چرا به آنچه می گویید عمل نمی کنید

آیه 44 سوره بقره

 

۞ أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

 

محل نزول:

این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]

شأن نزول:[۲]

از طريق كلبى از ابوصالح او از ابن عباس چنين روايت گرديده كه اين آيه درباره يهوديان اهل مدينه نازل شده كه بخويشان و اقرباى مسلمان خود كه مي‌رسيدند، مى گفتند: در دين خود ثابت و پابرجا باشيد و از آن دست برنداريد ولى خود در دين ثابت نبوده و مردم را به امورى تشويق مي‌نمودند كه خود بدان پاى بند نبوده اند[۳][۴] اگر چه اين آيه درباره مورد بخصوص نازل شده باشد ولى عام بوده و از براى همه عموميت خواهد داشت. و نيز از قول امام على مرتضى عليه‌السلام نقل گرديده كه اين آيه درباره قضات و خطيبان نازل گرديده كه بر خدا و رسول و كتاب او دروغ مى بندند.[

نکته ها

دانشمندان يهود، قبل از بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، مردم را به ايمان آوردن به آن حضرت دعوت مى‌كردند و بشارت ظهور حضرت را مى‌دادند، امّا هنگام ظهور، خودشان ايمان نياوردند و حتّى بعضى از آنان به بستگان خود كه اسلام آورده بودند، توصيه مى‌كردند كه مسلمان بمانند، ولى خودشان اسلام نمى‌آوردند. «1»

در روايات آمده است: دانشمندى كه ديگران را به بهشت دعوت كند، ولى خودش اهل جهنّم باشد، بزرگترين وسخت‌ترين حسرت‌ها را خواهد داشت. «2»

حقّ تلاوت، عمل است. امام صادق عليه السلام فرمود: «كونوا دعاة النّاس باعمالكم و لاتكونوا دعاةً بالسنتكم» «3» با اعمال خودتان مردم را دعوت كنيد، نه تنها با گفتار.

از حضرت على عليه السلام نقل شده است كه فرمود: سوگند كه من شما را به كارى دعوت نمى‌كنم، مگر آنكه خودم پيشگام باشم و از كارى نهى نمى‌كنم مگر آنكه خودم قبل از شما آن را ترك كرده باشم. «4»

همچنين آن حضرت فرمود: هر كس خود را امام ديگران قرار داد، ابتدا بايد به تعليم خود بپردازد. «5»

امام كاظم عليه السلام فرموده‌اند: «طوبى للعلماء بالفعل و ويل للعلماء بالقول» «6» درود بر عالمانى كه به گفته خود عمل مى‌كنند و واى بر عالمانى كه فقط حرف مى‌زنند.


«1». نمونه، ج 1، ص 214.

«2». بحار، ج 2، ص 37.

«3». نورالثقلين، ج 1، ص 57.

«4». نهج‌البلاغه، خطبه 175.

«5». نهج‌البلاغه، حكمت 73.

«6». بحار، ج 78، ص 299.

جلد 1 - صفحه 106

عالم بى‌عمل در قالب تمثيل‌

الف: در قرآن: عالم بى‌عمل، به الاغى تشبيه شده است كه بار كتاب حمل مى‌كند، ولى خود از آن بهره‌اى نمى‌برد. «1»

ب: در روايات:

  • رسول خدا صلى الله عليه و آله: عالم بى‌عمل، مثل چراغى است كه خودش مى‌سوزد، ولى نورش به مردم مى‌رسد. «2»
  • رسول خدا صلى الله عليه و آله: عالم بى‌عمل، چون تيرانداز بدون كمان است. «3»
  • عيسى عليه السلام: عالم بى‌عمل، مثل چراغى است بر پشت‌بام كه اتاق‌ها تاريك‌اند. «4»
  • على عليه السلام: عالم بى‌عمل، چون درخت بى‌ثمر وگنجى است كه انفاق نشود. «5»
  • امام صادق عليه السلام: موعظه‌ى عالم بى‌عمل، چون باران بر روى سنگ است كه در دلها نفوذ نمى‌كند. «6»

ج: عالم بى‌عمل، در كلام انديشمندان:

گرسنه‌اى است روى گنج خوابيده.

تشنه‌اى است بر كنار آب و دريا.

طبيبى است كه خود از درد مى‌نالد.

بيمارى است كه دائماً نسخه درمان را مى‌خواند، ولى عمل نمى‌كند.

منافقى است كه سخن و عملش يكى نيست.

پيكرى است بى‌روح.

پیام ها

1- آمران به معروف، بايد خود عامل به معروف باشند. «تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ»


«1». جمعه، 5.

«2». كنزالعمّال، ح 29109.

«3». بحار، ج 10، ص 100.

«4». بحار، ج 14، ص 309.

«5». غررالحكم.

«6». بحار، ج 2، ص 39.

جلد 1 - صفحه 107

2- اگر مقدّمات فراموشى را خودمان فراهم كرده باشيم، معذور نيستيم. عذر فراموشكارى پذيرفته است كه بى‌تقصير باشد. «تَنْسَوْنَ، تَتْلُونَ»

3- تلاوت كتاب آسمانى كافى نيست، تعقّل لازم است. «تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

4- خود فراموشى، نشانه‌ى بى‌خردى است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

 

اعتیاد

آیه 32 سوره مائده

 

مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ

بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که هر کس نفسی را بدون حق و یا بی‌آنکه فساد و فتنه‌ای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته، و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده. و هر آینه رسولان ما به سوی آنان با معجزات روشن آمدند سپس بسیاری از مردم بعد از آمدن رسولان باز روی زمین بنای فساد و سرکشی را گذاشتند. تفسیر نور (محسن قرائتی)


مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‌ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ «32»


«1». بحار، ج 73، ص 375.

جلد 2 - صفحه 281

به همين جهت، بر بنى‌اسرائيل نوشتيم كه هر كس انسانى را جز به قصاص يا به كيفر فساد در زمين بكشد پس چنان است كه گويى همه‌ى مردم را كشته است، و هر كه انسانى را زنده كند (و از مرگ يا انحراف نجات دهد) گويا همه‌ى مردم را زنده كرده است و البتّه رسولان ما دلايل روشنى را براى مردم آوردند، امّا (با اين همه) بسيارى از مردم بعد از آن (پيام انبيا) در روى زمين اسرافكار شدند.

نکته ها

در اين آيه از كشتن يك نفر به منزله‌ى كشتن همه‌ى مردم مطرح شده است. براى توضيح اين حقيقت چند بيان و معنا مى‌توان عرضه كرد:

الف: قتل يك نفر، كيفرى همچون قتل همه مردم را دارد.

ب: حرمت قتل يك نفر نزد خداوند، به منزله قتل همه‌ى مردم نزد شماست.

ج: قتل يك نفر، بى‌اعتنايى به مقام انسانيّت است.

ه: قتل يك نفر، سلب امنيّت از همه‌ى مردم است.

و: چون انسان‌ها به منزله‌ى اعضاى يك پيكرند، پس قتل يكى قتل همه است.

ز: جايگاه دوزخى قاتل يك نفر، جايگاه كسى است كه قاتل همه باشد. «1»

ح: قتل يك نفر، زمينه‌ساز قتل همه است.

ط: يك انسان مى‌تواند سرچشمه‌ى يك نسل باشد، پس قتل او به منزله‌ى قتل يك نسل است. (به نظر مى‌رسد اين احتمال بهتر است)

در روايات مى‌خوانيم: «فانى‌شدن تمام دنيا نزد خدا، از كشتن يك مؤمن آسان‌تر است». «2»


«1». كافى، ج 7، ص 271.

«2». بحار، ج 10، ص 382. اين حديث را در شب جمعه آخر ماه رمضان 1379 مى‌نويسم كه روز جمعه‌اش روز قدس است و در حالى كه تلويزيون صحنه‌هاى دلخراشى از كشتن مسلمانان بى‌پناه فلسطين را به دست صهيونيست‌ها نشان مى‌دهند.

جلد 2 - صفحه 282

امام صادق عليه السلام فرمودند: «كسى‌كه در موضعى كه آب يافت نمى‌شود، تشنه‌اى را سيراب كند، مانند كسى است كه نفسى را زنده كرده باشد». «1»

طبق آيات و روايات، هدايت وارشاد مردم به راه حقّ، نوعى احيا مى‌باشد و گمراه كردن مردم، نوعى قتل است. سوره انفال، آيه 24، دعوت پيامبر را مايه‌ى حيات مردم مى‌خواند:

«دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ».

امام صادق عليه السلام نيز فرمودند: «مَن أخرجها من ضلال الى هدى فكانّما أحياها و من أخرجها من هدى الى الضّلال فقد قتلها» هركس نفس منحرفى را هدايت كند او را زنده كرده و هر كس ديگرى را منحرف كند او را كشته است. «2»

امام صادق عليه السلام فرمودند: «نجاها من غرق أو حرق أو سَبُع أو عدوّ» مراد از احياى نفس، نجات گرفتاران از غرق وآتش سوزى ودرّنده يا دشمن است. «3» و در روايت ديگر آمده است: «كسى كه به گرسنه‌اى غذا ندهد، به منزله‌ى كشتن اوست وغذا دادن، به منزله‌ى زنده كردن اوست». «4»

امام باقر عليه السلام فرمود: «مسرفان همان كسانى هستند كه حرام‌ها را حلال مى‌شمرند و خون‌ها را مى‌ريزند». «5»

پیام ها

1- گاهى حوادث تاريخى، عامل صدور فرمان‌هاى الهى است. «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ»

2- انسان‌ها و سرنوشتشان در طول تاريخ به هم پيوند دارند. «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‌ بَنِي إِسْرائِيلَ»

3- احكام الهى حكمت دارد وگزاف نيست. «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ»

4- براى جلوگيرى از سنگدلى وپرهيز از تكرار حادثه، كيفر ومجازات لازم است.

«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا»


«1». مكارم‌الاخلاق، ص 135.

«2». كافى، ج 2، ص 210.

«3». تفسير برهان.

«4». كافى، ج 2، ص 204.

«5». تفسير نورالثقلين.

جلد 2 - صفحه 283

5- جان همه‌ى انسان‌هاى مؤمن از هر نژاد و منطقه‌اى كه باشند، محترم است. «نَفْساً»

6- اعدام مفسد، در قانون بنى‌اسرائيل نيز بوده است. «كَتَبْنا عَلى‌ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ»

7- خودكشى و سقط جنين، از نمونه‌هاى «قتل نفس» و حرام است. مَنْ قَتَلَ نَفْساً ...

8- جان كسى كه در زمين فساد مى‌كند يا براى جان مردم ارزشى قائل نيست و آنان را به قتل مى‌رساند، بى‌ارزش است و بايد از بين برود. «بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ»

9- كشتن انسان در دو مورد جايز است:

الف: به عنوان قصاصِ قاتل. «بِغَيْرِ نَفْسٍ»

ب: براى از بين بردن مفسد. «أَوْ فَسادٍ»

10- ارزش عمل مربوط به انگيزه و هدف است. كشتن يك نفربه قصد تجاوز، به قتل رساندن يك جامعه است؛ «فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً» امّا كشتن به عنوان قصاص، حيات جامعه است. «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» «1»

11- تجاوز به حقوق يك فرد، تهديد امنيّت جامعه است. «فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً» آنان كه كارشان نجات جان انسان‌هاست، مانند پزشكان، پرستاران، مأموران آتش‌نشانى، امدادگران، داروسازان و ... بايد قدر خود وارزش كار خويش را بدانند. «فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً»

12- نشانه ى جامعه‌ى زنده، امداد رسانى به گرفتاران و نجات جانهاست. «مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً»

13- عدم ايمان وعمل مردم به گفتار رسولان، در طول تاريخ بوده است. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»


«1». بقره، 179.

جلد 2 - صفحه 284

14- انسان مختار است، با آمدن پيامبران هم مى‌تواند راه خلاف برود. وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ‌ ... بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ‌

 

آیا قرآن کتاب‌علمی است و آیا همه علوم‌‌بشری در قرآن وجود دارد؟

آیا قرآن کتاب‌علمی است و آیا همه علوم‌‌بشری در قرآن وجود دارد؟

˜ پاسخ:

در این مورد سه دیدگاه عمده وجود دارد که بصورت مختصر بدانها اشاره می‏کنیم و دلایل آنها را مورد بررسی قرار می‏دهیم:
دیدگاه اول: همه علوم بشری در قرآن وجود دارد:

این اندیشه برای اولین بار در کتاب «احیاء العلوم» و «جواهر القرآن» ابوحامد غزالی (م 505 ق) مطرح شده است. او سعی کرد نشان دهد همه‌ی علوم را می‏توان از قرآن استخراج کرد. او می‏نویسد:

«پس علوم، همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال ذات و صفات خود را توضیح می‏دهد و این علوم بی‏نهایت است و در قرآن به اصول و کلیات (مجامع) آنها اشاره شده است.»[1] سپس ابوالفضل المرسی (655ـ570 ق) صاحب کتاب «التفسیر» این دیدگاه را بصورت افراطی می‏پذیرد و می‏گوید: «همه‌ علوم اولین و آخرین در قرآن وجود دارد.»[2] آنگاه بدر الدین زرکشی (م 764 ق) در «البرهان» این نظریه را می‏پذیرد.[3]

و پس از او جلال الدین سیوطی (م 911 ق) در کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» و «الاکلیل فی استنباط التنزیل» با پذیرفتن دیدگاه‌های غزالی و المرسی آن را تقویت می‏کند[4] و مرحوم فیض کاشانی (م 1091 ق) هم در مقدمه‌ تفسیر «صافی» این دیدگاه را به صورت خاصی در قسمتی از علوم می‏پذیرد.[5] این دیدگاه در عصر جدید هم با پیشرفت علوم تقویت شد و کسانی مثل طنطاوی جوهری (م 1862م) در تفسیر مشهور «الجواهر فی تفسیر القرآن» سعی کرد تا بسیاری از علوم جدید را به قرآن نسبت دهد و جدیدترین تمایل نسبت به این نظریه از طرف شخصی بنام رضا نیازمند در سال گذشته (1375 ش) اظهار شد که در مقاله‏ای نوشت:

«کسی که قرآن را قبول داشته باشد، باید قبول کند که مطالب آن شامل کلیه علوم هم هست و در آن هر چیز بر اساس دانش تفصیل داده شده است.»[6]
دلایل دیدگاه اول

1. ظاهر برخی آیات قرآن دلالت بر این دارد که همه چیز در قرآن وجود دارد. مثل: «نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی‏ء»[7]؛ «و کتاب را بر تو نازل کردیم در حالی که بیان کننده هر چیز است.»

2. آیاتی که اشاره به علوم مختلف می‏کند.

برای مثال: آیه‏ای که از حساب سخن می‏گوید اشاره به علوم ریاضی دارد. «وکفی بنا حاسبین»[8] و از آیه «رفیع درجات»[9] با حساب ابجد 360 درجه بودن درجات دایره در هندسه استخراج می‏شود و علم پزشکی از آیه «واذا مرضت فهو یشفین»[10] بدست می‏آید.

3. روایاتی که دلالت می‏کند همه علوم در قرآن کریم وجود دارد.

برای مثال: از امام باقر7 روایت شده که فرمودند: «ان اللّه تبارک وتعالی لم‌یدع شیئاً تحتاج الیه الامة الانزله فی کتابه وبیّنه لرسوله»[11]؛ «خداوند تبارک و تعالی هیچ چیزی را که مردم به آن محتاج باشند، فرو‌گذار نکرده است مگر آنکه آنها را در قرآن، نازل فرمود و برای پیامبر9 بیان کرده است».

4. دلیل دیگر بر وجود همه‌ی علوم در قرآن، مسأله بطون آن است که در روایات متعددی وارد شده که قرآن دارای بطون مختلف است.[12]

غزالی در «احیاء‌العلوم» به همین مطلب استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دویست علم ذکر کرده است و بعد می‏گوید: این عدد چهار برابر می‏شود، چون هرکلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد.[13]

تذکر: دلایل این دیدگاه را در هنگام ذکر دلایل دیدگاه دوم و سوم مورد بررسی و نقد قرار می‏دهیم.
دیدگاه دوم: قرآن فقط کتاب هدایت و دین است و برای بیان مسائل علوم تجربی نیامده است.

این دیدگاه را می‏توان از سخنان برخی از صاحب نظران و مفسران استفاده کرد. برای مثال ابو اسحاق شاطبی (م 790 ق) که اولین مخالف با نظریه غزالی و المرسی بود می‏گوید:

«قرآن برای بیان احکام آخرت و مسائل جنبی آن آمده است.»[14]

نویسندگان تفسیرهای «مجمع البیان» و «کشاف» نیز می‏نویسند:

«منظور از بیان همه چیز در قرآن، مسائل مربوط به هدایت و دین است.»[15]

تذکر1: دلایل این دیدگاه همراه با دیدگاه سوم بیان می‏شود.

تذکر2: سخنان این بزرگان قابل توجیه و تأویل است و نمی‏توان گفت که آنان متمایل به دیدگاه سوم نبوده‏اند. و گر نه ظاهر سخن آنان با ظواهر آیات قرآن ناسازگار است؛ چرا که در قرآن احکام و حدود و حتی قوانین ارث و دستورات جنگ و حکومت و اقتصاد و... بیان شده است که مربوط به دنیای مردم است.[16]

دیدگاه سوم: دیدگاه تفصیل؛ یعنی از طرفی همه علوم بشری در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلی قرآن نیز هدایت‏گری بشر به سوی  خداست و از طرفی دیگر قرآن‌کریم دعوت به تفکر و علم می‏کند و برخی از مثال‏ها و مطالب علمی صحیح و حق را بیان می‏کند که بیانگر اعجاز علمی قرآن است.

دلایل و شواهد: در اینجا دلایل این دیدگاه را همراه با ردّ دلایل دیدگاه اول بیان می‌کنیم:

1. قرآن کتاب هدایت، اخلاق، تربیت و دین است و انسان‏ها را به سوی فضیلت‏ها و خداشناسی هدایت می‌کند. بنابر این ضرورتی ندارد که قرآن، همه‌ مسائل علوم‌تجربی، عقلی و نقلی را با تفصیلات و فرمول‏های آنها، بیان کند، هر چند این موارد گاهی اشارات حق و صادقی دارد.

این مطلب مورد تأکید مفسّران قدیمی[17] و صاحبنظران معاصر[18] است.

2. ظهور آیاتی که می‏فرماید: «همه چیز در قرآن است» قابل اخذ نیست چرا که:

اوّلاً: این ظهور بر خلاف بداهت است و بسیاری از فرمول‏های شیمی و فیزیک در قرآن کریم نیست.

ثانیاً: ظهور این آیات مورد انکار صریح برخی از مفسّران قرار گرفته است و گفته‏اند که منظور وجود چیزهایی است که در هدایت انسان لازم است و اینها در قرآن وجود دارد.[19] (کل شی‏ء = امور دینی)

ثالثاً: لفظ «کتاب» در آیات مورد بحث «نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی‏ء»[20] ممکن است به چند معنا باشد: «قرآن کریم، لوح محفوظ، اجل، علم خدا، امام مبین»[21] پس نمی‏توان گفت: که حتماً مراد قرآن است و همه چیز در آن است و همین اشکال در مورد روایاتی که مورد استناد واقع شده بود نیز وارد است.

رابعاً: این آیات با دلیل عقل (قرینه لبّی) تخصیص می‏خورد و محدود می‏شود. چون عقل انسان حکم می‏کند که قرآن در مورد هدف خود (هدایت معنوی انسان) بیان همه چیز باشد نه در اموری که خارج از حوزه‌ هدف اوست.

3. آیاتی از قرآن که اشاراتی به علوم طبیعی دارد هدف آنها کشف فرمولهای هندسه و شیمی و... نیست؛ بلکه این اشارات بطور استطرادی و حاشیه‏ای این مباحث را مطرح کرده است. یعنی صرفاً ذکر مثال (البته حق و واقعی) است و هدف آن، آموزش علوم نیست.

علاوه بر آنکه برخی از آیاتی که مورد استشهاد طرفداران دیدگاه اوّل قرار گرفت از لحاظ موازین تفسیری قابل نقد است برا ی مثال: آیه «رفیع الدرجات» ربطی به درجات دایره ندارد. و حمل آیات بدون قرینه عقلی یا نقلی معتبر بر یک مطلب، موجب تفسیر به رأی می‏شود.

4. مسأله بطون قرآن و علم أئمه: از مورد بحث ما خارج است. چون موضوع بحث این است که آیا همه‌ی علوم بشری را می‏توان از ظواهر قرآن استخراج کرد یا نه؟
جمع بندی و نتیجه‌گیری

بنا بر آنچه بیان کردیم به این نتیجه می‏رسیم که ظاهر آیات قرآن، بر تمام علوم بشری (با تمام فرمول‏ها و جزئیات آن) دلالت ندارد.
بلی در قرآن، اشاراتی به بعضی از علوم و مطالب علمی شده است که استطرادی و عرضی است ولی همه‌ علوم بالفعل در قرآن مذکور نیست و آیاتی که در این زمینه است (مثل آیه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر این دارد که تمام احتیاجات دینی و هدایتی مردم، در قرآن به طور تفصیل یا مجمل ذکر شده است.[22]

علوم بشری و مثالهای علمی در قرآن

شکی نیست که قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است و از جهات گوناگونی اعجاز آن به اثبات رسیده است. یکی از وجوه اعجاز قرآن جهت علمی آن است.

 

 


شکی نیست که قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است و از جهات گوناگونی اعجاز آن به اثبات رسیده است. یکی از وجوه اعجاز قرآن جهت علمی آن است.
در عصر جاهلیت عرب که ظلمت و سیاهی بر تمام جهان سایه افکنده بود و حتی اروپاییان در اوهام و خیالات اوایل قرون وسطی به سر می بردند و می رفتند تا ده قرن از تاریکترین دوره های تاریخ خود را بگذرانند - دورانی که مردمان را به جرم اظهار نظرهای علمی می سوزاندند و در دادگاههای تفتیش عقاید انسانهای بهره مند از دانش را به محاکمه می کشیدند - قرآن با روشنگریهای علمی و توجه وافر به علم و علما و دعوت به تفکر پا به میدان مبارزه با جهل و ظلمت گذاشت.
لکن در اینجا بحث بر سر این مطلب است که آیا تمام علوم بشری (علم به معنی عام که شامل علوم عقلی و نقلی و تجربی و شهودی می شود) با تمام دقایق و ظرایف آنها در لابه لای آیات قرآن نهفته است؟ به طوری که هر زمان مقداری از آن توسط دانشمندی کشف می شود؟ و یا قرآن منشا بسیاری از علوم و توجه به علم و علماست اما کتاب فیزیک و شیمی و... نیست، بلکه کتاب هدایت و تربیت است و فقط این علوم را تشویق می کند.
در این جا دو دیدگاه وجود دارد و هر کدام برای خود دلایلی دارند که ما به بررسی آنها می پردازیم:

الف) دلایل کسانی که معتقدند همه علوم در قرآن کریم موجود است:

1 - ظاهر آیات قرآن دلالت بر این دارد که همه چیز در قرآن هست:
مثال: قال الله تعالی: «لا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین ».هیچ ترو خشکی نیست مگر آنکه در کتاب مبین الهی وجود دارد.
قال الله تعالی: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء» «هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکردیم در حالی که روشن کننده هر چیز است.»
قال الله تعالی: «ما فرطنا فی الکتاب من شی ء» «هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکردیم ».
اینان معتقدند که قرآن وجود کتبی جهان تکوین و خلاصه ای از اسرار آفرینش است، پس همه علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است و حتی مسائل فیزیک و شیمی و ریاضی در قرآن هست و اگر ما نتوانیم آنها را پیدا کنیم علتش این است که عقل ما از درک و استخراج آنها از قرآن قاصر است. در آینده بشریت پیشرفت می کند و همه مسائل را از قرآن به دست می آورد.
مرحوم فیض کاشانی در استدلال به آیه دوم اینطور می فرماید: «که علوم انسان دو گونه است اول علوم مستفاد از حس که به وسیله تجربه و حواس به دست می آید و این علوم متغیر و فاسد شدنی و محصور و متناهی است و اکثر علوم مردم این گونه است. دوم علومی که از مبادی و اسباب و غایات به صورت علوم واحد کلی بسیط بر وجه عقلی و غیر متغیر به دست میآید. و آن علم به مسبب الاسباب هر چیزی است و این علم ضروری و کلی و محیط به همه امور و احوال است و شک و تغییر و غلط در آن نیست و این علم مثل دانش خدا به اشیا و علم ملائکه و انبیاء و اوصیاست که به احوال موجودات در گذشته و آینده آگاهی دارند. هر کس کیفیت این علم را بداند معنی آیه تبیانا لکل شی ء را می فهمد و متوجه می شود که همه علوم و معانی در قرآن هست و هر امری خودش یا مقومات و اسباب و مبادی و غایات آن در قرآن وجود دارد.» 
برخی در مخالفت با این نظر استدلال می کنند که: بعد از کلمه لکل شی ء در آیه شریفه آمده است «هدی و رحمة » پس معلوم می شود که هدایت قرآن غیر از بیان همه چیز است و لذا می توان گفت که بیان همه چیز عبارت است از بیانات تربیتی و هدایتی قرآن که برای بشر آورده است.
این امر (وجود همه علوم دنیایی و علوم بشری و معارف دینی در قرآن) در تفسیر مجمع البیان  به عنوان یک احتمال ذکر شده است. جلال الدین سیوطی نیز در الاتقان همین قول را انتخاب کرده و به آیات یاد شده استشهاد کرده است. در احیاء العلوم غزالی نیز چنین آمده است: «پس علوم همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن افعال و ذات و صفات خود را توضیح می دهد و این علوم بی نهایت است و در قرآن به اصول و کلیات (مجامع) آنها اشاره شده است » 
2 - دلیل دوم بر این که تمام معارف بشری در قرآن وجود دارد آیاتی است که اشاره به علوم مختلف می کند.
غزالی در کتاب جواهر القرآن بر این مطلب اصرار می ورزد و مثالهای فراوان می زند که علوم مختلف از قرآن نشات گرفته است. او بعد از این که بیان می کند تمام علوم دینی و علوم وابسته به آنها (مثل لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسیر، علم قصص اولین، علم کلام، علم فقه، علم اصول فقه و...) از قرآن منشا گرفته است سرچشمه سایر علوم را هم قرآن می داند، مثل علم طب، علم هیئت و نجوم، علم تشریح اعضا و علم سحر و طلسمات و... آنگاه می گوید: این علوم (آنچه شمردیم و نشمردیم) اوائل و اصول آنها از قرآن است و منشا علم طب را آیه «و اذا مرضت فهو یشفین »  می داند که خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه السلام نقل می فرماید و می گوید این فعل واحد را کسی نمی شناسد مگر کسی که علم پزشکی را کامل بداند و... 
دکتر ذهبی نیز در کتاب التفسیر و المفسرون مثالهای زیادی از ادعاهای کسانی که معتقدند همه علوم در قرآن یا از قرآن سرچشمه می گیرد آورده است; مثل علم طب و جدل و هیئت و هندسه و جبر و مقابله و...و برای هر مورد نیز آیاتی ذکر می کند 
3 - دلیل سوم بر وجود همه علوم در قرآن این است: روایاتی دراین زمینه وارد شده است که مؤید عمومیت مستفاد از لفظ آیات است به علاوه ائمه علیهم السلام در مورد علوم مختلف (همچون پزشکی و فضائی و ...) سخن گفته اند و سپس فرموده اند که تمام علوم ما از قرآن است. پس معلوم می شود که علوم مختلف در قرآن وجود دارد، لکن افراد خاصی از آن مطلع هستند. برای مثال به چند روایت اشاره می کنیم:
امام باقر علیه السلام: ان الله تبارک و تعالی لم یدع شیئا تحتاج الیه الامة الا انزله فی کتابه و بینه لرسوله.  «خداوند تبارک و تعالی هیچ چیز را که مسلمانان به آن محتاج باشند فرو گذار نکرده است و آنها را در قرآن نازل فرموده و برای پیامبر صلی الله علیه وآله بیان کرده است ».
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: انی لاعلم ما فی السموات و ما فی الارض و اعلم ما فی الجنة و اعلم ما فی النار و اعلم ما کان و ما یکون. قال: ثم مکث هنیئة فرای ان ذلک کبر علی من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عزوجل. ان الله عزوجل یقول: فیه تبیان کل شی  از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: «به درستی که من هر چه در آسمانها و زمین است می دانم، هر چه در بهشت و جهنم است می دانم، هر چه واقع شده یا می شود می دانم، سپس کمی مکث فرمود. ملاحظه کرد که این مطلب برای شنوندگان دشوار آمده، پس فرمود: این مطالب را از قرآن می دانم که خداوند فرماید: قرآن بیان کننده همه چیز است.»
4 - دلیل دیگر بر وجود همه علوم در قرآن مساله بطون قرآن است. در بسیاری از روایات اسلامی به بطون قرآن و این که هر آیه ای چندین بطن دارد اشاره شده است.  این اعجاز قرآن است که عارف و فقیه و فیلسوف و فیزیکدان هر کدام یک برداشت جداگانه از آیات قرآن دارند، و هر کدام از یک آیه چیزی متوجه می شوند که دیگران از آن غفلت می کنند. پس هیچ کدام نباید برداشت دیگری را رد کند زیرا اگر فیلسوف هم فیزیکدان بود شاید مثل او برداشت می کرد.
غزالی در احیاءالعلوم به این مطلب استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دویست علم ذکر کرده است و بعد می گوید: «این عدد چهار برابر می شود، چون هر کلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد  .»

ب) دلایل کسانی که معتقدند همه علوم بشری در قرآن کریم موجود نیست:

اول: قرآن کتاب هدایت اخلاقی و تربیتی و دینی انسان است و نازل شده تا انسانها رابه سوی فضیلتها و خداشناسی هدایت کند تا از خرافه پرستی دور شوند، و حقوق (افراد و خانواده و اجتماع) را به صورت کلی بیان کرده تا مردم با رعایت احکام الهی زندگی سالم داشته باشند و بر جهانشناسی و معرفت طبیعت تکیه می کند تا رابطه انسان و جهان با خدا روشن شود و مردم معرفت بهتری به خدا پیدا کنند.
پس ضرورتی ندارد که قرآن همه مسائل علوم تجربی و عقلی ونقلی را با تفصیلات و فرمولهای آنها بیان کرده باشد، بلکه به آیات الهی در زمین و آسمان برای سیر در ملکوت و تفکر در صنع الهی اشاراتی دارد تا به هدف تربیت و تزکیه انسانها نایل شود و بعید نیست منظور از بیان همه چیز در قرآن مسائل دینی و هدایتی مردم باشد همان طور که بعضی از مفسران هم گفته اند.
خلاصه کلام این که هدف قرآن، تربیت معنوی انسان است و در این راه لازم نیست همه معارف تجربی و غیر تجربی را برای بشر بیان کند چون انسان عقل و احساس دارد و خود می تواند مسائل تجربی و علوم را به دست آورد، به علاوه این علوم لازمه لاینفک تربیت معنوی انسان نیست.
یکی از اساتید صاحبنظر می گوید: «لازم نیست قرآن در یک مساله علمی حتما نظریه داده باشد، زیرا قرآن در صدد و در جایگاه حل مسائل علمی نیست، البته آنچه فرموده باشد حق است. اگر اشاره ای به نکته ای علمی داشته باشد و براستی لفظ قرآن بر آن دلالت کند حق است و جای هیچ حرفی نیست .»
دوم: ظهور آیاتی که دلالت بر این دارد که هر چیزی که در قرآن هست قابل اخذ نیست، یعنی نمی توان عمومیت آنها را پذیرفت و گفت همه علوم بشری و همه معارف دینی با هم و به صورت مفصل در قرآن موجود است و برای رفع این ظهور سه شاهد داریم:
الف - این ظهور خلاف بداهت است چون بسیاری از مسائل علوم جدید مثل فرمولهای شیمی و فیزیک و ریاضی در ظواهر قرآن موجود نیست، و این مطلب را هر کس که یک بار قرآن را با دقت مطالعه کند متوجه می شود (البته مساله بطون قرآن و علم ائمه علیهم السلام بحث دیگری است که مستقلا به آن اشاره می کنیم).
ب - بعضی از مفسران قرآن صریحا این ظهور را انکار کرده اند و جالب این که در میان این مفسران کسانی به چشم می خورند که از سردمداران تفسیر علمی قرآن هستند. برای مثال، سیدمحمدرشیدرضا در ذیل آیه شریفه «ما فرطنا فی الکتاب من شی ء» (17) می گوید: «اگر مراد از کتاب علم الهی یا لوح محفوظ باشد پس عمومیت آیه بظاهرش محفوظ است (یعنی تمام چیزها و امور دین و دنیا در علم الهی موجود است).
لکن اگر منظور از کتاب قرآن باشد شی ء منظور موضوع دینی است و آن هدایت الهی است پس همه چیز که مربوط به اقسام هدایت است در قرآن بیان شده است و این قول را که بعضی می گویند قرآن تمام علوم موجودات را در بر دارد کسی از صحابه و علمای تابعین و غیر آنها نگفته است و هیچ کس آن را قبول نمی کند مگر کسی که قائل شود هر چه در کتابهای گذشتگان است حق است اگر چه مخالف عقل و نقل و لغت باشد  .»
طنطاوی نیز در تفسیر خود لکل شی ء را امور دینی (که گاهی به تفصیل و گاهی به اجمال ذکر شده) می داند. همچنین ابواسحاق ابراهیم بن موسی الشاطبی در کتاب الموافقات ظهور آیات را شدیدا انکار می کندو دکتر ذهبی نیز در التفسیر و المفسرون با او همراهی می کند.
ج - در مورد کتاب در آیات شریفه چند احتمال ذکر شده است که یکی از آنها این است که منظور قرآن می باشد. پس به طور قطعی نمی توان گفت که قرآن کریم می فرماید همه چیزها و علوم و معارف دینی و دنیایی در قرآن موجود است (بلی این یکی از احتمالات در مورد آیه شریفه است. ولی چون این ظهور مخالف عقل است آن را کنار می گذاریم). و اما احتمالاتی که مفسران در مورد کتاب در آیات شریفه داده اند، چنین است:
1 - منظور از کتاب قرآن کریم می باشد، پس همه امور دین و دنیا در قرآن موجود است یا این که منظور از کتاب قرآن کریم است، اما فقط امور شرعی و دینی در قرآن موجود است، چنانچه در تفسیر مجمع البیان کشاف  و المیزان آمده است.
2 - منظور کتابی است که نزد خداست و همه امور گذشته و آینده را در بر دارد و آن لوح محفوظ است، همان طور که بعضی از تفاسیر شیعه علیه السلام و اهل سنت به آن تصریح کرده اند. 
3 - شاید منظور از کتاب در آیه شریفه «ما فرطنا فی الکتاب من شی ء» اجل باشد، یعنی هیچ چیزی را ترک نکردیم مگر آن که مرگ او را واجب کردیم. و چنین احتمالی را نیز در آیه شریفه «ولا رطب ولایابس الا فی کتاب مبین » داده اند  و مجمع البیان غیر آن احتمال را ذکر نکرده است.
4 - احتمال دارد منظور از کتاب علم خدا باشد چنانچه بعضی به آن تصریح کرده اند (البته شاید منظور از علم خدا همان لوح محفوظ باشد، اما در بعضی تفاسیر جدا شده است). 
5 - در بعضی از روایات که در تفسیر برهان آورده است کتاب را به امام مبین معنی کرده اند. 
سوم: در مورد آیات قرآن که اشاراتی به علوم طبیعی و تجربی و شناخت طبیعت دارد می توان پرسید آیا هدف آن بیان و کشف فرمولهای هندسه و شیمی است یا به طور استطرادی و تطفلی (حاشیه ای) این بحثها را مطرح کرده است. در اینجا بسیاری معتقدند که ذکر مثالهای علمی در قرآن موضوعیت ندارد یعنی مثال است و هدف آموزش علوم نیست بکله مثال را برای هدف دیگر آورده است.
در این مورد ذکر این مطلب لازم است که آیاتی که برای پیدایش علوم شیمی و ماشین سازی و هندسه به آنها استشهاد کرده اند دلالت بسیار ضعیفی دارد و یا اصلا بر موارد فوق دلالت ندارد. برای مثال، آیه رفیع الدرجات هیچ ربطی به دایره و 360 درجه بودن آن ندارد. در این مورد درجات دایره یک قرارداد و اعتبار ریاضی است و آیه شریفه هم اشاره ای به دایره ندارد و استفاده عدد 360 از اعداد ابجد هم بلا دلیل است و هیچ دلیل نقلی یا عقلی نداریم که قرآن بر اساس حروف ابجد صادر شده باشد.
بلی بعضی آیات قرآن اشاراتی به علوم دارد و یا حتی تشویق به علم می کند و گاهی ممکن است اشاره قرآن به یک مطلب موجب توجه انسان به آن رشته علمی شده باشد، لکن این مطلب غیر از این است که کسی ادعا کند تمام فرمولها و طرز ساخت ماشین و هواپیما در قرآن آمده است.
چهارم: اما در مورد بطون قرآن و این که منشا علم ائمه علیهم السلام به تمام معارف و علوم گذشته و آینده از طریق قرآن است و یا علم به مبادی و مقومات اسباب که فیض کاشانی در مورد قرآن مطرح می فرمود، به چند صورت می توانیم پاسخ دهیم:
الف - در ضمن احتمالات در تفسیر آیات شریفه بیان کردیم که بعضی کتاب را به معنی امام یا لوح محفوظ یا علم الهی گرفته اند، و بنابراین تفسیر مساله حل می شود، چون علوم و معارف نزد امام مبین است یا همه علوم در علم الهی یا لوح محفوظ است که پیامبرصلی الله علیه وآله و امام علیه السلام از آن اطلاع دارند. پس مساله وجود جمیع علوم در قرآن مطرح نمی شود، و اگر در روایات هم اشاره ای به کتاب الله (و این که منشا علوم ائمه علیهم السلام از آنجاست) شده است اشاره به همان لوح محفوظ یا علم الهی اشاره دارد و شاید منظور فیض کاشانی هم همین مطلب باشد) و قرینه جالب این است که در روایتها کلمه کتاب الله (نه کلمه قرآن) آمده است.
ب - احتمال دارد که علوم ائمه علیهم السلام یا باطن قرآن هم مربوط به همان چیزی باشد که ظواهر قرآن مربوط به آن است یعنی در ارتباط با احکام الهی و هدایت الهی باشد، نه این که تمام علوم و معارف بشری مثل شیمی و فیزیک در باطن قرآن باشد.
این مطلب از بعضی روایات که در ذیل آیات مورد بحث آورده شده است استنباط می شود، چون در این روایات به حلال و حرام و حدود مثال می زنند و سپس کل ما یحتاج الیه الناس (هر چیزی را که مردم به آن احتیاج دارند) را ذکر می کنند پس ممکن است منظور احتیاجات دینی و هدایتی مردم باشد، هر چند علم پیامبرصلی الله علیه وآله و امام علیه السلام به علوم و معارف بشری از طریق باطن قرآن یا از ناحیه وحی یا الهام ممکن است، اما بحث در این است که آیا این آیات دلالت بر این مطلب دارد یا ندارد.
ج - ممکن است در اینجا تفصیل قائل شویم یعنی بگوییم:
1 - ظواهر قرآن که مردم می فهمند عبارت است از بیان معارف دینی و هر چه مربوط به هدایت انسان است، پس بیان علوم جدید با تمام جزئیات آن هدف ظاهر قرآن نیست.
2 - اما قرآن (که شامل ظاهر و باطن است) همه علوم و معارف دینی و غیر دینی را دربر دارد. لکن مخاطب آن پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام هستند و فقط آنها می توانند این علوم را استخراج کنند. یعنی قرآن تبیان همه چیز (علوم دینی و علوم بشری) هست، لکن فقط برای پیامبر و اوصیای او.
در این مورد علامه طباطبایی (ره) سخن جالبی دارد. ایشان در ذیل آیه شریفه «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء»  می گوید:
ظاهرا مراد از کل شی ء هر چیزی است که به هدایت مربوط باشد، هر چه که مردم در مورد مبدا و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصص و موعظه ها احتیاج دارند، قرآن به آن هدایت کرده است و بیان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن همین مطلب را متوجه می شویم، لکن در روایات نقل شده است که در قرآن علم گذشته و آینده تا قیامت موجود است و اگر این روایات صحیح باشد، منظور از تبیان اعم از دلالت لفظی است پس شاید اشاراتی از غیر طریق دلالت لفظی دارد و اسراری را کشف می کند که فهم عرفی به آنها راهی ندارد .»
پس اگر منظور از بطون قرآن و علم ائمه علیهم السلام به این طریق باشد از محل بحث ما خارج است چون اختلاف در این بود که آیا ظواهر همین قرآن موجود، صرف نظر از روایات و بیان پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام، جمیع علوم بشری و دینی را در بردارد یا ندارد و اگر بگوییم که پیامبر و ائمه علیهم السلام از باطن و رموز قرآن همه علوم را در می یابند ربطی به بحث ما ندارد. شاید این وجه جمع بین دو قول (موافق و مخالف) در این مس.له باشد. به عبارت دیگر این جا دو بحث مطرح است.
نخست این که آیا ظاهر قرآن با همین کلمات و الفاظ و معانی عرفی آن بر تمام علوم و معارف دینی و بشری مثل شیمی و فیزیک دلالت دارد یا ندارد. که البته کسی شک ندارد که چنین دلالتی وجود ندارد.
دوم این که آیا قرآن با توجه به علم پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام و باطن آن و رموز آن دلالت بر جمیع معارف دینی و بشری می تواند داشته باشد یا نمی تواند داشته باشد.
که در این مورد هم شکی نیست که اگر روایات وارده در بحث بطون قرآن و علوم ائمه از طریق قرآن صحیح باشد و آنها را بپذیریم  در این مطلب بحثی نیست، اما از محل بحث ما خارج است.
پنجم: دلیل دیگر بر این که نمی توان گفت همه علوم بشری در قرآن وجود دارد این است که بر اساس این قول اشکالات و محظورات متعدد بوجود می آید، که مابه آنها اشاراتی می کنیم:
الف: تفسیر به رای و تاویل خطر این تفکر است، چون قرآن در همه مسائل علمی صراحت ندارد و کسی که می گوید همه مسائل در قرآن هست ناچار می شود بعضی آیات را تاویل کند و آیات را از معانی صحیح و روشن خود منحرف و آن را به طور واژگونه تفسیر کند، (که نمونه آن را در تفسر آیه رفیع الدرجات دیدیم) در حالی که پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام از تفسیر به رای نهی کرده اند و وعده آتش بر آن داده اند.
ب: باعث می شود تا قرآن که کتاب مبین و هدایت است به صورت یک کتاب مجمل و مبهم و پر از اسرار کشف نشده نشان داده شود، زیرا بسیاری از علوم و جزئیات آنها در قرآن یافت نمی شود و لذا بعضی افراد ناچار می شوند دامنه اسرار را توسعه دهند و کم کم بگویند ظواهر قرآن را ما نمی فهمیم و برای ما حجت نیست.
ج: تعصب و جمود و تهمت به طرف مقابل از پیامدهای این تفکر است. زیرا بسیاری از مطالب علمی در قرآن قابل اثبات نیست و لذا بعضی افراد اظهار نظر بی دلیل می کنند و در مقابل انکار مخالفان به تهمت عدم ایمان به قرآن، ملحد، معاند و... دست می یازند. 
د: الفاظ قرآن معانی معینی دارد که در لغت و اصطلاحات شرعی و معانی عرفی مذکور است و اگر بگوییم قرآن بر تمام علوم دلالت دارد لازم می آید الفاظی که در عصر نزول نازل شده معانی جدیدی را که نسلها بعد می آید (مثل فرمولهای شیمی و فیزیک) قصد کرده باشد. این مطلب در نظر هیچ انسان عاقلی صحیح به نظر نمی آید، که اعراب با یک فهم معین با الفاظ معین خطاب شوند اما معانی هزار سال بعد از آن الفاظ مراد باشد. 
ه : چون علوم جدید و نظریات علمی در معرض خطا و تغییر است پس هر چند سال یک نظریه باطل و نظر جدیدی ارائه می شود و گاهی این نظریات با هم تنافی و تضاد دارند و اگر قرآن بر این نظریات تطبیق شود و بگوییم همه علوم در قرآن هست پس لازم می آید که الفاظ و آیات قرآن هم در معرض این آفات قرار گیرد در حالی که قرآن از باطل به دور است.

جمع بندی و نتیجه گیری:

از تمام مطالب گذشته به این نتیجه می رسیم که ظاهر آیات قرآن بر تمام علوم بشری (با تمام فرمولها و جزئیات آن) دلالت ندارد، و اگر با توجه به بطون و علم پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام کسی چنین چیزی اثبات کند از محل بحث ما خارج است و علم آن مختص به پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام است.
بلی در قرآن اشاراتی به بعضی علوم و مطالب علمی شده است که استطرادی و عرضی است، ولی همه علوم بالفعل در قرآن مذکور نیست، و این آیات (مثل آیه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر این مطلب دارد که تمام احتیاجات دینی و هدایتی مردم در قرآن به طور مفصل یا مجمل ذکر شده است.

«مثال های علمی قرآن »

مقدمه:

قرآن در آیات زیادی به حرکت زمین و خورشید و زوجیت گیاهان و... اشاره دارد. به طوری که انسان را در مقابل عظمت علمی خود خاضع می کند. ولی آنچه مهم است این است که روشن شود هدف قرآن از ذکر مثالهای علمی چیست؟
در این مورد می توانیم سه نظریه ارائه کنیم:
الف: ذکر مطالب و مثالهای علمی در قرآن کریم هدف اصلی و نهایی قرآن نیست بلکه هدف اصلی قرآن هدایت انسان به سوی خداست اما برای مثال و شاهد آوردن از مطالب علمی واقعی استفاده می کند. پس علوم تجربی و پرداختن به آنها از اهداف اصیل و اولیه قرآن محسوب نمی شود. این قول مطابق نظر بعضی بزرگان و کسانی است که می گفتند قرآن تبیان هر چیزی است که در رابطه با هدایت دینی باشد. 
ب: همان طور که بیان هدایت و معنوی انسان و معارف الهی از اهداف اولیه و اصیل قرآن کریم است، بیان مطالب علمی هم از اهداف اصیل قرآن است و لذا قرآن به علوم طبیعی و شناخت طبیعت توجه زیادی کرده است. این کلام می تواند مطابق نظر کسانی باشد که می گفتند در قرآن همه علوم و معارف دینی و بشری و تجربی وجود دارد. 
ج: قرآن در داستانها و مثالهای علمی به صورت سمبلیک و طبق فرهنگ مخاطبان خود سخن می گوید و هدف آن بیان مطالب علمی به صورت اصلی یا عرضی نیست و چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم در ظواهر قرآن را رد کردیم، پس مبنای قول دوم باطل شده است لکن برای روشن تر شدن مطلب کلام یکی از نویسندگان را در مورد مطالب علمی قرآن می آوریم: «بعضی از بزرگان معاصر این طور فرموده اند در قرآن کریم بحث درباره جهان و طبیعت و انسان به طور استطرادی و تطفلی به میان آمده است و شاید هیچ آیه ای نیابیم که مستقلا به ذکر آفرینش جهان و کیفیت وجود آسمانها و زمین پرداخته باشد، هماره این بحثها به منظور دیگر عنوان شده است. در موارد بسیار گفتگو از آفرینش جهان و انواع آفریده ها برای آگاهانیدن انسان و رهنمونی اوست به عظمت الهی و سترگی حکمتهایی که خدا در آفرینش به کار برده است. در همه جا نیز این هدف ممکن است منظور باشد که انسان با نگرش به عالم از آن جهت که آفریده خدا و در چنبره تدبیر اوست معرفت فطری و شناخت حضوری خود را شکوفایی دهد، و شدت و نیروی بیشتری بخشد (و عقربه دل او را در جهت خدا نگاه دارد.)
به عبارت دیگر، قرآن کتاب فیزیک، گیاه شناسی، زمین شناسی و یا کیهان شناسی نیست. قرآن کتاب انسان سازی است و نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقی (تقرب به خدای متعال) نیاز دارد به او بیاموزد و لذا آیات مربوطه به جهان و کیهان در هیچ زمینه هیچ گاه به بحث های تفصیلی در مورد موجودات نپرداخته بلکه به همان اندازه ای که هدف قرآن در هدایت مردم تامین می شده بسنده کرده است. به همین جهت، بر خلاف بسیاری از آیات دیگر این آیات دارای ابهامهایی است و کمتر می توانیم یک نظر قطعی به قرآن نسبت دهیم  ».
فواید ذکر مثالهای علمی در قرآن کریم:
1 - راه قرآن را در زمینه خداشناسی هموار می کند. چون هدف قرآن بیان آیات الهی و توجه دادن مردم به جلوه های فیض و قدرت الهی بوده است تا مردم را بیشتر متوجه خدا کند این از راه ذکر مثالهای علمی و آیات الهی در آسمانها و زمین و دریاها و عجایب خلقت انسان و جانوران تامین شده است، لذا احتیاج به ذکر فرمولها و تفاصیل هر مطلب یست بلکه اشاره ضمنی کافی است.
2 - اعجاز علمی قرآن را ثابت می کند. این مثالهای حق و واقعی که با مطالب اثبات شده و یقینی علوم (به نظریات متزلزل و ظنی) مطابقت دارد، ما را متوجه می کند که قرآن این مسائل را از محیط اجتماعی خود الهام نگرفته است، چون نزول قرآن در جزیرة العرب انجام شده که فاقد تمدن قوی بوده است و حتی تمدنهای آن زمان که در ایران و روم بر پا بوده چنین پیشرفتهای علمی نداشته اند تا بتواند نظریات علمی قرآن را به پیامبر صلی الله علیه وآله القا کرده باشند. پس این قرآن از طرف خدای حکیم و عالم نازل شده است.
نکته جالب این جاست که بعضی از مسائل مطرح شده در قرآن مثل حرکت زمین و یا زوجیت گیاهان و یا توده عظیم گازها و اتمها با تفکر علمی موجود در اعصار بعد از نزول قرآن مطابقت نداشت ولی قرآن با شجاعت مطالب علمی و محکم و به دور از خرافات را بیان می کند. 
3 - مثالهای علمی واقعی در قرآن موجب کنجکاوی بشر و تفکر او در عجایب آسمانها و خلقت انسان و دیگر موجودات می شود و بشر را متوجه نیروهای ناشناخته طبیعت می کند. یعنی کار مهم قرآن ایجاد سؤال در ذهن انسان است زیرا تا انسان سؤال نداشته باشد به دنبال کشف علمی نمی رود، چون گمان می کند همه چیز را می داند و دچار یک جهل مرکب می شود ولی قرآن مسائل ناشناخته کهکشانها و موجودات ناشناخته را بزرگ جلوه می دهد و دعوت به تفکر در طبیعت می کند، و این موجب پیشرفت علوم و صنایع بشر می شود، چنان که در چند قرن اولیه تمدن اسلامی، همین امر موجب پیشرفت بلکه جهش علمی مسلمانان شد. 
4 - همین توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمی است که منشا بسیاری از علوم و الهام بخش بسیاری از معارف بشری شد هر چند بیان کردیم که تمام علوم با جزئیات آنها در قرآن وجود ندارد و یا رشد علوم را تسریع کرد.
برای مثال توجه اسلام به آسمانها و حرکت خورشید و ستارگان و سیارات موجب شد تا علم نجوم در میان مسلمانان به سرعت رشد کند هر چند مساله قبله در نماز و احتیاج جهت شناسی هم در آن تاثیر زیادی داشت.
جمع بندی و نتیجه گیری: در این جا به چند مطلب مهم اشاره می کنیم:
اول: در مورد مطالب علمی قرآن چند هدف قابل توجه است:
الف - ظاهر مطالب علمی قرآن گاهی درباره شناخت آیات الهی و توجه به مبدا هستی است «قال الله تعالی: ان فی خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب »  «در پیدایش آسمانها و زمین آمد و شد شب و روز نشانه هایی برای صاحبان خرد وجود دارد».
ب - گاهی آیات علمی قرآن نشانه عظمت آن مطلب است، یعنی گوینده سخن قصد دارد که اهمیت یک مطلب علمی را برساند پس آن را ذکر می کند برای مثال، قسمهای قرآن به خورشید، ماه و... از این قبیل است.
ج - گاهی آیات علمی قرآن برای اثبات معاد است، برای مثال می فرماید: «فلینظر الانسان مم خلق خلق من مآء دافق یخرج من بین الصلب والترائب انه علی رجعه لقادر» «پس آدمی بنگرد از چه چیز آفریده شده است از آبی جهنده آفریده شده است که از میان پشت و سینه بیرون می آید خداوند به باز گردانیدن او قادر است.»
دوم: می توان گفت که قرآن یک هدف اصلی و عمده دارد و آن به کمال رساندن انسان (که همانا تقرب الی الله است) می باشد، و اهداف فرعی دیگری هم دارد که در طول و راستای همان هدف اصلی است، از جمله آن اهداف اثبات معاد و نبوت و اعجاز خود قرآن (که مقدمه ای برای پذیرش وحی توسط مردم است) می باشد.
پس بیان مطالب علمی از اهداف قرآن است، چون اعجاز قرآن را ثابت می کند ولی هدف اصلی و عمده قرآن نیست. این مطلب ... خصوصا با توجه به این نکته روشن می شود که بیان کردیم آیاتی که همه چیز را به قرآن نسبت می دهد در مورد هدایت و دین است. بنابراین، هدف اصلی هدایت انسان و بیان معارف دینی است لکن یکی از اموری که مربوط به دین است اثبات اعجاز قرآن است و یکی از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمی آن است. از این رو، مطالب علمی قرآن (در بعضی موارد) خود از اهداف قرآن است لکن هدف عمده و اصلی نیست.

 

آیات اقتصادی

آیات اقتصادی

 اهمیت تلاش و کسب

 

امام صادق(ع) می فرماید : چون آیۀ « وَمَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً * وَ یَرزُقُهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ»(۱) فرود آمد، گروهی از اصحاب رسول خدا (ص) با برداشتی نادرست از آیه، از کار دست کشیده ، به عبادت و دعا پرداختند . چون این خبر به پیامبر (ص) رسید آن حضرت فرمود: من دشمن دارم کسی را که دهانش را به دعا بگشاید و بگوید : روزیم ده ؛ ولی کار و کسب را رها کند .(۲)

رسول خدا (ص) فرمود: گروهی از امت من دعایشان پذیرفته نمی شود ؛ از جمله مردی که در خانه اش بنشیند و بگوید: پروردگارا! روزیم ده و در پی کسب روزی نرود . (۳)

امام صادق(ع) می فرماید : خدا دشمن دارد مردی را که دهانش را به دعا گشوده ، بگوید: خدایا! روزیم ده ؛ ولی کسب را ترک کند .(۴)

امام صادق(ع) درباره کار و شغل عمربن مسلم پرسید ، گفتند : تجارت را رهاکرده و به عبادت و دعا روی آورده است . آن حضرت فرمود: وای بر او ! مگر نمی داند دعای بیکار پذیرفته نمی شود .. (۵)

راوی گوید : نزد امام صادق (ع) بودم و امام درباره مردی پرسید . عرض شد: نیازمند شده است . پرسید : امروز چه می کند ؟ عرض شد : در خانه ، خدارا عبادت می کند .پرسید : هزینه زندگی اش از کجا تامین می شود ؟عرض شد : از ناحیه برخی از برادران . فرمود: به خدا سوگند ! کسی که هزینه زندگی او را می دهد از او عابدتر است .(۶)

رسول خدا (ص) می فرماید : کسی که برای تامین معاش همسر و فرزندان و بی نیازی آنان از مردم و برای تامین معاش خود و بی نیازی از مردم بکوشد ، کارش در راه خداست و کسی که برای مال اندوی بکوشد کارش در راه شیطان است . (۷)

امام رضا (ع) می فرماید کسی که از فضل خدا برای تامین معاش خانواده اش بجوید ، پاداش او از مجاهد در راه خدای بزرگ بیشتر است .(۸)

پیامبر (ص) می فرماید : هرگاه بنده برای تامین نیاز خانواده بیرون رود خدا برای هر گام او یک درجه می نویسد ؛ (۹) همچنین می فرماید : هر کس در یکی از شهرها در سختی و آسانی برا تامین هزینه خانواده اش بکوشد روز قیامت با پیامبران محشور می شود ؛ (۱۰)نیز می فرماید : هر که از دسترنج خویش بخورد روز قیامت در شمار پیامبران باشد و پاداش آنان را دریافت کند .(۱۱)

همان حضرت (ع) فرمود: در سفر معراج وارد بهشت شدم و در آنجا قصری از یاقوت سرخ دیدم که درونش بر اثر نورانیتش از بیرونش پیدا بود . از جبرئیل پرسید : این قصر از آن کیست ؟ گفت :… و برای کسی که اطعام کند . امیرمومنان (ع) پرسید آیا در میان امت تو کسی توان آن را دارد ؟ فرمود:.. آیا می دانی اطعام کردن چیست؟ عرض کردم: خدا و رسولش بهتر می دانند . فرمود: کسی که برای معاش خانواه اش بکوشد تا آبروی آنان را در برابر مردم نگه دارد . (۱۲)

امام صادق(ع) می فرماید: اگر دانستی یا به تو گفتند که روزیت فراهم است ، از تلاش برای روزی دست برندار و تا می توانی بکوش تا سربار دیگران نباشی .(۱۳)

محمد بن منکدر می گوید : روزی یکی از بزرگان قریش ( امام محمد بن علی بن الحسین (ع) ) را دیدم که در پی کسب مال دنیا بود . به او گفتم : اگر هم اکنون اجل تو فرا رسد چه می کنی ؟ گفت : من در حال اطاعت خدا هستم ، زیرا به این وسیله نیاز خود و خانواده ام را تامین می کنم و از تو و مردم بی نیاز می شوم.(۱۴)

(منبع: مفاتیح الحیات،۵۸۲)

قرآن کریم بعنوان اولین منبع اسلام برای پیشبرد دین در جامعه و نهادینه کردن آن در اجتماع و رساندن جامعه به اهداف متعالی بر امر (اقتصاد) ، در آیات متعدّد اشاره کرده است، قرآن پول و ثروت را قوام و پشتوانه ای برای زندگی مردم می داند:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تکون تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللهَ كانَ بِكُمْ رَحِيما)۳
ای کسانی که ایمان آورده اید! اموالتان را در میان خودتان به باطل نخورید; مگر این که تجارتی با تراضی باشد و خودتان را نکشید. همانا خدا به شما رحیم است.

(وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّام ‏…)۴
و مالتان را میان خودتان به باطل تصرّف نکنید و آن را [به عنوان رشوه] برای قُضات نفرستید … .

(وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللهُ لَكُمْ قِياما…)۵
و اموال خود را كه خداوند آن را وسيله قوام [زندگى] شما قرار داده به سفيهان مدهيد.

قرآن تکاثر و فقر را دو مفسده ای می داند که حیات انسان و بقاء اسلام را تهدید می کند و همچنین با ظلم اقتصادی (اتراف، تکاثر، متکاثران) به مبارزه بر می خیزد:

(وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها …)۶  
و هرگاه بخواهیم شهری را نابود کنیم خوشگذران هایش را بفرماییم [امکان دهیم] تا در آن گناه کنند.

(حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُون)۷
تا آن گاه که  اسراف گران آنها را به عذاب بگیریم، ناگهان آنان فریاد به استغاثه بلند می کنند.
(فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فيهِ وَ كانُوا مُجْرِمين)۸
پس چرا در میان امّتهایی که پیش از شما می زیستند، شایستگانی که از فسادگری در زمین نهی کنند، نبودند مگر اندکی از ایشان; همانان که نجاتشان دادیم. و آنان که ستم کردند، دنباله رو و دلبسته چیزی (مال و منالی) شدند که در آن مست و سرکش شده بودند و آنان گنهکار بودند.

نتیجه اینکه معضل اقتصادی از معضلات اساسی جامعه است و آثار سوء ی زیادی بر آن مترتّب می شود فقدان قسط و عدل در روابط اقتصادی باعث طبقاتی شدن جامعه، استثمار شدن اکثر مردم توسط اقلیت و شیوع مفاسد اجتماعی، اخلاقی، سیاسی می گردد. در این نوشتار ما برآنیم تا به برخی از اصول اقتصادی که قرآن در سوره های غافر- فصّلت – شوری، به آنها پرداخته است، اشارتی داشته باشیم تا چراغی فراروی ما در رسیدن به اهداف متعالی اسلام در جامعه اسلامی باشد.

رزق و روزی از خداست
سرچشمه‏ ی رزق، آسمان است. خورشيد و ابر و جوّ، تأمين كننده نور و گرما و باران و اكسيژنِ مورد نياز براى حيات هستند.
(هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلاَّ مَنْ يُنِيبُ)۹
او است که آیاتش را به شما می نمایاند و از آسمان برای شما عطایی (بارانی) نازل می کند و متذکّر نمی شود مگر کسی که [به خدا] باز می گردد.
(فَادْعُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ)۱۰
پس خدا را بخوانید در حالی که عبادت را برای او خالص کرده باشید اگرچه کافران را ناخوش آید.
لذا هيچ گونه نظريه و قانون و سليقه و تمايل و عادات و رسوم و رفتار نياكان و ديگران و هيچ گونه تهديد و تبليغ و تطميع از سوی دشمنان، نبايد در آيين توحيدى و اعتقاد و ایمان شما اثر كند. (مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ) نباید از ایمان و اعتقاد خود در برابر دشمنان و یا حتی هم کیشان در صورتی که بر خلاف دستورات دین بود، گذشت. همچنانکه مؤمن آل فرعون
در ادامه همین آیات به آن اشاره می کند، تا به اینجا که می گوید:
(يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ)
اى قوم من! (به اين دنيا دل نبنديد كه) اين زندگى دنيا متاع زود گذرى است و آخرت سراى هميشگى و ابدى شماست.
« هر چه به شما داده ‏اند متاع و بهره زندگى اين دنياست، و آنچه در نزد خداست، براى كسانى كه ايمان آورده ‏اند و بر پروردگار خود توكّل كرده‏ اند، نيكوتر و ماندنى ‏تر است‏»
(وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ‏ الْغُرُور)
چرا که این دنیا متاعی بیش نیست.
و قرآن و روایات برای متاع بودن دنیا اوصاف و ویژگی های را در آیات متعدّدی بیان کرده است، از جمله فانی بودن متاع دنیا، قلیل بودن، ناچیز بودن، نامرغوب بودن، خردورزی آلوده، گول زننده بودن متاع دنیا، ناپایدار بودن آن و … . و در ادامه می فرماید: کسی که مومن به خدا باشد رزق بی حساب در آخرت نصیبش گردد.

(مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ)۱۱
هر كه بدى كند جز به مانند آن كيفر نمى‏يابد و هر كه كار شايسته كند چه مرد باشد يا زن در حالى كه ايمان داشته باشد در نتيجه آنان داخل بهشت مى‏شوند و در آنجا بى‏حساب روزى مى‏يابند.
و نباید دعوت آنها را پذیرفت چرا که دعوت آنها به کفر و شرک به خداوند است؛

 

اهداف اقتصادی اسلام

اهداف اقتصادی اسلام

لزوم استقلال اقتصادی: «الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا؛ همانان که مترصد شمایند پس اگر از جانب خدا به شما فتحى برسد مى‏گویند مگر ما با شما نبودیم و اگر براى کافران نصیبى باشد مى‏گویند مگر ما بر شما تسلط نداشتیم و شما را از [ورود در جمع] مؤمنان باز نمى‏داشتیم پس خداوند روز قیامت میان شما داورى مى‏کند و خداوند هرگز بر [زیان] مؤمنان براى کافران راه [تسلطى] قرار نداده است» (نساء/۱۴۱).

توجه به حفظ حاکمیت و اقتدار سیاسی اسلام: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ؛ و هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهاى آماده بسیج کنید تا با این {تدارکات} دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگرى را جز ایشان که شما نمی‌‏شناسیدشان و خدا آنان را می‌‏شناسد بترسانید و هر چیزى در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانیده مى‏شود و بر شما ستم نخواهد رفت» (انفال / ۶۰).

 تأمین رفاه عمومی و مبارزه با فقر: « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ؛ {اى پیامبر} بگو زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده و [نیز ] روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده بگو این [نعمتها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده‌‏اند و روز قیامت [نیز] خاص آنان می‌‏باشد این گونه آیات [خود] را براى گروهى که مى‏دانند به روشنى بیان می‌‏کنیم »(اعراف/۳۲).

 

10فرمان الهی  (اصول محرمات)

قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَکُم مِّنْ إمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۱۵۱﴾ وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۱۵۲﴾ وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۵۳﴾      

بگو بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده براى شما بخوانم چیزى را با او شریک قرار مدهید و به پدر و مادر احسان کنید و فرزندان خود را از بیم تنگدستى مکشید ما شما و آنان را روزى مى‏رسانیم و به کارهاى زشت چه علنى آن و چه پوشیده[اش] نزدیک مشوید و نفسى را که خدا حرام گردانیده جز بحق مکشید اینهاست که [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش کرده است باشد که بیندیشد (۱۵۱)   

و به مال یتیم جز به نحوى [هر چه نیکوتر] نزدیک مشوید تا به حد رشد خود برسد و پیمانه و ترازو را به عدالت تمام بپیمایید هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمى‏کنیم و چون [به داورى یا شهادت] سخن گویید دادگرى کنید هر چند [در باره] خویشاوند [شما] باشد و به پیمان خدا وفا کنید اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است باشد که پند گیرید (۱۵۲)

و [بدانید] این است راه راست من پس از آن پیروى کنید و از راه‏ها[ى دیگر] که شما را از راه وى پراکنده مى‏سازد پیروى مکنید اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است باشد که به تقوا گرایید (۱۵۳

. این سه آیه به اصول محرمات در اسلام اشاره کرده و گناهان کبیره ردیف اول را ضمن بیان کوتاه، پر مغز و جالبى در ده قسمت بیان مى‌کند، و از آنها دعوت مى‌کند که بیایند، حرام‌هاى واقعى الهى را بشنوند و تحریم‌هاى دروغین را کنار بگذارند.

نخست مى‌فرماید: به آنها بگو: بیائید تا آنچه را خدا بر شما تحریم کرده است برایتان بخوانم و برشمرم. «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ».

1. این که هیچ چیز را شریک و همتاى خدا قرار ندهید. «أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً».

2. نسبت به پدر و مادر نیکى کنید. «وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً».

3.فرزندان خود را به خاطر تنگدستى و فقر نکشید. «وَلاتَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاق». زیرا روزىِ شما و آنها همه به دست ما است و ما همه را روزى مى‌دهیم. «نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیّاهُمْ»

4. به اعمال زشت و قبیح نزدیک نشوید، خواه آشکار باشد، خواه پنهان. یعنى نه تنها انجام ندهید بلکه به آن نزدیک هم نشوید. «وَ لاتَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ»

5. دست به خون بى‌گناهان نیالائید و نفوسى را که خداوند محترم شمرده و ریختن خون آنها مجاز نیست به قتل نرسانید مگر این که طبق قانون الهى اجازه قتل آنها داده شده باشد. (مثل این که قاتل باشند) «وَ لاتَقْتُلُوا النَّفْسَالَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ»

آنگاه به دنبال این پنج قسمت، براى تأکید بیشتر مى‌فرماید: اینها امورى است که خداوند به شما توصیه کرده، تا دریابید و از ارتکاب آنها خوددارى کنید «ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

6. خداوند در ادامه برشمردن این فرمان‌ها و در آیه بعد مى‌فرماید: هیچگاه جز به قصد اصلاح نزدیک مال یتیم نشوید، تا هنگامى که به حد بلوغ برسد. «وَ لاتَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ»

7. کم‌فروشى نکنید و حق پیمانه و وزن را با عدالت ادا کنید. «وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ» و از آنجا که هر قدر انسان در پیمانه و وزن دقت کند، باز ممکن است، کم و زیادى مختصر صورت گیرد که سنجش آن با پیمانه‌ها و ترازوهاى معمولى امکان‌پذیر نیست، اضافه مى‌کند: هیچ کس را جز به اندازه توانائى تکلیف نمى‌کنیم. «لانُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها»

8. به هنگام داورى، یا شهادت و یا در هر مورد دیگر سخنى مى‌گوئید عدالت را رعایت کنید و از مسیر حق منحرف نشوید، هر چند در مورد خویشاوندان شما باشد و داورى و شهادت به حق به زیان آنها تمام شود. «وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى

9. به عهد الهى وفا کنید و آن را نشکنید. «وَ بِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا». در این که منظور از عهد الهى در این آیه چیست؟ مفسران احتمالاتى داده‌اند، ولى مفهوم آیه، همه پیمان‌هاى الهى را اعم از پیمان‌هاى تکوینى و تشریعى و تکالیف الهى و هرگونه عهد و نذر و قسم را شامل مى‌شود.

و باز براى تأکید در پایان این چهار قسمت، مى‌فرماید: اینها امورى است که خداوند به شما توصیه مى‌کند، تا متذکر شوید «ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»

10. این راه مستقیم من، راه توحید، راه حق و عدالت، راه پاکى و تقوا است، از آن پیروى کنید و هرگز در راه‌هاى انحرافى و پراکنده گام ننهید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده مى‌کند و تخم نفاق و اختلاف را در میان شما مى‌پاشد. «وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْعَنْ سَبیلِهِ»

و در پایان همه این‌ها براى سومین بار، تأکید مى‌کند که: اینها امورى است که خداوند به شما توصیه مى‌کند تا پرهیزگار شوید «ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

هدف آفرینش انسان

هدف از آفرينش انسان

درباره اهداف آفرينش انسان، بيانات متنوعي در قرآن يافت مي‌شود كه در اينجا به بخشي از آنها مي‌پردازيم.

1. آزمايش انسان

يكي از اهداف متوسط آفرينش انسان، آزمايش اوست؛ اين مطلب را مي‌توان از آيه هفتم سوره هود به‌دست آورد: وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِي سِتَّةِ أيَّامٍ وَكانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاء لِيَبْلُوَكمْ أيُّكمْ أحْسَنُ عَمَلاً و... (هود:‌7)؛ «او كسي است كه آسمان و زمين را در شش روز آفريد؛‌ در‌حالي‌كه سرير حكومت او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدام‌يك نيكوكارتريد».

شايد بتوان گفت مراد اين است كه ماده اصلي جهان، در مرحله‌اي مايع بوده و فرمان‌هاي خدا درباره آفرينش و تدبير جهان، در بستر آب اجرا مي‌شده است؛ چنان‌كه ماده آفرينش جهان، در مرحله‌اي به‌صورت گاز بوده است: ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّمَاء وَهِيَ دُخَان (فصلت:11). تفسير اين بخش از آيه، در بخش جهان‌شناسي، از سلسله دروس معارف قرآن مطرح خواهد شد.

پرسش اصلي ما در اينجا اين است كه چگونه با‌اينكه ما نبوديم، خداوند مي‌فرمايد هدف از آفرينش آسمان‌ها و زمين آزمايش شما (انسان‌ها) بوده است؟ به‌ديگر‌سخن، رابطه آفرينش جهان با آزمايش انسان چيست؟ با پاسخ به اين پرسش، مدعاي ما نيز اثبات مي‌شود.

آيه هفتم از سوره هود مي‌فرمايد: خدا آسمان‌ها و زمين را آفريد تا شما را بيازمايد. در اينجا ايجازي در كلام است؛ آسمان‌ها و زمين را آفريد تا شما به وجود آييد و شما را آفريد تا در بوتة آزمايش قرار گيريد و راه خوب و بد را به شما نشان داد تا راه خوب را بر‌گزينيد. براي تبيين رابطه آفرينش جهان و آزمايش انسان، ناگزير از يادآوري اين‌ نكته‌ايم كه گاهي رسيدن به هدف، به مقدماتي نياز دارد كه بدون آن، هدف محقق نمي‌شود.(1)

هدف خدا، آفرينش انسانِ مختار و رساندن او به كمال بوده است. اين، مقتضاي حكمت الهي است. رسيدن به چنين هدفي در گرو فراهم بودن زمينه كمال اختياري است. اختيار انسان كه زمينه‌ساز تكامل اوست، بايد در عالم ماده باشد؛ زيرا تنها اين عالم جايگاه تضادها و تزاحم‌هاست.

انسان بايد براي انتخابش سر دوراهي قرار بگيرد و به‌اختيار خود، راه درست را انتخاب كند؛ وگرنه به كمالي كه بايد از راه انتخاب برسد، دست نمي‌يابد. بنابراين، با توجه به محتواي آيه ياد‌شده مي‌توانيم بگوييم: آفرينش جهان مقدمه‌اي براي آفرينش انسان است و انسان آفريده شده است تا سر دوراهي قرار بگيرد و آزموده شود. نتيجه اينكه آفرينش جهان براي آزمايش انسان بوده است. البته خود آزمايش هم مقدمة هدف ديگري است كه به‌زودي به آن خواهيم پرداخت؛ اما در اين آيه، با توجه به هدف تربيتي آن، تأكيد بر اين است كه سراسر زندگي انسان در اين جهان براي آزمايش است؛‌


1. البته چنان‌كه پيش‌تر گفتيم، نياز به مقدمه در كارهاي الهي به اين دليل است كه خود آن فعل به‌گونه‌اي است كه بدون مقدمه تحقق نمي‌يابد؛ نه اينكه خدا در كارش به چـيزي ـ‌ وراي ذاتش ـ نياز داشته باشـد؛ به‌تعبير‌ديگـر، مقـدمه در كارهاي الهي، شرط فعل و زمينه‌ساز تحقق آن است، نه شرط فاعل.

بلكه اصلاً آفرينش عالم براي آزمايش او بوده است؛ بنابراين، كسي نبايد انتظار داشته باشد كه آزمايش نشود

آزمايش، تمام اقوام پيشين را نيز در‌بر‌مي‌گيرد و يك سنت پايدار الهي است: أحَسِبَ النَّاسُ أن يُتْرَكوا أن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ (عنكبوت:‌2ـ3)؛ «آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها شده و آزموده نمي‌شوند؟ و به‌يقين كساني را كه پيش از اينان بودند، آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته‏اند، معلوم دارد و دروغ‌گويان را [نيز] معلوم دارد».

به‌هر‌حال، آزمايش، يكي از اهداف متوسط آفرينش انسان است. پيش از آن نيز هدفي هست كه به آن اشاره شد و پس از آن‌ هم اهدافي وجود دارد؛ از‌جمله اينكه انسان‌ها آزمايش شوند تا روشن شود كدام‌يك نيكوكارترند؛ چنان‌كه آيه هفتم سوره هود نيز بر اين مطلب دلالت دارد: (أيُّكمْ أحْسَنُ عَمَلا).

بايد توجه داشت كه اگر كارهايي كه از فاعل مختار سر مي‌زند، از‌نظر ارزش وجودي، متفاوت و يكي متوقف بر ديگري باشد، آنچه ارزش بيشتري دارد، متعلَق ارادة حكيمانه قرار مي‌گيرد و بقيه، بالتَبَع متعلَق اراده خواهند بود. اقتضاي ذات الهي اين است كه بيشترين رحمتش را افاضه بفرمايد؛ حال اگر لازمة نزول چنين رحمتي، وجود كساني‌


1. حضرت علي(عليه السلام) در‌برابر كسي كه از آزمايش الهي به خدا پناه مي‌برد، فرمود: لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِك مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ‌هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَي فِتْنَةٍ وَ‌لَكنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ وَ‌اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكمْ وَأَوْلادُكمْ فِتْنَةٌ وَ‌مَعْنَي ذَلِك أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَ‌الْأَوْلَادِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ‌الرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ وَ‌إِنْ كانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ‌لَكنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ‌الْعِقَاب (نهج البلاغه، حكمت 93)؛ «هيچ‌يك از شما نگويد: خدايا از فتنه (آزمايش) به تو پناه مي‌برم؛ زيرا كسي نيست كه در فتنه‌اي نباشد؛ لكن آن‌كه مي‌خواهد به خدا پناه برد، از آزمايش‌هايي گمراه‌كننده پناه ببرد. همانا خداوند سبحان مي‌فرمايد: «بدانيد كه اموال و فرزندان شما فتنة شمايند» معناي آيه‌ اين است كه خدا انسان‌ها را به اموال و اولادشان مي‌آزمايد تا كساني كه از روزي خود راضي يا ناراضي‌اند، شناخته شوند. هر‌چند خداوند سبحان به ايشان از خودشان آگاه‌تر است، ولي [آزمايش] براي آن است كه كارهايي كه به‌واسطة آن، مستحق ثواب و عقاب مي‌شوند، آشكار شوند».

باشد كه استحقاق آن رحمت را ندارند، ولي بدون آنها رحمت نازل نمي‌شود، در‌اين‌صورت بقيه، مقصود بالتّبع خواهند بود؛ مثل اينكه براي يافتن چند دانه برليان، زميني را مي‌خرند و مقدار زيادي خاك و سنگ را دور مي‌ريزند. دراين‌ميان، ممكن است مقداري سرب، مس يا طلا هم يافت شود؛ ولي هدف، رسيدن به دانه‌هاي برليان است.

البته اين تشبيه با آفرينش خداوند و مقام معصومان(عليهم السلام) سازگار نيست؛ اما مي‌توان اين‌گونه تنزيل كرد كه خدا مي‌خواهد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ساير معصومان(عليهم السلام) را بيافريند كه هر‌يك از ايشان بيش از همه عالم مي‌ارزد؛ خدا گوهرشناس است و قدر گوهر را مي‌داند. پيدايش چنين موجودات ارزشمندي و رسيدن آنها به كمالات اختياري، شرايطي مي‌خواهد؛ ازجمله اينكه بايد عالَم ماده، و انسان‌هاي خوب و بد و دشمنان عنودي باشند تا با آنها بجنگند؛ آنها آزمايش شوند تا به كمال خود برسند. هدف اصلي در اينجا، پيدايش همان افراد اندك است؛ مسئله كميّت مطرح نيست.(1)

براي اينكه همان افراد اندك به كمال برسند، جا دارد تمام عالم آفريده شود. مگر يك يا چند برليان چقدر حجم يا وزن دارد كه براي يافتن آن، خروارها سنگ و خاك و... را به دور مي‌ريزند. مؤمن هم نزد خدا آن‌قدر عزيز است كه تمام عالم ماده در‌برابر او هيچ است. اگر در روايات چنين آمده كه همه‌چيز براي ما (معصومان) آفريده شده است،(2) جاي تعجب و انكار نيست. واقعاً چنين مي‌ارزند كه همه عالم براي آنها آفريده شود. در‌برابر ارزش وجودي آن بزرگواران، حتي ارزش مؤمنان هيچ است؛ چه رسد به ديگر موجودات.


1. برخي از فيلسوفان گمان كرده‌اند كه در هرنوع از موجودات، بايد اكثريت آنها به كمال برسند؛ اما اين‌گونه نيست. اينجا مسئله كيفيت است.

2. حضرت علي(عليه السلام) مي‌فرمايد: ... و‌لِأَجْلِنَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ‌جَلَّ السَّمَاءَ وَ‌الْأَرْضَ وَ‌الْعَرْشَ وَ‌الْكرْسِيَّ وَ‌الْجَنَّةَ وَ‌النَّارَ وَ‌مِنَّا تَعَلَّمَتِ الْمَلَائِكةُ التَّسْبِيحَ وَ‌التَّقْدِيسَ وَ‌التَّوْحِيدَ...؛ «آسمان (آسمان‌ها) و زمين و عرش و كرسي و بهشت و جهنم براي ما (معصومان) آفريده شده‌اند و فرشتگان، تسبيح و تقديس و توحيد را از ما آموخته‌اند...» (ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج27، ص38، باب 14، روايت 5).

حكمت آفرينش موجوداتي با كمال تدريجي (جن و انس)(1)

پيش از اين گفتيم كه اصل آفرينش و اعطاي وجود به مخلوقات، مقتضاي صفات علياي الهي است و در آفرينش و تدبير عالم، چيزي خارج ذات منظور نيست. ازجمله اهداف متوسط نيز اين است كه جهان براي انسان آفريده شده است، و انسان براي آزمايش. آزمايش نيز مقدمه‌اي است براي اينكه انسان به كمال برسد و كامل‌ترين انسان‌ها، با بهترين اعمال پا به پهنة وجود بگذارند.

ممكن است كسي بپرسد: چرا خداوند همه كمالات را از همان آغاز، به همه نمي‌بخشد؟ چرا درختي كه يك خروار سيب بدهد، از همان ابتدا با يك خروار سيب آفريده نمي‌شود؟ چرا حيواني كه از اول در تخم يا رحم مادر به‌صورت ناچيزي به وجود مي‌آيد و بعد براثر رشد و تكامل، به مراحل كامل‌تري از هستي مي‌رسد، از اول با همان كمال آفريده نمي‌شود؟ و...

در پاسخ مي‌گوييم: آنچه را خداي متعال مي‌آفريند، بنابر فرض عقلي، يا موجودي است كه با تمام كمالاتي كه برايش ممكن است، آفريده مي‌شود، يا چنين نيست؛ بلكه كمالات خود را به‌تدريج پس از آفرينش دريافت مي‌كند.

به‌عبارت‌ديگر، مخلوقات خدا يا مجردند يا مادي و متعلِق به ماده. اگر مخلوقي مجرد تام باشد، تمام كمالات وجودي‌اش را داراست و ديگر حالت منتظره‌اي براي رشد و حصول كمالات در او نيست. هدف از آفرينش چنين موجودي، خارج از وجودش نيست؛ چنين موجودي آفريده مي‌شود تا رحمت الهي را بر‌حسب مرتبه وجودي‌اش دريافت كند، نه آنكه كمالي غير از وجود به‌دست آورد؛ زيرا خداوند همه كمالاتي را كه در آن رتبه وجود دارد، به او داده است.

1. منظور از هدف آفرينش انسان در اينجا، بررسي هدف از آفرينش هر موجود مختاري است كه با اِعمال اختيارش، تدريجاً به كمال مي‌رسد و بنابراين، شامل جنّ ـ كه طبق بيانات قرآن، موجوداتي مختارند ـ نيز مي‌‌شود؛ ولي اكثر قريب‌به‌اتفاق آيات، ناظر به انسان‌اند.

اما اگر موجـودي مادي باشـد ـ خواه مادي محض، مثل جسمانيات؛ خـواه مجرد متعلِق به ماده، مانند نفـوس متعـلق به بدن ـ افـزون بر دريافت اصل وجـود، هـدفي ديگـر نيز در آفرينش او هست و آن كمالاتي است كه كسب مي‌كند. در چنين مخلوقاتي مي‌توان گفت كه خدا اينها را در اين ظرف تغيير و تكامل آفريده تا به كمال شايسته خود برسند و استعداد فيض و شايستگي رحمت بيشتري بيابند.

جهاني كه ما مي‌شناسيم و با آن سـر‌و‌كار داريم ـ به‌تعـبير قـرآن: السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا ـ جهاني است مادي و جسماني كه در ظـرف زمان و مكان موجـود و داراي تغيير و تحول است؛ بنابراين، اگر پرسيده شود هدف از آفرينش اينها، غير از دريافت اصل هستي و رحمت الهي، چيست، پاسخ اين است كه آفرينش اينها براي تكامل و دريافت كمالات و رحمت بيشتر است. اگر موجودي همه كمالات را از آغاز آفرينش خود داشته باشد، اين موجود، ديگر مادي نخواهد بود؛ بلكه مجرد است و فرض ما، در موجودات مادي است. خداوند، همه موجودات مجردي را كه امكان وجود داشته‌اند، آفريده و بخل نورزيده است. او موجوداتي كه از آغاز، همه كمالات خود را دارند، فراوان آفريده است. طبق برخي از ديدگاه‌ها، فرشتگان (همه يا بعضي از آنها) از اين‌ دسته‌‌اند؛ آنان از آغاز، همه كمالاتشان را دريافت كرده‌‌اند و از مرتبه‌اي به مرتبه بالاتر عروج نمي‌كنند. شايد بتوان از برخي آيات و روايات، اين مطلب را به‌دست آورد؛ مثلاً اين آيه كه مي‌فرمايد:‌ وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ (صافات:164)؛ «و هيچ‌يك از ما فرشتگان نيست، جز اينكه براي او مقام [و مرتبه‌اي] معين است».

شايد از اين آيه بتوان استفاده كرد كه فرشته به‌گونه‌اي آفريده شده است كه هيچ‌گاه از مقام خود نمي‌تواند بالاتر رود و تا آخر، در همان مقام خواهد ماند.

در نهج البلاغه نيز درباره فرشتگان چنين آمده است: مِنْهُمْ سُجُودٌ لا يَرْكعُونَ وَرُكوع

﴿ صفحه 451 ﴾

لا يَنْتَصِبُونَ؛(1) «گروهي از آنان هميشه درحال سجودند و ركوع نمي‌كنند، و دسته‌اي ديگر هميشه در‌حال ركوع‌اند و قيام نمي‌كنند». شايد بتوان از اين سخنان نيز چنين برداشت كرد كه تغييري در وجودشان پيدا نمي‌شود.

به‌هر‌صورت، حكمت و فياضيت خداوند متعال اقتضا مي‌كند كه تمام موجودات مجردي را كه از آغاز آفرينش، كمالات خود را دريافت مي‌كنند، بيافريند و در‌اين‌باره از چيزي فروگذار نكند.

پس از عالم مجردات، نوبت به عالم ماده مي‌رسد. آيا خدا عالم ماده را بيافريند يا آفرينش آن را رها، و به عالم مجردات بسنده كند؟ اگر بيافريند، لازمه‌اش تدريج و تكامل، تغيير و تزاحم، و ساير لوازم ماده است و اگر نيافريند، بخشي از عالم كه امكان وجود داشته است، از نور وجود محروم خواهد بود و فياضيت مطلقة الهي، با تعطيل فيض، سازگار نيست. رحمانيت الهي اقتضا مي‌كند كه عالم ماده نيز آفريده شود. ويژگي موجودات اين عالم، اين است كه دستخوش تغيير و تحول مي‌شوند و براثر پاره‌اي از اين دگرگوني‌ها، استعداد فيض‌هاي تازه‌تري پيدا مي‌كنند و كامل‌تر مي‌شوند؛(2) مثلاً خاك براثر تحولات، اين استعداد را مي‌يابد كه به گياه تبديل شود؛ نطفه اين استعداد را مي‌يابد كه‌


1. قسمتي از متن خطبه چنين است: ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِكتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْكعُونَ وَ‌رُكوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ وَ‌صَافُّونَ لَا يَتَزَايَلُونَ؛ (نهج ‌البلاغه، خطبة 1)؛ «سپس خداوند، آسمان‌هايِ بالا را ازهم گشود و از گونه‌هايي از فرشتگانش پر كرد. گروهي از آنها بي‌‌هيچ ركوعي مدام در سجده‌ و گروهي بي‌هيچ قيامي مدام در ركوع‌‌اند و گروهي در قيامي بي‌تزلزل‌اند».

اگر منظور از آسمان‌هاي بالا، عالم مجردات و منظور از پر كردن تمام فضاي آسمان‌هاي بالا، خالي نگذاشتن مراتب وجودي در آن عالم باشد، معناي سخن بالا اين مي‌شود كه خداوند هرچيزي را كه در عالم مجردات امكان وجود داشته، آفريده است. اين مفاد همان مطلبي است كه در متن ذكر شد و مقتضاي فياضيت خداوند متعال است.

2. البته هر حركت و تحولي در عالم ماده موجب تكامل نمي‌شود؛ بلكه برخي از تحولات، با به‌دست آوردن برخي از كمالات و برخي با از ‌دست دادن آنها همراه‌اند. در‌اين‌باره، ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج2، درس 58، ص311ـ314.

﴿ صفحه 452 ﴾

روح انساني در آن دميده شود و به‌تدريج به انسان كاملي‌ تبديل گردد و سرانجام، يكي از موجوداتي كه ممكن است در اين عالم به وجود آيد، انسان است كه از آيات و روايات استفاده مي‌شود كه از ساير موجودات اين عالم، مانند جنيان،(1) كامل‌تر است.(2)

پس در عالمي كه ما مي‌شناسيم، بنابر ظواهر قرآن و روايات، كامل‌ترين موجود انسان است؛ از‌اين‌رو، به او اشرف مخلوقات مي‌گويند. البته همه انسان‌ها در يك سطح نيستند و گاهي برخي از ايشان، از حيوانات هم پست‌ترند؛ زيرا ويژگي انسان اين است كه مي‌تواند به اختيار خود آن‌قدر تنزل يابد كه از حيوانات نيز پست‌تر شود: أوْلَـئِك كالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أضَل (اعراف:179)؛ «آنان همانند چارپايان، بلكه گمراه‌ترند». چنان‌كه برخي به مرتبه‌اي مي‌رسند كه از فرشتگان هم بالاتر مي‌روند و لياقتي پيدا مي‌كنند كه فرشتگان بر آنان سجده كنند(3) يا خادم آنان شوند؛ چنان‌كه در اين عالم به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) خدمت مي‌كردند،(4) در بهشت نيز به مؤمنان خدمت مي‌كنند.

اين ويژگي در عالم مجردات جايي ندارد؛ بلكه مخصوص موجودي است كه در عالم ماده زندگي مي‌كند و شايستگي تغيير و تحول، و ترقي يا انحطاط را دارد. براي‌


1. جنّ، بنابر ظاهر آيات قرآن، موجودي مادي، داراي تكليف و مورد خطاب قرآن است: يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكمْ رُسُلٌ مِّنكم... (انعام:‌130)؛ «اي گروه جن و انس، آيا ازميان شما فرستادگاني براي شما نيامدند». در‌اين‌باره، در بخش جهان‌شناسي به‌تفصيل سخن خواهيم گفت.

2. مراد از كامل‌تر بودن انسان اين است كه استعدادها و توانايي‌هايي بيش از ساير موجودات اين عالم دارد. بنابر ظاهر آيات قرآن، انسان شايستگي درك حقايقي با عنوان «الاسماء» را دارد كه ديگر موجودات اين عالم و حتي فرشتگان از درك آن عاجزند و ظاهراً همين استعداد، او را شايستة‌ جانشيني خدا بر روي زمين قرار داده است. درباره وجوه برتري و كمال انسان، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص114ـ117؛ محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ج3 (انسان‌شناسي)، ص367ـ374 (مبحث كرامت انسان).

3. داستان آفرينش آدم(عليه السلام) و سجدة فرشتگان در‌برابر او، گواه اين مدعاست.

4. حضرت علي(عليه السلام) درباره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايد: وَ‌لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ صمِنْ لَدُنْ أَنْ كانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَك مِنْ مَلَائِكتِهِ يَسْلُك بِهِ طَرِيقَ الْمَكارِمِ وَ‌مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ‌نَهَارَه (نهج البلاغه، خطبة 192)؛ «از همان لحظه‌اي كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از شير گرفتند، خداوند بزرگ‌ترين فرشتة خود را همراه او كرد تا شب و روز او را به راه‌هاي بزرگواري و اخلاق نيكو راهنمايي كند».

﴿ صفحه 453 ﴾

اينكه چنين موجودي آفريده شود، بايد عالم ماده‌اي وجود داشته باشد؛ بنابراين، عالم ماده مقدمة پيدايش انسان و آزمايش اوست؛ همان مطلبي كه آيه شريفة هفتم سوره هود به آن اشاره داشت. اما همه آيات قرآن درزمينه بيان هدف يادشده (آزمايش انسان)، به يك تعبير نيست؛ بلكه هريك با بيان خاصي به اين حقيقت اشاره دارد و بر جهت خاصي از آن توجه داده است.

تنوع بيان آيات درباره آزمايش انسان

گاهي به‌جاي آفرينش آسمان و زمين، از مقدمه‌اي نزديك‌تر به آزمايش انسان نام برده شده است كه آن «مرگ و زندگي» است:الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكمْ أيُّكمْ أحْسَنُ عَمَلًا (ملك:‌2)؛ «خدا مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام نيكوكارتريد».

در اينجا نيز هدف از آفرينش (آفرينش مرگ و زندگي انسان يا مطلق جهان) آزمايش انسان است.

مشابه اين مضمون درباره آفرينش موجودات زميني ذكر شده است: إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أيُّهُمْ أحْسَنُ عَمَلًا (كهف:‌7)؛ «ما آنچه را روي زمين است، زينت زمين قرار داديم تا شما انسان‌ها را بيازماييم كه كدام‌يك نيكوكارتريد».

زينت، چيزي است كه موجب زيبايي چيز ديگري مي‌شود.(1) زمين صرف‌نظر از گياهان و جانوران، چندان جذابيتي ندارد و انسان را به‌خود علاقه‌مند نمي‌كند. دنيا آزمايشگاه انسان است؛ اگر اين جاذبه‌هاي روي زمين نباشند و انسان براي انتخاب آنچه ارزشمندتر است، بر سر دوراهي قرار نگيرد، آزمايشگاه دنيا ناقص خواهد بود. بايد همه‌گونه وسيلة آزمايش در آن فراهم باشد. خدا در دنيا براي انسان شرايطي فراهم‌


1. ر.ك: خليل‌بن‌احمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين؛ و جمال‌الدين محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، ذيل همين ماده.

﴿ صفحه 454 ﴾

كرده است تا انسان‌ها را بيازمايد كه خواهان چه هستند؛ دنيا يا لقاي پروردگار در آخرت: مِنكم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكم مَّن يُرِيدُ الآخِرَةَ (آل عمران:‌152)؛ «برخي از شما خواهان دنيا و برخي جوياي آخرت‌اند».

به‌هر‌حال، مي‌دانيم كه انسان در اين دنيا باقي نخواهد ماند؛ بلكه زنده بودن و زندگي كردن او در اين جهان، دوران موقتي است كه در اين دوران بايد آزمايش دهد و در پي آن، وارد مرحله‌اي ديگر از زندگي شود تا به نتايج كارهاي خود برسد. با فرا ‌رسيدن مرگ و انتقال به نشئة آخرت، دوران آزمايش و تكليف سپري مي‌شود و ديگر راهي براي بازگشت به دنيا و جبران كوتاهي‌ها نيست:

وَاتَّبِعُوا أحْسَنَ مَا أنـزِلَ إِلَيْكم مِّن رَّبِّكم مِّن قَبْلِ أن يَأْتِيَكمُ العَـذَابُ بَغْتَـةً وأنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ * أن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَي علَي مَا فَرَّطتُ فِـي جَنبِ اللَّه... (زمر:‌55ـ56)؛«و از نيكوترين آنچه از‌جانب پروردگارتان به‌سوي شما فرو فرستاده شده (قرآن) پيروي كنيد؛ پيش از آنكه عذاب به‌ناگاه در‌حالي‌كه متوجه نيستيد، به‌سراغتان آيد [و پيش از آن‏] كه كسي گويد: [مبادا] كسي بگويد دريغ بر آن كوتاهي كه در محضر خدا كردم...».

حَتَّي إِذَا جَاء أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكتُ كلَّا إِنَّهَا کلمه هُوَ قَائِلُهَا...(مؤمنون:‌99ـ100)؛ «تا اينكه مرگ يكي از شما دررسد، مي‌گويد خدايا مرا برگردان، شايد كار شايسته ترك‌شده‌اي را جبران كنم؛ نه، چنين نيست؛ اين سخني [بي‌حاصل] است كه او گوينده آن است».

آنجا ديگر دوراهي نيست. حركت به‌سوي بهشت و جهنم، قهري و بدون انحراف است؛ از‌اين‌رو، مي‌گويد: مرا به عالم اختيار دنيا برگردان كه دوراهي وجود داشته باشد. پس آن تكاملي كه براثر كارهاي اختياري است، منحصر به اين عالم است. اين سبك اختيار، در آن عالم نيست؛ بنابراين، بساط تكليف هم در آنجا برچيده

﴿ صفحه 455 ﴾

مي‌شود.(1) البته رواياتي داريم كه برخي از مؤمنان در بهشت هم خدا را عبادت مي‌كنند و از عبادت خدا لذت مي‌برند؛(2) اما آن عبادت ازسنخ عبادت فرشتگان است و وسيلة تكامل نيست؛ بلكه عين كمال و برخاسته از كمالات وجودي ايشان است.

به‌هر‌حال، آن عملي كه موجب تكامل و يا انحطاط مي‌شود، عمل اختياري در اين عالم است. پس اين عالم جاي آزمايش و تكليف است كه با فرا ‌رسيدن مرگ و انتقال به نشئة ديگر، دوران آن سپري مي‌شود. بنابراين، مي‌توانيم بگوييم كه هدف از آفرينش انسان در اين جهان، آزمايش اوست؛ چون اين جهان، جاي آزمايش است.

حـال ببينيم آزمايش نوع انسان ـ و موجودات مختار ديگر، مانند جنيان ـ به چـه هـدفي صورت مي‌گيرد؟

هدف از آزمايش انسان

آزمايش درميان عرف بشر، فراهم آوردن زمينه‌اي براي آشكار ساختن قابليت‌ها و توانايي‌هاي آزمون‌شونده است؛ براي نمونه، به شخصي مسئوليت كارهاي مختلفي را‌


1. حضرت علي(عليه السلام) دربارة‌ يكي از تفاوت‌هاي اساسي دنيا و آخرت مي‌فرمايد: ان اليوم عمل ولا حساب وغداً حساب ولا عمل (نهج‌ البلاغه، خطبة 42)؛ «امروز روز عمل است و حسابي در كار نيست و فردا روز حساب است و عملي در كار نيست».

2. در حديث قدسي چنين آمده است: عَلِيُّ ‌بْنِ‌ اِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ قَالَ قَالَ أَبُو ‌عَبْد ِاللَّه(عليه السلام):قَالَ اللَّهُ تَبَارَك وَ‌تَعَالَي يَا عِبَادِيَ الصِّدِّيقِينَ تَنَعَّمُوا بِعِبَادَتِي فِي الدُّنْيَا فَإِنَّكمْ تَتَنَعَّمُونَ بِهَا فِي الْآخِرَة؛ يعني «اي بندگان صديق من! در دنيا از بندگي من متنعم شويد كه در آخرت نيز از آن بهره‌مند خواهيد بود» (ر.ك: محمد‌بن‌يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص83، ح2). شبيه همين عبارت در منابع ذيل نيز آمده است: محمدبن‌علي‌بن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، الامالي، المجلس الخمسون، ص377؛ علي‌بن‌حسن طبرسي، مشكوة الانوار، ص112؛ ورام‌بن‌ابي‌فراس، مجموعه ورام، ج2، ص168؛ محمد‌باقر مجلسي، بحار الانوار، ج8، ص155، باب 23، روايت 93. علامة مجلسي در توضيح اين حديث مي‌فرمايد: اِنَّ قَولَه فإنّكم تتنعّمون بها أي بسببها أو بثوابها أو بأصل العبادة فإن الصديقين يلتذّون بعبادة ربّهم أكثر من جميع اللذّات و‌المشتهيات بل لا يلتذّون بشي‏ء إلّا بها فهم في الجنّة يعبدون الله و‌يذكرونه لا علي وجه التكليف بل لالتذاذهم و‌تنعّمهم بها و‌هذا هو الأظهر.

﴿ صفحه 456 ﴾

مي‌دهيم تا امانت‌داري يا خيانت او آشكار شود؛ يا در آزمايشگاه شيمي يك عنصر يا تركيبي از عناصر را در شرايط ويژه‌اي قرار مي‌دهيم تا آثار خود را در آن شرايط نشان ‌دهد.

هدف ما از آزمايش، رفع جهل خودمان است؛ ولي خدا به گذشته و آينده، و ظاهر و باطن همه موجودات، به‌طور يك‌سان آگاهي كامل دارد و چيزي بر او پوشيده نيست:

إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (آل عمران:‌119؛ مائده:‌7؛ لقمان:‌23)؛ «خداوند به راز درون سينه‌ها آگاه است».

يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ (غافر:‌19)؛ «[خدا] نگاه‌هاي خائنانه و آنچه را كه در دل نهان مي‌دارند، مي‌داند».

پس اگر خداوند انسان را مي‌آزمايد، براي رفع جهل نيست؛ بلكه هدف، فراهم كردن زمينه‌اي است براي به‌فعليت رسيدن استعدادهاي نهاني انسان در ميدان اختيار و انجام كارهايي كه به‌واسطة آن، مستحق ثواب يا عقاب مي‌شود.(1)

پس اگر خدا انسان را مي‌آزمايد به اين معناست كه وسايلي را فراهم مي‌كند تا انسان سر دوراهي قرار گيرد تا آنچه در نهانش هست، به‌ظهور، و استعدادش به‌فعليت برسد؛ بنابراين، آزمايش نيز با هدف ديگري كه ظهور استعدادها و برگزيدن راه است انجام مي‌شود؛ اما آيا هر مسيري كه در ميدان آزمايش انتخاب شود و هر نتيجه‌اي كه بر اين آزمون مترتب گردد، مطلوب است، يا اينكه تنها، پيمودن يكي از مسيرها مطلوب اصلي است و پيمودن ديگر مسيرها، در‌واقع رفتن به بيراهه و دور شدن از هدف اصلي آفرينش، و هدف بالتبع يا بالعرض است؟ هدف در اين مرحله چيست؟


1. حضرت علي(عليه السلام) درباره حكمت آزمايش خداوند، باوجود آگاهي او از ضماير انسان‌ها، چنين مي‌فرمايد: ... وَ‌إِنْ كانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ‌لَكنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ‌الْعِقَاب (نهج البلاغه، حكمت93)؛ «هر‌چند خدا به آنها از خودشان آگاه‌تر است، ولي [اين آزمايش براي اين است كه ايشان] كارهايي را كه استحقاق پاداش يا كيفر دارند، آشكار كنند و بدين‌وسيله، مستحق ثواب يا عقاب شوند».

﴿ صفحه 457 ﴾

2. عبادت و بندگي

پيش از اين گفتيم كه يكي از اهداف آفرينش انسان، آزمايش اوست. انسان در هر‌يك از آزمون‌هاي الهي، دو راه در پيش ‌رو دارد؛ مي‌تواند راه بندگي خدا را كه او را به مقصد قرب الهي مي‌رساند، برگزيند يا اينكه با پيروي از شيطان و هواي نفس، به بيراهه برود. كدام راه مطلوب است و هدف از آفرينش انسان، پيمودن كدام مسير بوده است؟ آيات قرآن، راه را به‌خوبي نشان مي‌دهند: وأنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ (يس:‌61)؛ «و مرا بپرستيد كه راه راست، همين است». هدف، راه مستقيم است؛ ولي چون اختيار هست، بايد كژراهه هم باشد تا آزمايش تحقق يابد. برهمين‌اساس، در آيه‌اي ديگر هدف از آفرينش جن و انس، عبادت معرفي مي‌شود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (‌ذاريات:‌56)؛ «و جن و انس را جز براي عبادت نيافريدم».(1)

اكنون اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا عبادت، هدف نهايي است يا بر آن، هدف ديگري مترتب است. بررسي آيات نشان مي‌دهد كه عبادت نيز هدف نهايي نيست. پس، مطلوب ذاتي و هدف نهايي چيست؟

3. دريافت رحمت بيشتر

عالي‌ترين هدف آفرينش انسان بايد چيزي برخاسته از ذات الهي و صفات نيكوي او باشد؛ اما كدام صفت منشأ آفرينش انسان بوده است. آيا خدا انسان را آفريده است تا به او رحمتي كند و او را به بهشت برد، يا با قهر و عذاب، او را روانة جهنم سازد؟ در برخي از آيات مي‌خوانيم كه بسياري از انسان‌ها براي جهنم آفريده شده‌اند: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا‌


1. اين مقارنت جن و انس مؤيد اين است كه اين‌دو، در تكليف و اختيار، مشترك‌اند. نمي‌فرمايد: وَما خَلَقتُ الملائكة؛ هرچند فرشتگان همواره درحال اطاعت و عبادت خداوندند؛ ولي شايد بتوان چنين برداشت كرد كه عبادت فرشتگان، غير از عبادت جن و انس است. حيات فرشتگان تسبيح است؛ اما اين‌دو (جن و انس)، همواره بر سر دوراهي‌اند؛ يا مسير عبادت و بندگي، يا طغيان و سركشي.

﴿ صفحه 458 ﴾

لِجَهَنَّمَ كثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ (اعراف:‌179)؛ «در‌حقيقت، بسياري از جنيان و انسان‌ها را براي دوزخ آفريده‌ايم».

ولي شايد بتوان از آيه 118 و 119 سوره هود استفاده كرد كه هدف بالاصالة، رحمت الهي است: وَلَوْ شَاء رَبُّك لَجَعَلَ النَّاسَ أمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّك وَلِذَلِك خَلَقَهُم؛ «و اگر پروردگار تو مي‌خواست، قطعاً همه مردم را امت واحدي قرار مي‌داد؛(1) در‌حالي‌كه پيوسته در اختلاف‌اند؛(2) مگر كساني كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براي همين آنان را آفريده است». بنابر اين آيه، اساساً آفرينش انسان براي بهره‌مندي از رحمت الهي بوده است. اين تفسير درصورتي است كه «ذلك» اشاره به رحمت باشد.(3) البته در برخي از آيات، رحمت و عذاب در عرض هم ذكر شده و حتي گاهي عذاب مقدم شده است؛ مانند اين آيه شريفه:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأمَانَةَ عَلَي السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأبَيْنَ أن يَحْمِلْنَهَا وأشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُومًا جَهُولًا * لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكينَ وَالْمُشْرِكاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (احزاب:‌72ـ73)؛ «همانا ما امانت(4) را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم. پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از [پذيرفتن آن] ترسيدند؛ و[لي] انسان آن را پذيرفت.‌


1. منظور اين است كه همه را به‌جبر بر راه هدايت جمع مي‌كرد؛ چنان‌كه همين مضمون در آيات متعددي آمده است؛ مانند: وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي (انعام:35) و نيز اين آيات: يونس:‌99؛ انعام:‌149؛ نحل:‌9.

2. مراد از مختلفين ـ چنان‌كه از جست‌و‌جوي اين واژه در كاربردهاي مشابه قرآني برمي‌آيد ـ كساني‌اند كه درباره حق، باوجود روشني آن ترديد مي‌افكنند و به‌بهانه‌هاي مختلف، آن را انكار مي‌كنند. استثناي رحمت‌شدگان (الاّ مَن رَحِمَ) از ايشان نيز مؤيد همين معناست؛ زيرا اگر مختلفين، شامل طرف‌داران حق نيز مي‌شد، استثناي ياد‌شده مناسبتي نداشت. براي توضيح بيشتر، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج11، ص60ـ65.

3. احتمال ديگر اين است كه «ذلك» اشاره به اختلاف داشته باشد كه با توجه به ظاهر و سياق آيه، همان احتمال اول متعيّن است. دراين‌باره، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص60 ـ 65 (ذيل همين آيه).

4. مراد از امانت، تكليف يا مقدمات آن (مانند عقل) و يا نتايج آن (مانند تقرب به خداوند) است.

﴿ صفحه 459 ﴾

به‌راستي او ستمگري نادان است. تا [سرانجام] خدا مردان و زنان منافق و مشرك را عذاب كند و بر مردان و زنان مؤمن بازگردد و خداوند آمرزگار مهربان است».

در اين‌گونه آيات، هدف بالاصالة و بالتبع هردو مطرح شده‌اند و در مواردي، مانند آيه ياد‌شده ـ چون در مقام انذار بوده ـ عذاب بر رحمت، مقدم شده است.

پس مي‌توان گفت كه هدف، رحمت است و عذاب، لازمة آن؛ چون موجودي كه بخواهد به اين رحمت برسد، بايد مختار باشد و لازمة اختيار، وجود دو‌راهي و امكان انتخاب هر‌يك است. عده‌اي به اختيار خود راه بهشت و عده‌اي ديگر راه دوزخ را برمي‌گزينند: فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ (شوري:‌7)؛ «گروهي در بهشت‌اند و گروهي در آتش». تمام آياتي كه انسان را به اطاعت و بندگي خدا مي‌خوانند و از نافرماني برحذر مي‌دارند، مؤيد اين مطلب‌اند كه خدا انسان‌ها را آفريده است تا مورد رحمت و لطف خويش قرار دهد.

اين رحمت كه مقتضاي ذات كامل الهي و فيّاضيت مطلق اوست، پاياني ندارد و مؤمنان صالح يك‌سره در بهشت از اين رحمت برخوردار خواهند بود: وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أبَدًا (نساء:‌122)؛ «و كساني را كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته كردند، به‌زودي به باغ‌هايي مي‌بريم كه زير درختان آن، نهرها جاري است و در آن جاويدان‌اند».

هدف آفرینش از دیدگاه قرآن

آزمایش و امتحان

خداوند می‌فرماید : «الَّذی خَلَقَ المَوتَ و الحَیوةَ لِیَبلُوَکم ایُّکُم اَحسَن عملاً ؛ او کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را آزمایش کند که کدامین نفر بهتر عمل می‌کند.» (سوره ملک _ 2) در این آیه مساله آفرینش ، آزمایش و امتحان انسانها از نظر حسن عمل به عنوان یک هدف معرفی شده است.

علم و آگاهی

خداوند می‌فرماید : «الله الَّذی خَلقَ سَبعَ سَمواتٍ و مِن الاَرضِ مِثلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَمرُ بَینَهُنَّ لِتَعلَموا انَّ الله کُلُّ شی‌ءٍ قَدیر و اِنَّ اللهَ قد اَحاطَ بِکُلِِّ شَیءٍ عِلما ؛ خدا آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمانها از زمین خلق فرمود و امر نافذ خود را بین هفت آسمان و زمین نازل کرد تا بدانید خدا بر هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه امور آگاه است.» (سوره طلاق _ 12) همانگونه که ملاحظه نمودید در آیه فوق علم و آگاهی از قدرت و علم خداوند به عنوان هدفی برای آفرینش ذکر شده است.

رحمت الهی

خداوند می‌فرماید : «و لَو شاءَ رَبُّکَ لِجَعلِ النَّاسِ اُمَّةً واحِدةً . . . اِلّا مَن رَحِمَ رَبُّکَ و لِذلِکَ خَلَقَهُم و تَمَّت کَلِمَةُ رَبُّکَ لَاَملَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجَنَّةِ و النَّاسِ اَجمَعین ؛ اگر خدا می‌خواست همه ملل و مذاهب خلق را یک امت می‌گردانید و لیکن دائم همه اقوام و ملل دنیا با هم در اختلاف خواهند بود مگر آنکس که خدا به رحمت و لطف خاص هدایت کند و برای همین آفریده شدند ... .» (سوره هود _ 119 و 118) طبق آیه فوق رحمت الهی هدف اصلی آفرینش انسان ذکر شده است.

نتیجه گیری از آیات

آیات مورد بحث تنها روی مساله عبودیت و بندگی تکیه می‌کند و با صراحت تمام آنرا به عنوان هدف نهایی آفرینش جنّ و انس معرفی می‌نماید. اندکی تامل در مفهوم این آیات و آنچه مشابه آن است نشان می‌دهد که هیچ تضاد و اختلافی در میان این آیات نیست در واقع بغضی هدف مقدماتی ، بعضی هدف متوسط و بعضی هدف اصلی و نتیجه‌اند.