چرا امام حسن صلح کرد و امام حسین، قیام؟

چرا امام حسن صلح کرد و امام حسین، قیام؟

 شهید آیت الله مرتضی مطهری؛ امام حسن و امام حسين در ساير شرايط نيز خيلی با يكديگر فرق داشتند. سه عامل اساسی در قيام امام حسين دخالت داشته است. هر كدام از اين سه‏ عامل را كه ما در نظر بگيريم می‏بينيم در زمان امام حسن به شكل ديگر است.‏ عامل اول كه سبب قيام امام حسين شد اين بود كه حكومت ستم كار وقت از امام حسين بيعت می‏ خواست: «خذ الحسن بالبيعة اخذ شديدا ليس فيه رخصة»... حسين را بگير برای بيعت، محكم بگير، هيچ گذشت هم نبايد داشته باشی، حتما بايد بيعت كند. از امام حسين تقاضای بيعت می ‏كردند. از نظر اين‏ عامل، امام حسين جوابش فقط اين بود: نه، بيعت نمی‏ كنم، و نكرد. جوابش منفی بود. امام حسن چطور؟ آيا وقتی كه قرار شد با معاويه صلح كند، معاويه از امام حسن تقاضای بيعت كرد كه تو بيا با من بيعت كن؟ (بيعت يعنی قبول خلافت)؟ نه، بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضای بيعت‏ نباشد و ظاهرا احدی از مورخين هم ادعا نكرده است كه امام حسن يا كسی از كسان امام حسن يعنی امام حسين، برادرها و اصحاب و شيعيان امام حسن آمده‏ باشد با معاويه بيعت كرده باشد. ابدا صحبت بيعت در ميان نيست. بنابراين مسئله بيعت -كه يكی از عواملی بود كه امام حسين را وادار كرد مقاومت شديد بكند- در جريان كار امام حسن نيست. عامل دوم قيام امام حسين، دعوت كوفه بود به عنوان يك شهر آماده. مردم كوفه بعد از اين كه بيست سال حكومت معاويه را چشيدند و زجرهای زمان‏ معاويه را ديدند و مظالم معاويه را تحمل كردند واقعا بيتاب شده بودند، كه حتی می‏ بينيد بعضی معتقدند كه واقعا در كوفه يك زمينه صد در صد آماده‏ ای بود و يك جريان غير مترقب اوضاع را دگرگون كرد. مردم كوفه‏ هجده هزار نامه می‏ نويسند برای امام حسين و اعلام آمادگی كامل می‏ كنند. حال‏ كه امام حسين آمد و مردم كوفه ياری نكردند، البته همه می‏ گويند پس زمينه‏ كاملا آماده نبوده، ولی از نظر تاريخی اگر امام حسين به آن نامه‏ ها ترتيب‏ اثر نمی‏ داد، مسلما در مقابل تاريخ محكوم بود؛ می‏ گفتند يك زمينه بسيار مساعدی را از دست داد. حال آن كه در كوفه ی امام حسن، اوضاع درست بر عكس بود؛ يك كوفه خسته و ناراحتی بود، يك كوفه متفرق و متشتتی بود، يك كوفه‏ ای بود كه در آن هزار جور اختلاف عقيده پيدا شده بود، كوفه‏ ای‏ بود كه ما می بينيم اميرالمؤمنين در روزهای آخر خلافتش مكرر از مردم كوفه‏ و از عدم آمادگيشان شكايت می‏ كند و همواره مي گويد: خدايا مرا از ميان اين‏ مردم ببر و بر اين ها حكومتی مسلط كن كه شايسته آن هستند تا بعد اين ها قدرحكومت مرا بدانند. اين كه عرض می‏ كنم " كوفه آماده" يعنی بر امام‏ حسين اتمام حجتی شده بود، نمی‏ خواهم مثل بعضی ها بگويم كوفه يك آمادگی‏ واقعی داشت و امام حسين هم واقعا روی كوفه حساب می‏ كرد. نه، اتمام‏ حجت عجيبی بر امام حسين شد كه فرضا هم زمينه آماده نباشد، او نمی‏ تواند آن اتمام حجت را ناديده بگيرد. از نظر امام حسن چطور؟ از نظر امام حسن، اتمام حجت بر خلاف شده بود؛ يعنی مردم كوفه نشان داده بودند كه ما آمادگی نداريم. آن چنان وضع داخلی كوفه بد بود كه امام حسن خودش‏ از بسياری از مردم كوفه محترز بود و وقتی كه بيرون می‏ آمد -حتی وقتی كه‏ به نماز می‏ آمد- در زير لباس های خود زره می‏ پوشيد برای اين كه خوارج و دست‏ پرورده‏ های معاويه زياد بودند و خطر كشته شدن ايشان وجود داشت، و يك‏ دفعه حضرت در حال نماز بود كه به طرفش تيراندازی شد، ولی چون در زير لباس هايش زره پوشيده بود، تير كارگر نشد، والا امام را در حال نماز با تير از پا در آورده بودند. پس، از نظر دعوت مردم كوفه كه بر امام حسين اتمام حجتی بود و چون‏ اتمام حجت بود بايد ترتيب اثر می ‏داد، در مورد امام حسن بر عكس، اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم كوفه تقريبا عدم آمادگي شان را اعلام كرده‏ بودند. عامل سومی كه در قيام امام حسين وجود داشت عامل امر به معروف و نهی‏ از منكر بود؛ يعنی قطع نظر از اين كه از امام حسين بيعت می‏ خواستند و او حاضر نبود بيعت كند، و قطع نظر از اين كه مردم كوفه از او دعوت كرده‏ بودند و اتمام حجتی بر امام حسين شده بود و او برای اين كه پاسخی به آن ها داده باشد آمادگی خودش را اعلام كرد، قطع نظر از اين ها، مسئله ديگری‏ وجود داشت كه امام حسين تحت آن عنوان قيام كرد، يعنی اگر از او تقاضای‏ بيعت هم نمی‏ كردند باز قيام می‏ كرد و اگر مردم كوفه هم دعوت نمی‏ كردند باز قيام می‏ نمود. آن مسئله چه بود؟ مسئله امر به معروف و نهی از منكر، مسئله اين كه معاويه از روزی كه به خلافت رسيده است (در مدت اين بيست سال) هر چه عمل كرده‏ است بر خلاف اسلام عمل كرده است، اين حاكم جائر و جابر است، جور و عدوانش را همه مردم ديدند و می‏ بينيد، احكام اسلام را تغيير داده است، بيت المال مسلمين راحيف و ميل می‏ كند، خون های محترم را ريخته است، چنين كرده، چنان كرده، حالا هم بزرگترين گناه را مرتكب شده است و آن‏ اين كه بعد از خودش پسر شراب خوار قمار باز سگباز خودش را [به عنوان‏ ولايتعهد] تعيين كرده و به زور سرجای خودش نشانده است. بر ما لازم است كه به اين ها اعتراض كنيم، چون پيغمبر فرمود: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناكثا عهده، مخالفا لسنة رسول الله، يعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان، فلم يغير عليه بفعل و لا قول، كان حقا علی الله‏ ان يدخله مدخله، الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان» . . . اگر كسی حاكم ستمگری را به اين وضع و آن وضع و با اين نشاني ها ببيند و اعتراض نكند به عملش يا گفته‏ اش، آن چنان مرتكب گناه شده است كه‏ سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذب كند كه آن حكمران جائر را معذب می‏ كند. اما در زمان معاويه در اين كه مطلب بالقوه همين طور بود بحثی نيست. برای خود امام حسن كه مسأله محل ترديد نبود كه معاويه چه‏ ماهيتی دارد، ولی معاويه در زمان علی عليه السلام معترض بوده است كه من‏ فقط می‏خواهم خونخواهی عثمان را بكنم، و حال می ‏گويد من حاضرم به كتاب‏ خدا و به سنت پيغمبر و به سيره خلفای راشدين صد در صد عمل بكنم، برای‏ خودم جانشين معين نمی‏ كنم، بعد از من خلافت مال‏ حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسين بن علی است (يعنی به حق آن ها اعتراف می‏ كند)، فقط آن ها تسليم امر كنند ( كلمه‏ ای هم كه در ماده قرار داده بود كلمه "تسليم امر" است) يعنی كار را به من واگذار كنند، همين مقدار، امام حسن عجالتا كنار برود، كار را به من واگذار كند و من‏ با اين شرايط عمل می‏ كنم. ورقه سفيد امضا فرستاد، يعنی كاغذی را زيرش امضا كرد، گفت هر شرطی كه حسن بن علی خودش مايل است در اين جا بنويسد من قبول می‏ كنم، من بيش از اين نمی‏ خواهم كه من زمامدار باشم‏ والا من به تمام مقررات اسلامی صد در صد عمل می‏ كنم. تا آن وقت هم كه هنوز صابون اين ها به جامه مردم نخورده بود. حال فرض كنيم الان ما در مقابل تاريخ اين جور قرار گرفته بوديم كه‏ معاويه آمد يك چنين كاغذ سفيد امضايی برای امام حسن فرستاد و چنين‏ تعهداتی را قبول كرد، گفت تو برو كنار، مگر تو خلافت را برای چه‏ می‏ خواهی؟ مگر غير از عمل كردن به مقررات اسلامی است؟ من مجری منويات‏ تو هستم. فقط امر دائر است كه آن كسی كه می‏ خواهد كتاب و سنت الهی را اجرا بكند من باشم يا تو. آيا تو فقط به خاطر اين كه آن كسی كه اين كار را می‏ كند تو باشی می‏ خواهی چنين جنگ خونينی را بپا بكنی؟! اگر امام حسن‏ با اين شرايط تسليم امر نمی‏ كرد، جنگ را ادامه می‏ داد، دو سه سال‏ می‏ جنگيد، ده ها هزار نفر آدم كشته می‏ شدند، ويراني ها پيدا می‏ شد و عاقبت‏ امر هم خود امام حسن كشته می‏ شد، امروز تاريخ، امام حسن را ملامت می‏ كرد، می‏ گفت در يك چنين شرايطی [بايد صلح می‏ كرد] پيغمبر هم در خيلی موارد صلح كرد، آخر يك جا هم آدم بايد صلح كند. غير از اين نيست‏ كه معاويه می‏ خواهد خودش حكومت كند، بسيار خوب، خودش حكومت كند؛ نه‏ از تو می ‏خواهد كه او را به عنوان خليفه بپذيری، نه از تو می‏ خواهد كه او را اميرالمؤمنين بخوانی، نه از تو مي خواهد كه با او بيعت كنی، و حتی اگر بگويی جان شيعيان در خطر است، امضا می‏ كند كه تمام شيعيان پدرت‏ علی در امن و امان، و روی تمام كينه‏ های گذشته‏ ای كه با آن ها در صفين دارم‏ قلم كشيدم، از نظر امكانات مالی حاضرم ماليات قسمتی از مملكت را نگيرم و آن را اختصاص بدهم به تو كه به اين وسيله بتوانی از نظر مالی‏ محتاج ما نباشی و خودت و شيعيان و كسان خودت را آسوده اداره كنی. اگر امام حسن با اين شرايط [صلح] را قبول نمی‏ كرد امروز در مقابل تاريخ‏ محكوم بود. قبول كرد، وقتی كه قبول كرد، تاريخ آن طرف را محكوم كرد. معاويه با آن دستپاچگی كه داشت تمام اين شرايط را پذيرفت. نتيجه‏ اش‏ اين شد كه معاويه فقط از جنبه سياسی پيروز شد؛ يعنی نشان داد كه يك مرد صد در صد سياستمداری است كه غير از سياستمداری هيچ چيز در وجودش نيست‏، زيرا همين قدر كه مسند خلافت و قدرت را تصاحب كرد تمام مواد قرار داد را زير پا گذاشت و به هيچ كدام از اين ها عمل نكرد و ثابت كرد كه آدم‏ دغلبازی است، و حتی وقتی كه به كوفه آمد صريحا گفت: مردم كوفه ! من ‏ در گذشته با شما نجنگيدم برای اين كه شما نماز بخوانيد، روزه بگيريد، حج‏ ‏ بكنيد، زكات بدهيد، «ولكن لاتأمر عليكم» من جنگيدم برای اين كه امير و رئيس شما باشم. بعد چون ديد خيلی بد حرفی شد، گفت اين ها يك‏ چيزهايی است كه خودتان انجام می‏ دهيد، لازم نيست كه من راجع به اين‏ مسائل برای شما پافشاری داشته باشم. شرط كرده بود كه خلافت، بعد از او تعلق داشته باشد به حسن بن علی، و بعد از حسن بن علی به حسين بن علی ولی بعد از هفت هشت سال كه از حكومتش گذشت شروع كرد مسئله ولايتعهد يزيد را مطرح كردن. شيعيان اميرالمؤمنين را -كه در متن قرار داد بود كه‏ مزاحمشان نشود- به حد اشد مزاحمشان شد و شروع كرد به كينه توزی نسبت به‏ آن ها. واقعا چه فرقی هست ميان معاويه و عثمان؟ هيچ فرقی نيست، ولی‏ عثمان كم و بيش مقام خودش را در ميان مسلمين (غير شيعه) حفظ كرد به‏ عنوان يكی از خلفای راشدين كه البته لغزش هايی هم داشته است، ولی معاويه‏ از همان اول به عنوان يك سياستمدار دغلباز معروف شد كه از نظر فقها و علمای اسلام عموما نه فقط ما شيعيان (از نظر شيعيان كه منطق جور ديگر است) معاويه و بعد از او، از رديف خلفا، از رديف كسانی كه جانشين‏ پيغمبرند و آمدند كه اسلام را اجرا كنند به كلی خارج شدند و عنوان سلاطين‏ وملوك و پادشاهان به خود گرفتند. بنابراين وقتی كه ما وضع امام حسن را با وضع امام حسين مقايسه می‏ كنيم‏ می‏ بينيم كه اين ها از هيچ جهت قابل مقايسه نيستند. جهت آخری كه خواستم‏ عرض بكنم اين است كه امام حسين يك منطق بسيار رسا و يك تيغ برنده داشت. آن چه بود؟ «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله . . . كان‏ حقا علی الله ان يدخله مدخله» . . . اگر كسی حكومت ستمگری را ببيند كه‏ چنين و چنان كرده است و سكوت بكند، در نزد پروردگار گنهكار است. اما برای امام حسن اين مسئله‏ هنوز مطرح نيست. برای امام حسن حداكثر اين مطرح است كه اگر اين ها بيايند، بعد از اين چنين خواهند كرد. اين كه "اگر بيايند بعد از اين‏ چنين می‏ كنند" غير از اين است كه يك كاری كرده‏ اند و ما الان سند و حجتی‏ در مقابل اين ها بالفعل داريم. اين است كه می ‏گويند صلح امام حسن زمينه را برای قيام امام حسين فراهم‏ كرد. لازم بود كه امام حسن يك مدتی كناره گيری بكند تا ماهيت اموي ها كه‏ بر مردم مخفی و مستور بود آشكار شود تا قيامی كه بناست بعد انجام گيرد، ازنظر تاريخ قيام موجهی باشد. پس از همين قرار داد صلح كه بعد معلوم شد معاويه پايبند اين مواد نيست عده‏ ای از شيعيان آمدند به امام حسن عرض‏ كردند: ديگر الان اين قرار داد صلح كأن لم يكن است -و راست هم می ‏گفتند زيرا معاويه آن را نقض كرد- و بنابراين شما بياييد قيام كنيد. فرمود: نه، قيام برای بعد از معاويه؛ يعنی كمی بيش از اين بايد به اين ها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن كنند، آن وقت وقت قيام است. معنی اين جمله اين است كه اگر امام حسن تا بعد از معاويه زنده می‏ بود و در همان موقعی قرار می‏ گرفت كه امام حسين قرار گرفت قطعا قيام می‏ كرد. بنابراين از نظر هر سه عاملی كه انگيزه‏ های صحيح و مشروع و جدی قيام امام‏ حسين بود، وضع امام حسن با وضع امام حسين كاملا متفاوت و متغاير بود. از او تقاضای بيعت می‏ كردند و از اين بيعت نمی‏ خواستند. (خود بيعت‏ كردن يك مساله‏ ای است.) برای امام حسين از ناحيه مردم كوفه اتمام حجتی‏ شده بود و مردم می‏ گفتند كوفه ديگر بعد از بيست سال بيدار شده است، كوفه بعد از بيست سال معاويه غير از كوفه قبل از بيست سال است، اين ها ديگر قدرشناس علی شده‏ اند، قدرشناس امام حسن شده‏ اند، قدر شناس امام حسين‏ شده ‏اند، نام امام حسين كه در ميان مردم كوفه برده می‏ شود اشك می‏ ريزند، ديگر درخت ها ميوه داده ‏اند و زمين ها سر سبز شده است، بيا كه آمادگی كامل‏ است. اين دعوتها برای امام حسين اتمام حجت بود. برای امام حسن بر عكس بود، هر كس وضع كوفه را مشاهده می‏ كرد می ديد كوفه هيچ آمادگی‏ ندارد. مسئله سوم مسئله فساد عملی حكومت است. (فساد حاكم را عرض‏ نمی‏كنم، فساد حاكم يك مطلب است، فساد عمل حكومت مطلب ديگری است.) معاويه هنوز در زمان امام حسن دست به كار نشده است تا ماهيتش آشكار گردد و تحت عنوان امر به معروف و نهی از منكر زمينه‏ ای [برای قيام موجود] باشد، يا به اصطلاح تكليفی بالفعل به وجود آيد، ولی در زمان امام حسين‏ صد در صد اين چنين بود. مواد قرارداد حال من مقداری از مواد قرار داد را برايتان می‏ خوانم تا ببينيد وضع قرار داد چگونه بوده است. مواد قرار داد را به اين شكل نوشته‏ اند : 1.«حكومت به معاويه واگذار می‏ شود بدين شرط كه به كتاب خدا و سنت پيغمبر و سيره خلفای شايسته عمل كند» . [در اين جا لازم است مطلبی را عرض كنم:] اميرالمؤمنين يك منطقی‏ دارد و آن منطق اين است كه می‏گويد: من به خاطر اين كه خودم خليفه باشم يا ديگری، با اين كه خلافت حق من است قيام نمی‏ كنم، آن وظيفه مردم است، من آن وقت قيام می‏ كنم كه آن كسی كه خلافت را بر عهده گرفته است كارها را از مجرا خارج كرده باشد، در نهج البلاغه است: «و الله لاسلمن ماسلمت‏ امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا علی خاصة». يعنی مادامی كه‏ ظلم فقط بر شخص من است كه حق مرا از من گرفته‏ اند، و منهای اين ساير كارها در مجرای خودش است، من تسليمم، من آن وقت قيام می‏كنم كه كارهای‏ مسلمين از مجرا خارج شده باشد. اين ماده قرار داد اين است [و در واقع] امام حسن اين چنين قرار داد می‏ بندد: مادامی كه ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم كرده‏اند ولی آن غاصب متعهد است كه امور مسلمين را در مجرای صحيح اداره كند من‏ به اين شرط حاضرم كنار بروم. .2 «پس از معاويه حكومت متعلق به حسن است و اگر برای او حادثه‏ ای‏ پيش آمد متعلق به حسين.» اين جمله مفهومش اين است كه اين صلح يك‏ مدت موقتی دارد، نه اين كه [امام حسن] گفت ديگر ما گذشتيم و رفتيم، اين تو و اين خلافت، تا هر وقت هر كار می‏خواهی بكن، نه، «تا معاويه هست»، اين صلح تا زمان معاويه است، شامل بعد از زمان معاويه نمی‏ شود، پس معاويه حق ندارد برای بعد از زمان خودش توطئه‏ ای بچيند: «و معاويه حق ندارد كسی را به جانشينی خود انتخاب كند». .3 معاويه در شام لعن و ناسزای به اميرالمؤمنين را رسم كرده بود. اين‏ را در متن صلح نامه قيد كردند كه بايد اين عمل زشت موقوف باشد:« معاويه بايد ناسزا به اميرالمؤمنين ولعنت بر او را در نمازها ترك كند و علی را جز به نيكی ياد ننمايد» كه اين را هم معاويه تعهد و امضاء كرد. اين ها روی علی تبليغ می‏ كردند، می‏ گفتند علی را ما به اين دليل لعنت‏ می‏كنيم كه -العياذ بالله- او از دين اسلام خارج شده بود. آدمی كه اين جا امضا می‏ دهد، لااقل اين مقدار اتمام حجت بر او شده كه تو اگر علی را يك‏ آدمی می‏ خوانی كه واقعا مستحق لعن است پس چرا متعهد می‏شوی كه او را جز به نيكی ياد نكنی، و اگر مستحق لعن نيست و آن طور كه متعهد شده ‏ای درست‏ است پس چرا اين طور عمل می‏كنی؟! كه بعد، اين را هم زير پا گذاشت و تا نود سال اين كار ادامه پيدا كرد. 4.« بيت المال كوفه كه موجودی آن پنج ميليون درهم است مستثنی است‏ و "تسليم حكومت" شامل آن نمی‏شود و معاويه بايد هر سالی دو ميليون‏ درهم برای حسن بفرستد.» اين قيد را كرده بودند برای همين كه می ‏خواستند نياز شيعيان را از دستگاه حكومت معاويه رفع كنند كه اين ها مجبور نباشند و بدانند اگر نيازی داشته باشند می‏شود خود امام حسن وامام حسين مرتفع‏ كنند. "و بنی هاشم را از بخشش ها و هديه‏ ها بر بنی اميه امتياز دهد و يك ميليون درهم در ميان بازماندگان شهدايی كه در كنار اميرالمؤمنين در جنگ های جمل و صفين كشته شده‏ اند تقسيم كند و اين ها همه بايد از محل خراج‏ « دارابجرد» تأديه شود". دارابجرد در اطراف شيراز است كه خراج و ماليات اين نقطه را به بنی هاشم اختصاص دادند . . 5 «مردم در هر گوشه از زمين های خدا، (شام يا عراق يا يمن و يا حجاز) بايد در امن و امن باشند و سياه پوست و سرخ پوست از امنيت برخوردار باشند و معاويه بايد لغزش های آنان را ناديده بگيرد.» مقصود كينه‏ توزي هايی است كه به گذشته مربوط می‏ شود، چون اين ها اغلب كسانی بودند كه‏ در گذشته با معاويه در صفين جنگيده ‏اند "و هيچ كس را بر خطاهای گذشته‏ اش‏ مؤاخذه نكند و مردم عراق را به كينه های گذشته نگيرد. اصحاب علی در هر نقطه‏ ای كه هستند در امن و امان باشند و كسی از شيعيان علی مورد آزاد واقع‏ نشود و ياران علی بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بيم ناك نباشند و كسی ايشان را تعقيب نكند و صدمه‏ ای بر آنان وارد نسازد، و حق هر حقداری‏ بدو برسد و هر آن چه در دست اصحاب علی است از آنان باز گرفته نشود. به‏ قصد جان حسن بن علی و برادرش حسين و هيچ يك از اهل بيت رسول خدا توطئه‏ ای در نهان و آشكار چيده نشود." اين مواد، مخصوصا ماده 5 و ماده 3 كه مسئله لعن اميرالمؤمنين است، اگر چه از همان شرط اول تأمين شده‏ (زيرا وقتی كه او متعهد مي شود كه به كتاب خدا و سنت پيغمبر و سيره خلفای‏ راشدين عمل كند، طبعا اين ها در آن مستتر است) ولی معذلك اين ها را كه‏ می‏دانستند مورد توجه خاص معاويه است و بر خلاف عمل می‏كند، برای اين كه‏ بعدها هيچ گونه تأويل و توجيهی در خصوص اين كارها به كار نبرد، به طور خصوصی در مواد قرار داد گنجاندند. «و در هيچ يك از آفاق عالم اسلام‏ ارعاب و تهديدی نسبت به آنان انجام نگيرد». خواستند نشان بدهند كه‏ ما از حالا به روش تو بدبين هستيم . اين ها بود مجموع مواد اين قرار داد. معاويه نماينده‏ ای داشت به نام عبدالله بن عامر. او را با نامه‏ ای كه زير آن را امضا كرده بود فرستاد نزد امام حسن و گفت شرايط همه همان است كه تو می‏گويی، هر چه تو در آن صلح نامه بگنجانی من آن را قبول دارم. امام حسن هم اين شرايط را در صلح نامه گنجانيد. بعد هم معاويه با قسمت های خيلی زيادی كه من خدا و پيغمبر را ضامن قرار می‏دهم، اگر چنين نكنم چنان، اگر چنين نكنم چنان، همه اين شرايط را گفت و اين قرار داد را امضا كردند. بنابراين به نظر نمی‏رسد كه در صلح امام حسن، در آن شرايطی كه امام حسن‏ می‏زيست ايرادی باشد، ومقايسه كردن ميان صلح امام حسن در مسند خلافت با قيام امام حسين به عنوان يك معترض، با اين همه اختلافات ديگری كه عرض‏ كردم مقايسه صحيحی نيست، يعنی به نظر اين جور می‏رسد كه اگر امام حسن در آن وقت نبود و بعد از شهادت اميرالمؤمنين امام حسين خليفه شده بود، قرار داد صلح امضا می‏كرد، و اگر امام حسن تا بعد از معاويه زنده بود، مثل امام حسين قيام می‏ كرد، چون شرايط مختلف بوده است

. - سیری در زندگی ائمه اطهار.

 

عوامل ایجاد طلاق از دیدگاه قرآن

 


محبوبترین بناها در اسلام پیمان مقدس ازدواج است و منفورترین چیز نزد پروردگار، خانه ای است که با طلاق و جدایی از هم فرو پاشد.
مهم ترین عوامل ایجاد طلاق در منظر قرآن
طلاق از نکوهیده ترین حلال ها در قرآن کریم و حرام ترین حلال خداست؛ طلاق عرش خدا را می لزاند و آخرین راهکار برای یک زندگی فروپاشیده است . در لابه لای مشکلات و ناهنجاری های ریز و درشت اجتماعی، معضلی به نام طلاق خود نمایی می کند،سخن از مکروه ترین حلال خداست که در طول سالیان اخیر موجی از آن در میان بخش ها و طیف هایی از گروه ها و افراد اجتماعی تسری پیدا کرده است.
آمارها موید افزایش و رشد طلاق در مناطق متعدد کشور از کلانشهر ها تا شهرستان ها است و حتی این موج نامیمون در روستاها نیز نمود و بروز پیدا کرده است. طلاق عرش خدا را به لرزه در می آورد چرا که مشکلات زیادی برای خانواده‏ها، زنان و مردان و مخصوصا فرزندان به وجود می‏ آورد و عواقبش دامن گیر بچه ها میشود.
طلاق عرش خدا را به لرزه در می آورد
طلاق از نظر قرآن
1توقعات نامحدود زن یا مرد یکی از مهمترین عوامل جدایی است، و اگر هر کدام دامنه توقع خویش را محدود سازند، و از عالم رؤیا و پندار بیرون آیند، و طرف مقابل خود را به خوبی درک کنند، و در حدودی که ممکن است توقع داشته باشند، جلوی بسیاری از طلاقها گرفته خواهد شد.
2حاکم شدن روح تجمل پرستی و اسراف و تبذیر بر خانواده ها عامل مهم دیگری است که مخصوصا زنان را در یک حالت نارضایی دائم نگه می دارد، و با انواع بهانه گیریها راه طلاق و جدایی را صاف می کند.
3:دخالتهای بیجای اقوام و بستگان و آشنایان در زندگی خصوصی زوجین، و مخصوصا در اختلافات آنها، عامل مهم دیگری محسوب می شود.
تجربه نشان داده است که اگر هنگام بروز اختلافات در میان زوجین آنها را به حال خود رها کنند و با جانبداری از این یا از آن دامن به آتش این اختلاف نزنند چیزی نمی گذرد که خاموش می شود، ولی دخالت اطرافیان که غالبا با تعصب و محبت های ناروا همراه است کار را روز به روز مشکلتر و پیچیده تر می سازد. البته این به آن معنا نیست که نزدیکان همیشه خود را از این اختلافات دور دارند، بلکه منظور این است که آنها را در اختلافات جزئی به حال خود رها کنند، ولی هرگاه اختلاف به صورت کلی و ریشه دار درآمد با توجه به مصلحت طرفین ، و اجتناب و پرهیز از هر گونه موضع گیری یکجانبه و تعصب آمیز دخالت کنند، و مقدمات صلحشان را فراهم سازند.
4:  بی اعتنایی زن و مرد به خواسته های یکدیگر، مخصوصا آنچه به مسائل عاطفی و جنسی برمی گردد، مثلا هر مردی انتظار دارد که همسرش ‍ پاکیزه و جذاب باشد، همچنین هر زن نیز چنین انتظاری از شوهرش ‍ دارد، ولی این از اموری است که غالبا حاضر به اظهار آن نیستند، اینجا است که بی اعتنایی طرف مقابل و نرسیدن به وضع ظاهر خویش و ترک تزیین لازم ، و ژولیده و کثیف بودن ، همسر او را از ادامه چنین زندگی ای بازمیدارد، مخصوصا اگر در محیط زندگانی آنها افرادی باشند که این امور را رعایت کنند و آنها بی اعتنا از کنار این مساله بگذرند.لذا در روایات اسلامی اهمیت زیادی به این معنی داده شده ، چنانکه در حدیثی از امام صادق (علیه السلام ) می خوانیم :لا ینبغی للمرئة ان تعطل نفسها:(سزاوار نیست که زن بدون زینت و آرایش برای شوهرش بماند و در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام ) آمده است که فرمود:و لقد خرجن نساء من العفاف الی الفجور ما اخرجهن الا قلة تهیئة ازواجهن ! زنانی از جاده عفت خارج شدند و علتی جز این نداشت که مردان آنها به خودشان نمی رسیدند)!
5:عدم تناسب فرهنگ خانوادگی و روحیات زن و مرد با یکدیگر نیز یکی از عوامل مهم طلاق است ، و این مساله ای است که باید قبل از اختیار همسر دقیقا مورد توجه قرار گیرد که آن دو علاوه بر اینکه ((کفو شرعی )) یعنی مسلمان باشند، (کفو فرعی ) نیز باشند، یعنی تنها تناسبهای لازم از جهات مختلف در میان آن دو رعایت شود، در غیر این صورت باید از بهم خوردن چنین ازدواجهایی تعجب نکرد
رکورد طلاق در ایران شکست؛ ثبت ۱۷۵ هزار جدایی در سال ۱۳۹۶ 1-  عدم شناخت از یکدیگر قبل از ازدواج اولین علت اصلی طلاق در جامعه‌ایران، نداشتن شناخت مناسب زوج ها نسبت به یکدیگر پیش از ازدواج است. به بیان دیگر خانواده و خود فرد نسبت به خصوصیات و ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری شریک آینده زندگی‌اش آگاهی ندارد. اما راه‌حل این مشكل چیست؟ برای شناخت صحیح، زوج‌ها ابتدا باید خود را بشناسند و زمانی که به خودشناسی رسیدند در درجه  بعد به دنبال کسی باشند که با توانایی‌ها و ارزش‌هایشان همخوانی داشته باشد. برای شناختن یکدیگر باید چند ملاک و معیار را مورد بررسی قرار دهند از جمله: از نظر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی شبیه هم باشند، زیرا نگاه و گفت‌وگوی فضای زندگی از این مدخل است به لحاظ مذهبی در یک راستا باشند و به اعتقادات یکدیگر احترام بگذارند. تفاوت سنی را در نظر بگیرند. معمولا یک ازدواج معقول آن است که پسر بزرگ‌تر از دختر باشد. برخی این سؤال را مطرح می‌کنندکه اگر سن دختر از پسر بالاتر باشد چه پیش می‌آید؟ در پاسخ باید گفت که اگر طرف مقابل تمام ملاک‌های دیگر طرف مقابل را داشته باشد و تفاوت سنی را هم دختر و هم پسر پذیرفته باشند مشكلی نیست. توجه به ظاهر: باید هر دو طرف از ظاهر و آراستگی شریک زندگی‌شان خوش‌شان بیاید. اگر چه خیلی از جوانان این مورد را به عنوان اولین و مهم‌ترین نكته در نظر می‌گیرند و بعد سراغ سایر ملاک‌ها و معیارها می‌روند که این نوع شیوه انتخاب، نادرست است. میزان یکسان انرژی: دختر و پسر باید انرژی‌های یکسان داشته باشند، زیرا این مسئله به آنها کمک می‌کند که همپا و رفیق یکدیگر باشند. توجه به عادت‌های شخصی: باید به این مسئله توجه داشت که آیا ما به عنوان یک همسر می‌توانیم با عادت‌های شریک آینده زندگی‌مان مانند نوع و نحوه صحبت کردن، لباس پوشیدن، راه رفتن و... کنار بیاییم. میزان پول خرج کردن: این را باید بدانید كه نوع، میزان و نحوه پول خرج کردن  در زندگی مشترک بسیار مهم است و اگر در این زمینه مشكلی باشد، می‌تواند حتی منجر به طلاق شود. زوج‌های جوان باید بدانند که بعد از ازدواج هیچ تغییری رخ نمی‌دهد بلکه اصرار در تغییر باعث مقاومت طرف مقابل، لج و لجبازی، دعوا و قهر  و درنهایت منجر به طلاق می‌شود، پس اگر نمی‌خواهید با طلاق و تبعات آن روبه رو شوید، این ملاک‌ها را جدی بگیرید. بارها دیده شده است که دختران و پسران جوان برای انتخاب همسر به دنبال شخصی متفاوت از خود در واقع نقطه مقابل خود به لحاظ شخصیتی می‌گردند. به عنوان مثال ممکن است که دختری اجتماعی با روابط عمومی قوی به دنبال مردی باشد که روابط اجتماعی محدودی داشته باشد، وقتی این زوج کنار هم قرار گیرند مسلما یکدیگر را درک نمی‌کنند و در آینده همین درك نكردن، مسئله ساز خواهد شد. افراد برای انتخاب شریک زندگی‌شان باید تشابه شخصیتی را مدنظر قرار دهند و شریکی را انتخاب كنند که از هر جهت شبیه خودشان باشد. می‌توانید با هم حرف بزنید؟  2- توانایی نداشتن ارتباط موثر و سازگار نبودن(عدم تفاهم) دومین دلیل طلاق در جامعه‌ایران‌نداشتن تفاهم است. زوج‌ها برای ادامه یک ارتباط رضایتمند باید از مهارت‌های زندگی مانند گفت‌وگو کردن، گوش دادن و توانایی حل مسئله آگاهی داشته باشند و این را بدانند که با تشکیل زندگی «من» و «منیت» از بین رفته و «من» تبدیل به «ما» می‌شود. در زندگی‌مشترک نفع «ما» مطرح است. همچنین زوج‌ها  باید توانایی سازگاری در هر شرایطی را داشته باشند. در زندگی مشترک، گفت‌وگو کردن به عنوان یک عامل مهم در ازدواج موفق است. زوج‌هایی که بیشتر اهل گفت‌وگو هستند، توانایی حل مسئله را نیز دارند. متاسفانه از هر 10 زوج، کمتر از 3 زوج توانایی گفت‌وگو کردن به شیوه مناسب را دارند. باید به این مسئله توجه داشت که وقتی نتوان با گفت‌وگو به حل مسئله‌ای پرداخت، مشکل بغرنج خواهد شد. تكراری نشوید 3- آبیاری نشدن رابطه (تکراری شدن( سومین علت اختلاف و طلاق میان زوج‌ها، تکراری شدن زن و شوهر برای یکدیگر است. این را باید دانست که رابطه زناشویی مانند یک گیاه است و باید برای رشد آن و جلوگیری از خراب شدن و پژمرده شدن به آن رسیدگی کرد. منظور این است که حس‌ها و نگاه‌های تازه که در روزهای نخست آشنایی وجود داشته را دوباره بسازیم. تازگی داشتن برای یکدیگر سبب می‌شود که هر دو طرف از لحاظ عاطفی به یکدیگر نزدیک شوند و حس مهم بودن را به یکدیگر انتقال دهند. زمانی که زوج‌ها وارد فضای طلاق می‌شوند در واقع این پیام را برای یکدیگر می‌فرستند که «تو برای من مهم نیستی.» این در حالی است كه هر دو طرف می‌توانند كارهایی انجام دهند كه برای طرف مقابل تكراری و خسته‌كننده نشوندوطرف مقابل هم اهمیت آنها‌را در زندگی خودش بداند‌. وقتی دیگران زندگی را خراب می‌كنند 4- دخالت‌هایی از بیرون چهارمین علت اصلی طلاق را می‌توان دست‌های دخالت‌گری از بیرون دانست، دخالت‌ها می‌تواند شامل موارد ذیل باشد: دخالت خانواده: متاسفانه بسیاری از زوج‌ها این مجال و اجازه را به خانواده‌هایشان می‌دهند که از همان روزهای اول ازدواج در زندگی‌شان مداخله كنند. علت این دخالت به وابستگی فرد به خانواده نخستینش بازمی‌گردد. دختر و پسر وقتی درصدد تشکیل زندگی مشترك هستند، باید وابستگی خود را از خانواده کم كنند و هر کدام از آنها برای پایداری زندگی شان به مدیریت خانواده خود بپردازند. دخالت امور شغلی و کاری: اهمیت دادن بیش از اندازه به کار و شغل سبب می‌شود که زوج‌ها نتوانند وقت مفید و کافی کنار یکدیگر داشته باشند که بالطبع این مسئله باعث می‌شود محبت در خانواده کمرنگ شود. این را باید دانست که شغل همه زندگی نیست بلکه ابزاری برای زندگی است. دخالت اهداف شخصی: گاهی یکی از زوجین اهداف خود را بزرگ جلوه داده و به آن بها می‌دهد، مثلا ممکن است یکی از همسران دوست داشته باشد به خارج از کشور مهاجرت کند یا اینکه در منطقه خاصی خانه داشته باشد، در حالی كه طرف مقابل چنین تفكری ندارد. وقتی به این مسائل  بیش از حد پرداخته شود عملا سکان زندگی از دست زن و شوهر خارج می‌شود و روابط به سمت گسسته شدن پیش می‌رود. بهترین راه‌حل برای این دسته از زوج‌ها این است که امیال و اهداف خود را در خانه مطرح کنند و تصمیم مشارکتی بگیرند. امروزه فضا، فضای مشارکتی است. دخالت فرزندان: زوج‌ها برخی اوقات به فرزندان‌شان بیش از اندازه بها می‌دهند، به طوری که تصمیمات را فرزندان بر عهده می‌گیرند تا جایی که حتی زن و شوهر به دلیل توقعات بالای فرزندانشان لحظه‌ای نمی‌توانند با همسرشان خلوت كنند.
مهم‌ترین علت طلاق در ایران چیست؟
شاید تاکنون گذرتان به دادگاه خانواده نیفتاده باشد اما بی‌شک در حین عبور از خیابان‌های شهر، از جلوی یکی از آن‌ها گذر کرده‌اید و چه بسا در حین این عبور، شلوغی و همهمه آن برای لحظه‌ای ذهنتان را به خود مشغول کرده باشد.
به گزارش  ایسنا، اینجا دادگاه خانواده است؛ جایی که مراجعان آن، خود را به هر دلیلی در بن‌بست زندگی زناشویی می‌بینند و تصور می‌کنند با صدور حکم طلاق، راهی برای برون‌رفت از این بن‌بست یافته‌اند. کافی است کمی کنجکاو باشی برای یافتن دلایل حضور مراجعان و پله‌های دادگاه را طی کنی و پس از انجام مراحل بازرسی، وارد مجتمع شوی، آن وقت است که خیل آدم‌هایی را می‌بینی که به زعم خودشان به ایستگاه آخر قطار زندگی مشترک رسیده‌اند. صدای همهمه آدم‌ها باعث گیج شدنت می‌شود؛ مردان و زنانی را می‌بینی که بیشترشان بدون توجه به محیط اطراف کاغذبازی‌های معمول را انجام می‌دهند یا اینکه پشت درب اتاق‌ها منتظر رسیدگی به پرونده‌شان هستند. همسرم به کارش معتاد است کنار درب یکی از اتاق‌ها دو خانم نشسته‌اند؛ یکی از آنان با صدایی آرام برای دیگری از مشکلاتش می‌گوید و او نیز هر از گاهی در پاسخ، تنها سرش را به نشانه تایید تکان می‌دهد. او که به گفته خودش اکنون 31 سال دارد، 10 سال قبل ازدواج کرده که از این مدت، تنها پنج سال آن، زندگی مشترک و زیر یک سقف بوده است. وی عدم سازگاری را دلیل اصلی درخواست طلاق خود ذکر می‌کند و می‌گوید: همسرم به کار خود معتاد است و خانه برای او فقط یک خوابگاه محسوب می‌شود؛ او زن را برده خود می‌داند، به خانواده‌ام توهین می‌کند، در طول زندگی مشترک به لحاظ روحی آسیب بسیاری دیده‌ام با این حال برای ادامه زندگی تلاش کردم، تبعات جدایی را می‌دانم اما اکنون چاره دیگری ندارم. طلاق به دلیل اعتیاد به شیشه پیرمردی با چهره آفتاب‌سوخته جلوی درب یکی دیگر از اتاق‌ها نشسته است؛ هر از گاهی سرکی به داخل اتاق می‌کشد و باز بیرون در منتظر می‌ماند. با او هم‌کلام می‌شوم می‌گوید: اهل چناران هستم و برای طلاق دخترم به دادگاه آمده‌ام، دخترم 22 سال دارد و سه سال پیش ازدواج کرده است اما همسرش به شیشه اعتیاد دارد و به فکر کار و زندگی نیست؛ چند بار خواسته اعتیاد خود را ترک کند اما دوباره به سراغ مواد مخدر رفته است. حدود هشت ماه پیش برای طلاق اقدام کرده‌ایم اما خبری از دامادم نیست و به دادگاه نمی‌آید. به هر طرف از راهروهای هزار توی دادگاه که نگاه کنی، قصه متفاوتی از زندگی آدم‌ها را می‌توانی از لابلای صحبت‌هایشان بشنوی، آدم‌هایی که برای دادخواهی آمده‌اند و خود را محق آن می‌دانند. دومین طلاق در 40 سالگی کمی آن طرف‌تر خانمی نشسته که در حال نوشتن چیزی است؛ 40 سال دارد و برای جدایی از همسر دومش به دادگاه مراجعه کرده است. می‌گوید: همسر اولم بی‌مسوولیت، رفیق‌باز و خوش‌گذران بود و همین مسائل باعث شد پس از 14 سال به طلاق تن دهم. 10 سال بعد دوباره ازدواج کردم. زندگی مشترک من با همسر دومم تنها چهار ماه طول کشید و پس از آن رفت و اکنون حدود دو سال است که دیگر خبری از او ندارم و امروز قاضی حکم طلاق غیابی را صادر کرده است. و باز هم اعتیاد مادری که گویا دخترش را برای انجام اقدامات مربوط به طلاق همراهی می‌کند، می‌گوید: دخترم 20 سال دارد و حدود یک سال پیش ازدواج کرده است. سه ماه بعد از عقد متوجه شدیم همسر او اعتیاد دارد و اکنون حدود هشت ماه است که برای طلاق توافقی اقدام کرده‌ایم، اما چون از همسرش خبری نیست، درخواست طلاق غیابی داده‌ایم. در میان شلوغی‌های این مجتمع مشاهده درگیری‌های لفظی آن‌قدر زیاد است که عادی به نظر می‌رسد اما در این میان صدای زن و مرد جوانی بلندتر از بقیه است؛ هر دو به ظاهر حدود 25 سال دارند. مشاجره لفظی آن‌ها به درگیری فیزیکی منجر می‌شود. پس از اینکه کمی آرام می‌شوند، به سراغشان می‌روم اما هیچ یک تمایلی به صحبت ندارند و اصرار بیش از این فایده‌ای ندارد. همسرم بچه‌دار نمی‌شود گوشه سمت راست سالن آقایی نشسته که به گفته خودش 33 سال دارد. چهره‌اش آرام به نظر می‌رسد. می‌گوید: 11 سال پیش ازدواج کردیم و 9 سال زندگی مشترک داشته‌ایم. همسرم بچه‌دار نمی‌شود و الان هم خودش درخواست طلاق داده است. وی با بیان اینکه همسرم از حدود دو سال پیش رفته است، اظهار می‌کند: من حدود یک سال پیش ازدواج موقت کرده‌ام و اگرچه ازدواجم بدون حکم دادگاه بود اما همسرم در جریان است. امروز قرار است حکم طلاق صادر شود و من هم تصمیم دارم ازدواج موقتم را به دائم تبدیل کنم. مشکلات اقتصادی علت اصلی جدایی حضور وکلا نیز در این دادگاه پررنگ است. حسین مرادیان، وکیل پایه یک دادگستری علت اصلی وقوع طلاق را در جامعه، توقعات بیش از حد زوجین می‌داند و می‌گوید: بیشتر افرادی که برای طلاق مراجعه می‌کنند عدم تفاهم اخلاقی را علت درخواست خود برای جدایی ذکر می‌کنند اما در واقع توقع بیش از حد زوجین از یکدیگر عامل اصلی است که این امر دلایلی از قبیل مصرف‌گرایی و تجمل‌گرایی داشته و ریشه در مشکلات اقتصادی زوجین دارد. وی معتقد است بیشتر دلایلی که زوجین برای طلاق خود مطرح می‌کنند از قبیل اعتیاد، عدم تفاهم و ... علت واقعی نیست و این مسائل تنها به عنوان سرپوش‌هایی استفاده می‌شود. برآورده نشدن نیازهای جنسی عامل 40 درصد طلاق‌ها این وکیل پایه یک دادگستری ادامه می‌دهد: با توجه به پرونده‌هایی که داریم عدم توجه زوجین به نیازهای جنسی علت وقوع بین 30 تا 40 درصد طلاق‌هاست که این هم به نظر من ریشه در مشکلات مالی دارد؛ زیرا مشکلات اقتصادی به مرد و زن فشار می‌آورد و باعث می‌شود نتوانند نیازهای جنسی یکدیگر را تامین کنند. مرد یا زن در این موارد بی‌تفاوتی را علت طلاق عنوان می‌کنند اما با بررسی بیشتر متوجه می‌شویم منظور از این بی‌تفاوتی، عدم تامین نیازهای جنسی است. سردی در روابط جنسی الزاما ممکن است به خیانت منجر نشود اما در برخی موارد به طلاق می‌انجامد. مرادیان دخالت‌های خانواده، اعتیاد، عدم پایبندی زوجین به مسوولیت‌های زندگی را از دیگر دلایل دیگر طلاق عنوان کرد. مرادیان به خلا‌ءهای قانونی موجود در امر طلاق اشاره می‌کند و می‌گوید: قوانین ما همیشه یا بسیار سخت‌گیرانه است یا بسیار ساده؛ آسان بودن قوانین طلاق توافقی باعث افزایش آمار در این زمینه شده است و زوجین ظرف یکی دو ساعت می‌توانند حکم طلاق بگیرند. از طرف دیگر در طلاق‌های یک طرف قوانین بسیار سخت‌گیرانه است و صدور حکم طلاق ممکن است دو تا سه سال طول بکشد. وی تصریح می‌کند: با تصویب قانون حمایت از خانواده در سال 92 برخی از این خلاءهای قانونی رفع شد اما این قانون به درستی اجرا نمی‌شود و لازم است برای کاهش آمار طلاق تدابیر جدی اندیشیده شود. اگرچه زمان، نزدیک شدن به پایان وقت اداری را نشان می‌دهد اما راهروهای هزار توی این مجتمع همچنان شلوغ و پر ازدحام است و باز هم به هر طرف که سر بچرخانی، حکایتی جدید است و دردناک...