در برابر سخن، پیام و آرمان او، نرم و موم می سازد; خلق کثیری را در برابر حق خواهی او خاضع و خاشع می کند و با او همآوایش می سازد.

در روزگار ما، زندگی امام خمینی (ره)، مصداق صادق این سخن به شمار می آید. آن بزرگوار، در پرتو نیت بی شایبه و اخلاص کم مانند، توانست چنان جاذبه یی در دلها بیافریند که تاریخ کشور، همانندی برای آن نمی یابد.

مقام معظم رهبری، به این نکته ی سترگ، چنین اشارت دارند:

بدون اخلاص هم که هیچ کار پا نمی گیرد. من، در روز سوم و یا هفتم و شاید هم چهلم امام بود که با هلیکوپتر به مرقد امام (رضوان الله علیه) که یک بیابان دور از همه چیز بود می رفتم. از آن بالا، ناگهان دیدم که در وسط این بیابان، چیزی شبیه گنبد سر بلند کرده و بنایی درست کرده اند و مردم، همین طور مثل مور و ملخ می ریزند. با دیدن این منظره، واقعا منقلب شدم و گفتم: پروردگارا! به این اخلاص، چه زود پاداش می دهی. خدا اصلا نمی گذارد که امروز، به فردا بیفتد. آن چیزی که مردم را این طور مثل آهن ربا می کشاند، چیزی جز اخلاص امام (ره) نبود. بودن اخلاص، واقعا نمی شود کاری انجام داد.

3) دانش و اطلاعات لازم:

سواد و دانش مناسب سطح تبلیغ، از دیگر نکاتی است که مبلغ می بایست خود را به آن متصف کند و سپس در جامعه، حضور تبلیغی بیابد.

جامعه، انتظار آن را دارد که مبلغ در سطح تبلیغی که برای خود قایل است، اطلاعات و آگاهی لازم را داشته باشد، به پرسشهای مخاطبان پاسخ دهد و قدرت اقناع و اشباع ایشان را داشته باشد.

مبلغ کم سواد و یا بی سواد، حتی اگر رگه هایی از فنون تبلیغ و مهارت اثرگذاری را بداند، اعتباری درازمدت در جامعه ی مخاطب پیدا نمی کند. مردم، به ویژه در زمانه ی ما که هنگام وفور و اعتلای آگاهیها است ضعف علمی او را کشف می کنند و به سخنان و شخصیت او، اعتبار لازم را نمی نهند.

از این رو، در این زمان، بیش از هر دوره و عصر دیگر، لازم می نماید که مبلغ دین، با سواد و عالم باشد، در سطح تبلیغی خود (دبستان، دبیرستان، دانشگاه، مراکز مردمی، مراکز نظامی و...) اطلاعات شایسته و بایسته را پیدا کند و سپس به تبلیغ رو آورد.

[مبلغ] باید آگاهی و بینش دینی و متنوع داشته باشد، با قرآن مانوس باشد، در احادیث غور بکند و کرده باشد; با افکار نوی مربوط به مذهب و دین آشنا باشد; اهل تحقیق درباره ی مسایل دینی و افکار دینی باشد; نه فقط آشنایی با دین به تنهایی، بلکه در کنار مسایل دینی، پاره یی افکار فلسفی و بینشهای اجتماعی است که از آنها هم باید طعمی چشیده و آگاهی یی داشته باشد.

4) ساده زیستی و مردمگرایی:

مبلغ دین، باید چونان انبیای الهی، با مردم بجوشد، مثل آنان زندگی کند; ساده و بی آلایش بنماید; خود را در حجاب تجمل و رفاه پناه نکند; با مردم تماس نزدیک و رو در رو بیابد و همسطح توده ی مخاطب خود جلوه کند.

تبلیغ دینی در لباس تجمل، اثر معکوس می گذارد و ضد تبلیغ می شود جامعه را از دینداری و دینخواهی دور می کند و آنان را به وادی بی اعتقادی و هرهری مذهبی می کشاند. تجربه ی مغرب زمین، شاهدی بر این مدعا است. ارباب کلیسا، زندگی پر تجمل را برگزیدند و از زندگی عادی مردم، دورتر و دورتر شدند. مبلغان مسیحیت در غرب، در منطقه یی که می زیستند، معمولا جزو اشراف و طبقه ی فرا دست جامعه بودند. کشیش، از اشراف ده و اسقف، جزو اشراف منطقه و کاردینالها، در میان اشراف کشور جای داشتند. زندگی هر گروه از این طبقات روحانی، با زندگی مردم عادی مخاطب خود، فرسنگها فاصله پیدا کرد. این شرایط و احوال، بی اعتمادی جامعه ی غربی را به کلیسا و مبلغان دینی مسیحیت آفرید و جامعه ی دینی قرون وسطایی غرب را به جامعه ی لاییک و دور از مذهب امروز مبدل ساخت.

نفوذ مبلغان روحانیت شیعی، در پرتو مردمی بودن و ساده زیستی آنان تحقق یافت. مبلغان روحانی، در روستاها و شهرها، چون مردم می زیستند، با آنان به سر می بردند، در غم و درد ایشان شریک می شدند; چونان عضوی از خانواده ی مخاطبان خویش می بودند و در راحت و عسرت، همدمی می کردند.

این عنصر و خصلت ارجمند، باید محفوظ بماند. مبلغان دین، در صورتی می توانند به تاثیرگذاری خود مطمئن باشند که با زبان مردم و در کنار مردم سخن بگویند. باید بدانند که در موضعی برتر و در شکل و شمایلی مجلل، سخن از عرش تجمل فرود نمی آید و در دلها اثر نمی گذارد، بلکه همان گونه که اشاره شد اثر معکوس می نهد و به مرور، حصاری آهنین در گرداگرد قلبها می کشاند و آنان را از شنیدن حرف دین، محروم می سازد.

مبلغانی که ما به این جا و آن جا اعزام می کنیم، مبلغانی باشند که به شکل مردم باشند، ... در حد وضع مردم باشند یعنی اگر مبلغ اعزام می کنیم، مثلا ناگهان با هلیکوپتر، وارد فلان شهر کوچک نشود که بخواهد سخنرانی بکند! این، فایده ندارد... آن روحانی یی که با هلیکوپتر به شهری وراد می شود، برای چه کسی می خواد سخنرانی بکند!؟ چه طور می خواهد سخنرانی بکند؟! کدام ایمان و اطمینان را جلب می کند؟! یک وقت، مسؤولی است; یک وقت خطری است; یک وقت، فرصت کمی است; یک وقت، چیزهای دیگری است - که البته شرایطش فرق می کند - اما یک وقت هم هست که مثلا یک روحانی، با فلان اتومبیل کذایی حرکت می کند، تا در فلان شهر سخنرانی کند و موقع پیاده شدن، راننده و حالا متاسفانه پاسداران هم این کار را یاد گرفته اند در اتومبیل را باز کند! واقعا چه لزومی دارد؟ این کار، غلط است گمان نمی کنم فضیلت این اعزام، بیشتر از عدم اعزام باشد.

5) ادب و مهربانی با خلق:

مبلغ می بایست مؤدب و مهربان باشد، ادب اجتماعی را رعایت کند، با مردم، با خلق و خوی خوش مواجه گردد. آنان را به معاشرت و همسخنی خویش تشویق کند; با برخوردهای ناشایست، آنان را از خود نیازارد و زمینه های بدبینی را نسبت به دین و پیام آوران دین، در ایشان نیافریند:

در آموزشها، اخلاق و ادب و مهربانی و عطوفت، دایما در مد نظرتان باشد ... طوری برخورد بکنید که شاگرد، در شما احساس مهربانی بکند. در این صورت است که سخن حق، جای خودش را باز خواهد کرد ... خدای متعال به پیامبرش که بزرگترین آموزگار و قویترین صاحب بیان، از اول تا آخر تاریخ است می فرماید: «و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک ». اگر بد اخلاق بودی، از اطرافت متفرق می شدند با این که حرف پیامبر، حرف درستی است و از حرف ایشان، حرفی محکمتر وجود ندارد، اما همین صاحب حرف محکم، اگر بد اخلاق بود، حرفش را قبول نمی کردند.

6) عقل و تدبیر:

مبلغ دین، باید خردمند و عاقل باشد; اجتماعی مناسب را کسب کند; مواضع بجا و درست پیشه کند با سخنان نابجا، مساله آفرینی نکند; با حرکات نامناسب و نابخردانه، آشوب و یا بی اعتمادی نیافریند; حرمت جایگاه خود را بشناسد و مطابق با آن، خردمندانه و با احیتاط عمل کند.

عدم تدبیر و یا بی مبالاتی مبلغ دین، می تواند احترام جایگاه و منزلت تبلیغ دین را در هم بشکند; از آثار مثبت تبلیغ بکاهد و مسند تبلیغ دین را خوار و خفیف سازد. افزون آن که در مواردی، معضلی بر معضلات جامعه ی مخاطب بیفزاید، آنان را در گیر و دار مشکلات خود ساخته ی بی تدبیری مبلغ بیفکند و بر مسایل مخاطبان، مساله و یا مساله هایی اضافه کند:

این طلبه ی شما که به آن جا می رود، مظهر «قم » است ... اولا، بایستی حرف درست بزند. این، باید تعقیب بشود و روی آن، خیلی تکیه گردد. ثانیا، بایستی اخلاق خوب داشته باشد. ثالثا، بایستی علاوه بر اخلاق خوب، عقل و تدبیر داشته باشد. اگر کسی رفت و عالم و متدین هم بود، اما عاقل نبود و در آن جا، واقعا سفاهت به خرج داد، مشکلات زیادی به وجود می آورد.

ما الان می بینیم که در همه ی بخشها و قشرها و طبقات گوناگون جامعه، انصافا نقش عقل چه قدر مهم است. ملاحظه کردید که در این بخش مساله ی گزینشها، امام اشاره کردند که گزینندگان، باید دارای این خصوصیات باشند، یکی هم عقل. با این که عقل، جزو شرایط عامه است و هر تکلیفی، بدون عقل امکان ندارد; ولی این را قید می کنند که گزینندگان باید عقل یعنی تدبیر و پختگی داشته باشند. بنابراین، باید طلبه ی عاقل را فرستاد.

عقل و تدبیر اجتماعی، ترکیبی از عنایات خدادادی و تلاش اکتسابی است. بخش اخیر، با درس آموزی، درک موقعیتها، انتقال شرایط ویژه ی جامعه و محیط و ... به دست می آید. طلبه می تواند در پرتو دریافت این نکات از طریق درس و یا مطالعه و ... با شرایط جامعه ی مخاطب، با دید روشنتری برخورد کد و از اشتباهات و خطاهای ناخواسته، دوری گزیند:

طلبه ها گاهی اوقات زمینه ی ذهنی و عقلانیشان، خیلی خوب است، اما عدم شناختی که از جامعه و توقعات مردم و از مبلغ خودشان و مردم دارند، آنها را دچار کارهای - مثلا - خلاف قاعده خلاف رویه می کند. لذا برای این گونه مسایل، یک درس و یک کلاس گذاشته بشود و نشان داده بشود که مردم، از طلبه چه توقعی دارند. طلبه باید مبلغ و قدر خودش را بداند و بشناسد; نه بیشتر و نه کمتر از آن.

7) جدیت و پشتکار:

تبلیغ دین، استقامت و استواری را طلب می کند. مبلغ دین، از مشکلات نمی هراسد; با ناملایمات، از کوره به در نمی رود; خود را در برابر سختیها تسلیم نمی کند; با قوت و قدرت، مسیر الهی را می پیماید و اجر خداوندی را در این پایداری تمنا می کند.

مبلغ دین، شهرت طلبی نمی کند، ادای تکلیف را وظیفه ی خویش می شمارد; هر جا که خود را مفید احساس کند، اطراق می کند و به تبلیغ دین می پردازد. او از ماندن، درمانده نمی شود; دلگیر و دلزده از مخاطب خود نمی گردد; با احساس تکلیف و مفیدیت، شغل و گروه و پایه نمی شناسد; محیط کوچک و بزرگ برای او فرقی نمی کند و نام و عنوان، برایش دلفریب نمی نماید. او در ادای وظیفه، شادمانی می یابد و اجر و برکت کار خود را، در این انگیزه و نیت کسب می کند:

ما که در فلان گوشه ی سازمان مسغول کار هستیم، دایم باید آن شغل را جدی بگیریم و به آن برسیم; آن را همان کار مهمی بدانیم که به ما محول شده و خودمان را در آن شغل، بسازیم. نباید فکر کنیم که حالا دیگر مثلا چند سال است که در فلان شهر، مشغول این کار هستیم، چه فرقی می کند. در جبهه، به یکی می گویند سر برانکارد را بگیر و مجروحان را ببر. به یکی می گویند آر. پی.جی بزن. به یکی می گویند برو نگاه کن هر وقت دیدی کسی می آید، ما را خبر کن. بنابراین، هر کسی کاری می کند چنانچه هر کدام این کار را نکردند، جبهه شکست خواهد خورد. نمی شود ما بگوییم، این هم کاری است که به دست ما داده اند؟ برو مجروحان را بردار، حمل کن! در حقیقت، اهمیت حمل مجروح، در جای که قرار گرفته اید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه ی کارها، به شما متوجه است.

مبلغ دین، کار خود را دست کم نمی گیرد; چه در محیط کوچک و چه در محیط بزرگ، به اهداف حقیر و خرد، بسنده نمی کند، با آرمانگرایی و دورنگری، کار خود را نظم و نسق می دهد، تلاش می دارد که به بهترین شکل ممکن، بیشترین تاثیر را در مخاطبان بگذارد و شعاع وجودی خود را گسترده تر و گسترده تر سازد.

مبلغ دین، برای تبلیغ ارزش قایل می شود، مایه می گذارد; از جان و عمر خویش، برای این هدف والا صرف می کند; آن را در طبق اخلاص قرار می دهد; سرسری با تبلیغ برخورد نمی کند; کار اداری و تکلیف اجباریش نمی شمرد; عاشقانه به آن دل می بندد و با تمام وجود، در راه ایفای مسؤولیت، شور و التهاب نشان می دهد:

در پی محتوای عالی باشید. به کم و متوسط، قانع نباشید. اگر شما اهل فکر و تراوش فکری و سازندگی و خلاقیت در مفاهیم هستید، فبها و نعم; و اگر نیستید، از آن فردی که هست، بگیرید و کتابی که دارد، بخوانید و آن را حفظ کنید.

دوم، انتخاب و استفاده از ابزارهایی مناسب، با ذوق و سلیقه، ابتکار و خلاقیت، فهم موقع و بیان طبق مقتضای حال است.

سوم، همت و ایمان و اراده یی که پشت سر اینها باشد، یعنی خسته نشدن.

 

چرا بعضی پولدار و بعضی فقیرند

چرا بعضی پولدار و بعضی فقیرند

شاید این سوال بارها و بارها در ذهن شما نقش بسته است که چرا در اطراف ما بعضی اینقدر پول و ثروت دارند که نمی دانند با ثروت خودشان چه کار کنند و بعضی اینقدر فقیر و مستضعف هستند که برای یک لقمه نان شبشان محتاجند و شب و روز تلاش و کوشش می کنند اما به جایی نمی رسند؟


با اینکه هر دو گروه شب و روز تلاش می کنند اما آن عده که فقیر هستند انگار سرعتشان خیلی کمتر از سرعت پول و ثروت است که هر چه میدوند باز به آن نمی رسند ولی برای عده ای دیگر سرعت ثروت آنقدر کم است که با یک پیاده روی ساده هم می توانند به آن نزدیک شوند؟

رمز و راز این تفاوت ها در چیست؟ و آیا این تفاوت ها تأثیری در زندگی ما دارد و اصلاً بهتر نبود که همه انسان ها یا فقیر بودند و یا اینکه همه ثروتمند بودند تا اینکه دیگر هیچ وقت فقیران به حال و روز ثروتمندان حسرت نخورند و مرهمی بود برای بدبختی و نداریی آنها؟

برای یافتن پاسخ این سوالات لازم است آیات متعددی از قرآن کریم را مورد بررسی قرار دهیم تا با رهنمودهای روشن کننده قرآن پاسخی درست و صحیح را برای این سوالات بیابیم؟

یکی از مسائلی که در قرآن کریم به طور گسترده به آن پرداخته شده مسئله رزق و روزی است چرا که دغدغه بسیاری از افراد است و برای تأمین رزق و روزی خود از هیچ تلاش و کوششی مضایقه نمی کنند .

(إِنَّ رَبَّكَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً : بى‏گمان، پروردگار تو براى هر كه بخواهد، روزى را گشاده یا تنگ مى‏گرداند. در حقیقت، او به [حال‏] بندگانش آگاه بیناست.)(الإسراء: 30)

آنچه در این آیه قابل توجه است این می باشد که این آیه با کلمه ربک شروع شده است که از این تعبیر بسیار زیبا فهمیده می شود که عالم تحت تدبیر مدیری مدبر و علیم و حکیم اداره و تنظیم می شود و در نتیجه تفاوت رزق و روزی افراد نیز کاملاً حکیمانه و تحت تدابیر ویژه خداوند است و هرگز بدون دلیل نخواهد بود.

 

چرا همه انسان ها ثروتمند نشدند؟

این سوالی است که در طول تاریخ مطرح بوده و عده زیادی دوست داشتند که ثروتمند شوند اما هرچه درب خانه ثروت را زدند هرگز جوابی داده نشد و دری به روی آنها باز نشد. خداوند متعال در یکی از آیات الهی به پاسخ این سوال پرداخته و فرموده است:

(وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لكِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیر: و اگر خدا روزى را بر بندگانش فراخ گرداند، مسلّماً در زمین سر به عصیان برمى‏دارند، لیكن آنچه را بخواهد به اندازه‏اى [كه مصلحت است‏] فرو مى‏فرستد. به راستى كه او به [حال‏] بندگانش آگاهِ بیناست.)( الشورى: 27)

برنامه‏ها و سنّت‏هاى الهى متعدّد و داراى مراحلى است. همان گونه كه كنترل رزق براى جلوگیرى از فساد یك سنّت عمومى است، توسعه رزق و مهلت دادن به مرفّهان نیز یك سنّت است كه براى آزمایش بكار مى‏رود. پس قانون عمومى و كلى، كنترل رزق است ولى گاهى براى آزمایش مردم توسعه‏اى داده مى‏شود

البته باید توجه داشت که در عین اعتقاد به تقسیم رزق و روزی از جانب خداوند متعال انسان نیز باید سعی و تلاش و فعالیت خود را در راه رسیدن به رزق و روزی خود به کار ببندد چرا که افراد در رسیدن به رزق و روزی خود به سه گروه تقسیم می شوند:

1) بیکار و تنبل

این گروه که با داشتن نیرو و توان و استعداد فکری و جسمی هرگز به دنبال کار و تلاش و کوشش نمی روند طبیعی است که به رزق و روزی خودشان نمی رسند و هیچ کسی را به غیر از خود نباید ملامت و سرزنش کنند .

2) پر کار اما بی قید به احکام الهی

در مقابل این افراد هم عده ای هستند که هرگز از تلاش و کوشش خود برای رسیدن به رزق و روزی کم نمی گذارند اما از لحاظ رعایت حلال و حرام و مسائل شرعی و احکام الهی کاملاً بی قید هستند و هیچ گونه اعتنایی به این مسائل ندارند. این گروه هم طبق وعده و تقدیر خداوند با داشتن همه امکانات در زندگی خود هرگز طعم لحظه ای آرامش و آسایش را نمی چشند چرا که خداوند متعال وعده داده است که:

(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى: و هر كس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏كنیم.)(طه:  124)

 

3) پر کار و متقی

این گروه علاوه بر تلاش و کوشش سعی می کنند تا جایی که می توانند کار و زندگی خود را طبق دستورات الهی و احکام دین اداره کنند و این گروه هستند که به تقدیر خداوند در زندگی به هیچ بن بستی برخورد نمی کنند و رزق و روزی آنها از جایی که حتی فکرش را هم نمی کنند به آنها می رسد و علاوه بر این زندگی توأم با آرامش و آسایش و خوشبختی را تجربه می کنند.

 

چرا بعضی از ثروتمندان فساد می کنند؟

سوالی که باز در مورد این آیه مطرح می شود این است که اگر توسعه رزق موجب فساد و سرکشی افراد است چرا خداوند به بعضی از افراد ثروت داد تا اینکه فساد و سرکشی کنند؟

جواب این است که برنامه‏ها و سنّت‏هاى الهى متعدّد و داراى مراحلى است. همان گونه كه كنترل رزق براى جلوگیرى از فساد یك سنّت عمومى است، توسعه رزق و مهلت دادن به مرفّهان نیز یك سنّت است كه براى آزمایش بكار مى‏رود. پس قانون عمومى و كلى، كنترل رزق است ولى گاهى براى آزمایش مردم توسعه‏اى داده مى‏شود.

عده ای هستند که هرگز از تلاش و کوشش خود برای رسیدن به رزق و روزی کم نمی گذارند اما از لحاظ رعایت حلال و حرام و مسائل شرعی و احکام الهی کاملاً بی قید هستند و هیچ گونه اعتنایی به این مسائل ندارند. این گروه هم طبق وعده و تقدیر خداوند با داشتن همه امکانات در زندگی خود هرگزطعم لحظه ای آرامش و آسایش را نمی چشند

البته باز توجه به این نکته نیز لازم است که ممکن است انسانی پر کار و متقی باشد اما در عین حال رزق و روزی او تنگ باشد و سال هایی از زندگی خود را در فقر به سر ببرد که این مسئله نیز نوعی امتحان و آزمایش الهی برای این بندگان است که این آزمایش حتی برای انبیاء الهی و اولیای خداوند نیز رخ داده است و در این آزمایش الهی وظیفه ایجاب می کند که خودمان را راضی به قضای الهی بدانیم و با خود بگوییم خداوند حکیم به مصالح ما آگاه تر است و ممکن است روزی زیاد در این برهه از زمان به مصلحت ما نباشد.

 

رمزو راز تفاوت ها در چیست؟

(أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ: آیا آنانند كه رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏كنند؟ ما [وسایل‏] معاشِ آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم كرده‏ایم، و برخى از آنان را از [نظر] درجات، بالاتر از بعضى [دیگر] قرار داده‏ایم تا بعضى از آنها بعضى [دیگر] را در خدمت گیرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى‏اندوزند بهتر است.)(الزخرف: 32)

برای اینکه رمز و راز تفاوت هایی که بین انسان ها از لحاظ ثروت و امکانات و مسائل دیگر را کاملا متوجه شویم باید بدانیم که برتری عده ای افراد یک جامعه بر عده ای دیگر معلول دو عامل مهم است :

1) یكى برترى در ساختار جسمى، فكرى و استعدادهاست كه این امر سبب احساس نیاز به یكدیگر و خدمت به همدیگر است و بدین وسیله جامعه تشكیل مى‏شود. انسان در این برترى نقشى ندارد. که خداوند متعال به این برتری در قسمتی از آیه فوق اشاره می کند و می فرماید: (وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا)

2) نوع دوم برترى است كه خداوند بر اساس تلاش انسان عطا مى‏كند و هر کس به اندازه تلاش و کوششی که می کند این امتیاز را می تواند کسب کند که خداوند متعال به این نوع از برتری در این آیه شریفه اشاره می کند و می فرماید: (یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ : تا خدا [رتبه‏] كسانى از شما را كه گرویده و كسانى را كه دانشمندند [بر حسب‏] درجات بلند گرداند، و خدا به آنچه مى‏كنید آگاه است.) (المجادلة: 11)

اگر خدا عادل است چرا بعضی فقیرند بعضی غنی؟

در پاسخ این سوال می توان گفت : اولا : عدل الهی هرگز به معنای این نیست که خداوند می بایست همه انسانها را در شرایط مساوی قرار دهد و به همه توانایی های یکسان دهد ، بلکه یه این معناست که از هر کسی به اندازه توانایی های او بازخواست کند و شرایط و زمان و مکان و نوع توانایی آنها را در هنگام سنجش اعمال و داوری در اعمال آنها لحاظ کند و از هر کسی به اندازه توانایی های او تکلیف بخواهد ؛ قرآن نیز به این اصل اشاره کرده و می فرماید : "لا تکلف نفس الا وسعها "(بقره 233) . پس اگر خداوند حکیم شخصی را غنی و شخص دیگر را فقیر قرار دهد هیچ مانعی ندارد البته در صورتی که تکلیف این دو در هنگام باز خواست یکی نباشد .
ثانیا : می توان گفت این فقر می تواند امتحانی از جانب خداوند متعال باشد و اینکه او در آن شرایط چگونه عمل می کند ، آیا گناهی مرتکب می شود یا خیر ؛ کما اینکه همین فقر می تواند جلوه ای از رحمت الهی باشد چرا که خداوند ظرفقیت انسان ها را خوب می داند و چه بسا غنی شدن آدمی سبب طغیان او گردیده و او را نسبت به پروردگار عاصی وطغیان گر کند و به گناه و معصبت بکشاند ؛ در این صورت هم این فقر با عدالت الهی منافاتی ندارد .
ثالثا : ریشه بسیاری از فقرها اعمال انسانها و گناهان آنها است چراکه در روایاتی که از معصومین (علیهم السلام ) وارد شده است به این موضوع اشاره شده است وبیان کرده اند بعضی از گناهان روزی آدمی را کم می کند و باعث فقر می شود ؛ از طرفی در بعضی از موارد دیده شده آدمی بر اثر ندانم کاری و اشتباه خود فقیر می شود ، لذا در این دو مورد هم این فقر اصلا با عدالت الهی منافات ندارد ، چرا که مسبب آنها خود انسان است.

  • دکتراز کنار تحت ها که میگذره میگه :

    به این بیمار سوپ بدید به اون بیمار آب جو بدیدن
    به این بیمار میوه بدید به اون بیمار گوشت و برنج بدید
    به این بیمار آمپول بدید
    به اون بیمار هیچی ندید!!!

    بنظر شما آیا دکتر با این گوشت و برنجه پارتی داره و به اون آقا دشمنی

    و یا اصلا مریضا میگن این چه دکتریه باون گوشت و برنج میده به من هیچی نمیده

    یا همه دکترو دوست دارن چون صلاح مارو در این دیده و به ما اینارو داده

    بلا تشبیه خدا پزشک پرشکان است اگه به اون آقا گوشت و برنج داده چون صلاحش در این بوده اگه بتو نداده چون مضر بوده برات

آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد هر کسی را هرچه لایق بود داد

 

آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی آدمی را نزد خود نگذاشتی

 

گربه ی مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از زمین برداشتی


خدای عزوجل را زیر سوال نبرید


عدالت خدایی اینو تقاضا میکنه عدل خدایی اینو تقاضا میکنه که از این بیشتر بهت نده

 

 

 

چرا بعضی ها پولدارند و بعضی ها فقیر؟ :تفاوت در روزى

تفاوت مردم در رزق، یكى از برنامه‌هاى حكیمانه الهى است؛ زیرا اگر همه مردم یكسان و یكنواخت بهره مى‌بردند، كمالات معنوى آنان ظاهر نمى‌شد؛ مثلًا سخاوت، صبر، ایثار، حمایت، شفقت، تواضع و امثال آن، زمانى معنا پیدا مى‌كند كه تفاوت‌هایى در میان انسان‌ها باشد.


ادیان نیوز: روزی و به دست آوردن آن از ابتدای خلقت بشر یکی از مهمترین دغدغه های او بوده است،و در پی زیاده خواهی ها چه جنگ ها که به پا کرده و خون ها ریخته اند ، و در دنیای کنونی این مسأله همچنان پر رنگ با همیت صدچندان آدمیان را به خود مشغول کرده است،به گونه ای که بیشتر وقت بشر را به خود مصروف داشته که چگونه می تواند بیشتر و بیشتر داشته باشد ؟ و در این راستا حق خوری ها دزدی ها به بردگی کشیدن ها و....صورت زشت دنیای ما شده است.آیا همه آنهایی که پولدار هستند، ثروتمند به دنیا آمده اند؟ آیا همه آنهایی که فقیر به دنیا می آیند، فقیر هم از دنیا خواهند رفت؟ چرا باید در دنیا فاصله طبقاتی باشد؟ چرا باید 60 درصد ثروت جهان در دستان 10 درصد مردم جهان باشد؟ آیا کسی که پولدار است حق آن کسی که فقیر است را خورده؟ آیا داشتن خودرویی به ارزش دیه کامل 10 انسان بی عدالتی است؟ آیا امکان دارد عدالت برقرار شود و در عین حال فاصله طبقاتی هم وجود داشته باشد؟ آنچه در جامعه واقعیت دارد و انسان‌ها با آن روبه‌رو هستند، این است که عده‌ای از نظر رزق و روزی در رفاه و آسایش نسبی و معمولی هستند؛ به نحوی که مردم در مورد آن‌ها چنین قضاوت می‌کنند: «زندگی‌اش می‌گذرد و به کسی محتاج نیست». گروهی دیگر در رفاه و آسایش خوبی هستند و بهره‌مندی آنان از امکانات بیش از دیگران است، به نحوی که بسیاری از افراد که فقط رزق و روزی مادی را می‌شناسند و دیگر هیچ، آرزوی به دست آوردن چنین ثروت و امکاناتی را دارند و با یک «آه» کشیدن، هزار حرف ناگفته را با زبان بی‌زبانی می‌گویند و چه بسا با چنین آرزویی دارفانی را وداع گویند! گروه سومی نیز هستند که از حداقل امکانات زندگی نیز بهره‌مند نبوده و از رفاه و آسایش، بهره چندانی ندارند؛ به‌گونه‌ای که هر انسان دل‌سوز و پاک‌باخته‌ای که زندگی آن‌ها را می‌بیند، اظهار تأسف کرده و در حق او دعا می‌کند: «خدا خودش کمک کند».قرآن به این تفاوت این‌گونه اشاره می‌کند: «وَاللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الْرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّی رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَیمَانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَاء أَفَبِنِعْمَةِ اللّهِ یجْحَدُونَ»؛ «و خدا بعضى از شما را در روزى بر بعضى دیگر برترى داده است و[لى] كسانى كه فزونى یافته‌اند روزى خود را به بندگان خود نمى‌دهند تا در آن با هم مساوى باشند، آیا باز نعمت‏ خدا را انكار مى‌كنند».[1] بیشتر مردم طالب قرار گرفتن در دسته دوم و بهره‌مندی از امکانات مناسب هستند و در این زمینه هم تلاش‌های گوناگونی را به کار می‌گیرند؛ هر چند انسان‌های قانع و متوکل از قرار گرفتن در دسته اول هراسی ندارند. اما طبیعی است که هیچ کسی هم دوست ندارد که در دسته سوم قرار بگیرد؛ بلکه بر اساس اعتقادات مذهبی خود، کارهایی را نیز انجام می‌دهد تا گرفتار چنین حالتی نشود؛ مانند صدقه دادن. فاصله طبقاتی فقط یک عبارت ترکیبی برای تحلیل های اجتماعی نیست بلکه در علم اقتصاد شاخص علمی محسوب می شود. فاصله طبقاتی همان ضریب جینی است. ضریب جینی از معروف‌ترین شاخص‌ها برای سنجش نابرابری توزیع درآمد و ثروت در یک جامعه آماری است و با ارزش بین صفر و یک موقعیت و فاصله بین فقیر و غنی را توضیح می‌دهد به گونه‌ای که هر چه ضریب جینی به صفر نزدیک‌تر باشد بیانگر کاهش فاصله طبقاتی و توزیع عادلانه ثروت و در مقابل هر چه که رقم آن به سمت یک میل کند حاکی از افزایش نابرابری ها و شکاف طبقاتی خواهد بود. آخرین آمارهای مرکز آمار نشان می دهد که ضریب جینی در کشور 0,3643 است و اگر ضریب جینی در آینده کمتر از این عدد شود به معنای آن خواهد بود که فاصله طبقاتی کم شده و توزیع ثروت عادلانه شده است. از نظر علمی عدد بالا نشان می دهد که فاصله طبقاتی در کشور ما کمی نسبت به گذشته کاهش یافته اما محسوس نیست. در حال حاضر خودروهای چند میلیارد تومانی در خیابان های شهر دیده می شوند که از کنار افرادی می گذرند که توان خرید یک دوچرخه را هم ندارند. این مساله نشان می دهد که راه درازی برای کاهش محسوس فاصله طبقاتی وجود دارد. کشور ما منابع بالقوه بسیاری دارد؛ از ذخایر ارزشمند انرژی مانند نفت و گاز گرفته تا یک موقعیت استراتژیک و ژئوپولیتیک پولساز. شاید تعجب کنید اگر بدانید که کشورهایی که موقعیت جغرافیای مشابه ایران دارند بخش قابل توجهی از منابع مالی خود را از طریق همین جغرافیا به دست می آورند. کشور ما حاکمیت بخش عمده ای از خلیج فارس را در اختیار دارد و فقط از بنکرینگ ( سوخترسانی به کشتی های عبوری) می تواند درآمد کسب کند اما این اتفاق نمی افتد.مشاهده می کنید که ما کشور ثروتمندی هستیم اما فقیر هستیم! ما نمی توانیم از منابع و ثروتمند خدادادی استفاده لازم را ببریم. نفت داریم و آن را خام می فروشیم اما عربستان با یک سرمایه گذاری عظیم دو برابر فروش نفت خام خود فرآورده های نفتی صادر می کند. ما حتی نمی توانیم همه فرآورده های نفتی را تولید کنیم و برخی از فرآورده ها را وارد می کنیم؛ یعنی چند برابر پول نفت باید بدهیم تا فرآورده و مواد اولیه نفتی وارد کنیم! چرا تفاوت؟ در تفسیر این آیه شریفه گفته‌اند: «بعضى از رفتارها در موارد مختلف آثار گوناگونى دارد؛ مثلًا ترحّم نسبت به دیگران كارى پسندیده است، ولى گاهى به قول شاعر: ترحّم بر پلنگ تیز دندان، ستمكارى بود بر گوسفندان. یا آموزش كار پسندیده‏اى است، اما آموزش دادن به بعضى مثل دادنِ تیغ‏ به ‏دست زنگى مست است. لیكن رفتار عادلانه همه‌جا و نسبت به همه، یك ارزش است و رعایت عدالت هیچ‌گاه ناپسند نمى‌شود. اما معناى عدالت، آن نیست كه خداوند همه مردم را در یك درجه از استعداد و شرایط قرار دهد؛ زیرا اگر همه مردم در برخوردارى از نعمت‌ها مساوى باشند، استخدام و تعاون و همكارى كه براى زندگى اجتماعى یك ضرورت است، از بین مى‌رود. قرآن در آیه 32 سوره زخرف مى‌فرماید: «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیا»؛ یعنى ما بعضى انسان‌ها را بر بعضى دیگر برترى دادیم تا بدین وسیله، استخدام پیش آید. («سُخْرِیا» به معناى تسخیر و استخدام و «سُخْرِیا» به معناى استهزاست). تفاوت مردم در رزق، یكى از برنامه‌هاى حكیمانه الهى است؛ زیرا اگر همه مردم یكسان و یكنواخت بهره مى‌بردند، كمالات معنوى آنان ظاهر نمى‌شد؛ مثلًا سخاوت، صبر، ایثار، حمایت، شفقت، تواضع و امثال آن، زمانى معنا پیدا مى‌كند كه تفاوت‌هایى در میان انسان‌ها باشد.ممكن است معناى آیه این باشد كه خداوند از بخل مردم انتقاد مى‌كند كه چرا افراد كامیاب، زیردستان خود را در امكانات خود شریك نمى‌سازند و ممكن است معناى آیه چنین باشد كه امكان انتقال بعضى نعمت‌ها به دیگران نیست؛ مثلًا چگونه مى‌توان زیبایى چهره یا صوت یا عقل یا نبوغ یا محبوبیت یا نفوذ كلام را به دیگران منتقل كرد. این تفاوت‌ها، رمز تكامل و یكى از نعمت‌هاى الهى است. چرا آن را انكار مى‌كنید؟ گاهى كامیابی‌ها در اثر ظلم، حق‌كشى و استثمار به‌دست مى‌آید كه اسلام این‌گونه درآمدها را حرام شمرده است، لیكن گاهى توسعه رزق صددرصد خدادادى و از طریق حلال و به‌صورت طبیعى است؛ مثل دو نفر كه مشغول ماهیگیرى مى‌شوند، یكى صدها ماهى در تورى كه او افكنده مى‌رود، ولى دیگرى چند ماهى به تور مى‌اندازد. در این‌جا غنا و فقر، الهى است كه براى آزمایش غنى و فقیر و بروز استعدادهاى آن‌هاست و هیچ جنبه‏ى منفى ندارد. این آیه نظر به این‌گونه موارد دارد. «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» بنابراین رزق انسان، همیشه با زرنگى نیست «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ»؛ چنان‌كه در جاى دیگر آمده: «نَحْنُ قَسَمْنا بَینَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ».[2]از سوی دیگر انسان حاضر نیست با تقسیم امكانات، زیردست خودش را شریك خود قرار دهد. پس چگونه سنگ و چوب را شریك خداوند قرار مى‌دهد؟ «فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا ... فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ». بی‌تفاوتى و ترك كمك به دیگران نیز كفران نعمت است. «أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یجْحَدُونَ».[3] اگر آدمی با معارف الهی آشنا نباشد، چه بسا با بررسی این اوضاع، درباره عدالت الهی دچار شبهه شود که عدالت کجاست؟ و اگر جواب خوبی برای آن نیابد، به مبدأ خیر و نیکی، خداوند سبحان، سوءظن پیدا می‌کند که چرا خداوند دیگر از ما خوشش نمی‌آید؟ چرا ما دچار تنگ‌دستی شده‌ایم؟ و اگر روزی امکانات به او رو آورد، با خود می‌گوید خدا ما را دوست دارد؛ چرا که وضع زندگی‌مان بهتر شده است!!! چنین فردی در حقیقت میران توجه و عدم توجه خدا را در وسعت و تنگی رزق و روزی جست‌وجو می‌کند! قرآن این واقعیت را این‌چنین بیان می‌کند: «فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ»؛ «اما انسان هنگامى كه پروردگارش وى را مى‌آزماید و عزیزش مى‌دارد و نعمت فراوان به او مى‌دهد مى‌گوید پروردگارم مرا گرامى داشته است و اما چون وى را مى‌آزماید و روزى‌اش را بر او تنگ مى‌گرداند مى‌گوید پروردگارم مرا خوار كرده است».[4] نسبت دادن وسعت و تنگی رزق به خدا خداوند سبحان وسعت و کمی رزق بندگان را به خود نسبت می‌دهد و در آیاتی به آن اشاره می‌کند؛ از جمله در این آیه شریفه که می‌فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یشَاءُ وَیقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا»؛ «بى‌گمان پروردگار تو براى هر كه بخواهد روزى را گشاده یا تنگ مى‌گرداند در حقیقت او به [حال] بندگانش آگاه بیناست».[5]امام علی(علیه السلام) نیز فرموده است: «لَا یمْلِكُ‏ إِمْسَاكَ‏ الْأَرْزَاقِ وَ إِدْرَارَهَا إِلَّا الرَّازِق‏؛ اختیار کم و زیاد شدن روزی‌ها جز در دست روزی‌رسان نیست».[6] وسعت و تنگی رزق و روزی مستقیماً به دست خداست و هیچ کس یارای دخالت در این امر را ندارد. وسعت و تنگی روزی نیز بر اساس حکمت الهی است؛ بنابراین هم عطا و هم منع روزی از ناحیه خداوند سبحان، پسندیده است. وقتی اعتقاد به این امر در جان ما ریشه کند، دیگر نه افزایش روزی دیگران ما را دل‌تنگ می‌کند و نه تنگی روزی خودمان ما را محزون می‌نماید؛ چرا که همه بر اساس مشیت الهی است که بر اساس حکمت خداوندی می‌باشد. البته در فراخ‌دستی و تنگ‌دستی، از برخی علت‌ها نیز نباید غافل بود؛ عواملی هم‌چون: تفاوت‌های ساختگی و مصنوعی هم‌چون برخی تفاوت‌ها که در گستره روستاها، شهرها و بلکه کل جهان قابل لمس است و حاصل ستم، استثمار و استعمار گروهی دنیاپرست و رفاه‌طلب می‌باشد؛ و البته برای برطرف کردن این تفاوت‌ها نباید انتظار داشت خداوند با قدرت لایزال خود جلوی ظلم ظالمان را بگیرد؛ بلکه باید مقابل آن‌ها ایستادگی کرد و بعد از خداوند مدد خواست.تفاوت‌های ذاتی و طبیعی هم‌چون سالم بودن یا نبودن افراد و استعدادهای متفاوت نیز از دیگر علت‌هایی است که می‌تواند موجب تفاوت بهره‌مندی انسان از مواهب و نعمت‌های الهی شود و البته این تفاوت‌های طبیعی و ذاتی میان انسان‌ها نیز لازمه آفرینش نظام احسن است. در این میان از رابطه میان فراخ‌دستی و تنگ‌دستی با سنت‌های الهی نباید غافل بود؛ روابطی هم‌چون فراخ‌دستی و سنت آزمایش که خدا به فرد روزی فراوان می‌دهد و او را این‌گونه آزمایش می‌کند و نیز وسعت روزی و سنت املاء و استدراج که خداوند درهای نعمتش را به سوی اهل باطل می‌گشاید تا هر چه بیشتر در مسیر طغیان گام بردارند و عذاب بیشتری برای خود بخرند.[7] منابع بالقوه فراوان در کشور بنا به دلایل بسیار زیاد، بالفعل نشده است؛ از اعمال تحریم ها گرفته تا کم کاری و توجه نامطلوب برخی از مدیران و مسوولان در 3 دهه اخیر. اما آیا فقط مسوولان و مدیران مقصر فاصله طبقاتی هستند؟ یک نفر را تصور کنید که درآمد درست و حسابی ندارد، بیکار است، فقیر است، آیا دولت و مسوولان را می توان مقصر فقیر بودن یک نفر دانست. معلوم است که دولت ها می توانند شرایطی را فراهم کنند که معیشت مردم بهبود یابد اما آیا باز هم همه تقصیرها گردن شرایط بد و مسوولان است؟ شاید بهترین اقدام دولت برای مردم، ایجاد اشتغال باشد و مشاهده می کنید که میلیون ها نفر در استخدام مستقیم دولت هستند و حقوق ماهیانه به همراه مزایا دریافت می کنند اما آیا کارمند فقیر نداریم؟ در اینجا که دولت توانسته یک نفر را استخدام کند و به او حقوق و مزایا بدهد. قطعا در اینجا دولت توانسته وظیفه خود را در برابر آن کارمند به خوبی انجام دهد اما چرا همان کسی که از دولت حقوق می گیرد در رفاه نیست؟ آیا با دیدن یک خودروی یک میلیاردی به صاحب آن باید ناسزا بگوییم و در دلمان به او لعنت بفرستیم؟ چرا نباید تلاش کنیم که همان خودرو را داشته باشیم و به همان جایگاه برسیم؟ همه به این مساله اعتقاد داریم که خدا "روزی رسان" است اما چرا روزی ما در بسیاری از مواقع نمی رسد؟ پول ازدواج را خدا می دهد، بچه روزی اش را با خودش می آورد، پول سه چیز را خدا می دهد... اینها جمله های آشنایی هستند اما انگار با آنها غریبه هستیم! چرا در رفاه نیستیم و درآمد ما به خط فقر طعنه می زند؟ شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال ضامن رزق و روزی بندگان است . بهمین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد . به همین قصد یکروز صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد .همینکه ظهر رسید از خداوند طلب ناهار کرد ولی هرچه به انتظار نشست برایش ناهار نرسید تا اینکه شام شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای شام کرد و چشم براه ماند . چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد در پای ستونی نشست ، شمعی روشن کرد و از کیسه خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد . مردک که از صبح با شکم گرسنه از خدا طلب روزی کرده بود و در تاریکی چشم به غذا خوردن درویش دوخته بود ، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و عنقریب نیم دیگر را هم خواهد خورد .مردک بی اختیار سرفه ای کرد و درویش که صدای سرفه را شنید گفت : هر که هستی بفرما پیش . مرد بینوا که از گرسنگی داشت میلرزید پیش آمد و مشغول خوردن شد . وقتی سیر شد ، درویش شرح حالش را پرسید و آنمرد هم حکایت خود را تعریف کرد.درویش به آن مرد گفت : فکر کن تو اگر سرفه نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در مسجد هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شکی نیست که خدا روزی رسان است ولی یک سرفه ای هم باید کرد!" نکته همین جاست اگر ما به اندازه سرفه مان روزی می گیریم! آیا می دانستید که در کشور خودمان بیکاری فراوان است در عین حال که در برخی شهرک های صنعتی و معادن با کمبود کارگر مواجه هستیم؟ یعنی کار هست اما کارگر نیست، کارگر هست اما آنها هر کاری انجام نمی دهند! واقعا خداوند روزی رسان است اما نه به کسی تنبل است و احادیث فراوان در مذمت تنبلی و بیکاری وجود دارد. دین اسلام می گوید مومن واقعی باید زرنگ باشد آیا ما زرنگ و باهوش هستیم و برای به دست آوردن رفاه تلاش لازم را می کنیم؟خداوند براى همه ى مخلوقات و بندگان خود اعم از مۆمن و كافر، انسان و حیوان روزى خاصى مقرر فرموده است: و من عاش فعلیه رزقه [ نهج البلاغه، خطبه ى 109 ] «عیاله الخلق ضمن ارزاقهم» [ نهج البلاغه خطبه ى 91. ] «و لن یسبقك الى رزقك طالب» [ نهج البلاغه قصار 379. ] در واقع روزى هر كس معین و اندازه گیرى شده و در دیوان الهى به ثبت رسیده است بطوری كه هیچ كس جز دست تقدیر الهى نمى تواند آن را كم یا زیاد كند و یا روزى كسى را ببرد.ذكر این نكته لاز است كه این تقدیر و تقسیم، منافاتى با كار و تلاش ندارد، بلكه وظیفه مردم است كه خود را در راه تحصیل روزى تلاش كنند، زیرا خداوند خود دستور داده كه بندگان در راه تامین زندگى فعالیت كنند و از كار و برنامه ریزى كوتاهى ننمایند.قد تكفل لكم بالرزق و امرتم بالعمل [ نهج البلاغه خطبه ى 114. ]خداوند ضمانت روزى شما را كرده و شما مامور به تلاش هستید. تفاوت در روزى تقسیم روزى یكسان نیست و خداوند بنابر مصالح بندگان و نظام زندگى انسان و اداره ى جهان روزى افراد را متفاوت مقرر فرموه است البته كسى از آن مطلع نیست و هیچكس نمى تواند بگوید كه روزى چه كسى كم یا زیاد است و چه بسا كه خود افراد در این زمینه دخیل باشند، زیرا روزى بر دو گونه است : یك نوع آن روزى قطعى است كه در هر صورت و در هر شرایط نصیب انسان مى گردد، ولى نوع دیگر آن بستگى به عوامل دیگر و منجمله تلاش و فكر و برنامه ریزى دارد، به این بیان كه خداوند مقرر كرده است كه انسان با فكر و تلاش و سایر عوامل به اوج قدرت مالى و اقتصادى برسد. در هر صورت، تفاوت در روزى وجود دارد و اگر كمى روزى معلول عوامل اختیارى نباشد قطعا مقدر آن فرد است و به صلاح و سعاد او خواهد بود و كسى نمى تواند آن را كم یا زیاد كند و یا روزى كسى را بخورد.بنابراین، آنكه روزیش كم است باید فكر و تلاش كند و اگر به جایى نرسید نباید مایوس و ناامید شود، شاید دست تقدیر بیش از آن براى او رقم نزده است و بیشتر از آن باعث مشكلات و مصائب مادى و معنوى او خواهد بود. بنابراین فرد خداشناس و موحد از آنچه براى او مقدر شده راضى و خشنود بوده و امورات خود را بر اساس آن تنظیم مى كند. و من رضى برزق لله لم یحزن على مافاته [ نهج البلاغه قصار 349. ] انه یخبرهم بالاموال و الاولاد لیتبین الساخط لرزقه [ نهج البلاغه، قصار 93. ] پس باید براى تامین و تحصیل روزى تلاش كرد ولى این را هم باید دانست كه هر تلاشى هم مثمرثمر نخواهد بود و باعث زیادى روزى نخواهد شد.لیس كل طالب بمرزوق [ نهج البلاغه، نامه 31. ] بعضى تصور مى كنند، كسانى كه روزیشان فراخ و ثروتشان زیاد است، حتما از راه خلاف و نامشروع به دست آورده اند، یعنى آدم باایمان ممكن نیست كه ثروتمند و پرروزى باشد كه البته این از نظر امام صحیح نیست و حتى دستورهایى داریم كه باعث زیادى روزى مى گردد: 1- الزكاه تسبیبا للرزق [ نهج البلاغه، نامه 31. ]- زكات دادن باعث و موجب روزى است. 2- شاركوا الذى قد اقبل علیه الرزق [ نهج البلاغه، نامه 31. ]- با آنكس كه روزیش فراخ است شریک شوید. 3- استنزلوا الرزق بالصدقه [ نهج البلاغه، نامه 31. ]- روزى را با صدقه بدست آورید. 4- و قد جعل لله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق [ نهج البلاغه. ]- خداى سبحان استغفار را سبب زیادى روزى قرار داده است. نكته مهم دیگر آنكه، به دست آوردن مال حرام و تحصیل ثروت از راه هاى نامشروع جزء رزق و روزى نیست و كسانی كه دست به مال حرام مى زنند و از آن پروا ندارند ، بدانند كه روزى حلال الهى را از دست داده و به جاى آن مال حرام مى خورند. پی نوشت ها: [1] . نحل(16): 71. [2] . زخرف(43): 32. [3] . تفسیر نور، ج4، ص 550 و 551. [4] . فجر(89): 15 و 16. [5] . اسراء(17): 30. [6] . لیثی واسطی، عیون‌الحکم و المواع1 ص 542. [7] . ر.ک: علی متین، رزق و روزی از دیدگاه قرآن، ص 240 ـ 243. منبع :کتاب از پارسایان برایم بگو سید جمال الدین دین پرور

چرا برخی کشورها فقیرند و بعضی غنی؟!

تفاوت كشورهای ثروتمند و فقیر، تفاوت قدمت آن ها نیست.
برای مثال كشور مصر بیش از ۳۰۰۰ سال تاریخ مكتوب دارد و فقیر است!

اما كشورهای جدیدی مانند كانادا، نیوزیلند، استرالیا كه ۱۵۰ سال پیش وضعیت قابل توجهی نداشتند، اكنون كشورهایی توسعه‌یافته و ثروتمند هستند.

 

تفاوت كشورهای فقیر و ثروتمند در میزان منابع طبیعی قابل استحصال آن ها هم نیست.

ژاپن كشوری است كه سرزمین بسیار محدودی دارد كه ۸۰ درصد آن كوه‌هایی است كه مناسب كشاورزی و دامداری نیست؛ اما دومین اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمریكا را دارد. این كشور مانند یك كارخانه پهناور و شناوری می‌باشد كه مواد خام را از همه جهان وارد كرده و به صورت محصولات پیشرفته صادر می‌كند.

مثال بعدی سوئیس است.

كشوری كه اصلاً كاكائو در آن به عمل نمی‌آید؛ اما بهترین شكلات‌های جهان را تولید و صادر می‌كند. در سرزمین كوچك و سرد سوئیس كه تنها در چهار ماه سال می‌توان كشاورزی و دامداری انجام داد، بهترین لبنیات (پنیر) دنیا تولید می‌شود.
سوئیس كشوری است كه به امنیت، نظم و سخت كوشی مشهور است ؛ به همین خاطر به گاوصندوق دنیا مشهور شده‌است (بانك‌های سوئیس).

افراد تحصیل‌کرده‌ای كه از كشورهای ثروتمند با همتایان خود در كشورهای فقیر برخورد دارند، برای ما مشخص می‌كنند كه سطح هوش و فهم نیز تفاوت قابل توجهی در این میان ندارد.

نژاد و رنگ پوست نیز مهم نیستند. زیرا مهاجرانی كه در كشور خود برچسب تنبلی می‌گیرند، در كشورهای اروپایی به نیروهای مولد و فعال تبدیل می‌شوند.


پس تفاوت در چیست؟


تفاوت در رفتارهایی است كه در طول سال‌ها فرهنگ و دانش نام گرفته است.

وقتی كه رفتارهای مردم كشورهای پیشرفته و ثروتمند را تحلیل می‌كنیم، متوجه می‌شویم كه اكثریت غالب آن ها از اصول زیر در زندگی خود پیروی می‌كنند:

۱ .اخلاق به عنوان اصل پایه
۲.وحدت
۳.مسئولیت پذیری
۴.احترام به قانون و مقررات
۵.احترام به حقوق شهروندان دیگر
۶.عشق به كار
۷.تحمل سختی‌ها به منظور سرمایه‌گذاری روی آینده
۸.میل به ارائه كارهای برتر و فوق‌العاده
۹.نظم‌پذیری
۱۰.دروغ، کثیف‌ترین فعل غیر انسانی دنیا

اما در كشورهای فقیر تنها عده قلیلی از مردم از این اصول پیروی می‌كنند.


در کشور ما کسی که زیاد کار کند، تراکتور نامیده می شود!

کسی که به قوانین احترام بگذارد، بچه مثبت است!

کسی که اخلاقیات را رعایت کند، برچسب پاستوریزه خواهد گرفت!

کسی که از وطنش حرف می زند، به تمسخر هوخشتره و آریایی نامیده می شود و انگاری این اسامی فحش هست!

کسانی که حقوق دیگران را زیر پا می گذارند و افراد قالتاق، آدم های زرنگ خوانده می شوند!

انسان های منظم افراد خشک وبی حال هستند!

انسان های با ادب و مبادی آداب متملق به حساب می آیند!

همه به دنبال یک شبه رفتن ره صد ساله هستند!
و......... شما بگویید...!!
باید از خودمان شروع کنیم
و از همین لحظه
ما ایرانیان فقیر هستیم؛ نه به این خاطر كه منابع طبیعی نداریم، یا این كه طبیعت نسبت به ما بی رحم بوده‌است.

ما فقیر هستیم، برای این كه رفتارمان چنین سبب شده‌است.

ما برای آموختن و رعایت اصول فوق كه (توسط كشورهای پیشرفته شناسایی شده است) فاقد اهتمام لازم هستیم.


اگر شما این مقاله را برای دیگران به اشتراک نگذارید:

اتفاقی برای شما نمی‌افتد،
از محل كارتان اخراج نمی‌شوید،
شغلتان را از دست نمی دهید
هفت سال بدبختی بر سرتان آوار نمی‌شود
و مریض هم نخواهید شد.

اما اگر ایرانی هستید
این پیغام را به گردش بیندازید و به اشتراک بگذارید تا شاید تعداد بیشتری تغییر كرده و عمل كنند.
باشد که فرزندانمان صاحب و مالک ملیتی باشند که حاصلش در دنیا سرافکندگی و عقب ماندگی فرهنگی نباشد.

سوال

سؤال من در رابطه با عدالت خداوند و وجود انسانهای ناقص الخلقه است و این را هم می دانم که به جواب شهید مطهری در این رابطه می خواهید اشاره کنید، اما سؤال من این است که در ابتدای امر، خود انسان بدون دخالت خودش در این علتها قرار می گیرد و در داخل آن علت بزرگ می شود، مثل انسانهایی که در بدو تولد ناقص به دنیا می آیند در حالی که علت از ناحیه مادر به او عارض شده است، خود طفل هیچگونه دخالتی در این زمینه ندارد و یا فقری که کودک در آن به دنیا می آید.

پاسخ

: [i]

وجود کژیها و کاستیها و انواع شرور و آلام در کتاب تکوین الهی ذهن هر انسانی را می‏گزد و در دید نخست، شبهه‏ها و اشکالهایی را متوجه صفت عدالت، حکمت و عنایت الهی می‏کند چرا خداوند قادر همه توان و عالم همه دان و خیرخواه محض اجازه داده است که این همه شرور و کاستیها در ساختار عالم ماده رسوخ کند؟

آنچه اشکال فوق را مضاعف و تقویت می‏کند تقسیم غیر عادلانه خیرات و شرور عالم [در نظر نخست] است. به این معنی که اگر در عالم مادی از وجود شرور و بعض کاستیها و کژیها گریزی نیست چرا در اکثر موارد این کاستیها به نحو مساوی تقسیم نشده است و انسانها که همگی مخلوق الهی‏اند، به نحو تساوی از آن برخوردار نیستند. گویا در این دنیا سهم بعضی غیر از انواع المها و مصیبتهای طاقت‏فرسا نیست، بچه‏ای که بیمار و ناقص الخلقه جسمی یا ذهنی متولد می‏شود و از روزهای نخستین که دست‏به خوان گسترده الهی دراز می‏کند، گویا فقط سهمش همان درد و رنجهایی است که گریبان او و خانواده‏اش را گرفته است.

به نظر نمی‏رسد چنین شبهه‏هایی را تنها بتوان با اتکا به عدمی خواندن شر یا اعتقاد به ضروری بودن آن برای پیدایش عالم مادی و داشتن خیرات کثیر و برتری آن توجیه کرد، چراکه نه با عدمی خواندن شر درد و رنج دردمند و متالم فروکش می‏کند و نه با ضروری و غیر قابل منفک بودن شرور از خیرات عالم، نسخه‏ای برای مبتلایان به حرمان و دور افتادگان از سفره فیض الهی پیچیده می‏شود. متفکر معاصر، شهید سعید، مطهری با تفطن به این نکته می‏فرماید: «کسانی که در پاسخ اشکال شرور تنها به جنبه لزوم تفاوت در نظام کل توجه کرده‏اند. پاسخشان ناقص است، زیرا جزء ناقص حق دارد اعتراض کند که حالا که لازم است در نظام کل یکی کامل باشد و یکی ناقص، چرا من ناقص آفریده شدم و دیگری کامل؟ چرا کار بر عکس نشده؟ همچنین ممکن است «زشت‏» اعتراض کند که حالا که لازم است در نظام آفرینش هم زشت ‏باشد و هم زیبا، چرا من زشت ‏باشم و دیگری زیبا؟ چرا کار برعکس نشد؟

وقتی که امر دایر است که یکی بهره وجودی کمتر بگیرد و یکی بهره وجودی بیشتر، چه مرجحی هست که فی‏المثل «الف‏» بهره بیشتری دریافت دارد و «ب‏» بهره کمتری؟

علیهذا صرف اینکه بگوییم در نظام کل جهان وجود زشت و زیبا، کامل و ناقص تواما ضروری است اشکال را حل نمی‏کند. [ii]

از این رو به نظر می‏رسد که باید در رویارویی با مشکل شرور راه حل واقع‏بینانه‏ای را طرح کرد که علاوه بر این که در مباحث عقلی و فلسفی از اتقان و اعتبار خاصی برخوردار باشد، گره و شبهه رنجیدگان و مبتلایان واقعی به انواع آلام و مصائب را نیز تبیین و حل و فصل و آتش رنج و درد آنها را خاموش و خاکستر کند. بلکه در صورت توان از پس آتش آن، تصویری از آب حیات ارائه دهد؟

آیا چنین امری ممکن است؟ آیا بیمار زمین­گیری که در عمر خود بهره چندانی از خیر و خوشی دنیا ندیده، و انسان­هایی که به انواع المها و مصیبتها و رنجهای مادی و روحی مبتلا هستند، واقعا می‏توانند چنین تصویری از زندگی دنیای کنونی داشته باشند؟ !

پاسخ آن مثبت است. پاسخی که می‏توان آن را از سرچشمه‏های زلال معرفت و دانش کامل قرآن مجید و روایتهای نبوی و علوی یافت و متکلمان اسلامی آن را در قالبهای مختلف تبیین کرده‏اند .

نظریه (جبران)

متکلمان اسلامی با اذعان به وجود المها و مصیبتها و انواع ضرر و زیانهای مادی و جسمی و روحی در جهان کنونی - که به مجموع آنها عنوان «شر» اطلاق میشود - تلاش می‏کنند که با طرح اصل «عوض‏» و «انتصاف‏» سازگاری شرور را با صفات کمالی الهی نظیر عدالت و حکمت اثبات کنند. متکلمان ابتدا آلام و شرور عالم را به سه دسته تقسیم می‏کنند:

1.  آلام و ناگواریهایی که خود انسان مسئول به وجود آمدن آن است. مثلا شخصی با توجه کامل دست ‏خود را می‏سوزاند یا جرح و ضرری به خود وارد می‏کند.

در این قسم از شرور ظاهرا جای مناقشه بین موافقان و مخالفان نیست و نقد و جرحی متوجه دین و آموزه‏های آن نمی‏شود تا متکلم دین در مقام دفع آن باشد.

2.   آلام و ناملایمتهایی که توسط انسانهایی که مخلوق الهی هستند و با قدرت و تمکین او در حق دیگران انجام می‏گیرد، مثلا ظالمی به انسان دیگر جراحات وارد می‏کند یا اموال او را غصب می‏کند یا شخصی چون استالین و هیتلر عامل کشتار هزاران تن انسان مظلوم می‏شود .

در این قسم از شرور و آلام، متکلمان معتقدند: درست است که مسئول مستقیم این همه المها و مصیبتها خود انسان است، اما چون این جنایتها با تمکین و قدرت خداوند صورت گرفته است ‏خواه ناخواه خداوند نیز مسئول شناخته می‏شود، لذا می‏بایست داد مظلوم را از ظالم بستاند و حق را به حق­دار برساند. خداوند عادل نیز یا در همین دنیا از مظلوم حمایت می‏کند و ظالم را به قهر خویش مبتلا می‏کند یا این که هر دو را به روز رستاخیز حواله می‏دهد که از آن به اصل «انتصاف‏» تعبیر می‏شود.

ابی نوبخت دراین مورد بیان می­دارد: «خداوند بخاطر تمکین و اعطای قدرت به ظالم ضامن انتصاف است نه عوض» [iii]

و سید مرتضی می­فرماید: «خداوند متعال بخاطر تمکین آلام و مضار ضامن انتصاف است». [iv]

متکلمان در این مقوله مباحث ‏بسیار گسترده و ژرفی را دارند و شعاع آن را به حقوق و آلامی که بر حیوانات وارد می‏شود نیز کشانده‏اند. که طرح آن در این مختصر نمی‏گنجد، به هر حال قاطبه متکلمان اسلامی بر جبران حق مظلوم و شخص متالم و مبتلا به شرور و آلام تاکید و اتفاق نظر دارند.

3.   المها و مصیبتهایی که پیامد قوانین طبیعت و مستند به خداوند است. مثلا کسی در اثر زمین لرزه یا طوفان و دیگر سوانح طبیعی جان خود را از دست می‏دهد یا دچار جراحات و آلامی می‏شود یا این که خداوند متعال به طور مستقیم به خاطر عللی چون امتحان، بلایا و مصیبتهایی بر انسانها وارد می‏کند.

در این قسم از شرور و آلام که واسطه‏ای بین الم و خداوند نیست، متکلمان اسلامی به طریق اولی قایل به جبران هستند و معتقدند که خداوند می‏بایست در مقابل این همه دردها و آلامی که متوجه انسانها می‏شود، در دنیا یا آخرت به اندازه‏ای جزا و پاداش اعطا کند تا آلام جبران گردد. و از این اصل در اصطلاح کلامی به «عوض‏» یا «اعواض»   تعبیر می‏شود .

ابواسحاق ابن نوبخت در این مورد می­گوید: «دردها و آلامی که از طرف خداوند در حق انسان مکلف و غیر او ابتدائاً و بدون اینکه استحقاق آن را داشته باشد، روا و صادر می‏شود می‏بایست‏ خداوند عوض و پاداش همه آنها را انجام دهد» [v]

و شیخ طوسی می­فرماید (م 460 ه. ق): «دردناکی که خداوند برتر از همه در هر زنده‏ای پدید آورد - چه آن موجود زنده تکلیف شده باشد یا نشده باشد - آن دردناکی از وجود دست آویزی که همیشه از کار بندگان پدید می‏آید سرنزده باشد، همانا بر خداوند برتر از همه است که آن تاوان را بجای دردناک کردن باید بپردازد، تا تاوان از ستم بودن بیرون برود» [vi]

و علامه حلی (م 726 ه. ق)، اصل «عوض‏» را به «امامیه‏» نسبت می‏دهد و با تقسیم آلام به استحقاقی و ابتدایی می‏گوید:

«المی که خداوند در حق انسان روا می‏دارد اگر بر وجه انتقام و استحقاق باشد در آن عوضی نیست. اما اگر الم به صورت غیر استحقاقی باشد حسن آن منوط به تحقیق دو شرط ذیل است :

الف - الم می‏بایست مشتمل بر یک نوع مصلحت و لطفی چه در حق شخص «متالم‏» و چه در حق دیگران باشد، وگرنه متصف به «عبث‏» می‏شود که خداوند از آن منزه است .

ب - در مقابل درد می‏بایست ‏برای شخص دردمند عوضی مضاعف وجود داشته باشد بگونه‏ای که اگر بر شخص دردمند، نخست عدم «الم‏» و وجود «عوض‏» عرضه شود او دومی را انتخاب کند. وگرنه ظلم و جور بر حق تعالی لازم می‏آید». [vii]

علامه حمصی رازی (م اوائل قرن هفتم) می­گوید: «اگر الم متضمن عوض نباشد ظلم لازم می‏آید . نکته دیگر اینکه علاوه بر عوض می‏بایست الم مشتمل بر لطفی در حق مکلفین باشد، تا «الم‏» با حصول «لطف‏» از عبثیت و با تحقق «عوض‏» از ظلم خارج گردد، و در این فرض نیکوست». [viii]

با مرور آرای متکلمان این نکته دستگیرمان می‏شود که متکلمان ضمن پذیرش وجود کژیها و ناملایمتها در جهان طبیعت، آن را چنین توجیه می‏کنند: چون پایان این دردها و غمها به خیر و نفع انسانی تمام می‏شود در حقیقت نمی‏توان به این امور شر واقعی اطلاق کرد، بلکه آنها صرف ناملایمتها و ضررهایی هستند که پل ترقی و نیل انسان به سعادت و کامروایی محسوب می‏شوند.

متکلمان علاوه بر استدلال با دلیل عقلی - که می‏توان اجمال آن را در آرای گزارش شده یافت و در انتها به تبیین آن خواهیم پرداخت - بر مدعای خود، از قرآن کریم و روایتها شواهدی می‏آورند:

1. قرآن کریم

مساله شر و وجود آلام و مصائب و انواع ناگواریها و ناملایمتها در حیات بشری مورد تاکید قرآن مجید قرار گرفته است. در آیه‏های مختلف و با انگیزه‏های متعدد به وجود ناملایمتها و جبران آن در آخرت اشاره‏هایی شده است، مثلا کلمه «شر» - که در قرآن به معنای ناملایمت و ضرر و زیانها و ضد خیر است - بیش از سی بار به کار برده شده است که در ذیل به بعضی از آیه‏ها اشاره می‏شود .

1. « وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی‏ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُسًا » [ix]

2. « وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَا بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ » [x]

3. « إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا  * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا » [xi]

4. « لا یَسْأَمُ اْلإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ ‏» [xii]

در این چهار آیه بر ابتلای انسان به انواع شرور تاکید و خاطر نشان شده است که به وجود آمدن این شرور زمینه ساز شکوه­گذاری و یأس و جزع انسان از خدای منان است.

امتحان الهی.

5. « کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ ‏» [xiii]

6. « وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ » [xiv]

7. « وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ‏» [xv]

در این آیه‏ها نیز خداوند متعال خودش را علت و عامل پیدایش بعضی انواع شرور مانند قحطی، انواع بیماریها و فقر اقتصادی و بلایای مادی و جانی معرفی می‏کند [xvi] و انگیزه آن را امتحان و آزمایش انسانها ذکر می‏کند.

کیفر اعمال.

قرآن کریم بعضی شرور و بلایا و آلام را کیفر اعمال انسانها و انتقام و قهر الهی ذکر می‏کند که در طول تاریخ بعضی امم مانند عاد، لوط، فرعون، اصحاب ایکه و حجر گرفتار آن شدند در اینجا به بعضی از این آیه‏ها اشاره می‏شود:

8. « فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمّ‏ِ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ ‏» [xvii] این آیه به قوم فرعون اشاره می‏کند که در نتیجه طغیانها و نقض عهدهای خود در دریا غرق شدند.

9. « فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ ‏» [xviii]

این آیه شریفه ناظر به یکی از عذابهای دهشتناک امتهای سابق است که قوم حضرت لوط به خاطر مبتلا شدن به ‏رذیله و انحراف بزرگ اخلاقی گرفتار غضب الهی (زیر و رو شدن شهر آنها و باران سنگ ( شدند. در ذیل همین آیه نیز به قصه اصحاب أیکه و حجر نیز اشاره شده است .

در اهتمام قرآن شریف به مساله «انتصاف‏» همین بس که خداوند متعال یکی از صفات خود را «ذوانتقام‏» ذکر می‏کند و این صفت ‏بیش از سیزده مرتبه در قرآن تکرار شده است.

2.   روایتها

در روایتهای متواتر و منقول از پیامبر اسلام صلی­ الله ­علیه­ و آله ­و سلم و ائمه هدی علیهم السلام بر مساله شر و اصل «عوض‏» و «انتصاف‏» اهتمام فراوانی شده است که در اینجا عناوین مهم و عمده مساله شرّ را - که در دید مردم شرّ تلقی می‏شود - ذکر می‏کنیم.

الف - مرگ و میرهای ناشی از حوادث طبیعی

یکی از مصادیق بارز شرّ، مرگ و میر انسانهای بی‏گناه در اثر حوادث طبیعی مانند زمین‏لرزه، آتشفشان، بیماریهای همه‏گیر و مهلک و غیره است. از دیدگاه پیشوایان دین درست است که شرور و بلایا گریبانگیر بعضی مردم شده است و چه بسا آنها در صورت بقا به مقامهای عالی نائل می‏آمدند، لکن خداوند منان این کمبود و نقص و درد حاصل از این بلایای طبیعی را در آخرت به نحو احسن جبران می‏کند، به گونه‏ای که انسان از ابتلای به این گونه آلام و مصائب شکوه‏ای نمی‏کند چرا که خداوند پاداش مناسب به او اعطا می‏کند .

در روایات متعدد به مساله مرگ در اثر بیماریهای مختلف مانند بیماری طاعون و وبا و حوادث طبیعی اشاره شده و کسانی که جان خود را به خاطر این امور از دست می‏دهند در حکم «شهید» هستند و اجر آن را دریافت می‏کنند، مثلا پیامبر اسلام صلی ­الله ­علیه ­و ­آله ­و ­سلم در روایتی از اصحابش می‏پرسد که شهید کیست؟ وقتی اصحاب می‏گویند شهید کسی است که در راه خداوند و در میدان مقاتله کشته شود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‏فرماید: در این صورت تعداد شهدا اندک می‏شوند. و حضرت در پاسخ سئوال خود، می‏فرماید :  «...الشَّهِیدُ الَّذِی ذَکَرْتُمْ وَ الطَّعِینُ وَ الْمَبْطُونُ وَ صَاحِبُ الْهَدْمِ وَ الْغَرَقِ وَ الْمَرْأَةُ تَمُوتُ جُمْعاً قَالُوا وَ کَیْفَ تَمُوتُ الْمَرْأَةُ جُمْعاً یَا رَسُولُ اللَّهِ قَالَ یَعْتَرِضُ وَلَدُهَا فِی بَطْنِهَا» [xix]

در این روایت ‏شریف تصریح شده است که کسی که در اثر بیماریهایی مانند استسقاء و وبا [xx] و یا حادثه­ای مانند غرق شدن بمیرد در حکم شهید است، و در روایتی دیگر آمده است :

« الطاعون شهادة لکل مسلم ‏» [xxi]

آنچه تا کنون درباره انواع مرگ و میر گفته شد مربوط به مرگ­هایی است که علت ‏یا علل آن جزء عوامل و حوادث طبیعی به شمار می‏آید، اما درباره قتل و کشتارهای فردی یا جمعی که بناحق توسط انسانهای ظالم انجام می‏گیرد همین ثواب نیز مطرح است، مثلا در روایتهای متعدد، کسی که به خاطر جان خود یا اهل خود و یا به خاطر مال و ثروت خود کشته شود اجر شهید را دارد.

« من ارید ماله بغیر حق فقاتل فقتل فهو شهید »، « من قتل دون اهله ظلما فهو شهید »، « من قتل دون ماله ظلما فهو شهید »، « من قاتل دون نفسه حتی یقتل فهو شهید » و « من قتل دون مظلمة فهو شهید ». [xxii]

ب - انواع بیماریها

یکی دیگر از کانالهای رسوخ شر به حیات، ابتلای انسان به انواع بیماریهای موقت و یا دایمی است که انسان از این کانال متحمل رنج و درد فراوان و چه بسا غیر قابل تحملی می‏شود. در مقابل انسان­هایی که گرفتار چنین امراض صعب­العلاج یا غیر قابل علاج هستند، استدلال به «عدمی بودن شر» یا «شر لازمه ادراک خیر» است و غیره، انسان دردمند و متالم را قانع نمی‏کند، چرا که او می‏تواند پاسخ دهد که چرا باید من فدای خیر برتر اکثریت ‏یا ادراک خیر گردم و من بسوزم و دیگران عیش کنند. اما پاسخ متکلمان که خداوند همه این مصائب و آلام را به نحو احسن و مضاعف جبران خواهد کرد عقلایی به نظر می‏رسد. از این رو در روایات معصومان علیهم السلام به این نکته تصریح شده است که خداوند در مقابل همه آلام و دردها مانند بیماری سردرد، تب و عقب ماندگی جسمی و ذهنی، حتی اندوه و حزن قلبی و .... جزای برتر اعطا خواهد کرد .

امام صادق علیه السلام در توجیه نقصهای بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی می‏فرماید: خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا می‏کند که اگر بین بازگشت ‏به دنیا و تحمل دوباره همین مصائب و باقی ماندن در آخرت مخیر باشند، بازگشت ‏به بلایا را انتخاب می‏کنند تا اجرشان مضاعف گردد .

« ثم للذین ینزل بهم هذه البلایا من الثواب بعد الموت ان شکروا و اتابوا ما یستصغرون معه ماینالهم منها، حتی انهم لو خیروا بعد الموت لاختاروا ان یردوا الی البلایا لیزدادوا من الثواب ‏». [xxiii]

امام رضا علیه السلام در فلسفه وجودی انواع مرض می‏فرماید :

« المرض للمؤمن تطهیر و رحمة و للکافر تعذیب و لعنة و ان المرض لایزال بالمؤمن حتی لایکون علیه ذنب ‏». [xxiv]

درباره تب و سردرد وارد شده است: « ان المؤمن اذا حمی واحدة تناثرت الذنوب منه کورقة الشجر فان ان علی فراشه فانیته تسبیح و صیاحه تهلیل و تقلبه علی فراشه کمن یضرب بسیفه فی سبیل الله ‏ » [xxv] .«صداع لیلة تحط کل خطیئة الا الکبائر »

بنابراین وقتی به آلام و شرور از دیدگاه عرشی بنگریم این مطلب دستگیرمان خواهد شد که شرور متضمن معانی ژرف و موجهی هستند و بی‏معنی دانستن شرور از دیدگاه «مذهب»‏حکایت از عدم شناخت مذهب می‏کند

ج - فقر

فقر و ناداری یکی دیگر از ناهنجاریهای جامعه بشری را تشکیل می‏دهد و وجود فاصله طبقاتی آن هم به فاصله زیاد در بین اقشار مختلف جامعه - که همه مخلوق الهی بشمار می‏روند- شبهه‏ها و سؤالهای متعددی را متوجه اوصاف کمالی الهی می‏کند. ما در این مقام در صدد تحلیل و بررسی علل به وجود آمدن فقر اقتصادی و مسائل مرتبط  به آن نیستیم که آیا خود انسان به تنهایی مقصر است ‏یا نه؟ اما در این بین شکی وجود ندارد که فعلا در جهان خدا شرور و آلامی از این کانال رسوخ یافته و مستمندان و فقرا در عذاب جسمی و روحی به سر می‏برند و چه بسا بعضی نیز به خاطر عدم تامین معیشت ‏خانواده خود، دست‏ به انتحار هم بزنند.

در حل این شبهه نمی‏توان به راه حلهای فلسفی گذشته استناد ورزید، بلکه به نظر می‏رسد باز گره اشکال را با تمسک به روایت­ها که خاستگاه اصل «عوض‏» و «انتصاف‏» است – گشوده خواهد شد، که این جا به اختصار اشاره می‏شود:

در روایت­ها به انسانهای فقیر و تهیدست که دستشان از بیشتر منافع و لذتهای این دنیا کوتاه است وعده جبران و بشارت اعواض مضاعف داده است و به ستودن و ستایش فقرایی پرداخته است که گرفتار فقرند و در حالی که نمی­توانند وضع خود را تغییر بدهند، بر این ابتلاء صبر می­کنند که به بعضی از آنها اشاره می‏شود.

در روایتی معصوم علیهم السلام فقر را در حکم شهادت ذکر می‏کند: « و الفقر عندالله مثل الشهادة ».در روایتهای مختلف به ورود فقرا به بهشت پیش از اغنیا و بدون حساب اشاره شده است. امام صادق‏علیه السلام می‏فرماید:

« ان فقراء المسلمین یتقلبون فی ریاض الجنة قبل اغنیائهم باربعین خریفا ».

در روایتی از فقرا به عنوان احباء الهی یاد شده است.

« قال موسی علیه السلام: یا رب من احباؤک حتی احبهم لاجلک؟ فقال: کل فقیر فقیر ».

در روایتی دیگر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که اکثر اهل بهشت را فقرا و اکثر اهل جهنم را اغنیا تشکیل می‏دهند:

« اطلعت فی الجنة فرایت اکثر اهلها الفقراء و اطلعت فی النار فرایت اکثر اهلها الاغنیاء ».

و سرانجام فقرا در قیامت محرومیت ‏خود را از نعمتهای دنیوی چنین اعلام می‏کنند:

«خدایا اهل دنیا در مادیات با همدیگر مسابقه گذاشتند، با زنان ازدواج کردند، لباسهای نرم پوشیدند، از طعام­های لذیذ برخوردار شدند، در خانه‏ها ساکن شدند و از بهترین مرکبها استفاده کردند، خدایا به ما هم مانند آنها عطا فرما».

خداوند متعال در استجابت دعای آنها می‏فرماید که هفتاد مرتبه بالاتر از آنچه به اهل دنیا از ابتدا تا آخر دنیا دادیم، به شمار عطا می‏کنیم.

« ولک ولکل عبد منکم مثل ما اعطیت اهل الدنیا منذ کانت الدنیا الی ان انقضت الدنیا سبعون ضعفا ». [xxxii]

مثلا انسانی که وارد بازار میوه فروشان می‏شود و قدرت خرید بیشتر میوه‏جات را ندارد، خداوند به هر آنچه می‏بیند اما نمی‏تواند بخرد، حسنه‏ای اعطا می‏کند. امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از اصحابش فرمود:

« اما تدخل السوق؟ اما تری الفاکهة تباع؟ والشی‏ء مما تشتهیه؟ فقلت: بلی، فقال علیه السلام: اما ان لک بکل ما تراه فلاتقدر علی حسنة‏ ».

از همه اینها مهمتر معذرت خواهی خداوند منان از فقرا در قیامت است که طبق روایت‏خداوند مانند معذرت خواهی برادر از برادر، از فقرا معذرت خواهی می‏کند و در مقابل فقر فقیر نعمتهای بی‏کرانی اعطا می‏فرماید :

« ان الله جل ثناؤه لیعتذر الی عبده المؤمن المحوج فی الدنیا کما یعتذر الاخ الی اخیه الحدیث ‏».

تذکار

در اینجا باید به این نکته اشاره شود که از این روایتها تشویق به فقر به هیچ وجه استفاده نمی‏شود، بلکه مراد روایت این است که اگر بنا به عللی انسان زندگی فقیرانه داشته باشد و نتواند خود را از آفت فقر - که در بعضی روایتها از آن به زمینه کفر تعبیر شده است - نجات دهد. از این بابت نباید خود و یا خداوند را مذمت کند، چرا که عالم در همین دنیا خلاصه نمی‏شود. و برفهای زمستانه آن آب خواهد شد تا دریچه بهار زندگی برای محرومان در فردای دیگر گشوده شود.

3.   دلیل عقلی

متالهان اعم از متکلمان و فلاسفه بعد از اثبات عقلی «واجب الوجود» از همین عنوان، وصف استغنا و قدرت مطلق و همچنین علم همه‏دان واجب الوجود را استنتاج می‏کنند، چرا که در صورت کرانمند بودن اوصاف کمالی الهی عنوان «واجب الوجود» بر آن صدق نمی‏کند و این خلاف فرض است، بنابراین خداوند غنی و عالم مطلق است.

محقق طوسی در این باره گوید: «وجوب الوجود یدل علی سرمدیته و نفی الزاید و الحاجة و علی ثبوت الجود و التمام وفوقه و الخیریة و الحکمة و التجبر».

از سوی دیگر وقتی داعی و انگیزه ارتکاب افعال قبیح و ظلم را مورد تحلیل و تجزیه قرار می‏دهیم با دو عامل انگیزه‏ای، به نام «احتیاج‏» و «جهل‏» مواجه می‏شویم، به این معنا که فاعلی که مرتکب فعل قبیح و ناروایی می‏شود بالضرورة داعی و انگیخته او به سوی فعل زشت ‏یکی از این دو انگیزه است، مثلا کسی که دزدی می‏کند انگیزه‏اش رفع حاجت‏خود است و یا کسی که از روی عصبانیت ‏به شخص دیگر ضرب و جرح وارد می‏کند، داعی‏اش تشفی نفس و خاموش کردن شعله آتش قلب خود است که به آن نیازمند است، یا کسی بدون علم در حق شخص دیگر ظلم می‏کند و بدون آگاهی مرتکب امر قبیح می‏گردد، بنابراین انگیزه‏های فاعل شرّ به یکی از این دو انگیزه برمی‏گردد .

از این دو مقدمه [غنی و قدرت و علم مطلق الهی و رجوع انگیزه فعل شرّ به دو داعی فوق] به این ره­یافت می‏رسیم که خداوند نمی‏تواند فاعل امر قبیح و فعل ناروا گردد، چون هیچ یک از این دو داعی در وجود او قابل تصور نیست، چرا که حسب ادله خداوند غنی و قادر و عالم مطلق است.

از این رو هیچ انگیزه و توجیهی وجود ندارد که خداوند متعال در حق مخلوقات خود از جمله انسان -که گل سرسبد بوستان آفرینش است- ظلم و فعل قبیحی را روا بدارد. پس آنچه خود را «شرّ» و «ظلم‏» در حق بندگان می­نمایاند حتما در آن خیر و مصلحتی نهفته است که ما از آن غافل و بی‏خبریم .

علامه حلی در این باره می‏فرماید: «داعی و انگیزه فعل قبیح و شر در سه انگیزه «نیاز» «جهل‏» «حکمت‏» خلاصه می‏شود. اولی به این صورت که شخص آگاه از قبح فعل به خاطر نیاز مرتکب آن می‏شود. دومی، به این گونه است که شخص قادر توان ترک قبیح را دارد اما چون آگاه از قبح فعل نیست، آن را انجام می‏دهد. سومی، به این گونه است که شخص، هم عالم به قبح فعل است و هم نیازی به آن ندارد اما به خاطر وجود مصلحت و حکمت انجام می‏دهد که با آمدن مصلحت در بین، فعل از قبح خارج و متصف به نیکو می‏گردد. و چون خداوند متعال فاعل غنی و عالم و حکیم است، به هیچ وجه داعی اول که ملاک صدور فعل قبیح بود، در او متصور نیست و لذا صدور فعل قبیح از باری تعالی محال است‏ . به عبارت دیگر، چون ذات خداوند متعال دارای صفات کمالی مطلق از قبیل جود، فیض، رحمت، حکمت، کرامت و غیره است و هیچ صفت نقصی مانند بخل، حسادت، تشفی خاطر و غیره در او نیست پس آنچه از آن منبع نورانی به آیینه وجود امکانی بتابد همه‏اش مطابق اصل سنخیت و مطابق عکس بامعکوس نورانی و جمیل و نیکو و خیر خواهانه و حکیمانه است« کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‏ شاکِلَتِهِ ‏» «ان الله جمیل و یحب الجمال‏» .

 

 

 

دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی

دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی

دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی
با توجه به اصالت انقلاب اسلامی که دارای هویت و ماهیتی فرهنگی و ارزشی است و تحول عظیم روحی و فرهنگی در ملت، که ثمره ی آن پیروزی انقلاب اسلامی بود، در اینجا به گوشه ای از دستاوردها اکتفا می شود:
احیاء فرهنگ اسلامی در مقابل فرهنگ استکباری شاهنشاهی و فرهنگ استعماری غرب؛
به وجود آمدن محیطی مناسب جهت رشد کمالات اخلاقی و انسانی و بازگشت به خویشتن؛
ارتقای نسبی سطح آگاهی های عمومی و اجتماعی و روحیه ی تحقیق و پژوهش در مردم خصوصاً جوانان؛
محوریت ارزشها به عنوان سرچشمه ی اصلی قدرت و مقبولیت؛
تغییر روحیه ظلم پذیری به ظلم ستیزی؛
حضور مردم در صحنه های سیاسی، نظامی و اقتصادی؛
تقویت روحیه ی مشارکت همه جانبه و اثربخش و مسئولیت پذیری مردم؛
افزایش حساسیت مردم به تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی؛
تقویت احساس و«تعلق اجتماعی» مردم؛
بازیابی هویت دینی و ملی؛
بیداری جنبش های احیاگر مذهبی در خاورمیانه و جهان اسلام؛
اصلاح روابط اجتماعی و الگوهای فرهنگی و سیاسی؛
از خود دانستن دولت و با دولت رابطه خودی داشتن توسط مردم؛
مشارکت فعال و هدفمند مردم در انتخابات ها برای تصمیم گیری های اساسی اجتماعی؛
تقویت جایگاه اجتماعی و اقتصادی«محله ها»؛
جلب مشارکت وسیع اقشار مردم در قدرت و اصلاح روش توزیع قدرت و مهار آن؛
ایجاد نهادهای اجتماعی جدید نظیر جهاد سازندگی، بسیج، کمیته امداد امام خمینی و غیره؛
تغییر نگرش و کارکرد برخی از نهادهای اجتماعی نظیر«سازمان زنان» و تلاش برای حفظ کرامت و شخصیت زنان؛
تصحیح و گسترش نقش اجتماعی زنان؛
توسعه سطوح تصمیم گیری اجتماعی؛
پیدایش حرکتهای سیاسی-انقلابی و اجتماعی پیام دار نظیر تظاهرات«روز جهانی قدس و 22بهمن»؛
تقویت روحیه مقابله با نفوذ و سلطه بیگانگان؛
انسجام«حزب الله» و انتشار آن در سراسر جهان؛
انعکاس مسائل مردم از زبان مردم در رسانه های گروهی و مجامع عمومی و توسعه آزادی های اجتماعی؛
احترام به مستضعفین و محرومین به گونه ای که پس از انقلاب طبقه محروم بودن حرمت و احترام پیدا کرد؛
توجه به محرومین و مناطق محروم، توجه به روستائیان و روستاها؛
توجه به نیروهای مؤمن، متدین و انقلابی؛
تقدم تعهد بر تخصص تا جایی که تخصص در استخدام عقیده و آرمان قرار گرفت؛
دمیدن روحیه ایثار و از خودگذشتگی؛
نهادینه کردن مسئله تعاون و همکاری در اجتماع؛
تقویت هنجارهای رفتار اجتماعی در مردم؛
طرح مسئله امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک فریضه ی اجتماعی؛
تحکیم الگوهای برادری اسلامی در جامعه؛
تعطیلی کانون های فساد و فحشاء نظیر میخانه و عشرتکده ها؛
حضور فعال جوانان در همه عرصه ها از جمله مدیریت عالی کشور؛
تقویت نقش و جایگاه خانواده به عنوان هسته اولیه نهادهای اجتماعی؛ منسوخ شدن مظاهر غرب گرایی و علائم غربزدگی و بیگانه محوری و دگراندیشی؛
رشد احساس تنفر نسبت به اشراف و مرفهین بی درد و ضد ارزش شدن وابستگی به اشراف؛
تغییر مفهوم منزلتهای اجتماعی از سطح مادی به سطح معنوی به گونه ای که رهبری انقلاب که از منزلت اجتماعی بالایی برخوردارند از نظر شیوه زندگی بسیار ساده تر از دیگران زیست می نمایند؛
ورود مباحث فقهی در سطوح جامعه به صورت کارکردهای مؤثر اجتماعی؛ گسترش مشاغل مفید در جامعه؛
رها کردن عرصه های هنری از حیطه قدرت شبکه های پنهان فراماسونری؛
تلفیق آرمان های مترقی اسلام و شیوه های مدرن هنری و ایجاد هنر و ادبیات متعهد و انقلابی؛ ترویج مردم گرایی در ادبیات هنر؛
توجه به عرفان ناب محمدی، عرفانی که در جبهه و جنگ شاهد آن بودیم نه عرفانی که گریز از مسئولیت اجتماعی و انسانی را تشویق و ترغیب می کرد؛
اسلامی کردن مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، نظامی و سیاسی(به طور نسبی)؛
امنیت اجتماعی و قضایی و برقراری حقوق مساوی برای مردم؛
مردمی شدن قوای مسلح و ایجاد و سازماندهی نیروی بسیج مردمی؛ مبارزه با بی سوادی که تا حد زیادی با موفقیت همراه بوده است؛
افزایش ظرفیت دانشگاهها، مراز تحقیقاتی و حوزه های علمیه و مراکز آموزشی و فرهنگی؛ سرودهای انقلابی با مضامین پیام دار سیاسی و اجتماعی؛
پیدایش شعر انقلابی که در آن آفاق جدیدی از تفکر و اندیشه بشری به چشم می خورد؛
مشروعیت یافتن موسیقی متعهد و پیدایش موسیقی مشروع انقلابی و مردم گرا؛
رشد چشمگیر ادبیات کودک و نوجوان؛ افزایش تیراژ و تنوع در مطبوعات؛ خارج شدن مطبوعات کشور از عرصه های مبتذل و ورود آنها به عرصه های جدی و عینی زندگی؛
پیدایش ادبیات انقلابی اسلامی در مقیاس جهانی، به گونه ای که امروز آثار آن در چهار گوشه جهان به چشم می خورد؛ جنسیت زدایی از عرصه های هنر و ادبیات؛ رفع محدودیت هایی که رژیم استعماری گذشته ایجاد کرده بود از نظر فکر و اندیشه؛
تغییر مبانی هنر و ادبیات و شکستن کلیشه های تنگ و تاریک الحادی در عرصه های هنر و ادبیات کشور؛
پیشرفت کمی و کیفی در عرصه سینما و هنرهای نمایشی؛
اصلاح باورهای مذهبی در مردم، به گونه ای که مجدداً پس از 1400 سال اسلام به صورت یک کلیت تجزیه ناپذیر در تمامی ابعادش مطرح و اجرائی شده است. تغییر و اصلاح نظام ارزشی جامعه؛
پیشرفت کیفی و کمی در انتشارات، از نظر تنوع، موضوع و تیراژ؛
پیدایش مجامع علمی(سمینارها، کنگره ها، سمپوزیوم های علمی که قبل از انقلاب به ندرت برگزار می شد، جشنواره های داخلی و بین المللی علمی و هنری)؛
طرح مجدد برخی از سنتهای اصیل اسلام نظیر«نماز جمعه»؛ نمازهای عید فطر و قربان و مراسم عید غدیر؛
طرح«حج ابراهیمی» به عنوان زیربنای تجدید حیات اسلام در دنیای امروز؛
ارائه شناخت بی پیرایه از اسلام و طرح اسلام«ناب محمدی» در مقابل«اسلام آمریکایی» و تغییر رابطه فرد با جهان و خدا و خود؛
عینیت یافتن ارزشهایی نظیر«جهاد» و«شهادت»؛
تحول و تغییرات اساسی در سیستم آموزشی کشور؛
تفکیک ارزشهای قومی از ارزشهای اسلامی و طرد ملی گرایی به عنوان یک انحراف از مسیر هدایت جامعه بشری به سوی خدا؛ ایجاد انسان«دو بعدی» نه«تک بعدی»، انسانی که هم مذهبی و معنوی است و هم در پی کار و کوشش و ساختن و آباد کردن و عمران است؛
ایجاد احساس خودباوری و استقلال فکری در مردم به جای خودباختگی و وابستگی فکری؛ تلاش در جهت بازگشت به هویت اسلامی؛
طرح مجدد جایگاه اجتماعی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی زنان؛ طرح پوشش اسلامی برای دفاع از امنیت خانواده ها و پرورش نسل سالم. تجلی آموزه های الهی در زندگی اجتماعی؛
باور به عملی بودن احکام اسلام و ایجاد یک سیستم کارآمد و اثرگذار اسلامی؛ تجلی دوباره نقش و رسالت اجتماعی مساجد، تکایا و هیأتها؛
توجه به نیایش های اسلامی به عنوان«قرآن صاعد» نظیر دعاها؛ برقراری ارتباط و پیوند نسبی حوزه و دانشگاه؛
«الحادزدایی» از عرصه هنر و ادبیات؛ تجدید حیات معماری شرق؛ محدودیت نقش آفرینی روشنفکران وابسته و لائیک به عنوان«پیشقراولان استعمار فکری و فرهنگی»؛
طرح مسأله انقلاب فرهنگی که کماکان در زمینه انتخاب اساتید و متون درسی رشته های علوم انسانی دانشگاهها مسئولیت سنگینی بر عهده دارد؛
گرایش طلاب و علمای اسلامی که مجهز به بینش اسلامی هستند به علوم جدید. پیدایش ادبیات مقاومت و جنگ؛ پیشرفت فرهنگی و هنری شهرستان های کشور و رها شدن از انحصار و تمرکز پویشهای فرهنگی و هنری در پایتخت. تصحیح جلوه حضور«زن» در مجامع هنری و فرهنگی؛ پیدایش تکنیک های جدید در شعر و هنر«حماسه» و «غزل»؛ احیاء علائم، نامها و نشانه های اسلامی؛ نگاه جدید به جایگاه علم و عالم؛ خرافه زدایی از عرصه اعتقادات و باورهای دینی مردم؛ کوشش و جستجو در فرهنگ اسلامی و شناخت بیشتر خدمات اسلام به فرهنگ بشری در طول 1400 سال گذشته؛ صدور فرهنگ انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر؛ معرفی الگوی زن مسلمان؛
انقلاب اسلامی با فراهم ساختن زمینه های تشکیل جشنواره های مختلف بانوان، مطبوعات ویژه زنان، تأسیس جمعیت ها و تشکل های مربوطه، فدراسیون ورزشی بانوان و شرکت آنان در صحنه های سیاسی و اجتماعی از جمله کاندیداتوری آنها برای مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر و روستا الگویی نوین از زن مسلمان در عصر حاضر ترسیم و تبلیغات منفی علیه اسلام مانند محرومیت زنان از شرکت در فعالیت های اجتماعی و ورزشی را خنثی کرد؛
خودباوری فرهنگی در کشورهای اسلامی و جهان سوم؛ انقلاب اسلامی ایران بر اساس اصل نه شرقی نه غربی، الگوی فرهنگی جدیدی برای مسلمانان و مستضعفان جهان به ارمغان آورد؛
اندیشمندانی که بالندگی تفکرات اسلامی خود را با کمونیسم و سوسیالیسم یا لیبرالیسم غربی سازگار می دیدند، اینک به تفکر اسلامی رهنمون شده اند. گرایش عمومی به مذهب در جهان با انقلاب اسلامی ارتباط و پیوند واقعی دارد؛
تأثیر بر نظریات علوم اجتماعی و تئوری پردازان انقلاب؛ انقلاب اسلامی ایران تأثیر«ایدئولوژی» بر تحولات سیاسی و اجتماعی را به خوبی به تصویر کشید به گونه ای که مؤلفه هایی چون رهبری دینی، ایدئولوژی و فرهنگ، برجستگی های خاصی در نظریه پردازی پیدا نموده است. به همین دلیل انقلاب اسلامی، اولین انقلاب دوران فرامدرن تلقی می شود.
ماهنامه سراج بسیجی/ شماره

 

نگرشی تاريخي- تحليلي بر قیام حضرت امام حسین(ع) و واقعه كربلا

نگرشی تاريخي- تحليلي بر قیام حضرت امام حسین(ع) و واقعه كربلا

باسمه تعالي

"ان في قتل الحسين حرارة في قلوب المسلمين لا تبرد ابدا "

مقدمه :

این مقاله تحقیقی با توجه به کتب موثق تاریخ اسلام و منابع  علمای تشیع نگاشته شده است و برخی از زوایای واقعه کربلا و نهضت ابا عبدالله الحسین (ع)  مورد استخراج و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.

عظمت انقلاب خونین حسین ؛ نهضتی اجتماعی - سیاسی در تاریخ اسلام ایجاد کرده است که اثرات اسلامی هنوز هم باعث قوام دین و مذهب شده است. در این نوشتار حرکت سید الشهداء چه قبل از شکل گیری عاشورا و عزیمت به کربلا مورد توجه قرار گرفته است که می توان این ادوار را برشمرد:

1-دوران امربمعروف ونهی از منکر يا تبليغ :  این برهه  از سال 55 هجری با تبلیغات معاویه برای اخذ بیعت با یزید شروع می شود و ابا عبدالله (ص)در مقابل سیاستهای تبليغی و عوام فریبانه معاویه به روشنگری و آگاه کردن جامعه اسلامی و سران قبایل پرداخته است. تاکید بر غیر مشروع بودن حکومت امویان و لزوم بازگشت میراث پیامبر به جایگاه اصلی خود از عمده سیاستهای تبلیغی حضرت  ابا عبدالله(ص) بوده است.

2-دوران مبارزه علنی :بعد از فشار امویان و معاویه بر سید الشهداء برای برسمیت شناختن  حكومت معاویه و  خلافت یزید،حضرت در خطبه ها و مواضع مختلف از انجام  این بدعت امتناع ورزیده و مواجهه حضوری در کاخ اموی رسوایی معاویه را در حضور صحابه و مسلمانان انجام داده است.

3-دوران جهاد و شهادت: در این دوران با توجه به عزم یزیدیان برای دستگیری و قتل امام حسین (ع) در مدینه و کوفه ، حجت بالغه الهی بر مبارزه خونین و جهاد فی سبیل الله قرار گرفت و در راستای حفظ اسلام و سنت پیامبر؛جان  خود را فدا نمودند. خروج از مکه و عزیمت به کوفه و شهادت در کربلا و اسیر شدن خاندان وحی بخشی از این دوره می باشد. با مروری بر واقعه کربلا و مطالعه تاریخ و مقاتل مختلفی که به بازگویی ابعاد قیام حسین بن علی  و یارانش پرداخته اند؛ برخی وقایع تاریخی که منجر به بروز حادثه عاشورا و تحولاتی انسانی که در جریان نهضت کربلا ایجاد  شده است ،ما را با ابعاد شگفت انگیز و سرنوشت ساز حماسه حسینی بیشترآشنا نموده چرا که با گذشت 1374 سال  از خروج امام  بر یزیدیان نهضت کربلا الگو بخش نهضتهای اسلامی  - شیعی شده است.

تحقیقات متون مرتبط به واقعه کربلا نشان می دهد که انقلاب حسینی در مراحل مختلفی با رهبری سید الشهداء به مرحله بروز و ظهور رسید که اهم آن عبارتند:

1-مخالفت حسین بن علی با بیعت با يزيد و تبدیل استراتژی "صلح حسنی "به قیام حسینی"

در این برهه از نهضت اسلامی با توجه به انحرافاتی که در اساس دین اسلام ؛ سنت پیامبر و سیره علوی توسط شجره ملعونه بنی امیه بوجود آمده بود ،معاویه که در سال 41 هجری به خلافت رسیده بود در سالهای 53 به بعد درصدد کسب بیعت خواص و مردم برای فرزند خود معاویه برآمد و تا زمانیکه زنده بود ؛ زمینه خلافت یزید را فراهم کرد و تنها نتوانست بیعت چندین نفر را کسب نماید که بارزترین آنها حسین (ع) بود که میراث پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را بر دست داشت. معاویه در وصیت خود به یزید به وی توصیه کرد که دردوران خلافتش به مقابله به حسین بن علی برای کسب بیعت نپردازد و در مقابله با مردم عراق و اعتراضات آنها به تغییرات حکومتی و مدارا با  آنها اهتمام ورزد. حسین ،نوه پیامبر (ص) تا زمانیکه معاویه  در قید حیات بود به مفاد صلح امام حسن (ع) پایبند بود و از جهاد در مقابل حکام جور امتساک کرد و زمانیکه یزید فاسق ،خلافت را بدست گرفت نه تنها با او بیعت نکرد بلکه در مواجهه با طاغوت تا مرحله جهاد و شهادت پیش رفت و رضایت الهی را قیام حسینی به ارمغان آورد. پاسخ حسین به معاویه در شام در رد خلافت یزید از چنان منطقی برخوردار بود که شایعات منازعات قبیلگی و قومی را زیر پا گذاشت " در حالیکه در اطرافت صحابه پیامبر حضور دارند،تو چگونه یزید را جانشین کرده ای ؟" سرانجام با فشارهای والی مدینه ولید بن عتبه که  قصد دستگیری امام حسین را داشت ،حضرت شبانه در28 رجب سال 61 هجری از مدینه به قصد مکه خارج شد و به حج عازم شد.

2-مقابله با حکومت یزید و افشاگری ظلم و تحریفهای بنی امیه

حضرت سید الشهداء در مهاجرت به مکه با تنویر آفکار عمومی و مسلمانان در خطابه های بصیرت بخشی این اهداف را دنبال کرد:  

الف:افشای مظالم حکومت معاویه

 ب:بر ملاکردن توطئه های امویان بر علیه شیعیان            ج:تاکید بر عدم صلاحیت یزید برای خلافت مسلمانان

در همین راستا با ارسال نامه هایی به سران قبایل اسلامی به روشنگری مردم عراق پرداخت و ايجاد همبستگي در ميان شيعيان کوفه و بصره ؛منجر به  پيوستن آنها به  قیام و مقابله با طاغوت گرديد.یزیدعیاش نیز برای سرکوبی نهضت حسيني؛گروه و  لشگری را برای بیعت اجباري  با امام حسین اعزام کرد و دستور داد با ايجاد فشار يا حضرت را  دستگیر یا به قتل برسانند. نهضت بیداری حسین بن علی (ع)  در مکه که بیش از چهارماه ادامه داشت و پایه های سست خلافت یزید را متزلزل کرد.

3-خروج از مکه و عزم جهاد

ناداني یزید تا حدي بود  که حرمت مکه حرم امن الهی را نادیده گرفته ؛ باعث شد تا حسین (ع) که از عزم سفاکی بنی امیه برای کشتن اولاد پیامبر(ص) در کعبه با خبر شده بود  در ایام حج واجب در روز عرفه از مکه خارج شود و ندای "ان شاءالله ان یرانی قتیلا " را سر داد. حضرت در خطبه مشهور خود درتبیین قیام حسینی تاکید کردند:

*بنی امیه به خاندان ما دشنام داده و اموالمان را مصادره کردند.

*بنی امیه و یزید  خواستار ریختن خون من شدند و من از مدینه بیرون آمدم

*با کشتن من خداوند لباس ذلت بر آنها پوشانده و دشمنان را بر آنها مسلط می کند.

*ورود به  کربلا و شهادت خواسته الهی است.
*اشتیاق حسین به مرگ همچون اشتیاق حضرت یعقوب به یوسف می باشد

*فراهم شدن زمینه امتحان و بازشدن بهشت برای طرفداران.

سیدالشهداء که در این تصمیم سرنوشت ساز از جد خود محمد بن عبدالله ،توسل جسته بود و حضرت را در خواب دیده بود که به سوی خود فرا می خواند؛ در عزم شهادت مصصم شد ."ان الامر لله یفعل ما یشاء و ربنا تبارک هو کل یوم هو فی شان "

4- روشنگری با صحابه و اتمام حجت با یاران

اراده الهی که در تحقق قیام حسینی قرار گرفته بود برای صحابه پیامبر و برخی خواص  قابل درک نبود و لذا با شنیدن حرکت امام حسین (ع) به سمت کوفه ،بخش مهمی از توان امام به روشنگری و تبیین حرکت اسلامی خود  اختصاص یافت و در همین راستا  خطاب به ابن عباس اعلام کرد  که ادامه  نهضت  به خواست پیامبر (ص) می باشد.

تبیین علل حرکت به سرنوشت الهی برای ابن عباس ؛  جابر عبدالله انصاری اصحاب  پیامبر(ص) ومحمد حنفیه برادرش و  روشنگری نهضت برای یاران و نزدیکان که درصدد جلوگیری از خروج امام به مقصد  کوفه برآمده بودند و از پیامدهای شهادت حسین بن علی و خاندانش بیمناک شده بودند ؛نشان داد که  باید به تنهایی پرچم ظلم ستیزی را به دوش کشید و در این مسیر نیرنگ منافقانه عبدالله زبیر از جنگجویان صدر اسلام که به حضرت وعده حمایت از حکومت  درصورت عدم خروج از مکه را پیشنهاد داده بود  ،در نهضت حسینی تاثیری نگذاشت.

5-امتحان کوفیان در خصوص پایبندی به بیعتهای خود

کوفیان و سران آنها که در این ایام نامه های بیعت زیادی را خطاب به حضرت فرستاده و خواستار حضور امام در کوفه و پرچمداری حکومت حق شده بودند؛ باعث شد تا بخش دیگری از راهبرد نهضت  سید الشهداء به ارسال مسلم بن عقیل  به کوفه و بررسی شرایط اجتماعی و سیاسی شیعیان و بیعت کنندگان گردد.

حسین که درراستای تحقق حکومت الهی به عنصر بیعت مسلمین نیز توجه داشت ، در طول حرکت در مسیر مکه – کوفه در موارد متعددی  از طریق نمایندگان اعزامی خود و مسافرانی که در مناطق بین راه با آنان برخورد می کرد به کسب آخرین اخبار کوفه و وضعیت نمایندگان خود اقدام می کرد  و درهمین اثنا بود که از طریق پیکهای عبوری و مسافران از جمله شاعر مشهور فرزدق از خبر شهادت مسلم و یقطیر و سپس دستگیری و شهادت قیس بن مصهر قرار گرفت  و با شنیدن این اخبار آیه استرجاع "انا لله و نا الیه راجعون را " سر داد. نهضت حسینی وارد مرحله جهاد و خون دادن شده بود و حسین نمی خواست که خونهای پیشگامان نهضت به هدر رود و فرمود که زندگی بعد از این افراد دیگرمعنایی ندارد.

برخورد های ناجوانمردانه کوفیان با مسلم و دستگیریها و کشتارشیعیان  که توسط ابن زیاد برای عقیم گذاشتن نهضت حسینی صورت گرفت باعث سرکوب بیعت کنندگان و شهادت یاران حضرت همچون مسلم بن عقیل ،هانی بن عروه ؛ قیس بن مصهر و عبدالله یقطر گردید.

یزیدیان که با محاصره حسین بن علی درصدد عقیم گذاشتن انقلاب حسینی بودند ،فکر می کردند که با محروم کردن حسین از یاران وفادار و شیعیانش می توانند در عزم وی برای سفر به کوفه خلل ایجاد کنند ،اما این کشتارسران اصلی قیام ابا عبدالله نیز نتوانست در عزم الهی مبارزه با فساد و طاغوت اموی خللی ایجاد کند.

ابن زیاد یا فرستادن حربن یزید ریاحی نقشه شوم دیگری را تدارک دید که بتواند کاروان سیدد الشهداء را گرفتار سرگردانی و بیابان نماید و در همین راستا تاکتیک " نه حرکت به کوفه و نه بازگشت به مدینه" را در دستور قرار داد.

حضرت ابا عبدالله در خطبه های خود که در سیر تاریخی واقعه کربلا ایراد شده است مکررا این بیعت شکنی ها را مورد سرزنش قرار داده است.

6- رویش ها و ریزش ها ي قیام حسینی

مورخان و صاحبان مقاتل که در خصوص واقعه کربلا و نهضت عاشورا به ثبت و ذکر تاریخ پرداخته اند در جریان حرکت کاروان حسینی با ذکر وقایع به تاثیراتی که این نهضت بر روی افراد و شخصیتها داشته است ؛پرداخته اند.

در طول حرکت کاروان امام حسین  از مکه به کربلا که برخی مورخین از کاروانی 2500 نفره در ابتدای حرکت از حجاز خبر می دهند با حوادثی که روی می دهد این کاروان پالایش شده و در نهایت 72 نفر سپاه کربلا را تشکیل می دهند که  به جان فشانی در راه اسلام به درجه شهادت با امام حسین نایل می شوند.

در طول نهضت حسینی که بنا بر اقوال مختلف کاروان امام حسین از منازل و مناطق متعددی عبور کرده است که از 17 منزلگاه تا 28 با توجه به مناطق جغراقیایی میان مکه تا نینوا متعدد بوده است ؛ در تاریخ ثبت شده است.

امام حسین و اصحابش با چندین گروه و جماعت در عبور از این مناطق روبرو شدند:

الف:ملاقات با سران قبایل وبرزگان قوم

در آستانه شکل گیری نهضت کربلا ؛امام حسین (ع) که عازم جهاد بود با افراد سرشناسی همچون بشر بن غالب اسدی ؛عبدالله بن مطیع العدوی ؛زهیر بن قین ؛عبدالله بن حر جعفی، ؛عمروبن لوزان (بنی عکرمه )؛ابوهرم (الرهیمه ) برخورد کرد و از انها برای پیوستن به لشگر حسینی دعوت و اتمام حجت کرد.

برخی از این سران قبایل که خود را از امام پنهان و یا برای عدم جهاد توجیه خانواده و فرزند ان خود را می آورند  و برخی دیگر تنها به  اعلان کمک مالی اظهار آمادگی می کردند  ،با حضور شخصی امام حسین در منزلگاهشان روبرو شدند و  به حمایت از حق دعوت می شدند و حضرت شخصا به تبیین علل قیام برای آنها می پرداخت.

در این میان نحوه پیوستن زهیر بن قین بجلی به سپاه امام حسین از میان این افراد از برجسته ترین نمادهای تربیتی اهل بیت علیهم السلام در دگرگونی روحی انسانهای غافل می باشد که در نهایت زهیر با جمعی از قومش به بالاترین مقام های انسانی دست یافتند و در عاشورا جان های خود را فدای ابا عبدالله ؛خون خدا نمودند.

ب-مواجهه با فرزدق شاعر: با توجه به شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه برخی از محبان که نمی خواستند این خبر را به امام بدهند در غالب شعر به شهادت فرستادگان امام به کوفه اشاره کردند که شعر فرزدق شاعر مشهور در تاریخ تبث شده است.

ج- استقامت سپاه امام حسین (ع):

در مسیر حرکت با توجه به رسیدن خبر شهادت مسلم و هانی در منطقه ای بنام "زرود "به امام و یارانش و سپس در منطقه "زباله " خبر شهادت قیس بن مصهر برخی از افرادی که برای دستیابی به غنیمت و مطامع دنیوی با لشگر همراه شده بودند ؛از سپاه امام حسین (ع) جدا شدند و فهمیدند که نزاع در پیش با دیگر نبردها تفاوت دارد و شهادت سرنوشت امام و اصحابش را رقم خواهد زد.

با توجه به توصیه هایی که از سوی سران قبایل و شخصیتهای بارز برای عدم خروج امام و مقابله با یزیدیان اموی و سفر به کوفه در این ایام مکرر از سوی برخی مصلحت اندیشان به امام ویارانش القا می شد ،اما اصحاب راستین امام  و اولاد اهل بیت علیهم السلام که در لشگر ابا عبدالله حضور داشتند،اینگونه تبلیغات روانی و شایعات و انذارهای ساده لوحانه تاثیری در اراده ولی زمان و سلالله پاک پیامبر(ص) نداشت و حتی در برخی مواقع که یاران امام حسین در جریان شهادت مسلو و هانی قرار گرفتند به مقابله با لشگر ظلم مصمم تر شدند.

در همین راستا در تاریخ نوشته است که بعد از خبر شهادت مسلم بن عقيل  برخی از افراد بنامهای "عبدالله بن مسلم "و" منذر بن المشعل اسدی" از حضرت تقاضای بازگشت نمودند که خاندان آل عقیل که در میان لشگریان امام بودند؛به  طلب خونخواهی مسلم تاكيد  نمودند و حضرت امام حسین فرمودند: "لا خیر فی العیش بعد هولاء"

در همين راستا امام حسین (ع) بعد از شهادت قیس بن مصهر در خطبه ای یاران خود را خواند و فرمودند:"هرکه می خواهد برود و برگردد و من در این سفر به سوی شهادت می روم و مردم عراق خیانت کردند".

حضرت سيدا لشهداء در مسير شهادتش كه بقاي اسلام منتهي مي گرديد با صبري جزيل بر مصيبتهايي كه در ايام جهاد و حركت لشگر بر ياران و اصحاب با وفايش پيش مي آمد؛استقامت كرده و با عدم انعطاف و سستي در مقابل سفاكي ها و جنايات امويان و يزيديان ؛سرانجام كربلا را به پاسداري از خون شهيدان نهضت حسيني ؛مي ديد.

 7- تاکید بربرپایی نهضت حسینی با حمایت شیعیان

حضرت ابا عبدالله در راستاي بازشماري و افشاگری جنایات بنی امیه به شهادت صحابه پیامبر اسلام (ص) از جمله میثم تمار و رشید هجری اشاره داشته  تا ماهیت ضد اسلامی معاویه و یزید را در برابر امیر مومنان علی (ع) و شیعیانش افشا نماید .يزيديان و طاغوتيان  با  دشنام ؛ کشتار و شکنجه شیعیان بعنوان استراتژی اموی ؛روی آورده بودند. حضرت امام حسین در مقابل شهادت فرستادگان خود فرمودند:

"اللهم اجعل لنا و لشیعتنا نزلا کریما و اجمع بیننا و بینهم فی مستقر من رحمتک انک علی کل شی قدیر"

سید بن طاووس می نویسد بعد از خبر شهادت مسلم و هانی حضرت امام حسین(ع) به سران شیعیان کوفه سلیمان بن صرد خزاعی؛مصیب بن نجبه و رفاعه بن الشداد نامه ای  نوشت و به قیس بن مصهر داد تا به آنها برساند .در این نامه حضرت به شیعیان حرکت خود را به کوفه اعلان کرده بودند و این نامه اگر چه با دستگیری قیس به سران شیعیان کوفه نرسید اما با قیس در آخرین جملات خود قبل از شهادت  به شیعیان خبر حضور آتی امام به کوفه را دادند و چه زیبا رسم امانتداری خود را به سرانجام رساند. ترفندهای حکام اموی و تبلیغات معاویه باعث شده بود تا جریانهای و افراد موثر شیعی نتوانند در سرزمین های عراق، حجاز و شام به یگپارچگی دست پیدا کنند و شیعیان کوفه نیز با وجود شخصیتهای بارزی همچون مختار ثفقی و سلیمان بن صرد نتوانتستند دررهبری شیعیان و زمینه سازی برای ورود امام حسین (ع) زمینه سازی کنند.

نباید از این نکته غافل شد که ترفندهای حکام بنی امیه و وحشگیری ابن زیاد در کوفه و بصره باعث شد تا جریان های شیعی در انزوا قرار گیرند و بخش عمده ای از فعالیتها و خطابه های سید الشهداء در راستای ایجاد وحدت در جریانهای شیعی قرار گرفت.

با بررسی نسب یاران و اصحاب امام حسین (ع) که در کربلا حضور داشتند و در عاشورا به شهادت رسیدند، اکثریت این افراد از شیعیانی بودند که برخی ازصحابی پیامبر(ص) و یاران علی (ع) بودند که درجنگهای اسلامی ؛لیاقت خود را به اتبات رسانده بودند و در رکاب امیر مومنان به جانفشانی پرداختند.

 9- بازگشت و توبه حربن یزید ریاحي

ابن زیاد برای مقابله با قیام حسینی در برهه خروج امام از مکه به کوفه ؛حربن یزید را برای مهارقیام حسینی اعزام کرد و در منطقه ای بنام "ذو حسم "لشگر یزید مانع حرکت امام به کوفه گردید. امام حسین (ع) قبل از رسیدن به این منزل در بطن العقبه برای مدتی به خواب رفتند و در خواب دیدند که سگهای درنده و درمیان آنها سگی درنده تر به حضرت حمله ور شده اند و فرمودند:" ان الله لا یقلب علی امره"

امام به سپاهیان خود دستور داد که به برداشتن آب اقدام کنند و این برای این بود که در زمانیکه با لشگر حر مواجهه خواهند شد،لشگر حر دچار عطش و بی آبی گردیده و حسین و اصحابش با بزرگواری درس به یاد ماندنی به سپاهیان ابن زیاد و لشگر حر دادند.این اقدام امام در رفع تشنگی حر و یارانش تا آنجا موثر واقع شد که در زمان نماز جماعت امان از حر خواست که برای یارانش نماز برپا کند که آنها امتناع کردند و همگی به حسین بن علی(ع) اقتدا نمودند.

امام حسین با نشان دادن نامه های بیعت کوفیان به حر ،ماجرای عزیمت خود به کوفه را تبیین نمود و از میهمان شکنی و عهد شکنی کوفیان و سران آن ابزار شگفتی نمودند و فرمودند:"باید موقعیت خود را بشناسید و ما اهل بیت پیامبر (ص) هستیم " . حر که با اظهار معذوریت خبر داد که برای مانع شدن در حرکت قافله کربلا عازم شده است و ماموریت دارد تا امام را دستگیرو به نزد ابن زیاد بیرد. با مخافت امام و عدم تسلیم در مقابل حر، لشگر امام حسین نه راه پس و نه را ه پیش داشت و لذا به منطقه ای بیاباني بنام عذیب حرکت کرد و لشگریان حر نتوانسند در مقابل آنها بایستند.ابا عبدالله در پاسخ به مصلحت اندیشی حر که در صورت جنگ کشته خواهید شد فرمودند هرکه با ظالم همراهی کند ،شریک ظلم است و هواهای نفسانی باعث اطاعت شما از شیطان شده است که به فساد و تعطیلی حدود الهی روی آوردید.

با توجه به عدم تبعیت حر از ابن زیاد و فرستادن مالک بن نسر کندی  جاسوس خاص ابن زیاد برای زیر نظر گرفتن اقدامات حر امام حسین به منطقه ای بنام عذیب روان شد .

حر تغییر رویه داد و مامور شد تا بر امام سخت بگیرد و لشگر در بیابان بی آب و پناه فرود آورد.

برخی از لشگریان از جمله زهیر بن قین پیشنهاد فرار به کوهها و مقابله با فرستادگان این زیاد دادند که امام فرمودند که مادر جنگ پیش قدم نمی شویم.

از اینجا بود که اما تصمیم گرفت از راه اصلی منصرف و ازراههای فرعی کاروان را حرکت دهد و طرماح بنی عدی الطایی بعنوان قافله سالار کاروان را به مناطقی همچون عراء و نینوا رهنمون ساخت .  امام حسین در بدو ورود به کربلا آیه انا لله و انا الیه راجعون را خواندند فرمودند."اللهم اعوذ بک من الکرب و البلاء"

9- خاندان اهل بیت و  همراهی با حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)

وجود 18 نفر از فرزندان و نوادگان امامان معصوم در کاروان کربلا ،باعث شد تا امام درمقابله با یزیدیان مصمم تر شده و سخنان حضرت  علی اکبر در خصوص حقانیت نهضت حسینی و بین نداشتن از مرگ از پاکی طینت و شجاعت فرزندان و نوادگان علوی در اين آزمون شهادتبار حکایت داشت.

برخی از این چهره هاي نوراني  عبارت بودند:
*علی بن حسین بن علی بن ابیطالب مشهور به علی اکبر

*محمد بن مسلم بن عقیل از فرزندان مسلم

*عون بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب

*محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب

*عبدالرحمن بن عقیل بن ابيطالب

*جعفر بن عقیل بن ابیطالب

*حسن مثنی بن الحسن از فرزندان امام حسن (ع)

*ابوبکر بن امیر المومنین (ع)

*عبدالله بن عقیل

*ابوبکر بن الحسن بن امیر الومنین (ع)

*قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب

*عبدالله بن امیر المومنین

*عثمان بن امیر المومنین

*جعفر بن امیر المومنین

*عباس بن امیرالمومنین ابالفضل العباس

*علی اصغر

*محمد بن سعید بن عقیل بن ابیطالب

*عبدالله بن الحسین بن علی بن الطالب(ع)

حضور زینب کبری (س) در قافله که با ورود به کربلا نقش ممتازی گرفت باعث شد که شیرزن کربلا با دیدن حالات روحانی حسین بن علی و خواندن آیه استرجاع به شهادت برادرش واقف شود بگوید :"خبر از مرگ خود می دهی "و برای مدتی در میان زنان خیام صدای گریه و ناله بلند شد .

امام حسین به خواهرش سفارش به صبر به بردباری نمود تا دشمنان نتوانند از این موقعیت سوء استفاده نمایند و فرمودند :"از هم اکنون آغاز مصیبت شما فرا رسید و بردبار باشید،کودکان را ضجه و بلند گریه کردن منع کنید"

مورخین و ارباب مقاتل نوشته اند که حضرت سیدالشهداء رزو دوم محرم به کربلا وارد شدند.

10-اصحاب پیامبر(ص) که در واقعه کربلا به شهادت رسیدند

از عجایبی که در تاریخ وقایع کربلا باعث حیرت مسلمانان گردید، به شهادت رساندن تعدادی از صحابی گرانقدر پیامبر اسلام(ص) بود که به همراهی با امام حسین(ع) به قیام حسینی پرداختند. دشمنان اهل بیت علیهم السلام  که به بهانه صحابه به پایمال کردن حق ولایت امیر مومنان پرداختند،در قبال شهادت صحابه با سابقه اسلام سکوت اختیار کردند و به شهادت رساندن صحابه و تابعین که افتخار همراهی با علی (ع)در جنگهای اسلامی را داشتند؛نشان از ظلم حکومت بنی امیه و طاغوت معاویه و یزید می باشد که یاران پیامبر را قتل عام کردند.

برخی از این اصحاب گرانقدرعبارتند:

*عبدالرحمن بن عبد رب الانصاری خزرجی ازاصحاب پیامبر و شاهدان غدیر خم

*عمار بن سلامه دالانی از اصحاب پیامبر و علی علیهما السلام

*سعد بن حرث؛ مولی علی بن ابیطالب (ع)

*حبیب ابن مظاهر اسدی

*زهیر بن قین بن قیس انماری بجلی

*انس بن حرث کاهلی اسدی

 

دوست یابی در قرآن کریم

دوست یابی در قرآن کریم

در مورد دوست و شرايط آن در احاديث مطالب زيادي بيان شده اما در اين گفتار به فضل

 خداوند متعال با استفاده از آيات نوراني قرآن كريم، برخي شرايط و ملاكهاي انتخاب

 دوست را بيان مي‎داريم.

        1.          ايمان

 از نگاه قرآن كريم ميزان شخصيت انسانها رابطه‎ي مستقيمي با اعتقادات آنها دارد.

 كسي كه از گوهر با عظمت ايمان بي‎بهره باشد، شخصيت وي در حدي نخواهد بود كه

 ارزش رفاقت و دوستي را داشته باشد تا انسان بخواهد طرح دوستي با چنين كسي بريزد:

  ]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنْ الْحَقِّ   [(ممتحنة/1) اي كساني كه ايمان آورده‎ايد دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد. شما نسبت به آنان اظهار محبت مي‎كنيد در حالي كه آنها به آنچه از حق براي شما آمده كافر شده‎اند.

        2.         احترام به مقدسات و مسائل ديني

 ]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنْ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ … وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا [( مائدة/57-58) اي كساني كه ايمان آورده‎ايد افرادي كه آيين شما را به باد استهزاء و بازي مي‎گيرند ـ از اهل كتاب و مشركان ـ وليّ خود انتخاب نكنيد … آنها هنگامي كه (اذان مي‎گوييد و مردم را) به نماز فرامي‎خوانيد آن را به مسخره و بازي مي‎گيرند.

در اين دو آيه‎ي شريفه خداوند صراحتاً از دوستي با كساني كه دين مسلمانان را به باد

 سخريه و استهزاء مي‎گيرند، نهي فرموده است و به عنوان مثال و ذكر مصداق بحث اذان را مطرح مي‎فرمايد.

        3.         راستگويي

 يكي از مصاديق مهم اخلاق در زندگي انسان، صداقت و راستگويي است چرا كه در

 حقيقت دروغ خود نوعي نفاق است و در آيات و روايات بسيار، مذموم شمرده شده است و حتي در برخي از روايات كليد تمامي گناهان، دروغ بيان شده است (مستدرك الوسائل ج9 ص85).

 در رفاقت و دوستي نيز انسان يكي از ملاكهايي كه بايد در نظر داشته باشد، صداقت و

 راستي دوست است:

 ]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ [ (توبه/119) اي كساني كه ايمان آورده‎ايد از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.

ذيل تفسير اين آيه شريفه چنين آمده است: «صداقت شرط و ملاك اساسي دوستي است و

 اگر به دوست و همراه انسان، صديق گفته شده است بخاطر صداقت او در رفتارش با

 دوست خود است» (نمونه ج14 ص550).

        4.          دوستي دوطرفه

 اگر انسان قصد دوستي با كسي را دارد بايد ببيند كه آيا طرف مقابل هم متمايل به اين دوستي هست يا خير

 ]هَا أَنْتُمْ أُوْلَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ[ (آل عمران/119) شما كساني هستيد كه آنها را دوست مي‎داريد، اما آنها شما را دوست ندارند.

آري اگر دوستي يكطرفه باشد باعث ذلت و خواري مي‎گردد و هرگز براي انسان سودمند

 نخواهد بود

 چه خوش بي مهربوني هر دو سر بي                              كه يك سر مهربوني دردسر بي

        5.         هماهنگي ظاهر و باطن

 هميشه افرادي در جامعه وجود دارند كه هزار رنگ‎اند يعني با هر كسي همانگونه سخن

 مي‎گويند وبرخورد مي‎كنند كه او مي‎پسندد و هيچ هدف خاصي را دنبال نمي‎كنند و به هر رنگي كه منافع مادي‎شان اقتضا كند درمي‎آيند كه خطر اين افراد نيز بسيار زياد است.

 ] وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمْ الْأَنَامِلَ مِنْ الغَيْظِ[(آل عمران/119) و هنگامي كه شما را ملاقات مي‎كنند، (به دروغ) مي‎گويند: ايمان آورده‎ايم اما هنگامي كه تنها مي‎شوند از شدتِ خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان مي‎گزند.

       6.         خيرخواه بودن

 خداوند متعال در قرآن كريم مؤمنان را از دوستي با برخي گروه‎ها همانند اهل كتاب، كفار

 و منافقين برحذر مي‎دارد و تعدادي از خواسته‎ها و انگيزه‎هاي شوم و پست آنان را اينگونه بيان مي‎فرمايد:

 ]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ[ (آل عمران/118) اي كساني كه ايمان آورده‎ايد محرم اسراري از غير خود، انتخاب نكنيد آنها از هر گونه شر و فسادي درباره‎ي شما كوتاهي نمي‎كنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشيد.

        7.         خوش اخلاقي

 يكي از دستورات دين مبين اسلام، خوش اخلاقي با ديگران است كه جايگاه بسيار والايي

 را داراست. خوش اخلاقي هم دوستي‎ها را پايدار مي‎سازد و هم در جذب ديگران به

 سمت خود تأثير فوق العاده‎اي دارد:

 ] ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ[ (فصلت/34) بدي را

 با نيكي دفع كن، ناگاه (خواهي ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمني است، گويي

 دوستي گرم و صميمي است.

 و در مقابل، تحمل نكردن ديگران و تندخو بودن باعث مي‎شود آنان از اطراف انسان

 پراكنده شوند حتي اگر انسان، بهترين مخلوقات باشد:

 ]فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنْ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ[ (آل عمران/159) به (بركت) رحمت الهي، در برابر آنان (= مردم) نرم (و مهربان) شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي‎شدند.

        8.         طرح دوستي با جنس مخالف ممنوع

 يكي از نيازهاي انسان كه در دوران جواني ظهور و بروز پيدا مي‎كند، ازدواج است كه در

 قرآن كريم از جنبه‎هاي متفاوتي مورد بحث قرار گرفته است

 در اين راستا يكي از موضوعاتي كه قرآن كريم تأكيد زيادي بر آن دارد، پاك بودن پسر و

 دختر قبل از ازدواج است

 ]مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ[ (نساء/25) پس آنها [زنان پاكدامن از بردگان] را با اجازه‎ي صاحبان آنان تزويج نماييد و مهرشان را به خودشان بدهيد به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه بطور آشكار مرتكب زنا شوند و نه دوست پنهاني بگيرند.

 ]مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ[ (مائده/5) و زنان پاكدامن از

 مسلمانان و زنان پاكدامن از اهل كتاب حلالند، هنگامي كه مهر آنان را بپردازيد و

 پاكدامن باشيد نه زناكار و نه دوست پنهاني و نامشروع گيريد.

در اين دو آيه خداوند از طرح دوستي با جنس مخالف نهي فرموده است. در آيه‎

ي اول سخن از ترك دوستي دختران با پسران است و در آيه‎ي دوم ممنوع بودن

 دوستي پسران با دختران مطرح شده است

در مورد اين دو آيه 3 نكته قابل دقت است:

 اـ  «أخدان جمع خِِدن، به معني دوست است اما دوستي‎هايي كه دو ويژگي دارند: يكي

 اينكه پنهاني هستند و ديگري اينكه منشأ اين نوع دوستي‎ها شهوت و هواي نفس است.

 2ـ علت جمع آمدن كلمه‎ي ‹‹أخدان›› در آيه اين است كه وقتي كسي براي فحشاء و از

 روي شهوت دوست برمي‎گزيند به يكي يا دوتا قانع نخواهد بود چرا كه نفس انساني

 وقتي به دنبال شهوات و خواسته‎هاي خود برود، حد توقف ندارد».

 3ـ در اينگونه دوستي‎ها صداقت نيست چرا كه قرآن دوستي‎هايي را كه بر اساس صداقت

 باشد ‹‹صديق›› مي‎نامد و تعبير به خدن فقط در اين دو آيه آمده است.

        9.         سربلندي در آزمايشات؛

 هميشه گفتار انسان‎ها و ظاهر آنان با عمل و باطن آن‎ها مطابق نيست و براي كشف

 حقيقت يكي از بهترين راه‎ها امتحان و آزمايش است همانگونه كه خداوند در برخي موارد به مؤمنان دستور به امتحان و آزمايش داده است تا زمينه براي تصميم‎گيري صحيح فراهم شود:

 ]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمْ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ[ (ممتحنه/10) اي كساني كه ايمان آورده‎ايد هنگامي كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند آنها را آزمايش كنيد ـ خداوند به ايمانشان آگاه‎تر است ـ هرگاه آنان را مؤمن يافتيد آنها را بسوي كفار بازنگردانيد.

 بنابراين با توجه به حساس بودن بحث دوستي، وظيفه‎اي كه انسان در موضوع انتخاب

 دوست بعد از احراز شرايط فوق دارد اين است كه با آزمودن دوستِ خويش، صداقت و

 واقعي بودن و ساختگي نبودن آن شرايط را به دست آورد.

 اما يك سؤال اساسي در اينجا مطرح مي‎شود كه چگونه بايد دوست را آزمايش كرد؟ در

 روايات ما چند معيار براي تشخيص حقيقي بودن اعمال و رفتار دوست بيان شده است كه به تعدادي از آن‎ها اشاره مي‎كنيم:

 ـ حساسيت نسبت به نماز اول وقت

 ـ امانت‎داري

ـ مضايقه نكردن از داراييهاي خود و دوست را شريك مالي خود دانستن

ـ سه بار عصباني كردن او (اگر در اوج عصبانيت از حدود دوستي تجاوز نكرد، شايسته‎ي دوستي است).

 ـ ميزان همراهي با دوست هنگام بروز سختي‎ها و مشكلات.

 نكته‎اي كه در اين قسمت قابل ذكر است اين است كه اين آزمايش در مراحل اوليه‎ي

 انتخاب دوست بايد انجام شود تا انسان از دارا بودن شرايط دوستي به اطمينان برسد و

 اينگونه نيست كه انسان هميشه و در همه‎ي حالات و موقعيتها در صدد آزمايش دوستش

 باشد. بنابراين وقتي به اطمينان دست يافت، ديگر نيازي به آزمودن دوست نيست.

 

از منظر قران ويژگى هايى که بايد در دوستى مراعات شود

از نظر قرآن انبيا،شهدا،صدّيقان یا راستگويان در عمل و گفتار و صالحان از بهترين دوستان به شمار مى روند .
(
نساء/69)

از منظر قران ويژگى هايى که بايد در دوستى مراعات شود،عبارتند از :

1-
از دوستى با دشمنان خداو رسول(صلى الله عليه وآله) پرهيز کنيم .
(مجادله /22 ; ممتحنه /9 ،)

2-
کسانى که دين ما را مورد تمسخر قرار مى دهند ، براى دوستى انتخاب نکنيم .
(مائده /57)

3-
دوستانى انتخاب نکنيم که باعث انحراف و جهنمى شدن ما مى شوند .
(
فرقان /28)

4-
کسى را براى دوستى انتخاب کنيم ، که در قيامت و بهشت با ما باشد ; افراد پرهيزگار را انتخاب کنيم .
(
زخرف /67)

خلاصه:

با دوستان خدا که:
نيکوکاران(آل عمران /134)
پرهيزگاران (آل عمران /76)
شکيبايان(آل عمران /146)
توکّل کنندگان به خدا (آل عمران /159)
پاکان (بقره /222)
عدالت پيشگان (مائده /42)
هستند ، دوست شويم

و کسانى که خدا آنها را دوست ندارد :
ستمکاران(بقره /57)
فسادکنندگان(مائده /64)
خيانتکاران (انفال /58)
گردن کشان (نحل /23)
اسراف کنندگان (اعراف /31)
هستند ، براى دوستى انتخاب نکنيم .

سفر از ديدگاه اسلام و آداب سفر

سفر از ديدگاه اسلام و آداب سفر

 

 

نوروز،فروردين جانهاست و بهار ايمانها و طراوت انديشه هاو شکوفايي شکوفه هاي بيداري و آگاهي و اراده و تصميم و ايثار.عيد ايرانيها بابهار طبيعت مي آيد. نوروز ؛روزجديد، در اين بهار چه رازي نهفته است ؟چه اسراري در دل اين نو شدن وجود دارد؟

بهار فصل رويش گلهاست ، گل در فرهنگ و قاموس ما سمبل عشق و محبت است که در فصل بهار، دلهاي عاشق را شکوفا مي کند و با نسيم همراه است ، اين نسيم همان نسيم بهشتي يا باد صبا است ، نسيم يعني چه ؟وقتي نسيم مي وزد غنچه بسته را شکوفا ميکند، ماهم بايد پا به پاي طبيعت به پيش برويم ، براي گشودن گره ها و رفع غمها و غصه ها. بياييم با تحويل نوروز امسال ، خانه دلهايمان را بزرگتر کنيم ، درها را باز کنيم ، نگذاريم دخترک يتيم پشت در تنها بماند و چشم محتاجي به در خانه ما خشک شود نوروز همان روزي خواهد بود که سفره هفت سين ما در خانه هاي مردم مظلوم فلسطين و غزه ، مصر ، تونس ، يمن، ليبي و همه کشور هاي اسلامي همراه با نابودي جنايتکاران و سران و حکام ستمکار به ويژه امريکا و اسرائيل ، پهن شود .

شايد نوروز حقيقي کمي ديرتر تحويل شود اما حتماً تحويل خواهد شد و با آمدنش اهالي بهار جشن خواهند گرفت .

ملت خداجوي ايران هنگام سال تحويل در کنار امامزادگان گلزار شهدا؛ دست به سوي آسمان بلند خواهند نمود و براي سربلندي اسلام و مسلمين درسراسر جهان به ويژه سلامتي و طول عمر ولي امر مسلمين جهان حضرت آيت الله امام خامنه اي(مد ظله العالي)دعا خواهند نمود و بارديگر با شهداي عزيز و امام شهيدان حضرت امام خميني (ره)عهد و پيمان خواهند بست ، تا همچون گذشته پشتيبان ولايت فقيه و پيروآرمانهاي مقدس شهدا باشند و با بصيرت کامل با علي زمان (مقام معظم رهبري ) بمانند .

 

«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ

هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ » ( سوره آل عمران آيه 137، 138 )

پيش از شما مللي بودند و رفتند در اطراف زمين گردش كنيد تا ببينيد چگونه عاقبت هلاك شدند آنان كه وعده خدا را تكذيب كردند اين حجت وبيان براي عموم مردم وراهنما و پندي براي پرهيزگاران است .

آثاري که در نقاط مختلف زمين از دوران هاي قديم باقي مانده است اسناد زنده وگوياي تاريخ هستند و ما قبل از تاريخ مدون از آنها بهره‌مند مي شويم آثار به جا مانده از گذشتگان و پيشينيان از قبيل اشکال و صور و نقوش ، تفکرات وقدرت و عظمت و يا حقارت آن اقوام را به ما نشان مي دهد در صورتي که تاريخ فقط حوادث و قوع يافته و تصاوير خشک و بي روح آنها را مجسم مي سازد. آري ويرانه کاخ ستمگران و بناهاي شگفت انگيز اهرام مصر و برج بابل و کاخ هاي کسري و آثار تمدن قوم سبا و صدها نظاير آن بناها که در گوشه وکنار جهان پراکنده اند هر يک در عين خاموشي هزار زبان دارند وسخن ها مي گويند اينجاست که شاعران نکته سنج هنگامي که در برابر خرابه هاي اين کاخ ها قرار مي گرفتند تکان شديد در روح خود احساس کرده واشعار شور انگيزي مي سرودند. مطالعه يک سطر از اين تاريخ هاي زنده معادل مطالعه يک کتاب قطور تاريخي است و اثري که اين چنين مطالعه اي در بيداري روح و جان بشر دارد با هيچ چيز ديگري برابري نمي کند زيرا وقتي که در برابر آ ثار گذشتگان قرار مي گيريم گويا ويرانه ها جان مي گيرند و استخوان هاي پوسيده زير خاک قوي و محکم مي شوند و جنب و جوش پيشين خود را آغاز مي کنند اما وقتي بار ديگر نگاه مي کنيم همه را خاموش و فراموش شده مي بينيم. مقايسه اين دو حالت نشان مي دهد که افراد خودکامه چه کوتاه فکرند که براي رسيدن به هوس هاي زودگذر به هزاران جنايت آلوده مي شوند. اين گونه است که خداوند در قرآن مجيد دستور مي دهد تا مسلمانان در روي زمين به سيروگردش بپردازند و آثار گذشتگان را در دل زمين يا روي خاک با چشم خويش ببينند و عبرت بگيرند کشورمان ايران به عنوان يکي از کشورهاي مستعد در زمينه صنعت گردشگري مورد توجه گردشگران ساير کشورها ميباشد و در زمينه سرمايه گذاري نيز صاحبان سرمايه و سرمايه گذاران بين المللي دراين صنعت نيزتوجه ويژه اي به ايران دارند.

براي آشنائي بيشتر با صنعت گردشگري به تاريخچه اين صنعت بايد پرداخته شود: براي اولين بار بصورت رسمي در سال 1937 کلمات توريست و توريسم توسط سازمان ملل مورد استفاده قرار گرفت ولي پيشينه اين صنعت به سالها قبل از اين تاريخ برميگردد. کشور انگلستان در ميان کشورهاي اروپائي از اولين کشورهائي بود که به اين صنعت روي آورد و با صنعتي شدن کشورها در غرب فرهنگ توريسم در بين مردم رواج يافت. و با اختراع راه آهن اين صنعت به يک صنعت بين المللي مبدل گرديد. و بدين ترتيب اين صنعت ابتدا در اروپا و سپس در ساير قاره ها گسترش يافت. ولي امروزه توجه دولتمردان و صاحبنظران بيش از پيش به اين صنعت معطوف گرديده تا آن حد که براي توسعه اين صنعت بودجه هاي بيش از بودجه هاي دفاعي در نظر گرفته ميشود .:

در ساليان اخير بدليل اهميت گردشگري از آن بعنوان يک صنعت نامبرده ميشود و اين صنعت به اندازه اي درآمدزا و پرسود ميباشد که بسياري از کشورها به اندازه درآمد نفتي کشورمان ايران از اين صنعت کم هزينه و پرسود درآمدزائي کرده اند.

صنعت گردشگري و يا اصطلاحاً صنعت توريسم، سومين صنعت مولد شغل و سرمايه بعد از صنعت نفت و خودروسازي ميباشد. به همين دليل در دهه هاي اخير بسياري از دولتها، مسئولين اقتصادي و صاحبنظران با حساسيت بيشتري به گسترش اين صنعت روي آورده اند و در تلاش هستند سهم بيشتري از بازار جهاني اين صنعت را براي جوامع خود به ارمغان ببرند. گردشگري در چند دهه اخير به يکي از مهمترين بخش هاي فعاليت اقتصادي کشور ها تبديل شده است. بر اساس پيش بيني سازمان جهاني جهانگردي unwto تا سال 2020 درآمد حاصل از توريسم بين الملل به 6/1 ميليارد دلار برسد. اين صنعت بعنوان يک سيستم جهاني بخش قابل توجهي از توليد ناخالص جهان را به خود اختصاص داده است.

 

صنعت گردشگري از ديدگاه اسلام

مسئله گردشگري از ديدگاه قرآن و اسلام از اهميت خاصي برخوردار مي باشد. از آنجائي که يکي از روش هاي کسب دانش و معارف الهي از طريق سير و سلوک عرفاني و گردشگري حاصل مي گردد. نه مثل توريست هاي هوسران وهوس باز امروزي بلکه براي تحقيق و بررسي آثار و سرنوشت پيشينيان و مشاهده عظمت خداوند. اين همان چيزي است که قرآن مجيد نام آن را (سير في الارض) گذارده و درآيات متعددي به آن کار دستور داده است « قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ »«نمل-69» .

بگو در روي زمين گردش کنيد و سپس بنگريد که عاقبت و سرانجام گنهکاران چگونه بوده است و در آيه ديگري مي فرمايد: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ... » « عنکبوت - ۲۰»

بگو در زمين سير کنيد و بنگريد که خداوند چگونه آفرينش را به وجود آورده است.

بنابراين با توجه به آيات متعدد قرآن مجيد که انسان ها را به سير و مسافرت در روي زمين فرمان مي دهد .

واز آنجا که کلمه سيروا در زبان و ادبيات عرب فعل امر محسوب مي شود روي اين اصل است که عرفا و بزرگاني چون سعدي، عطار، ناصر خسرو قبادياني و صد ها عارف سالک ديگر براي مسئله گردشگري و کسب معارف الهي در طول سفر اهميت خاصي قائل بوده اند. در اين جا بايد خاطر نشان گردد که احکام و فرائض دين اسلام از جمله مسئله حج و زيارت عتبات مبارکه اهميت خاصي را براي مسئله گردشگري قائل گرديده است . روي اين اصل در طول دوران اسلامي با ساختن رباط ها، کاروانسراه، مساجد ، آب انبارها از طريق وقف به گسترش صنعت جهانگردي کمک شايان توجه و خاصي شده است.

صرف نظر از آيات الهي و احاديث معتبري که از منجي عالم بشريت محمد (ص) و ائمه اطهار (ع)وجود دارد که مسئله گردشگري را با بينش خاصي که توام با مهمان نوازي و محبت اسلامي مورد توجه قرار مي دهد که معروف ترين اين احاديث حديث معروف نبوي است که ميفرمايد : « اَکرَمُ الضَيفِ وَلَوكانَ کافِرا »« مهمان را گرامي بدار گر چه کافر باشد» اصولا ايرانيان از زمان باستان تا به کنون بر طبق نوشته هاي مورخين و جهانگردان در سفرنامه ي خويش در مورد بلند همتي سعه‌ صدر و مهمان نوازي نسبت به مهمانان و خارجيان مشهور بوده اند و اين خود يکي ديگر از خصوصيات و ويژگي هاي برجسته و امتيازات ملت ايران مي باشد.

فلسفه سير در زمين در قرآن كريم شش مرتبه آمده است كه از شش ياهفت مرتبه مذكور در سوره عنكبوت به منظور اطلاع يافتن از اسرار آفرينش و پنج مرتبه ديگر به منظور عبرت گرفتن از عواقب دردناك و شوم اقوام ظالم وجبار ، ستمگر و آلوده مي باشد. قرآن براي مسائل عيني و حسي كه آثار آن كاملاقابل لمس است و همچنين براي امور تربيتي اهميت خاصي قائل است ومخصوصا به مسلمانان دستور ميدهد كه از محيط محدود زندگي خود بيرون آيند و به سيروسياحت جهان پهناور بپردازند در اعمال ورفتار اقوام ديگر و پايان كار آنها بينديشند و از اين رهگذر اندوخته پر ارزشي ازآگاهي وعبرت فراهم سازند در دنياي امروز قدرت هاي شيطاني براي گسترش دامنه استثمار خود در سراسر جهان تمام كشورها واقوام مختلف را بررسي كرده وفرهنگ وآداب و رسوم وهنر ، صنايع وهمچنين نقاط قوت و ضعف آنها را به خوبي مورد مطالعه قرار مي دهند اما خداوند حكيم در قرآن كريم خطاب به مومنين ميفرمايد :

شما به جاي جباران وستمگران در زمين سير كنيد و به جاي تصميم هاي شيطاني آنها درس هاي رحماني بياموزيد !

آري عبرت گرفتن از زندگي ديگران به مراتب از كسب تجربه هاي شخصي مهمتر و پرارزش تر است زيرا انسان بايد در اين تجربه ها زيان هايي را متحمل شود تا مسائلي را بياموزد ولي به وسيله عبرت گرفتن از زندگي و تجارب ديگران بي آنكه متحمل ضرر وزياني شود توشه گرانبهايي مي اندوزد .

البته دستور قرآن درباره سير در زمين بر كامل ترين شيوه هايي منطبق است كه امروزه براي بشر دستمايه مطلوبي است و آ ن چيزي نيست جز اينكه پس از فرا گرفتن مسائل و درج آ موخته ها در كتاب ها ، دست شاگردان و طالبان علم ودانش را مي گيرند و آنان را به سير در زمين و مطالعه شواهد عيني آنچه خوانده اند مي برد .

امروزه نوع ديگري از سير دراين كره خاكي تحت عنوان جهانگردي يا صنعت توريسم از طرف تمدن هاي شيطاني براي جلب مال وثروت حرام رايج شده است كه غالبا اهداف وانگيزه هاي انحرافي دارد مانند:انتقال فرهنگ هاي ناسالم عياشي ،هوسراني ، بي بندوباري وسرگرمي هاي ناسالم ديگر. اين همان جهانگردي ويرانگر است اما اسلام طرفدار نوعي از جهانگردي است كه وسيله انتقال فرهنگ هاي سالم ، تراكم تجربه ها واندوخته هاي تاريخي ،آگاهي از اسرار آفرينش در جهان انسانيت و جهان طبيعت وگرفتن درس هاي طبيعت عبرت آموز از سرنوشت دردناك اقوام فاسد وستمگر مي باشد

دين مبين اسلام نسبت به مفهوم گردشگري و سياحت ديدگاه مستقلي دارد. اسلام گردشگري را حمل بر امور والا و ارزش‌هاي اخلاقي مي‌كند؛ چراكه اين صنعت پيش از اسلام، داراي مفهومي مرتبط با تحمل رنج و مشقت روح و روان و نيز اجبار انسان براي سير و سفر در زمين بود و با طلوع خورشيد تابناك اسلام، خط بطلاني بر اين مفهوم سلبي گردشگري كشيده‌شد.

اسلام گردشگري را با معاني مختلف جلوه داده ‌است. يكي از اين معاني سفر به منظور عبادت و اداي ركني از اركان دين يعني فريضه حج است. مفهوم اسلامي گردشگري در بعد ديگر، مقرون با دانش و معرفت شده ‌است بزرگ‌ترين كاروان‌هاي گردشگري در صدر اسلام براي فراگيري علوم به مناطق مختلف اعزام مي‌شدند، تا حدي كه احمد بن علي بن ثابت معروف به خطيب بغدادي (392ه 462ه) كتابي با عنوان «الرحله في طلب العلم» تاليف‌كرده و در آن به جمع‌آوري احاديثي پرداخته كه فضيلت سياحت و گردشگري و نيز گزارشي از سير و سفرهاي صحابه و تابعين را بيان‌ مي‌كند.

بنابر روايتي كه ابي محمدبن عبد‌الرحمن ابن ابي حاتم الرازي (متوفاي327 ه) در تفسير هفت جلدي خود با نام «ماثور» آورده‌، عكرمه المخزومي از تابعين و محدث و مفسر (متوفاي 105 يا 106 ه) لفظ «السائحون» به معناي گردشگران در آيه 112 سوره توبه را علم‌جويان و علم‌آموزان توصيف ‌كرده ‌است.

از اهداف ديگر گردشگري و سياحت از منظر اسلام، عبرت‌پذيري است كه نص صريح قرآن در آيه 11 سوره انعام «بگو در زمين بگرديد آن گاه بنگريد كه فرجام تكذيب‌كنندگان چگونه بوده است» و آيه 69 نمل «بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام گنه‌پيشگان چگونه بوده است» نيز بر آن صحه‌ مي‌گذارد.

در آيات ديگر نيز سفارش شده كه در زمين بگرديد و ببينيد كه عاقبت مشركان، مجرمان، دروغگويان و تكذيب ‌كنندگان خداوند چگونه بوده است. محمد جمال‌الدين القاسمي الشامي (1283 ه - 1332 ه ) مفسر معاصر در تفسير هفت جلدي خود با نام «محاسن التاويل» در شرح دو آيه مذكور مي‌نويسد: اين سيركنندگان همان كساني هستند كه از آثار بر جاي ‌مانده از گذشتگان عبرت ‌گرفته و از آن بهره ‌مي‌جويند.

شايد از مقاصد مهم گردشگري در اسلام دعوت به وحدانيت خدا باشد كه توسط پيامبران و صحابه انجام ‌مي‌گرفت و در چارچوبي كوچك‌تر در جهان اسلام به ‌صورت عام، دعوت به وحدت كلمه و به ‌صورت خاص دعوت به اتحاد و يكپارچگي فرق و مذاهب اسلامي باشد.

كشورهاي اسلامي با جغرافياي بسيار وسيع خود شامل كشورهاي منطقه خاورميانه، حاشيه درياي سياه، آسيا و چند كشور آفريقايي است كه اين كشورها با ويژگي‌هاي غني فرهنگي‌ خود همواره در چارچوب مرزهاي خود شاهد بروز و ثبوت بسياري از مذاهب دنيا بوده‌اند. به همين سبب اين كشورها به ‌عنوان مركز «گردشگري ديني» با مناظري زيبا و ديدني، توجه همگان را به خود جلب كرده‌اند.

 

گردشگري ديني

گردشگري ديني مبتني بر اداي فريضه‌هاي ديني در زمان‌هاي مشخص از طريق زيارت اماكن مذهبي و بقاع متبركه است كه موجب افزايش ايمان و ازدياد گرايش مسلمانان به آثار اسلامي مي‌شود. چنانچه خداوند متعال نيز در آيه 97 سوره مباركه آل عمران اين مطلب را يادآوري ‌مي‌كند: «در آن نشانه‌هايي روشن [ازجمله] مقام ابراهيم است و هر كه در آن درآيد در امان است و براي خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] كسي كه بتواند به سوي آن راه يابد و هر كه كفر ورزد يقينا خداوند از جهانيان بي‌نياز است».

عتبات عاليات و مزارهاي انبيا و مساجد تاريخي، ماده خام گردشگري و طبيعت جوشان برخاسته از اعتقادات ملت‌هاي اسلامي است. روزانه هزاران مسلمان به قصد زيارت به سمت اين اماكن مقدس سفر ‌مي‌كنند، در حالي ‌كه اين اماكن مقدس نظير منطقه «سينا» در مصر و بارگاه‌هاي امامان معصوم‌ع در عراق هيچ ‌گونه رقابتي براي جذب زائران با يكديگر ندارند.

در كشور ايران علاوه بر حضور پرفيض حرم‌ امام رضاع و شمار زيادي از امامزادگان در شهرها و مناطق متعدد، معابد و كليساهاي بي‌بديلي نيز به ‌چشم ‌مي‌خورد، به ‌‌عنوان مثال قديمي‌ترين كليساي جهان «اسپاخور» در شهر اروميه ايران قرار دارد؛ و آنچه اهميت‌ دارد اين مساله ‌است كه همزيستي اقليت‌هاي ديني در ايران مي‌تواند به عنوان ظرفيت توسعه گردشگري تلقي ‌شود.

 

گردشگري متدبرانه

اين نوع گردشگري از انواع موكد در قرآن كريم است كه بر تامل و تدبر انسان نسبت به آنچه كه با حواس خود درك مي‌كند، استوار است. چنانچه در سوره مباركه انعام آيه 38 آمده ‌است: «و هيچ جنبنده‌اي در زمين نيست و نه هيچ پرنده‌اي كه با دو بال خود پرواز مي‌كند مگر آن كه آنها [نيز] گروه‌هايي مانند شما هستند. ما هيچ چيزي را در كتاب [لوح محفوظ] فروگذار نكرده‌ايم. سپس [همه] به سوي پروردگارشان محشور خواهند شد»

بعضي ها گردشگري متدبرانه را قائم بر لذت ‌بردن از آفريده‌هاي الهي و پي ‌بردن به قدرت الهي موجود در كوه‌ها، دره‌ها، صحراها، جنگل‌ها، آسمان‌ها، درياها و اقيانوس‌ها توصيف‌ مي‌كند.

گردشگري طبي نوعي گردشگري سنتي است كه با سفر ‌كردن از مكاني به مكان ديگر به منظور درمان و بازيابي انرژي تحليل ‌رفته و استفاده از انرژي خورشيد جهت معالجه صورت ‌مي‌گيرد و همچنين به‌كارگيري آب‌هاي معدني و شن‌هاي ساحلي براي درمان بيماري‌هاي پوستي و رماتيسم و بهره ‌جستن از طبيعت سبز براي درمان بيماري‌هاي جسماني و رواني و نمونه آن حمام‌هاي طبي «عفرا» در اردن و حمام «العليل» در عراق است.

 

درس عبرت از تاريخ گذشتگان :

قرآن مجيد نه تنها دوران هاي گذشته را با حال حاضر و زمان حاضر را با تاريخ گذشته پيوند مي دهد بلكه پيوند فكري وفرهنگي نسل حاضر با گذشتگان را براي درك حقايق لازم وضروري مي داند زيرا از ارتباط وگره خوردن اين دو زمان (گذشته وحال) وظيفه ومسئوليت آيندگان روشن مي شوند ، «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» (آيه 136 سوره آل عمران )خداوند سنت هايي را در اقوام گذشته قرار داده كه ازآن سنن هرگز جنبه اختصاصي ندارد بلكه به صورت يك سلسله قوانين جهاني درباره همگان وهر سه زمان آينده، حال و گذشته اجرا مي شود

در اين سنن پيشرفت وتعالي افراد با ايمان ، مجاهد ، متحد و بيدار پيش بيني شده و شكست ونابودي ملت هاي پراكنده ،بي ايمان و آلوده به گناه در تاريخ بشريت ثبت گرديده است آري شناخت وعلم به تاريخ براي هر ملتي اهميت حياتي دارد در تاريخ خصوصيات اخلاقي ، كارهاي نيك وبد ، آرا و سنت هاي فكري گذشتگان براي ما بازگو مي شود و علل سقوط وسعادت وكاميابي وناكامي جوامع انساني را در اعصار وقرون مختلف نشان مي دهد در حقيقت تاريخ گذشتگان آئينه زندگي روحي ومعنوي براي آيندگان است و لذا به همين خاطر است كه قرآن مجيدبه مسلمانان دستور مي دهد تا در روي زمين بگردند وسير نمايند و در آثار پيشينيان وملت هاي گذشته و زمامداران وفراعنه گردنكش وجبار دقت كنند و بنگرند كه پايان كاركساني كه كفر ورزيدند و پيامبران خدا را تكذيب كردند و بنيان ظلم وفساد را در زمين بنا نهاده ومستحكم كرده اند چگونه است و بدانند كه سرانجام كار آنها به كجا منتهي شده است.تاريخ گذشتگان مملو از درس ها وپندهاي ذي ارزش براي آيندگان است وانسان ها مي توانند با بهره برداري درست از تاريخ مسير حيات و زندگي صحيح خويش را بشناسند .

 

فوائد سفر

در خصوص فوايد سفر و مسافرت از ائمه اطهار و نبي اکرم «,» احاديث و روايتي ذکر شده است. البته در اسلام علاوه بر اينکه به فوايد آن اشاره شده است محدوديتهاي را هم براي بعضي از سفرها در نظر گرفته است .

در رواياتي، مسافرت مورد تشويق قرار گرفته و فوايد معنوي و مادي آن يادآوري شده است. از جمله در حديث نبوي آمده است :

سافروا تصحوا، سافروا تغنموا.

مسافرت کنيد تا سلامتي و عافيت يابيد. مسافرت کنيد تا بهره مند شويد .

در حديثي ديگر از پيامبر «,» آمده است :

سافرواتصحواوترزقوا؛«مسافرت کنيدتاسلامتي وروزي پيداکنيد»

حال با توجه به شريعت اسلام و بهره گيري از فرامين دين مبين اسلام ما ميتوانيم بعنوان يک کشور اسلامي بنيان گذار صنعت گردشگري اسلامي باشيم و مديران با برنامه ريزي دقيق و با بهره گيري از صاحبنظران اسلام نسبت به تعريف صنعت گردشگري اسلامي اقدام کنند.

 

آثار و بهره هاي جهانگردي

جهانگردي نيز همانند هر پديده ديگري داراي آثار و بهره هاي خوش آيند و ناخوش آيند است. اين آثار هم بر جهانگرد و هم نسبت به جامعه ميزبان در زمينه هاي گوناگون خود را نشان مي دهند. در اين مبحث، به آثار و بهره هاي جهانگردي نسبت به جامعه ميزبان مي پردازيم و تلاش داريم حتي الامکان به آثار مهم بپردازيم، تا رعايت اختصار هم شده باشد.

 

آثار فرهنگي و علمي جهانگردي

الف: انتقال مفاهيم عالي اسلامي به بازديدکنندگان از ايران اسلامي

امروزه کشور ما پرچمدار اسلام انقلابي و تشيع در جهان است. مردم ما با انگيزه هاي مذهبي در ميدان سياست حضور يافته، طومار نظام ريشه دار ستم شاهي را در هم پيچيده و در تمام مدت پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در برابر قدرتمندان دنيا سينه سپر کرده اند. ما بحق بر اين باوريم که دين مي تواند جامعه را به خوبي اداره کند. مردم را با هم متحد و منسجم نمايد، آن گونه که بتوانند به صورت يکپارچه در برابر دشمنان ايمان، عقيده و کشورشان ايستادگي کنند. البته در تمام اين سالها، بنگاههاي تبليغاتي شرق و غرب هم بيکار ننشسته اند و تبليغات زيادي عليه اسلام و انقلاب اسلامي درجهان مطرح کرده اند.

بنابراين، ما در کشورمان گفتنيهاي بسيار براي مردم جهان داريم:

مي توانيم نشان دهيم که مردمي با ويژگيهاي اعتقادي و احکام ديني خود قادرند کشورشان را در سطحي درخور پذيرش اداره کنند.

نشان دهيم که يک جامعه مي تواند بدون گرايش به عوامل فساد، زندگي شرافتمندانه اي داشته باشد.

بگوييم که زنان مي توانند با حفظ ارزشهاي والاي خود و بدون اين که وسيله شهوتراني هرزگان باشند، در اداره جامعه و ارائه خدمات ارزشمند علمي، فرهنگي و تربيتي نقش والاي خود را ايفا کنند.

بگوييم که يک ملت با تکيه به تواناييهاي خود و بدون دريوزگي از مستکبران جهان و باج دادن به اين و آن و حتي با همه تحريمها و محاصره هاي سياسي، اقتصادي و... مي تواند گامهاي بلندي در مسير سازندگي بردارد.

بگوييم که آيين حيات بخش اسلام مي تواند استعدادهاي دروني و بيروني پيروان خويش را شکوفا سازد و هم در مسائل مادي و هم در امور معنوي، ارزشمندترين گامها را در مسير تکامل، پيش پاي حق جويان قرار دهد.

و ناگفته پيداست که اين خود دستاورد بزرگي است و نقش جهانگردي را در گسترش فرهنگ اسلامي و خنثي کردن توطئه هاي شيطاني دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي به خوبي نشان مي دهد.

اگر هر ساله گروههايي از برادران مسلمان ما به ايران بيايند، گرايشهاي مذهبي مردم ما را ببينند، شاهد برپايي نمازهاي جماعت در مساجد باشند، شدت علاقه مردم را به پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) و قرآن کريم ببينند، آيا باز هم تبليغات استکبارجهاني و ايادي آن غلبه پيروان اهل بيت(ع) تاثيري خواهد داشت؟

در واقع ما مي توانيم با گسترش جهانگردي حقايق را در مورد اسلام به غيرمسلمان و در مورد تشيع به برادران اهل سنت نشان دهيم و بدين وسيله، تمامي توطئه هاي دشمنان اسلام و تشيع را نقش بر آب کنيم.

در طول تاريخ نيز، مي بينيم که يکي از انگيزه هاي بسيارکارا در گسترش اسلام، عملکرد مسلمانان و اثرگذاري جاذبه هاي آن در علاقه مند کردن ديگران به اسلام بوده است. شايد يکي از مصاديق اصلي کلام امام زين العابدين«}»که فرمود: «کونوا دعاة للناس بغير السنتکم » همين باشد.

 

ب . ايجاد حرکت و پويايي در فرهنگ جامعه

همان گونه که سفر به جوامع ديگر و آشنايي با نقاط ضعف و قوت فرهنگها حاکم بر ديگر جامعه ها، سبب ايجاد روشن بيني و دانايي و گسترش ديد و بينش در شخص جهانگرد مي گردد و به همين جهت در آموزه هاي اسلام سير و سفر مورد تشويق و سفارش قرار گرفته است، تا آن جا که قرآن کريم، بارها مسلمانان را تشويق مي کند تا به سيروسياحت بپردازند، با فرهنگها ي مختلف و برداشتهاي گوناگون از زندگي در اقوام و ملل ديگر آشنا شوند، به فرجام شوم کژانديشان بدکردار پي ببرند و از بهره هاي ناساز و کجرويهاي آنان عبرت بگيرند و پند بياموزند و در برابر، از نقطه قوتهاي زندگي آنان بهره مند شوند و دستاوردهاي علمي آنان را ببينند و فراگير و بدين سان به دادوستد فرهنگي، که مي تواند پديده اي والا و ارزشمند در جهت تکامل فرهنگ بشري به شمار آيد، ارج نهاده است. به همان گونه حضور جهانگردان خارجي از ملتها و قومهاي ديگر با فرهنگهاي گونه گون مي تواند سبب حرکت و پويائي در فرهنگ جامعه ميزبان باشد.

 

ج . وارد کردن ضربه نهائي بر پيکر فرهنگ پست غربي

مدتهاست که متفکران غربي به پوچي فرهنگي در جامعه هاي صنعتي اعتقاد يافته اميدوارانه در انتظار گذر به دوران فرا صنعتي به سر مي برند. آنان در آرزوهاي خود جهاني را تصوير مي کنند که در آن مردم به فرهنگي يگانه و يکسان رسيده اند و فرهنگهاي ملي و منطقه اي آنان را از يکديگر جدا نمي کند. جهاني که در آن تمامي هم و غم انسانها صرف توليد بيش تر نشود و به جاي آن به بالا بردن زندگي و ميزان آسايش انسانها توجه شود. جهاني که در آن هر روزه شاهد جنگها و برادرکشيها نباشيم و تمامي گروهها و اقوام و اقشارجامعه در کنار هم با مسالمت و برادري زندگي کنند. جهاني که در ان دانش بشري جايگاه خود را داشته باشد و در خدمت انسان به کار رود و نه اين که علم تبديل به بتي بزرگ گردد و انسانيت انسان، قرباني شود.

با کمال افتخار بايد گفت: ايران اسلامي که امروزه پرچمدار اجراي آموزه هاي آسماني اين دين مبين شده است، گام بلندي در مسير محقق ساختن اين هدف والا برداشته است.

آيا در جامعه ما همه قومها و گروهها، تحت لواي فرهنگ اسلامي به وحدت کلمه نرسيده اند؟

آيا در آموزه هاي اسلام، به کمال و رفاه معنوي انسان بيش از نيازهاي مادي و اقتصادي او توجه نشده است؟

آيا اين اسلام نيست که مرزهاي موجود بين جامعه هاي اسلامي را به رسميت نمي شناسد و نويد ايجاد يک جامعه جهاني را به انسان ها مي دهد؟

آيا در فرهنگ عاليه اسلامي ايجاد جامعه اي سرشار از عدل و برابري و زندگي انسانها همراه با صلح و صفا نويد داده نشده است؟

آيا در ديدگاه اين مکتب الهي نيست که انسان جايگاه خليفة اللهي را به خود اختصاص داده و اشرف آفريده ها به شمار آمده و تاج کرمنا بر سرنهاده است و دانش را چون ديگر ابزارها مسخر خويش ساخته است؟

جهانگرداني که پاي بر خاک ايران اسلامي مي نهند، مي توانند با چشماني تيزبين و نکته سنج کعبه آمال متفکران غربي را در ايران و اسلام بيابند. بازتاب و انتقال اين حقايق به دنياي سرگشته امروز، مي تواند به مانند آخرين ضربه، فرهنگ پست غربي را در هم بکوبد و فجر صادق صبح اميد را به جامعه بشري نويد دهد.

 

جاذبه هاي مذهبي وزيارتي

ايران از دهه هاي آغازين ظهور اسلام، جايگاه ويژه اي را در ميان کشورهاي اسلامي به خود اختصاص داد و به دليل عشق و ارادتي که ايرانيان نسبت به خاندان پيامبر اکرم«,»از خود بروز دادند، اين سرزمين به پناهگاهي امن براي سلاله نبي اکرم«,»و دوستداران ائمه هدي و ديگر کساني که از جور و ستم خلفا ناچار به ترک خانه و خانواده خود مي گشتند، تبديل شد; از اين روي، امروزه شاهد برپايي صدها بقعه متبرکه در جاي جاي ميهن اسلامي مان هستيم. اين مراکز هر ساله مورد زيارت بسياري از پيروان اهل بيت عصمت و طهارت«}»قرارمي گيرند. حرم مطهر حضرت امام رضا«}» در مشهد، آستانه مقدس حضرت معصومه«[»در شهر مقدس قم، بارگاه حضرت شاه چراغ«}» در شيراز، حرم مطهر حضرت عبدالعظيم«}» در تهران و....، مهم ترين اين مشاهد مشرفه به شمار مي آيد.

اين گونه جاذبه ها اختصاص به پيروان مذهب تشيع ندارد، بلکه ديگر مذاهب، فرق و اقليتهاي ديني نيز مراکز زيارتي ويژه خود را در اين مرز و بوم دارند. از باب نمونه مي توان به مسجد جامع سنندج، ودهها مراکز اسلامي اشاره کرد.

 

جاذبه هاي فرهنگي

در کشور ما، قومها و طايفه هاي گوناگوني زندگي مي کنند و هر يک داراي آداب و رسوم و فرهنگي ويژه خود هستند. اقوام مختلف همانند فارس، ترک، بلوچ، لر، ترکمن و قبيله هاي عرب هر يک مراسم ويژه خود را به مناسبتهاي مختلف دارند که البته مهم ترين آنها مراسم مذهبي، ازدواج، ورزشهاي محلي و... بوده و مي توانند دوستداران فرهنگ ملل را به خود جذب کنند.

جاذبه هاي باستاني و تاريخي. ايران مرکز يکي از تمدنهاي باستاني بشري است و آثار باستاني موجود در آن، به عنوان روشن کننده بخش عظيمي از تاريخ تمدن بشري، جاذبه هاي ارزشمندي را براي جهانگردان تشکيل مي دهند.

از آن جمله مي توان به تخت جمشيد، پاسارگاد، بيستون، بيشاپور، طاق بستان و کتيبه هاي موجود در جاي جاي اين سرزمين اشاره کرد. بناهاي تاريخي پس از اسلام نيز همچون بناهاي موجود در اصفهان، مانند چهلستون، عالي قاپو، مسجد و مدرسه شيخ لطف الله، منارجنبان، مسجد امام و ديگر بناهاي تاريخي همچون گنبد سلطانيه، گنبدکاووس، بازار و مسجد وکيل و... همه وهمه، جاذبه هاي بسيار قوي براي جهانگردان محسوب مي شود.

جاذبه هاي طبيعي

وضعيت جغرافيايي کشور ما و گوناگوني آن از نظر اقليمي، خود گيراييهاي درخور توجه به شمار مي آيد. در بيش تر فصلهاي سال مي توان در اين کشور انواع مختلف شرايط اقليمي را شاهد بود. مناطق سر سبز شمال براي گروهي و کويرهاي خشک و بي آب و علف براي گروهي ديگر گيرا و با کشش هستند. در بيش تر فصلهاي سال شرايط آب و هوايي گوناگون را در کشور داريم. در همان زمان که گروهي در بلنديهاي البرز و زاگرس و الوند به ورزشهاي زمستاني مشغولند، گروهي ديگر مي توانند در سرزمينهاي جنوب به شنا و ورزشهاي آبي بپردازند.

کوهها و دره هاي زيبا، آبشارها، آبهاي معدني، درياچه ها، گونه هاي فراوان جانوري و حيات وحش و... نيزجزء اين گونه جاذبه ها بشمارند.

 

جاذبه هاي هنري، ادبي و علمي

فرهنگ و ادب پارسي در برهه هايي از تاريخ در جاي جاي مشرق زمين نفوذ داشته و با تاريخ و فرهنگ اقوام بسياري عجين شده است; از اين روي، بسيارند کساني که آرزوي زيارت بزرگ مردان تاريخ و ادب اين مرز و بوم را در دل دارند. چه دلهاي شيفته اي که آرزو دارند آرامگاه سعدي را زيارت کنند و بر مقبره فردوسي، ياد حماسه هاي شاهنامه را گرامي دارند و يا بر تربت حافظ اشعار عارفانه او را زير لب زمزمه کنند و يا بر بقعه بزرگاني چون خيام، ابن سينا، باباطاهر و... ياد آنان را زنده کنند.

دانشگاهها، حوزه هاي علميه، موزه ها، مراکز تحقيقاتي، کتابخانه ها و ديگر مراکز علمي نيز گيراييهايي براي شيفتگان دانش به شمار مي آيند.

اينک با توجه به آثار و بهره هاي بسيار سودمند فرهنگي، علمي، اجتماعي و اقتصادي که براي جهانگردي برشمرديم و نقش مهمي که از زواياي گوناگون براي آن قائل شديم و جاذبه هاي بسياري که ياد کرديم، ضروري به نظر مي رسد به اين مساله بپردازيم منتهي با حفظ شرايط و رعايت حدود و قوانين شرعي و اسلامي و ملي .

در اين قسمت لازم دانستيم براي کسانيکه قصد سفر و سير سياحت دارند آداب مسافرت را متذکر شويم تا با رعايت آنها به سلامت به اوطان و خانه هايشان بازگردند.

 

بايسته هاي سير و سفر

1 – پرهيز از سفر انفرادي

با توجه به شرايط مختلف سفر و مشکلات مسافر در راه،از سفر کردن شخص به تنهايي و بدون همراه و همسفر، نهي شده است.

پيامبر اکرم «,»در وصيت خود به امام علي عليه السلام فرمود:

اي علي! در هيچ سفري تنها خارج مشو؛ زيرا شيطان، يار شخص تنهاست و او از دو نفر دور است، اي علي! هرگاه شخصي به تنهايي سفر کند به لغزش و گمراهي مي افتد.

پس مسافري که از خانه و کاشانه خود دور شده، براي تأمين آسايش و آرامش خويش در سفر، بايد همسفري را انتخاب کند تا از خطرهاي جاني و مالي در امان باشد.

 

2 – با هم شان خود سفر کنيد

سعي نماييد با افرادي که همسفر مي شويد ، از نظر مالي، و گشاده دستي، همگون و همراه هم يا دست کم به هم نزديک باشيد؛ زيرا همسفر شدن با کسي که از نظر مالي قوي تر است، گاهي سبب سرشکستگي انسان مي شود. شخص براي فرار از خوار شدن، با توجه به سرمايه اندک خود، بيش از توان مالي اش خرج مي کند و در اين اوضاع، به او ستم شده است.

شهاب بن عبدريه مي گويد:به امام صادق «}»عرض کردم: يابن رسول الله شما مرا مي شناسي و از گشاده دستي و بخشندگي من بر برادران مؤمنم باخبر هستي، آيا جايز است با گروهي در راه مکه همراهي کنم و بر آنها بذل و بخشش کنم؟ امام عليه السلام فرمود: اي شهاب! چنين مکن. اگر تو گشاده دستي کني و زياد خرج کني و آنها نيز چنان کنند. برآنها ستم کرده اي و اگر آنها قادر نباشند و از خرج کردن بپرهيزند، آنها را خوار کرده اي. پس با افراد هم شأن و همانند خود همراهي و دوستي کن!

امام موسي کاظم «}»، نيز سفارش کرده است:

إذا صَحِبْتَ فَأَصحَب لَخوَکَ وَ لا تُصحِبَنَّ مَن يَکفيک فَإِن ذلک وَزَلَّةٌ لِلمؤمِنِ.

با کسي دوست و هم صحبت شو که هم شأن تو باشد، نه کسي که خرج تو را دهد که اين، مذلت مومن است.

پس براي حفظ ارزش هاي انساني، بايسته است مسافر مسلمان، همسفر خود را از کساني برگزيند که از نظر مالي نزديک به هم و از نظر علم و فضيلت، با همراهان خود هماهنگ و هم فکر باشد.

 

3 - سفر کردن با کسي که مايه زينت انسان باشد

انسان،در مسافرت بايد هم نشين و همراه خود را از کساني برگزيند که اخلاقي خوب و سالم داشته باشندوآراسته به نيکي هاباشندو از نظر خلق و خو الگو بوده و شيوه رفتاري و مرام آنها آموزنده باشد.

هم نشين انسان بايد زينت او باشد و خود، با افراد پست و فرومايه هم نشين نشود. تا سبب کاهش شأن و جايگاه انسان شود. امام صادق «}»در باره ويژگي هاي هم سفر مي فرمايد:

إصْحَب مَن تَتَزَيَّنُ بِهِ ولا تَصحَب مَنْ يَتَزَيَّنُ بِکَ.

با کسي سفر کن که زينت و افتخار تو باشد، نه آنکه تو زينت او باشي.

پس مسافر مسلمان بايد همسفر خود را از ميان کساني برگزيند که اخلاقي پسنديده دارند تا همراهي با آنها زينت بخش وجودش شود وبه رشد روحي و رواني انسان کمک مي کند. با کساني سفر نکند که شأن و منزلت او را کاهش دهند.

 

4 – سفر خود را با صدقه و خواندن آيت الکرسي آغاز کنيد

حسن بن محبوب از عبدالرّحمن بن حجّاج روايت كرده است كه گفت امام صادق «}»فرمود: صدقه بده، و هر روز كه بخواهى به سفر برو .

حمّاد بن عثمان روايت كرده است كه از امام صادق «}»پرسيدم: سفر در روزهاى مكروه، مانند چهارشنبه و غير آن، چکنم؟ امام فرمود: سفرت را با صدقه‏ آغاز كن، و سپس آية الكرسى را بخوان و حرکت کن‏.و بر پيامبر اكرم«,»صلوات بفرست وبراي سلامتي خود دعا کن.

 

5 - اخلاق نيکو در سفر

با اخلاق خوب با همراهانت رفتار کن ( سفر وسيله سنجش اخلاق مردم است . يکي از خوبيهاي سفر هاي گروهي با دوستان اينست که ميتوان به اخلاق و روحيه طرف مقابل پي برد.)از مهم ترين آداب و دستورهاي پيشوايان معصوم «}»خوش خلقي در سفراست. انساني که ويژگي هاي ذاتي نيکويي مانند خوشرويي، تواضع و ادب را داراست، نه تنها سفر را به کام خود شيرين خواهد کرد، براي همراهان خود نيز سفري به ياد ماندني و خاطره برانگيز به جاي خواهدگذارد. امام جعفر صادق «}»به معلي بن خنيس سفارش فرموده است:

عَلَيکَ بالسخ وَ حُسنِ الخُلقِ، فَإِنَّها يَزينانِ الرَّجُلَ کما تَزَّينَ الواسطَُْ القَلادَةَ.

تو را به بخشش و خوش خلقي سفارش مي کنم؛ زيرا اين دو، زينت انسان است، همانند گوهرهاي ميان گردن بند.

در آموزه هاي دين اسلام، از بدخلقي در سفر به شدت نهي شده است، چنان که پيامبر اسلام«,»در سفري که عازم مکه بود، به همسفرانش فرمود: «مَن کانَ سَيِّيُ الخُلقِ فَلا يَصحَبُنا؛ هر کس بدخلق است، با ما مصاحبت و همراهي نکند». امام صادق «}»نيز مي فرمايد:

لَيسَ مِنّا مَن لَمْ يُحَسِّن صُحْبَتَه مَن صَحِبَهُ وَ مُرافَقَةَ مَن رافَقَهُ وَ مُمالَحَةَ مَن مالَحَهُ وَ مُخالَقَةَ مَن خالَقَهُ. از ما نيست کسي که با همراهانش حسن معاشرت نداشته باشد و با دوستانش دوستي و مدارا نکند و نمک کسي را مي خورد، نمک شناس صاحبش نباشد و با آن که همراه است، حسن خلق نداشته باشد.

در دستورات اسلامي، به خوش رويي و خوش اخلاق نيک در سفر بارها سفارش شده است؛ زيرا هم نشيني با افراد گشاده رو، لذت بخش و شيرين است و در طول سفر هنگام بروز مشکلات با بردباري بايد با آنها مبارزه کرد تا سختي ها به شيريني تبديل شود.

 

6 - سازگاري با همراهان

لقمان حکيم در سفارش هاي خود به فرزندش چنين گفته است:

هر گاه با گروهي راهي سفر شدي، بسيار با همراهان مشورت کن، با گشاده رويي با آنان برخورد کن. براي زاد و توشه ات بخشنده باش و اگر از تو ياري خواستند، سپس ياري شان کن.

اميرمؤمنان علي «}»به پسرش، محمدبن حنفيه سفارش کرد:

مُرُوَّةُ السَفَرِ فَبَذلُ الزّادِ، و قِلَّةُ خَلافٍ علي صُحُبِکَ و کثرةُ ذِکرِ اللّه ِ عَزَّوَجل في کلُ مَصورٍ و مَهبَطٍ و نُزُول و قيام و قُعُودٍ.

جوانمردي هاي سفر با بخشش توشه راه، کمتر اختلاف کردن با دوستانِ همراه و ذکر زياد خداوند بلند مرتبه در هر جايگاهي (در هر مکاني) است.

هم عقيده بودن و محترم شمردن ديدگاه هاي همراهان در سفر، امري مهم و کليدي است. سازگاري با همسفران، افراد با يکديگر صميمي تر و احترام متقابل و آرامش ميان آنها را فراهم مي کند.

پس مشورت، گشاده رويي، بخشش زاد و توشه، ياري کردن و مخالفت نکردن، از نمونه هاي بسيار مهم سازگاري با همراهان در سفر است. بدين ترتيب، سفر نيز به کام همسفران شيرين و به ياد ماندني مي شود.

 

7 - بخشش زاد و توشه

امام کاظم «}»فرمود:

مَن خالَطتَ فَإِن اِستَطَعتَ أن يکُونَ يَدَکَ العُليا عَلَيهِ فَافعَل.

با هر کس که معاشرت داري، ممکن است که دستت بالاتر از دست او باشد (بخشنده و ياري کننده باش)، حتماً چنين کن.

در حديث ديگري از امام صادق «}»مي خوانيم:

المُرُوَّةُ فِي السَّفَرِ کَثرَةُ الزّادِ وَ طيبُهُ وَ بَذلُه لِمَن کانَ مَنکَ.

مردانگي در سفر، عبارتند از: زيادي توشه، نيکو بودن آن و بخشش آن به همراهان.

در طول سفر، فرد بخشنده با گذشتن از زاد و توشه خود، جوان مردي را به اوج مي رساند و با اين حرکت خويش، محبت و صميميت بين افراد را بيشتر خواهد کرد.

 

8 – همکاري و ياري رساندن به همسفران

از نکات مهم سفر، ياري رساندن به همراهان است که اسلام، بسيار به آن سفارش مي کند. پيامبر گرامي اسلام «,»از اينکه کسي در سفر، کارهايش را به ديگري واگذار کند، اکراه داشت و ديگران را نيز به وظيفه شناسي و مسئوليت پذيري در سفر سفارش مي کرد. درروايتي آمده است که حضرت رسول در يکي از سفرها به اصحاب خود امر کرد تا گوسفندي را بکشند. يکي از همسفران ذبح گوسفند، ديگري پوست کندن گوسفند، شخصي قطعه قطعه کردن آن ديگري کار پخت آن را برعهده گرفت. رسول خدا «,»فرمود: جمع کردن هيزم نيز با من. پس همگي گفتند: اي رسول خدا، شما به زحمت مي افتيد، ما اين کار را انجام مي دهيم. پيامبر «,»فرمود:

عَرَفْتُ أنکُم تَکُفُّوني ولکِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ يَکرَهُ مِن عَبْدِه إذا کان مَعَهُ أَصحابُه اَن يَنفَرِدَ مِن بَينِهم.

مي دانم شما کارها را انجام مي دهيد، ولي خداوند بلند مرتبه ناپسند مي شمرد که بنده اي، خود را تافته جدا بافته و با فضيلت تر اصحاب و دوستانش بداند. پس پيامبر «,»برخاست و براي آنها هيزم جمع کرد.

حضرت اميرالمؤمنين «}»به ابوذر فرمود: ... جوانمردى در شش چيز است سه تاى آن در سفر و سه‏ مورد ديگر در حضر است. آن سه كه در حضر است: خواندن قرآن، آباد كردن مسجد و مردم را برادر گرفتن در راه خدا، و اما آن سه كه در سفر است بخشيدن زاد و توشه به همراهان، اخلاق نيكو، خوش رفتارى با همراهان‏.

 

9 – خواندن نمازدر اول وقت

هر گاه وقت نماز فرا رسيد به خاطر هيچ چيز آن را به تاخير مينداز و نماز را در اول وقت به جماعت بخوان حتي در سخت ترين شرايط

10 - در سفرهاي گروهي ،‌هزينه خو د را در ميان ( ‌وسط ) بگذاريد . اين کار باعث گوارا شدن سفر ميشود و از نظر اخلاقي هم بهتر است و بر هيچکدام هم اجحاف نميشود و همه به طور مساوي در خرج کردن شريکند .

11- از کسي که سنش بيشتر است حرف شنوي داشته باش و به او احترام کن .

12 - در سفرهاي گروهي ، ‌با هم در انجام کارها مشورت کنيد.

13 - در سفر براي خود در بين گروه امتياز قائل نشويد و با هم همکاري و تقسيم کار داشته باشيد. آنکه در سفر به ديگران خدمت ميکند آقا و سرور گروه است .

14 - اگر همسفران از تو چيزي خواستند تا حد امکان به آنها جواب مثبت بده

15 - از توشه خود به همسفران ببخش و سخاوتمند باش . ( کسري لوازم آنها را جبران کن.

16 - بر همسفرانت بسيار لبخند بزن و تبسم نما .

17 - در هر کار خير به جز در گناه با رفقايت همراهي کن .

18 - شوخي کردن با همسفران در غير موردي که موجب خشم خداي متعال ميشود ، يعني شوخي نبايد به معصيت خداي متعال ختم شود.

19 - اسرار و رازها و بدي هاي دوستان و همراهان را پس از بازگشت از سفر براي ديگران بازگو نکن .

20- در حد توان در هنگام بازگشت از سفر براي خانواده خود هديه بياور ، ولو خيلي ناچيز.

 

 

پي نوشته ها

1 - الآداب الدينية للخزانة المعينية ،شيخ طبرسى، متوفي 548 ق‏، ترجمه احمد عابدى‏، ، ناشر: زائر، چاپ قم

2 - من لا يحضره الفقيه،شيخ صدوق،ترجمه غفارى،ج‏3 ،ص 138

3- آداب و سنن، ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار ،ص 144

4- ارشاد القلوب، ترجمه رضايى، ج‏1 ،ص 176

5- خصال، ترجمه جعفرى، ج‏1، ص 145

6 - نصايح، احمد جنتي، صص61 و 62، انتشارات الهادي

7 - خصال، ترجمه جعفرى، ج‏1، ص 217

8 - کتاب حلية المتقين ، علامه مجلسي ، باب هاي 8 – 10 – 11 – 12 – 13 – 14

 

مراحل هفت گانه خلقت انسان

سوره غافر آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا کسی است که شما را از خاک می‌آفریند ، سپس ( خاک را ) به منی تبدیل می‌گرداند ، و بعد ( منی را ) به زالو گونه‌ای تبدیل می‌نماید ، و آن گاه به شکل نوزادی ( از شکم مادرانتان ) بیرونتان می‌آورد . بعد ( شما را زنده نگاه می‌دارد ) تا می‌رسید به کمال قوّت خود ، آن گاه پیر می‌شوید - برخی از شما پیش از آن مرحله می‌میرند و ( باز هم شما را زنده نگاه می‌دارد ) تا به وقت معیّن ( اجل تامّ ) می‌رسید . امید است شما ( درسهای عبرت و نشانه‌های قدرتی را که در این احوال و اطوار است ) بفهمید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ » : مراد آفرینش ابوالبشر آدم است ، و یا مراد آفرینش یکایک مردمان از خاک از راه تغذیه اشیائی است که در اصل از خاک هستند . « عَلَقَةٍ » : ( نگا : حجّ‌ / 5 ، المؤمنون‌ / 14 ) . « أَجَلاً مُّسَمّیً » : مرگ طبیعی هر شخصی . قیامت . « وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمّیً وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » : اگر مراد از ( أَجَلاً مُّسَمّیً ) قیامت باشد ، معنی این جمله عبارت است از : تا به مدّت معیّن قیامت می‌رسید و حق و حقیقت را چنان که هست فهم می‌کنید ( نگا : المیزان ) .‏

سوره غافر آیه 79
‏متن آیه : ‏
‏ اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْکَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا کسی است که چهارپایان را برای شما آفریده است تا سوار برخی از آنها شوید و برخی از آنها را بخورید .‏

 (آيه 67)- مراحل هفت گانه خلقت انسان: بار ديگر در ادامه آيات توحيدى به بخشى از «آيات انفسى» پرداخته مراحل تطور خلقت انسان را از خاك، و دوران جنينى، و دوران حيات در دنيا تا هنگام مرگ، در هفت مرحله بيان مى‏كند، تا هم عظمت قدرت و ربوبيت او روشن شود و هم مواهب و نعمتهايش بر بندگان.
مى‏فرمايد: «او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده) سپس شما را بصورت طفلى (از شكم مادر) بيرون مى‏فرستد، بعد به مرحله كمال قوّت خود مى‏رسيد و بعد از آن پير مى‏شويد- و (در اين ميان) گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى‏ميرند- و در نهايت به سر آمد عمر خود مى‏رسيد و شايد تعقّل كنيد» (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
به اين ترتيب نخستين مرحله، مرحله تراب و خاك است كه اشاره به آفرينش آدم جد نخستين ما از خاك مى‏باشد، و يا خلقت همه انسانها از خاك، چرا كه مواد غذايى كه وجود انسان و حتى نطفه او را تشكيل مى‏دهد اعم از مواد حيوانى و گياهى همه از خاك مايه مى‏گيرد.
مرحله دوم مرحله نطفه است كه مربوط به همه انسانها جز آدم و همسرش حواست.
مرحله سوم مرحله‏اى است كه نطفه تكامل يافته، و نمو قابل ملاحظه‏اى نموده، و به صورت يك قطعه خون بسته در آمده است.
بعد از اين، مرحله «مضغه» (چيزى شبيه به گوشت جويده شده) و مرحله ظهور اعضاء، مرحله حس و حركت است كه قرآن در اينجا سخنى از اين سه مرحله به ميان نياورده هر چند در آيات ديگر به آن اشاره كرده است.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 286
 در اينجا چهارمين مرحله را مرحله تولد جنين ذكر مى‏كند، و مرحله پنجم را مرحله تكامل قدرت و قوت جسمى كه بعضى آن را سن سى سالگى مى‏دانند كه در آن حد اكثر نمو قواى جسمانى حاصل مى‏شود و بعضى آن را كمتر يا بيشتر گفته‏اند، البته ممكن است در افراد متفاوت باشد و قرآن از آن تعبير به «بلوغ اشد» كرده است.
از آن به بعد مرحله عقب گرد و از دست دادن نيروها آغاز مى‏شود و تدريجا دوران پيرى كه مرحله ششم است فرا مى‏رسد.
سر انجام پايان عمر كه آخرين مرحله است فرا رسيده و انتقال از اين سرا، به سراى جاويدان تحقق مى‏يابد.
آيا با اين همه تغييرات و تطوّرات منظم، و حساب شده، باز هم جاى ترديد در قدرت و عظمت مبدأ عالم هستى و الطاف و مواهب او وجود دارد؟

 

شیوه‏ هاى عزادارى‏


شیوه‏ هاى عزادارى‏

اصل عزادارى و سوگوارى بر امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش مورد سفارش و تأکید اولیاى دین بوده است. شیعیان و علاقمندان به سرور آزادگان حسین بن على علیه السلام نیز در طول تاریخ، از سوگوارى و عزادارى براى آن حضرت غافل نبوده‏اند. امروز نیز در هر نقطه‏اى از جهان که مسلمانان آگاه به ماجراى کربلا حضور دارند، حدّاقل در دهه‏ی نخست محرّم و به ویژه روزهاى تاسوعا و عاشورا به خیل عزاداران حسینى مى‏پیوندند و به اندازه توان خود، ابراز ارادت مى‏کنند. در این قسمت شیوه‏هاى مطلوب عزادارى را به طور فشرده یادآور مى‏شویم.



1- گریه کردن‏

از شیوه‏هاى معمول در عزادارى و سوگوارى، اشک ریختن است که به طور طبیعى هر انسانى در غم فراق عزیزى اندوهگین مى‏شود و اشک مى‏ریزد.



در روایات مى‏خوانیم هنگامى که ابراهیم فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله از دنیا رفت، آن حضرت در مرگ او گریست و هنگامى که برخى از اصحاب معترضانه از آن حضرت سبب گریه را پرسیدند، فرمود: «تَدْمَعُ الْعَیْنُ، وَ یُوجَعُ الْقَلْبُ، وَ لا نَقُولُ ما یُسْخِطُ الرَّبَّ؛ چشم مى‏گرید و قلب به درد مى‏آید، ولى بر زبان سخنى که موجب خشم خدا شود، جارى نمى‏سازیم».(4)



هم‌چنین نقل شده است وقتى که صحابى جلیل القدر «عثمان بن مظعون» از دنیا رفت، رسول خدا صلى الله علیه و آله مدّتى طولانى بر او گریه کرد.(5) و در شهادت جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه نیز بسیار گریست.(6)



هم‏چنین در تاریخ مى‏خوانیم پس از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه و آله مسلمانان به شدّت گریه و ندبه کردند و نقل شده است: «هنگامى که پیامبر رحلت کرد، کوچک و بزرگ، در مرگ آن حضرت داغدار شدند و بسیار بر او گریستند؛ ولى در میان همه مردم و خویشاوندان، هیچ کس حزن و اندوهش از حضرت زهرا علیها السلام بیشتر نبود. حزن او پیوسته افزایش و گریه او شدّت مى‏یافت». «. لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ افْتُجِعَ لَهُ الصَّغِیرُ وَ الْکَبِیرُ وَ کَثُرَ عَلَیْهِ الْبُکاءُ ... وَ لَمْ یَکُنْ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَالْأَصْحابِ وَ الْأَقْرَباءِ وَ الْأَحْبابِ، أَشَدُّ حُزْناً وَ أَعْظَمُ بُکاءً وَ انْتِحاباً مِنْ مَوْلاتِی فاطِمَةَ الزَّهْرا علیها السلام وَ کانَ حُزْنُها یَتَجَدَّدُ وَ یَزِیدُ وَ بُکاءُها یَشْتَدُّ.(7)



گریه کردن بر مصائب امام حسین علیه السلام نیز از شیوه‏هاى معمول عزادارى است و مورد سفارش نیز قرار گرفته است. امام رضا علیه السلام فرمود: «فَعَلى مِثْلِ الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْباکُونَ؛ بر همانند حسین باید گریه کنندگان، گریه کنند».(8)



روایاتى که ترغیب به گریه بر ابى عبداللّه علیه السلام دارد، فراوان است. البتّه نباید فراموش کرد که این گریه‏ها جنبه شخصى ندارد، و در واقع اعلام جنگ و ستیز با ظالمان وستمگران مى‏باشد.



2- تباکى‏

«تباکى» به معناى آن است که انسان به خود حالت گریه بگیرد، چرا که گاه ممکن است برخى از علاقمندان به سبب پاره‏اى از شرایط، اشک از چشمانشان جارى نشود، ولى این نباید سبب عدم شرکت در محافل و مجالس حسینى گردد، چرا که در این صورت مى‏توان با «تباکى» و حالت غم و اندوه و گریه به خود گرفتن، به خیل عزاداران پیوست و از پاداش معنوى آن نیز برخوردار شد، در این کار نیز نشانه ظلم ستیزى و مبارزه با ظالمان است، چرا که هدف امام حسین علیه السلام چیزى جز این نبود.



3- لباس مشکى بر تن کردن‏

مرسوم و معمول میان مردم آن است که در غم مرگ عزیزان، لباس سیاه بر تن مى‏کنند و این رنگ لباس را، علامت ماتم و عزا مى‏دانند. بنابراین، یکى از راه‏ها و شیوه‏هاى مطلوب عزادارى براى خامس آل عبا، پوشیدن لباس سیاه در سالروز شهادت آن حضرت یا ایّام محرّم است. در تاریخ مى‏خوانیم: هنگامى که حسین بن على علیه السلام به شهادت رسید، زنان بنى‏هاشمى لباس‏هاى سیاه و خشن پوشیدند.

 

« لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِىٍّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَبِسَ نِساءُ بَنِی هاشِمِ السَّوادَ وَ الْمُسوُحَ»(9) در برخى از روایات نیز آمده است: هنگامى که (بر اثر خطابه‏ها و افشاگرى‏هاى امام سجّاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام) یزید به خاندان هاشمى اجازه داد در دمشق عزادارى کنند، زنان هاشمى و قرشى لباس سیاه بر تن پوشیدند و به مدّت هفت روز براى امام حسین علیه السلام و شهداى کربلا عزادارى کردند.

 

« فَلَمْ تَبْقَ هاشِمَیَّةٌ وَ لا قُرَشِیَّةٌ إِلَّا وَ لَبِسَتِ السَّوادُ عَلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ نَدَبُوهُ عَلى ما نُقِلَ سَبْعَةُ أَیَّامٍ».(10)


لازم به یادآورى است که هر چند فقها بر اساس روایات به کراهت لباس سیاه به خصوص در نماز فتوا داده‏اند، ولى پوشیدن آن براى عزاى امام حسین علیه السلام کراهتى ندارد و شاید رجحان نیز داشته باشد، زیرا جنبه تعظیم شعائر بر آن غلبه دارد.

 

4- تشکیل مجالس سوگوارى‏



تشکیل مجالس سوگوارى و محافل عزادارى براى ابى عبداللّه الحسین علیه السلام از شیوه‏هاى معمول اقامه عزاست؛ علاقمندان به مکتب حسینى با برپایى چنین مجالسى، از اهداف عالى و ارزشمند قیام امام حسین علیه السلام آگاه مى‏شوند و بر مصائب آن حضرت ویارانش اشک مى‏ریزند و این مجالس همواره وسیله مهمّى براى بیدارى و آگاهى توده‏هاى مردم بوده است.



امام صادق علیه السلام به یکى از یارانش به نام «فضیل» فرمود: آیا تشکیل مجلس مى‏دهید و با یکدیگر پیرامون معارف دینى و فضایل اهل بیت علیهم السلام گفتگو مى‏کنید؟ فضیل پاسخ داد: آرى.



امام علیه السلام فرمود: «إِنَّ تِلْکَ الَمجالِسَ أُحِبُّها، فَأَحْیُوا أَمْرَنا، فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْیا أَمْرَنا؛ چنین‏ مجالسى را دوست مى‏دارم. مکتب ما را زنده نگه دارید؛ خداوند رحمت کند کسى را که مکتب ما را احیا کند».



سپس امام علیه السلام ادامه داد: «هر کس که مصائب ما را یادآورد و یا نزد او از ما یادى شود و اشک از دیدگانش سرازیر گردد، هر چند اندک باشد، خداوند گناهانش را بیامرزد».(11)



5- نوحه سرایى‏

نوحه‏سرایى به صورت خواندن اشعار سوزناک و پرمعنى در مصائب امام حسین علیه السلام و یارانش مى‏باشد و سبب تحریک احساسات وعواطف مسلمین و تبیین حوادث و خاطرات عاشورا است، شیوه‏اى معمول و مرسوم در عزادارى است. این شیوه، ریشه در عصر ائمّه علیهم السلام دارد. امامان اهل بیت علیهم السلام با تشویق نوحه سرایان و مرثیه خوانان، آنان را به سرودن اشعار و نوحه سرایى و بیان حوادث کربلا و فجایع بنى‏امیّه ترغیب کرده و پاداش فراوانى را براى چنین اعمالى ذکر مى‏کردند. امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام نیز پس از رحلت پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله اشعارى را در رثاى آن حضرت سرودند.(12)


امام باقر علیه السلام به فرزندش امام صادق علیه السلام سفارش کرد که مقدارى از مالم را وقف کن براى آن‏که به مدّت ده سال جمعى از نوحه سرایان در «منا» برایم نوحه سرایى کنند.(13)


6- به سر و سینه زدن‏

به سر و سینه زدن در عزا و مصیبت بزرگى همچون مصائب امام حسین علیه السلام امرى عادى و طبیعى است. همان‏گونه که متعارف است مردم در مرگ عزیزترین عزیزان خویش به سر و سینه مى‏زنند. هر چند لازم است از کارهاى موهن و نادرست پرهیز شود. متأسّفانه بعضى از عوام دست به کارهاى زننده‏اى مى‏زنند که اثر منفى در شکوه و عظمت مراسم حسینى دارد و باید عقلاى قوم آن‏ها را با زبان خوب از این گونه اعمال زننده باز دارند.


نقل شده است هنگامى که زنان و فرزندان خاندان هاشمى را از شام به سمت مدینه حرکت دادند؛ در میان راه از راهنماى قافله خواستند آن‌ها را به کربلا ببرد، تا تجدید دیدارى با شهیدان کربلا شود. هنگامى‏که به آن سرزمین رسیدند، مشاهده کردند که جابر بن عبداللّه انصارى و جمعى از بنى‏هاشم براى زیارت قبر حسین علیه السلام به کربلا آمده‏اند. این دو قافله وقتى با یکدیگر ملاقات کردند، دیدارشان همراه با اندوه، گریه و بر سر و صورت زدن بود و به این ترتیب ماتمى جانسوز در آن سرزمین برپا کردند.(14) هر چند در روایات درباره سینه زدن بر مصائب اهل‏بیت علیهم السلام مطلبى یافت نشده است؛ ولى تعبیر به «لطم» ظاهراً شامل سینه زنى نیز مى‏شود.



7- تعطیلى کسب و کار

از نمودهاى روشن ماتم‏زدگى و عزادار بودن، دست کشیدن از کسب و کار و تعطیل کردن بازارهاست. در ارتباط با ترک تلاش و کوشش دنیوى در روز عاشورا روایتى نیز وارد شده است.



امام رضا علیه السلام فرمود: «مَنْ تَرَکَ السَّعْىَ فِی حَوائِجِهِ یَوْمَ عاشُورا قَضَى اللَّهُ لَهُ حَوائِجَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَ مَنْ کانَ یَوْمُ عاشُورا یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکائِهِ، جَعَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَوْمَ فَرَحِهِ وَ سُرُورِهِ؛ هر کس در روز عاشورا تلاش و کوشش دنیوى را رها سازد، خداوند حوایج دنیا و آخرت او را برآورده کند و هر کس‏ که روز عاشورا را روز مصیبت و اندوه و گریه قرار دهد، خداوند روز قیامت را براى وى روز شادى و سرور قرار خواهد داد».(15)



تذکّرات لازم‏

هر چند عزادارى خامس آل‏عبا علیه السلام از افضل قُربات است و سبب احیاى مکتب حسینى و بقاى شریعت مى‏شود، ولى بر مؤمنین لازم است این عمل ارزشمند را با امور موهن و زننده و ناپسند آلوده نسازند.



از سرودن اشعار نامناسب و سبک و دور از شأن اهل‏بیت علیهم السلام یا کفرآمیز و غلوگونه اجتناب ورزند و از اختلاط زن و مرد در تشکیل محافل و مجالس و دسته‏ها پرهیز نمایند و از قمه زدن و حرکاتى که موجب وهن شیعه در جهان است و بهانه به دست دشمن مى‏دهد و ضرر و زیان بر بدن وارد مى‏کند، دورى کنند و سخنرانان محترم آداب عزادارى صحیح را به مؤمنین و مدّاحان گوشزد نمایند و خود نیز در جهت تبیین اهداف قیام ابى‏عبداللّه الحسین علیه السلام و ترویج عقاید ناب محمّدى و تقویت اعتقادات اصیل اسلامى و اخلاق حسنه و ایثار و فداکارى تلاش کنند و در ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام فقط از منابع معتبر استفاده کنند و از بیان امورى که با عزّت و سربلندى امام‏حسین علیه السلام سازگار نیست، خوددارى ورزند و صحنه گردانى مجالس آن حضرت را به دست افراد بدنام، یا نادان نسپارند و صالحان و آگاهان زمام مجالس را به دست گیرند.



بانوان محترم نیز ضمن شرکت در مجالس امام حسین علیه السلام شأن و وقار و متانت خویش را حفظ نمایند و با شیوه‏اى که مناسب یک زن مسلمان و علاقمند به مکتب حسینى است، در مجالس و محافل عزادارى شرکت کنند وخداى ناکرده این امر مهمّ دینى را با پوشش نادرست و حرکات ناپسند، به گناه آلوده نسازند که مسئولیّت بسیار سنگینى دارد.



جوانان عزیز- که سرمایه‏هاى اصلى چنین مجالسى هستند- مجالس امام حسین علیه السلام مخصوصاً ایّام محرّم و تاسوعا و عاشوراى حسینى را غنیمت بشمارند و با حضور گسترده‏تر و آگاهانه، بر آگاهى‏هاى معنوى و دینى خویش بیفزایند و در جهت ترویج مکتب حسینى و آشناساختن دیگران با این حماسه جاویدان الهى کوشش نمایند.



توصیه‏هاى چهارده‏گانه آیة اللَّه العظمى مکارم شیرازى- مدّ ظلّه- به هیئت‏هاى مذهبى و مدّاحان محترم‏ در آستانه حلول ماه محرّم الحرام و برپایى ایّام سوگوارى سیّد و سالار شهیدان حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام، همایشى تحت عنوان «همایش عظیم عاشوراییان» در شهر مقدّس قم برگزار شد که در این همایش حضرت آیة اللَّه العظمى مکارم شیرازى (مدّ ظلّه) ضمن روشن ساختن ابعاد عظیم حادثه عاشورا، برنامه چهارده مادّه‏اى را براى مدّاحان عزیز و هیئت‏هاى مذهبى ارائه کردند که در محافل مذهبى و رسانه‏ها انعکاس گسترده‏اى داشت و مورد توجّه عالمان و اندیشمندان، مدّاحان مخلص و هیئت‏هاى مذهبى قرار گرفت. به سبب اهمیّت این تذکّرات، همه آن موارد را به طور فشرده نقل مى‏کنیم:



1- سخنان این عزیزان باید برگرفته از مدارک معتبر (کتاب و سنّت) باشد و شأن و مقام امام حسین علیه السلام و شهداى والا مقام کربلا در محتواى اشعار به طور کامل حفظ شده و اهداف این قیام عظیم براى عموم مردم تبیین گردد.



2- از مطرح ساختن مسائلى که بوى غلوّ درباره ائمّه دین علیهم السلام و سایر بزرگان مى‏دهد، اجتناب گردد.



3- از آنجا که مدّاحى ترکیبى از علم و هنر است، باید آموزش‏هاى لازم به مدّاحان محترم از سوى پیش کسوتان آگاه، ارائه شود.



4- از چراغ سبز نشان دادن نسبت به گناه به سبب عزادارى، در مجالس وعظ و مدّاحى اجتناب شود و به تقوا و دیندارى توصیه گردد.


5- به عزاداران محترم توصیه شود که از در آوردن پیراهن و لخت شدن خوددارى نمایند.



6- سینه زنى و زنجیرزنى از شعائر حسینى است، ولى از آسیب رساندن و مجروح ساختن بدن خوددارى شود.



7- وعّاظ و مدّاحان محترم مراعات وقت نماز را نموده و در وقت نماز برنامه‏اى جز اقامه نماز نداشته باشند.



8- آهنگ مدّاحان محترم نباید به آهنگ‏هاى مجالس لهو و فساد شباهت داشته باشد.



9- هیأت‏هاى محترم عزادارى توجّه کنند که بازیچه دست سیاست‏هاى مرموز قرار نگیرند.



10- از بیان مصائب سخت اهل‏البیت علیهم السلام، حتّى الامکان پرهیز شود و به اشاره و اجمال از آن بگذرند.


11- مجالس به گونه‏اى طولانى نشود که موجب خستگى و دلزدگى مردم- به‏ویژه جوانان- گردد.


12- احترام به پیشکسوتان در این مجالس حفظ شود.



13- تقویت نظام جمهورى اسلامى، رهبرى و مراجع باید مدّ نظر قرار گیرد وعشق به امام زمان (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف) در همه مجالس به عنوان اساسى‏ترین مطلب، زنده نگه داشته شود.



14- وعّاظ و مدّاحان محترم باید متخلّق به اخلاق حضرت امام حسین علیه السلام و یارانش باشند، تا سخنان آنها بر دل نشیند و به مصداق «کُونُوا دُعاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ الْسِنَتِکُمْ» همه شنوندگان از آنها الگو بگیرند. به یقین، این مراسم عظیم با شرایط فوق خارى در چشم دشمنان اسلام و سبب تقویت اسلام و مسلمین است.



پناهگاه ستمدیدگان‏

جالب این‏که مجالس حسینى در طول تاریخ پناهگاه خوبى براى جوامعى که تحت ستم قرار گرفته بودند، محسوب مى‏شد؛ نه تنها در انقلاب اسلامى ایران، مردم حدّاکثر بهره بردارى را از مجالس حسینى کرده و با شور و هیجان این مجالس، پاسخ دندان‏شکنى به نیروهاى اهریمنى دادند، بلکه در استقلال عراق و پاکستان و ... نیز همین مسأله مطرح بود.



در کلام معروفى از گاندى، رهبر استقلال هندوستان، مى‏خوانیم: من زندگى امام حسین علیه السلام آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده‏ام و توجّه کافى به صفحات کربلا نموده‏ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستى از سرمشق امام حسین علیه السلام پیروى کند.(16)

 

ولى این در صورتى است که نیّت‏ها خالص باشد و رقابت‏هاى مخرّب جاى خود را به همکارى سازنده دهد و این مجالس کانون وحدت گردد و نشانه‏هاى ایثار و فداکارى در آن ظاهر شود. از آنجا که مسأله اجراى عدالت و ظلم ستیزى منحصر به جهان اسلام نیست، تعلیماتى را که امام حسین علیه السلام در کربلا به نسل بشر داد، مى‏تواند راهگشاى تمام امّت‏ها گردد. براى حفظ جاذبه و اصالت این مراسم باید آن را از هر گونه خرافه پیراست و اجازه نداد افراد ناآگاه با افکار کوچک خود، چهره نادرستى از این مراسم ترسیم کنند و از عظمت آن بکاهند و اهداف مقدّس آن را زیر سؤال برند.(*)

منبع:کتاب‏های عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها و پیامدها

 

آیا عزاداری از دیدگاه قرآن عملی صحیح است و آیات قرآن آن را تأیید می‌کند؟

پرسش :

 آیا عزاداری از دیدگاه قرآن عملی صحیح است و آیات قرآن آن را تأیید می‌کند؟

پاسخ :

 اگر برای یک عمل و رفتاری، دلیل عقلی بر نفی و اثبات آن وجود نداشته باشد، به معنای آن نیست که آن عمل یا رفتار غیر مشروع است، چنان که از نظر شرعی، نبودن دلیل، موجب غیر مشروع بودن نیست، وگرنه می‌بایست بسیاری از رفتارهایی را که در صدر اسلام نبود و بعداً به وجود آمد، غیر مشروع دانست. هم‌چنین بسیاری از امور که در آیات قرآن، به طور صریح نیامده، در سنت پیامبر اسلام(ص) وجود داشته است.

بعد از بیان این مقدمه، ببینیم آیا قرآن کریم (که جامع تمامی احکام و معارف و منبع شناخت دین می‌باشد) از عزاداری و سوگواری سخنی گفته است؟ آیا در قرآن شاهد و قرینه‌ای بر اثبات یا نفی عزاداری وجود دارد؟

آیاتی وجود دارد که می‌توان پدیده عزاداری (حتى عزاداری بر بزرگان دین) را از آن برداشت کرد که به برخی اشاره می‌کنیم:

1ـ عزاداری و بزرگداشت شعائر الهی:

«ومن یعظّم شعائر الله فإنّها مِن تقوى القلوب»(1).

بی‌شک بزرگداشت شعائر الهی، از دستورهای اساسی دین است.

دو بحث در این جا قابل طرح است:

أ) منظور از شعائر چیست؟

ب) آیا شعائر عمومیت دارد یا مخصوص شعائر خاصی است؟

در مورد بحث اوّل مطالب متنوعی مطرح شده است، که بررسی و تحلیل آن، ما را از پاسخ دور ‌می‌کند.

در مورد بحث دوم، برخی از عالمان شیعی و سنی به عمومیت و شمول شعائر اشاره کرده‌اند:

أ) صاحب جان هندی حنفی از عالمان اهل سنت در ذیل آیه مذکور ‌می‌نویسد «شعائر جمع شعیر به معنای علامت است، و هر چه که از دیدن آن، خدا به یاد آید، شعائر خداست و شعائر الله اختصاص به صفا و مروه ندارد...»(2).

ب) ملا احمد نراقی از عالمان شیعه‌ می‌نویسد: «برخی از فقها و مفسران عقیده دارند که آیه دلالت بر عموم و شمول دارد. چنانچه این نظریه پذیرفته شود، تعظیم همة شعائر اگر واجب نباشد، استحباب و رجحان دارد، زیرا شعائر منسوب به خداوند بزرگ است.(3)

علامه طباطبایی شعائر را به معنای نشانه‌های عظمت و تقوای الهی دانسته، و آن را منحصر به موارد خاصی نمی‌داند.(4)

از این رو به طور عموم ‌می‌توان استفاده کرد که در هر زمان یا مکان، عملی که یاد خدا و زمینه تقوا ورشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چهارچوب قوانین و دستورهای اسلام قرار داشته باشد، جزء شعائر الهی است.

بنابراین با توجه به دلایلی که عزاداری‌ها را مشروع دانسته، به طور مسلّم عزاداری برای اولیای الهی (که برای حفظ دین، جان خود را قربانی کرده‌اند) از بارزترین نشانه‌ها و شعائر دینی است، چرا که در این مراسم جز فراگیری مسائل دین و یادآوری شهامت‌ها و ایثارگری‌های شهیدان، سخنی دیگری طرح نشده، سخن از دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا است.

2ـ عزاداری فریاد ستمدیدگان

«لا یحبّ الله الجهر بالسوء مِن القول إلاّ مَن ظُلِم(5)؛ خداوند فریاد زدن را دوست ندارد، جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفته‌اند».

در این آیه خداوند به همة مظلومان اجازه فریاد و افشاگری داده، بزرگ‌ترین ظلم آن است به حقوقی که خدا برای برخی قرار داده است، تجاوز شود. یکی از این حقوق طبق آیه ولایت(6)، حق ولایت و امامت است. تعدّی به حق خدادادی، بزرگ‌ترین ظلم است، زیرا سایر ظلم‌های فردی و تجاوزهای اجتماعی، از آن سرچشمه‌ می‌گیرد. ستیز با حاکمیت ولی خدا و سایر ارزش‌ها، ستمی بزرگ و ناروا است.

حق ولایت و امامت تنها حق کسانی که از آنها به ستم گرفته شده نیست، بلکه علاوه بر آن، حق انسان‌ها و امتی است که از نور ولایت و امامت و هدایت آن محروم شده‌اند. حق ما و تمام انسان‌ها است که از فیض وجود امام و راهنمایی و هدایت او (چه در گذشته و چه در زمان حال) بی‌بهره ماندیم و با شهادت آنان، یکی از ارکان هدایت نابود گشت.

بی‌تردید امام حسین(ع) یکی از کسانی است که خدا حق ولایت و حاکمیت برای ایشان قرار داده است و یزید و یزیدیان جزء طاغوتیان هستند. طبق آیه، جامعه اسلامی و هر مسلمانی در برابر چنین حادثه‌ای اندوهبار و غمناک (که در آن فرزند نازنین پیامبر را به شهادت رسانده‌اند) باید فریاد برآورد و به دادخواهی، نیز افشاگری و رسوا کردن ستمگران بپردازد و چهرة کثیف و زشت آنان را روشن سازد. فریادها و عزاداری‌هایی که در این راستا باشد، از مصادیق «جهر من القول» است که خدا آن را دوست دارد. حضرت امام(ره) می‌گوید: گریه بر مظلوم، فریاد بر ظالم است.(7)

3ـ سوگواری یعقوب در فراق یوسف

از آیه 84 سوره یوسف که در مورد حضرت یعقوب است، ‌می‌توان به مشروعیت عزاداری استدلال کرد:

«یا أسفی على یوسف وابیضّتْ عیناه من الحزن فهو کظیم؛ وا اسفا بر فراق یوسف! در حالی که یعقوب خشم خود را فرو‌ می‌خورد، چشمانش از اندوه سفید شد».

حضرت یعقوب و حضرت یوسف، هر دو پیامبر بودند و گریه حضرت یعقوب بر حضرت یوسف، تنها به جهت پدر و فرزندی نبود، بلکه گریه یک پیامبر در غم فراقِ پیامبر دیگر بود. فقط جنبه عاطفی در آن نیست و جهات مهم دیگری مطرح است.

با توجه به این که ذکر هر داستانی در قرآن کریم به جهت نکات و پیام‌هایی است که داستان حاوی آن است، شاید مهم‌ترین و بارزترین پیام آیه، پسندیده بودن گریه بر محبوب از دست رفته باشد، که رابطة فرد با وی رابطة دینی و الهی است، بنابراین از عمل این پیامبر الهی، پسندیده بودن گریه بر اولیای خداوند استفاده ‌می‌شود.

هنگامی که از امام سجاد(ع) سبب گریه بیش از حد را مى‏پرسیدند، آن حضرت مصائب جانگداز کربلا را بازگو مى‏کرد ومى‏فرمود: «مرا ملامت نکنید. یعقوب، پس از آن که یک فرزند خود را از دست داد آنقدر گریست تا از غصه چشمهایش سفید شد، در حالى که یقین به مرگ فرزندش نداشت در حالى که من به چشم خود دیدم که در نیم روز چهارده نفر از اهل بیت مرا سر بریدند. انتظار دارید داغ آنها از دلم بیرون برود؟!(8)

از فراق روى یک یوسف اگر یعقوب سوخت هجر هفتاد و دو یوسف کرده خونین دل مرا

برخی از آداب مجالس ختم 

 

سنت های نادرستی در حاشیه مراسم عزاداری و ختم شکل گرفته است که وظیفه افراد با ایمان است در برطرف کردن آنها بکوشند. از آن جمله مرسوم است مردم برای مراسم ختم و هفتم و چهلم تابلو و تاج گل هایی تهیه می کنند و برای صاحبان عزا می آورند. یا آن که صاحبان عزا حتماً باید غذا تهیه نموده و از مهمانان پذیرایی نمایند و… .


توجه به این نکته ضروری است که یکی از حکمت های شرکت در مراسم عزاداری آن است که انسان را به یاد خدا و قیامت انداخته و او را از دلبستگی به دنیا بازدارد، حال اگر مراسم ختم، مانند مهمانی باشکوهی برگزار شود که در آن غذاهای رنگارنگ تهیه شده و در اختیار مهمانانی قرار گیرد که خود را آن چنان آراسته اند که گویا به جشنی پا می گذارند، آیا می توان آن را یادآور آخرت دانست؟ و آیا اساساً سزاوار است که مراسم ختم، به همراه پذیرایی باشد؟!

”امام صادق (ع) در مجلس گروهی عزادار وارد شده و خطاب به آنان اظهار داشتند: پروردگار، مصیبت وارد شده بر شما را جبران فرموده، به جبران صبر و تحملتان پاداش خوبی به شما داده و شخص متوفی را نیز در سایه رحمت خویش قرار دهد. سپس از مجلس خارج شدند.”‌[1]

این روایت نشانگر آن است که باید مراسم را به سادگی برگزار کرده و آشنایان و دوستان به ابراز همدردی بسنده کرده و اگر به دلایلی چون برگرداندن آرامش روحی آنها، تصمیم به حضور بیشتر در کنار آنان دارند، نباید به خانواده مصیبت دیده این اجازه را بدهند که برای پذیرایی از آنها دچار تکلف و دردسر شوند، بلکه باید تلاش کنند که در این مدت، این خانواده ها حتی دغدغه خورد و خوراک خویش را نیز نداشته باشند! امام صادق (ع) می فرماید: ”غذا خوردن نزد مصیبت دیدگان از رفتار و کردار زمان جاهلیت است و سنت اسلامی آن است که غذای آنان از سوی دیگران فراهم شود، همان گونه که پیامبر(ص) در مورد جعفر بن ابی طالب، چنین رفتاری را در پیش گرفت”‌.[2]

در بسیاری از موارد، در این رفتارهای تجملاتی بیش از آن که به تسلای خاطر صاحبان مصیبت اندیشیده شود، گویا موقعیتی به دست آمده که برخی افراد، ثروت، هنر، مقام و … خویش را در معرض تماشای آنها و دیگران گذاشته و از آن لذت ببرند. طبیعی است که چنین رفتاری مورد تأیید دین مقدس اسلام نیست

اکنون باید قضاوت کنیم که رفتار امروز جامعه ما منطبق با سنت های اسلامی است و یا سنت های جاهلیت؟!

ما متأسفانه در بیشتر موارد به این سنت اسلامی عمل نکرده و به جای آن که باری از دوش مصیبت دیدگان برداریم، سربار آنها شده و هزینه های سرسام آوری را بر دوششان تحمیل می کنیم و حتی اگر آنان مشکلی از لحاظ مالی نداشته باشند، دغدغه فکری چگونگی پذیرایی از مهمانان خوانده و ناخوانده، آنان را رنج خواهد داد.

در مقابل، خود نیز متحمل هزینه هایی چون خریدن تاج گل های گران قیمت، اعلام تسلیت در قالب تابلوها، اوراق تبلیغاتی و …. می شویم که نه سودی به متوفی خواهد رساند و نه به خانواده آنها، بلکه موجب آزار و شرمندگی افرادی خواهد شد که توانایی مالی انجام چنین هزینه هایی را نداشته و با این وجود، قصد اعلام همدردی با مصیبت دیدگان را دارند!

در بسیاری از موارد، در این رفتارهای تجملاتی بیش از آن که به تسلای خاطر صاحبان مصیبت اندیشیده شود، گویا موقعیتی به دست آمده که برخی افراد، ثروت، هنر، مقام و … خویش را در معرض تماشای آنها و دیگران گذاشته و از آن لذت ببرند. طبیعی است که چنین رفتاری مورد تأیید دین مقدس اسلام نیست.

نتیجه آن که شرکت ما در مراسم ختم، باید دست کم سه نتیجه مثبت به دنبال داشته باشد که یکی از آنها آرامش دادن به مصیبت دیدگان و دیگری عبرت گرفتن خویش و دل نبستن به دنیای فانی و سوم هم موجب بالا رفتن درجه متوفی است و هر چه که در این راستا نباشد، نمی تواند رفتاری مثبت به شمار آید.

البته تذکر این نکته نیز مفید است که آنچه در مورد لزوم تغییر عرف موجود گفته شد، هدفی آرمانی است که باید به دنبال آن باشیم و گرنه ممکن است در شرایط خاصی و از باب اهم و مهم، رفتار بر اساس سنت های موجود فعلی ایرادی نداشته باشد. به عنوان نمونه، گرچه غذا خوردن نزد مصیبت دیدگان، رفتاری بازمانده از زمان جاهلیت است، اما اگر ترک مجلس، توهینی به صاحبان عزا تلقی شده و یا موجب رنجش خاطری شود که هدف اولیه ما از تسلای خاطر به آنان را زیر سؤال می برد، ایرادی نخواهد داشت که در این مورد خاص، رضایت خاطر آنان را جلب کنیم.

تهیه تاج گل و تابلو نیز از همین موارد است و نمی توان به صورت کلی آن را تأیید کرد، به ویژه اگر ناشی از فخر فروشی، تکبر و …باشد، اما در برخی شرایط خاص که می توان  آن را تشخیص داد، ممکن است اشکال  شرعی نداشته و هزینه ای را که احیاناً به سازمانی خیریه و به نیت متوفی پرداخت می شود، حکم صدقه داشته و روحش از آن بهره مند شود، اما باید هدف گیری کلی ما به سمتی باشد که این سنت نادرست را از جامعه اسلامی خود محو نموده و سنت های مناسب تری را جایگزین نماییم.

بر خلاف آنچه برخی تصور می کنند، نیت الهی و خالص همواره با پنهان داشتن رفتار نیک به دست نمی آید، اگر چه در پاره ای از عبادات فردی و ارتباطات معنوی با خداوند، خلوت کردن با حضرت دوست، آثار بهتری برای بنده دارد، اما در بخشی از عبادات اجتماعی، آشکار کردن عمل، ثواب بیشتری داشته و برخی از اعمال، اساساً نمی توانند به صورت مخفیانه انجام شوندکه شرکت در مراسم عزاداری و تسلیت گویی به صاحبان عزا از این سنخ است

 آداب مجالس عزاداری

 مجالس عزاداری اموات و مردگان دارای آدابی است که در ذیل به آنها اشاره می شود:

1- نشان دادن خود به صاحبان عزا در مراسم عزاداری:

یکی از رفتارهای اجتماعی که از طرف اسلام، تأکید فراوانی بر آن شده و به نوعی در زمره عبادات قرار گرفته است، تسلیت گفتن به صاحبان عزا است که یکی از اعضای خانواده خود را از دست داده اند. از پیامبر اسلام (ص) نقل است: ”هر که اندوهناکی را تسلیت گوید، خداوند در روز قیامت به او احترام کرده، لباس زیبایی را بر او خواهد پوشاند”‌.[3]

طبیعی است که هر چه تعداد تسلا دهندگان بیشتر باشد و هر چه دوستان و آشنایان بیشتری در مراسم ختم شرکت کنند، آرامش خاطر بیشتری نصیب مصیبت دیدگان خواهد شد؛ به همین دلیل، سزاوار است که انسان تنها به شرکت مخفیانه در مراسم ختم بسنده نکند، بلکه تلاش داشته باشد تا خود را به نحوی به صاحبان عزا نشان دهد و آنها را از همدردی خود آگاه کند. چنین رفتاری به دلیل آن که نوعی عبادت اجتماعی است، هیچ منافاتی با خلوص نیت نداشته و از مصادیق ریاکاری به شمار نمی آید، بلکه در روایات نیز بر آن تأکید شده است.

امام صادق (ع) در این باره می فرماید: التعزیة الواجبة بعد الدفن و قال کفاک من التعزیة أن یراک صاحب المصیبة‌؛[4] تسلیت دادن به خانواده مردگان که واجبی دینی است،[5] باید بعد از دفن مرده انجام شود و کمترین مقدار تسلیت آن است که (در مجلسی حاضر شوی تا) صاحب عزا تو را ببیند.

بر این اساس، می توان نتیجه گرفت که نشان دادن خود به صاحبان عزا را نمی توان خودنمایی منفی ارزیابی کرد.

بر خلاف آنچه برخی تصور می کنند، نیت الهی و خالص همواره با پنهان داشتن رفتار نیک به دست نمی آید، اگر چه در پاره ای از عبادات فردی و ارتباطات معنوی با خداوند، خلوت کردن با حضرت دوست، آثار بهتری برای بنده دارد، اما در بخشی از عبادات اجتماعی، آشکار کردن عمل، ثواب بیشتری داشته و برخی از اعمال، اساساً نمی توانند به صورت مخفیانه انجام شوندکه شرکت در مراسم عزاداری و تسلیت گویی به صاحبان عزا از این سنخ است.

از بهترین آداب مجالس عزا هدیه اعمال نیک از قبیل قرائت قرآن، ذکر صلوات، دعا و طلب رحمت و مغفرت و گریستن بر مصائب اهل بیت(ع)، برای روح متوفی است. از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «مردگانتان را که در قبرها آرمیده اند از یاد نبرید. مردگان شما امید احسان شما را دارند. مردگان شما زندانی هستند و به کارهای نیک شما رغبت دارند. آنها خود، قدرت انجام کاری را ندارند، شما صدقه و دعائی به آنها هدیه کنید

2- یاد مرگ و قیامت و عبرت گیری:

گذر به قبرستان و شرکت در مراسم عزاداری، باید انسان را به یاد خدا و قیامت انداخته و مایه عبرت شده ،او را از دلبستگی به دنیا بازدارد. به همین دلیل است که توصیه هایی از پیشوایان دینی وجود دارد مبنی بر این که اگر انسان میان شرکت در مراسم ختم و یا یک مهمانی مردد باشد و چاره ای جز حضور در یکی از آن دو را نداشته باشد، بهتر است مورد اول را انتخاب کند؛ زیرا مجلس ختم، یادآور آخرت است، اما مهمانی ها، به جلوه های دنیا می پردازند.[6]

 

 

3- هدیه اعمال نیک برای روح متوفی:

از بهترین آداب مجالس عزا هدیه اعمال نیک از قبیل قرائت قرآن، ذکر صلوات، دعا و طلب رحمت و مغفرت و گریستن بر مصائب اهل بیت(ع)، برای روح متوفی است. از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «مردگانتان را که در قبرها آرمیده اند از یاد نبرید. مردگان شما امید احسان شما را دارند. مردگان شما زندانی هستند و به کارهای نیک شما رغبت دارند. آنها خود، قدرت انجام کاری را ندارند، شما صدقه و دعائی به آنها هدیه کنید.»[7]

 

 

علل افزایش مرگ‌های ناگهانی و زودرس!!  

 علل افزایش مرگ‌های ناگهانی و زودرس!!  


آنها که بر اثر گناهان مى‏میرند بیش از آنهایند که به مرگ الهى از دنیا مى‏روند و کسانى که بر اثر نیکوکارى عمر طولانى پیدا مى‏کنند، بیش از کسانى هستند که بر اثر عوامل طبیعى عمرشان زیاد مى‏شود.


مرگ همواره از مسائل پیچیده و مرموزی است که آدمی را به طور ناگهانی غافلگیر کرده و در دوران حیات سوالات متعددی را در ذهن آدمی ایجاد می کند. پدیده ای که گریزی از آن نیست و هر موجود زنده ای روزی با آن روبه رو می شود.

 الإمامُ الصّادقُ علیه ‏السلام : یَعیشُ النّاسُ بإحسانِهِم أكثرَ مِمّا یَعیشُونَ بأعمارِهِم ، ویَموتُونَ بذُنوبِهِم أكثرَ مِمّا یَموتُونَ بآجالِهِم . امام صادق علیه ‏السلام : مردم بیش از آن كه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نیكوكارى خویش مى‏زیند. و بیش از آن كه به سبب فرا رسیدن اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خویش مى‏میرند .( بحار الأنوار : 5/140/7)

 

اجل به چه معنا است و به چند دسته تقسیم می شود؟

اجل که همان زمان مرگ و پایان عمر انسان است به دو دسته اجل معلق و مسمی تقسیم می شود؛ اجل مسمی همان مرگ طبیعی است که بنا بر مقتضیات طبیعی و عوامل آن، و همراه نبودن با موانعی که جلوی مرگ در رسیدن به سنی خاص را می گیرد، بر بدن وارد شده و به زندگی انسان پایان می دهد. اما اجل معلق به اجلی گفته می شود که فرد به دلایلی همچون ارتکاب گناه ، زودتر از موعد طبیعی و مشخص و قطعی دچار مرگ می شود که در قرآن هم به این نکته اشاره شده است.

امام صادق علیه ‏السلام فرمود : اجل غیر مسمّى (غیر قطعى) ، موقوف و معلّق است و به خواست خدا پس و پیش مى‏شود . اما اجل مسمّى (قطعى)، آن است كه از شب قدر تا شب قدر سال آینده مقدّر مى‏فرماید و این است سخن خداوند كه: «چون اجلشان در رسد ساعتى از آن پس و پیش نمى‏افتند».( بحار الأنوار : 5/139/3 )

بنابراین در اجل مسمی میزان طبیعی و سقف عمر فرد مشخص شده و هنگامی که فرا برسد هیچ چیز نمی تواند مانع آن شود حتی پرداختن صدقه، اما اجل معلق مرگی است که زودتر از موعد مشخص بنا به ارتکاب گناهانی خاص فرا می رسد و فرد زندگی اش خاتمه پیدا می کند. البته هر دو اجل جزو مقدرات انسان نوشته شده است به این صورت که به طور مثال در تقدیر فرد نوشته شده اگر این شخص فلان کار نیک را به جا آورد و مرتکب گناهانی که اجل را نزدیک می کند، نشود، هفتاد سال، و اگر مرتکب گناهانی شود که اجل را نزدیک می کند، سی سال زندگی می کند. بنابراین اجل مسمی، مطلق است و قابل تغییر نیست و نهایت عمر هر فرد است و اجل معلق اجلی است که مشروط به شروط خاصی است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: «ای گروه مسلمانان!از زنا بپرهیزید که در آن شش خصلت (واثر سوء)وجود دارد : سه در دنیا وسه در آخرت . اما آن سه که در دنیا است جمال و زیبایی را می برد، وپریشانی وتنگدستی می آورد وعمر را کوتاه میکند. اما آن سه که در آخرت است :موجب خشم خدا،بدی حساب وخلود در آتش دوزخ گردد»

علت افزایش مرگ ناگهانی و زودرس

بسیاری از مردم به سبب ترک اطاعت و تقوای الهی، گرفتار مرگ زودرس می‌شوند و گناهان، عمرشان را کوتاه می‌کند؛ چنان که خداوند به صراحت می‌فرماید که بسیاری از سختی‌ها و مشکلات زندگی به سبب ترک ذکر الله است: و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا «و هر کس از یاد من روی گرداند، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت

1- قطع رحم:

در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمده که فرمودند:«صلةالرحم تعمر الدیار وتزید فی الاعمار وان کان اهلهل غیر اخیار»(صله رحم خانه ها را آباد گرداند وبر عمرها بیفزاید گرچه انجام دهندگان آن مردم خوبی نباشند) (اصول کافی ج4 ص48)قطع رحم در روایات ما درردیف شرک به خدا شمرده شده است و روایات در مذمت وآثار قطع رحم بسیار زیاد است.

2- دروغ، عامل کوتاهی عمر

دروغ آثار سوء زیادی در زندگی انسان دارد از جمله آن آثار کوتاهی عمر است. در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مورد قسم دروغ آمده است: «من حلف علی یمین وهو یعلم انه کاذب فقد بارز الله بالمحاربةوان الیمین الکاذبه تذر الدیار بلاقع من اهلها وتورث الفقر فی العقب»:کسی که به دروغ قسم بخورد و بداند که دروغ است به جنگ با خدا رفته است و همانا قسم دروغ ، خانه ها را بی صاحب و بی خانمان گرداند و موجب فقر فرزندان گردد(سفینةالبحار ج1 ص 297)

3- زنا

یکی از آثار شوم زنا کوتاهی عمر و مرگ بد و ناگهانی است می باشد که در روایات ما به آن تصریح شده است از جمله در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:

اجل معلق مرگی است که زودتر از موعد مشخص بنا به ارتکاب گناهانی خاص فرا می رسد و فرد زندگی اش خاتمه پیدا می کند. البته هر دو اجل جزو مقدرات انسان نوشته شده است به این صورت که به طور مثال در تقدیر فرد نوشته شده اگر این شخص فلان کار نیک را به جا آورد و مرتکب گناهانی که اجل را نزدیک می کند، نشود، هفتاد سال، و اگر مرتکب گناهانی شود که اجل را نزدیک می کند، سی سال زندگی می کند

«ای گروه مسلمانان!از زنا بپرهیزید که در آن شش خصلت (واثر سوء)وجود دارد : سه در دنیا وسه در آخرت . اما آن سه که در دنیا است جمال و زیبایی را می برد، و پریشانی وتنگدستی می آورد و عمر را کوتاه میکند. اما آن سه که در آخرت است :موجب خشم خدا،بدی حساب و خلود در آتش دوزخ گردد».(خصال صدوق ج1 ص320)

4- آزار پدر ومادر عامل کوتاهی عمر

امام صادق علیه السلام می فرماید:«نعوذ بالله من الذنوب التی تعجل الفناء وتقرب الآجال و تخلی الدیار ،و هی قطیعة الرحم و العقوق و ترک البر»:

«پناه می برم به خدا از گناهانی که در نابودی شتاب می کنند و مرگ ها را نزدیک می سازد و خانه را بی خانمان می کنند و آنها عبارتند از :قطع رحم ،آزردن والدین و دست کشیدن از احسان و نیکی ».(اصول کافی ج4 ص184)

در حدیثی دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

« سه گناه است که در کیفر آن (در دنیا)شتاب شود و به روز قیامت نیفتد : نافرمانی و آزردن پدر و مادر ، ستم بر مردم و کفران احسان و نیکی(یعنی ترک احسان ونیکی)».(امالی شیخ طوسی ج2 ص13)

اینها مهمترین گناهانی است که در کوتاهی عمر و مرگ های ناگهانی و بد نقش به سزایی دارد.

 

عواملی که مرگ را به تاخیر می اندازند و مانع اجل معلق می شوند، کدام است؟

بنابر روایات و آموزه های بزرگان ما ترک گناه، به جا آوردن صله رحم، خوشرفتاری با همسایه و پرداخت صدقه می تواند موجب طول عمر و مانع وقوع اجل معلق شود.

الإمامُ علیٌّ علیه ‏السلام :بالصَّدَقةِ تُفْسَحُ الآجالُ؛ امام على علیه ‏السلام :با صدقه دادن ، عمرها طولانى مى‏شود.

( غرر الحكم : 4239)

انجام برخی از گناهان همچون آزار پدر و مادر، پرخوری و خوردن پس از سیری، قطع صله رحم، دروغگویی و ... موجب می شود فرد به مرگ طبیعی از دنیا نرفته و زودتر از موعد مشخص گرفتار مرگ شود.

روایت از امام صادق (علیه السلام) داریم که:" مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ اکْثَرُ مَّنْ یَمُوتُ بِالْاجالِ وَ مَنْ یَعیشُ بِالْاحسانِ اکْثَرُ مِمَّنْ یَعیشُ بِالْاعْمار؛ آنها که بر اثر گناهان مى‏میرند بیش از آنهایند که به مرگ الهى از دنیا مى‏روند و کسانى که بر اثر نیکوکارى عمر طولانى پیدا مى‏کنند، بیش از کسانى هستند که بر اثر عوامل طبیعى عمرشان زیاد مى‏شود."( سفینة البحار، ج 1، ص 488)

 

فاجعه حره واقم!

فاجعه حره واقم!  

تعدای از بزرگان مدینة النبی، پس از مشاهده فسق و فجور یزید بن معاویه ، علیه حکومت اموی قیام کردند.
یزید، لشکری به فرماندهی مسلم بن عقبه روانه مدینه کرد و به او دستور داد :سه روز به مردم مهلت بده، اگر تسلیم نشدند، سه روز جان و مال و ناموس آنها را به سربازانت حلال کن.
با حمله سپاهیان ، سردمداران قیام کشته شدند و سربازان یزید ، به مدت سه روز ، شهر مدینه را غارت و به زنان و دختران تجاوز کردند .
قریب به یک هزار نفر از دختران بدون شوهر مدینة النبی، در این واقعه باردار شدند. تعداد مقتولین، از پنج هزار تا ده هزار نفر تخمین زده شده است؛ که صدها نفر از آنها حافظ قرآن، و ده ها نفر نیز از اصحاب رسول الله بودند.

واقعه حرّه

پرسش : null پاسخ اجمالی: پاسخ تفصیلی: این فاجعه در ذى الحجّه سال 63 هجرى واقع شد(1) و به واقعه «حرّه» نیز معروف است.(2)
پس از حادثه خونین کربلا و آگاهى مردم از ماهیّت یزیدو پلیدى و خباثت وى، و اعلام قیام و جهاداز سوى «عبداللّه بن حنظله غسیل الملایکه» و برخى دیگر از صاحب نفوذان، انقلاب خونینى در مدینه آغاز شد.
مردم مدینه نخست با عبداللّه بن حنظله تا پاى جان بیعتکردند و آنگاه «عثمان بن محمد بن ابوسفیان»، والى مدینه را بیرون کردند. بنى امیّه در منزل مروان بن حکم اجتماع کردند و همگى در آن جا محبوس شدند.
مردم مدینه یزیدرا از خلافتخلع کرده و به بدگویى و سبّ و لعن وى پرداختند. یزید که از ماجرا مطّلع شد، لشکر عظیمى فراهم ساخت و فرماندهى آن را به عهده مردى خونریز به نام «مسلم بن عقبه» گذاشت.(3)
این فرمانده سفّاک، پس از محاصره مدینه، مقاومت آنان را درهم شکست و به قتل و غارت مدینه پرداخت و کشتار وسیعى را در این شهر به راه انداخت.
ابن اثیر مى نویسد: مسلم بن عقبه، مدینه را سه روز بر لشکریانش مباحساخت که هرگونه بخواهند در آن عمل کنند. آنان به کشتار وسیع مردم پرداخته و اموال آنان را نیز غارت کردند.(4)
ابن قتیبه مى نویسد: یکى از سربازان شامى به منزل زنى وارد شد که کودکى شیرخوار داشت، سرباز از او اموالى را طلب کرد، زن اظهار داشت: هر چه مال در خانه داشتم، همه را به غارت بردند.
سرباز سنگدل یزیدى طفل شیرخوار را از دامن مادر جدا کرد و در برابر چشم او چنان سرش را به دیوار کوبید که مغزش متلاشى شد.(5)
مسلم بن عقبه وقتى بر مردم مسلّط شد، از آنان به عنوان بردگان یزید بیعتمى گرفت که اختیار اموال و خانواده آن ها به دست یزیدمى باشد که هرگونه بخواهد در آن ها تصرّف کند. هر کس امتناع مى ورزید، کشته مى شد.(6)
در این فاجعه از بزرگان مهاجر و انصارهزار و هفتصد تن و از سایر مسلمین ده هزار تن به قتل رسیدند.(7)
ابن ابى الحدید مى نویسد: لشکریان شام، مردم مدینه را سر بریدند، آن گونه که قصّاب، گوسفند را سر مى برد. چنان خون ها ریخته شد، که قدم ها در میان آن ها فرو مى رفت; فرزندان مهاجر و انصارو مجاهدان بدررا به قتل رساند و از آن ها که باقى ماندند، به عنوان بردگان براى یزید بیعتگرفت.(8)
مورّخان نوشته اند که از بس مسلم بن عقبه خون بى گناهان را ریخت به «مُسرف» (خونریز بى حدّ و حصر) معروف شد.(9)
در این فاجعه به زنان مسلمان نیز بى حرمتى شد و جمعى از آنان مورد تجاوز قرار گرفتند.(10)
یاقوت حموى در «معجم البلدان» مى نویسد: در این فاجعه مسلم بن عقبه، زنان را نیز بر سربازان خویش مباحساخت.(11)
سیوطى (دانشمند معروف اهل سنّت) نقل مى کند که حسن بصرى از این فاجعه یاد کرد و گفت: به خداسوگند! هیچ کس از آن حادثه نجات نیافت (یا کشته و یا زخمى شد و یا مورد آزار و توهین قرار گرفت); گروه زیادى از صحابهو دیگر مسلمانان در آن ماجرا به قتل رسیدند; مدینه غارت شد و هزار دختر مورد تجاوز قرار گرفت!!
سپس از روى تاسّف و اندوه گفت: «اِنَّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعُونَ»(12).
آنگاه ادامه داد: این در حالى است که رسول خدا(صلى اللهعلیه وآله) فرمود:
«مَنْ اَخَافَ اَهْلَ الْمَدِینَهِ اَخَافَهُ اللهُ وَ عَلَیْهِ لَعْنَهُ اللهِ وَ الْمَلاَیِکَهِ وَ النَّاسِ اَجْمَعِینَ»; (هر کس اهل مدینه را بترساند; خداوند او را مورد خوفو خشم خود قرار خواهد داد و لعنت خداو فرشتگان و همه مردم بر او باد!).(13)(14)


واقعه حَرّه، نام واقعه برخورد خشونت‌آمیز لشکر شام به فرماندهی مسلم بن عقبه با قیام مردم مدینه. در سال ۶۳ قمری مردم مدینه به رهبری عبدالله بن حَنظَلة بن ابی‌ عامر علیه حکومت یزید بن معاویه قیام کردند. در این واقعه، بسیاری از مردم مدینه، از جمله ۸۰ تن از صحابه پیامبر(ص) و ۷۰۰ تن از حافظان قرآن کشته شدند و اموال و نوامیس مردم به غارت رفت.

امام سجاد(ع) در این قیام با مردم مدینه همراه نشد؛ ولی در خانه‌ خود، به بسیاری از زنان و کودکان و حتی اهل و عیال و اطرافیان مروان ‌بن حکم پناه داد.

معنای حره و زمان وقوع

به سنگستان سیاه‌رنگ، حرّه می‌گویند[۱] و چون این قیام از سنگستانی در شرق مدینه به نام «حرّه واقم» یا «حرّه زُهره» (منسوب به بنی‌زهره از اقوام یهود[۲] شروع شد، به این نام معروف گردید. غالب منابع تاریخی، واقعه حرّه را روز دوم ذیحجه یا دو سه روز مانده به آخر ذیحجه ۶۳ق ذکر کرده‌اند.[۳] برخی منابع نیز آن را در سال ۶۲ دانسته‌اند.[۴]

زمینه‌های قیام

از روایات چنین برمی‌آید که عبدالله بن حنظله نقش مهمی در شکل‌گیری این جنبش داشته و حتی مردم با او به عنوان رهبر قیام، بیعت کرده بودند.[۵] درباره اسباب و علل واقعه حره، روایت‌های گوناگونی رسیده است. بنابر بسیاری از گزارش‌ها، منشأ اعتراض و قیام مردم مدینه فساد یزید بود. طبق این روایات، والی مدینه، هیئتی از بزرگان شهر از جمله عبدالله بن حنظله را برای ملاقات با یزید به شام فرستاد. هیئت مزبور به محض بازگشت از شام، در برابر مردم به فسق و فجور آشکار خلیفه گواهی دادند و مردم را به اقدام برای خلع یزید از خلافت دعوت کردند.[۶]

دسته‌ای دیگر از گزارش‌ها، قیام مردم مدینه را در ارتباط با قیام عبدالله بن زبیر در مکه دانسته و حتی گفته‌اند عبدالله بن حنظله از عاملان ابن زبیر بوده است.[۷]

پاره‌ای از گزارش‌ها نیز، نارضایتی از سیاست اقتصادی معاویه را که به تنگدستی و بروز گرسنگی منجر شده بود، جزو دلایل قیام برشمرده‌اند.[۸]

عزل والی مدینه

مردم مدینه به فرمان عبدالله بن‌زبیر، عثمان‌ بن محمد را از امارت مدینه عزل کردند و بر امویان شوریدند و آنان را، که حدود هزار نفر بودند و در منزل مروان‌ بن حکم گرد آمده بودند، محاصره کردند.[۹]

ابن‌زبیر، عبداللّه‌ بن حنظله را به عنوان والی مدینه برگزید.[۱۰] این روایت و برخی روایات پیش‌گفته نشان می‌دهند که تا چه اندازه افکار و گرایش‌های زُبیری بر این قیام و رهبر یا رهبران آن حاکم بوده است.

تجهیز سپاه شام

تلاش‌های مأمور حکومت شام، برای اطاعت مردم از یزید، نتیجه‌ای نداشت. نامه تهدیدآمیز یزید و نیز وساطت نعمان‌ بن بشیر در فرونشاندن این قیام مؤثر نیفتاد[۱۱] یزید تصمیم گرفت برای سرکوب مردم مدینه لشکری تجهیز کند. بعد از امتناع عبیدالله بن زیاد از پذیرش فرماندهی لشکر، وی مسلم‌ بن عُقبه مُرّی را مأمور این کار کرد.[۱۲] شمار لشکریان او را بین ۵۰۰۰ تا ۲۷۰۰۰ نفر نوشته‌اند.[۱۳] در این هجوم حصین بن نمیر نیز او را همراهی می‌کرد. حصین فرماندهی اهل حمص را بر عهده داشت.[۱۴]

حمله به مدینه

وقتی خبر حرکت سپاه یزید به مردم مدینه رسید، آنان گرداگرد مدینه خندق کندند و پناه گرفتند. مردم اجازه دادند که وابستگان به حکومت شام، از مدینه خارج شوند به شرط آنکه در مورد مدینه هیچ اطلاعاتی را به سپاه شام ندهند و در جنگ هم شرکت نکنند. بنی امیه با خروج از مدینه، سوگند خود را شکستند و عبدالملک بن مروان با توصیه پدرش به همراهی مسلم‌ بن عقبه نقشه حمله به شهر را طراحی کردند.

مسلم با عبور از حرّه، در مشرق مدینه پیاده شد و به مردم مدینه سه روز مهلت داد[۱۵] آنگاه، پس از دور زدن خندق، از پشت سر و با کمک طایفه بنی حارثه، که با وعده‌های مالی فریفته شدند، وارد شهر شد[۱۶] و چندان جنایت کرد که به مُجرم و مُسرف معروف شد.[۱۷]

رفتار شامیان با مردم

مسلم‌بن عقبه، به دستور یزید، سه روز جان و مال مردم را بر سپاهیانش حلال کرد. ابن‌ کثیر[۱۸] و سیوطی[۱۹][۲۰] غارت و جنایات سپاهیان او را مصیبتی سهمگین و وصف‌‌ناپذیر خوانده‌اند. و مسعودی[۲۱] آن را فجیع‌ترین حادثه، پس از شهادت امام حسین(ع)، دانسته است. سپاهیان مسلم‌بن عقبه در آن سه روز، از ارتکاب هیچ عمل زشتی، همچون تجاوز به نوامیس، بیرون کشیدن جنین از شکم زنان و کشتن نوزادان[۲۲] و توهین به صحابه بزرگ پیامبر(ص)، از جمله جابر بن عبدالله انصاری نابینا و ابوسعید خُدری،[۲۳] فروگذار نکردند.

شمار کشتگان واقعه حرّه را بیش از ۴۰۰۰[۲۴] و به قولی۱۱۷۰۰ یا ۱۰۷۰۰ نفر[۲۵] برآورد کرده‌اند. از این میان، ۷۰۰نفر از حاملان قرآن[۲۶] و ۸۰ صحابی رسول خدا به قتل رسیدند، به‌نحوی که کسی از اهل بدر باقی نماند[۲۷] عبدالله بن حنظله و فرزندانش نیز کشته شدند.[۲۸]

بیعت گرفتن از مردم

مسلم پس از این جنایات، مردم شهر را جمع کرد و از آنان برای یزید بیعت گرفت، مبنی بر اینکه آنان و پدرانشان بنده یزید بوده‌اند[۲۹] و به تعبیر دیگر، فَیء (غنیمت جنگی) یزید هستند[۳۰] و هرکسی را که از این فرمان سر باز می‌زد، گردن می‌زدند.[۳۱]

فقط علی‌ بن عبداللّه‌ بن عباس (با وساطت خویشانش که در سپاه یزید بودند) و امام سجاد(ع)، از آن بیعت معاف شدند.[۳۲]

موضع امام سجاد در این قیام

  • عدم همراهی امام با شورشیان:امام سجاد(ع) در این قیام با مردم مدینه همراه نشد.[۳۳] برای بی‌طرفی امام(ع) در این واقعه دلایلی مطرح شده است، مانند اینکه این قیام با اذن و حمایت عبداللّه‌ بن زبیر صورت گرفت؛ آگاهی امام(ع) به ضعف و عده کم اهالی مدینه در مقابله با سپاهیان بسیار شام که از خشونت و قساوت دریغ نداشتند؛ تصمیم آن حضرت به دور ماندن از اتهامات دولت اموی -که به قولی، تنها هدف حمله مسلم‌ بن عقبه به مدینه بود؛ حفظ آن عده اندک از پیروان خویش و حفظ کرامت حرم پیامبر. [۳۴]
  • منزل امام، پناهگاه امن: به جهت عدم همراهی امام سجاد(ع) با شورشیان، خاندانش از این جنایت آسیبی ندیدند و خانه‌اش نیز پناهگاه امنی برای بسیاری از زنان و کودکان، حتی خانواده مروان‌ بن حکم، گردید و آن حضرت وابستگان به مروان را با زن و فرزند خود به ینْبُع فرستاد.[۳۵]
  • رفتار مسلم با امام سجاد(ع): پس از پایان ماجرا، امام سجاد(ع) با همراهی مروان و فرزندش، عبدالملک، نزد مسلم رفت. گویا یزید از قبل مسلم را به رعایت حال امام سفارش کرده بود؛ از این‌رو، مسلم ایشان را گرامی داشت، چهارپایی زین کرد و به ایشان داد که حضرت آن را بازگرداند.[۳۶] برخی علت خوش‌رفتاری غیرمنتظره مسلم را با امام سجاد، ناشی از دعایی می‌دانند که حضرت می‌خواند و ناخواسته هیبت و ترس در دل مسلم می‌انداخت.[۳۷]
  • عدم همراهی برخی از صحابه با شورشیان: برخی صحابه از جمله عبداللّه‌ بن عمر، ابو سعید خدری و جابر بن عبدالله انصاری، شورشیان را همراهی نکردند.[۳۸]

علت شکست

ابن‌قتیبه[۳۹] پس از مقایسه شکست زودهنگام و شگفت‌انگیز مردم مدینه در واقعه حرّه با مقاومت عبداللّه‌بن زبیر و یاران اندکش در برابر همین سپاه، علت اصلی آن شکست را انتخاب دو امیر ذکر کرده است، اما در منابع درباره اختلاف سران قیام مدینه سخنی نیست.

از قول مسلم‌ بن عقبه آورده‌اند که پس از اقرار به توحید، بهترین عمل خود را کشتن اهل حرّه می‌دانست[۴۰] برخی تاریخ نگاران مسلمان معتقدند که سرکوب وحشیانه مردم مدینه در واقعه حرّه، با انگیزه انتقام خون امویان و کشته‌های بدر و تقاصّ قتل عثمان از مردم مدینه، به‌ویژه انصار، صورت گرفته است.[۴۱]

 

                                

انتقال انسان‌ها از محشر به جنت یا دوزخ چگونه است؟

انتقال انسان‌ها از محشر به جنت یا نعوذ بالله به دوزخ چگونه است؟
هنگامى که روز قیامت فرا می‌رسد مردم باید 50 موقف و ایستگاه را طی کنند تا سرانجام به بهشت یا جهنم برسند. در هر ایستگاه، نیز هزار سال متوقف می‌شوند.[1] همچنان‌که خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَة»؛[2] در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.
برای نمونه به برخی از هولناک‌ترین مواقف و ایستگاه‌ها در قیامت اشاره می‌شود:

1. ایستگاه اول؛ بیرون آمدن از قبر[3]
چنانچه در قرآن کریم می‌خوانیم: «و این‌که رستاخیز آمدنى است، و شکّى در آن نیست و خداوند تمام کسانى را که در قبرها هستند زنده می‌کند».[4]

در روایتی از امیرالمؤمنین علی(ع)نقل شده است: «در این ایستگاه، مردم هزار سال با بدن و پای برهنه با حال تشنگی و گرسنگی حبس و نگهداری می‌شوند. هر کس به خدا، بهشت، جهنم، برانگیخته شدن و حساب و قیامت، ایمان داشته باشد از گرسنگی و تنشنگی نجات می‌یابد».[5]

امام صادق(ع) می‌فرماید: «حکایت مردم در روز قیامت، آن هنگامى که در پیشگاه پروردگار جهانیان بایستند مانند تیر در ترکش است؛ یعنی در جایى که ایستاده‌اند جز همان جاى پاى خود، جاى دیگرى (از شدت ازدحام جمعیّت) ندارد، و نمی‌تواند از جاى خودش به این سو و آن سو برود».[6]

2. ایستگاه دوم؛ سنجیدن و وزن کردن اعمال[7]
در قرآن کریم آمده است: «وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حقّ است! کسانى که میزان‌هاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند! و کسانى که میزان‌هاى (عمل) آنها سبک است،افرادى هستند که سرمایه وجود خود را، به ‌خاطر ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما می‌کردند، ازدست داده‌اند».[8]

3. ایستگاه سوم؛ حساب‌رسی نمودن[9]
چنانچه خداوند متعال می‌فرماید: «حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالى‌که در غفلت‌اند و روى گردانند».[10]

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «در روز قیامت، بنده‌ای قدم از قدم برنمی‌دارد، مگر این‌که از او در مورد چهار چیز می‌پرسند: 1. از عمر او که در چه چیز صرف کرده است، 2. از جوانی او که در چه چیز و راهی آن‌را پیر و فنا کرده است، 3. از اموال او که از کجا آورده و در چه چیزی خرج نموده است. 4. از محبت اهل بیت(ع)».[11]

همچنین امام باقر(ع) فرمود: «اول چیزی که از بنده به حساب می‌کشند، نماز است، پس اگر نماز قبول شد، دیگر اعمال نیک نیز پذیرفته می‌شود».[12]

امام سجاد می‌فرماید: «برای اهل شرک ترازو و میزانی نصب نمی‌شود آنان را گروه گروه بی‌حساب به جهنم می‌برند. نصب ترازو و سنجیدن اعمال برای اهل اسلام است».[13]

4. ایستگاه چهارم؛ نامه اعمال[14]
خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «و در آن هنگام که نامه‌هاى اعمال گشوده شود».[15]
همچنین بر اساس آیات قرآن؛ انسان‌ها در روز قیامت هنگام گرفتن نامه اعمال به دو دسته تقسیم می‌شوند: گروهی که نامه اعمالشان را به دست راستشان می‌دهند؛ گروه دیگری که نامه اعمالشان را از پشت سر به دست چپشان می‌دهند. گروه اول شادمان و دارای حساب‌رسی آسان و اهل بهشت هستند. اما گروه دوم، اهل جهنم می‌باشند.[16]

5. ایستگاه پنجم؛ پل صراط[17]
صراط، پُلی است که بر روی جهنم کشیده می‌شود[18] و تمام بندگان خداوند باید از روی آن عبور کنند تا اگر بهشتی است، داخل بهشت شود. چنان‌که خدای متعال می‌فرماید: «و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم می‌شوید این امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت».[19]

پل صراط دارای عقبات و گذرگاه‌های بسیاری است که هر عقبه به اسم واجبات و محرّمات الهی است؛ یعنی به تعداد واجبات و محرّماتی که انسان‌ها مکلّف به انجام و ترک آن شده‌اند، عقبه و گذرگاه وجود دارد.[20]

بنابراین، اگر در روایات وارده در این باب، تعداد یا نوع ایستگاه‌های بیان شده با یکدیگر از جهت عدد یا نام متفاوت بوده دلیل بر تعارض و تضاد روایات نیست، بلکه در هر روایتی برخی از آن مصادیق، برای نمونه بیان شده‌اند. در این‌جا به برخی از مهم‌ترین عقبات و گذرگاه‌ها بر روی پل صراط[21] اشاره می‌شود:

یک. عقبه ولایت: در این عقبه تمام افراد را نگه می‌دارند و از ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و امامان بعد از او سؤال می‌پرسند، هر کس در دنیا امام خود را بشناسد و از دستوراتش پیروى نماید از صراط آخرت خواهد گذشت، هر کس او را نشناسد پایش در صراط جهنم خواهد لغزید و میان جهنم خواهد افتاد.[22]

دو. عقبه مرصاد(کمین‌گاه): خداوند متعال می‌فرماید: «به یقین پروردگار تو در کمین‌گاه (ستمگران) است!».[23]

امام صادق(ع) فرمود:«مرصاد، گذرگاهى است بر پُل‏ صراط که هیچ بنده ستمگرى از آن نخواهد گذشت»؛[24] یعنی خدای متعال در این عقبه و گذرگاه، حق هر مظلومی را از ستمگران می‌گیرد و از هیچ ستمگری گذشت نخواهد کرد.[25]

سه. عقبه رحم:[26] امام باقر(ع) به نقل از رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «در روز قیامت وقتی جهنم را آوردند پُل صراط را بر روی آن می‌گذارند که خودش دارای سه پُل است بر روی یک پُل، امانت و صله رحم می‌باشد و بر پُل دوم، نماز، بر پُل سوم، عدالت پروردگار عالمیان است. پس مردم را تکلیف می‌کنند که بر صراط عبور کنند. در عقبه صله رحم و امانت، ایشان را نگه می‌دارند اگر قطع رحم و یا خیانت در اموال مردم کرده باشند از این عقبه نمی‌گذرند تا از عهده آن بر آیند در غیر این صورت به جهنم  می‌افتند. اگر از این عقبه نجات پیدا کنند در عقبه نماز، ایشان را نگه دارند، اگر از این عقبه نجات یافتند باید در عقبه عدالت الهی برای پاسخ‌گویی به حق بندگان نگه داشته شوند، اگر از این عقبه هم به سلامت عبور کردند نجات پیدا می‌کنند و خدا را حمد و ستایش می‌نمایند».[27]

چهار. عقبه امانت:[28] چنانچه در قرآن کریم می‌خوانیم: «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها رابه صاحبانش بدهید! و هنگامى که میان مردم داورى می‌کنید، به عدالت داورى کنید! خداوند، اندرزهاى خوبى به شما می‌دهد! خداوند، شنوا و بینا است».[29] در روایتی که امام باقر(ع) از پیامبر(ص) نقل فرمود و در بالا به آن اشاره شد؛ یکی از عقبات بر روی پل صراط، عقبه امانت معرّفی شده است.

پنج. عقبه نماز:[30] امام صادق(ع)فرمود: «اولین چیزی که از انسان در روز قیامت پرسیده می‌شود و مورد حساب‌رسی قرار می‌گیرد نماز است».[31]
پس از طی نمودن ایستگاه‌ها و گذرگاه‌های یاد شده؛ سرانجام انسان، به جهنّم یا بهشت ختم می‌شود، و نامه اعمال هر دو گروه به دست آنها داده می‌شود، اهل تقوا و پرهیزگاران، گروه گروه به تناسب کارهای نیک خود در دنیا و پیروی از پیامبران الهی خویش، با احترام و تکریم از سوی فرشتگان خداوند از درهای هشت‌گانه بهشت که از قبل بر روی آنان گشوده شده بود و انتظار ورود آنان را می‌کشید وارد بهشت می‌شوند و فرشتگان از آنان استقبال نموده، سلام می‌کنند و می‌گویند: شما پاکیزه شدید داخل بهشت شوید و تا ابد در آن بمانید.[32]

اما اهل دوزخ چون مایل به رفتن به سوی دوزخ نیستند فرشتگان عذاب به زور و زجر، بر گردن و دست و پایشان غل و زنجیر انداخته[33] و با تازیانه‌هاى آتشین آنها را دسته دسته به مقتضای راه و روش و چگونگی گناهانشان در دنیا؛ مانند کفر، شرک، انکار ضروریات دین و... از هر کدام از درهای هفت‌گانه جهنم وارد جهنم می‌کنند.[34] نگهبانان جهنم آنان را مسخره می‌کنند و می‌گویند آیا برای شما پیامبری فرستاده نشده بود که شما را از چنین روزی بترساند و آگاه نماید؟ آنان در جواب می‌گویند چرا فرستاده شده بود. آن‌گاه به آنان گفته می‌شود داخل جهنم شوید که بد جایگاه و منزل‌گاهی برای شما خواهد بود.[35]