چرا همه پیامبران و امامان مرد بودند؟

چرا همه پیامبران و امامان مرد بودند؟

پیامبرى و رسالت و نبوت تشریعى یک کار اجرایى است،‌ و رهبرى جامعه، بیان حلال و حرام، واجب و مستحب، مکروه و مباح به عهده پیامبر الهى مى باشد. از آن جایى که ایفاى این مسئولیت ها تماس مستقیم و مداوم را مى طلبد ، تحمّل این وظیفه به عهده مرد گذاشته شده است. قرآن مى فرماید: «ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم؛ قبل از تو (اى پیامبر) هیچ کس را جز مردان به عنوان رسول نفرستادیم و به آن وحى کردیم».[1]
اصولاً مجموعه روح وجسم زنان به گونه اى است که پذیراى مسئولیت هاى سنگین و اجرایى مهم نمى باشد. از این رو نه تنها در دنیاى قدیم بلکه در عصر حاضر که به اصطلاح عصر تمدن و احیاى حقوق زنان است نیز زنان در کارهاى اجراى مهم و پست هاى کلیدى قرار نمى گیرند. بررسى کنید و ببینید در کل کشورهاى جهان چند نفر زن رئیس جمهور و یا وزیرند و یا در پست هاى مهم دیگر قرار دارند و یا مثلاً چند تن رانندة‌ ماشین هاى سنگین هستند.
از دیدگاه اسلام پیامبر نشدن زنان و وظایف دیگرى که از زنان برداشته شده است فقط به خاطر ویژگى هاى جسمى و روحى آنان است، و این از ارزش و مقام معنوى زنان نمى کاهد، زیرا از منظر وحى الهی، هیچ انسانى بر دیگرى مزیت و برترى ندارد، مگر از طریق کمالات معنوی، و ملاک مزیت و برتری، تقوا و پرهیزکارى در همة شئون زندگى است. قرآن مى فرماید: «یا أیها النّاس إنّا خلقناکم من ذکر و أنثى و جعلنا کم شعوباً و قبائل لتعارفو إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم؛ ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را دسته ها و قبیله هاى گوناگون قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است».[2]
بر این اساس زن نیز می تواند به مقامی دست یابد که خداوند به او وحی نماید مانند مادر حضرت موسی و حضرت مریم ؛ خداوند نیز در قرآن آنها را نمونه و الگو برای زنان و مردان قرار می دهد. «ضرب الله للذین آمنوا امرات فرعون ....و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا ...» (3) که آمنوا در این آیه شامل مردان و زنان هردو می باشد. بنابراین از جهت دست یافتن به مقام انسان کامل که پیامبران از آن جمله اند ، زن مرد تفاوتی ندارند.
خداوند در جاى دیگرمی فرماید: «هر کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى داریم و پاداش آن ها به بهترین اعمالى که انجام مى دادند خواهیم داد».(4)
به همین خاطر در کنار مردان بزرگ تاریخ اسلام چهره زنی را می بینیم که در موفقیت و پیشرفت او تاثیر داشته است.
پس مرد و زن در معیارهاى الهى همتاى هم هستند و هر یک تلاش کند به کمال واقعى که قرب پروردگار جهان و وصول به بهشت برین است نایل خواهد شد. واگذار نکردن وظیفه پیامبری، یا مرجعیت به عهدة زن، بار و مسئولیت اجرایی را از دوش او برداشتن است، نه کاستن مقام معنوى او. در عین حال که می تواند به مقام مقام انسان کامل و اجتهاد دست یابد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاورقی:
1- یوسف(12) آیه 109.
2- حجرات (39) آیه 13.
3- تحریم(85) آیه (12)
4- نحل (16) آیه ‌97.

 

چگونگی رفع اختلافات خانوادگی با توجه به آیات قرآن

 

چگونگی رفع اختلافات خانوادگی با توجه به آیات قرآن

در آسیبها و طلاق

اختلافات و مشاجرات و دعواهای متداوم، برای پیکر خانواده، بیماری است. توجه به وظایف و مسئولیت های خود و طرف مقابل و محدود کردن توقعات به آنچه وظیفه دیگری است، نه تنها عامل جلوگیری از بروز اختلاف، بلکه عامل رفع اختلاف نیز هست. مبارزه با هوای نفس و خودخواهی و غرور و خودپسندى، نه تنها جلو بروز اختلاف را می گیرد، بلکه می تواند اختلافات موجود را هم به صلح و آشتی و تفاهم تبدیل کند.

گاهی چنین است که هر یک از طرفین، از دیگری انتقاداتی دارد و هیچ یک نیز حاضر به پذیرفتن انتقادات دیگری و برداشتن گامی در جهت تفاهم و توافق نیست.

گاهی چنین است که یکی از زن و شوهر، از انجام وظیفه خود تخلف می ورزد، یا زن از اطاعت همسر در محدوده امور زناشویی سرباز می زند و حاضر نیست طبق گفته قرآن در برابر همسر خویش (قانت) باشد و یا در غیاب او حافظ مال و ناموسش باشد و یا مرد، از دادن نفقه و حسن معاشرت، خودداری می کند. گاهی نیز چنین است که هر یک از طرفین با سعه صدر، به تذکرات و انتقادات دیگری توجه می کند و با صداقت و صمیمیت، مسائل و مشکلات را حل می کنند و نیازی به هیچ گونه توصیه و اقدامی از هیچ ناحیه ای نیست.
یکی از حالاتی که شدیدا مورد توجه قرآن مجید است و باید برای آن چاره اندیشی شود، حالت (نشوز) زنان در زندگی خانوادگی است. این حالت، نقطه مقابل (قنوت) است. گفتیم: زن (قانت) زنی است که در محدوده زناشویى، در برابر شوهر، مطیع و متواضع است.

بنابراین، زن (ناشزه) زنی است که در همان محدوده، به عصیان و سرکشی روی می آورد. قرآن مجید، از مردان خواسته است که سعی کنند طبیبانه، در صدد علاج بر آیند و گرمی و جذابیت را به کانون خانواده بر گردانند و در این راه، استفاده از چند تاکتیک را تجویز و توصیه کرده است.
در این باره می گوید:

«والتی تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فی المضاجع واضربوهن»؛ «زنانی که از نافرمانی آنها بیم دارید، موعظه کنید و آنها را در بسترها ترک کنید و بزنید.» (نساء/ ۳۴) در حقیقت، قرآن مجید توصیه فرموده است که از تاکتیک های سه گانه موعظه و بی اعتنایی به آنها در بستر خواب و زدن استفاده شود. به کار بردن این تاکتیک ها تدریجی است. در درجه اول باید مرد سعی کند از راه ارشاد و موعظه، زن را به راه آورد؛ اگر این تاکتیک مؤثر واقع نشد به تاکتیک دوم و سوم، روی می آورد.
مقصود از رها کردن زن در بستر خواب که دومین تاکتیک است و در صورت عدم تأثیر موعظه و اندرز، به کار گرفته می شود، چیست؟ یک احتمال، ترک همخوابگی است و احتمال دوم، این است که بدون ترک همخوابگى، مرد در بستر نسبت به زن بی اعتنایی کند و او را مورد بی مهری قرار دهد؛ البته احتمال دوم با توجه به کلمه (مضاجع) قوی تر است.
طبیعی است که این تاکتیک ها همه مقدمه آشتی و جذب و انجذاب است و نباید به صورتی عمل شود که به جای جذب و انجذاب، دافعه و گریز، حاکم گردد. زبان موعظه باید زبانی شیرین و لحن آن باید لحنی دل نشین باشد. موعظه کننده، حتما باید ثابت کند که دلسوز و امین و خیرخواه است و تسلیم هوای نفس و اغراض و مقاصد شیطانی نیست. مردی که از اول او را موظف کرده اند که واعظ باشد، چگونه قابل قبول است که بلافاصله از او بخواهند که به (قهر تمام عیار!) روی آورد و اقدام به ترک هم خوابگی کند!
مگر در زندگی زناشویی قاعده صحیح این نیست که مرد مظهر احسان باشد!. آیا بهترین نوع احسان این نیست که اگر زن مرتکب خطا و جهالتی بشود، مرد با گذشت و بزرگواری در صدد اصلاح او بر آید! آیا راه اصلاح، دوری کردن و فاصله گرفتن در حدی است که راه آشتی و الفت باز بماند یا بستن این راه!
بهتر است برای این که مرد بداند تا چه حد وظیفه او در قبال همسر و تحکیم روابط همسری سنگین است، به سخنی از امام صادق (علیه السلام) توجه شود.

از آن بزرگوار پرسیدند: حق زن بر مرد چیست که اگر مرد آن حق را به جای آورد، مظهر احسان باشد؟ فرمود:«یشبعها ویکسوها وإن جهلت غفرلها؛ او را سیر می گرداند و بدنش را می پوشاند و اگر جهالتی کند، او را مورد گذشت قرار می دهد
زنی که در برابر شوهر به نشوز روی آورده، گرفتار نوعی جهالت شده است. جهالت را نباید با جهالت پاسخ داد. مهم این است که اشخاصی که به جهالت روی آورده اند، اصلاح بشوند و راه اصلاح این نیست که جهالت را با جهالت پاسخ دهیم. چنین رویه ای هم برای زندگی خانوادگی مضر است و هم برای زندگی اجتماعى. شیرینی زندگی خانوادگی و اجتماعى، در تجاذب است نه تدافع.

جهالت را با جهالت پاسخ دادن، تدافع است؛ اما پاسخ جهالت با وعظ و ارشاد وحداقل قهر -که همان بی اعتنایی در بستر خواب است- زمینه ساز تجاذب است و امید می رود که با به کار گرفتن این گونه تاکتیک ها بار دیگر پیوند الفت و وحدت، استحکام یابد و دفع و گریز و نفرت، از کانون خانواده رخت بربندد.
با این توضیحات، در مورد تاکتیک سوم نیز معلوم است که هدف، اعمال قدرت و درهم کوبیدن جسم نحیف و اندام لطیف زن نیست.

شاید انسان با یک نظر ابتدایی در مورد سومین تاکتیکی که در قرآن توصیه شده است، فکر کند که اسلام خواسته است دست مرد را باز بگذارد تا هرگونه بخواهد درباره زن اعمال قدرت کند و با کتک و مشت و سیلی و لگد او را در برابر خود تسلیم نماید، در حالی که هرگز چنین نیست. بدیهی است که زدن مراتبی دارد. از یک پس گردنی بسیار معمولی و بی درد و رنج گرفته تا مرحله ای که شخص از حرکت بیفتد، ولی نمیرد، همه زدن محسوب می شود. تنها آن وقتی که شخص بر اثر زدن، قلب و پیکرش از کار بیفتد، دیگر زدن نه، بلکه کشتن گفته می شود!
نکته مهم این است که حد و مرز زدن را چه کسی باید مشخص کند؟ آیا مرد حق دارد درباره حد و مرز زدن خودش تصمیم بگیرد و پیکر نحیف زن مظلومی که گفتیم اسلام، (ریحانه) خلقت و گل زیبا و با طراوت بوستان هستی اش می داند، آن چنان در زیر ضربات شلاق و مشت و لگد و سیلی و چوب در هم بکوبد که پژمرده و ناتوان و رنجور گردد؟ آیا زدن در چه موردی تجویز شده و آن جا که تجویز شده، چگونه زدنی مراد است؟ چه کسی باید حد آن را تعیین کند؟ شوهر یا مقام دیگرى؟
وجوب اطاعت زن از شوهر و به اصطلاح قرآنی (قنوت) زن، صرفا در محدوده زناشویی است و شوهر حق این که او را به جاروکشی و کهنه شویی و آشپزی و لباسشویی و این گونه کارها وادار کند ندارد. اینها چیزهایی است که از راه تفاهم و صمیمیت و همکاری و همفکری و گذشت و ایثار باید به وسیله خود زن و شوهر حل شود و بنابراین، شوهر در این گونه امور، حتی حق مؤاخذه زن را هم ندارد، تا چه رسد به این که بخواهد قلدری کند و با ضرب و جرح، او را تسلیم اراده خود سازد.
مرد باید بداند که کلفت یا کنیز به خانه نیاورده، بلکه همسر، همکار، همفکر و یار و مددکار به خانه آورده است و از او باید فقط انتظار (قنوت) و (حفظ) داشته باشد. بنابراین، تاکتیک های سه گانه در محدوده خاص نشوز زن و ترک قنوت است و ربطی به مسائل و اموری که معمولا در محیط خانواده، زنان به خاطر همکاری و همفکری و همدلی انجام می دهند ندارد.
اما در مورد اینکه حد و مرز زدن تا کجاست؟ خوشبختانه، در این مورد، این مرد نیست که هرگونه بخواهد عمل می کند، بلکه اسلام، این قدر او را در این راه محدود کرده که اگر بگویم: این گونه زدن ها به نوازش کردن شبیه تر است تا تنبیه بدنى، گزاف نگفته ایم. زدنی که اسلام تجویز کرده، زدنی است دوستانه و آشتی انگیز، نه قهر انگیز و رنج و رنجش آور.

وقتی مرد در برابر جهالت زن، حق جهالت کردن ندارد و موظف است که مظهر احسان باشد، پر واضح است که دست او برای زدن بسته شده و حق اعمال زور و قدرت مردانه خود را در این مورد ندارد و بهتر است زور و قدرت خویش را برای جبهه های جنگ و دفاع از استقلال میهن و مکتب نگاه داری کند.
فقهای شیعه می گویند: مرد حق ندارد زن خود را طوری بزند که جای آن بشکند، یا زخم و جراحت ایجاد شود و حتی رنگ پوست کبود و سرخ بشود.

لازمه این مطلب این است که: اگر مردی زن خود را طوری بزند که استخوان بشکند یا جای آن مجروح شود یا کبود و سرخ گردد، باید قصاص شود یا دیه آن را طبق دستور اسلام به زن بپردازد.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که: «إنه الضرب بالسواک» (مقصود، زدن با مسواک است). معلوم است که وقتی مرد برای زدن همسر، از حربه ای چون مسواک بتواند استفاده کند، تا چه اندازه حق اعمال قدرت پیدا می کند!

در قرآن راجع به زدن زن داستان شیرینی داریم: ایوب (علیه السلام) در آن حالت رنجوری و دردمندی به واسطه شکوه همسرش خشمگین شد و او را که یگانه پرستار مهربانش بود، از خود راند و سوگند یاد کرد که اگر بهبود یابد، صد ضربه شلاق به او بزند؛ اما هنگامی که بهبود یافت، خداوند به او دستور داد:

«وخذ بیدک ضغثا فاضرب به و لاتحنث»؛ «یک دسته گیاه بردار و او را بزن و با سوگند خود مخالفت نکن.» (ص/ ۴۴) معلوم است که این گونه زدن، به نوازش کردن شبیه تر است تا آزردن و ناراحت کردن!
به این ترتیب، باید در برابر عظمت قرآن و رهبران اسلام سر تعظیم فرود آوریم که در مسئله زدن زنان، عاملی باز دارنده هستند، نه عامل تحریک کننده!

زنی که می بیند شوهرش در برابر جهالت او، موعظه و ارشاد می کند و عکس العمل او در برابر این جهالت، در صورت عدم تأثیر موعظه، یک بی اعتنایی در بستر خواب است و در عین داشتن قدرت، به هیچ وجه حاضر به آزردن جسمی او نیست و همچون ایوب، صبر و بردباری پیشه می کند، چگونه واکنشی نشان می دهد! یقینا اگر قابل اصلاح است، با همین تاکتیک ها اصلاح می شود و اگر قابل اصلاح نیست، آزردن جسم او نیز دردی را دوا نمی کند و باید فکر دیگری کرد.
یکی از نویسندگان مصرى، در توجیه مسئله زدن زن گفته است: «بعضی دچار بیماری مازوشیسم -که در مقابل بیماری سادیسم است- هستند. کسی که بیماری سادیسم دارد، از آزار دیگران لذت جنسی می برد و کسی که بیماری مازوشیسم دارد، از آزار خویش!» وی می گوید: «با توجه به این که بعضی از زنان به یک بیماری خفیف مازوشیسم مبتلا هستند، قرآن کریم تجویز کرده است که وقتی موعظه و بی اعتنایی در بستر خواب مؤثر واقع نشد، او را بزنند.»
از وی باید سؤال کرد: اگر مرد به این بیماری مبتلا شد، چه باید کرد؟ اگر یکی از اینها گرفتار سادیسم شدند، تکلیف چیست؟ وانگهى، در صورتی این خود آزاری زن می تواند به حال او مفید باشد که واقعا مرد، حق آزردن جسمی او را داشته باشد، در حالی که او حتی حق این که طوری او را بزند که جای آن سرخ شود نیز ندارد.

به علاوه، اگر زن بیمار است، باید درمان شود و معلوم است که زدن، درمان بیماری او نیست، بلکه تشدید بیماری است! در حالی که تأثیر عاطفی و اخلاقی این گونه تغییرات، به مراتب بیشتر از این است که صریحا دستور نزدن داده بشود؛ اما اگر مرد نتواند با این گونه تاکتیک ها زن را به راه آورد، چه باید کرد؟ اگر خود مرد نیز مقصر باشد و زن هم نتواند با تذکرات، او را متنبه سازد، چاره چیست؟ خلاصه، اگر محبت، جای خود را به عداوت و گذشت، جای خود را به شدت عمل و وحدت، جای خود را به کثرت داد، چه کنیم؟

شقاق به جای وفاق و سازگاری

آیا جامعه در برابر متلاشی شدن خانواده ها می تواند بی تفاوت بماند؟ آیا محاکم خانوادگی وظیفه دارند گسیختن پیوند زناشویی و دادن اجازه نامه طلاق را اولین یا آخرین اقدام خود قرار دهند. اگر توجه کنیم که اسلام، طلاق را به عنوان یک (حلال منفور!) معرفی کرده است به هیچ وجه موافق متلاشی شدن خانواده ها نیست، جواب همه سؤالات فوق روشن می شود.
خوشبختانه، باز خود قرآن، کلید حل معما را به دست ما داده و در این مورد فرموده است: «وإن خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من أهله وحکما من أهلها إن یریدا إصلاحا یوفق الله بینهما»؛ «اگر بیم دارید که در میان آنها عداوت و دشمنی واقع شود، یک داور از بستگان شوهر و یک داور از بستگان زن، مأمور حل اختلافات کنید؛ اگر مایل به اصلاح باشند، خداوند میان آنها توافق برقرار می کند.» (نساء/ ۳۵)
در این دستورالعمل قرآنی سه نکته، جلب توجه می کند:
۱- داوران باید از بستگان زن و شوهر باشند تا هم از مسائل خانوادگی آنها اطلاع بیشتری داشته باشند و هم طرح پاره ای از مسائل نزد آنها، به شئونات خانوادگی صدمه و لطمه ای نزند و زن و شوهر بتوانند سفره دل خود را پیش آنها بگشایند و داوران خانوادگی را در راه حل اختلاف، یاری کنند. در این جا تکلیف دادگاه های خانواده نیز روشن می شود؛ این گونه دادگاه ها، در چنین مواردی وظیفه دارند برای حل اختلافات، به داوران خانوادگی متوسل شوند تا در کار خود موفقیت بیشتری داشته باشند.پیوند عاطفی موجود میان زن و بستگان و همچنین شوهر و بستگان، نقش مهم و مؤثری می تواند داشته باشد.

اسلام خواسته است برای التیام دادن میان زن و شوهر و استوار داشتن بنیان مقدس خانواده، از همه این جنبه ها استفاده کند و با به میان کشیدن پای بستگان زن و شوهر، از همه احتمالات و امکانات، برای رام کردن دو قلب و دو روحی که از یکدیگر گریزان گشته و احیانا نسبت به هم نفرتی پیدا کرده اند، استفاده کند. با توجه به این که اسلام، در تقویت عواطف خویشاوندی نیز نقش مؤثری دارد، بهتر می توانیم به اهمیت داوری های خانوادگی پی ببریم.

گاهی زن نسبت به برادر یا خواهر یا یکی از بستگان خود علاقه شدیدی دارد و مرد نیز در بین بستگان، فردی را بیشتر دوست می دارد، این گونه افراد، خوب می توانند میان زن و شوهر آشتی بدهند. ریش سفیدهای خانواده ها، هنوز هم در جامعه، سخت مورد احترامند. اسلام هم می خواهد که این گونه افراد در میان فامیل، نقش پیامبر در میان امت را داشته باشند. به یقین، اینها می توانند از تجارب و نفوذ کلام خود بهره گیرند و پیوند زناشویی را از پاره شدن حفظ کنند.
۲- درست است که داوران خانوادگی از نفوذ کلام و تجارب خود در راه حل اختلافات، استفاده می کنند؛ اما خواست خود زن و شوهر، از هر چیزی مؤثرتر است.

وقتی کار زن یا شوهر یا هر دو به مرحله ای رسیده است که اگر طرف مقابل، خلق و خوی و جمال و کمال و صفای حوران یا فرشتگان هم پیدا کند، باز احساس علاقه و دلبستگی نمی کند، چه می شود کرد؟ گاه است که هر یک از طرفین اختلاف، طرف مقابل را با شرایطی حاضر است بپذیرد، این جاست که داوران خانوادگی می توانند میان آنها ایجاد توافق کنند؛ در حقیقت، زمینه آشتی فراهم است، فقط داوران خانوادگی باید سعی کنند، زمینه موجود را تقویت نمایند و مورد استفاده قرار دهند.
در این جا خدا هم کمک می کند؛ زیرا قرآن کریم می فرماید: «اگر زن و شوهر طالب اصلاح باشند، خداوند میان آنها توافق برقرار می کند.» اما گاهی هم هست که یکی از آنها دیگری را حاضر نیست به هیچ وجه بپذیرد، این جا دیگر از داوران کاری ساخته نیست و خدا نیز دخالتی نمی کند.

۳- از آن جا که ممکن است ریش سفیدها و بزرگترها به جای کوشش در ایجاد تفاهم و توافق سعی کنند به اجبار و تهدید، آنها را رام و مقید سازند و مخصوصا چنین احتمالی در مورد بستگان بسیار قوی است، قرآن، رسیدن به آشتی و توافق را منوط به خواست هر دو آنها ساخته و برای هیچ کدام امتیازی قایل نشده و از هیچ یک نیز سلب اختیار نکرده است.

این خود زن و شوهرند که باید طالب اصلاح و آشتی باشند. اصلاح و آشتی تحمیلی چه دردی را دوا می کند؟ همان طوری که در بستن پیمان زناشویى، زن و شوهر باید آزادی کامل داشته باشند، در آشتی و خاتمه دادن به جنگ و دعوا و دشمنی نیز باید خودشان، آزادی کامل داشته باشند.

همان طوری که در بستن پیوند زناشویى، بستگان زن و مرد، نقش کدخدا منشی دارند و هیچ کس حق تحمیل نظر و عقیده و سلیقه خود بر آنها ندارد، در این مرحله نیز آنها باید کدخدا منشانه عمل کنند و به هیچ وجه در کار آنها دخالت نداشته و از آنها سلب آزادی ننمایند. چنین برخوردی با مسئله، یک برخورد صد در صد قرآنی و اسلامی است و اگر همه این تدبیرها بی نتیجه ماند، راهی جز طلاق و متارکه، باقی نمی ماند.

 

مد گرايي در اسلام و روانشناسي

 

مد گرايي در اسلام و روانشناسي

مدگرايي پاسخ به يکي از نيازهاي فطري بشري به نام تنوع طلبي، زيبا خواهي و كمال جويي مي باشد .مهم ترين مخاطره اي که بسياري از پيروان مد بدان توجه ندارند آن است که هم اکنون بيشتر مدهاي رايج در بين جوانان و نوجوانان برگرفته از الگوهاي بيگانه و غيرخودي است و مي توان گفت كه مدگرايي به معناي امروزي آن، نوعي از خودبيگانگي و تقليد کورکورانه از فرهنگ غربي مي باشد. اسلام با پرداختن به جنبه های گوناگون مدگرایی تلاش خود را برای از بین بردن تهاجم فرهنگی نموده است.

 

2-1- تعریف مد

واژه مد واژه ای فرانسوی است و در زبان فرانسه به معنی طرز ، اسلوب ، عادت ، شیوه ، سلیقه ، روش ، رسم و باب روز آمده است . مد در اصطلاح  عبارت است از روش و طریقه ای موقتی که بر اساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه و سبک زندگی از جمله شکل لباس پوشیدن را تنظیم می نماید . نکته قابل تأمل در این تعریف ، موقتی بودن رفتار است  بنابراین می توان گفت مد به تغییر سلیقه ناگهانی و مکرر همه یا بعضی از افراد یک جامعه اطلاق می شود. فرهنگ دهخدا مد را اینگونه تعریف می کند : لغتی فرانسوی به معنی روش و طریقه موقت که طبق ذوق و سلیقه اهل زمان ، طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره را تنظیم می کند . این واژه پس از جنگ جهانی اول به دنبال نفوذ تمدن غرب  وارد زبان فارسی شد. (محمدصادق، شجاعي ، جوانان و مدگرايي، حديث زندگي، بی جا، شماره 13، 1382، ص 13)

 

2-2- اسلام و مدگرایی

دریک نگاه کلی اسلام با همه انواع مد مخالف نیست . اسلام ، امروزی شدن و نوگرایی در سبک و شیوه ی لباس پوشیدن را نیز به صورت کلی پذیرفته است . آنچه اسلام با آن مخالف است پشت پازدن به ارزش ها مثل پوشش شرعی ، پرهیز از اسراف ، رعایت نکردن اخلاق اجتماعی ، آزادی مطلق در روابط دختر و پسر و همانند سازی با بیگانگان است . حال اگر این پدیده های انحرافی در قالب مد به خود جوانان داده شوند و میل فطری نوگرایی و نیاز امروزی شدن به لجن زار انحرافات سوق یابد . گاهی  امروزی شدن ، رابطه ی انسان را با گذشته اش که همان سابقه ی تاریخی و هویت فرهنگی اوست قطع می کنند و گاهی در امتداد دیروز و با  حفظ تعلقات انسان به سنت ها و نوع نگرش های پیشین است .اسلام با این نوع تجدد و امروزی شدن که در راستای ارزش ها و با حفظ اصول و مبانی اعتقادی باشد هیچ گاه مخالف نیست .

به بیان دیگر رسالت اسلام به عنوان یک مکتب کامل الهی  پاسخ گویی صحیح به تمام خواسته های فطری و نیازهای اصیل انسانی است . بر این اساس ، در مجموعه تعالیم اسلامی از جمله درآیات قرآنی به مساله زینت و جمال و زیبایی عنایت خاصی مبذول شده است . هر چند اسلام توصیه به خود آرایی دارد اما هرگز این امر رامنحصر به زینت ظاهر نمی کند بلکه آراستگی به فضایل معنوی و اخلاقی را که زمینه ساز سعادت و کمال روحی او هستند مهم تر از آراستگی ظاهر می شمارد . گرچه در مجموعه تعالیم اسلامی به خود آرایی توصیه و تأکید فراوان شده است اما به جهت در امان ماندن از عوارض منفی افراط و تفریط در خود آرایی و مدگرایی ، حدود و چارچوب خاصی نیز برای آن تعیین شده است . به عنوان مثال تأکید شده است که وسیله خود آرایی یا محیط آرایی اولاً  باید حلال باشد و از راه مشروع تهیه شود. ثانیاً  سبب اسراف در سرمایه ها و استعدادها نباشد . ثالثاً  از هر گونه شائبه تجمل پرستی و جنبه خودنمایی داشتن بری باشد. رابعاً  به گونه ای نباشد که زمینه تحریک هواهای نفسانی و امیال جنسی دیگران را فراهم کند . خامساً به صورت تقلید کورکورانه از دیگران انجام نگیرد . دریک کلام از بررسی تعالیم اسلامی به دست می آید که اسلام نه تنها خودآرایی را منع نمی کند بلکه به شیوه معقول و منطقی بر آن تأکید می کند در عین حال همیشه و در همه حال  از افراط و تفریط در هر چیزی منع می کند. ( شفیعی ، جنون مدگرایی ، بی جا، نشریه کیهان ، 1383 ،ص 214)

 

2-3- علل گرایش به مد و مد گرایی

آفرینش انسان به گونه ای است که همواره او از حالت یک نواختی گریزان بوده و در مقابل  همیشه از تحول و نوآوری و تنوع در شکل و شیوه زندگی استقبال می کند . این تمایل در حالت عادی و در صورتی که پذیرش تحول و نوآوری از روی آگاهی و به صورت تدریجی آرام صورت پذیرد، ظاهر زندگی آدمی را خوشایند و دلپذیر می سازد . بنابراین می توان گفت میل به خود آرایی و زیبا سازی محیط زندگی امری فطری است که به برکت آن هم زمینه آراستگی صورت ظاهری محیط زندگی انسان فراهم می گردد و انگیزه تعالی و تداوم زندگی اجتماعی و روابط صحیح انسانی تقویت می شود و بدین سان عواملی که موجب ایجاد نفرت و انزجار افراد از یکدیگر و یا موجب یک نواختی زندگی بشر می شوند ازمحیط حیات اجتماعی  دور شده و جنبه های مثبت کمال خواهی وزیبایی دوستی فطری انسان روز به روز شکوفاتر می گردد. البته از این نکته نیز نباید غافل شد که گرچه یکی از جلوه های کمال جویی و زیبایی دوستی انسان به ویژه در دوره جوانی توجه به زیبایی ظاهر است اما باید مراقب بود که این فرایند از حالت طبیعی خود خارج نشود زیرا همه استعداد های فطری اگر از حالت طبیعی و معقول خود خارج شود  جنبه انحرافی پیدا کرده وآ ثار سویی به بار می آورد . به عنوان مثال میل به خود آرایی  که ریشه در کمال جویی و زیبا پسندی فطری انسان دارد  اگر از روی غفلت و یا در نتیجه افراط و تفریط یا تحت تأثیر القائات غلط عوامل جانبی از مسیر طبیعی و درست خود خارج شود منجر به اموری مانند خود نمایی ، فخر فروشی ، خود پسندی و مد پرستی در می آورد .

بنابراین در تبیین ریشه مد گرایی می توان گفت که پیروی از مد و زیبایی خواهی و تنوع پسندی ریشه در نهاد انسان دارد که نیاز هایی چون تنوع و زیبا خواهی و کمال جویی فطری منشأ اصلی آن محسوب می شود . اما صورت های افراطی رایج این گرایش که تحت عنوان مد پرستی شناخته می شود در نتیجه جهل و نا آگاهی و ضعف ارزش های معنوی و تبلیغات وسیع دشمنان و خود باختگی و  تقلید کورکورانه از دیگران و یا آلوده شدن به رذایلی چون خود نمایی ، فخر فروشی ،  احساس حقارت و خود کم بینی پیش می آید که برای افراد جامعه بسیار خطر ساز است  و باید از آن پرهیز نمود .

مهم ترین علت مدگرایی ، فطرت و ذات انسان ها و آن هم حس کمال جویی و زیبا دوستی آن هاست ولیکن صورت های افراطی آن یعنی مد پرستی نتیجه جهل و نا آگاهی و ضعف ارزش های معنوی و تبلیغات وسیع نظام های سرمایه داری و سود جو به وجود می آید . تبلیغات فریبنده کشورهای غربی جهت تضعیف نظام اعتقادی و ارزش های سایر جوامع بخصوص جوامع اسلامی ، عدم برنامه ریزی مناسب جهت اوقات فراغت و هم نشینی با دوستان ناباب نیز از دیگر علت های گرایش به مد می باشد. شبکه های تلویزیونی ، مطبوعات و پایگاه های فعال اینترنتی  انواع مدهای جدید را تبلیغ می کنند و از این طریق  زمینه را برای گرایش خانواده ها و به خصوص جوانان به سوی مدهای نو محیا می سازند . رونق گرفتن تجارت فرا مرزی ، افزایش تولید و خدمات ، افزایش تقاضای مصرف کنندگان ، به وجود آمدن رفاه نسبی در زندگی طبقه متوسط ، انسان ها را به سوی ظاهر آراسته و توجه بیشتر به ظواهر زندگی سوق داد . ( محمد نژاد  ، مدگرایی ، بی جا، نشریه نسیم البرز، 1383، بی تا ، ص 165-167)

2-4- متغیرهای مدگرایی از دیدگاه اسلام

از ديدگاه اسلام پنج متغير مهم در شکل گيري و تغييرپوشش و آرايش افراد تاثير گذار است و برای تحقق پیدا کردن این متغیرها باید چهار اصل رعایت گردد. این متغیر ها عبارتند از :

2-4-1-  مقتضيات زماني

بطور طبيعي در گذر زمان عوامل متعددي همچون بهبود شرايط اقتصادي، فرهنگي جامعه، ورود طرح هاي نو و يا ورود فن آوري هاي جديد در عرصه بافت پارچه هاي مختلف دست به دست هم داده و در نوع پوشش افراد تاثير مستقيم مي گذارد به گونه اي که هر دوراني پوشش خاص خود را اقتضا مي نمايد.

در روايتي امام صادق عليه السلام با تاکيد بر نقش مقتضيات زمانه بر نوع پوشش فرموده اند: شيعيان ضعيف الايمان دوست دارند كه من بر پلاس بنشينم، و لباس خشن بپوشم، ولى زمانه اقتضا ندارد. و يا در بيان ديگر فرموده اند« خّيرُ لِباسُ کُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ اَهلِهِ» بهترين لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است. (حميد، نگارش، هويت ديني و انقطاع فرهنگي، بی جا، نمايندگي ولي فقيه در سپاه،چاپ اول، 1380 ، ص 96)

2-4-2- موقعيت خاص فردي

موقعيت هاي خاصي که افراد در آن قرار دارند به طور طبيعي در نوع پوشش و آرايش آن ها تاثير مي گذارد مثلا نوع پوشش کسي که در کنار همسر خود قرار دارد با زماني که قصد حضور در ميان نامحرمان و اجتماع را دارد متفاوت است. همچنين نوع پوشش و آرايش کسي که در خانه مي باشد با کسي که در محل کار خود مشغول به کار است متفاوت است. اسلام با لحاظ نمودن اين متغيير محدوديتي نسبت به نوع آرايش و پوشش زن و شوهر به هنگام قرار گرفتن در کنار يکديگر قائل نشده است، بلکه به آن ها توصيه نموده به هنگام حضور در کنار يکديگر از بهترين لباس و لوازم زينتي و آرايشي خود استفاده نمايند همان گونه که رسول خدا صل الله عليه و آله فرموده اند: « عَلَيْهَا أَنْ تَطَيَّبَ بِأَطْيَبِ طِيبِهَا وَ تَلْبَسَ أَحْسَنَ ثِيَابِهَا وَ تَزَيَّنَ بِأَحْسَنِ زِينَتِهَا وَ تَعْرِضَ نَفْسَهَا عَلَيْهِ غُدْوَةً وَ عَشِيَّةً» بر زن لازم است خود را خوشبو كند، بهترين لباس هايش را بپوشد، به بهترين وجه زينت كند و با چنين وضعى صبح و شب با شوهرش ملاقات نمايد. از سوي ديگر دين اسلام از زنان مومن خواسته در موقعيت هاي اجتماعي و به هنگام حضور در اجتماع و يا حضور در ميان نامحرمان از به نمايش گذاشتن خود و زينت هايشان به شدت پرهيز نمايند. ( همان، ص 97)

2-4-3- وضعيت معيشتي و جايگاه اجتماعي افراد

از ديگر متغير هاي تاثير گذار در نوع پوشش و آرايش افراد که دين اسلام آن را لحاظ نموده شرايط معيشتي جايگاه و شأن افراد در جامعه مي باشد. بگونه اي که داشتن لباس هاي متعدد و مرغوبي که در شأن و جايگاه اجتماعي افراد باشد، مجاز دانسته شده است.  در روايت ديگري يکي از ياران امام صادق عليه السلام به نام معاوية بن وهب به ايشان عرض مي نمايد: گاهى انسان در قسمتى از عمرش ثروتمند است و لباس و سر و وضع او اعيانى است بعدا ثروتش از دست مى‏رود و وضعش عوض مى‏گردد و از شماتت دشمن رنج مى‏برد، به همين دليل براى خريد لباس كه خود را بيارايد خويشتن را به مشقت مى‏افكند امام اين آيه را تلاوت فرمود« لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ‏» سپس فرمود: (اين فرد)بنا به مقدار حال و روز خود خرج نمايد. اين بيان شريف امام صادق عليه السلام گوياي آن است که در مکتب اسلام مسلمانان مي توانند متناسب با وضعيت معيشتي خود لباس مناسب تهيه و استفاده نمايد. ( همان، ص 98)

2-4-4- مقتضيات سني افراد

 بدون ترديد، ميل به خودآرايي و تجمل که از خواهش هاي فطري مي باشد در سنين مختلف تغيير مي نمايد، به گونه اي که ارضاي اين ميل در دوران نوجواني و جواني به اوج خود می رسيد. پيشوايان اسلام نيز در سيره عملي خود از تمايل جوان به خودآرايي و تجمل دوستي حمايت مي نمودند. به همين جهت حضرت علي علیه السلام  به هنگام خريد لباس، جامه بهتر را به قنبر جوان (غلام خود) داد تا او را با پوشيدن آن لباس شادمان و مسرور کند و بدين وسيله تمايل زيباپسندش را ارضا نمايد و خطاب به وي فرمود: تو جواني و مانند ساير جوانان به تجمل و زيبايي رغبت بسيار داري. (معصومه ، خاوری ، مد و مدگرایی و تاثیرات آن در تغییرات فرهنگی جوامع، بی جا ،1389، ص 135)

2-4-5- مطابقت با عرف جامعه

يکي ديگر از اصول ثابت اسلامي که نقش مهمي در صيانت هويت ملي هر جامعه اي دارد و بايد جواناني که به دنبال مد مي باشند نسبت به آن دقت بيشتري داشته باشند مطابقت داشتن پوشش و آرايش با عرف جامعه مي باشد.

امام صادق عليه السلام  در توصيه به يکي از ياران خود به نام عبید بن زیاد فرمودند « إِظْهَارُ النِّعْمَةِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ صِيَانَتِهَا فَإِيَّاكَ أَنْ تَتَزَيَّنَ إِلَّا فِي أَحْسَنِ زِيِّ قَوْمِكَ قَالَ فَمَا رُئِيَ عُبَيْدٌ إِلَّا فِي أَحْسَنِ زِيِّ قَوْمِهِ حَتَّى مَاتَ »آشكار كردن نعمت را خدا بيش از (پنهان) نگاه داشتن آن دوست مى‏دارد، پس جز اين مباد كه با بهترين شكل آرايش مرسوم قوم خويش خود را بيارايى. (راوى حديث) مى‏گويد: عبيد، از آن پس تا زمان مرگ خود جز با بهترين شكل و لباس در ميان قوم خويش ظاهر نشد.

از همين رو در اسلام پوشيدن لباس‌هايي که به جهت جنس پارچه، رنگ، كيفيت دوخت و يا مندرس بودنش  معمول نبوده و خلاف شأن افراد بوده و موجب جلب توجه و انگشت نما شدن مي‌شود منع شده است. بر اساس تعاليم اسلامي استفاده از اين گونه لباس ها که در بيان روايات لباس شهرت ناميده مي شود به دليل اينکه موجب خود بزرگ بيني يا حقارت، يا ايجاد ضعف شخصيت و يا هتک حرمت و خواري مسلمان مي گردد ممنوع اعلام شده است. امام صادق علیه السلام فرمود : « كَفَى بِالْمَرْءِ خِزْياً أَنْ يَلْبَسَ ثَوْباً يَشْهَرُه » براي انسان از نشانه هاي خفت و خواري همين بس كه لباسي بپوشد كه به آن مشهور شود. ( همان،  ص 136)

 

2-5- اصول مدگرایی از دیدگاه اسلام

اصولی که برای تحقق یافتن متغیر های مدگرایی باید رعایت شوند عبارتند از :

2-5-1- اصل مطابقت پوشش و آرايش با جنسيت افراد

نوع لباس و آرايش افراد، بايد معرف جنسيت او نيز باشد. به همين دليل بايد بين لباس مردان و لباس زنان تفاوت وجود داشته باشد و هر يک از اين دو قشر لباس مخصوص خود را بپوشند. پيامبر گرامي اسلام صلوات الله علیه مرداني را كه لباس زنان و زناني را كه لباس مردان را مي پوشند، از رحمت خدا به دور مي خواند. در روايات متعددي از تشبه زنان به مردان و مردان به زنان نهي شده است.در چندين روايت اشخاصي که خود را به شکل جنس مخالف در بياورند يا در رفتار و لباس پوشيدن خود را مانند جنس مخالف کنند مورد لعن خدا و رسول خدا قرار گرفته اند.

 امام باقر عليه السلام فرموده اند «لَا يَجُوزُ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَتَشَبَّهَ بِالرِّجَالِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَعَنَ الْمُتَشَبِّهِينَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ لَعَنَ الْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَالِ» رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به مردانى كه خود را همانند زنان بيارايند و رفتار زنانه‏اى داشته باشند، و زنانى كه خود را به شكل مردان در آورند، لعنت فرستاد.

در روايتي از نبي مکرم اسلام صل الله عليه و آله آمده است که « أَرْبَعٌ لَعَنَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِه... الْمَرْأَةُ تَتَشَبَّهُ بِالرِّجَالِ وَ قَدْ خَلَقَهَا اللَّهُ أُنْثَى » چهار گروه را خدا از رحمت خويش دور کرده است و خداو رسولش و ملاکه بر آنان لعن مي فرستند...يکي از اين گروه ها زناني هستند که خود را شبيه مردان مي کنند. (علي، تركاشوند ، مد نوآوري يا هنجارشكني، بی جا، روزنامه رسالت، شماره 6538، بی تا ، ص 58)

2-5-2- اصل رعايت عفاف و حيا

دين مبين اسلام در خصوص نوع پوشش و آرايش همسران براي يکديگر محدوديتي قائل نشده و حتي براي جذب بيشتر زن و شوهر به يکديگر در اين زمينه توصيه هايي نيز نموده است، اما نسبت به نوع پوشش و آرايش زنان و مردان در برابر نامحرمان و همچنين به هنگام حضور در اجتماع خواستار رعايت اصل عفاف و حيا شده و بر همين اساس حدودي را نيز تعيين نموده است. بر اساس اين اصل هرگونه پوشش و آرايش، از هر نوع شکل، رنگ و مدي که مخالف عفت و حياء بوده و باعث تهييج و بر انگيختن احساسات شهواني در جامعه به شمار رود، منع گرديده است مانند لباس هاي نازک و يا لباس تنگ و بدن نما و يا لباس هايي که پوشش کافي براي اعضاي بدن ايجاد نمي کند چراکه مطلوب اسلام آن است که زنان و مردان مسلمان در فعاليت هاي اجتماعي و به هنگام رويارويي با نامحرمان، با جنبه هاي انساني خود حضور يابند نه با جنبه هاي حيواني و شهواني که نتيجه اي جز انحطاط فرد، خانواده و جامعه نخواهد داشت. با توجه به آنچه گفته شد مشخص مي شود اسلام با هرگونه مدي که در آن به دليل نازکي، چسبندگي و بدن نما بودن و همچنين نمايان شدن اعضاي بدن حريم عفاف و حيا رعايت نگردد مخالف است. ( همان ،ص 59)

2-5-3- اصل پرهيز از خودنمايي و فخر فروشي

از مهم ترين انگيزه هاي مدگرايي‌هاي افراطي و نامعقول، فخر فروشي و احساس تفاخر است. احاديث معصومين عليهم السلام بيانگر آن است که حتي در پوشيدن لباس مي بايست نيت انسان پاك و زيبا باشد از همين رو اسلام مبناي خود را در پوشش پرهيز از خودنمايي، مباهات و فخر فروشي قرار داده و کساني را که بدين منظور لباس مي پوشند را مورد مذمت قرار داده است. پيامبر خدا صل الله عليه و آله مي فرمايد« ما من احد يلبس ثوبا ليباهي به فينظر الناس اليه الاسم لم ينظر الله اليه حتي ينزعه» يعني هر كس لباس بپوشد كه بدان مباهات كند و مردم به او بنگرند خدا به او ننگرد تا آن لباس را از تن به در كند. ( همان ،ص60 )

2-5-4- اصل پرهيز از تشبه به کفار

پيشوايان ما اصل و الگوي مسلم ديگري در انتخاب پوشش، آرايش، شكل، مد و رنگ آن، جهت صيانت از فرهنگ ديني مسلمانان در تمامي قرن ها تعليم داده اند، آنجا كه فرموده اند : «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ أَنْ قُلْ لِقَوْمِكَ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي وَ لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لَا تُشَاكِلُوا بِمَا شَاكَلَ أَعْدَائِي فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي»خداوند به يكى از پيامبرانش وحى فرمود كه به قومت بگو، لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مرا نخورند و خود را به شكل دشمنان من در نياورند (يعنى به شكل مشركين و كفار) چون اگر اين كار را بكنند، آنها هم دشمنان من هستند. همان طورى كه آن كفار و مشركين دشمن من هستند.

بر اساس اين اصل کلي تشبه به کفار يعني خود را در ظاهر به شکل غيرمسلمان‌ها درآوردن حرام است.ممنوعيت تقليد و شبيه کردن خود به کفار از آن جهت است که اينگونه شباهت رساندن محدود در پوشش نشده و با گذشت زمان بطور طبيعي زمينه براي همرنگي هاي ديگري در ساير شئون زندگي فراهم مي شود تا آنجا كه به تدريج مومنين سبك زندگي صحيح خود را از دست داده و در سايه بيگانه شدن نسبت به فرهنگ اصيل خود، در فرهنگ هاي بيگانه مستحيل شده و موجوديت ديني و ايماني و هويت اصيل خود را از دست مي دهند. کما اينکه پيامبر خدا صل الله عليه و آله فرموده اند  « من تشبّه بقوم فهو منهم»  هر كه به گروهى تشبه جويد از آن هاست.

بنابراين جوان مسلمان و مؤمن تنوع طلب چه دختر باشد و چه پسر با رعايت اين محور، آزاد است به هر شکلي که مي خواهد لباس بپوشد، از رنگ هاي گوناگون استفاده کند، مدها و مدل هاي تازه اختراع کند، اما هويت فرهنگي خود را تباه نکرده و اسير روحي و رواني کفار نگردد بگونه اي که به تبع پيروي از مد افکار و عقايد انحرافي بيگانگان را نيز بپذيرد کما اينکه امروزه برخي از تفکرات الحادي همچون شيطان پرستي از همين طريق جوانان را به سوي خود جذب مي نمايند. ( همان ،ص 61)

 

از این قسمت مي توان چنين نتيجه گرفت كه اسلام نه مدگرايي و به روز بودن جوانان را منع مي كند و نه عنان اختيار آن را رها مي نمايد بلكه راه اعتدالي با حدود و موازين كاملاً مشخص در اين زمينه ارائه مي دهد به گونه اي که جوان و نوجوان مسلمان بر اساس اين موازين علاوه بر پاسخگويي به نيازهاي غريزي خود همچون زيبايي طلبي و نوگرايي از انحرافات احتمالي که ممکن است در قالب مد دامنگير آن ها گردد مصونيت مي بخشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم

 

مد گرایی از دیدگاه روانشناسی

 

 

 

 

 

3-1- مدگرایی و روانشناسی

حس زیبایی یکی از ویژگی های مخصوص انسان است که ریشه در فطرت او دارد و به اقتضای  این امر از دیدن هرگونه زیبایی لذت می برد. بی تردید منشا تمام هنرهای انسانی همین حس است که در هر دوره موجب به وجود آمدن یک سلسله دست آوردهای ارزشمند هنری می شود. بنابراین استعداد و درک زیبایی از جمله مواهب به ودیعت نهاده شده در وجود انسان است که به برکت آن وی قادر است از طریق مطالعه و تامل در ظرافت های زیبای نظام آفرینش، زمینه کمال روحی و معنوی خود را فراهم سازد. خودآرایی و زینت به عنوان بخشی از حس زیبایی، نه تنها آثار بسیاری در روح و روان فرد دارد بلکه موجب تعالی و رشد افراد جامعه نیز می شود. در مقابل، پرهیز از خودآرایی و پریشانی و ژولیدگی چون با خواست فطری انسان در تعارض است به تدریج اثرات منفی در روان او به جای می گذارد که افسردگی روحی، عدم تعادل روانی و بی توجهی به نعمت ها و سرکوبی علائق طبیعی از جمله آن ها است .

میان روح و جسم آدمی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و این دو تأثیر متقابلی بر یکدیگر می گذارند و میان آن ها کنش و واکنش های مختلفی شکل می گیرد . نمادها و دگرگونی های مادی و معنوی پیرامون انسان  بر روح و روان او تأثیر مستقیم دارند و هر اثر پذیری روحی ، پیامدهای رفتاری ویژه ای دارد برای مثال گاهی انسان از شنیدن نوعی موسیقی و آهنگ به آرامش می رسد و از شنیدن نوعی دیگر از موسیقی  پرخاشگر می شود . همچنین رنگ ها به تنهایی یا در کنار دیگر رنگ ها تأثیر ذهنی ویژه ای بر فرد می گذارند . رنگ های گرم و رنگ های سرد  پیام های روانی متفاوتی را به افراد منتقل می کنند . انواع خط های موجود در طبیعت و چگونگی نمایان شدن آن ها در برابر دیدگان بیننده ، معانی قرار دادی غیر مستقیمی را به روان آدمی القا می کنند . همچنین یکی از دلایل عمده ای که تولید کنندگان و طراحان خارجی توانسته اند در سطح جهانی برای خود جایی باز کنند و مد آفرینی داشته باشند آشنایی آن ها با مبانی روان شناختی  تأثیر گذاری و به کار گیری روش ها و اصول فنی مناسب در کار است  در حالی که تولید کنندگان داخلی و محدود  معمولاً به الگو برداری و تقلید از آن ها می پردازند و به نحوی مدهای غربی را در جامعه ترویج می کنند . ( جلالی فراهانی ،گریز از زندگی یکنواخت ، بی جا ، نشریه ایران ، 1383 ،ص 154)

 

3-2- انگیزه های مدگرایی از دیدگاه روانشناسی

علل گرایش به مد به ویژه در زنان از رویکرد های مختلفی قابل تبیین است . در دیدگاه روانشناسی نیاز انسان ها به خود نمایی و زیبایی زمینه مدگرایی را فراهم می سازد . بر مبنای دیدگاه جامعه شناختی ، مقولاتی چون ا لگو و فرهنگ مصرف ، سبک زندگی ، رهبران مد ، در تبیین گرایش به مد مطرح می شود . بی تردید پدیده مد با طبقه اقتصادی و اجتماعی افراد ، نقش رسانه های جمعی ، فرایند جهانی سازی و نظام سرمایه داری مرتبط است برجستگی مد در هویت بخشی به زنان و پارادوکس توجه به جسم و روح ، زنان را با چالش های هویتی درگیر می سازد. علاوه بر این مدگرایی در بین جوانان از یک سری اصول و سازه های روان شناختی نیز تبعیت می کند و با انگیزه ها و نیازهای چندی در ارتباط است . انگیزه های مدگرایی از دیدگاه روانشناسی عبارتند از:

3-2-1- تنوع طلبی و نوع گرایی

 جوانی ، فصل تازه ای درزندگی و سرآغاز ورود انسان به جهان پر شور و رنگارنگ است که غرایز طبیعی در شکل دهی آن نقش اصلی را بر عهده دارند . استقلال طلبی ،تنوع دوستی ، هیجان خواهی ، نقد گذشته و نوگرایی از جمله ویژگی های دوران جوانی است . تمایل به امروزی شدن و نوگرایی به درجات مختلف به شدت در هر نوجوان وجود دارد و گواه نیاز وی به شکستن قالب های موجود ، فاصله گرفتن از هنجارهای پیشین و رسیدن به هویتی متمایز و همچنین گرایش به فاصله گرفتن از والدین است . این نیاز زمانی که نمود بیرونی به خود می گیرد و در رفتار جوان منعکس می شود به صورت مدگرایی ظاهر می گردد . (احمد رضا، غروی زاد، در آمدی بر تئوری ها و مدل های تغییرات اجتماعی، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۳، ص ۱۹۶)

3-2-2- مد گرایی و همانند سازی

همانند سازی در مکتب روان تحلیل گری به فرایندی ناهشیار اطلاق می شود که فرد  در طی آن  ویژگی ها ، نگرش ها و الگو های رفتاری فرد دیگری را برای خود سر مشق قرار می دهد و با تقلید از نگرش ها و ویژگی رفتاری وی احساس می کند که مقداری از قدرت و کفایت او را نیز بدست آورده است . منبع اصلی همانند سازی در دوران کودکی والدین هستندزیرا کودک ، اولین و بیشترین برخورد را در زندگی با والدین خود دارد اما در دوران نوجوانی که فرد از والدینش فاصله می گیرد الگوهایی را که با آن ها شبیه کرده است از دست الگوهای دیگر یعنی از طریق همانند سازی های جدید با دیگری پر می شود. به اعتقاد روانشناسان همین خلاء و احساس ناامنی و ناشی از آن باعث می شود که نوجوان در مسیر خود به راه حل هایی متوسل شود که این راه حل ها از طریق همانند سازی با شخصیت هایی است که الگوی نوجوان قرار می گیرند .این شخصیت ها می توانند شخصیت های معرف گذشته ، هنرپیشه سینما ، نوازندگان و آوازخوانان و یا گروه های مختلف باشند و فرد ، خود را از نظر ظاهری شبیه آن ها ساخته و در شیوه لباس پوشیدن و طرز رفتار با آن ها همانند سازی می کند . به محض اینکه هنرمند یا ورزشکار لباسی را بپوشد و در صحنه ای ظاهر شود ، جوانان با وی همانند سازی نموده و سعی می کنند به عنوان مد آن را در جامعه طرح کنند. ( همان ،ص 197)

3-2-3- رقابت و چشم و هم چشمی با دیگران

 انگیزه رقابت و هم چشمی با دیگران از دیگر عوامل پیروی از مد در بین جوانان و نوجوانان محسوب می شود . این انگیزه در همه ی افراد وجود دارد و به گونه های مختلف بروز می کند . رقابت اگر در زمینه های مثبت جهت داده شود باعث پیشرفت و تکامل معنوی فردی می شود  اما اگر جهت گیری آن به سوی امور مادی و مدپرستی باشد و فرد  سعی کند از لحاظ ظاهری مثلاً در سبک و شیوه ی لباس پوشیدن از دیگران عقب نماند ، سرانجام خوبی نخواهد داشت . ( همان ،ص 198)

3-2-4- التزام ناشی از دوستی

 یکی از عوامل پیروی از مد در بین جوانان و نوجوانان ، ترس و نگرانی از مجازات های خصوصاً غیر رسمی از دوستان است . لذا تحقیر و تمسخر ، پوزخند زدن و متلک گفتن اطرافیان و ترس از آن  باعث می شود که جوانان و نوجوانان از مدهای رایج پیروی کنند . ( همان )

3-2-5- مدگرایی و جلب توجه دیگران

 افرادی هستند که با تعویض و تغییر هر روزه ی لباس و آرایش خود و خریدن لباس های گران قیمت و مد روز ، در صدد جلب توجه ی دیگران بر می آیند . استفاده از لباس های چسبناک و براق و رنگارنگ ، جوراب هایی شبیه تور ماهیگیری ، کفش های با پا شنه های  خیلی بلند ، آرایش تندی با رنگ های غیرطبیعی که بیش از همه در بین جوانان و بخصوص در دختران رایج است ، باعث جلب توجه دیگران شده و نگاه هایی را به خود معطوف می دارد . ( همان)

3-2-6- مدگرایی و تشخیص طلبی

برتری جویی و تشخیص طلبی از دیگر عوامل پیدایش مد در بین جوانان است . افرادی که خود را برتر از دیگران و مربوط به قشر مرفه جامعه می دانند سعی می کنند این برتری را در گویش ، لباس پوشیدن ، محیط آرایی و سبک آرایش و زیورآلات خود نشان دهند و لذا مدهای جدید را مطرح می کنند . ( همان ،ص 199)

از این قسمت نتیجه می گیریم که علل گرایش به مد به ویژه در زنان از رویکرد های مختلفی قابل تبیین است . در دیدگاه روانشناسی نیاز انسان ها به خود نمایی و زیبایی زمینه مدگرایی را فراهم می سازد . بر مبنای دیدگاه جامعه شناختی ، مقولاتی چون ا لگو و فرهنگ مصرف ، سبک زندگی ، رهبران مد ، در تبیین گرایش به مد مطرح می شود . تمایل به امروزی شدن و نوگرایی به درجات مختلف به شدت در هر نوجوان وجود دارد و گواه نیاز وی به شکستن قالب های موجود ، فاصله گرفتن از هنجارهای پیشین و رسیدن به هویتی متمایز و همچنین گرایش به فاصله گرفتن از والدین است . این نیاز زمانی که نمود بیرونی به خود می گیرد و در رفتار جوان منعکس می شود به صورت مدگرایی ظاهر می گردد .

نتیجه گیری

واژه مد واژه ای فرانسوی است و در زبان فرانسه به معنی طرز ، اسلوب ، عادت ، شیوه ، سلیقه ، روش ، رسم و باب روز آمده است . مد در اصطلاح  عبارت است از روش و طریقه ای موقتی که بر اساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه و سبک زندگی از جمله شکل لباس پوشیدن را تنظیم می نماید . مهم ترین علت مدگرایی ، فطرت و ذات انسان ها و آن هم حس کمال جویی و زیبا دوستی آن هاست ولیکن صورت های افراطی آن یعنی مد پرستی نتیجه جهل و نا آگاهی و ضعف ارزش های معنوی و تبلیغات وسیع نظام های سرمایه داری و سود جو به وجود می آید . با توجه به اهمیت موضوع مدگرایی که در منابع دینی تحت عنوان ستر و پوشش مورد بررسی قرار گرفته است درآموزه های اسلامی ضمن تأیید تنوع طلبی وتأکید برخودآرایی و دوری از هر گونه ژولیدگی به چند اصل کلی می توان رسید که با تحلیل این اصول ومبانی به الگوی پوشش در اسلام می توان رسید. انگیزه رقابت و هم چشمی با دیگران از دیگر عوامل پیروی از مد در بین جوانان و نوجوانان محسوب می شود . این انگیزه در همه ی افراد وجود دارد و به گونه های مختلف بروز می کند . یکی از عوامل پیروی از مد در بین جوانان و نوجوانان ، ترس و نگرانی از مجازات های خصوصاً غیر رسمی از دوستان است . برتری جویی و تشخیص طلبی از دیگر عوامل پیدایش مد در بین جوانان است .

منابع

1- تركاشوند ، علي، مد نوآوري يا هنجارشكني، بی جا، روزنامه رسالت، شماره 6538، بی تا

2- جلالی فراهانی ،گریز از زندگی یکنواخت ، بی جا ، نشریه ایران ، 1383

3- خاوری ، معصومه ، مد و مدگرایی و تاثیرات آن در تغییرات فرهنگی جوامع، بی جا،1389

4- شجاعي ، محمدصادق، جوانان و مدگرايي، حديث زندگي، بی جا، شماره 13، 1382

5- شفیعی ، جنون مدگرایی ، بی جا، نشریه کیهان ، 1383

6- غروی زاد، احمد رضا، در آمدی بر تئوری ها و مدل های تغییرات اجتماعی، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۳

7- محمد نژاد  ، مدگرایی ، بی جا، نشریه نسیم البرز، 1383، بی تا

8- نگارش، حميد، هويت ديني و انقطاع فرهنگي، بی جا، نمايندگي ولي فقيه در سپاه،چاپ اول، 1380

مدگرایی از منظر اسلام

 خلیل آقاخانی

مد اگر به معنای شیوه متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی و طرز زندگی و پوشش باشد، امری پسندیده و ارزشی است؛ زیرا انسان می‌بایست «فرزند زمانه» خود باشد. اما مدگرایی به معنای روش افراطی، یک ضد ارزش بشمار می‌رود. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه‌های حیاتبخش اسلام بر آن است تا دیدگاه اسلام را به مساله مدگرایی تبیین کند.

مفهوم‌شناسی مد
مد (mode) از ریشه لاتین ‌Modus  واژه‌ای فرانسوی است. این واژه در زبان فرانسه به معنای طرز، اسلوب، عادت، شیوه، سلیقه، روش، رسم و باب آمده است. واژه مد، پس از جنگ جهانی اول، به دنبال نفوذ تمدن غرب، وارد زبان فارسی شد.
فرهنگ دهخدا مد را اینگونه تعریف می‌کند: لغتی فرانسوی به معنی روش و طریقه موقت که طبق ذوق و سلیقه اهل زمان، طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره... را تنظیم می‌کند.
پس در یک کلام باید گفت که شیوه متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی را مد گویند.
مدگرایی ارزشی و ضدارزشی
چنانکه در تعریف مد گفته شد، شیوه متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی است. مد به این معنا فی نفسه امری ارزشی است؛ زیرا انسان می‌بایست در زندگی همواره با فرهنگ زمانه و شیوه متداول توده مردم زندگی کند؛ چرا که خلاف فرهنگ زمانه عمل و رفتار کردن، امری نادرست و غلط است. از همین رو در روایات از مردم خواسته شده تا فرزند زمانه باشند و از رفتار و پوشش مخالف رفتار و پوشش عمومی که عرف شده پیروی نکنند.
امیرمومنان علی (ع) می‌فرماید: باید فرزند زمان خود باشیم. (غررالحکم و دررالکلم، ح 447) پس هر انسانی باید بکوشد تا زمان‌شناس باشد و کردار و رفتار زمان خود را بشناسد و در چارچوب گفتمان حاکم بر زمان رفتار کند، مگر آنکه آن گفتمان حاکم و رفتار، خلاف عقل و شرع باشد.
البته انسان چه بخواهد و چه نخواهد، تحت تاثیر عرف حاکم و فرهنگ زمانه می‌آموزد و رفتار می‌کند، مگر آنکه از جمله جماعت هنجارشکن باشد که رفتار و کردارشان چنان ضد عرف اجتماعی و فرهنگ زمانه خودشان است که به چشم می‌آیند. از جمله جوانانی که پوشاک و موهای آنان به شکل خلاف هنجارها و عرف اجتماعی است و در جامعه انگشت‌نما می‌شوند. البته برخی‌ها انگشت‌نمایی را برای اینکه مطرح شده و به چشم بیایند می‌پذیرند و کاری به هنجاری یا نابهنجار بودن عمل و رفتار خود ندارند، بلکه تنها می‌خواهند خلاف جریان آب بروند و این‌گونه در جامعه انگشت‌نما شوند.
به هر حال، مردم باید دارای فرهنگ زمانه خودشان باشند و مدگرایی به این معنا اصولا از لوازم زندگی و ضرورت‌های آن است. البته چنانکه گفته شد، انسان‌ها خواسته و ناخواسته براساس مد و فرهنگ زمانه عمل می‌کنند.
خداوند در آیات قرآن به پیامبرش فرمان می‌دهد تا مردم را به رفتاری مبتنی بر عرف و فرهنگ زمانه که هنجاری و پسندیده است فرمان دهد. خداوند می‌فرماید: خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن‌الجاهلین؛ گذشت پیشه کن و به کار پسندیده فرمان ده و از نادانان روی برگردان.
در قرآن، بسیاری از امور به عرف اجتماعی استناد داده شده و از مردم خواسته شده تا هماهنگ با معروف و عرف اجتماعی عمل کنند. در سلوک خانوادگی و اجتماعی، عرف جایگاه بسیار مهمی دارد.
بخشی از مفهوم عرف اجتماعی را می‌توان در همین اصطلاح «مد» یافت. بنابراین، مدگرایی به معنی عرف‌گرایی و عمل بر اساس معروف اجتماعی، یک عمل ارزشی است که در آیات قرآنی مورد تاکید و توجه قرار گرفته است. (بقره، آیات 178 و 180 و 228 و 232 و 233 و 234 و 236 و آیات بسیار دیگر)
اصولا اصطلاح امر به معروف و نهی از منکر، به یک معنا ارتباط تنگاتنگی با این معنا از مدگرایی دارد. بنابراین، می‌توان این معنا از مدگرایی را نه تنها ارزشی بلکه یک واجب دینی دانست.
همچنین باید توجه داشت که جریان‌های اجتماعی بسیار قوی هستند  و تغییراتی که در طول و عرض یک دوره زمانی عمر انسانی اتفاق می‌افتد بویژه در دوران جدید و معاصر چنان سریع و شتاب‌آمیز است که انسان اگر خود را با آن تغییرات وفق ندهد دچار آسیب جدی می‌شود و نمی‌تواند در جامعه زندگی سالم و آرامی داشته باشد. به عنوان نمونه تلفن همراه و اینترنت و شبکه جهانی آن، تاثیرات شگرفی در سبک زندگی انسان‌های معاصر ایجاد کرده است. شناخت جریان‌هایی از این دست و نیز بهره‌گیری مثبت از آن، از ضروریات‌ زندگی است. اگر کسی بخواهد با این جریان مخالفت کند و یا عقب‌نشینی کند در حقیقت به خود ضربه زده است. بر همین اساس امیرمومنان علی(ع) به انسانها دراین‌باره هشدار جدی می‌دهد و می‌فرماید: هر که با زمان، دشمنی ورزد، زمان، او را به خاک خواهد نشاند. (غررالحکم و دررالکلم، ح 9054)
این به خاک‌نشینی انسان از راه زمان، همان مخالفت با تغییراتی است که در طول زمان ایجاد می‌شود. انسان می‌بایست هم آن را بشناسد و هم راه کنار آمدن و بهره‌گیری از آن را بداند تا در زندگی موفق شود.
مدگرایی در چارچوب مقتضیات زمان و مکان
مدگرایی مثبت و ارزشی زمانی شکل می‌گیرد که در چارچوب مقتضیات زمان و مکان باشد و هیچ‌گونه مخالفتی با عقل سلیم و فطرت سالم و دین اسلام و شریعت نداشته باشد.
از آنجایی که انسان‌ها اهل ابداع و ابتکار و نوآوری هستند، تغییرات را دوست داشته و به دنبال آن هستند. این تغییرات در همه ابعاد زندگی بشر و محیط‌زیست صورت می‌گیرد. انسان‌ها همان‌طوری که خوراک و پوشاک خود را تغییر می‌دهند در محیط‌زیست خود تغییراتی را ایجاد می‌کنند که موجب آرامش و آسایش بیشتر آنان باشد.
براساس آموزه‌های قرآنی، انسان باید در رفتار اجتماعی خود، تحت قوانینی قرار گیرد که از آن به معروف اجتماعی و عرف حاکم بر جامعه یاد می‌شود. لذا باید در اموری چون پوشش و پوشاک به عرف زمان و مقتضیات زمانی و مکانی آن توجه کند. چنانکه درباره سخن آمده: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد، هر پوشاکی برای هر جایی مناسب نیست و انسان می‌بایست مراعات ادب و عرف اجتماعی را در پوشش داشته‌ باشد. امام صادق(ع) در یک فرمان کلی درباره پوشش مناسب می‌فرماید: خیر لباس کل زمان لباس اهله؛ بهترین لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است. (وسایل الشیعه، ج 3، ص 342)
امام صادق(ع) حتی مومنان و شیعیان را تشویق می‌کند که بهترین‌ها را که مردم می‌پوشند پوشاک خود قرار دهند. از این رو، خطاب به عبیدبن زیاد می‌فرماید: ایاک ان تزین الا فی احسن زی قومک؛ خود را تزیین مکن مگر مثل قوم خود.» (همان، پیشین)
در روایات است که آن حضرت(ع) خود در سیره‌اش براساس متقضیات زمان و مکان عمل می‌کرد و جامه‌های خوب و نیکو می‌پوشید، به طوری که گاه مورد اعتراض برخی‌ها قرار می‌گرفت. آن حضرت(ع)  در پاسخ برخی از معترضان به تفاوت پوشش آن حضرت(ع) با پوشاک پیامبر(ص) و امیرمومنان علی(ع) به تفاوت زمان و مقتضیات آن اشاره می‌کند. در روایت است: سفیان ثوری و گروهی از زاهد‌نمایان نزد امام صادق(ع) آمدند و از لباس امام اشکال گرفتند. سفیان ثوری به آن حضرت(ع) گفت: ان هذا لیس من لباسک؛ این جامه شما نیست.
امام صادق(ع) فرمود: بشنو و به دل سپار آنچه را به تو می‌گویم که خیر دنیا و آخرت همین است؛ اگر بر سنت و حق بمیری و بر عقیده بدعت و ناحق نمیری، من به تو خبر می‌دهم که رسول خدا (ص) در دوران تنگی و سختی بود و هر گاه دنیا اقبال کند سزاوارترین افراد برای استفاده از نعمت‌ها نیکانند نه بدکاران، مومنانند نه منافقان، مسلمانانند نه کفار. ای ثوری! چرا انکار کردی و ناروا شمردی؟ من با این وضعی که می‌بینی از روزی که خردمند شدم، روزی بر من  نگذشته  است که در مالم حقی باشد که خدا به من فرموده باشد آن را در مصرفی برسانم؛ جز آنکه بدان مصرفش رساندم. (تحف العقول، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص 363)
همچنین در انوار نعمانیه آمده است: صوفیان نزد امام صادق(ع) آمدند. سفیان ثوری لباسی پشمینه و زبر به تن کرده و امام لباس نازکی در تن داشت. سفیان به امام گفت: به درستی که امیرمومنان همیشه لباسهای درشتی به تن می‌کرد. چرا در این روش به او اقتدا نمی‌کنی؟! امام صادق(ع) پاسخ داد:  «امیرمومنان در زمان تنگدستی مسلمانان زندگی می‌کرد. این گشایش که امروز در بین مسلمانان به وجود آمده، در آن روز نبوده است. ما قومی هستیم که اگر خدا بر ما گشایش داد، بر خود گشایش می‌دهیم و هر گاه بر ما تنگی گیرد، بر خودمان چنان کنیم. خداوند دنیا را برای مومن آفریده است، نه برای کافر؛ زیرا او ارزشی نزد خداوند ندارد. اگر امیرمومنان علی(ع) در این زمان به سر می‌برد هرگز آن لباسهایی که در آن روزگار می‌پوشید را به تن نمی‌کرد، تا نگویند او ریاکاری می‌کند و لباس شهرت می‌پوشد. امیرمومنان امام و والی مسلمانان بود و بر والی مسلمانان سزاوار نیست که از نظر زندگی و معاش بالاتر از فقرا باشد. حضرت علی(ع) در جواب کسانی که به وی گفتند: تو شب را گرسنه می‌مانی در حالی که ملک و خلافت از آن تو است؛ فرمود: بیم آن دارم که سیر شوم در حالی که در «یمامه» یک نفر با شکم گرسنه شب را سپری کرده باشد.من والی نیستم. خلافت از ما غصب شده است. اگر والی بودم، در این جهت به آن حضرت اقتدا می‌کردم».
امام صادق(ع) به سفیان ثوری فرمود: نزدیک من بیا! او پیش حضرت آمد. حضرت پیراهن پشمی و زبر سفیان را کنار زد و پیراهن ابریشمی را که سفیان در زیر لباس‌های خود به تن کرده بود، به او نشان داد و آنگاه فرمود: سفیان! نگاه کن که در زیر این پیراهن‌های نازک که به تن دارم، چه می‌بینی؟ سفیان با تعجب دید که آن حضرت پیراهن پشمی زبری در زیر لباس‌های خود به تن کرده است.
امام فرمود: سفیان! این لباس زیرین را برای خدا به تن کرده‌ام و پیراهن دیگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشیده‌ام. (ذرایع البیان، ج 2، ص 48)
البته در پوشاک باید توجه داشت که لباس برای پز دادن نباشد؛ همان‌طوری که سفیان ثوری با لباس پشمین خود می‌خواست پز داده و خود را زاهد نشان دهد.
همچنین نباید پوشاکی را پوشید که کفار آن را می‌پوشند؛ یعنی باید اصل پرهیز از تشبه به کفار در پوشاک مدنظر قرار گیرد.
امام صادق(ع) می‌فرماید: «خداوند به یکی از پیامبرانش وحی فرمود که به قومت بگو، لباس دشمنان مرا نپوشند و غذای دشمنان مرا نخورند و خود را به شکل دشمنان من درنیاورند (یعنی به شکل مشرکین و کفار). چون اگر این کار را بکنند، آنها هم دشمنان من هستند. همان طوری که آن کفار و مشرکین دشمن من هستند.» (وسائل الشیعه، ج 11، ص111، ح1)
انسان دارای حزم و دوراندیشی، کسی است که با فرهنگ زمانه آشنا باشد و با مقتضیات آن کنار آید. از همین رو امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید: انسان دوراندیش، کسی است که با زمانه خود مدارا کند. (عیون‌الحکم و المواعظ، ص 27)
مدگرایی افراطی و اسراف و تبذیر
برخی از انواع و اقسام مدگرایی ارتباطی به تنوع‌گرایی انسان و همراه شدن با عرف و شیوه اجتماعی ندارد، بلکه به شکل یک بیماری اجتماعی و فرهنگی و حتی روانی تبدیل شده است و ارزشی محسوب نمی‌شود.
گاهی اوقات از یک مدل فرهنگی به عنوان مدگرایی تعبیر می‌شود؛ یعنی مدگرایی به معنای الگوهای فرهنگی‌ای هستند که توسط بخشی از جامعه، پذیرفته می‌شوند و دارای یک دوره زمانی نسبتا کوتاهند، سپس فراموش می‌شوند. در هر دوره‌ای مثلا مدلی از آرایش مو در جامعه رونق می‌گیرد و بازار می‌یابدو سپس متروک می‌گردد.
همچنین گاه مراد از مدگرایی آن است که فرد، سبک لباس پوشیدن و طرز زندگی و رفتار خود را طبق آخرین الگوها تنظیم کند و به محض آنکه الگوی جدیدی در جامعه رواج یافت، از آن سبک جدید پیروی کند. در جامعه امروز به سبب افزایش ارتباط جهانی از طریق رسانه‌های گوناگون، مدهای جهانی مطرح می‌شود. از همین رو، هر روز نوعی از پوشش و خوراک و رفتار اجتماعی مطرح می‌شود و با آمدن تلفن‌های جدید و نسل‌های دوم و سوم و چهارم ارتباطات، مدها نیز تغییر می‌کند. در این موارد، گاه این همراهی با مد به اقتضای مقتضیات زمان و نیازهای آن است، که امری ضروری است؛ زیرا نسل دوم تلفن همراه با چهارم آن بسیار متفاوت است و انسان نیازهائی دارد که نسل دوم نمی‌تواند آن را برآورده سازد؛ اما گاه شخص هیچ نیازی ندارد و تنها به صرف همراهی با موج و جدا نیافتن از آن، اقدام به خرید نسل چهارم تلفن همراه می‌کند بی آنکه هیچ بهره‌ای از آن برد. در این صورت این گونه مدگرایی نادرست و افراطی و بلکه از مصادیق اسراف و یا تبذیر است؛ زیرا هزینه‌هایی را برخود و خانواده تحمیل می‌کند که هیچ فایده‌ای برای او ندارد.
اگر مدگرایی تنها برای پز دادن و عقب نیفتادن از جامعه باشد، همراه با اسراف و تبذیری است که برادران شیطان انجام می‌دهند (اسراء، آیه 27) اما اگر همراه با جنبه‌های زیباشناختی به جنبه‌های دیگر آن توجه شود که ضروری و لازم است می‌توان گفت که چنین مدگرایی اشکالی ندارد. به عنوان نمونه از نمایی در ساختمان استفاده می‌شود که مبتنی بر مد روز است و جنبه زیباشناختی آن مد نظر قرار گرفته به اضافه آنکه جنبه‌های امنیتی و حفاظتی این گونه نمای ساختمان نیز بهتر از سبک و مد پیشین است.
اما برخی افراد عادت کرده‌اند بی هیچ علتی و فقط از باب چشم و هم چشمی و پز دادن، تمام اسباب و اثاثیه منزل خود را تغییر داده و براساس مد روز سامان دهند؛ چنین امری از مصادیق اسراف و تبذیر است که عملی شیطانی محسوب می‌شود.
علل و عوامل مدگرایی
به نظر می‌رسد که با توجه به تفاوت معنایی مدگرایی و مفاهیم آن، علل و انگیزه‌های گوناگونی برای گرایش به مد در انسان‌ها می‌توان معرفی کرد.
از مهم‌ترین علل و عوامل مدگرایی می‌توان به اموری چون تنوع‌طلبی و نوگرایی طبیعی انسانها، به روز شدن و به هنگام ماندن و فرزند زمانه بودن، گرایش‌های زیباشناختی انسان‌ها، همانندسازی خود و محیط با دیگران، الگوبرداری از دیگران برتر و بهتر، رقابت و چشم و همچشمی با دیگران، جوگیر شدن و تأثیرپذیری از جو و محیط دوستانه، فخر فروشی، خودبرتربینی و خودنمایی و جلب نظر دیگران، تشخص‌طلبی و انگشت‌نما شدن، تأثیرپذیری از تبلیغات رسانه‌ها و مانند آنها اشاره کرد (نگاه کنید: طه، آیه 131؛ حجر، آیه 88؛ رعد، آیه 26).
نتیجه و برآیند سخن
از آنچه گذشت به دست می‌آید که مد نباید موجب اسراف، اختلاف‌های خانوادگی یا هنجارشکنی در جامعه شود. هر چیزی که موجب ضرر و زیان روحی و مالی و روانی است باید کنار گذاشته شود. اگر عملی چون مد گرایی موجب ضرر و زیان اجتماعی شود مورد تأیید اسلام و عقل سلیم نخواهد بود؛ اما اگر مد و مدگرایی مشکل و زیانی نداشته باشد، بلکه موجب تحبیب قلوب یا نشاط اجتماعی و همراهی و همگامی با مقتضیات زمان شود، امری پسندیده و بلکه ضروری است.
بنابراین می‌توان گفت در اسلام مد و مدگرایی نه ارزش است و نه ضد ارزش، چرا که گرایش به مد می‌تواند هم مثبت و اخلاقی و هم منفی و غیر اخلاقی باشد. از آنجا که در فرهنگ دینی اسلام هر گونه پدیده جدید با معیارها و ارزش‌های دین سنجیده می‌شود می‌توان گفت مدهایی که با هنجارها و ارزش‌های دینی جامعه مغایر باشد از نوع مدهای ضد ارزشی است که باید با آن مبارزه و مخالفت کرد؛ زیرا هدف سازندگان و گسترش دهندگان این گونه مدها تخریب سنت‌ها و ارزش‌های اسلامی و از میان بردن سرمایه مادی و معنوی جامعه است؛ اما اگر مدها با هنجارها و ارزش‌های ملی- مذهبی جامعه هماهنگ باشد و یا این مدها دارای خاستگاه فرهنگی اسلامی و برگرفته از نیازهای عاطفی و فطری انسان‌ها باشد نه تنها ضد ارزش نیست بلکه ارزشمند و تحسین‌بر‌انگیز نیز هست. متأسفانه بیشتر مدهایی که در جامعه ما رواج می‌یابد از نوع مدهای ضد ارزشی و برگرفته از فرهنگ بیگانه بوده و با ارزش‌های اسلامی مغایر است و موجب زیان مالی و معنوی و عاطفی و سرمایه‌های هویتی مردم مسلمان می‌شود.

 

موانع كسب بصيرت

موانع كسب بصيرت

برخي از امور و گرايش ها در وجود انسان مانع از بصيرت يافتن وي مي گردد بگونه ايكه با وجود يقين به حقانيت موضوعي ، آن را ناديده گرفته و چشم بصيرت خود را نسبت به آن فرو مي بندد كه در اينجا به دو مورد اشاره مي كنيم :

1.دلبستگي به دنيا :

حضرت علي عليه السلام در اين خصوص مي فرمايد : انّ الدّنيا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر اليها اعمته...

بدرستي كه دنيا خانه محنتهاست، و جايگاه فتنه هاست، كسي كه طلب كند آن را هلاكش كند؛ و كسي كه به دنبالش نباشد را ، با او بنيكوئي همراهي كند ؛ و هر كه نظر كند بسوي آن ، كور گرداند او را ( چشم بصيرت را از او مي گيرد)....(شرح آقا جمال الدين خوانساري بر غرر الحكم ج 2 ص 637(

2.گرفتار شدن به شهوات و لذت ها

اميرالمومنين علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد : ذا أبصرت العين الشّهوه عم ي القلب عن العاق به (137/ 3).هرگاه چشم ظاهري ، شهوت را ببيند چشم دل انسان نسبت به عاقبت كار كور گردد . (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص305)

لذا مي بينيم مقام معظم رهبري در سخنراني هاي مكرر خود نسبت به تهاجم فرهنگي هشدار داده و در يكي از اين سخنراني ها فرموده اند : سياست امروز سياست اندلسي كردن ايران است (مقام معظم رهبري، 6 فروردين 1381)چراكه وقتي جامعه اي مشغول و گرفتار شهوات شد ديگر بصيرت خور را نسبت به مسائل پيراموني از دست مي دهد و همچون اندلس ممكن است كشور را تقديم كفار نمايد .

راه هاي عملي كسب بصيرت

در اين خصوص نيز در روايات ما راهكارهاي متعددي مطرح گرديده كه به برخي از آنها اشاره مي نمائيم :

1.شناخت حقيقت ولايت و ولي امر زمانه خود:

شناخت ولي امر زمان در اسلام از چنان جايگاهي برخوردار است كه بنا به فرموده رسول گرامي خدا صل الله عليه و آله اگر كسي بميرد و امام زمان خود را نشناسد همانند كسي است كه به مرگ جاهليت قبل از اسلام مرده است (البحار 23/ 94 الغدير 10/ 360 اثبات الهداه 1/ 126 تفسير ابي الفتوح 1/ 508 - الحكم الزاهره با ترجمه انصاري ص 108)

لذا شناخت خود ولي امر مسلمين در اين زمان راهكار اصلي و مهمي است كه مي تواند انسان را به بصيرت برساند.

در اينجا لازم به ذكر است كه بر اساس مباني اعتقادي شيعه هر كسي لياقت قرار گرفتن در رأس حكومت را ندارد ، بلكه آن كسي شايستگي قرار گرفتن در راس حكومت را دارد كه بدون انگيزه هاي فردي و دنيايي و با پشتوانه الهي در مسير پياده نمودن احكام خدا قدم بردارد لذا اين مسئوليت در مرتبه اول بر عهده پيامبران ، سپس ائمه اطهار(عليهم السلام ) و در دوران غيبت بر عهده ولي فقيه گذاشته شده است .

2.داشتن فكر و انديشه و تجزيه تحليل مسائل

از ديگر اموريكه انسان را به بصيرت سوق مي دهد انديشه و تجزيه و تحليل جريانات سياسي و اجتماعي مي باشد .

علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد : أفك ر تستبص ر. فكر كن تا بصيرت يابي. لا بص يره ل من لا ف كر له. نيست بصيرتي از براي كسي كه نباشد فكري از براي او. (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57)

البته براي رسيدن به تحليل صحيح نسبت به جريانات بخصوص جريانات سياسي بايد مواد اصلي آن كه اخبار صحيح مي باشد را از مجاري صحيح كسب نموده سپس نسبت به آنها فكر و تجزيه و تحليل نمود .

3. دورانديشي در امور

از ديگر اموريكه موجب بصيرت يافتن انسان مي شود آينده نگري و تدبير در مسائل و جريانات مي باشد حضرت علي عليه السلام فرموده اند : من استقبل الأمور أبصر (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57) هر كه از قبل پيش بيني كند و به پيشواز كارها برود (نسبت به امور دور انديشي كند) بينا گردد .

4. پيروي از عالمان وارسته

امام محمد باقر عليه السلام در وصف علماء رباني مي فرمايد: قال محمّد بن عليّ الباقر (ع )... العال م معه شمعهأ تز يل ظلمه الجهل و الحيره فكلّ من أضاءت له فخرج ب ها م ن حيره أو نجا ب ها م ن جهل .... )الحتجاج علي أهل اللجاج ج 1 ص17)

عالم مانند كسي است كه به همراه خود شمعي دارد كه بوسيله آن ظلمت جهل و حيرت از بين مي رود و هر كس كه به نور آن روشني يافت پس از حيرت خارج شده و از جهل نجات مي يابد .

5. رعايت ايمان و تقواي الهي

يكي ديگر از راهكارهاي عملي جهت دست يابي به بصيرت رعايت تقواي الهي مي باشد چرا كه خداوند متعال مي فرمايد :«ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا؛ اگر تقوا بورزيد خداوند قوه تشخيص و جداسازي حق از باطل به شما عنايت مي كند» (انفال، آيه 29). پرهيزگاري و انجام واجبات و پرهيز و دوري از محرمات، به انسان نورانيت و روشن بيني دروني مي بخشد به گونه اي كه انسان در پرتو آن مي تواند حق و باطل را از هم تشخيص دهد و به راحتي وسوسه هاي شيطاني را بشناسد و خود را از دام آن رهايي بخشد و قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: «ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذاهم مبصرون؛ پرهيزگاران هنگامي كه شيطاني پيرامون حريم آنها گردش كند متوجه مي گردند و بيدار و بصير مي باشند.»

6.عبرت گرفتن از مسائل گوناگون

اگر كسي بطور دائم از آنچه كه پيرامونش مي گذرد و يا در گذشته به وقوع پيوسته به ديده عبرت نگاه كند به راحتي مي تواند به نتيجه جريانات واقف شده و با بصيرتي كه پيدا مي كند از گرفتار شدن از هلاكت نجات پيدا كند.حضرت علي عليه السلام در اين خصوص فرموده اند : ف ي كلّ اعت بار است بصاأ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 472 ) در هر عبرت گرفتني بصيرتي است.و در بيان ديگري اين امر را منوت به دوام عبرت گرفتن دانسته اند و بيان دشته اند : دوام ال اعت بار يؤدّ ي لي ال است بصار (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 472(

7.ذكر و ياد الهي

از ديگر راههاي رسيدن به بصيرت ذكر و ياد الهي مي باشد حضرت علي عليه السلام فرموده اند: من ذكر اللّه استبصر (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص : 189) يعني هر كه ياد كند خدا را بصيرت يابد.

8. پيمودن مسير اهل بصيرت

به عنوان نمونه يكي از ويژگي هاي برجسته ياران امام حسين عليه السلام در جريان عاشورا بصيرت مي باشد .

بنا براين ما نيز مي توانيم با مطالعه زندگي اينگونه افراد ، ويژگي هايي كه موجب شد تا به اين صفت متصف شوند را پيدا كرده و با الگو قرار دادن رفتار آنها ما نيز در زمره اهل بصيرت قرار بگيريم .

راه دست يابي به بصيرت

چنان كه گفته شد براي دست يابي به بصيرتي چنين تاثيرگذار درشخص و جامعه ورفتارهاي فردي و اجتماعي، مي بايست ابزارهاي درست و مناسبي چون چشم و گوش و مانند آن را داشت، چنان كه لازم است از قلبي سالم و سليم بهره مند بود؛ زيرا اگر قلب آدمي، بيمار و داراي پرده هائي از شقاوت و قساوت و جهل و بي تقوايي باشد، هرگز نمي توان از اين قلب، اميد بصيرت و روشنگري داشت.

انسان براي اين كه به بصيرت و روشنگري واقعي برسد مي بايست با مهار نفس خود هرگونه پلشتي ها را از خود بزايد و تقواي فطري را پاس دارد. هنگامي كه تقواي فطري كه مقتضي پرهيز از هر پلشتي و پليدي چون دروغگويي و پيمان شكني و مانند آن است، در انساني وجود داشته باشد، آن گاه است كه هدايت الهي از طريق وحي و الهام در وي تأثيرگذار خواهد بود و اهل ايمان به خدا و پيامبر(ص) و قرآن مي شود و درهاي بصيرت بر روي وي گشوده مي شود و چشم و دلش به گونه اي ديگر به مسايل مي نگرد و تحليل و تبيين كرده و توصيه هايي را صادر مي كند.

از نظر قرآن بصيرت و روشنگري، بينش و نگرش درست و صحيحي است كه آدمي با اين امور مي تواند آن را به دست آورد؛ بنابراين كساني كه به وسيله اعضا و جوارح خويش تنها در انديشه پاسخ گويي به خواسته هاي نفساني هستند و يا پلشتي ها و پليدي ها براي آنان معنا و مفهومي ندارد، نمي توانند به بصيرتي دست يابند كه حقايق را بر آنان منكشف سازد و آنان را نسبت به كار درست از نادرست آگاه و هوشيار كند و قدرت تشخيص شان را افزايش دهد و در نهايت از كار نادرست باز دارد.

خداوند در آيه 203 سوره اعراف به ايمان به عنوان مهم ترين عامل دست يابي انسان به قدرت تشخيص حق از باطل و درست از نادرست يعني بصيرت اشاره مي كند و در ادامه در آيه 201 همين سوره تقوا را از مهم ترين عوامل تحقق بخش بصيرت و روشن دلي در آدمي برمي شمارد.

البته هرگز نمي توان نقش بينش را در نگرش ها و افكار و انديشه هاي آدمي ناديده گرفت. از اين رو خداوند پس از ايمان كه امري بينشي و نگرشي است به مسئله شناخت نسبت به آخرت و ايمان به آن در تحقق بصيرت آدمي اشاره مي كند و دنياگريزي و آخرت گرايي در افراد را عاملي مهم در تحقق بصيرت برمي شمارد. (ص آيات 54 و 64(

از ديگر علل و عواملي كه در اين مسئله مهم و اساسي است مي توان به عبرت گيري از مسايل جهان و هستي اشاره كرد. تأكيد خداوند برتوجه به آيات و نشانه هاي الهي از آن روست كه انسان با تحليل آن ها مي تواند نسبت ها را به درستي به دست آورد و در يك آزمون خطا و تصحيح، تجربيات بسيار مفيدي را در زمينه هاي مختلف كسب كند.

بسياري از مردم در يك فرآيند، به بصيرت دست مي يابند، زيرا بصيرت از اموري نيست كه ناگهان تحقق يابد، بلكه در يك فرآيند با علل و عوامل مختلف در انسان پديدار مي شود كه در اين ميان نمي توان نقش مهم نشانه ها و نشانه شناسي را ناديده گرفت. از اين رو توجه به آيات و نشانه هاي الهي در هستي از هر نوع و جنسي در آيات 2 و 12 سوره ذاريات و نيز آيات 6 تا 8 سوره ق مورد تأكيد قرار گرفته است.

انسان با تحليل دقيق داشته هاي خودشان كه از آن به آيات انفسي ياد مي شود و داده هاي بيروني كه از آن به آيات آفاقي ياد شده است، مي تواند اميدوار باشد كه به يك شناخت يقيني برسد.

هرچه تفكر و دقت در آيات انفسي و آفاقي و نشانه شناسي در انسان، قوي تر شود، دقت و تأمل و تحليل وي نيز افزايش مي يابد و يقين او از علم اليقين حصولي به عين اليقين شهودي و حق اليقين حضوري مي رسد. به اين معنا كه نهايت تفكر و انديشه در آيات انفسي و آفاقي، درك حضوري و دانش وجودي است كه ديگر اين دانش جزو ذات وي مي باشد.

بر اين اساس هر كسي بايد در مسايل زندگي از امور اجتماعي و سياسي خويش چنان دقت و توجه داشته باشد كه بتواند از راه نشانه ها، حقيقت را كشف و شهود كند و در ادامه با تقواي سياسي در مسير آن گام بردارد. كساني كه از هيچ نشانه كوچك و جزيي نمي گذرندو آن را در يك پازل دسته بندي مي كنند و در جاي مناسب قرار مي دهند، مي توانند در نهايت، تبيين درستي از مسئله بيابند و واقعيت امور پوشيده را بر خود آشكار سازند. گاه يك فتنه مي تواند اين پازل هايي كه در سايه روشن هاي ترديد قرارگرفته است آشكار سازد و تصويري روشن از حركات و اقدامات و رفتارهاي شخص و يا گروه ارائه دهد.

بارها ديده شده است كه اهل نفاق و كفر و شرك در اين فتنه ها خود را لو داده اند؛ زيرا گمان برده اند كه موفقيت را در دست دارند و چهره واقعي خويش را آشكار مي كنند و يا اين كه حركت و رفتاري را از خود بروز مي دهند كه مي تواند به عنوان متغير ربطي ميان تمامي پازل ها و قطعات پيشين، معنايي را القا و روشن سازد.به سخن ديگر، فتنه ها فرصت هاي شناختي براي بسياري از مردم نسبت به رهبران و نظريه پردازان و تصميم گيران اصلي است كه همواره با درايت و كياست معاويه اي و عمر و عاصي خواسته اند تا خود را مخفي و نهان كنند و انديشه ها و افكار پليد خود را از انظار دور دارند. در اين هنگام فتنه ها، همانند نوري در تاريكي، چهره واقعي خواص را نشان مي دهد و بطلان همه يا برخي كارها و رفتارهايشان را براي توده هاي مردم آشكار مي سازد.

بنابراين مهم ترين رفتاري كه از توده هاي مردم انتظار مي رود آن است كه در فتنه ها به نشانه ها توجه كنند، و با بهره گيري از اصول اساسي اسلام و قرآن، حق را از باطل باز شناسند و خواص و رجال سياسي كشور را براساس آن معيار به ارزيابي نشينند و در نهايت، راه خويش را از گمراهان و منافقان جدا سازند.

در داستان حضرت اميرمؤمنان(ع) در جنگ صفين و فتنه بزرگ آن برخي از اهل ترديد نمي دانستند كه حق با علي يا معاويه است؛ زيرا يك نشانه چون شهادت عمار به دست گروه باغي و طغيانگر، براي توده هاي مردم آشكار كرد كه معاويه بر باطل است. هر چند كه در آن زمان بسياري از لشكريان معاويه با توجيه عمر و عاص فريب خوردند، ولي زنگارهاي بسيار و پرده هاي استواري از دغل و تزوير و دروغ با شهادت عمار به عنوان يك نشانه فرو ريخت و از ميان برداشته شد و اهل حق توانستند راه خويش را دريابند.

در حقيقت هر نشانه اي در هر فتنه اي براي توده هاي مردم مي تواند به عنوان نشانه اي از درستي و نادرستي كس يا گروه و يا حكومتي باشد.

به هر حال داشتن بصيرت نيازمند اسباب و ابزارهاي مناسبي است كه قدرت تشخيص آدمي را نسبت به حق و باطل برانگيزد و به وي توانايي دهد تا پس از شناخت، نسبت به آن واكنش درست و مناسبي انجام دهد و همانند بلعم باعوراها و يا سامري ها عمل نكند و همراه فرعون و طاغوت در صف استكبار و كفر و باطل نايستد.

نتيجه گيري

اگرچه برخورداري از بصيرت در تمام عرصه هاي زندگي الزامي است، اما در برخي عرصه ها ضروري تر به نظر مي رسد. به همين دليل است كه رهبر معظم انقلاب از لزوم بصيرت در شناخت دشمن و ترفندهايش سخن گفته و يادآور شده اند كه در دوران ممزوج شدن حق و باطل بايد مراقب بود كه حق و باطل مشتبه نشوند و انجام هر حركت عمومي در وضعيت كنوني جهان براساس بصيرت باشد.

از نگاه ايشان حركت در جهان پيچيده امروز تنها با بصيرت امكان پذير است، چراكه ملت ها تنها با بصيرت مي توانند به حقوق خود دست يابند. شناخت موانع راه، شناخت راه هاي جلوگيري از موانع و شناخت راه براي برداشتن موانع نيز تنها با بصيرت ميسر خواهد بود. به همين دليل است كه رهبري انقلاب به بصيرت يافتن در هدف و وسيله به منظور تغيير رفتارها تأكيد دارند.

انتخابات، روشن كردن مرزهاي خودي از دشمن و دفاع از دين، بزنگاه هايي هستند كه از منظر رهبري بيش از هر زمان ديگري نياز به بصيرت دارند؛ البته ايشان انتخاب رهبر از سوي مجلس خبرگان رهبري، احقاق حقوق مردم در دستگاه قضايي و مناسك حج را نيز از اين دست بزنگاه ها مي دانند.

آنچنان كه پيروزي انقلاب اسلامي ايران از جمله ثمرات حاصل از بصيرت بوده، انتخاب نامزدهاي اصلح از سوي مردم در هر انتخاباتي اعم از رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي، مجلس خبرگان و... نيز تداوم بخش اين راه بوده است. به همين دليل است كه همواره رهبري انقلاب، مردم را به برخورداري از بصيرت در اين انتخاب ها توصيه مي كنند. ايشان فرمودند: «ملت ايران وقت انتخابات كه مي رسد، احتياج به بصيرت دارد. نگاه كند ببيند دشمن چه موضعي در قبال اين حركت عظيم مردمي گرفته است. مردم بايد حواس خود را جمع كنند تا درست تصميم بگيرند.»

واكنش مناسب مردم به تبليغات هسته اي و شكست دادن دشمن در تضعيف قوا و رابطه ملت با مسئولان نيز از ديگر ثمرات حاصل از بصيرت است كه رهبر معظم انقلاب در طول سخنراني هايشان بارها بر آن تأكيد كرده اند.

بنابراين اگر امروز سخنان رهبري را فهميديم و عمل كرديم و قدر ولايت را دانستيم، آنوقت مي توان گفت كه بصيرت پيدا كرده ايم.

 

نقش آموزه های دینی در پیشرفت اقتصادی

پايه‏هاي توسعه اقتصادي در اسلام

اسلام در توسعه اقتصادي مطلوبش از اركان و اصول عامّ توسعه -كه مورد توجه همه مكتب‏ها و رويكردها¬ست - غافل نبوده و بدان توجه لازم را داشته است. البتّه آن چه ممكن است محلّ بحث باشد، ميزان نقش و تأثير اين اصول و اركان شش گانه ذيل در مسير توسعه و اُفق حركت آن‏ها، براساس تعريف و هدف فرض شده براي توسعه، است. اين شش عنصر که پايه¬هاي توسعه اقتصادي‏ بوده و هر يك، جايگاهي در خور و نقشي مهم در اين جهت ايفا مي‏كند عبارتند از::

۱ – دانش

۲ - برنامه ريزي

۳ – كار

۴ – بازار

۵ – مصرف

۶ - دولت

 كلمات پيشوايان اين دين، آكنده از آموزش‏هاي پربار و سهمي گرانسنگ در باب اين اركان و نقش آن‏ها است كه اشاره‏اي هرچند كوتاه به هر يك از اين اركان و اصول مفيد و پر فايده است:

۱. دانش

اصلي¬ترين و مهم¬ترين ركن از اركان شش¬گانه توسعه، ركن دانش است.

در ادبيات توسعه اقتصادي، مرسوم است كه ارتباط ميان دانش و توسعه اقتصادي، در چهارچوب عناويني همچون «بهره‏وري از منابع انساني» و يا در محدوده «آموزش و رشد اقتصادي» بررسي گردد. از لحاظ تاريخي، ريشه اين بحث را در نيمه دوم قرن بيستم مي‏توان يافت كه خود، ناشي از مباحث مربوط به «منابع توليد» و «عوامل رشد درآمد ملّي» بوده است.

در نظر اقتصاددانان، عامل آموزش در اين روزگار، نه فقط از اين جهت كه ارزشي اخلاقي است، اهمّيت دارد، بلكه به آن دليل نيز مهم است كه از اركان توسعه اقتصادي است. اين نظريه تقريبا به حدّ اجماع رسيده است و كتابي را در زمينه توسعه اقتصادي نمي‏توان يافت كه با عناوين گوناگون، همچون «به كارگيري نيروها در زمينه آموزش و بهره وري از منابع انساني» به اين مسأله نپرداخته باشد. از جنبه عملي هم پيشينه كشورهاي جهان، نظام آموزش رايگان و اجباري را در سطح ابتدايي، و گاه سطوح بالاتر، جاري ساخته‏اند.

از اين گذشته، كشورهاي پيشرفته صنعتي، پاي را از مرحله آموزش رسمي فراتر نهاده و سالانه بودجه‏هاي سنگيني را به پژوهش‏ها و بررسي‏هاي جديد علمي اختصاص داده‏اند.

در مجموع مي‏توان گفت: «از تجربه كشورهاي پيشرفته، مي‏توان به اين حقيقت پي برد كه جوامعي كه به كيفيت نيروي انساني توجّه كرده و افرادي سالم، متخصّص، و با مهارت تربيت نموده‏اند، از جنبه‏هاي مختلف به پيشرفت دست يافته‏اند و از آن ميان، جوامعي كه به پژوهش‏هاي علمي و بررسي‏هاي كاربردي، به طور عام، و تحقيقات در علوم پايه، به شكل خاص، اهتمام ورزيده‏اند، در عرصه برابري نيروهاي سياسي و اقتصادي جهان، از جايگاهي برجسته و نقشي ممتاز برخوردار گشته‏اند»(۳۷).

 امروز، بيش از هر زمان ديگر، آشكار شده كه علم نقش اوّل را در رشد اقتصادي ايفا مي‏كند. در اين حقيقت هرگز نمي‏توان ترديد كرد، حال آن كه اسلام پيش از چهارده قرن قبل، آن را اعلان كرده بود. پيامبر مكرم اسلام صلي¬الله¬عليه¬وآله مي¬فرمايند:

 «خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ العِلمِ وَ شَرُّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ؛(۳۸)‏

خير دنيا و آخرت، با علم تأمين مي‏شود و شرّ دنيا و آخرت، آميخته با جهل است.»

 و در حديث گرانقدر ديگري مي¬فرمايند:

 «مَن عَمِلَ عَلي غَيرِ عِلمٍ كانَ ما يفسِدُ أكثَرَ مِمّا يصلِحُ؛(۳۹)

هر كس بر پايه‏اي جز دانش رفتار كند، بيش از آن كه اصلاح كند، فساد به بار مي‏آورد.»

چند نكته درباره نقش علم در رشد اقتصادي

هيچ كس نمي‏تواند درباره پيوند مثبت و سازنده ميان علم و پيشرفت اقتصادي ترديد به خود راه دهد؛ امّا با اين حال، نمي‏توان اين حقيقت مهم را انكار كرد كه چنين پيوندي كاملاً پيچيده و بسيار سخت است.(۴۰) براي سهولت بخشيدن به اين كار بس دشوار و هموار كردن راه سخت آن، بايد اين نكات را در نظر گرفت:

1) ضرورت ارتباط ميان ذخيره علمي و سرمايه فنّي: ذخيره علمي و معرفتي آن گاه مي‏تواند در رشد اقتصادي سهم داشته باشد كه به سرمايه فنّي تبديل گردد. در غير اين صورت، رشد علمي به تنهايي ارزش ندارد و نمي‏تواند در اين زمينه به دستاوردي نايل گردد. در كشورهاي پيشرفته، مؤسّسات پژوهشي و علمي متكفّل ايجاد اين پيوند هستند؛ زيرا هم به نيازهاي علمي واقفند و هم به تازه‏ترين دستاوردهاي دانش جديد آگاهي دارند و مي‏توانند رشد منسجمِ برخاسته از پيوند علم و صنعت را تأمين سازند.

2) ضرورت توازن ميان ذخاير علمي و مادّي: به ويژه در كشورهايي كه با تنگناي مالي مواجه هستند، ذخيره سازي علمي كاري ساده و كم بها نيست. بنا براين، هر گونه به كارگيري نيرو در زمينه آموزش و پيشرفت علمي، هم نيازمند سرمايه گذاري مادّي است و هم متوقّف به كند كردن جريان ذخيره سازي مادّي، در حالي كه سير رشد اقتصادي، علاوه بر نيروي انساني، نيازمند ذخاير و سرمايه‏هاي مادّي نيز هست. از اين رو، بايد جريان سرمايه گذاري در زمينه آموزش، بر خطّي همسو و متوازن با سرمايه گذاري مالي حركت كند، به گونه‏اي كه هر دو به شيوه‏اي منسجم پيش روند.

3) هماهنگ سازي دانش و فن با نيازهاي ملّي: كشورهايي كه سهمي پايين از رشد علمي دارند، مي‏كوشند تا علوم و فنون را از كشورهاي پيشرفته به سرزمين خود انتقال دهند تا به پيشرفت علمي دست يابند. بايد در نظر داشت كه اين انتقال به هدف اصلي خويش، يعني رشد اقتصادي پايدار، دست نخواهد يافت، مگر آن كه با تحوّل در بنيه علمي داخلي همراه گردد و پديده توليد علم را با نيازهاي داخلي هماهنگ سازد و آن را به رنگ و نشان وطني درآوَرد، به گونه‏اي كه توليد علم، پديده‏اي داخلي و متناسب با وضع همان سرزمين شود؛ وگرنه، صِرف انتقال و ذخيره سازي بخشي از معلومات بدون همراهي با تحوّل در بنيه علمي، نمي‏تواند به رشد اقتصادي كمك كند. در صورتي كه اين هماهنگي حاصل نشود، دانشمندان آن سرزمين نمي‏توانند آن چه را آموخته‏اند در عرصه عمل به كار گيرند و بدين سان، شكافي ميان آموزش و رشد پديد مي‏آيد و ارتباط لازم بين اين دو حاصل نمي‏گردد. به عكس، اين گونه آموزش مي‏تواند ذاتا ضدّ رشد باشد. يكي از بارزترين زيان‏هاي اين شيوه آموزشي، فرار مغزها و ذخيره‏هاي ارزشمند انساني به خارج است؛ ذخيره‏هايي كه با اموال و سرمايه محرومان و مستضعفان حاصل شده‏اند!

۲. برنامه ريزي

 افزون بر دانش، اسلام بر برنامه ريزي و نقش برجسته آن در رشد اقتصادي تأكيد ورزيده است. از نظرگاه اسلام، مديريت توانمند اگر با برنامه ريزي و طرّاحي صحيح همراه گردد، مي‏تواند فقر را از جامعه ريشه كن سازد.

 امام علي عليه¬السلام: «لا فَقرَ مَعَ حُسنِ تَدبيرٍ؛(۴۱)

اگر تدبير نيكو باشد، فقر وجود نخواهد داشت».

 چهره مقابل اين حقيقت نيز صادق است؛ يعني با برنامه‏ريزي نادرست، نمي‏توان توسعه اقتصادي را انتظار داشت؛ زيرا برنامه ريزي نادرست اقتصادي پيشاپيش عوامل اصلي بروز واپس ماندگي اقتصادي خودنمايي مي‏كند.

 امام علي عليه¬السلام: «سوءُ التَّدبيرِ مِفتاحُ الفَقرِ؛(۴۲)

برنامه ريزي نادرست، كليد فقر است». ‏

۳. كار

 دانش و برنامه ريزي، دو عنصري هستند كه با كار به ثمر مي‏نشينند و نتيجه مطلوب از آن دو برآورده مي‏شود. به همين دليل، اسلام بر عامل كار در چهارچوب توسعه اقتصادي، بسيار تأكيد ورزيده، به ويژه در فعّاليت‏هاي توليدي، و به طور اخص در كشاورزي، دامپروري، و صنعت.

در فرهنگ اسلامي، كار جايگاهي والا دارد، تا آن جا كه رسول خدا دست كارپيشه را گرفت و آن را بوسيد و فرمود:

 «هذِهِ يدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ أبَدا؛(۴۳)

اين، دستي است كه هرگز آتش به آن نمي‏رسد».

 نزد قلّه‏هاي رفيع كه پيامبران بزرگ خدا و جانشينان ارجمندشان در رأس آنهايند، كار عبادت محسوب مي‏شود و آنان، خود، پيشگامانِ تلاش‏هاي توليدي بوده‏اند. اين برگزيدگان، جامعه را از تنبلي، سستي، و مسؤوليت ناپذيري برحذر مي‏داشتند و يادآور مي‏شدند كه خداوند سبحان، كار را در نظام آفرينش، وسيله‏اي براي تأمين نيازهاي اقتصادي جامعه قرار داده(۴۴)، تا آن جا كه بدون آن، دعا نيز سودي ندارد.

 الكافي عن عمر بن يزيد: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام: رَجُلٌ قالَ: لَأَقعُدَنَّ في بَيتي ولاَُصَلِّينَّ ولَأَصومَنَّ ولَأَعبُدَنَّ رَبّي، فَأَمّا رِزقي فَسَيأتيني ! فَقالَ أبو عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام: هذا أحَدُ الثَّلاثَةِ الَّذينَ لا يستَجابُ لَهُم؛(۴۵)

الكافي از عمر بن يزيد: به امام صادق عليه‏السلام گفتم: «كسي مي‏گويد: "در خانه‏ام مي‏نشينم و نماز مي‏خوانم و روزه مي‏گزارم و پروردگارم را عبادت مي‏كنم؛ و روزي‏ام، خود، به سوي من مي‏آيد"»! امام صادق عليه‏السلام فرمود: «اين يكي از آن سه تن است كه دعاشان پذيرفته نمي‏شود».

۴. بازار

 بخشي مهم از مباحث مرتبط با توسعه اقتصادي در روايات اسلامي، مربوط به فعّاليت‏هاي بازار است. حتّي از پيامبر گرامي روايت شده است:

 «تِسعَةُ أعشارِ الرِّزقِ فِي التِّجارَةِ؛(۴۶)

نُه دهمِ روزي در بازرگاني است».

 افزون بر بيان اهمّيت بازرگاني و نقش برجسته آن در شكوفايي اقتصادي، اسلام آموزش‏ها و ضوابط و احكام استواري در زمينه تنظيم بازار و بهره‏گيري درست از فعّاليت‏هاي آن ارائه كرده است كه در مجال اندك ما نمي¬گنجد. ‏

۵. مصرف

 هر چند سرانه درآمد داخلي افزايش يابد، اگر مصرف درست تحقّق نيابد، توسعه مطلوب حاصل نخواهد شد. از بارزترين مباحث الگوي مصرف، لزوم توازن ميان درآمد و مصرف؛ مصرف به قدر نياز؛ رعايت اعتدال در مصرف و دوري از افراط و تفريط؛ و دوري جستن از اسراف و سختگيري است.(۴۷)

 امام زين العابدين عليه‏السلام: مِن أخلاقِ المُؤمِنِ: الإِنفاقُ عَلي قَدرِ الإِقتارِ، وَالتَّوَسُّعُ عَلي قَدرِ التَّوَسُّعِ...؛(۴۸)

از خوي‏هاي مؤمن است: بخشش به فراخور تنگ روزي و گشاده دستي به تناسب گشاده روزي....

 پيامبر خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله: لا مَنعَ ولا إسرافَ، ولا بُخلَ ولا إتلافَ؛(۴۹)

نه تنگ گرفتن [پسنديده] است و نه ريخت و پاش؛ نه تنگ چشمي و نه تباه كردنِ [اموال].

۶. دولت

 مسؤوليت‏هاي اصلي در ايجاد و تقويت مراكز پژوهشي علمي؛ پديد آوري مديريت‏هاي توانمند اقتصادي؛ فراهم آوردن كار؛ تنظيم فعّاليت‏هاي بازار؛ و گسترش الگوي سالم مصرف، بر دوش دولت است. دولت بايد از رهگذر وضع و اجراي قانون‏هاي مناسب، نظارت دقيق بر كار بخش خصوصي، و دخالت مستقيم در موارد ضرور، زمينه مناسب براي رشد اقتصادي را فراهم سازد؛ همان گونه كه مردم نيز وظيفه دارند در همه اين موارد، يار و پشتيبان دولت باشند.

در ضمن حديثي طولاني از امام رضا عليه‏السلام به جمله¬اي نغز و پر محتوا برمي¬خوريم كه در عين اختصار اهميت ركن دولت را ميرساند، ايشان مي¬فرمايند:

«...أنّا لا نَجِدُ فِرقَةً مِنَ الفِرَقِ ولا مِلَّةً مِنَ المِلَلِ بَقوا وعاشوا إلاّ بِقَيمٍ ورَئيسٍ؛(۵۰)

...از گروه‏ها و ملّت‏هايي كه پايداري و زندگاني داشته‏اند، هيچ يك را نمي‏يابيم كه كارگزار و پيشوايي نداشته باشد.»

 توجّه به دولت به مثابه يكي از اركان عملي توسعه اقتصادي، به معناي ناديده گرفتن نقش مردم نيست؛ بلكه از بررسي متون ديني و روايي درباره پنج ركن ديگر توسعه، روشن مي‏شود كه اسلام، براي مردم، و به طور خاص «بخش خصوصي»، نقش اساسي در توسعه اقتصادي قائل است. در كنار اين، اسلام بر آن است كه تحقّق اهداف رشد اقتصادي، از طريق شكوفايي استعدادهاي فطري انسان و بروز توانمندي‏هاي دروني او حاصل مي‏گردد. از اين رو، اسلام همه فعّاليت‏هاي اقتصادي مطلوب بخش خصوصي را به خود مردم واگذار كرده، مشروط به اين كه منجر به زيان‏هايي نشود كه ناشي از انحصار اين فعّاليت‏ها در دست بخش خصوصي است.

 البتّه اسلام، ضمن باور داشتن اين اركان براي توسعه اقتصادي، به آن‏ها اكتفا نمي‏ورزد و در جهان بيني خاصّ خود و تعريف ويژه‏اش براي توسعه و اهداف آن، اركان ديگري را نيز به آن‏ها مي‏افزايد و تحقّقِ پايه‏هاي ديگري را هم ضروري مي‏شمارد. در عين حال، آنچه مهم‏تر است، لزوم برطرف كردن موانع و درمانِ آفت‏هاي دستيابي به توسعه اقتصادي است.

با بررسي آموزه‏هاي ديني، مي¬توان راهبردهاي اصلي و چه بسا اختصاصي اسلام را در سه عنوان ذيل ارائه كرد: ‏

1) نقش ارزش‏هاي معنوي در توسعه اقتصادي

 پيش از بيان هرگونه توضيح درباره نقش امور معنوي در توسعه اقتصادي، اشاره به اين نكته ضرورت دارد كه در چهارچوب جهان‏بيني اسلامي، اعتقاد به تأثير معنويات در اقتصاد، مترادف با نفي سبب‏هاي مادّي نيست و از نقش اين سبب‏ها در اقتصاد نمي‏كاهد. مقصود آن است كه اسلام، افزون بر عوامل مادّي مؤثّر در توسعه، به عواملي ديگر نيز ايمان دارد كه در توسعه مؤثّرند، امّا ناشناخته مانده‏اند.

به بيان ديگر، اسلام شش ركن توسعه اقتصادي را باور دارد: دانش، مديريت، كار، تنظيم بازار، اتّكا به الگوي مصرف صحيح و مناسب، و برنامه ريزي هدفمند و درستِ دولت؛ همچنين اسلام اعتقاد دارد كه بايد تلاش كرد تا درآمد ناخالص ملّي افزايش يابد و سطح فنّي توليد بالا رود؛ نيز تنظيم برنامه‏هايي براي كاستن از ميزان فقر و تعديل ثروت در جامعه را ترغيب مي‏كند.

به برخي از تدابير اسلام براي توزيع عادلانه ثروت و كاستن از فقر، توجه كنيد:

يك. به خلاف نظام سرمايه‏داري كه توزيع عادلانه ثروت را در مرحله پس از توليد قرار مي‏دهد، اسلام بر آن است كه بايد از آغاز كوشيد تا نابرابري پديد نيايد. از اين رو، تدابيري اتّخاذ مي‏كند تا از نخست، زمينه بروز فقر ايجاد نشود. برخي از برنامه‏هاي اسلام در همين مسير طرّاحي شده، از جمله قرار دادن ثروت‏هاي طبيعي مانند معدن‏هاي مهم، منابع بزرگ آب، زمين‏هاي مرده، زمين‏هاي ستانده شده از كافران، و نظاير آن‏ها، در قلمرو مالكيت عمومي؛ با اين هدف: «كَي لاَ يكُونَ دُولَةَ بَينَ الْأَغْنِيآءِ مِنكُمْ؛(۵۱) تا ميان توانگرانتان دستگَردان نباشد».

2) اسلام بر احكامي تكيه دارد كه چگونگي كسب ثروت و روش توزيع آن ميان عوامل توليد را تعيين مي‏كنند، همچون: حرام بودن احتكار و ربا و فريبگري در معامله و مانند آن‏ها. هدف آن است كه دارايي‏هاي متراكم پديد نيايد و اختلاف فاحش طبقاتي بروز نكند.

3) ديگر بار از راه پرداخت حقوق شرعي، مانند خمس و زكات، به توزيع درآمدها و ثروت‏ها عنايت مي‏كند.

4) زمينه توزيع انتخابي و آزادانه درآمدها و ثروت‏ها را از طريق ياري ثروتمندان به فقيران، فراهم مي‏آورد.

5) از طريق انواع كفّاره‏ها، توزيع ثروت به سود فقيران را سامان مي‏بخشد

 با اين همه، اسلام معتقد است كه باورهاي درست ديني، اخلاق نيكو، و اعمال صالح نيز در توسعه اقتصادي نقش دارند.(۵۲) اين همان مفهوم حقيقي قائل بودن به نقش ايمان و معنويات در اقتصاد از ديدگاه اسلام است كه هرگز مرادف با ناديده انگاشتن عوامل مادّي و طبيعي نيست.

قرآن به همين حقيقت اشاره دارد و تصريح مي‏كند:

 «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَ الأَْرْضِ؛(۵۳)

و اگر مردم آبادي‏ها ايمان آورده و پرهيزگاري كرده بودند، هر آينه بركت‏ها از آسمان و زمين بر آنان مي‏گشاديم.»

 «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيكُم مِّدْرَارًا * وَ يمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا؛(۵۴)

از پروردگارتان آمرزش بخواهيد؛ كه او همواره آمرزگار است * تا آسمان را بر شما بارنده فرستد * و شما را به مال‏ها و پسران ياري كند و به شما بوستان‏ها دهد و برايتان جوي‏ها پديد آورد.»

 افزون بر آنچه گفته شد، از ديدگاه جهان‏بيني اسلامي، پايه‏هاي توسعه سازنده و پايدار در جامعه استوار نخواهد شد، مگر آن گاه كه با ارزش‏هاي اعتقادي و اخلاقي و علمي همراه گردد. در غير اين صورت، آفات توسعه، جامعه را به لرزه درآورده، اركان آن را آسيب خواهد زد. آفاتي چون: فخر فروشي با ثروت، زر اندوزي، مال پرستي و...(۵۵)

2) تاثير توسعه اقتصادي در تعالي معنوي

نكته ديگر كه بسيار اهمّيت دارد، آن است كه در ديدگاه اسلامي، نه تنها ارزش‏هاي معنوي بر جريان توسعه اقتصادي اثر مي‏نهند، بلكه عكس آن نيز صادق است. از نگاه اسلام در تكامل انسان و اجتماع، هيچگونه جدايي ميان تكامل معنوي و توسعه اقتصادي وجود ندارد؛ بلكه توسعه مادّي از بطن تكامل معنوي شكوفا مي‏گردد و خطّ سير تكامل معنوي نيز از ميانه توسعه مادّي عبور مي‏كند.

همان¬گونه که گذشت قرآن كريم تأكيد مي‏كند كه هرگاه ايمان در جامعه استقرار يابد و اركانش استوار گردد، بركت‏ها بر انسان فرو مي‏بارد و زمين سرچشمه نعمت مي‏شود تا آن‏گاه كه وجود انسان از خير سرشار مي‏گردد و جامعه در رفاه و آسايش اقتصادي افزون بر تصوّر، به سر مي‏برد. متون اسلامي آكنده از گفتار درباره نقش مثبت خصلت‏هاي پسنديده(۵۶)و عواملي همچون آمرزش خواهي، نماز، حج، و دعا(۵۷) در ايجاد رفاه مادّي و برقراري توسعه اقتصادي‏اند، در حالي كه اين امور در دايره ارزش‏هاي معنوي جاي دارند.

به نمونه¬هايي از رهنمودهاي معصومين عليهم¬السلام درباره تاثير خصلت¬هاي اخلاقي دقت كنيد:

 امام علي عليه‏السلام: في سَعَةِ الأَخلاقِ كُنوزُ الأَرزاقِ؛(۵۸)

گنج‏هاي روزي‏ها در گشاده‏خُلقي نهفته است.

 امام سجاد عليه‏السلام: القَولُ الحَسَنُ يثرِي المالَ، وينمِي الرِّزقَ، وينسِئُ فِي الأَجَلِ؛(۵۹)

گفتار نيك مال را مي‏افزايد، روزي را رشد مي‏دهد، و مرگ را به تأخير مي‏اندازد.

 امام علي عليه‏السلام: لَن يفتَقِرَ مَن زَهِدَ؛(۶۰)

هر كه پارسايي پيشه كند، فقير نگردد.

 امام علي عليه‏السلام: شُكرُ المُنعِمِ يزيدُ فِي الرِّزقِ؛(۶۱)

سپاس گزاري از نعمت بخش، روزي را مي‏افزايد.

 همچنين اشاره به كلمات جالب توجه معصومين عليهم¬السلام، درباره نقش عبادات در رفاه مادي، خالي از فايده نيست.

 پيامبر خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله: أكثِرُوا الاِستِغفارَ؛ فَإِنَّهُ يجلِبُ الرِّزقَ؛(۶۲)

فراوان آمرزش خواهيد؛ كه مايه جلب روزي است.

 امام صادق عليه‏السلام: لا تَترُكوا رَكعَتَينِ بَعدَ العِشاءِ الآخِرَةِ؛ فَإِنَّها مَجلَبَةٌ لِلرِّزقِ؛(۶۳)

دو ركعتِ پس از نماز عشا را ترك مكنيد؛ كه آن جلب كننده روزي است.

 امام صادق عليه‏السلام: صَلاةُ اللَّيلِ تَجلِبُ الرِّزقَ؛(۶۴)

نماز شب روزي را جلب كند.

 امام صادق عليه‏السلام: پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده است: «ألا أدُلُّكُم عَلي سِلاحٍ ينجيكُم مِن أعدائِكُم ويدِرُّ أرزاقَكُم ؟ قالوا: بَلي. قالَ: تَدعونَ رَبَّكُم بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ؛ فَإِنَّ سِلاحَ المُؤمِنِ الدُّعاءُ؛(۶۵)

آيا رهنمودتان ندهم به سلاحي كه شما را از دشمنانتان رهايي بخشد و روزي‏هاتان را فراوان سازد؟ گفتند: آري. فرمود: پروردگارتان را شب و روز بخوانيد؛ كه سلاح مؤمن دعا است.

 از ديگر سو، مي‏نگريم كه اسلام رفاه اقتصادي را ياورِ تقوا و افزاينده اجر معنوي مي‏داند؛ همان گونه كه از اين منظر، رفاه اقتصادي مي‏تواند زمينه شكوفايي و بالندگي ارزش‏هاي والاي انساني باشد.(۶۶)

از اين جهت است كه اسلام ارزشي بالا براي فعّاليت سالم اقتصادي قائل است، تا آن جا كه از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله روايت شده است:

 «العِبادَةُ عَشَرَةُ أجزاءٍ، تِسعَةُ أجزاءٍ في طَلَبِ الحَلالِ؛(۶۷)

عبادت ده بخش است؛ نُه بخش آن، جُستن روزي حلال است».

 اين سخن، از حقيقتي پرده برمي‏دارد كه آشكارا مي‏گويد: هرگاه اهداف اقتصادي در مسيري صحيح تنظيم گردند و سازندگي انسان را نشانه روند، اهداف معنوي او هم تا حدّي بالا تأمين مي‏گردند.

از همين اشاره كه به نقش ارزش‏ها در توسعه شد، مي‏توان دريافت كه نبود ارزش‏ها، در واپس‏ماندگي و دست نيافتن به توسعه، نقشي سلبي دارد. در كوتاه سخن، از منظر اسلام، عواملي ديگر علاوه بر موانع و دشواري‏هاي مادّي، به عقب ماندگي مي‏انجامند. باورهاي نادرست، اخلاق ناسالم، و اعمال ناشايست از جمله عوامل عقب ماندگي و آفتِ دستيابي به توسعه‏اند. پس همان گونه كه توسعه در تكامل معنوي انسان نقش دارد، عكس آن نيز صادق است و عقب ماندگي احيانا ريشه در انحطاط معنوي دارد.

3) تأمين نيازهاي اصلي نيازمندان

اگر جامعه انساني بتواند روش و برنامه اسلامي در توسعه همه جانبه را عملي كند، فقر از اجتماع بشري رخت بر مي‏بندد و ريشه كن مي‏شود. اين همان تصوير تابناكي است كه پيشوايان و رهبران اسلام در سايه توسعه نويد داده شده، براي روزي از روزهاي بشر ترسيم كرده‏اند.

آري؛ در اجتماع موعود اسلامي، انسان در جست و جوي نيازمندي برمي آيد تا به وي كمك كند، امّا او را نمي‏يابد.(۶۸) امّا ضمن انتظار كشيدن براي رسيدن جامعه به چنان سطحي، يكي از اهداف اقتصاد اسلامي، تأمين نيازهاي اساسي نيازمندان و محتاجان است، به گونه‏اي كه از طريق آن، هر يك از افراد جامعه به زندگي كرامت مندانه‏اي دست يابد. اين مهم، نه تنها يكي از اهداف اقتصادي است، بلكه از عناصر اصلي در فرايند توسعه به شمار مي‏آيد.

در ديدگاه اسلامي، اگر مردم به اداي حقوق مالي خود بپردازند نياز همه نيازمندان تأمين مي‏شود، تا آن جا كه ديگر فقيري باقي نمي‏ماند. امام صادق عليه‏السلام به همين مطلب اشاره فرموده است:

 «لَو أخرَجَ النّاسُ زَكاةَ أموالِهِم مَا احتاجَ أحَدٌ؛(۶۹)

اگر مردم زكات اموالشان را بپردازند، هيچ كس نيازمند نخواهد بود».

 همين حقيقت با مضاميني ديگر در بيان ديگر آن بزرگوار به چشم مي‏خورد:

 «و إِنَّ النّاسَ مَا افتَقَروا ولاَ احتاجُوا وَلا جاعُوا ولا عَروا إلاّ بِذُنوبِ الأَغنياءِ؛(۷۰)

 همانا مردم به فقر و احتياج و گرسنگي و برهنگي دچار نشده‏اند، مگر از رهگذرِ گناهان ثروتمندان».

 در اين ميان، سخني ديگر از امام اميرالمؤمنين عليه‏السلام به چشم مي‏خورد كه در آن آمده است:

 «إنَّ اللّه‏َ سُبحانَهُ فَرَضَ في أموالِ الأَغنِياءِ أقواتَ الفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقيرٌ إلاّ بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِي، وَاللّه‏ُ تَعالي سائِلُهُم عَن ذلِكَ؛(۷۱)

همانا خداوند سبحان، خوراك فقيران را در دارايي ثروتمندان واجب فرموده است. پس هيچ فقيري گرسنه نمانده، مگر به دليل آن كه ثروتمندي از حقّ او بهره‏مند شده؛ و خداوند والا ايشان را بدين جهت بازخواست خواهد كرد».

 مي‏توان گفت كه اين احاديث، خود، برگرفته از سخن پيامبرند كه فرمود:

 «لَو عَلِمَ اللّه‏ُ أنَّ زَكاةَ الأَغنِياءِ لا تَكفي الفُقَراءَ لَأَخرَجَ مِن غَيرِ زَكاتِهِم ما يقويهِم، فإِذا جاعَ الفُقَراءُ فَبِظُلمِ الأَغنِياءِ لَهُم؛(۷۲)

اگر خداوند مي‏دانست كه زكاتِ ثروتمندان پاسخگوي نياز فقيران نيست، از غيرِ زكات آنان به تأمين نياز ايشان مي‏پرداخت. پس اگر فقيران گرسنه مانند، به دليل ستمِ ثروتمندان به ايشان است».

 در پي، چند روايت ديگر مي‏آيد كه دلالت مي‏كند اداي حقوق مالي، علاوه بر تأمين نيازهاي نيازمندان، ابزار توسعه اقتصادي نيز هست:

 رسول خدا صلي¬الله¬عليه¬و¬آله: «إذا أرَدتَ أن يثري مالُكَ فَزَكِّه؛(۷۳)

اگر خواستي مالت افزون گردد، زكات آن را بپرداز».

 امام علي عليه‏السلام: «فَرَضَ اللّه‏ُ... الزَّكاةَ تَسبيبا لِلرِّزقِ؛(۷۴)

خداوند زكات را واجب فرموده است... تا زمينه ساز افزايشِ روزي باشد».

 امام موسي كاظم عليه‏السلام: «إنَّ اللّه‏َ عز و جل وَضَعَ الزَّكاةَ قوتا لِلفُقَراءِ، وتَوفيرا لِأَموالِكُم؛(۷۵)

همانا خداوند زكات را خوراك فقيران و مايه افزايش دارايي شما قرار داده است».

 به عكس، در اسلام، تأمين نكردن نيازهاي نيازمندان از موانع اساسي در مسير توسعه اقتصادي و شكوفايي معيشتي تلقّي مي‏شود. امام باقر عليه‏السلام مي¬فرمايد: در نوشته رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله چنين يافتيم:

«إذا مَنَعُوا الزَّكاةَ مَنَعَتِ الأَرضُ بَرَكَتَها مِنَ الزَّرعِ وَالثِّمارِ وَالمَعادِنِ كُلِّها؛(۷۶)

هر گاه مردم زكات نپردازند، زمين بركت‏هاي خود، همچون كشت و ميوه و معدن را، يكسره، از ايشان باز مي‏دارد». 

  ویژگی های اقتصاد اسلامی:

روش اقتصادی اسلام بر چند اصول مهم استوار است و به کمک همین اصول از اقتصاد سرمایه داری و سوسیالیستی متمایز می گردد:

اعتقاد به مالکیت خصوصی و عمومی: بر خلاف نظام اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی در اسلام انواع مختلف مالکیت همزمان و با هم قابل قبول است . زیرا از دیدگاه اسلام مالکیت خصوصی ، عمومی و دولتی قابل پذیرش و معتبر است.

 عدالت اجتماعی: عدالت اجتماعی از نظر اقتصاد اسلامی با تامین زندگی متوسط اجتماعی برای فقر او جلوگیری از انباشته شدن بیش از حد ثروت در دست اغنیاء تحقق می یابد.

نظام توزیع ثروت در اسلام به نحوی پی ریزی شده است که قادر است عدالت اجتماعی را در جامعه پیاده نماید. در اولین خطبه رسول اکرم (ص) پس از تشکیل حکومت اسلامی مطالبی آمده است که اهتمام اسلام به عدالت اجتماعی را نشان می دهد. رسول اکرم (ص) در آن خطبه مردم را به انفاق تشویق می فرماید و لو به اندازه نصف خرما باشد و سپس بین انصار و مهاجرین عقد اخوت برقرار می نماید.   اقتصاد اسلامی را به این دلیل ، اقتصادی واقع گرا می دانیم که اهداف آن با فطرت و طبیعت آدمی سازگار است به گونه ای که آدمی بدون اکراه و اجبار آن را می پذیرد. رمان ها و اهداف اقتصاد اسلامی ، اموری قابل تحقق و واقعی هستند، در نتیجه صرفا به راهنمایی و نصیحت بسنده نمی کند و در تمام مراحل برای تحقق اهداف خویش تدابیر عملی اندیشیده است.

اخلاق گرایی اقتصاد اسلامی نیز از آن جا آشکار می شود که بر خلاف نظام اقتصادی مارکسیستی که ابزار تولید را تعیین کننده اهداف اقتصادی می داند، اهداف اقتصادی اسلام آمیزه ای از عوامل مادی و معنوی است یعنی اقتصاد اسلامی در راستای تحقق ارزشهای اخلاقی گام بر می دارد . ارزشهایی که برای حیات یک جامعه ضرورت دارد. بر این اساس پاره ای از مالیات ها و حقوق مالی در اسلام جزء عبادات محسوب می شود و مسلمانان به انگیزه جلب رضایت خداوند به پرداخت آن مبادرت می نمایند. اما این نکته که اقتصاد اسلامی یک نظام اقتصادی دانش مدارا است و جایگاه ویژه ای برای دانش و دانشمندان در نظر گرفته ، مطلبی است که نیازمند توضیح و تبیین می باشد.

اصولا دین اسلام توجه ویژه ای به دانش اندوزی و علم آموزی دارد. اولین آیاتی که بر پیامبر (ص) نازل شد با خواندن و تعلیم و تعلم دانش آغاز گردید. قرآن کریم مقامی بسیار رفیع برای دانشمندان قائل است در سوره مجادله می فرماید: (( یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اتو العلم درجات((. تا خدا رتبه کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمند بر حسب درجات بلند گرداند.

تاکید و تشویق اسلام به کسب علم و دانش تا آن جاست که امام سجاد(ع) می فرماید: اگر می دانستید که با تحصیل علم و دانش به چه سعادتی می رسید به دنبال آن می رفتید هر چند خون شما در این راه ریخته شود یا لازم باشد که به دریاها وارد شوید و اقیانوس ها را بپیمایید.

نکته دیگر این که تاکید اسلام به علم آموزی منحصر علوم دینی نیست بلکه تابع نوع و میزان نیاز جامعه اسلامی است. زیرا اسلام یک دین جهانی است و خواهان جامعه و حکومتی است که از هر جهت مستقل و بی نیاز از بیگانگان باشد و تلاش علمی برای استقلال در زمینه های صنعتی، پزشکی ، مهندسی و ... ربطی به علم دین ندارد.

چند نمونه از سرچشمه توسعه

«حضرت آدم علیه السلام اولین شخصی بود كه به تعلیم خداوند به كشاورزی و كشت گندم دست زد و هابیل، فرزند صالح او، این كار را توسعه داد))

سایر انبیا در هزاره اول این كار را ادامه دادند تا این كه نوبت به حضرت نبیط یكی از فرزندزادگان حضرت نوح كه فردی صالح بود، رسید. وی كشاورزی را به طور گسترده ای توسعه داد و علاوه بر زراعت به كشت درخت و ساختن نهرها و جاری كردن آبها دست زد و صنعت باغداری و آبیاری را پدید آورد این آغاز توسعه دو صنعت آبیاری و باغداری بود كه تا امروز ادامه یافته است.

«حضرت داوود علیه السلام نخستین فردی است كه به تعلیم خداوند، صنعت ریخته گری در فلزات را ابداع نمود. آن حضرت استفاده از فلزات را از حالت بسیط خارج كرد و از طریق ذوب فلزات و ریخته گری به تجارت فراوردهای آن پرداخته است))

«پیشكسوت صنعت دامداری، انبیا الهی بوده اند، كما این كه اولین كسی كه توسعه شهری و اجتماعی و تقسیم جمعیت را ابداع نمود و بدان همت گمارد، حضرت نوح علیه السلام و سپس حضرت فالغ، یكی از پیامبران پس از هزاره اول، بود

فن تجارت به وسیله انبیا علیهم السلام پدید آمد و در اثر تعلیم و توصیه آنان به اصحاب خود، توسعه پیدا كرده است.

در سایر ابعاد توسعه مانند توسعه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی... نشانه ها و قراین دقیق و متقن تاریخی در دست است كه انبیا الهی و دین اسلام منشأ آنها بوده اند.

با تحلیل دقیق و بررسی ابعاد مختلف سه امر مزبور (آباد كردن زمین، تمكن بخشیدن و اسلام بستر بار آمدن سرمایه ها) در می یابیم كه توسعه اقتصادی از اهداف پیامبران و قسمتی از تعالیم اسلامی است كه جزء وظایف جامعه اسلامی اعم از افراد و حكومت آن است.

 استنماء، استثمار و استصلاح سه بعد توسعه اقتصادی و عین دینداری و مروت

از وظایف و تكالیف مهم در اسلام، اصلاح، ازدیاد اموال و پرهیز از تضییع (هدر دادن) سرمایه هاست. از طرف دیگر به كسانی كه به تباه كردن اموال می پردازند عناوینی چون مسرف، مبذر، مترف و خائن داده است و همگی را ظالم و مستحق عقوبت دانسته است.

از طرف دیگر به سه امر استنماء زمین و استثمار اموال و استصلاح دارایی و سرمایه تصریح كرده و آن را عین مروت دانسته و اعلام داشته است كه هر كس مروت ندارد، دین ندارد

به بیان دیگر استنماء زمین و استثمار اموال و استصلاح سرمایه ها را عین دینداری تلقی كرده است و از آنجا كه این سه امر از ابعاد توسعه اقتصادی است، می توان گفت: توسعه اقتصادی عین مروت و دینداری است

ـ توصیه به احیاء و حیازت، توصیه به توسعه اقتصادی

احیاء و حیازت مباهات و بهره وری از زمین، جایگاه مهمی در اقتصاد اسلامی دارد و به شدت به آن توصیه شده است تا آنجا كه قسمتی از فقه را تشكیل داده است

آیات قرآن به صورت دستور به بهره وری از زمین، اشاره كرده است مانند:

۱ـ «یا أَیُّهَا النّاسُ كُلُوا مِمّا فِی الأَْرْضِ حَلالاً طَیِّباً یعنی: ای مردم، آنچه در زمین است، حلال و پاكیزه را بخورید.

۲ـ «كُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ یعنی: و دستور دادیم كه از این روزی حلال و پاكیزه كه نصیبتان كردیم، تناول كنید.

۳ـ «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الأَْرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ یعنی: او آن خدایی است كه زمین را برای شما نرم و هموار گردانید. پس شما در پست و بلندیهای آن حركت كنید و روزی او خورید و شكرش گویید كه بازگشت خلق به سوی اوست.

۴ـ «نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ رِزْقاً لِلْعِبادِ

مفسران و فقها در این كه امر «كلوا» در سه آیه اول برای وجوب است یا استحباب، اختلاف نظر دارند. برخی حمل بر وجوب و برخی حمل بر استحباب كرده اند. ما در اینجا وارد بحث تخصصی فقهی و تفسیری نمی شویم؛ چرا كه اگر آیه را حمل بر استحباب هم كنیم كه بیشتر فقها و مفسران نیز بر این نظر هستندباز به بحث و مقصود ما لطمه وارد نمی شود.

در سه آیه اول، قرآن اشاره می كند كه شایسته است كه از آنچه در روی زمین و زیرزمین می روید، بخورید (بهره برداری كنید). بدون شك این توصیه مؤكد، شامل تمام سرمایه های خدادادی در روی زمین، جنگلها، مراتع، معادن و ذخایر دریایی می شود.

در آیه چهارم در واقع امر به مهار آبهای زیرزمینی، جاری بر روی زمین و آب باران و احیاء زمین از طریق كشاورزی و باغداری می نماید. تمام این امور، امروزه در قالب بحث توسعه اقتصادی مطرح و قابل بررسی و مطالعه است. بنابراین می توان ادعا كرد این قبیل آیات و روایات در تعالیم اسلامی در واقع امر به برخی از ابعاد مهم توسعه اقتصادی است.

ـ خمس و زكات نتیجه توسعه اقتصادی

خمس و زكات دو نهاد فقهی بسیار مهم فرهنگ اسلامی است كه در قرآن و روایات بدان تصریح شده و از ضروریات دین اسلام است و به هیچ عنوان، مالیاتی جز این دو، در تعالیم اسلامی بدین صورت تصریح و تأكید نشده است. به طور كلی، راه جبران درماندگیهای اقتصادی افراد و چالشهای حكومت اسلامی و از مهمترین راه های درآمد امام مسلمانها و حكومت، خمس و زكات دانسته شده است و با وجود كفایت آن، راه اخذ سایر مالیاتها بر حكومت اسلامی بسته شده است.

بنابراین، اسلام در مرحله اول و از باب احكام اولیه، اقدام به اخذ خمس و زكات می كند و چنانچه برای چالشهای اقتصادی دولت و ملت كفایت نكرد، راه اخذ سایر مالیاتها را از باب ضرورت و احكام حكومتی، باز می نماید. از این رو، نظام اقتصادی اسلامی مطلوب این است كه سایر راه های اخذ مالیات بسته و منحصر در خمس و زكات شود؛ چرا كه این دو نهاد هم جنبه اصلاح و بهبود وضع اقتصادی جامعه و افراد را دارند و هم دارای بعد معنوی و سازندگی دینی و تقرب به خداوند متعال هستند، بر خلاف سایر مالیاتها كه نه تنها دارای بعد دوم نیستند؛ بلكه ممكن است مخرب این بعد هم باشند.

 فلسفه مال در اسلام هدایتگر به سوی توسعه اقتصادی

در فرهنگ اسلامی نگرش خاصی نسبت به اموال و سرمایه های اشخاص وجود دارد. بر اساس همین بینش می توان به یكی از جهات ممتاز فرهنگ اسلامی در بعد اقتصادی آن از سایر نظامهای اقتصادی پرداخت.

نگرش نظام اقتصاد اسلامی به اموال را می توان از مجموع نكات زیر به دست آورد و ترسیم نمود.

▪ اول: مالكیت، یك امر اعتباری نسبت به صاحبان سرمایه تلقی می شود و مالك حقیقی اموال، خداوند متعال و كسانی هستند كه ولایت خداوند به آنان تفویض شده است (پیامبر صلی الله علیه و آله ، معصومین، ولی فقیه). از این رو، اینها نسبت به صاحب مال، اولی به تصرف هستند و چنانچه لازم دیدند یا ضرورت ایجاب كرد، اولویت مزبور را اعمال می كنند.

▪دوم: در محدوده همین مالكیت اعتباری، اشخاص بر اموال خود سلطنت دارند و بر اساس احكام اولیه اسلام و طبق قاعده فقهی «الناس مسلطون علی اموالهم» بر اساس اراده آزاد می توانند در اموال خود هر نوع تصرفی بنمایند

▪سوم: سلطه اشخاص بر اموال طبق احكام اولیه، احكام ثانویه، ضرورت و احكام حكومتی دارای یك سلسله محدودیتهاست كه برخی مربوط به حقوق خداوند، برخی مربوط به حقوق سایر انسانها و برخی متأثر از حقوق حكومت اسلامی و امام مسلمانان است

▪چهارم: فلسفه اساسی اموال اشخاص قیام و استقلال جامعه اسلامی است كه به نوبه خود از عوامل محدودكننده اراده اشخاص در تصرف اموال است  

▪پنجم: اشخاص سفیه، صغیر، مجنون مصادیق روشن اشخاصی هستند كه نمی توانند اموال خود را در جهت قیام و استقلال جامعه به كار گیرند. از این جهت، حق تصرف در اموال خود را ندارند و به عنوان محجور شناخته می شوند.(۵۱) از این رو، حاكم اسلامی یا ولی قهری موظف است اموال آنان را در اختیار گیرد و در جهت مصالح فرد كه آن هم باید در جهت مصالح كلی اجتماع باشد، به جریان اندازد.

با توجه به این پنج ویژگی روشن می گردد كه در نظام اقتصاد اسلامی، استقلال و قیام جامعه و امت اسلامی اصل مهمی است و آنچه مانع تحقق این امر است و آن را نقض می كند، باید توسط حكومت اسلامی مرتفع گردد و فرض اعتبار مالكیت برای اشخاص بر اساس همین اصل و در جهت نیل به آن است. همانگونه كه اساس محدودیت اراده اشخاص در تصرف اموال خود نیز همین اصل است. بدون تردید هدف مهم توسعه اقتصادی نیز نیل به همین هدف است. از این رو، می توان استنباط نمود كه توسعه اقتصادی از وظایف مهم اشخاص و حكومت اسلامی است.

نكته قابل ذكر و شایان توجه این است كه با عنایت به نگرش خاص فرهنگ اسلامی به اموال و بحثی كه در مسأله رشد گذشت، عنصر مهم توسعه اقتصادی، انسان رشید و جامعه و حكومت رشد یافته است و حكومت باید ملاك مزبور را در ارائه مسؤولیتها و تفویض اختیارات به اشخاص، به خصوص در مدیریتهای اقتصادی لحاظ كند و آن را اساس قرار دهد.

 توسعه اقتصادی تكلیفی در جهت نفی سبیل كفار بر مسلمین

یكی از امور مسلم، بلكه ضروری دین اسلام، نفی سبیل و قطع راه های سلطه كفار و اجانب بر مسلمانان و جامعه اسلامی است. این تكلیف در قرآن به صورت خبر آمده است: «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِینَ عَلَی الْمُوءْمِنِینَ سَبِیلاً»(۵۲) نه به شكل جمله انشایی و امری.

در جای خود در اصول فقه ثابت شده كه این گونه واجبات با اهمیت تر و مورد تأكید بیشتر شارع هستند. خداوند متعال در این آیه فرموده است كه كفار راهی برای سلطه بر مسلمانان و جوامع اسلامی ندارند. اگر این آیه را به عنوان خبر تلقی كنیم از آن كذب لازم می آید و تعالی الله عن ذلك. از این جهت، باید آیه را حمل بر جمله انشایی و امر نموده و قایل شویم به این كه خداوند از این بیان می خواسته است یك تكلیف و امر مؤكد بر مسلمانان و حكومت اسلامی را بیان نماید كه آنان باید تمام راه های تسلط كفار بر خود و جامعه خود را قطع و سد نمایند.

این امر آن قدر مورد تأكید خداوند است كه تحقق آن به وسیله مسلمانان، مفروغ عنه گرفته شده و به صورت یك خبر القا شده است.

فقها این اصل ركین فرهنگ اسلامی را به صورت یك قاعده مهم فقهی در آورده اند و تحت عنوان «نفی سبیل» درباره آن و از جزئیات آن بحث می كنند و مبنای استنباط و اجتهاد بسیاری از احكام فرعی در موضوعات مختلفی در باب معاملات، روابط بین مسلم و غیرمسلم، اجرای حدود و مجازاتها... قرار داده اند.

جریان این قاعده در باب معاملات و مسائل اقتصادی دو ویژگی مهم نظام اقتصاد اسلامی را به دست می دهد، اول: استقلال اقتصادی نظام اسلامی و دوم: برتری نظام اقتصادی اسلام بر سایر نظامها.

متأسفانه كشورهای اسلامی به خاطر عقب ماندگی از آیات قرآن و تعالیم اسلام هنوز نتوانسته اند این دو ویژگی را برای نظام اقتصادی خود دست و پا كنند.

بدون شك اقتصاد جوامع اسلامی یكی از راه های نفوذ و سلطه كفار است. از این رو، استقلال و برتری اقتصادی جامعه اسلامی یكی از مهمترین راه های نفی سبیل و قطع كانال نفوذ و سلطه كفار بر مسلمین است. آنچه مسلم است استقلال و برتری اقتصادی در گرو توسعه اقتصادی و برخورداری از نظام اقتصادی سالم و رو به رشد اسلامی است.

بر این اساس از قاعده نفی سبیل وجوب توسعه اقتصادی در جوامع اسلامی بر مسلمانان و حكومت اسلامی استنباط می گردد.

توسعه اقتصادی ناشی از دریافت امانت الهی

با تحلیلی از مسؤولیت انسان كه ناشی از دریافت امانت الهی است(۵۵)، می یابیم كه اولاً امنیت اقتصادی یكی از بسترهای مهم حفظ و بهره برداری از امانت الهی است. اگر چه تعداد كمی از انسانهای الهی در خروج از خسران و از كف دادن سرمایه معنوی و خیانت در امانت الهی از این قید هم آزادند؛ اما غالب انسانها در سایه امنیت اقتصادی از خسران خارج شده و ایمان خود را حفظ و به عمل صالح، توصیه به حق و توصیه به صبر می پردازند:

«إِنَّ الإِْنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»(۵۶)

و چنانچه چنین امنیتی وجود نداشته باشد، ایمان كه اولین عنصر حفظ امانت الهی است را از دست می دهند «كاد الفقران یكون كفرا

ثانیا قسمت مهمی از مسؤولیت انسان كه با دریافت امانت الهی «إِنّا عَرَضْنَا الأَْمانَهَٔ»(۵۸) برای او ایجاد شده در خصوص طبیعت و مواهب آن است. وی باید طبیعت و مواهب آن را به چنگ آورد و در بستر قوانین اسلام به جریان اندازد و آنها را به مقصود اعلای خود برساند.

عشق طبیعت و موجوداتی غیر از انسان به خدا و نیل به سوی كمال مطلق، مقوله ای است كه از گنجایش این نوشتار خارج است؛ اما واسطه نیل و وصول طبیعت و موجودات به كمال مطلق، انسان است كه در پرتو دریافت امانت الهی این نقش را به انسان داده اند. همین واسطه گری مسؤولیت خطیر انسان در رابطه با طبیعت است كه فردای قیامت از آن مسؤولیت مورد سؤال قرار خواهد گرفت.

این قسمت از مسؤولیت انسان زمانی تحقق پیدا خواهد كرد كه در جامعه، اقتصاد سالم و رو به توسعه حاكم باشد تا بتوانند در آن نظام اقتصادی، آنچه در زمین و خارج از زمین به دست می آورند را با دست دیگر در جریانی سالم، برای خود و جامعه بهره گیری كنند و در نهایت آنها را به مقصد آفرینش برسانند و چنانچه لازمه این مسؤولیت پدید آوردن اقتصاد سالم و رو به توسعه باشد، به ناگزیر باید آن را به وجود آورد و وظیفه حكومت است كه در این جهت اقدام نماید.

  نتیجه گیری

۱ـ اسلام و دين  خواستار انسان و جامعه رشید است. رشد مورد نظر اسلام در زمینه سرمایه های مادی همان توسعه اقتصادی است كه انسان و جامعه رشید در مسیر آن قرار دارند.

۲ـ پیام نهفته در دستور مؤكد خداوند به تسخیر زمین و آسمان، داشتن اقتصاد رو به توسعه است.

۳ـ دين  به دنبال آباد كردن دنیا و تمكن بخشیدن به امت خود  است و محل به بار آمدن نعمتها معرفی شده است. لازمه چنین هدفی توسعه اقتصادی است.

۴ـ نفی سبیل و قطع راه های سلطه كفار بر جامعه اسلامی از مهمترین واجبات الهی بر افراد جامعه اسلامی است. لازمه انجام این تكلیف برخورداری از توسعه اقتصادی است.

۵ـ جهت گیری اساسی بسیاری از احكام شرعی مانند استحباب، اصلاح و ازدیاد مال، آبادانی و احیاء موات، حیازت مباحات، حرمت تضیع اموال به سوی توسعه اقتصادی است.

۶ـ خمس و زكات در اسلام دو مالیاتی است كه علاوه بر جهت گیری مالی دارای جهت گیری معنوی هم بوده و بر پایه توسعه اقتصادی استوار شده است.

۷ـ فلسفه مال در اسلام قیام و استواری جامعه اسلامی است و این فلسفه زمانی تحقق پیدا می كند كه جامعه اسلامی همواره دارای اقتصادی رو به توسعه باشد.

۸ـ یكی از مسؤولیتهای انسان كه ناشی از دریافت امانت الهی است، به بار نشاندن مواهب مادی است. از این رو، توسعه اقتصادی جزئی از فلسفه وجودی انسان است.

((دين و توسعه هر دو با قدرت لازم براي تغيير دادن زندگي افراد سراسر جهان به صورت روايتهاي ضمني و آشكار باقي مي مانند))

عوامل فرهنگی موثر بر توسعه اقتصادی

بخاطر پیچیدگی نوع و نیز برداشتهای متفاوت از فرهنگ، درباره عوامل فرهنگی موثر بر توسعه یا بعبارت  دیگر درباره پیشنیازهای فرهنگی توسعه اختلاف نظر وجود دارد. این عناصر فرهنگی زیر از جمله عوامل موثر برتوسعه اقتصادی است:

1-    حاكمیت نگرش علمی بر باورهای فرهنگی جامعه

2-    باور فرهنگی به برابری انسانها

3-    باور فرهنگی به لزوم احترام به حقوق دیگران

4-    باور فرهنگی به لزوم نظم پذیری جمعی

5-    باور فرهنگی به لزوم توجه معقول به دنیا و وسایل مادی

رابطه دین و توسعه

در خصوص رابطه دین وتوسعه، دیدگاههای متفاوت و بعضا متضادی ارائه شده است. این اختلافات به حدی است كه در یك قطب عده ای بكلی منكر نقش دین در توسعه هستند و عده ای آنرا عامل منفی ارزیابی كرده اند و در قطب دیگر عده ای به آثار سازنده آن توجه داشته اند. این اختلاف نظرها به نوع تلقی ارائه دهندگان آنها از « دین» و همچنین از « توسعه» مربوط می شود. عده ای معتقدند كه اقتصاد سرمایه داری در غرب متاثر از تعالیم پروتستان است. ماكس وبر ،از دانشمندان معروف علوم اجتماعی، مطالعات عمیقی درباره مذهب و توسعه بعمل آورده است. وی از بررسی های تاریخی خود چنین نتیجه گرفت كه كاپیتالیسم و اقتصاد سرمایه داری از تعالیم پروتستان سرچشمه گرفته است.

اعتقادات لوتر پیشوای لوتریسم مبتنی بر این نظریه بود كه انسان برای خدمت به خدا و در راه بزرگی و عظمت او آفریده شده  و رضایت الهی در صورتی بدست می آید كه انسان با رفتار ثابت و عقلانی خویش در شغل و حرفه ای كه دارد تلاش فراوان مبذول دارد تا خوشبخت گردد. بر اساس تعالیم كالوین انضباط شخصی و پرهیزگاری لازمه خدمت به خداوند متعال بشمار می رود. بدین جهت كوشش و فعالیت، اعتدال و میانه روی، متانت و هوشیاری از شرایط لاینفك انضباط شخصی است.

این اخلاق كه كمابیش  اخلاق بشری است در توسعه اقتصادی غرب بعنوان یك عامل مثبت ارزیابی شده است. بر عكس نداشتن این فرهنگ در برخی از كشورها باعث عدم توسعه آنها محسوب می شود. مثلا در آمریكای لاتین كه آیین كاتولیك مشوق تحقیقات علمی نبوده و حتی منكر ارزش آن شده است باعث شد كه توسعه ملتها به تعویق بیفتد.

تقریبا بر این مساله اتفاق نظر وجود دارد كه بین توسعه اقتصادی در غرب و رنسانس یا دوره تجدید حیات    كه موجب ظهور مذهب پروتستان گردید ارتباط وجود دارد. مذهبی كه موفقیت دنیوی را نشانه رستگاری در آخرت و رسیدن به این هدف را از طریق سخت كار كردن، صرفه جویی و میانه روی ممكن می دانست[. البته تعداد كمی از محققین چنین نظری را تایید نمی كنند و معتقدند وقتی كه غرب توسعه علمی و تكنیكی را آغاز كرد كم كم اعتقاد به آینده صلح و صلاح، جای دین را گرفت و در این راه بود كه نهضتهای دینی مثل پروتستان پدید آمد.

ظاهرا نقش دین در توسعه اقتصادی چه بعنوان یك عامل مثبت و چه منفی قابل انكار نیست. دین در حیات روحی فرد و جامعه نقش مهمی ایفا می كند و انسان بیشترین حرف شنوی را از دین دارد. به عنوان مثال تاثیری كه دین در وجدان كار دارد نقش بسزایی در شكل گیری فرهنگ و اخلاق مناسب توسعه دارد.

نتیجه گیری

آنگونه كه از متن بر می آید بین فرهنگ و توسعه ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. بطوری كه نمی توان نقش فرهنگ را در توسعه جوامع بخصوص توسعه اقتصادی آنها نادیده انگاشت. همچنین لازم به توضیح است آنان كه سنگ دنباله روی از كشورهای غربی را به سینه می زنند و معتقدند تنها راه رسیدن به توسعه، الگوبرداری بی چون و چرا از غربیان است سخت در اشتباهند و دنباله روی از آنان فقط ما را به یك بن بست می رساند كه نتیجه آن از دست دادن تمام آن چیزهایی است كه در طول تاریخ بدست آورده ایم. در قسمت پایانی تحقیق، رابطه دین و توسعه مورد بررسی قرار گرفته است كه نتایج آن بیانگر نقش مهمی است كه ادیان در توسعه اقتصادی جوامع داشته اند.

امام جمعه اراک، اصلاح الگوی مصرف، مصرف بهینه، تولید و توزیع بهینه را از مولفه های اقتصاد مقاومتی ذکر کرد و افزود: هدف اقتصاد مقاومتی به حداکثر رساندن توانایی و به حداقل رساندن چالش ها و آسیب های تحریم است.
وی با بیان اینکه فرصت خدمت گزاری در انقلاب اسلامی را باید قدر دانست افزود: باید برای بهره مندی از فرصت ها برنامه ریزی و تدبیر داشته باشیم تا بتوانیم جمهوری اسلامی را به قدرت اول منطقه و آسیا تبدیل کنیم.
دری نجف آبادی گفت: تبدیل شدن ایران در ابعاد مختلف به قدرت منطقه ای با تلاش مضاعف، عزم و اراده و مدیریت جهادی امکانپذیر است و با تنبلی، اسراف و تبذیر هیچ ملتی نمی تواند قله ها را فتح کند.
وی آموزه های دینی و ارزشی را چراغ راه کشور برای پیشرفت و سعادت ذکر کرد و افزود: با فرهنگ سازی و عزم و اراده عممومی هر هدفی قابل دستیابی است و در این مسیر همه رسانه های جمعی، مراجع و علما و دانشگاه ها و حوزه های کشور باید کمک کنند.
دری نجف آبادی بر مدیریت جهادی تاکید کرد و افزود: مدیریت جهادی فساد ستیز و انگیزه های دینی، مردمی و الهی در آن نهفته است.

نقش حياتي روحانيت در جامعه

3-4 دقیقه


 

یافته‏های عملی نشان می‏دهد كه اصلی‏ترین مانع بر سر منافع استعمارگران در جوامع اسلامی، اسلام و باورهای دینی مردم و روحانیت اصیل است.

مسئله روحانیت امروز یك مسئله اساسی است.

 اولاً برای خود روحانیون مطرح است كه بدانند واقعا تكلیف آنان چیست و چه كارهایی بیشتر بر عهده آنهاست و جامعه چه انتظاراتی از روحانیت دارد. ثانیا، این مسئله برای مردم نیز مطرح است؛ چون اقبال مردم به روحانیت با گذشته خیلی متفاوت است و مردم حقیقتا در مسائل دینی، دنیوی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، روحانیت را محل رجوع می‏دانند. ثالثا، برای دنیا مطرح است كه در یك حكومت اسلامی، در یك جامعه دینی، روحانیت چه نقشی بر عهده دارد، و این انتظارات را چگونه برآورده خواهد كرد.1

برای اینكه جامعه در مسیر خود، جهت صحیحی داشته باشد و دچار انحراف نشود، ضروری است همواره كارشناسان دینی و مذهبی مسیر جامعه را تصحیح كنند و معارف صحیح را در دسترس اجتماع قرار دهند. این مهم وظیفه روحانیت است كه باید نظام ارزشی اسلام را به شكل صحیح به جهانیان عرضه كند؛ نظام اقتصادی، حكومتی، سیاسی و بین‏المللی اسلام و سایر بخش‏های معارف اسلامی را كه تمام شئون زندگی بشر را فرامی‏گیرد.

     وجود اسلام در جامعه به عنوان یك نظام، و یك ایدئولوژی و جهان‏بینی حاكم، مرهون روحانیت است. این قشر اسلام را به خوبی می‏شناسد و می‏تواند به درستی به جامعه معرفی كند. اسلام چیزی نیست كه خود به خود به مردم معرفی شود، بلكه اسلام‏شناسان باید آن را معرفی كنند.2 به دلیل آنكه هر چیزی ارزشمندتر باشد بیشتر مورد دشمنی واقع می‏شود، دشمنی‏های بسیاری با روحانیت صورت می‏گیرد؛ زیرا اهمیت این نهاد برای دشمنان اسلام بیش از هر نهاد دیگری آشكار شده است.

     حضرت امام علت ترس از روحانیت را نیز ترس از اسلام می‏دانند: «از منبری می‏ترسند؛ برای اینكه مروّج اسلام است. از روحانی و اهل محراب می‏ترسند؛ برای اینكه مروّج اسلام است؛ چون از اسلام می‏ترسند.»3

    ایشان در جای دیگری می‏فرمایند: «از شماها هم كه می‏ترسند به عنوان اینكه شما هم مبیّن اسلام هستید و می‏خواهید كه اسلام را در خارج محقق كنید.»4

    با وجود توطئه‏های بزرگ و كوچك دشمنان اسلام و بدخواهان و عملكرد ناسالم و ناكارآمد غیرروحانیانی كه متصدی امور سیاسی ـ اجرایی شده بودند، حضرت امام و یاران‏ایشان‏بر خلاف‏میل‏شخصی،برای حفظ دستاوردهای سال‏ها مبارزه و جهاد، شانه‏های خود را زیر بار سنگین مسئولیت‏های گوناگون نظام جمهوری اسلامی نهادند.

     با رهبری‏های حضرت امام و وفاداری تاریخی ملت مسلمان ایران و فداكاری شاگردان و یاران ایشان در سال‏هایی كه مدیریت كلان و عمده كشور در اختیار روحانیان بود، عمران و آبادانی و خدمات اساسی زیادی در سراسر كشور و اقصا نقاط ایران اسلامی و مناطق فراموش شده و دورافتاده انجام گرفت.

farsnews.com

روحانیت اصیل؛ وظایف، بایسته‌ها و آسیب‌ها

17-22 دقیقه


تهذیب

همراه تحصیلمان خودسازى کنیم، خودمان را بسازیم و تربیت کنیم؛ تنها به علم و یاد گرفتن مفاهیم اکتفا نکنیم؛ تهذیب اخلاق کنیم؛ رابطه مان را با خدا تقویت کنیم؛ آنچه را مى فهمیم و یاد مى گیریم در عمل پیاده کنیم. فقط یاد نگیریم که به دیگران بگوییم؛ یاد بگیریم که اول خودمان عمل کنیم و بعد به دیگران بگوییم...... براى اینکه بتوانیم یک روحانى کارآمد باشیم تنها به علم نمى توانیم اکتفا کنیم این شرط اول است شرط دوم تهذیب اخلاق است خودسازى است (بیانات در جمع طلاب مدرسه امام خمینى، 29/2/79)

ما وقتى مى توانیم عالمى براى احیاى دین در جامعه باشیم که اول خودمان را تزکیه کرده باشیم تا بتوانیم دیگران را تزکیه کنیم .... تربیت مردم فقط با حرف درست نمى شود. آدم ممکن است موعظه هاى خوبى هم یاد بگیرد برود سر منبر بخواند خیلى هم قشنگ حرف بزند اما نه خودش از آن بهره اى مى برد نه در مردم اثر مى کند. خوششان مى آید بهبه هم مى گویند اما هیچ اثرى در دلها نمى کند مخصوصا اگر ببینند رفتارش با گفتارش وفق نمى دهد (بیانات درحوزه علمیه ولى عصر(عج) بناب، 14/10/82)

تواضع و دلسوزى

باید بیاموزیم هر چه به علم و معرفت ما زیادتر مى شود اخلاص و تواضع و دلسوزى ما براى مردم بیشتر شود و بخصوص براى فقرا. اگر تابع پیغمبر اکرم و امام حسین و دیگران هستیم رفتار آنها باید در زندگى ما جلوه کند. (سخنرانى در جمع طلاب قزوین، 8/2/78)

اخلاص

من ادعا مى کنم و حاضرم اثبات بکنم که کارى که یک روحانى یک روز خالصانه انجام مى دهد ارزشش از همه نعمت هاى دنیا بیشتر است. آن وقت صحیح هست ما در مقابل چنین موقعیتى به یک چیز ناچیزى کارمان را بفروشیم و مزد برایش قائل بشویم؟! (سخنرانى در نشست هشتم فارغ التحصیلان، 18/2/83)

ساده زیستی

در همین دورانى که دوران طلبگى ما بود و روحانیت عزت و موقعیتى پیدا کرده بود در همین شهر وقتى بنده خودم تحصیل مى کردم و حدوداً 20 ساله بودم طلابى بودند که پنجشنبه و جمعه را عملگى مى کردند و از پول این دو روز، پنج روز دیگر را درس مى خواندند ..... فصل انارچیدن که مى شد فصل درآمد طلبه ها بود که با مزد این زحمت بتوانند درس بخوانند...... در همین مدرسه فیضیه کسانى را سراغ دارم که شبى که شام مى خوردند یک دانه کسمه بود آن وقت یک ریال و نیم بود. کنار درِ مدرسه فیضیه یک نانوایى بود شام آن ها، یکى از این نانها بود و بعضى شبها همین شام را هم نداشتند. با این شرایط درس خواندن، اسلام را نگه داشتند و چنین نهضت عظیمى در عالم به پا کردند که جهان استکبارى را به لرزه درآوردند. )بیانات در جمع روحانیون مبلّغ حوزه علمیه قم، 24/8/78)

بى اعتنایى به دنیا

پیراستگى و وارستگى و بى اعتنایى به دنیا بزرگترین سرمایه یک روحانى و مبلّغ و واعظ و کسى است که مى خواهد به جامعه دین را معرفى کند و برعکس، دلبستگى به امور دنیا باعث مى شود که هم شخص گوینده را در نظر مردم پست و حقیر کند و هم نظام و دستگاه روحانیت را پیش مردم خفیف کند (بیانات در جمع روحانیون مبلّغ حوزه علمیه قم، 24/8/78)

دنبال زرق و برق دنیا نباشید. نه پولش، نه مقامش به کسى وفا نکرده و نخواهد کرد و جز بدبختى براى انسان چیزى ندارد. تا جوان هستید و هنوز حب دنیا رسوخ نکرده در دل شما، مواظب باشید محبت این زرق و برقهاى دنیا، پست و مقام و پول و این ها در دلتان جا نگیرد والا ممکن است ضرر عالمى که مبتلاى به دنیا باشد از منفعتش بیشتر باشد. (بیانات حوزه علمیه ولى عصر(عج) بناب، 14/10/82)

درد مردم را بفهمیم

درد مردم را بفهمیم؛ متناسب با نیازهاى مردم و توقعاتى که از روحانى دارند سخن بگوییم. ... هر قدر مهربان و صمیمى و دلسوز باشید و این را در گفتار و رفتارتان به ثبوت برسانید در کارتان موفق تر خواهید بود ولى اگر دیگران احساس کنند که این انسان مغرور و خودخواه و متکبر است اولاً فوراً نتیجه مى گیرند که آخوندها همه متکبر هستند ثانیاً از نحوه رفتار شما تفسیرهاى غلط مى کنند. سعى کنید هم در گفتارتان مهربان و صمیمى و متواضع و متواضع و متواضع و خاکى باشید و هم در عمل این دلسوزى و مهربانى را نشان بدهید. رمز پیروزى کسى که داعیه هدایت و ارشاد و تربیت مردم را دارد در همین است. تا اعتماد مردم را جلب نکنید، تا درک نکنند و چنین ذهنیتى پیدا نکنند که شما دلسوزشان هستید به حرف و رفتارتان اهمیتى نمى دهند. (بیانات در جمع روحانیون مبلّغ حوزه علمیه قم، 24/8/78)

رفتار مهربان با مردم

هم در گفتارمان باید سعى کنیم که دیگران را ترغیب کنیم و هم رفتارمان طورى باشد که دیگران علاقمند شوند. اگر در فامیل و خانواده اى یک طلبه است باید آنقدر جاذبه داشته باشد و آنقدر باید به دیگران محبت بکند و تواضع داشته باشد که دیگران عاشق او بشوند. به پدر و مادر و خویشان و دوستانش آنقدر خدمت کند که دیگران بگویند کاش در فامیل ما روحانى پیدا مى شد، اگر اختلافى بین زن و شوهر پیدا مى شود اصلاح مى کند و اگر دو نفر با هم قهر هستند آنها را آشتى مى دهد و مشکلات را حل مى کند، روحانى است که هر چیزى را حل مى کند، ای کاش فامیل ما هم یک طلبه داشت. ولى اگر یک طلبه وقتی چهار کلمه درس خواند بادى به غبغب بیاندازد کأنه علوم اولین و آخرین در سینه او است و دیگر خضوع نکند و خاشع نباشد، در نشست و برخاست، به پدر و مادرش هم تکبر کند و عارش بشود که اینها پدر و مادر هستند و الى آخر، کسى رغبت نمى کند که بیاید روحانی بشود، مى گوید اگر روحانیت این است ما نخواستیم. (سخنرانى در جمع طلاب قزوین، 8/2/78)

با رفتار خودمان مردم را به اهل بیت علاقمند کنیم

با رفتار خودمان مردم را به اهل بیت علاقمند کنیم «کونوا لنا زینا و لاتکونوا علینا شینا». امام صادق(ع) به اصحابش سفارش مى کرد که طورى رفتار کنید که وقتى مردم مى بینند بگویند «هذا جعفرى». آنچه بیش از هر چیز امام تأکید مى فرمود که در رفتارتان رعایت کنید تا مردم بگویند اینها شاگرد امام صادق هستند «صدق الحدیث و اداء الامانه» ـ راستى و درستى ـ بود. چیزى که با اینها نمى سازد تظاهر بر خلاف واقع است، دلبستگى به دنیا، تجملگرایى، رقابت هاى نامعقول و چیزهاى دیگرى است که وقتى کسانى متوجه بشوند از روحانیت زده مى شوند. از روحانیت که زده شدند از پیغمبر و امام و از دین زده مى شوند و مسؤولش ما هستیم. رفتار ما باید طورى باشد که هر کس مى بیند و با ما معاشرت مى کند به یاد خدا بیفتد و محبت اهل بیت در دلش زیاد بشود. (سخنرانى در جمع مبلغین در سازمان تبلیغات، 21/8/79)

بازبان مردم با آنان سخن بگوییم

سعى کنیم کارایى خود را بالا ببریم و فعالیت خودمان را بیشتر کنیم و حضورمان در میان مردم بیشتر باشد و مطالبى که مورد حاجت مردم است بیشتر مطالعه کنیم و بیشتر بحث کنیم و آمادگى براى پاسخگویى به شبهات بیشتر پیدا کنیم و زبان جوانان و دانشگاهیان را بیاموزیم و راه تفاهم با آنها را یاد بگیریم .......امروز مردم این عصر و بخصوص قشر تحصیلکرده و دانشگاهى با زبان دیگر حرف مى زنند و اصطلاحى دیگر دارند ما این حرفها را که مى زنیم درست نمى فهمند چه مى گوییم آنها هم اصطلاحاتى دیگر دارند که ما نمى فهمیم، آشنا نیستیم، عملاً تفاهم حاصل نمى شود ما حرف خودمان را مى زنیم و آنها هم حرف خودشان را مى زنند نه ما درست مى فهمیم که آنها بگویند درد ما چیست و نه آنها جواب ما را میفهمند این گونه سخن گفتن که اسقاط تکلیف نمى کند بیان اصطلاحات که موضوعیت ندارد، هدایت موضوعیت دارد، رفع شبهه موضوعیت دارد. ما باید طورى صحبت کنیم که آنها بفهمند و قانع شوند و این در صورتى است که ما زبانشان را یاد بگیریم. منظورم زبان فارسى و ترکى نیست، بلکه منظورم اصطلاحات آنها است. تا این کار را نکنیم نمى توانیم با همدیگر گفتگو و تبادل نظر داشته باشیم و قانعشان کنیم )سخنرانى در جمع طلاب قزوین، 8/2/78)

2. سیاسی

لزوم درک مسایل سیاسی

باید سعى کنیم مسائل سیاسى دنیا را درک کنیم؛ بفهمیم چه چیزهایى است که جنبه محورى دارد در جامعه که اگر اینها بماند دین ممکن است بماند، اما اگر اینها از بین برود دیگر هیچ ضمانتى براى بقاى دین نخواهد بود، این ها از لاى کتابهاى درسى در نمى آید، نه در سیوطى نوشته، نه در مغنى نوشته، نه در شرح لمعه، نه در رسائل و نه در مکاسب، یک فهم اجتماعى مى خواهد. محیط ما باید طورى باشد که این فهم را به طلبه بدهد. او سرش در کتاب است این کتاب را مى خواند، الفیه را از اول تا آخر مى خواند. از آخر هم مى خواند برمىگردد تا اول، خیلى خوب، قرآن را هم حفظ کند. نهجالبلاغه را هم حفظ کند، اما اگر از این مسائل هیچ سر در نیاورد طعمه خوبى خواهد شد براى دشمنان اسلام که از موقعیتش استفاده کنند. خودش را گول بزنند، مردم را هم به واسطه او فریب بدهند. (بیانات در حوزه علمیه ولى عصر(عج) بناب، 14/10/82)

لزوم آشنایی با مسائل سیاسی

ما اگر بخواهیم کلاه سرمان نرود باید در کنار درس خواندنمان آگاهى هاى سیاسى مان بالا برود. به تعبیر مقام معظم رهبرى دانشجو، اعم از طلبه و دانشگاهى باید تحلیل سیاسى داشته باشد، بفهمد اوضاع چه خبر است، اطلاعاتى داشته باشد که بتواند درک کند و الحمدلله این درک به برکت رهنمودهاى حضرت امام در کشور ما خیلى خوب پیشرفت کرده. ولى کافى نیست. مادر کنار آموزشهایمان باید برنامه اى برای این کار داشته باشیم به صورت صحیح و به صورت معتدل، نه اینکه طلبه تشویق بشود برود مطالعه سیاسى کند، ولی درسش را فراموش کند یا عبادتش را فراموش کند. (بیانات در جمع طلاب مدرسه انوار الرسول، 25/2/82)

لزوم شناخت شرایط محیط

براى اینکه روحانى کارآمدى باشیم باید شرایط محیط را شرایط زندگى را شرایط جهان را بشناسیم، بدانیم در دنیا چه خبر است، چه کسانى دست اندرکار جریانات سیاسى و اجتماعى جهان هستند، چه اهدافى دارند، براى ما چه نقشه هایى کشیده اند و در مقابل آنها چگونه باید رفتار کنیم. (بیانات در جمع طلاب مدرسه امام خمینى، 29/2/79)

گاهى اتفاق افتاده است که عالمى از لحاظ علمى کمبودى نداشته و از لحاظ تقوا هم ممتاز بوده است، اما در تشخیص مصالح اجتماعى ضعیف بوده است. این تعبیر را همه کم و بیش شنیدهاید و شاید به کار برده باشید که فلان عالم ساده بود. نمى گویند علمش کم بود و بى تقوا بود. منظور از ساده این است که نسبت به مصالح اجتماعى و سیاسى آشنایى کافى نداشت و زود گول مى خورد و کلاه سرش مى رفت، شیاطین دورش را مى گرفتند، القائاتى به او مى کردند که اگر چنین نکنید چنان مى شود و دین از بین مى رود، در صورتى که عکس مطلب بود. پس ما غیر از علم و تقوا، آشنایى به مسائل زمان هم لازم داریم. (بیانات در جمع طلاب همدان، 16/3/78)

استفاده از فرصت

به برکت حرکت بامیمنتى که به رهبرى امام راحل(رضوان الله علیه) انجام گرفت روحانیت عزتى پیدا کرد که باز در تاریخ ما در این عصرهاى اخیرى که اطلاع داریم بى سابقه بود. حالا وقتى است که از این فرصت ها استفاده بکنیم، خودمان را بازبیابیم، موقعیت خودمان را درک بکنیم، توان خودمان را براى کارها بپذیریم، درک کنیم، بشناسیم. (سخنرانى در نشست هشتم فارغ التحصیلان، 18/2/83)

عظمت روحانیت در سایه انقلاب

من خوب یادم هست آن وقتى که طلبه شدم خودم هم درک مى کردم که مردم به روحانى به چشم گداى سربار جامعه و کسى که فایده اى براى جامعه ندارد و احیانا ضرر دارد .... خود بنده وقتى مى خواستم طلبه بشوم دوستان فامیل ها آشناها هم به خودم هم به پدرم مى گفتند چرا مى گذارى بچه ات گدا بشود؟! آخوندى یعنى گدایى! حتى متدینینى که وجوهات به آخوندها مى دادند آن ها هم به این چشم مى دادند ..... خدا به برکت انقلاب اسلامى و برکت خون هاى شهدا و رهبرى امام آن چنان عزتى به ما بخشید که یک معمم در کشورهاى خارجى هم مردم به احترام امام به او احترام مى گذاشتند. (بیانات در پنجمین دوره بصیرت روحانیون ندسا، 17/2/84)

3. اجتماعی

توجه به جایگاه روحانیت در اجتماع

جایگاه روحانیت در اجتماع جایگاه راهنمایى است در بیابان تاریک. اگر بخواهیم تشبیه بکنیم به سایر قشرها. وجود روحانیت در جامعه مثل وجود یک پزشک حاذق مى ماند در یک جامعه. اگر پزشک نباشد امراضى جسمانى بهبود پیدا نمى کند و چه بسا بعضى معالجات نابجا موجب مرگ بیمار بشود. ما اگر معتقد باشیم ـ که البته هستیم ـ که انسان از نظر روحى و معنوى هم دچار بیمارى هایى مى شود و بیشترین همّ ادیان و بخصوص دین مقدس اسلام معالجه این امراض است، باید بگوییم روحانى پزشکى است که وظیفه معالجه بیماران معنوى و روحى را به عهده دارد. (سخنرانى در همایش (روحانیت چالش ها و راهکارهاى پیشرو» در ملایر، 9/10/81)

اعتدال در همه مسائل. هم در تحصیل، آن قدر در درس غرق نشویم که از عبادت باز بمانیم، یک دعاى عهد صبح نخوانیم و تجدید عهدى با امام عصر نداشته باشیم زشت است براى یک روحانى، اصلاً افتخار ما به نوکرى امام زمان است. اگر روزى یک مرتبه عرض ارادت نکنیم و تجدید میثاق نکنیم رابطه ما با صاحبمان ضعیف مى شود و یادمان مى رود. این اندازه را باید با خودمان در کنار تحصیلمان وقت براى عبادت و خودسازى بگذاریم. اگر طلبه اصلاً نافله نخواند و در شبانه روز چند دقیقه براى قرائت قرآن وقت نگذارد پس چه کسى بخواند؟ (بیانات در جمع طلاب همدان، 16/3/78)

لزوم خود انتقادی

یکى از واجب ترین وظایف ما این است که از خودمان انتقاد کنیم از خود شخصى مان، نه من از شما و شما از من، درست است که کل ما از یک گروه اجتماعى هستیم ولى بیشتر تأکیدم بر این است که خود شخصى، بنده بنشینم فکر کنم آیا واقعا آنچه وظیفه من بوده انجام دادهام؟ در رفتار و گفتارم کوتاهى نبوده؟ آنجا که من را دعوت کردند سخنرانى کنم به قدر کافى و تا حدی که براى من میسر بوده مطالعه کردم؟ اگر مردم احتیاج به مطلبى داشتند و شبهه اى داشتند به قدر کافى رفتم جوابش را یاد بگیرم یا یک چیزى سرهم بندی کردم و سر طرف را شیره مالیدم؟ و بالاتر از این، مسأله رفتار است. آیا رفتار ما طورى بود که مردم را نسبت به دین خوش بین و علاقه مند بکند؟ (بیانات در جمع روحانیون مستقر استان یزد، 13/9/82)

لزوم همدلی بیشتر روحانیان

این اختلاف تشخیص ها در مسائل اجتماعى موجب افتراق ما، پراکندگى ما و احیانا خداى نکرده دشمنى ما نسبت به همدیگر نشود، بلکه بیشتر به همدیگر خوش بین بشویم، با همدیگر همکارى داشته باشیم، با همکارى همدیگر به هدف نزدیکتر بشویم. در نتیجه هم خدا خشنودتر باشد، هم قلب مقدس ولى عصر از ما شادتر باشد، هم ما در زندگیمان موفق تر باشیم. از این بهتر هم مى شود؟ هم ما موفق تر شویم و به هدفمان بهتر برسیم و هم خدا و پیغمبر از ما بیشتر راضى باشند. دیگر چه مى خواهیم؟! (بیانات در جمع طلاب در مدرسه فیضیه، 20/2/84)

4. علمی

علم خود را گسترش دهیم

این علم امانتى در دست ماست. هرکس لیاقت این را داشته باشد صاحب امانت مى شود این علم که فقط براى من و شما از عرش الهى نازل نشده، براى همه مخلوقات است :«رحمه للعالمین» ما که امانتداریم باید سعى کنیم هر چه بیشتر اینها را در بین انسان ها گسترش بدهیم اول در شهر خودمان، بعد در کشور خودمان، بعد در کشورهاى اسلامى، بعد در سایر کشورهاى دنیا، متأسفانه خیلى از ماها خیال مى کنیم که از مرز شهر خودمان یا حداکثر کشور خودمان که خارج بشویم دیگر اصلا جایى براى آموزش دادن این علوم وجود ندارد. (سخنرانى در حوزه علمیه قائم‌شهر، 12/2/84)

و- آسیب‌ها

انزوای روحانیت

ما نیز باید عبرت بگیریم و متوجه باشیم که احتمال دارد چنین جوى براى روحانیت آینده پیش بیاید؛ یعنى خداى ناکرده، باز غرب زده ها بتوانند در ارگان هاى حکومتى و در مراکز تصمیم گیرى نفوذ پیدا کنند و از همان ابزارهایى که آن زمان به کار گرفتند، دوباره استفاده کنند و باز روحانیت منزوى بشود و بار دیگر باز همان تجربه تکرار شود که روحانیت نمى تواند نقش خودش را در صحنه سیاسى ایفا کند و گول و فریب دیگران را خواهد خورد یا اگر هم گول نخورد آنها به زور او را از صحنه خارج خواهند کرد. این خطرى است که مى تواند در آینده تهدید کننده باشد. (بیانات در همایش نقش روحانیت در پیدایش و استمرار انقلاب اسلامى، 26/3/79)

دنیازدگی

در روایتى است که از امام صادق(ع) سؤال کردند معنى هدایت را فرمودند: العالم الذى ذکّرک الاخره .نگاه کردن به صورت آن عالمی عبادت است که دیدن او تو را به یاد خدا بیاندازد و به یاد آخرت بیاندازد؛ امّا آن عالمى که مفتون دنیاست کالنظر الیه فتنه امّا آن کسى که تحصیل علم کرده یا لباس عالمى به تنش هست امّا وظایف عالم را رعایت نمى کند به جاى اینکه از حقایق دین بهره مند بشود و دل از دنیا بکند و توجهش به آخرت و ماعنداللَّه باشد دلبسته به دنیا بشود چنین عالمى نه تنها نگاه کردن به او عبادت نیست بلکه فتنه است باعث گمراهى هم مى شود. ارتباط با چنین عالمى که خودش مفتون به شیطان است و مفتون به دنیاست باعث گمراهى هم مى شود، چه برسد به این که انسان را نجات بدهد و به آخرت دعوت کند. )بیانات در جمع طلاب یزد(

غرور و تکبر

متأسفانه بعضی کسانى که در سلک روحانى و در این لباس هستند رفتارشان با غیرروحانى آنچنان است که خودشان را یک سروگردن را بالاتر مى بینند و خود را عالم و دیگران را جاهل مى دانند و فکر مى کنند اینها پست هستند و صلاحیت سؤال ندارند و خودشان خیلى مغرور و متکبر هستند. البته خیلى کم است ولى پیدا مى شود. یکى کافى است که وقتى با یک جوان اینطور برخورد شود، سایر جوانان را برهاند و بگویند آخوندها مغرور هستند. باید سعى کنیم برخورد متواضعانه داشته باشیم.......باید با مهربانى و صمیمیت برخورد کنیم. برخورد متواضعانه، من تجربه بسیار مثبتى از این کار دارم. (بیانات در جمع طلاب مدرسه امام خمینى، 13/3/78)

ناآگاهى از شرایط سیاسى و اجتماعى

ناآگاهى نسبت به شرایط سیاسى و اجتماعى ما گاهى باعث این مى شود که از ناحیه روحانیت ضررهایى به جامعه اسلامى بخورد که از دیگران این ضررها ساخته نیست. ...دشمنان ما... مى خواهند روحانیت سکوت کند تا آن ها خر خودشان را برانند. ما هستیم که مى توانیم مردم را هوشیار کنیم، از انحرافات نجاتشان بدهیم. نگذاریم در دام شیاطین بیفتند اگر محافظه کارى کنیم و سکوت کنیم، از سکوت ما دشمنان استفاده مى کنند. آن جایى که باید مردم را روشن کرد باید این کار را انجام دهیم، ولو به ضررمان تمام بشود، ولو آبرویمان بریزد، ولو دیگر کمک هایى که مردم یا مسؤولین مى کنند دیگر نکنند. وظیفه است باید گفت و مردم را هوشیار کرد. (بیانات در حوزه علمیه ولى عصر(عج)بناب، 14/10/82)

ضعف سازماندهى

در زمینه سازماندهى روحانیت ما خیلى کوتاهى کردیم. کار فردى زیاد واقع شده تلاش هایى هر گوشه اى، هر کسى اخلاصى دارد تقوایى دارد دلسوزى براى اسلام دارد به اندازه توانش کوشش مى کند اما این کارها وقتى نتیجه مطلوب را مى دهد که در یک طرح جامعى طرح ریزى بشود؛ هر کسى به عنوان یک مهره اى از یک دستگاه به کار گرفته بشود، کارها به هم پیوند بخورد، تأثیر و تأثر در همدیگر داشته باشد؛ تأثیرش تصاعدى بالا برود. ما در روحانیت چنین دستگاهى نداریم تلاش هم شده مخصوصا چند مرتبه که مقام معظم رهبرى قم تشریف آوردند با علما و روحانیون و طلبه ها صحبت کردند راهنمایى هایى فرمودند ولى در عمل آن طور که باید و شاید پیشرفتى حاصل نشده؛ باز هم کارها پراکنده، مکرر، موازى و بدون برنامه، بدون کارشناسى، انجام مى گیرد و نتیجه مطلوبى از آن حاصل مى شود.) سخنرانى در جمع مبلغین در سازمان تبلیغات، 21/8/79)

نقصان در دروس حوزوی

یک مقدارى هم کمبودهاى ما از این جهت است که معلوماتى که امروز جامعه ما احتیاج دارد ما امروزه در حوزه هایمان نمى آموزیم، مطالعاتمان شامل آنها نمى شود. ما چیزهایى را مطالعه مى کنیم که خودشان فى حدنفسه خوب است و لزوم دارد ولى چیزهاى الزامى هم به مقتضاى زمان وجود دارد که توجه به آن نداریم.

و آن این است که طلبه بعد از ده پانزده سال که در حوزه درس مى خواند .... وقتى وارد جامعه مى شود آن را که جامعه از او انتظار دارد مجهز نیست این چیز تازه اى نیست .... روحانیت احتیاج به تجدید نظر در برنامه هاى درسى دارد کما اینکه، بعد از فراغت از تحصیل برنامه ریزى و سازماندهى براى تبلیغ و تدریس و انتقال معلومات به جامعه نیاز است در یک کلمه احتیاج به یک مدیریت شایسته و کارآمد داریم) سخنرانى در جمع طلاب قزوین، 8/2/78)

خطر عمامه به سرهای منحرف

اگر ما مبانى اعتقادى مان را تقویت نکنیم جواب شبهه ها را درست یاد نگیریم اول ایمان خودمان را مى بازیم بعد ممکن است خداى نکرده بزرگ ترین ضربه و لطمه را به اسلام و جامعه اسلامى بزنیم؛ خون هاى شهدا را به باد بدهیم مخصوصا که عمامه هم سرمان باشد. دشمنان از خدا مى خواهند یک عمامه به سرى باشد که بتواند از آنها حمایت کند افکار آنها را پخش کند یک اسم آیهالله هم براى او درست مى کنند؛ احیانا ممکن است یک وقت یک چندى به او پول هم بدهند تا شهریه اى هم بدهد، یک تقسیمى هم بکند. این سابقه دارد تازگى ندارد. (سخنرانى در جمع طلاب شهرستان بناب، 15/11/80)

انفعال در برابر اتهام زنی دشمنان

متهم مى کنند روحانیت را که اینها یک افکارى دارند که به درد عهد دقیانوس مى خورد؛ اینها به درد زندگى امروز نمى خورد. و متأسفانه و با هزار تأسف کسانى هم به موضع انفعال مى افتند و سعى مى کنند که بگویند نه مطلقا احکام اسلام ثبات ندارد، هر چیزى را باید طبق مقتضاى زمان عمل کرد. (سخنرانى در همایش «روحانیت چالش ها و راهکارهاى پیشرو» در ملایر، 9/10/81)

پروتستانتیسم اسلامی

گفتند پروتستان ها معتقدند که هر کسى مى تواند خودش از کتاب مقدس استفاده کند ما هم براى این که احتیاج به آخوندها نداشته باشیم احتیاج به این نداشته باشیم که مرجع فتوا بدهد، هر چه دلمان خواست به کتاب مقدس نسبت بدهیم، به قرآن نسبت بدهیم؛ ما هم مى گوییم یک پروتستانتیسم اسلامى باید به وجود بیاورند؛ یعنى مردم دیگر در خانه امام و مرجع تقلید و علما نروند! (سخنرانى در همایش «روحانیت چالش ها و راهکارهاى پیشرو» در ملایر، 9/10/81)

هادی مازندرانی.

فصلنامه فرهنگ پویا 27-26.

انتهای متن/

 

واقعه کشف حجاب

واقعه کشف حجاب

 

کشف حجاب، وقایعی که به دنبال تصویب قانونی در ۱۷ دی ۱۳۱۴ش در ایران رخ داد و به موجب آن، زنان و دختران ایرانی از استفاده از چادر، روبنده و روسری منع شدند. این قانون اوج سیاست‌های رضاخان در زمینه تغییر لباس بود که از سال ۱۳۰۷ آغاز شده بود. این سیاست‌ها واکنش‌هایی از جمله قیام مسجد گوهرشاد را در پی داشت. با درخواست علما، این قانون در سال ۱۳۲۳ در دوره حکومت محمدرضا پهلوی لغو شد.

 

سیاست تغییر لباس

یکی از سیاست‌های فرهنگی رضاخان، تغییر لباس بوده است که بعد از تثبیت قدرت، به مرور و در طول چند سال دنبال شد. قانون «اتحاد شکل لباس اتباع ایرانی در داخلۀ مملکت»، دهم دی ۱۳۰۷ش در مجلس شورای ملّی وقت تصویب شد. بر اساس این مصوبه، «به جز برخی از روحانیان، کلیه اتباع ذکور ایران در داخلۀ مملکت مکلّف هستند که ملبّس به لباس متحدالشکل بشوند». در ادامه این مصوبه تصریح شده است که متخلفان از اجرای این قانون به جزای نقدی محکوم می‌شوند و اجرای آن از فروردین ۱۳۰۸ش آغاز خواهد شد.[۱]

قانون یکسان‌سازی لباس ابتدا در بین کارکنان ادارات دولتی به اجرا درآمد. آنان در غیر‌ ساعات اداری هم باید از لباس متحدالشکل شامل لباس و کلاه استفاده می‌کردند. سرپیچی آنان از این دستور منجر به تعقیب قانونی و انفصال آنان از ادامه خدمت می‌شد.[۲] دولت رضاخان، در راستای اجرایی کردن این قانون در بین روحانیون، پوشیدن لباس روحانیت را مشروط به گذراندن امتحان کرد. برگزاری امتحان از طلاب، آنها را با مشکلاتی روبه‌رو کرد؛ چرا که این امتحان باید از سوی نهادهای حکومتی انجام می‌گرفت و روحانیون و طلاب با این کار موافقت نداشتند.[۳]

سفر رضاخان به ترکیه

به باور تاریخ‌نگاران، سفر رضاشاه به ترکیه در ۱۳۱۳ شمسی، بر نگرش او درباره میزان عقب‌ماندگی ایرانیان نسبت به ترک‌ها اثرگذار بود و او را نسبت به اجرای کشف حجاب مصمم کرد. وی پس از سفر، به مستشارالدوله صادق، سفیر کبیر ایران در ترکیه گفت: «هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم خصوصاً زنان اقدام کنیم».[۴] صدرالاشراف نیز در خاطرات خود از تأثیر سفر ترکیه بر رضاشاه یاد کرده و نوشته است: «رضاشاه پس از مسافرت به ترکیه در اغلب اوقات ضمن اشاره به پیشرفت سریع ترکیه، از رفع حجاب زن‌ها و آزادی آنان صحبت و تشویق می‌کرد».[۵]

به گفته حسن ارفع، «مصلح ایرانی به دیدار همتای ترکش آمده بود تا بیاموزد و با دیدار از یک کشور پیشرفته‌تر، از پیشرفتی که در ترکیه حاصل آمده بود، بهره فراوان برد و پس از بازگشت بی‌درنگ دست به کار شد تا آنچه را در آنجا آموخته بود، به کار گیرد».[۶] یحیی دولت‌آبادی نیز نوشته است: «از آنجا که آتاتورک دعوت متقابل را پذیرفته بود، رضاشاه می‌خواست تا زمان بازدید او، ایران را با چنان سرعتی مدرن ‌سازد که آتاتورک عقب‌ماندگی نسبی ایران را مشاهده نکند.»[۷]

زمینه‌سازی

در فاصله سال‌های ۱۳۱۴ـ۱۳۱۳ش، اقدامات تبلیغاتی به منظور آماده ساختن افکار عمومی برای کشف حجاب انجام گرفت. جشن‌ها و مجالس سخنرانی متعددی در این زمینه در تهران و دیگر شهر‌ها برپا شد.[۸] کانون بانوان در اردیبهشت ۱۳۱۴ تحت نظارت وزارت معارف و به ریاست شمس پهلوی تأسیس شد. در این کانون، ‌اشخاصی نظیر صدیقه دولت‌آبادی، فاطمه سیاح، بدرالملوک بامداد، هاجر تربیت، فخرالزمان غفاری بایندر و پری حسام شهیدی فعالیت داشتند. این کانون موظف بود که مجالس مختلف سخنرانی برگزار کرده و از اشخاص معروف دعوت نماید تا برای حضار راجع به مقام زن و مرد سخنرانی کنند. در تعقیب این سیاست به وزارت معارف دستور داده شد که در مدارس کشور مجالس جشن و سرور و خطابه با روی باز و بدون حجاب برگزار شود و نیز تصمیم گرفته شد مدارس ابتدایی تا سال چهارم به صورت مختلط توسط زنان اداره گردد. در نشریات نیز مقالاتی در انتقاد از حجاب به چاپ رسید.[۹]

قیام مسجد گوهرشاد

نوشتار اصلی: واقعه مسجد گوهرشاد

در تیرماه ۱۳۱۴ و به دنبال تصویب قانون اجباری شدن استعمال کلاه شاپو به جای کلاه پهلوی، روحانیان مشهد در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی جلسه‎ای برگزار کردند تا علیه سیاست های رضاشاه اعتراض کنند. آیت الله حاج آقا حسین قمی برای گفتگوی مستقیم با رضا شاه انتخاب و به تهران اعزام شد، اما پس از ورود به تهران در حرم حضرت عبدالعظیم محصور و ممنوع الملاقات شد. به دنبال این حادثه روحانیت مشهد در مسجد گوهرشاد گرد آمده، مردم را به اعتراض علیه این عملکرد رژیم فراخواندند. عوامل رژیم نیز این حرکت را به سختی سرکوب کردند به دنبال آن تعدادی از روحانیون طراز اول حوزه علمیه مشهد دستگیر شدند و بیشتر روحانیونی که در این قضیه دخیل بودند یا مخفی شدند و یا ایران را به سوی نجف ترک کردند؛ اما عده‎ای از محکومین نظامی همچنان در زندان بودند تا پس از شهریور ۱۳۲۰ در مجلس دوره سیزدهم مورد سوال و اعتراض واقع شد که دولت ناچار همگی را آزاد کرد؛ اما روحانی سر‌شناس «آیت الله آقازاده» فرزند آخوند خراسانی یک از بنیان‎گذران مشروطیت در سال ۱۳۱۶ توسط پزشک احمدی با آمپول هوا به شهادت رسید.[۱۰]

واکنش آیت الله حائری

در قم آیت الله حائری که بخاطر حفظ حوزه علمیه موضعی بی‎طرفانه در امور داشت از سوی روحانیون و دیگر طبقات سخت تحت فشار قرار گرفت به گونه‎ای که میرزا مهدی بروجردی که عملاً مدیریت حوزه علمیه قم را بر عهده داشت، تهدید کرد که نامه‎ای را با امضای وی علیه اقدامات دولت انتشار خواهد داد.[۱۱] سرانجام آیت الله حائری تلگرافی در تاریخ ۱۱ تیر ۱۳۱۴ خطاب به رضاشاه نگاشت.[۱۲] بعد از این تلگراف رضا شاه به قم آمد و به منزل آیت الله حائری رفت، بدون سلام و جواب، با غضب و عصبانیت گفت: «رفتارتان را عوض کنید و گرنه حوزه قم را با خاک یکسان می‎کنم».[۱۳] در ادامه این ماجرا رژیم تعدادی از روحانیون را به جرم تحریک آیت الله حائری تبعید کرد.[۱۴]

قانون کشف حجاب

فرمان کشف حجاب به صورت رسمی در ۱۷ دی ۱۳۱۴ صادر شد. در این روز، جشنی از طرف علی‌ اصغر حکمت که خود نقش فعال و مؤثری در این ماجرا داشت، در دانشسرای مقدماتی و در حضور رضاشاه برپا شد. در این جشن همسر و دختران شاه و جمعی از همسران وزیران و وکیلان بدون حجاب شرکت داشتند.[۱۵] شاه طی نطقی همه زنان را به عدم استفاده از حجاب تشویق نمود و اعلام کرد که تاکنون نیمی از جمعیت کشور به حساب نمی‌آمدند؛ زیرا در پرده به سر می‌بردند.[۱۶] و ادامه داد که نجابت و عفت زن به چادر مربوط نیست و زن روحاً و اخلاقاً می‌بایست عفیف باشد.[۱۷] از این تاریخ به بعد، استفاده از چادر یا هر سرپوشی، به جز کلاه‌‌های اروپایی، ممنوع اعلام شد. زنان محجبه حق ورود به خیابان‌ها یا استفاده از وسایط نقلیه را نداشتند. کسبه نیز مجاز به فروش اجناس به زنان با حجاب نبودند.[۱۸] آن‌هایی که جرئت می‌کردند در مقابل این بی‌قانونی خشونت‌بار ایستادگی کنند، با حمله و بی‌حرمتی مأموران شهربانی مواجه می‎شدند.[۱۹]

اجرای قانون

مأموران انتظامی مجاز بودند زنان محجبه را تعقیب نموده و به منزل آن‌ها وارد شوند، صندوق‌های لباس آن‌ها را تفتیش کرده و اگر چادر بیابند به غنیمت برده یا آن را پاره کنند. به وزارت معارف نیز دستور داده شده بود که در کلیه مدارس دخترانه معلمان و دانش‌آ‌موزان بدون حجاب باشند و در غیر این صورت به مدارس راه داده نشوند.[۲۰] کلیه حکام ولایات نیز دستور داشتند از پذیرفتن زنان باحجاب که به ادارات مراجعه می‌کردند، خودداری به عمل آورند. اما از سوی دیگر، مطابق بخشنامه و متحدالمال‌هایی که از طرف دولت صادر می‌شد، شهربانی موظف بود که در ‌‌نهایت حفظ امنیت از هر نوع سوءاحترام به زنان بدون حجاب جلوگیری کند.

شدت تبلیغات بر ضد حجاب چنان گسترده بود که بسیاری از زنان معتقد و مؤمن که با مشکل منع استفاده از چادر مواجه بودند، ‌منزوی شدند و بخشی از زنان که فعالیت‌های اجتماعی داشتند از این فعالیت‌ها دور ماندند. عده‌ای نیز بنا به ذوق و سلیقهٔ خویش با پوشیدن پالتو و مانتو و سرکردن چارقد و شال‌گردن یا استفاده از کلاه‌های بزرگی که تمام موهای آن‌ها را در بر می‌گرفت‌، سعی می‌کردند حجاب اسلامی را حفظ کنند. اما دولت برای مقابله با این قبیل اقدامات نیز متحدالمالی به شمارهٔ ۲۹۷۰ مورخ ۱۱/۳/۱۳۱۵ صادر کرد مبنی بر اینکه از استعمال چارقد بانوان جلوگیری به عمل می‌آید.

اعمال کشف حجاب در شهرهای مذهبی با مشکلات بیشتری همراه بود. در شهر قم بانوان معلم تهدید به استعفا کردند. همچنین بسیاری از اهالی شهر، حتی پیش از ۱۷ دی که «روز آزادی زن و کشف حجاب» نام گرفت، به دلیل انتشار خبر برداشتن حجاب از رفتن دختران خود به مدرسه ممانعت به عمل می‌آوردند. اعلاناتی نیز از طرف مردم علیه حجاب‌زدایی بر دیوارهای شهر نصب شده بود.[۲۱]


با صدور بخش‎نامه شمارهٔ ۵۴۱ مورخ ۳۰/۳/۱۳۱۵ از طرف وزارت داخله در شهر مشهد از گرمابه‎های زنانه التزام گرفته شده که هیچ زنی را بدون کلاه به حمام راه ندهند، و در صورتی که زنی با چارقد به حمام برود اسم او و همسرش راپرت داده شود و در این رابطه مأمورینی به طور محرمانه وضعیت‌ خانم‌ها و حمامی‌ها را اطلاع می‌دادند. همچنین از گاراژهایی که در این شهر وجود داشت، التزام گرفته شده بود که زنان با چارقد را سوار نکنند. اجرای قانون رفع حجاب علاوه بر اینکه برای زنان مسلمان کشور ایجاد مزاحمت‌های فراوان کرد، برای زنان مسلمان خارجی نیز که بنا به دلایلی مانند زیارت یا سیاحت در ایران به سر می‌بردند، مشکلاتی آفرید. به همین دلیل نیز از سوی دولت مقرر شد زنان اتباع خارجی یا باید از لباس‎های ملی خود استفاده کنند یا اینکه به لباس‎های غربی ملبس شوند و از استعمال چادرهایی که نسوان ایرانی سابقاً بدان ملبس بودند، اجتناب ورزند.[۲۲]

واکنش ها

نخستین واکنش جدی روحانیت علیه طرح حجاب زدایی از شیراز آغاز شد. در جشنی که با حضور «حکمت» وزیر معارف در مدرسه شاهپور برگزار شده بود. در این جشن عده‎ای از دختران جوان بر روی صحنه ظاهر شده به ناگاه حجاب خود را برداشتند و به پایکوبی پرداختند. این حادثه حتی اعتراض عده‎ای از حاضرین جلسه را نیز برانگیخت. فردای آن روز در مسجد وکیل شیراز اجتماعی توسط سید حسام‎الدین فال اسیری برپا شد. وی در این سخنرانی به انتقاد از عملکرد رژیم پرداخته و مردم را هشدار داد که مواظب توطئه­‌ها باشند. به دنبال این سخنرانی او را بلافاصله دستگیر و زندانی کردند.[۲۳]

آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی نیز از روحانیونی بود که با لحنی تند به رضاخان اعتراض می‌کند. از دیگر روحانیون صاحب نام این دوره امام جمعه تهران «حاج سیدمحمد» بود که در پی مخالفت با کشف حجاب محبوبیت خاصی در تهران و ایران پیدا کرد؛ زیرا که گفته بود اگر کشته شوم عیالم را بدون حجاب در مجلس جشن بی حجابی نخواهم برد.[۲۴] «سیدابوالحسن طالقانی» هم به علت اعتراض به اقدامات ضد اسلامی به ویژه کشف حجاب مکررا به زندان افتاد و یا تبعید گردید. سید محمود طالقانی فرزند او که در این ایام طلبه‌ای پر شور بود، در سال ۱۳۱۸ در درگیری با پاسبانی که به اجبار قصد برداشتن چادر زنی را داشت به زندان افتاد.[۲۵] با سرکوب قیام گوهرشاد روحانیون در تنگنای بیشتری قرار گرفتند، بعد از اعلام رسمی کشف حجاب آنان را مجبور به سکوت کردند و دیگر فرصتی برای بیان آشکار مخالفت های خود نیافتند. تنها مورد استثنا مخالفت های روحانیون ولایات بود که البته مخالفت‌هایشان بازتابی فرا‌تر از‌‌ همان ناحیه نداشت و از سوی ماموران ولایت نیز به شدت با آنان برخورد می‌شد.[۲۶] سرکوب قیام مسجد گوهرشاد و برخورد تند رضاخان با ایت الله حائری پیش از قانون کشف حجاب توانست واکنش‌ها را محدود کند.

لغو قانون کشف حجاب

پس از روی کار آمدن محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۲۰، گروهی از زنان که از فشار حکومت پدرش سخت به ستوه آمده بودند در مخالفت با کشف حجاب، در معابر عمومی با چادر ظاهر شدند و مأموران حکومتی هم علی‌رغم وجود قانون کشف حجاب چندان که باید با آنان مقابله نمی‌کردند. در مهرماه همان سال آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی طی نامه‌ای به نخست وزیر وقت خواهان کم کردن فشار بر زنان محجبه شد. در سال ۱۳۲۳ نیز آیت الله سید حسین طباطبایی قمی از مراجع وقت، نامه‌ای به شاه جدید نوشت و از وی خواست کشف حجاب اجباری را الغا کند. سرانجام با مخالفت علما و مقاومت مردم، قانون کشف حجاب لغو گردید.[۲۷] انتشار دو فتوای «حاج حسین آقا بروجردی» و «حاج سید محمدتقی خوانساری» که دال بر لزوم حجاب و تحریم بی حجابی بود در آن روز‌ها منتشر شد و از نظر فرهنگی و دینی مردم را به سمت حجاب تشویق کرد.[۲۸]

دی ماه، سالروز کشف حجاب توسط رضاخان

از سال 1313 که رضاخان در اولین و آخرین سفر خارجی خود به ترکیه تصمیم گرفت با زور چماق مانند ممالک فرنگی، اسباب ترقی و رفاه جامعه ایرانی را فراهم سازد، تا کنون 77 سال می گذرد. رضاخان مرده است و جوانان اکنون از این ادعای واهی، تنها فهرستی از خشونت و جنایات این قزاق چکمه پوش را در ذهن دارند.

سر کلاف کشف حجاب در ایران، به تنها سفر رضاخان به ترکیه بر نمی گردد؛ بلکه قصه از آن جا آغاز می شود که عده ای روشنفکر از فرهنگ برگشته، به فکر طبابت جامعه خود افتادند و این به ظاهر طبیبان با نسخه اشتباه خویش، علاج درد نکردند. آنها نسخه پیچیدند که از فرق سر تا نوک پا، غربی شویم؛ با این تصور ساده دلانه که دامن کوتاه و کلاه شاپو، ما را همانند جوامع غربی به پیشرفت می رساند و با پا گرفتن این اندیشه غلط، حکومت رضاخانی به قدرت رسید.

روشنفکران ایرانی به تنهایی به چنین اندیشه منوری نرسیدند؛ بلکه اعمال چنین سیاست هایی، در ترکیه توسط کمال آتاتورک، در ایران توسط رضاخان و در افغانستان توسط امان الله خان، به صورتی هماهنگ، توسط انگلیس تقویت و دنبال می شد؛ زیرا تضعیف و تحقیر باور اسلامی مردم منطقه، به معنای جلوگیری از شکل گیری مجدد تمدن اسلامی بود و تجددخواهی مورد تأیید انگلیس، این خطر را مهار می کرد.

امام خمینی(ره) تأکید می کرد که استعمارگران برای به یوغ کشیدن ما، ابتدا «به سراغ زنان ما آمدند». وی با آگاهی از این سیاست غرب فرمود: «آنان چون می دیدند که زنان در نهضت مشروطه و پس از آن، نقش برجسته ای داشته اند و آنها هستند که می توانند حتی مردان را به میدان مبارزه بکشند، نخست به سراغ زنان ما آمدند».

اولین زنی که در ایران کشف حجاب کرد

تساوی حقوق زن و مرد، یکی از دوازده تعلیم اجتماعی بهائیت است و کشف حجاب و بی بندوباری زنان و مردان، ذیل آن قرار می گیرد. در دوره ناصرالدین شاه، اولین زنی که به صورت عمومی و علنی کشف حجاب کرد، زنی به نام زرین تاج بود که توسط سران بابیت، ملقب به طاهره و قره العین شد و تنها زنی است که از «حروف حی» محسوب می شود (لقبی که بر اساس حروف ابجد، به هجده نفر از اولین کسانی که به علی محمد باب ایمان آوردند، داده شد).

نخستین واقعه کشف حجاب در ایران، پس از اسلام، در بدشت- در استان سمنان - روی داد. در این مکان عده ای از بابیان به سرکردگی محمد علی قدوس و طاهره قره العین با دو هدف نجات باب از زندان ماکو و تعیین تکلیف بابیه با دین اسلام و اعلام جدایی و مخالفت صریح با دیانت حضرت ختمی مرتبت، دور هم جمع شدند.

در این مکان قره العین در برخوردی کاملا متضاد با دین اسلام و مغایر با شرایط اجتماعی زمان خود، با به نمایش گذاشتن سیمای برهنه خویش، اولین زنی بود که با نسخ رسوم گذشته، زمینه های اجتماعی گسترش لادینی و اباحی گری را که از مقاصد استعمار بود، فراهم ساخت.

بخش هایی از سخنرانی تاریخی امام خمینی (ره) در عصر عاشورای روز 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه، ناظر به دست داشتن بهائیت در توجه ویژه به زنان، به وسیله طرح مسائلی مانند کشف حجاب و تساوی حقوق زن و مرد است؛ «یک حقایقی در کار است. یک حقایقی در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهایی ها مراجعه کنید؛ در آن جا می نویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت می کنند. آقای شاه هم نفهمیده می رود بالای آن جا؛ می گوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن این طور؛ بدبخت! نکن این طور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است... مطالب خیلی زیاد است؛ بیشتر از این معانی است که شما تصور می کنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است».

تغییر کلاه مردان، مقدمه کشف حجاب

برای آماده ساختن زمینه کشف حجاب، مجلس در ششم دی ماه 1307، قانون متحدالشکل نمودن لباس ها را تصویب کرد. بر اساس این قانون، پوشیدن کت و شلوار و کراوات و کلاه فرنگی برای مردان، الزامی شد. تلاش های رضا خان باعث شد تا عده ای از زنان غرب زده، به ویژه زنان درباری و زنان دولت مردان، به صورت بی حجاب یا بدحجاب، در مجامع و معابر عمومی ظاهر شوند و مردم نیز تحت تاثیر اختناق و ظلم رضاخانی، حساسیت لازم را از خود نشان ندادند. تعویض کلاه مردان، مقدمه کشف حجاب زنان بود و هیچ کس جرات نکرد به صورت آشکار به آن اعتراض کند.

قانون رضاخانی: روسپیان باید چادر سر کنند!

با اعلام قانون منع حجاب، آیین نامه زیر طی بخش نامه هایی به تمامی مراکز دولتی و غیردولتی ابلاغ شد:

1. اعطای وام به کارمندان دولت جهت خرید لباس مناسب برای همسرانشان، به منظور حضور در جشن ها و میهمانی ها.

2. توبیخ و در مواردی اخراج کارمندان دولت، در صورت عدم حضور آنها و همسرانشان (بدون حجاب) در ضیافت ها.

3. بازداشت و مجازات مخالفان کشف حجاب.

4. ممانعت از ورود زنان باحجاب به فروشگاه ها، سینماها، گرمابه های عمومی، درمانگاه ها و یا ممانعت از سوارشدن آنها به

درشکه و اتومبیل.

برای اهانت بیشتر به زنان چادری، روسپیان حق بی حجاب شدن نداشتند. مجله شهربانی نیز آماری از جرائم اعمال منافی را که در زیر چادر انجام شده بود، ارائه داد. حکومت با اقدام به این تبلیغات، سعی می کرد نماد عفت را به سمبل بی عفتی تبدیل کند.

جشن شیراز، مقدمه قیام مسجد گوهرشاد

برگزاری جشن های گرامی داشت بی حجابی در ماه های دی و بهمن 1314 در سراسر کشور، به ویژه در شیراز را می توان مقدمه قیام مسجد گوهر شاد نامید. چند ماه قبل از قیام مردم مشهد، برگزاری جشن شیراز با حضور علی اصغر حکمت، وزیر معارف، در 13 فروردین 1314ش. مقدمه قیام مسجد گوهر شاد شد. در این جشن پس از ایراد سخنرانی ها، در پایان جشن، عده ای از دوشیزگان بر روی صحنه نمایان شدند و ناگهان نقاب از چهره برگرفتند و ارکستر، آهنگ رقص می نواخت و دختران به پای کوبی پرداختند. روز بعد، این خبر مانند بمبی در شهر پیچید و عده ای از مردم در مسجد وکیل اجتماع کردند. در اولین اقدام، حسام الدین فال اسیری یکی از عالمان شیراز، به برگزاری چنین مراسمی اعتراض کرد و آن را از مظاهر بی دینی در جامعه نامید.... اعتراض او باعث شد تا بلافاصله دستگیر و زندانی شود.

قیام مسجد گوهرشاد

پس از واقعه کشف حجاب در جشن شیراز و دستگیری و حبس آیت الله فال اسیری و بی حرمتی به وی، موجی از اعتراضات در کشور، به ویژه در حوزه های علمیه قم، مشهد و تبریز به راه افتاد. در تبریز، دو مرجع عالیقدر، سید ابوالحسن انگجی و میرزا صادق آقا به تغییر لباس و کلاه شاپو، اعتراض کردند و به سمنان تبعید شدند. «در مشهد هم که دستور تغییر لباس رسیده بود و خبر جشن شیراز و گرفتاری فال اسیری و تبعید دو نفر از عالمان تبریز منعکس شده بود، غوغایی برپا شد و مراجع روحانی سخت ناراحت شدند و برای بحث و گفت وگو درباره تغییر لباس و سخت گیری هایی که در باره معممین

شده بود، جلساتی تشکیل دادند. در این جلسات که آیت الله حاج آقا حسین قمی و آیت الله سید یونس اردبیلی و فرزند آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و جمعی دیگر از عالمان و مدرسان درجه اول مشهد شرکت داشتند، مسئله تغییر لباس مطرح شد و بیان شد که این تغییر لباس، به برداشتن حجاب منتهی خواهد شد و باید به شدت از آن جلوگیری شود.

تا این زمان، برخی از عالمان معتقد بودند که کارهای صورت گرفته، بدون اطلاع شاه بوده، وی مخالف این اعمال ضد دینی است؛ اما علی اصغر حکمت طی نطقی در میدان جلالیه تهران، با حضور رئیس الوزراء (ذکاء الملک)، به طور آشکار اعلام کرد که گمان مردم مبنی بر عدم آگاهی رضاشاه از جشن شیراز و خود سرانه بودن این حادثه، اشتباه محض است. در این نطق، حکمت گفت که وقوع این حادثه، مستقیماً به دستور شخص رضاشاه بوده است. این اظهارت و وقوع این حوادث در کشور، پس از درج در مطبوعات، در سطح شهر مشهد هم انتشار یافت. آیت الله سید عبدالله شیرازی که در این زمان در مشهد حضور داشت و از نزدیک شاهد این وقایع بود، می گوید: چون روزنامه حاوی درج این مطالب برای آیت الله قمی ارسال شد. ایشان پس از مطالعه این اخبار و جریانات، گریه کرد و گفت: «خلاصه، اسلام فدایی می خواهد و من حاضرم فدا شوم».

اشاره آیت الله حائری به رگ های گردنشان

مهم ترین مخالفت علما و مراجع قم با رژیم رضا شاه، در ماجرای کشف حجاب بروز یافت. مرحوم آیت الله حائری ضمن رعایت تمام جوانب قضایا و بدون این که بهانه ای به دست رژیم طاغوت بدهد، از مسئله کشف حجاب اظهار نفرت نمود و چون احساس کرد این نقشه شوم، جدّی است و کارگزاران رژیم به شدّت پی گیر عملی ساختن آن، حتّی در شهر مذهبی قم هستند، به عنوان اعتراض، جلسات درس و بحث و نماز جماعت خود را تعطیل کرد و تنفّر خویش را از حوادث پیش آمده، اعلان کرد و چون عدّه ای از روحانیون و بازاریان نزد وی آمدند و در خصوص کشف حجاب و عوارض ناگوار آن مطالبی به عرض رسانیدند، آن مرجع عالیقدر به رگ های گلویش اشاره کرد و گفت: باید تا پای جان مقاومت نمود. من ایستاده ام؛ زیرا مسئله حجاب، از ضروریات دین است و بنا به نص قرآن، واجب شمرده می شود.1

مهاجرت آیت الله حسین قمی به تهران

آیت الله حاج آقا حسین قمی برای مذاکره با رضاخان پیرامون مسائلی که به واسطه کشف حجاب پیش آمده بود، به تهران رفت. قبل از حرکت، از وی درباره نحوه عملکرد و این که در ملاقات با شاه چه خواهد کرد، سؤال شد و وی در پاسخ گفت: «اول اصرار و التماس می کنم که از برنامه های ضددینی و اسلامی خود دست بردارد و اگر موافقت نکرد، دست او را می بوسم و اگر باز هم موافقت نکرد، خفه اش می کنم». وی در تصمیم خود قاطع بود؛ به طوری که قبل از عزیمت به تهران گفت: اگر جلوگیری از این عمل خلاف مذهب، منجر به کشته شدن ده هزار نفر و خودم هم بشود، باز هم ارزش دارد.

بهلول و پیشنهاد تحصن در مسجد گوهرشاد

پس از ورود مرحوم شیخ محمد تقی بهلول از فردوس به مشهد و اطلاع از هجرت و زندانی شدن آیت الله قمی، وی در اعتراض به شرایط پیش آمده، سخنرانی کوتاهی کرده و به واسطه این سخنرانی، دست گیر شد و پس از آزادی، وی در سخنرانی دیگری، پیشنهاد تحصن در مسجد گوهرشاد را مطرح کرد و گفت: «... کار از کار گذشته و ما نباید نرمی نشان دهیم. باید پایمردی کرده، مقاومت کنیم یا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلامی را جاری کنیم یا همه کشته شویم».

با وجود مذاکره بهلول با سران نظامی شهر مشهد و تلگراف عالمان مشهد به رضاخان و درخواست برای حفظ حرمت استان مقدس رضوی، نظامیان، صبح یکشنبه روز 21 تیرماه 1314ش. با یورش به متحصنین در حرم به سرکوب آنها پرداختند، پس از مدتی، مقاومت مردم در مقابل تجهیزات نیروهای رژیم شکسته شد و آنها قتل عام شدند. عمق جنایت رضاخانی به حدی بود که بر اساس مشاهدات یکی از حاضرین، تعداد کامیون هایی که مجروحین و کشته شدگان قیام مسجد گوهر شاد را خارج می کردند، 56 کامیون ذکر شده است که در محله خشت مال ها و باغ خونی مشهد در گودالی ریخته شدند؛ در حالی که بعضی از آنها هنوز زنده بودند.

نتایج قیام مسجد گوهرشاد

1. این قیام، مشروعیت خاندان پهلوی را زیر سؤال برد و به عنوان نقطه اوج مبارزات مردم بر ضد حکومتی که با مذهب سر ستیز داشت، همواره تنور مبارزه را گرم نگه داشت.

2. این حادثه به مردم ایران ثابت کرد که مدرنیته مورد نظر غرب و ترقی غربی، هرگز با اعتقادات و دیانت آنها سر سازگاری ندارد و نیز موجب تقویت پایگاه روحانیت شیعی به عنوان تنها نهاد متولی دیانت مردم شد. قیام مسجد گوهرشاد، اگرچه به ظاهر شکست خورد، ولی افق های جدیدی از مبارزه دینی تحت نظارت مرجعیت شیعی را برای مردم ایران گشود.

دستاورد اصلی قیام مسجد گوهر شاد، نشان دادن ماهیت اصلی تمدن و رفاه غربی به جامعه ایرانی بود. با این قیام و کشتار وحشیانه رضاخان در آستان مبارک رضوی، ثابت شد که نسخه تجویزی روشنفکران برای مدرن شدن جامعه ایران، نه تنها به مقدس ترین اعتقادات آنها، بلکه به جان آنها نیز رحم نمی کند.

این دستاورد بعدها خود را در قالب انقلاب اسلامی و حضور پر شور زنان باحجاب در تظاهرات برضد رژیم شاهنشاهی به خوبی نشان داد.

 

زندگی اسلامی یا زندگی آمریکایی؟

زندگی اسلامی یا زندگی آمریکایی؟
تبیین ضرورت پرداخت به مسئله‌ی سبک زندگی

یکی از راهبردهای فرهنگی کشور که توسط مقام معظم رهبری و در سفر اخیر ایشان در دیدار با جوانان خراسان شمالی مطرح شد، موضوع سبک یا فرهنگ زندگی بود؛ موضوعی که به‌سرعت در رسانه‌‌‌‌‌‌های مکتوب و مجازی به آن پرداخته شد و بسیاری پیرامون آن سخن گفتند و در مجموع بازار داغ این موضوع چیزی است که بر کسی پوشیده نیست. سبک زندگی موضوعی است که بارها و به انحای گوناگون توسط ایشان مطرح شده است.

از جمله‌ی این موارد می‌‌‌‌‌‌توان به نام‌‌‌‌‌‌گذاری سال‌‌‌‌‌‌ها و پیام‌‌‌‌‌‌های نوروزی و سخنرانی‌‌‌‌‌‌های متعدد در این زمینه اشاره کرد. تأکید بر «وجدان کاری، انضباط اجتماعی» (پیام نوروزی سال 73)، «مقابله با ریخت‌وپاش، زیاه‌‌‌‌‌‌روی و اسراف» (پیام نوروزی سال 74)، «مبارزه با اسراف و زیاده‌روی و نابود کردن اموال عمومی و اموال شخصی» (پیام نوروزی سال 75)، «انضباط اقتصادی و مالی و صرفه‌جویی» (پیام‌های نوروزی سال‌‌‌‌‌‌های 76 و 77)، «حرکت به‌سوی اصلاح الگوی مصرف» (سال 88) «همت مضاعف و کار مضاعف» (سال 89) و مطرح کردن مسائلی مانند مصرف‌گرایی، اتقان‌‌‌‌‌‌کاری، وجدان‌‌‌‌‌‌کاری، احساس مسئولیت، اصلاح الگوی مصرف، تجمل‌‌‌‌‌‌گرایی، تفاخر به کالای خارجی، فرهنگ کار و... مورد توجه رهبری بوده ست. اما ضرورت پرداخت دوباره و مفصل به موضوع سبک زندگی چیست؟

پاسخ به این سؤال از دو جهت اساسی است: اول آنکه با یک موضوع مهم و راهبردی مواجهیم و دوم آنکه تا زمانی که این مسئله به یک مطالبه و دغدغه‌‌‌‌‌‌ی فراگیر تبدیل نشود، تحقق آن تقریباً غیرممکن است. برای دستیابی به این امر، لازم است تا تمام متولیان حوزه‌ی فرهنگ ابتدا به یک هم‌افقی و هم‌فکری نسبی برسند تا بتوانند منعکس‌کننده‌‌‌‌‌‌ی دغدغه‌ها، الزامات و در مجموع ضرورت این موضوع به مخاطب خود باشند. بنابراین در این یادداشت سعی می‌‌‌‌‌‌شود به برخی از این ضرورت‌‌‌‌‌‌ها پرداخته شود.

ضرورت‌های پرداخت به موضوع سبک زندگی

1. پرداختن به موضوع سبک زندگی، چه از آن نظر که به زندگی از منظر مادی بنگریم و چه از منظر معنوی، امری ضروری است. مقام معظم رهبری لزوم پرداخت به این مسئله را این‌چنین بیان می‌کنند: «ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم (که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است)، باید به سبک زندگى اهمیت دهیم. اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئله‌ى اساسى و مهمى است.»[1]

2. تحقق هدف ملت ایران و انقلاب اسلامی که همانا ایجاد یک تمدن نوین اسلامی است. جهت تحقق این آرمان، دو بخش باید فعال شود. یکی بُعد «ابزاری» یعنی رشد در علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی، اعتبار بین‌المللی و... که این امر تا حدودی محقق شده است. بنا به گزارش پایگاه استنادی اسکوپوس در سال 2012 میلادی، ایران در عرصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی علم به رتبه‌ی نخست در منطقه و 16 در دنیا دست یافته است که این امر نشان‌دهنده‌ی موقعیت مناسب ایران در این بُعد است.

اما در بخش دیگر، که در بیان مقام معظم رهبری بخش حقیقی و اصلی تمدن است، یعنی همان سبک زندگی، مسیر طولانی را پیش رو دارد. لزوم پرداخت به این بخش از نگاه ایشان این‌گونه بیان شده است: «اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همه‌ى پیشرفت‌‌‌‌‌‌هایى که در بخش اول کردیم، نمی‌‌‌‌‌‌تواند ما را رستگار کند، نمی‌‌‌‌‌‌تواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان‌که مى‌بینید در دنیاى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، ناامیدى هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسان‌‌‌‌‌‌ها در اجتماع و در خانواده هست، بى‌هدفى و پوچى هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفت‌‌‌‌‌‌هاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست. در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم.»[2]

3. مطالبه و نیاز جامعه به الگوی دینی سبک زندگی و ایجاد دوگانگی بحران‌ساز و سردرگمی در اثر عدم ارائه‌ی آن‌ها. در صورت عدم ارائه‌ی الگوی مناسب در سبک زندگی، با افراد متدینی روبه‌رو خواهیم بود که در افکار متدین هستند، اما در سبک زندگی سکولارند، زیرا این افراد از یک‌سو با گذر زمان و تکرار بعضی امور، حساسیت خود را نسبت به ارزش‌‌‌‌‌‌ها و باور‌‌‌‌‌‌ها از دست می‌دهند و از سوی دیگر، الگویی ندارند تا رفتار خود را با آن تطبیق دهند.

4. سبک زندگی فعلی مردم در برخی موارد آن‌قدر نابهنجار شده که مشکلات عدیده‌ای را برای سایر مردم ایجاد کرده است و راه برون‌رفت از این مشکلات عدیده توجه همگانی به سبک زندگی و ترسیم یک مدل مطلوب اسلامی-ایرانی است.

5. سبک زندگی غربی مدلی است که در طول سالیان متمادی، مورد آزمون قرار گرفته و پیامدهای ناگواری از جمله فروپاشی نهاد خانواده، اشاعه‌ی فساد و فحشا، گسترش بیماری‌های روحی و روانی، ایجاد ناامنی و... نشانه‌ی ناموفق بودن آن در ایجاد یک زندگی متعادل و متعالی است و پیمودن این راه همان عواقب ناگوار را برای جامعه‌ی ما نیز به همراه خواهد داشت.

6. مطرح شدن ناکارآمدی دین در محیط رقابت نظریات و الگوها برای مدیریت سبک زندگی جمعی. محیط رقابتی موجود در دنیا و ارائه‌ی محصولات گوناگون از سوی جبهه‌‌‌‌‌‌ی مقابل، نشان‌دهنده‌ی آن است که دشمن هرگز آرام ننشسته است و حرکتش لحظه‌‌‌‌‌‌ای متوقف نمی‌‌‌‌‌‌شود. لذا سکوت در این میدان عرضه به‌منزله‌‌‌‌‌‌ی آن است که چیزی برای ارائه وجود ندارد و این امر قطعاً به پای ناکارآمدی دین گذاشته خواهد شد و یکی از پیامدهایش همان است که گاهی از سوی برخی روشن‌فکران مطرح می‌‌‌‌‌‌شود؛ مواردی از این قبیل که دین برای سامان دادن امور اخروی انسان است و اساساً نقشی برای ساختن دنیای او ندارد و چنانچه مدلی وجود داشت، تاکنون ارائه شده بود. لذا حضور فعالانه و بیداری و ارائه‌ی یک الگوی جامع، امری ضروری است.

مقام معظم رهبری لزوم بیداری در برابر اقدامات دشمن را چنین بیان می‌‌‌‌‌‌کنند: «به قول امیرالمؤمنین (ع)، من نام لم ینم عنه؛ اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است. تو خوابت برده؛ سعى کن خودت را بیدار کنى. ما باید توجه داشته باشیم که انقلاب فرهنگى در تهدید است؛ کمااینکه اصل فرهنگ ملى و اسلامى ما در تهدید دشمنان است.»[3]

و در جایی بر لزوم آگاهی از اقدامات دشمن این‌چنین تأکید می‌کنند: «مثل جنگ نظامى، چشم‌ها را باید باز کرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامى هم، هر طرفى که بدون شناسایى و دیده‌بانى و بدون دانستن وضعیت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پایین بیندازد و جلو برود، شکست خواهد خورد. در جنگ فرهنگى هم همین‌طور است. اگر ندانید که دشمن کار مى‌کند، یا از آنکه مى‌داند، فرمان نبرید، از فرمانده‌ى فرهنگى دستور نگیرید، یا او از نیروى شما استفاده نکند و مانور و سازمان‌دهى را درست انجام ندهد، پشت سرش شکست است.»[4]

7. نفوذ فرهنگ مهاجم غرب. پس از فروپاشی شوری و پایان جنگ سرد (1989م) تئوری پایان تاریخ توسط فوکویاما مطرح شد؛ نظریه‌‌‌‌‌‌ای که نظام لیبرال‌دموکراسی غرب را برای اداره‌‌‌‌‌‌ی جهان، نسخه‌‌‌‌‌‌ی پایانی و بدون رقیب دانسته و معتقد است در نهایت همه‌ی کشورها ناگزیر از تبعیت از آن هستند. غرب برای تحقق این هدف، یعنی سیطره بر کل دنیا، دیگر کمتر از طریق جنگ سخت اقدام می‌‌‌‌‌‌کند. امروز جنگ نرم و همراه کردن افکار مردم دنیا و آمریکایی کردن زندگی عمومی برای غرب، راه میانبر با هزینه‌‌‌‌‌‌ی کمتر محسوب می‌شود و ابزار دستیابی به این مسئله توسط جوزف نای، نظریه‌پرداز قدرت نرم، مطرح شده است. وی معتقد است که آمریکا در دیپلماسی عمومی خود، با دو بازوی رسانه‌‌‌‌‌‌ای و آموزشی، رویاها و انتخاب‌‌‌‌‌‌های جهانیان را می‌سازد.[5]

اما تئوری فوکویاما به همین‌جا ختم نشد. هانتینگتون نظریه‌پرداز مشهور آمریکایی در مصاحبه با مجله‌ی «اشپیگل» پس از به چالش کشیدن این تئوری و تسلط غرب بر تمام دنیا و عصر طلایی چنین گفت: «آن‌ها در ارائه‌ی نظریات‏ خود، به این نکته توجه نداشتند که مراکز قدرت در جهان پیوسته تغییر مى‏کند. هر روز که مى‏گذرد، غرب نقش محورى خود را در معادلات قدرت از دست مى‏دهد و تمدن‌‌‌‌‌‌های دیگر نقش مهم‌ترى برعهده‏ مى‏گیرند.» وی در ادامه می‌‌‌‌‌‌گوید: «جهان در آینده براساس روابط متقابل میان هفت ‏یا هشت تمدن بزرگ شکل مى‏گیرد. این‏ تمدن‌‌‌‌‌‌ها شامل تمدن غرب، اسلامى، چینى، ژاپنى، هندو، اسلاو، ارتدوکس، آمریکاى لاتین و احتمالاً آفریقایى است. جبهه‏هاى حایل میان ‏این تمدن‌‌‌‌‌‌ها به‌عنوان مراکز بحران و خون‌ریزى، جانشین خطوط تماس‏ ایدئولوژیکى دوران جنگ سرد مى‏شود.»[6]

شاید بتوان گفت از همین زمان است که تمدن اسلامی در کانون توجهات قرار گرفته و ایران به‌عنوان کشوری که هدفش را ایجاد تمدن نوین اسلامی دانسته و هژمونی آمریکا را به چالش کشیده است، در نقطه‌ی مرکزی سیبل دشمن در جنگ نرم قرار می‌‌‌‌‌‌گیرد. این موضوع را مقام معظم رهبری این‌چنین مطرح می‌‌‌‌‌‌کنند: «گستره‌‌‌‌‌‌ی تهاجم فرهنگی جبهه‌‌‌‌‌‌ی استکبار همه‌‌‌‌‌‌ی کشورهای دنیاست، اما در این تهاجم، مهم‌‌‌‌‌‌ترین هدف، نظام جمهوری اسلامی است، زیرا نظام اسلامی در مقابل نظام سلطه ایستاده و ثابت کرده که در این ایستادگی خود، صادق است و توانایی مقابله و پیشرفت را نیز دارد.»[7]

اثرات این جنگ تمام‌عیار فرهنگی علیه ایران از سوی رهبری این‌گونه بیان می‌‌‌‌‌‌شود: «در حال حاضر، یک جبهه‌بندى عظیم فرهنگى که با سیاست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه‌ها همراه است، مثل سیلى راه افتاده تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامى نیست. بسیج عمومى هم در آنجا هیچ تأثیرى ندارد. آثارش هم به‌گونه‌اى است که تا به خود بیاییم، گرفتار شده‌ایم. مثل یک بمب شیمیایى نامحسوس و بدون سروصدا عمل مى‌کند. فرض کنید در محوطه‌اى یک بمب شیمیایى بیفتد که احدى نفهمد که این بمب در آنجا افتاد، ولى پس از هفت هشت ساعت ببینند صورت‌ها و دست‌هاى همه تاول زده است. الآن در مدرسه‌ها و داخل خیابان‌ها و جبهه‌ها و حوزه‌هاى علمیه و دانشگاه‌هاى ما، ناگهان نشانه‌هاى این تهاجم تبلیغى و فرهنگى را خواهید دید. الآن مقدارى هم آن را مى‌بینید و بعداً هم بیشتر خواهد شد.»[8]

این جنگ بزرگ فرهنگی در نگاه رهبری یک هدف مشخص دارد و آن اسلام است: «امروز تهاجم فرهنگى عظیمى علیه اسلام هست که ارتباط مستقیمى با انقلاب ندارد. این تهاجم، وسیع‌تر از انقلاب و علیه اسلام است. چیز عجیب و فوق‌العاده‌اى است که با تمام ابعاد فرهنگى و اجتماعى و سیاسى، علیه اسلام (و حتى اسلامى که در توده‌ى مردم الجزایر نفوذ دارد) وارد کارزار شده است. فقط یک استثنا دارد و آن اسلام وابسته به دستگاه‌هاى استعمارى و فهدگونه است؛ والا حتى اسلام‌‌‌‌‌‌هاى به معناى اعتقاد عوامانه‌ى مردم هم مورد تهاجم است؛ چه برسد به اسلام ناب و انقلابى (و به تعبیر آن‌ها اسلام ایران) که دیگر وضعش روشن است.»[9]

بحث پیرامون تهاجم فرهنگی و لزوم مقابله با آن، طی سال‌های متمادی مورد توجه مقام معظم رهبری بوده است؛ مسئله‌ای که در زمان‌‌‌‌‌‌های دیگر از آن تحت عنوان «شبیخون فرهنگی»، «غارت فرهنگی»، «قتل‌عام فرهنگی» و «ناتوی فرهنگی» یاد کرده‌اند و این مسئله لزوم توجه بیشتر به این مقوله را از سوی متولیان فرهنگی کشور دوچندان می‌‌‌‌‌‌کند.

تغییر سبک زندگی

در این میان، تغییر سبک زندگی به‌عنوان بخشی از قدرت نرم کشور، یکی از ابزارهای دشمن با هدف سست کردن پایه‌های ماهیت بوده است. ساموئل هانتیگتون در کتاب «چالش‌‌‌‌‌‌های هویت در آمریکا» موفقیت نظام سیاسی آمریکا را در هویت‌سازی علی‌رغم حضور افراد متعدد خارجی با رسوم، اعتقادات و فرهنگ‌های متفاوت و بعضاً متضاد با تمامی جهان خاکی و در یک کلمه، آمریکایی کردن (Americanization) آن‌ها می‌‌‌‌‌‌داند. به این معنا که ما با دین شما، مذهب شما، رنگ پوست و موی شما کاری نداریم، فقط آمریکایی زندگی کنید. حتی اگر مسلمان هستید.

وی معتقد است تداوم جامعه‌ی آمریکا در پرتو فرآیند آمریکایی کردن ممکن می‌‌‌‌‌‌شود. با این استرات‍‍‍ژی که در مدل مرکز-پیرامون یا شمال-جنوب و برای افزایش حداکثر عمق استراتژیک، آمریکا باید وارد زندگی پیرامونی‌‌‌‌‌‌ها و جنوبی‌‌‌‌‌‌ها نیز بشود. وی مطرح می‌‌‌‌‌‌کند که چگونگی تعریف آمریکاییان از خودشان تعیین‌کننده‌ی نقش آنان در دنیاست و یکی از گزینه‌هایی که پیش روی آن‌هاست، گزینه‌‌‌‌‌‌ی امپریالیست و ساختن دوباره‌ی دنیاست.[10]

دشمن تاکنون در قالب جنگ نرم و در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی برنامه‌های خود را با هدف باورزدایی و هویت‌زدایی دنبال کرده است. یکی از مهم‌ترین ابزارهایی که غرب و در رأس آن آمریکا جهت هجمه به اصول و ارزش-های حاکم بر ایران به کار گرفته است، استفاده از تکنولوژی‌های نوین ارتباطی و رسانه‌های جدید، به‌ویژه ایجاد شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان بوده است. «هم‌اکنون 17 هزار 666 شبکه‌ی ماهواره‌ای در ایران قابل دریافت است که از این تعداد دو هزار شبکه به‌خوبی و وضوح بالا در ایران قابل مشاهده است. در بین این شبکه‌ها، 232 شبکه‌ی مبتذل، 273 شبکه‌ی مبلغ ادیان ساختگی و نوظهور، 74 شبکه‌ی مختص مد لباس و 300 شبکه‌ی موسیقی، 419 شبکه‌ی ورزش، 252 شبکه‌ی مخصوص کودکان و نوجوانان و 92 شبکه‌ی مختص مقولات اقتصادی به چشم می‌‌‌‌‌‌خورد.»[11]

بی‌تردید با تحلیل محتوای این شبکه‌ها، که در آن چیزی جز ترویج اباحه‌گری و بی‌بندوباری اخلاقی، ترویج سبک زندگی زناشویی و خانوادگی غربی به‌وسیله‌ی ترویج روابط آزاد دختر و پسر، عادی‌سازی روابط خارج از عرف و شر و حساسیت‌زدایی از روابط نامشروع و طرح عشق‌های ممنوعه به چشم نمی‌‌‌‌‌‌خورد، می‌‌‌‌‌‌توان به عمق آسیب‌‌‌‌‌‌های وارده پی برد.

با توضیحاتی که از ابتدا پیرامون ضرورت سبک زندگی مطرح شد و اقداماتی که دشمن در این زمینه انجام داده است، می‌‌‌‌‌‌توان گفت جوهره‌‌‌‌‌‌ی تمدن اسلامی بر سر یک دوراهی بزرگ است؛ از یک‌سو دین و گزاره‌های دینی و از سوی دیگر غرب و نادیده انگاشتن دین در زندگی. سبک زندگی اسلامی یا غربی؟

آنچه تاکنون ذکر شد، تنها بحث بر سر ضرورت پرداخت به بحث سبک زندگی و لزوم طراحی یک الگوی جامع از سبک زندگی اسلامی-ایرانی بود؛ الگویی که به نظر می‌‌‌‌‌‌رسد راه را جهت تحقق استقلال فرهنگی و تمدن نوین اسلامی فراهم خواهد کرد.

شناسایی آسیب­‌های سبک زندگی فعلی و علت‌یابی آن، شناسایی مبانی سبک زندگی اسلامی، مشخص کردن پارادایم اصلی سبک زندگی اسلامی، ترسیم افق جامعه‌ی پیشرفته از حیث سبک زندگی اسلامی، بیان مؤلفه‌‌‌‌‌‌های سبک زندگی اسلامی و محتوای آن و راهبرد‌‌‌‌‌‌های اجرایی اصلی برای پیاده کردن سبک زندگی اسلامی در جامعه، از دیگر مواردی است که برای ترسیم یک نقشه‌ی جامع سبک زندگی اسلامی-ایرانی ضروری به نظر می‌رسد که در آینده به‌طور مفصل‌تر به آن خواهیم پرداخت.
پی‌نوشت‌ها:

1. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جوانان خراسان شمالی، 23 مهر 1391.

2. همان.

3. بیانات در دیدار اعضاى شوراى‌ عالى انقلاب فرهنگى، 20 آذر 1370.

4. بیانات در دیدار با گروه کثیرى از معلمان و مسئولان امور فرهنگى کشور و جمعى از کارگران، به مناسبت روز معلم و روز جهانى کارگر، 12 اردیبهشت 1369.

5. کالبدشکافی روش‌ها؛ از فریب تا سبک زندگی، دکتر امیر محبیان.

6. گفت‌وگو با عنوان «AtombombeUnddann die»، مجله‌ی اشپیگل، شماره‌ی‏ 48.

7. دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی با رهبر انقلاب، 23 خرداد 1390.

8. بیانات در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلاى حوزه‌ى علمیه‌ى قم، 7 آذر 1368.

9. بیانات در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلاى حوزه‌ى علمیه‌ى قم، 7 آذر 1368.

10. پیمان وهاب‌پور، چالش‌های هویت در آمریکا، فصلنامه‌ی راهبرد دفاعی، سال ششم، شماره‌ی 19، بهار 87، ص 200.

11. جنگ نرم، داوود رنجبران، ساحل اندیشه، چاپ چهارم، 1388.

منبع: برهان

 

غبارروبی مزارشهدای شهرستان ماهنشان

کارکنان جهادکشاورزی شهرستان  درمورخ 26بهمن  96باقرائت فاتحه ای مزارمطهر شهدا را  غبارروبی و عطر افشانی نمودند.

افتتاح آبیاری تحت فشار بهمن 96 شهرستان ماهنشان

ادامه نوشته

افتتاح همزمان چندپروژه پرورش ماهی در 12بهمن 1396

ویژگی‌های حقوق شهروندی از دیدگاه امام علی(ع)

ویژگی‌های حقوق شهروندی از دیدگاه امام علی(ع)

گروه اجتماعی: امام علی(ع) معتقدند که اگر مردم و حکومت حقوق یکدیگر را پاس ندارند، وحدت کلمه از بین می‌رود، نشانه‌های ستم آشکار می‌شود، نیرنگ‌بازی در دین فراوان شده، راه گسترده سنت پیامبر اکرم(ص) متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماری‌های دل فراوان می‌شود.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از لرستان، موضوع حقوق اجتماعی، عدالت، مساوات، و مبارزه با ظلم و ستم‌گری و تجاوز از موضوعاتی است که در نهج‌البلاغه بسیار مورد توجه قرار گرفته است و در کلمات امام علی(ع) بحث‌های بسیاری در مورد انواع حقوق در جامعه بشری مطرح شده است. خطبه ۲۱۶ نهج‌البلاغه در مورد حقوق اجتماعی است که آن حضرت در این خطبه به بیان حقوق متقابل رهبری و مردم می‌پردازند.
در نخستین بخش این خطبه می‌فرمایند: «خداوند سبحان برای من بر شما به جهت سرپرستی و حکومت حقی قرار داده و برای شما همانند حق من، حقی تعیین فرموده است»، بنابراین، از نظر ایشان تعیین حقوق از جانب پروردگار است. سپس، می‌افزایند «حق گسترده‌تر از آن است که قابل وصف باشد، اما در هنگام عمل تنگنایی بی‌مانند است»، سپس، به ارتباط بین حق و تکلیف اشاره می‌فرمایند که حق اگر به سود کسی اجرا شود، ناگزیر به زیان او نیز به کار می‌رود و تنها حق خداوند سبحان یک‌طرفه است، بنابراین، چنین نیست که بعضی تنها بر عهده دیگران حقوقی داشته باشند، بدون این‌که خود تعهدی داشته باشند.
حقوق شهروندی از دیدگاه حضرت علی(ع(
اولین امام شیعیان، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر را بزرگ‌ترین حق در میان حقوق الهی ذکر فرموده و اصلاح جامعه را وابسته به اصلاح هر دو دانسته‌اند؛ چنان‌که اگر رهبر و مردم هر دو به وظایف خویش عمل کنند و حقوق طرف مقابل را پاس دارند، حق در آن جامعه عزت می‌یابد و راه‌های دین پدیدار و نشانه‌های عدالت برقرار و سنت پیامبر(ص) پایدار می‌شود. در این صورت مردم بر تداوم حکومت امیدوار می‌شوند و دشمن نیز از آرزویش مأیوس می‌شود.
از سوی دیگر، اگر مردم و حکومت حقوق یکدیگر را پاس ندارند، وحدت کلمه از بین می‌رود، نشانه‌های ستم آشکار می‌شود، نیرنگ‌بازی در دین فراوان شده، راه گسترده سنت پیامبر اکرم(ص) متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماری‌های دل فراوان می‌شود. به همین دلیل آن حضرت(ع) همه را به یاری و کمک برای احقاق حق فرا می‌خوانند، بنابراین بر تک‌تک افراد واجب است تا یکدیگر را در استیفای حقوق یاری کنند که نخستین گام در این راه، شناخت حقوق است که حقوق نیز انواعی دارد.
حقوق سیاسی شهروندان
امام علی(ع) نیز به ضرورت وجود قدرت یک حکومت مقتدر تصریح فرموده‌اند و با فکر خوارج که در آغاز مدعی بودند با وجود قرآن، از حکومت بی‌نیاز هستیم، مبارزه کردند. اما در دیدگاه آن حضرت(ع) حاکمیت ازآن مردم است، آنان صاحبان اصلی حکومت هستند. از دیدگاه شیعیان، امامت یک منصب الهی است، اما امام(ع) می‌فرمایند که با بیعت مردم، حکومت را قبول فرمودند.
ایشان در این مورد می‌فرمایند: «بیعت شما مردم با من بی‌مطالعه و ناگهانی نبود. کار من و شما یکسان نیست. من شما را برای خدا می‌خواهم و شما مرا برای خود می‌خواهید. ای مردم! برای اصلاح خودتان مرا یاری کنید»، نکته اساسی و مبنایی در حقوق اسلامی که از فرمایش حضرت(ع) روشن می‌شود، این است که هم انگیزه و هم هدف الهی است.
از دیگر حقوق سیاسی شهروندان، برابری در مقابل قانون است. به‌طوریکه همه از حقوق مساوی برخوردارند و قانون از همه یکسان حمایت می‌‌کند. این مطلب از خلال بیانات حضرت علی(ع) در موارد بسیار به‌دست می‌آید که ایشان امر به عدالت و عدم تبعیض می‌فرمودند. از جمله فرمایش‌های ایشان است که فرمود: «عدالت هر چیزی را در جای خود می‌نهد، درحالی‌که بخشش آن‌ را از جای خود خارج می‌‌کند، عدالت تدبیر عمومی مردم است، درحالی‌که بخشش گروه خاصی را شامل می‌شود. پس عدالت شریف‌تر و برتر است».
ملاک امام علی(ع) برای انتخاب افراد در پست‌های مختلف حکومتی تعهد، تخصص و تقوای افراد بود، هرکس که چنین شرایطی داشت از طرف آن حضرت(ع) گزینش می‌شد و هرگز روابط جانشین ضوابط نبود، چنان‌که ایشان در نامه‌ای به یکی از فرمانداران خود می‌نویسند: «به‌راستی به خدا سوگند می‌خورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومی خیانت کردی، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره شوی».
شهروندان در جامعه مدنی اسلامی صاحب حق در تعیین سرنوشت خود و نظارت بر اراده امور و باز خواست از متصدیان امر هستند و حکومت در این جامعه خدمت‌گذار مردم است، در همه حال در برابر مردمی که خداوند او را بر سرنوشت آنان حاکم کرده است، پاسخ‌گو هستند. احترام به حقوق بشر و رعایت حدود و ضوابط نتیجه طبیعی تعالیم دینی و فرمان‌های مذهبی ماست.
بارها و بارها پاسخ‌گو بودن مسئولان و فرمانداران در مقابل خداوند بزرگ و مردم مورد تأکید امیر مؤمنان(ع) قرار گرفته است، ایشان مسئولان را به عمل از روی تقوا و در جهت حفظ مصالح عمومی سفارش فرموده‌اند.
حقوق معنوی شهروندان
یکی از حقوق شهروندان، رفتار درست و انسانی با ایشان است. در دیدگاه امیر مؤمنان علی(ع) فرمانروایان و حاکمان، خادمان مردم هستند، چنانچه به‌درستی امور مردم را به انجام رسانند، به وظیفه خویش عمل کرده‌اند، هیچ‌‌گونه منتی بر شهروندان ندارند به‌علاوه حاکمان وظیفه دارند با شهروندان مدارا کرده با ایشان نرم‌خو باشند و پیوسته در رفع حوائج آن‌ها بکوشند.
مولای متقیان(ع) در جای جای فرموده‌هایشان به چگونگی رفتار درست و انسانی رهبران در قبال شهروندان تأکید دارند و افزون برآن مدارا با مردم دستور به ساده‌زیستی و پیروی از سیره نبوی(ص) از فرمان‌های آن حضرت(ع) به فرمانروایان است.
رفتار مردم در برابر مسئولان نیز نباید سبب خودخواهی گردد. ایشان در این مورد می‌فرمایند: گاهی مردم ستودن افرادی را برای کار و تلاش روا می‌دانند؛ اما من از شما می‌خواهم که مرا با سخنان زیبای خود نستایید، تا از عهده وظایفی که در برابر خدا و شما دارم، برآیم.
حق امنیت شهروندان
یکی از کارکردهای مهم هر دولت فراهم آوردن امنیت برای شهروندان خویش است. امنیت اجتماعی از زمینه‌های اصلی اجرای عدالت، و مناسب‌ترین بستر پدید آمدن تعادل در جامعه است. از مهم‌ترین حقوق شهروندان، وجود امنیت در مقابل اشرار داخلی و حمله دشمنان خارجی است. زیرا بدون امنیت نمی‌توان به امور دیگر رسید، از این‌رو وجود سپاهی کارآزموده، متخصص و متعهد لازم است که تحت فرماندهی فردی مقتدر و استوار قرار داشته باشد.
امام علی(ع) در فرمایش‌های متعددی ضمن خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های نهج‌البلاغه به وجود سپاهی منسجم، قوی، و دارای تخصص‌های نظامی سفارش می‌فرمایند تا امنیت درو‌ن‌شهری و برون‌کشوری فراهم شود. ایشان شخصاً تاکتیک‌های نظامی را قبل‌از جنگ به امیران لشکر و سپاهیان ابلاغ می‌فرمودند.
امام علی(ع) حاکم اسلامی را پاسبان خدا در زمین معرفی فرموده‌اند، به همین دلیل از نظر آن حضرت(ع) سزاوارترین اشخاص برای خلافت کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد.  وحدت و همبستگی آحاد ملت از دیگر امور مورد تأکید ایشان است، به‌طوری‌که فرمود: سعی کنید که پرچم فتنه‌ها و نشانه‌های بدعت نباشید، و آنچه را که پیوند امت اسلامی بدان استوار و پایه‌های طاعت بر آن پایدار است، بر خود لازم شمارید. ایشان همچنین، علت سقوط جامعه و از بین رفتن امنیت داخلی را عدم همبستگی ملی دانسته‌اند.
حقوق شهروندان در جنگ
امام علی(ع) در سخنرانی خود در شهر کوفه خطاب به سربازان ‌فرمودند: «سربازان بر جای خود محکم بایستید و در برابر بلا‌ها و مشکلات استقامت کنید. اما شمشیر‌ها و دست‌ها را در هوای زبان‌های خویش به‌کار مگیرید و در آنچه خداوند شتاب در آن را لازم ندانسته، شتاب مکنید». امام علی(ع) در جنگ و ستیز حقوق سپاه مقابل را در نظر می‌گرفتند و لشکریان خویش را به عدم تجاوز از حقوق معین شده فرمان می‌دادند.
حقوق فرهنگی شهروندان
جایگاه فرد در اجتماع و ارتباط آن دو از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. چراکه رشد انسان‌ها در پرتو جامعه میسر است. در بینش اسلامی همه حقوق و وظایف برای این است که انسان به تکامل واقعی و قرب الهی برسد. امتیاز ادیان الهی به‌ویژه اسلام نسبت به سایر مکاتب بشری آن است که علاوه‌بر تأمین مصالح دنیوی مردم به فکر تأمین سعادت ابدی و اخروی آنان نیز هست.
بنابراین برخورداری از فضای سالم رشد و تعالی فکری و معنوی از حقوق مسلم و غیر قابل انکار همه شهروندان است. اهمیت این حق به حدی است که بسیاری از حقوق دیگر به منزله مقدمه و زمینه‌ساز دستیابی به این حق سرنوشت‌ساز است. جامعه و حکومت هر دو باید زمینه‌های تحقق این حق را فراهم آورند، و در این راستا هیچ فردی از رعایت مصالح همگانی بخشوده نیست.
هر فردی مسئول امر به معروف و نهی از منکر است. یادآوری فرد فرد آحاد اجتماع، یک ضمانت اجرایی قوی، دائمی و پیوسته است که باعث شناخت افراد به حقوق و وظایفشان در مقابل دیگران شده، راه اجرای دیگر قوانین و مقررات را می‌گشاید؛ زیرا حتی در مواردی که به دور از دید مأموران قانونی است، به اجرای قانون می‌پردازند. البته این امر در صورتی مؤثر خواهد بود که همگان به آن اقدام نمایند؛ به‌گونه‌ای که حتی حکام و مسئولان را نیز دربر گیرد.
امام علی(ع) امر به‌معروف و نهی از منکر را از اوصاف پروردگار برشمرده است و در بخشی از وصیت خود به امام حسن(ع) می‌فرمایند: «به نیکی‌ها امر کن و خود نیکو باش و با دست و زبان بدی‌ها را انکار کن، آنچه برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار و آنچه را که بر خود نمی‌پسندی بر دیگران نیز مپسند».
امام(ع) از مردم می‌خواهند که به عملکرد فرمانروایان توجه کنند و اگر آن‌ها به خطا رفتند، متذکر شوند، در این مورد از آن‌ها فرمان نبرند و می‌فرماید: «آگاه باشید! زنهار! زنهار! از پیروی و فرمانبری سران و بزرگانتان، آنان که به اصل و حسب خود می‌‌نازند، خود را بالاتر از آنچه هستند می‌پندارند، کارهای نادرست را به خدا نسبت می‌دهند و نعمت‌های گسترده خدا را انکار می‌کنند تا با خواسته‌های پروردگار مبارزه کنند، نعمت‌های او را نادیده انگارند. آنان شالوده تعصب جاهلی هستند ... از فرومایگان اطاعت نکنید».
بنابراین، حکومت ولایی نه‌تنها با حضور و مشارکت مردمی در صحنه تصمیم‌گیری و تدبیر امور اجتماعی و سیاسی سازگار است، بلکه نظارت و اعمال کنترل بر قدرت سیاسی را نیز بر می‌تابد.

 

پیام تاریخی امام به روحانیت

12.00

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

Top of Form

 

 

, امام خمینی

خدمت حضرات روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام و مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزه های علمیه و ائمه محترم جمعه و جماعات دامت برکاتهم.

صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه شهیدان خصوصا شهدای عزیز حوزه ها و روحانیت . درود بر حاملان امانت وحی و رسالت پاسداران شهیدی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نموده اند. سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را بدم شهادت و مرکب خون نوشته اند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شب چراغ ساخته اند.

افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم بر گرفتند و سبک بالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده اند.

سلام بر آنانکه تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بند بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهی کرده است و حقا از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری نمی رود که در دعوت بحق و راه خونین مبارزه مردم خود اولین قربانیها را بدهد. و مهر ختام دفترش شهادت باشد.

آنانکه حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه ها و روحانیت را درک کرده اند در خلسه حضورشان آرزوئی جز شهادت ندیده اند و آنان از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواسته اند. البته همه مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیده اند . یکی چون من عمری در ظلمات حصارها و حجاب ها مانده است. و در خانه عمل و زندگی جز ورق و کتاب منیت نمی یابد و دیگری در اول شب یلدای زندگی سینه سیاه هوسها را دریده است و با سپیدی سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است و حال من غافل که هنوز از کتم عدمها بوجود نیامده ام چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفی کنم، من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسی می شنویم. بگذارم و بگذرم تردیدی نیست که حوزه های علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بوده اند. علمای بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نموده اند تا مسائل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند. اگر فقهاء عزیز نبودند معلوم نبود امروز چه علومی بعنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت علیهم السلام به خورد توده ها داده بودند. جمع آوری و نگهداری علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنت و سیره معصومین علیهم السلام و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطی که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار می گرفتند کار آسانی نبوده است که بحمدالله امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتب بابرکتی همچون کتب اربعه و کتاب های دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات و نجوم و اصول و کلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامی رشته های متنوع علوم مشاهده می کنیم. اگر ما نام این همه زحمت و مرارت را جهاد فی سبیل الله نگذاریم چه باید بگذاریم. در بعد خدمات علمی حوزه های علمیه سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمی گنجد. بحمدالله حوزه ها از نظر منابع و شیوه های بحث و اجتهاد غنی و دارای ابتکار است. تصور نمی کنم برای بررسی عمیق همه جانبه علوم اسلامی طریقه ای مناسبتر از شیوه علماء سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزار ساله تحقیق و تتبع علمای راستین اسلام گواه بر این ادعای ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است. صدها سال است که روحانیت اسلام تکیه گاه محرومان بوده است. همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهای بزرگوار سیراب شده اند. از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان که به حق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسا دینی و میهنی خود مرارتها و تلخی هائی متحمل شده اند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهداء گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نموده اند.

شهداء روحانیت منحصر به شهداء مبارز و جنگ در ایران نیستند. یقینا رقم شهداء گمنام حوزه ها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهی بدست مزدوران و نامردمان غریبانه جان باخته اند زیاد است. در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی علماء اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیشکسوت شهادت نبوده اند و بر بالای دار نرفته اند و اجساد مطهرشان بر سنگ فرشهای حوادث خونین بشهادت نایستاده است. در پانزده خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی، شهداء اولین از کدام قشر بوده اند. خدا را سپاس می گزاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلولهای مخوف و انفرادی رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها و میادین مین خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی نیز رقم شهداء و جانبازان و مفقودین حوزه ها نسبت به قشرهای دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلی شهید شده اند و این رقم نشان می دهد که روحانیت برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی ایران تا چه حد مهیا بوده است، امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضی اشغالی به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکی به اصول اسلام ناب محمدی (ص) رفته اند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانی پاک باخته است.

علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه داران و پول پرستان خوانین نرفته اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده اند و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایه داران در یک کاسه است و خداوند کسانی را که اینگونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر می کنند نمی بخشد.روحانیت متعهد به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوی و ریاضت درس خوانده اند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کرده اند و هرکز زیر بار منت و ذلت نرفته اند . دقت و مطالعه در زندگی علمای سلف حکایت از فقر و نهایتا روح پرفتوت آنان برای کسب معارف می کند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کرده اند و با قناعت و بزرگواری زیستند . و در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سرنیزه بوده است نه سرمایه پول پرستان و ثروتمندان . بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنانرا برگزیده اند. مخالفت روحانیون با بعضی از مظاهر تمدن در گذشته صرفا بجهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبی خصوصا فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیده ها برخورد احتیاطآمیز کنند. علمای راستین ازبسکه دروغ و فریب از جهان خواران دیده بودند، بهیچ چیز اطمینان نمی کردند و ابزاری از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود. لذا گاهی حکم به منع استفاده از آنها را می دادند. آیا رادیو و تلویزیون در کشورهائی چون ایران وسائلی نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند. و آیا رژیم گذشته از رادیو و تلویزیون برای بی اعتبار کردن عقاید مذهبی و نادیده گرفتن آداب و رسوم ملی استفاده نمی نمودند؟

بهرحال خصوصیات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسؤلیت در برابر توده ها روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتی بالاتر از این که روحاینت با کمی امکانات تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جاری ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حیات و معنویت هزاران محقق به شکوفه نشسته است. براستی اگر کسی فکر کند که استعمار روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ، تعقیب نکرده و نمی کند، ساده اندیشی نیست؟

مسئله کتاب آیات شیطانی کاری حساب شده برای زدن ریشه دین و دینداری و در رأس آن اسلام و روحانیت است، یقینا اگر جهانخواران می توانستند ریشه و نام روحانیت را می سوختند ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و انشاءالله از این پس نیز خواهد بود بشرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را شناسیم، البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم چرا که روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند در حوزه های علمیه. هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند امروز عده ای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند که گوئی وظیفه ای غیر از این ندارند خطر تحجر گرایان . مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام آمریکائیند و دشمن رسول الله (ص) آیا در مقابل این افعی ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟

استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه ها مأیوس شد دو راه را برای ضربه زدن انتخاب نمود. یکی راه ارعاب و زور، و دیگری راه خدعه و نفوذ، در قرن معاصر وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد راههای نفوذ تقویت گردید، اولین و مهمترین حرکت القاء شعار جدائی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است تا جائی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را بهمراه می آورد.

یقینا روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته اند گمان نکنید که تهمت وابستگی و افتراء بی دینی را تنها اغیار به روحانیون زده است، هرگز، ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته بمراتب کاری تر از اغیار بوده و هست.

در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگوئی شاه خائن است بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است. عده ای مقدس نمای واپس گرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدرپیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است وقتی شعار جدائی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست حکومت دخالت نماید حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعضی افراد روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک کاسه ای زیر نیم کاسه داشت و این را مسائل رایج حوزه ها بود که هر کس کج راه می رفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خرد سال مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند! چرا که من فلسفه می گفتم، تردید ندارم اگر همین روند ادامه می یافت وضع روحانیت و حوزه ها وضع کلیساهای قرون وسطی می شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود .علماء دین باور در همین حوزه ها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامیمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزه ها بهر دو تفکر آمیخته اند و باید مراقب بود که تفکر جدائی دین از سیاست از لایه های تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود همین قضیه است، که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده لوحان بی سواد عده ای کمر همت بستند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتند. اوضاع مثل امروز نبود هرکس صد درصد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدس نماها از میدان بدر می رفت . ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمی توان در مقابل توپ ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون معقولین را چه کسی می دهد؟ و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان علیه السلام باطل است و هزاران «ان قلت» دیگر مشکلات بزرگ و جان فرسائی بودند که نمی شد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلو آنها را گرفت.

تنها راه حل مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله اش را آماده نمود علماء و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که بطرف اسلام شلیک می شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای پانزده خرداد رقم خورد. در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله مقدس مآبی و تحجر بود. گلوله زخم زبان و نفاق و دوروئی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب جگر و جان را می سوخت و می درید. در آن زمان روز نبود که حادثه ای نباشد. ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند.

حتی نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را بعهده داشتند می دادند.

واقعا روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی می خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده ای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عده ای وابسته که چهرشان بعد از پیروزی روشن گشت. مسیر این خیانت بزرگ را همواره می نمودند . آنقدر که اسلام از این مقدسین و رحانی نما ضربه خورده است از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین علیه السلام که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مأبی و دین فروشی عوض شده است.

شکست خوردگان دیروز سیاست بازان امروز شده اند. آنها که بخود اجازه ورود در امور سیاسی را نمی دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.غائله قم و تبریز با هماهنگی چپی ها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان کردستان تنها یک نمونه است که می توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از روحانی نماهائی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می دانستند و سر به آستانه دربار می سائیدند یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند دیروز مقدس نماهای بی شعور می گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است امروز می گویند مسؤولین نظام کمونیست شده اند تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشاء و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه را مفید و راهگشا می دانستند امروز از اینکه در گوشه ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسؤولین نیست رخ می دهد فریاد وااسلاما سرمی دهند دیروز حجتیه ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را بنفع شاه بشکنند امروز انقلابی تر از انقلابیون شده اند ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند و در عمل پشت پیامبر و اهلبیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می خورند .

راستی اتهام آمریکائی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسی صادر می شود؟ از آدمهای لامذهب و یا از مقدس نماهای متحجر و بی شعور؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به مسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایه ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص، خواص از چه گروهی از بظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه ها است و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژه ای بدست دشمنان کار آسانی نیست، با اینکه در کشور ما در اجرای عدالت بین روحانی و غیر آن امتیازی نیست ولی وقتی با متخلفی از روحانیت خوش سابقه یا بدسابقه برخورد شرعی و قانونی و جدی می شود فورا باندها فریاد می زنند که چه نشسته اید جمهوری اسلامی می خواهد آبروی روحانیت را ببرد اگر احیانا کسی مستحق عفو بوده و بخشیده شود تبلیغ می کنند که نظام بروحانیت امتیاز بی جا می دهد. مردم عزیز ایران باید مواظب باشند که دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفین از باصطلاح روحانیون سوء استفاده نکنند و با موج آفرینی و تبلیغات اذهان را نسبت به روحانیون متعهد بدبین ننمایند و اینرا دلیل عدالت نظام بدانند که امتیازی برای هیچ کس قائل نیست و خدا می داند که شخصا برای خود ذره ای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم اگر تخلفی از منهم سرزند مهیای مؤاخذه ام حال بحث این است که برای جلوگیری از تکرار آن حوادث تلخ و رسیدن به اطمینان از قطع نفوذ بیگانگان در حوزه ها چه باید کرد؟ گرچه کار مشکل است ولی چاره چیست؟ باید فکری کرد!

اولین وظیفه شرعی و الهی آن است که اتحاد و یکپارچگی طلاب و روحانیت انقلابی حفظ شود وگرنه شب تاریک در پیش است و بیم موج و گردابی چنین هائل.

امروز هیچ دلیل شرعی و عقلی وجود ندارد که اختلاف سلیقه ها و برداشتها و حتی ضعف مدیریتها دلیل بهم خوردن الفت و وحدت طلاب و علمای متعهد گردد. ممکن است هر کس در فضای ذهن و ایده های خود نسبت به عملکردها و مدیریتها و سلیقه های دیگران و مسؤولین انتقادی داشته باشد ولی لحن و تعابیر نباید افکار جامعه و آیندگان را از مسیر شناخت دشمنان واقعی و ابرقدرتها که همه مشکلات و نارسائیها از آنان سرچشمهه گرفته است بطرف مسائل فرعی منحرف کند و خدای ناکرده همه ضعفا و مشکلات بحساب مدیریت و مسؤلین گذاشته شود و از آن تفسیر انحصار طلبی گردد که این عمل کاملا غیر منصفانه است و اعتبار مسؤلین نظام را از بین می برد و زمینه را برای ورود بی تفاوتها و بی دردها بصحنه انقلاب آماده می کند من امروز بر این عقیده ام که مقتدرترین افراد در مصاف با آنهمه توطئه ها و خصومتها و جنگ افروزیهایی که در جهان علیه انقلاب اسلامی است معلوم نبود موفقیت بیشتری از افراد موجود بدست می آوردند .

در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب خصوصا از حوادث ده سال پس از پیروزی باید عرض کنم که انقلاب اسلامی ایران در اکثر اهداف و زمینه ها موفق بوده است و بیاری خداوند بزرگ در هیچ زمینه ای مغلوب و شکست خورده نیستیم حتی در جنگ پیروزی از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آنهمه خسارات چیزی بدست نیاوردند البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ با اهداف بلندتر و بالاتری می نگریستیم و می رسیدیم ولی این بدان معنا نیست که در هدف اساسی خود که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده ایم هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم ما انقلابمان را در جنگ بجهان صادر نموده ایم ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم ما در جنگ به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خود بایستیم ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامیمان را محکم کردیم ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال می توان مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را بدنبال داشت جنگ ما فتح فلسطین را بدنبال خواهد داشت جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را بدنبال داشت تنها تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.

همه اینها از برکت خونهای پاک شهدای عزیز هشت سال نبرد بود همه اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در ده سال مبارزه با امریکا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت . جنگ ما جنگ حق بر باطل بود و تمام شدنی نیست جنگ ما جنگ فقر و غنا بود جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد چه کوته نظرند آنهایی که خیال می کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده ایم پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بیفایده است در حالیکه صدای اسلام خواهی آفریقا از جنگ هشت ساله ماست علاقه به اسلام شناسی مردم در آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان بخاطر تحلیلهای غلط این روزها رسما معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد.

ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنانکه تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را قبول قطعنامه دید و گردن نهاد باز به وظیفه خود عمل کرده است آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟ نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیده ها به گونه ای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی ایران چیزی بدست نیاورده و یا ناموفق بوده است آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمی شود تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمی شود که ما از اصول خود عدول کنیم همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه اگر همه انبیاء و معصومین علیهم السلام در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند هرگز نمی بایست از فضای بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند. و از اهداف کلی و بلند مدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامه عمل نپوشیده است ذکری به میان آورند در حالیکه به لطف خداوند بزرگ ملت ما توانسته است در اکثر زمینه هایی که شعار داده است به موفقیت نائل شود ما شعار سرنگونی رژیم شاه را در عمل نظاره کرده ایم ما شعار آزادی و استقلال را بعمل خود زینت بخشیده ایم ما شعار مرگ بر آمریکا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخیر لانه فساد و جاسوسی آمریکا تماشا کرده ایم ما همه شعارهایمان را با عمل محک زده ایم البته معترفیم که در مسیر عمل موانع زیادی بوجود آمده است که مجبور شده ایم روشها و تاکتیکها را عوض نمائیم ما چرا خودمان و ملت و مسؤولین کشورمان را دست کم بگریم و همه عقل و تدبیر امور را در تفکر دیگران خلاصه کنیم. من به طلاب عزیز هشدار می دهم که علاوه بر اینکه باید مواظب القائات روحانی نماها و مقدس مآبها باشند از تجربه تلخ روی کار آمدن انقلابی نماها و بظاهر عقلاء قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتی نکرده اند عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزیهای بی مورد و ساده اندیشیها سبب مراجعت آنان به پستهای کلیدی و سرنوشت ساز نظام شود من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می کنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته اند اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن براحتی از میان نمی رود گرچه در آن موقع هم من شخصا مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمی کنند در حالیکه در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند.

امروز هیچ تأسفی نمی خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده اند انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادها فروان خود را به گروهها و لیبرالها می خوریم آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول که چرا مرگ بر آمریکا گفتید چرا جنگ کردید چرا نسبت به منافقین و ضد انقلابیون حکم خدا را جاری می کنید چرا شعار نه شرقی نه غربی داده اید چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده ایم و صدها چرای دیگر و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحمهای بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام به گونه ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند من بعضی از این موارد را نه تنها به سود کشور نمی دانم که معتقدم دشمنان از آن بهره می برند من به آنهایی که دستشان به رادیو و تلویزیون و مطبوعات می رسد و چه بسا حرفهای دیگران را می زنند صریحا اعلام می کنم تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت بدست لیبرالها بیافتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینه ها کوتاه می کنم.

اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند که علاوه بر دهها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگی خود امسال نیز در راهپیمائی بیست و دو بهمن حقیقت آمادگی کامل خویش را به جهانیان نشان دادند و واقعا دشمنان انقلاب را شگفت زده کردند که تا کجا حاضر به فداکاریند. من در اینجا خود را شرمنده و کوچکتر از آن می دانم که زبان به وصف و تقدیر آنان بگشایم خداوند پاداش عظیم اینهمه اخلاص و رشد و بندگی را خواهد داد. ولی به آنانکه ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به روی گردانی از اصول و انقلاب و روحانیت می کنند سفارش و نصیحت می کنم که در گفتار و کلمات و نوشته ها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشتها و تصورات نابجای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند.

مسئله دیگر اینکه امروز مقابله و تجزیه روحانیت انقلاب به سود کیست؟ دشمنان از دیرباز برای اختلاف افکنی میان روحانیون آماده شده اند غفلت از آن همه چیز را بر باد می دهد حال اختلاف بهر شکلی باشد بدبینی شدید نسبت به مسؤولین بالا باشد یا مرزبندی فقه سنتی و پویا و امثال آن اگر طلاب و مدرسین حوزه علمیه با یکدیگر هماهنگ نباشند نمی توان پیش بینی نمود که موفقیت از آن کیست و اگر بر فرض محال حاکمیت فکری از آن روحانی نماها و متحجرین گردد روحانیت انقلابی جواب خدا و مردم را چه می دهد. انشاءالله در بین جامعه مدرسین و طلاب انقلابی اختلافی نیست اگر باشد بر سر چیست؟ بر سر اصول یا بر سر سلیقه ها آیا مدرسین محترم که ستون محکم انقلاب در حوزه های علمیه بوده اند نعوذ بالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت کرده اند مگر همانها نبودند که در کوران مبارزه حکم به غیر قانونی بودن سلطنت دادند مگر همانها نبودند که وقتی یک روحانی بظاهر در منصب مرجعیت از اسلام و رزمندگان پشتیبانی ننمودند اگر خدای ناکرده اینها شکسته شوند جه نیرویی جای آنان را خواهد گرفت و آیا ایادی استکبار روحانی نماهائی را که تا حد مرجعیت تقویت نموده است فرد دیگری را برحوزه ها حاکم نمی کنند و آیا آنها که در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمرشکن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خورده اند و نه از شهادت عزیزان متأثر شده اند و با خیالی راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده اند می توانند در آینده پشتوانه انقلاب اسلامی باشند راستی شکست هر جناحی از علماء و طلاب انقلابی و روحانیون و روحانیت مبارز و جامعه مدرسین پیروزی چه جناحی و چه جریانی را تضمین می کند جناحی که پیروز شود یقینا روحانیت نیست و اگر آن جناح الزاما به روحانیت رو آورد راستی به سراغ کدام قشر و تفکر از روحانیت می رود.

خلاصه اختلاف به هر شکلی کوبنده است وقتی نیروهای مؤمن به انقلاب حتی به اسم فقه سنتی و فقه پویا به مرز جبهه بندی برسند آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود جبهه بندی نهایتا معارضه پیش می آورد هر جناح برای حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاری انتخاب می کنند یکی متهم به طرفداری از سرمایه داری و دیگری متهم به التقاطی می شود که من برای حفظ اعتدال جناح ها همیشه تذکرات تلخ و شیرینی داده ام چرا که همه را فرزندان و عزیزان خود می دانم البته هیچگاه نگران مباحثات تند طلبگی در فروع و اصول فقه نبوده ام ولی نگران تقابل و تعارض جناح های مومن به انقلابم که مبادا منتهی به تقویت جناح رفاه طلب بی درد و نق بزن گردد. نتیجه می گیرم که اگر روحانیون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دیر بجنبند ابرقدرتها و نوکرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه می دهند. جامعه مدرسین باید طلاب عزیز انقلابی و زحمت کشیده و کتک خورده و جبهه رفته را از خود بدانند حتما با آنان جلسه بگذارند و از طرح ها و نظریات آنان استفاده نمایند و طلاب انقلابی هم مدرسین عزیز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و بادیده احترام به آنان بنگرند و در مقابل طیف بی عرضه و فرصت طلب و نق زن ید واحده باشند و خود را برای ایثار و شهادت در راه هدایت مردم آماده تر کنند حال جامعه و مردم طالب حقیقت باشند مثل زمان ما که حقا مردم بیشتر از آنچه که ما فکر می کنیم وفادار به روحانیت بوده و خواهند بود، یا نباشند مثل زمان معصومین علیهم السلام اما مردم شریف ایران توجه داشته باشند که نوعا تبلیغاتی که علیه روحانیت انجام می پذیرد بمنظور نابودی روحانیت انقلاب است. ایادی شیطان در تنگناها و سختی ها به سراغ مردم می روند که بگویند روحانیت مسبب مشکلات و نارسائیهاست آنهم کدام روحانی، روحانی بی درد و بی مسؤولیت، نه، بلکه روحانیتی که در همه حوادث جلوتر از دیگران در معرض خطر بوده است.

کسی مدعی آن نیست که مردم پابرهنه ها مشکلی ندارند و همه امکانات در اختیار مردم است مسلم آثار ده سال محاصره و جنگ و انقلاب در همه جا ظاهر می شود و کمبودها و نیازها رخ می نماید. ولی من با یقین شهادت می دهم که اگر افرادی غیر از روحانیت جلودار حرکت انقلاب و تصمیمات بودند امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر امریکا و جهان خواران و جز عدول از همه معتقدات اسلامی و انقلاب چیزی برایمان نمانده بود. لازم به یادآوریست که ذکر شمه ای از وقایع انقلاب و روحانیت به معنای آن نیست که طلاب و روحانیون عزیز در فردای این نوشته حرکت تند و انقلابی بنمایند بلکه هدف علم و آگاهی به نکته هاست که در انتخاب مسیر با بصیرت حرکت کنند و خطرها و گذرها و کمینگاهها را بهتر بشناسند اما در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزه ها اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی دانم اجتهاد بهمان سبک صحیح است ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند مسئله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است بظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند. بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی می طلبد، مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهار نظر نمی کنم. آشنائی به روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می کنند از ویژگی های یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوی و زهدی که در خور شأن مجتهد است واقعا مدیر و مدبر باشد حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است، هدف اساسی این است که ما چگونه می خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان بوجود آورد.

راستی به چه علت است که در پی اعلام حکم شرعی و اسلامی موافق همه علماء در مورد یک مزدور بیگانه اینقدر جهان خواران برافروخته شدند و سران کفر و بازار مشترک و امثال آنان به تکاپو و تلاش مذبوحانه افتاده اند. غیر از این نیست که سران استکبار از قدرت برخورد عملی مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه های شوم آنان به هراس افتاده اند و اسلام امروز مسلمانان را یک مکتب بالنده و متحرک و پرحماسه می دانند و از اینکه فضای شرارت آنها محدود شده است و مزدبگیران آنان چون گذشته با اطمینان نمی توانند علیه مقدسات قلم فرسائی کنند مضطرب شده اند من قبلا نیز گفته ام همه توطئه های جهان خواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این بوده است که ما نگوئیم اسلام جوابگوی جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم. ما نباید غفلت بکنیم واقعا باید به سمتی حرکت نمائیم که انشاءالله تمام رگه های وابستگی کشورمان از چنین دنیای متوحشی قطع شود استکبار غرب شاید تصور کرده است از اینکه اسم بازار مشترک و حصر اقتصادی را به میان بیاورد ما درجا می زنیم و از اجرای حکم خداوند بزرگ صرف نظر می نماییم خیلی جالب و شگفت انگیز است که این بظاهر متمدنین و متفکرین وقتی یک نویسنده مزدور با نیش قلم زهرآگین خود احساسات بیش از یک میلیارد انسان مسلمان را جریحه دار می کند و عده ای در رابطه با آن شهید می شوند برایشان مهم نیست و این فاجعه عین دمکراسی و تمدن است اما وقتی بحث اجرای حکم و عدالت بمیان می آید نوحه رأفت و انسان دوستی سر می دهند ما کینه دنیای غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همین نکته ها بدست می آریم قضیه آنان قضیه دفاع از یک فرد نیست قضیه حمایت از جریان ضد اسلام و ضد ارزشی است که بنگاههای صهیونیستی و انگلیس و آمریکا براه انداخته اند و با حماقت و عجله خود را روبروی همه جهان اسلام قرار داده اند البته باید ببینیم که بعض دولتها و حکومتهای اسلامی چگونه با این فاجعه بزرگ برخورد می کنند اینکه دیگر مسئله عرب و عجم و فارس و ایران نیست بلکه اهانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسلام تا کنون و از امروز تا همیشه تاریخ است و نتیجه نفوذ بیگانگان در فرهنگ مکتب اسلام است که اگر غفلت کنیم این اول ماجراست و استعمار از این مارهای خطرناک و قلم بدستان اجیر شده در آستین فراوان دارد. ضرورتی نیست که در چنین شرایطی ما بدنبال ایجاد روابط و مناسبات گسترده باشیم چرا که دشمنان ممکن است تصور کنند که ما بوجود آنان چنان وابسته و علاقمند شدیم که از کنار اهانت به معتقدات و مقدسات دینی خود ساکت و آرام می گذریم.

آنانکه هنوز بر این باورند و تحلیل می کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نمائیم و ما خامی کرده ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتا انزوای کشور شده است و اگر ما واقع گرایانه عمل کنیم آنان با ما برخورد متقابل انسانی می کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می گذارند این یک نمونه است که خدا می خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده اندیشی بدرآئیم و همه چیز را بحساب اشتباه و سوء مدیریت و بی تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست بلکه تعمد جهان خواران به نابودی اسلام و مسلمین است والا مسئله فردی سلمان رشدی آنقدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیست ها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند روحانیون و مردم عزیز حزب الله و خانواده های محترم شهداء حواسشان را جمع کنند که با این تحلیلها و افکار نادرست خون عزیزانشان پایمال نشود. ترس من اینست که تحلیلگران امروز ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته اند پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم . خلاصه کلام اینکه ما باید بدون توجه به غرب حیله گر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان درصدد تحقق فقه عملی اسلام برآئیم والا مادامیکه فقه در کتابها و سینه علماء مستور بماند ضرری متوجه جهان خواران نیست و روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد نمی تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست حوزه ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند . چه بسا شیوه های رایج اداره امور مردم در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند علماء بزرگوار اسلام از هم اکنون باید برای این موضوع فکری کنند.

نکته آخری که توجه به آن لازم است اینکه روحانیون و علماء و طلاب باید کارهای قضایی و اجرائی را برای خود یک امر مقدس و یک ارزش الهی بدانند و برای خود شخصیت و امتیازی قائل بشوند که در حوزه ننشسته اند بلکه برای اجراء حکم خدا راحتی حوزه را رها کرده و مشغول به کارهای حکومت اسلامی شده اند اگر طلبه ای منصب امامت جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مسلمین را خالی ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسؤولیت نپذیرد و یا دلش را فقط به هوای اجتهاد و درس خوش کند در پیشگاه خداوند بزرگ یقینا مواخذه می شود و هرگز عذر او موجه نیست ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بی سابقه مردم از روحانیت را نادیده بگیریم هرگز فرصت و شرائط بهتر از این نخواهیم داشت امیدواریم از نصایح و تذکرات مشفقانه این پدر پیر و این خدمتگزار حقیر خود دلگیر نشده باشید و در مظان استجابت دعا با انفاس قدسیه و با دلهای منور خود برایم دعا و طلب مغفرت نمائید منهم از یاد و دعای خیر برای روحانیت اصیل و حوزه های علمی غفلت نمی کنم خداوندا توان علماء و روحانیت را در خدمت به دین خود افزون نما. خداوندا حوزه های علمیه این سنگرهای پاسداری از فقاهت و اسلام ناب را تا ابد پابرجا بدار. خداوندا شهدای روحانیت و حوزه ها را از نعم بیکران و رزق حضور خویش بهره مند فرما. خداوندا به جانبازانشان شفا مرحمت کن و به خانواده های شهدای شان صبر و اجر مرحمت فرما مفقودین و اسراءشان را هرچه زودتر به اوطانشان برگردان، خداوندا ارزش خدمت و خدمتگزاری بدین خود و به مردم را در دل و دیدگان ما افزون و جاودانه نما. انک ولی النعم.

والسلام علیکم و رحمت الله برکاته

 

 

خنده و گریه فرشتگان

v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);}

12.00 Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

خنده و گریه فرشتگان

http://mythemes.ir/t5/mytheme.ir_07.jpg

پیامبر از جبرئیل پرسید: آیا ملائکه خنده و گریه هم دارند؟
جبرئیل گفت: بله. در 3 جا تعجب می کنند و در 3 جا از روی ترحم گریه.
تعجب از کسانی که تمام روز را به لهو و لعب مشغولند و شب بعد از نماز عشاء به لهو و لعب دوباره مشغول می گردند، ملائکه تعجب می کنند و می گویند: ای غافل! سیر نشده ای از صبح تا شب به هوی و هوس مشغول بودی؟
دومین به زارعیست که به بهانه اصلاح مرز زمین خود و همسایه اش، آنرا می تراشد تا زمینش وسیع تر گردد. ملائکه تعجب می کنند و می گویند: سیر نشدی از بزرگی این زمین؟ آیا با این مقدار کم سیر می شوی؟
و در حالت سوم از زنی که حجاب و پروایی در زندگی ندارد که بعد از مردن، در پرده ای قرار می گیرد تا چشم نامحرم به او نیفتد. ملائکه می خندند و می گویند: آن زمان که دلخواه مردم بودی، مستور نمی داشتی خودت را، حال که منفور شده ای،‏ مستورت کرده اند برای چه؟
و مواردی که گریه می کنند آنست: اول، هر گاه غریبی برای تحصیل علم از موطن خود خارج شود و در غربت بمیرد، ‏آنگاه ملائکه بر او زاری کنند....
دوم، زمانیست که زن و شوهری از خدا طلب فرزند نمایند و خدا به آنان فرزندی عنایت نماید، آنان شاد گردند و گویند، این فرزند عصای دست ما در پیریست، ولی فرزند زودتر از خودشان بمیرد و ملائکه به حال آندو بگریند....
و سوم به حال آن یتیمی که از خواب بیدار شود و بگرید و نامادری او را با لحن تند اجابت کند که او را به یاد مرگ مادر و یتیمی بیندازد و رویش را بر زمین گذارد و دوباره با ناله بخوابد. آنجاست که ملائکه بر حال وی نیز بگریند....

آیا فرشتگان نیز شادی و اندوه و گریه دارند؟

پرسش

آیا ملائکه و فرشتگان نیز شادی و خنده و غم و گریه دارند؟

پاسخ اجمالی

آنچه از روایات در این زمینه استفاده می‌شود، این است که فرشتگان نیز در قبال موضوع ناراحت کننده متأثر و در برابر مسئله نشاط آور شاد و مسرور می‌شوند. در این مقال تعدادی از روایات را به عنوان نمونه بیان می‌کنیم:
1. «...
أ ما ترضین أن تبکی‏ له الملائکة و یأسف علیه کل شی‏ء»؛[1]امام صادق(ع) از قول رسول خدا(ص) نقل می‌فرمایند: ... آیا تو دوست نداری که فرشتگان برایش(امام حسین) گریه کنند و تمام موجودات برایش متأثر شوند.
2. «...
قَالَ نَعَمْ یَا بِنْتَاهْ قُتِلَ قَبْلَهُ أَحَدٌ کَانَ تَبْکِیهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ الْمَلَائِکَة....»؛[2]رسول خدا(ص) در مورد شهادت امام حسین(ع) خطاب به حضرت فاطمه(س) فرمود: ... دخترم، پیش از او کسى این طور کشته نشده است که آسمان‌‏ها، زمین، فرشتگان و... برایش گریه کنند.
3. «
إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ‏ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ...»؛[3]هرگاه مؤمنی از دنیا برود فرشتگان برایش گریه می‌کنند.
4. «
بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) ذَاتَ یَوْمٍ قَاعِدٌ إِذْ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ (ع)‏ وَ هُوَ کَئِیبٌ حَزِینٌ مُتَغَیِّرُ اللَّوْنِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَا لِی أَرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً قَالَ یَا مُحَمَّدُ وَ کَیْفَ لَا أَکُونُ کَذَلِکَ وَ إِنَّمَا وُضِعَتْ مَنَافِیخُ جَهَنَّمَ الْیَوْمَ...»؛[4]روزى پیامبر(ص) نشسته بودند، ناگاه جبریل در حالى‌که رنگ پریده، اندوهگین و افسرده بود آمد. پیامبر(ص) فرمودند: چرا تو را چنین اندوهگین و افسرده مى‌‏بینم؟ گفت: اى محمد! چرا چنین نباشم که امروز کوره‌‏هاى جهنم را نهادند؟
۵. «لمّا قتل الحسین علیه السلام ضجّت الملائکة بالبکاء و النحیب و قالوا: إلهنا و سیّدنا، تغفل عمّن قتل صفوتک و ابن صفوتک. فأوحى اللَّه إلیهم: قرّوا ملائکتی فو عزّتی و جلالی لأنتقمنّ منهم و لو بعد حین، ثمّ کشف اللَّه عن الأئمّة من ولد الحسین علیهم السلام فسرّت الملائکة بذلک ...»؛[5]هنگامی‌ که امام حسین(ع) کشته شد، ملائکه‏ شیون و زارى کرده گفتند: اى خدا و مولاى ما، آیا از کسى که برگزیده تو و فرزند برگزیده تو را کشته غفلت مى‌‏کنى؟ از جانب خداوند وحى آمد: اى ملائکه‏ من، خوشحال‏ باشید، قسم به عزّت و جلالم، من از قاتلان حسین(ع) انتقام خواهم گرفت، آن هم به زودى. بعد هم پرده غیبى کنار رفت و ملائکه امامانى را که از صلب امام حسین بودند دیدند و خوشحال‏ شدند.
این روایات به خوبی بیانگر این صفت فرشتگان هستند که آنها نیز در برابر مسائل تأثر انگیز، یا مسرت بخش اندوهگین و مسرور می‌شوند.

یکی از لحظاتی که فرشتگان الهی می خندند، زمانی است که زن بدحجاب و بی حجابی می میرد، و بستگانش او را در قبر قرار می دهند و روی آن را با خِشت و گِل و خاک می پوشانند تا بدنش دیده نشود. در آن هنگام فرشتگان می خندند و می گویند: تا وقتی که جوان بود و با اندام خود هر کسی را تحریک می کرد و به گناه می انداخت پدر، برادر، شوهرش از خود غیرتی نشان نمی دادند و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند، او را می پوشانند!

 

بی حجابی از جاهلیت است: امیه دختر رقیه خدمت پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) آمد تا با وی بیعت نماید. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: «با تو بیعت می کنم که به خداوند شرک نورزی، دزدی نکنی، مرتکب عمل زنا نشوی، فرزندت را به قتل نرسانی، به مردم تهمت و افتراء نبندی، نوحه نخوانی و مانند جاهلیت گذشته، خودت را میان بیگانگان به نمایش نگذاری

 

بی حجابی باعث لعنت و دوری از رحمت خدا می شود: پیامبراکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «به زودی در پایان امت من، زنانی می آیند که به ظاهر، لباس پوشیده اند ولی در واقع، عریان و لخت اند. آنها را لعنت کنید زیرا آنها ملعون اند.»بی حجابی کار شیاطین است: نگاهی به ماجرای آدم و حوا به ما نشان می دهد که ابلیس، این دشمن خدا، چه علاقه زیادی دارد تا عورات را آشکار سازد، پرده های حجاب را پاره کند و به فساد و فحشاء دامن زند. میتوان گفت که هدف اساسی ابلیس، پرده دری و بی حجابی است. خداوند می فرماید:«یَابَنِیْ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیطَانُ کَمَاأَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُمَالِبَاسَهُمَالِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا» (أعراف: 27)« ای فرزندان آدم! (مواظب باشید) شیطان شما را نفریبد همانگونه که پدر و مادرتان را (فریفت) و از بهشت بیرون کرد و لباس شان را از تن شان بیرون ساخت تا عورات شان را برای آنها نمایان سازد. »

 

دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی

12.00

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی

دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی
با توجه به اصالت انقلاب اسلامی که دارای هویت و ماهیتی فرهنگی و ارزشی است و تحول عظیم روحی و فرهنگی در ملت، که ثمره ی آن پیروزی انقلاب اسلامی بود، در اینجا به گوشه ای از دستاوردها اکتفا می شود:
احیاء فرهنگ اسلامی در مقابل فرهنگ استکباری شاهنشاهی و فرهنگ استعماری غرب؛
به وجود آمدن محیطی مناسب جهت رشد کمالات اخلاقی و انسانی و بازگشت به خویشتن؛
ارتقای نسبی سطح آگاهی های عمومی و اجتماعی و روحیه ی تحقیق و پژوهش در مردم خصوصاً جوانان؛
محوریت ارزشها به عنوان سرچشمه ی اصلی قدرت و مقبولیت؛
تغییر روحیه ظلم پذیری به ظلم ستیزی؛
حضور مردم در صحنه های سیاسی، نظامی و اقتصادی؛
تقویت روحیه ی مشارکت همه جانبه و اثربخش و مسئولیت پذیری مردم؛
افزایش حساسیت مردم به تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی؛
تقویت احساس و«تعلق اجتماعی» مردم؛
بازیابی هویت دینی و ملی؛
بیداری جنبش های احیاگر مذهبی در خاورمیانه و جهان اسلام؛
اصلاح روابط اجتماعی و الگوهای فرهنگی و سیاسی؛
از خود دانستن دولت و با دولت رابطه خودی داشتن توسط مردم؛
مشارکت فعال و هدفمند مردم در انتخابات ها برای تصمیم گیری های اساسی اجتماعی؛
تقویت جایگاه اجتماعی و اقتصادی«محله ها»؛
جلب مشارکت وسیع اقشار مردم در قدرت و اصلاح روش توزیع قدرت و مهار آن؛
ایجاد نهادهای اجتماعی جدید نظیر جهاد سازندگی، بسیج، کمیته امداد امام خمینی و غیره؛
تغییر نگرش و کارکرد برخی از نهادهای اجتماعی نظیر«سازمان زنان» و تلاش برای حفظ کرامت و شخصیت زنان؛
تصحیح و گسترش نقش اجتماعی زنان؛
توسعه سطوح تصمیم گیری اجتماعی؛
پیدایش حرکتهای سیاسی-انقلابی و اجتماعی پیام دار نظیر تظاهرات«روز جهانی قدس و 22بهمن»؛
تقویت روحیه مقابله با نفوذ و سلطه بیگانگان؛
انسجام«حزب الله»و انتشار آن در سراسر جهان؛
انعکاس مسائل مردم از زبان مردم در رسانه های گروهی و مجامع عمومی و توسعه آزادی های اجتماعی؛
احترام به مستضعفین و محرومین به گونه ای که پس از انقلاب طبقه محروم بودن حرمت و احترام پیدا کرد؛
توجه به محرومین و مناطق محروم، توجه به روستائیان و روستاها؛
توجه به نیروهای مؤمن، متدین و انقلابی؛
تقدم تعهد بر تخصص تا جایی که تخصص در استخدام عقیده و آرمان قرار گرفت؛
دمیدن روحیه ایثار و از خودگذشتگی؛
نهادینه کردن مسئله تعاون و همکاری در اجتماع؛
تقویت هنجارهای رفتار اجتماعی در مردم؛
طرح مسئله امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک فریضه ی اجتماعی؛
تحکیم الگوهای برادری اسلامی در جامعه؛
تعطیلی کانون های فساد و فحشاء نظیر میخانه و عشرتکده ها؛
حضور فعال جوانان در همه عرصه ها از جمله مدیریت عالی کشور؛
تقویت نقش و جایگاه خانواده به عنوان هسته اولیه نهادهای اجتماعی؛ منسوخ شدن مظاهر غرب گرایی و علائم غربزدگی و بیگانه محوری و دگراندیشی؛
رشد احساس تنفر نسبت به اشراف و مرفهین بی درد و ضد ارزش شدن وابستگی به اشراف؛
تغییر مفهوم منزلتهای اجتماعی از سطح مادی به سطح معنوی به گونه ای که رهبری انقلاب که از منزلت اجتماعی بالایی برخوردارند از نظر شیوه زندگی بسیار ساده تر از دیگران زیست می نمایند؛
ورود مباحث فقهی در سطوح جامعه به صورت کارکردهای مؤثر اجتماعی؛ گسترش مشاغل مفید در جامعه؛
رها کردن عرصه های هنری از حیطه قدرت شبکه های پنهان فراماسونری؛
تلفیق آرمان های مترقی اسلام و شیوه های مدرن هنری و ایجاد هنر و ادبیات متعهد و انقلابی؛ ترویج مردم گرایی در ادبیات هنر؛
توجه به عرفان ناب محمدی، عرفانی که در جبهه و جنگ شاهد آن بودیم نه عرفانی که گریز از مسئولیت اجتماعی و انسانی را تشویق و ترغیب می کرد؛
اسلامی کردن مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، نظامی و سیاسی(به طور نسبی)؛
امنیت اجتماعی و قضایی و برقراری حقوق مساوی برای مردم؛
مردمی شدن قوای مسلح و ایجاد و سازماندهی نیروی بسیج مردمی؛ مبارزه با بی سوادی که تا حد زیادی با موفقیت همراه بوده است؛
افزایش ظرفیت دانشگاهها، مراز تحقیقاتی و حوزه های علمیه و مراکز آموزشی و فرهنگی؛ سرودهای انقلابی با مضامین پیام دار سیاسی و اجتماعی؛
پیدایش شعر انقلابی که در آن آفاق جدیدی از تفکر و اندیشه بشری به چشم می خورد؛
مشروعیت یافتن موسیقی متعهد و پیدایش موسیقی مشروع انقلابی و مردم گرا؛
رشد چشمگیر ادبیات کودک و نوجوان؛ افزایش تیراژ و تنوع در مطبوعات؛ خارج شدن مطبوعات کشور از عرصه های مبتذل و ورود آنها به عرصه های جدی و عینی زندگی؛
پیدایش ادبیات انقلابی اسلامی در مقیاس جهانی، به گونه ای که امروز آثار آن در چهار گوشه جهان به چشم می خورد؛ جنسیت زدایی از عرصه های هنر و ادبیات؛ رفع محدودیت هایی که رژیم استعماری گذشته ایجاد کرده بود از نظر فکر و اندیشه؛
تغییر مبانی هنر و ادبیات و شکستن کلیشه های تنگ و تاریک الحادی در عرصه های هنر و ادبیات کشور؛
پیشرفت کمی و کیفی در عرصه سینما و هنرهای نمایشی؛
اصلاح باورهای مذهبی در مردم، به گونه ای که مجدداً پس از 1400 سال اسلام به صورت یک کلیت تجزیه ناپذیر در تمامی ابعادش مطرح و اجرائی شده است. تغییر و اصلاح نظام ارزشی جامعه؛
پیشرفت کیفی و کمی در انتشارات، از نظر تنوع، موضوع و تیراژ؛
پیدایش مجامع علمی(سمینارها، کنگره ها، سمپوزیوم های علمی که قبل از انقلاب به ندرت برگزار می شد، جشنواره های داخلی و بین المللی علمی و هنری)؛
طرح مجدد برخی از سنتهای اصیل اسلام نظیر«نماز جمعه»؛ نمازهای عید فطر و قربان و مراسم عید غدیر؛
طرح«حج ابراهیمی»به عنوان زیربنای تجدید حیات اسلام در دنیای امروز؛
ارائه شناخت بی پیرایه از اسلام و طرح اسلام«ناب محمدی»در مقابل«اسلام آمریکایی» و تغییر رابطه فرد با جهان و خدا و خود؛
عینیت یافتن ارزشهایی نظیر«جهاد» و«شهادت»؛
تحول و تغییرات اساسی در سیستم آموزشی کشور؛
تفکیک ارزشهای قومی از ارزشهای اسلامی و طرد ملی گرایی به عنوان یک انحراف از مسیر هدایت جامعه بشری به سوی خدا؛ ایجاد انسان«دو بعدی» نه«تک بعدی»، انسانی که هم مذهبی و معنوی است و هم در پی کار و کوشش و ساختن و آباد کردن و عمران است؛
ایجاد احساس خودباوری و استقلال فکری در مردم به جای خودباختگی و وابستگی فکری؛ تلاش در جهت بازگشت به هویت اسلامی؛
طرح مجدد جایگاه اجتماعی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی زنان؛ طرح پوشش اسلامی برای دفاع از امنیت خانواده ها و پرورش نسل سالم. تجلی آموزه های الهی در زندگی اجتماعی؛
باور به عملی بودن احکام اسلام و ایجاد یک سیستم کارآمد و اثرگذار اسلامی؛ تجلی دوباره نقش و رسالت اجتماعی مساجد، تکایا و هیأتها؛
توجه به نیایش های اسلامی به عنوان«قرآن صاعد»نظیر دعاها؛ برقراری ارتباط و پیوند نسبی حوزه و دانشگاه؛
«
الحادزدایی»از عرصه هنر و ادبیات؛ تجدید حیات معماری شرق؛ محدودیت نقش آفرینی روشنفکران وابسته و لائیک به عنوان«پیشقراولان استعمار فکری و فرهنگی»؛
طرح مسأله انقلاب فرهنگی که کماکان در زمینه انتخاب اساتید و متون درسی رشته های علوم انسانی دانشگاهها مسئولیت سنگینی بر عهده دارد؛
گرایش طلاب و علمای اسلامی که مجهز به بینش اسلامی هستند به علوم جدید. پیدایش ادبیات مقاومت و جنگ؛ پیشرفت فرهنگی و هنری شهرستان های کشور و رها شدن از انحصار و تمرکز پویشهای فرهنگی و هنری در پایتخت. تصحیح جلوه حضور«زن» در مجامع هنری و فرهنگی؛ پیدایش تکنیک های جدید در شعر و هنر«حماسه» و «غزل»؛ احیاء علائم، نامها و نشانه های اسلامی؛ نگاه جدید به جایگاه علم و عالم؛ خرافه زدایی از عرصه اعتقادات و باورهای دینی مردم؛ کوشش و جستجو در فرهنگ اسلامی و شناخت بیشتر خدمات اسلام به فرهنگ بشری در طول 1400 سال گذشته؛ صدور فرهنگ انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر؛ معرفی الگوی زن مسلمان؛
انقلاب اسلامی با فراهم ساختن زمینه های تشکیل جشنواره های مختلف بانوان، مطبوعات ویژه زنان، تأسیس جمعیت ها و تشکل های مربوطه، فدراسیون ورزشی بانوان و شرکت آنان در صحنه های سیاسی و اجتماعی از جمله کاندیداتوری آنها برای مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر و روستا الگویی نوین از زن مسلمان در عصر حاضر ترسیم و تبلیغات منفی علیه اسلام مانند محرومیت زنان از شرکت در فعالیت های اجتماعی و ورزشی را خنثی کرد؛
خودباوری فرهنگی در کشورهای اسلامی و جهان سوم؛ انقلاب اسلامی ایران بر اساس اصل نه شرقی نه غربی، الگوی فرهنگی جدیدی برای مسلمانان و مستضعفان جهان به ارمغان آورد؛
اندیشمندانی که بالندگی تفکرات اسلامی خود را با کمونیسم و سوسیالیسم یا لیبرالیسم غربی سازگار می دیدند، اینک به تفکر اسلامی رهنمون شده اند. گرایش عمومی به مذهب در جهان با انقلاب اسلامی ارتباط و پیوند واقعی دارد؛
تأثیر بر نظریات علوم اجتماعی و تئوری پردازان انقلاب؛ انقلاب اسلامی ایران تأثیر«ایدئولوژی»بر تحولات سیاسی و اجتماعی را به خوبی به تصویر کشید به گونه ای که مؤلفه هایی چون رهبری دینی، ایدئولوژی و فرهنگ، برجستگی های خاصی در نظریه پردازی پیدا نموده است. به همین دلیل انقلاب اسلامی، اولین انقلاب دوران فرامدرن تلقی می شود.
ماهنامه سراج بسیجی/ شماره

 

دشمن شناسی در قرآن

12.00

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

 

دشمن شناسی در قرآن

در قرآن بیش از ۱۵۰۰ آیه درباره دشمن شناسی است و از بین این تعداد ۹۹ آیه درباره شیطان است.

انسان همیشه در معرض وسوسه‏هاى شیطانى است ، و شیاطین جن و انس کوشش دارند در قلب و روح او نفوذ کنند ، هر قدر مقام انسان در علم بالاتر رود و موقعیت او در اجتماع بیشتر گردد ، وسوسه‏هاى شیاطین شدیدتر مى‏شود ، تا او را از راه حق منحرف سازد و با فساد  عالمى را بر باد دهد.

یکی از مسایلی که در قرآن تاکید بسیاری بر آن شده شناخت دشمن است ، وقتی انسان دشمن خود را بشناسد بهتر می تواند با آن مقابله کند. در قرآن دشمنهای مختلفی برای انسان ذکر شده که مهمترین آنها دشمن قسم خورده انسان ،همان ابلیس است.

براین اساس (دشمنهای مختلف)،قرآن راهکارهای مختلفی هم برای مقابله با آنها ذکر کرده.از این رو ،هر دسته از دشمنان دارای خصوصیاتی منحصر به فرد می باشد و راهکارهای مبارزه مختص خود دارد.بنابراین برای مبارزه با آنها باید سیاستهای اصولی خاصی را بکار گرفت و نیز تنها بر اساس موازین الهی پیش رفت.

 

امیر المومنین علی(علیه السلام) در باره دشمن شناسی می فرمایند:

کسی که در برابر دشمنش به خواب رود(از او غافل باشد)حیله ها(ی غافلگیرانه دشمن) او را از خواب بیدار می کند.[۱]

ونیز بنیانگذار انقلاب حضرت امام خمینی می فرمایند :

نباید غافل باشیم،ما باید بیدار باشیم و توطئه های آنها را قبل از اینکه با هم جمع بشوند،خنثی کنیم.[۲]

همچنین مقام معظم رهبری در سخنرانی اولین روز سال ۸۶در مشهد مقدس فرمودند: یک ملت باید دشمن را بشناسد،نقشه دشمن را بداند و خود را در مقابل آن تجهیز کند.

در قرآن بیش از ۱۵۰۰ آیه درباره دشمن شناسی است و از بین این تعداد ۹۹ آیه درباره شیطان است.

این همه تاکید روی دشمن شناسی به چه دلیل است؟!

معنای دشمن چیست؟ چه کسانی دشمن ما هستند؟ اینان چرا دشمنی می‌کنند؟ و ما با دشمنان چگونه باید برخورد کنیم؟ این موضوع بحث ماست.

دشمن دارای معنای واضحی است ، هر کس که به هر نحوی بخواهد به انسان و ملتی  صدمه بزند دشمن او به حساب می آید، هر چقدر که مقام انسان بالاتر باشد مسلماٌ دشمنان بیشتری دارد.

از آن جایی که قرآن کتابی جامع است و متعلق به همه دورانها ،میتوان آن را راهنمای خود قرار داد.

آیات سوره های بقره،۱۱۸-مومنون،۴۴،۸۱-سبا،۲۴-قصص۵۸

بیانگر اصل مشابهت تاریخی اقوام می باشد و اینکه قرآن در هر دوره ایی قابل اجراست و بر اساس آیات قرآن می توان موضع گیریهای مناسبی در برابر دشمن داشت.

در قرآن از چند دسته از دشمنان نام برده شده:

شیطان،کفار،یهودیان و منافقین

۱)شیطان(که دشمن ایمانی به حساب می آید، زیرا دست روی ایمان انسانها می گذارد.) مهمترین دشمن انسان است که از راههای مختلف وارد می شود.

شیطان می تواند عاملی برای شناخت ضعفها و زشتیها باشد و نیز عامل تمییز خوبان از بدان.اگر شیطان نبود دیگر بهشت و جهنم معنا نداشت.اوست که باعث می شود عده ایی به کمال برسند البته باعث سقوط انسانهایی هم می شود .

شیطان بر کسانی که به خدا توکل می کنند و ایمان دارند هیچ راه تسلطی ندارد او بر کسانی مسلط می شود که ولایت او را قبول داشته باشند و دنباله رو  او باشند. او خود می گوید که همه انسانها را اغوا می کند الا مخلصین را.

شیطان از ماده "شطن" به معنای فاصله گیرنده و دور شونده است.

در لغت به هر موجود منحرف کننده، سرکش و اختلافگر گفته می شود.

شیطان(اسم عام) با نامهای ابلیس و خناس هم در قرآن مطرح شده،

ابلیس از "بلس" به معنای مایوس شده و خناس به معنی پنهان شده و باز پس رفته می باشد.خناس صیغه مبالغه از ماده خنوس

 )بر وزن خسوف ) به معنى جمع شدن و عقب رفتن است ، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مى‏شود عقب نشینى مى‏کنند ، و از آنجا که این امر غالبا با پنهان شدن توأم است این واژه به معنى اختفاء نیز آمده است.این دشمن حالت تهاجمی دارد و  فقط با یاد خداست که می توان از دست او رها شد.

او از کمینگاه هایی که انسان در آنها به دام می افتد آگاه است و به هیچ چیز جز به زانو درآوردن انسان رضایت نمی دهد. او در پی اغوای فرزندان آدم است جز مخلصان.

قرآن بارها به صراحت درباره دشمنی شیطان تذکر داده :

" ان شیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا......"

در بسیاری از آیات از شیطان به دشمن آشکار تعبیر شده.

اصولا شیاطین برنامه‏هاى خود را با مخفى کارى مى‏آمیزند ، و گاه چنان در گوش جان انسان مى‏دمند که انسان باور مى‏کند فکر ، فکر خود او است ، و از درون جانش جوشیده ، و همین باعث اغوا و گمراهى او مى‏شود ! کار شیطان تزیین است و مخفى کردن باطل در لعابى از حق،  و دروغ در پوسته‏اى از راست ، و گناه در لباس عبادت ، و گمراهى در پوشش هدایت.

خلاصه هم خودشان مخفى هستند ، و هم برنامه‏هایشان پنهان است ، و این هشدارى است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند ، یا برنامه‏هایشان را در شکل انحرافى مشاهده کنند ، هرگز چنین نیست ، آنها وسواس خناسند ، و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا کارى و ظاهرسازى و مخفى کردن حق.

اگر آنها در چهره اصلى ظاهر شوند ، اگر آنها باطل را با حق نیامیزند ، و اگر آنها صریح و صاف سخن بگویند به گفته حضرت على(علیه السلام (

لم یخف على المرتادین:

مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نمى‏شود! آنها همیشه قسمتى از این مى‏گیرند ، و قسمتى از آن ، و به هم میامیزند تا بر مردم مسلط شوند چنانکه امیر مؤمنان (علیه‏السلام‏) در ادامه همین سخن مى‏فرماید: فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه.

شیطان خصوصیات یا مهارتهایی در به اسارت گرفتن انسان دارد نظیر:

زینت بخشی اعمال در نظر انسان(انفال/۴۸،نحل/۶۳) ،

 (انعام/۱۲۱،اعراف/۲۰-۲۱،طه/۱۲۰)، تباه کردن و گسستن پیوندها

 (اسراء/۵۳)، راندن از پشت و زمامگیری از روبه رو (مجادله/۱۹) دستوردادن به منکرها(حشر/۱۶،نور/۲۱)،  استفاده از حسد.

حسد یک خوى زشت شیطانى است که بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ایمان و تنگ نظرى و بخل در وجود انسان پیدا مى‏شود ، و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از دیگرى است.حسد سرچشمه بسیارى از گناهان کبیره است.حسد همانگونه که در روایات وارد شده است ایمان انسان را مى‏خورد و از بین مى‏برد همانگونه که آتش هیزم را!

در نکوهش حسد همین بس که نخستین قتلى که در جهان واقع شد از ناحیه قابیل نسبت به برادرش هابیل بر اثر حسد بود.

حسودان همیشه یکى از موانع راه انبیاء و اولیاء بوده‏ اند.

شیطان برای غلبه بر انسان از راههایی استفاده می کند:

۱)ارتباط سریع و پنهانی(وحی)(انعام/۱۲۱،۱۱۲)

۲)وسوسه(صدای بسیار ضعیف و پنهانی که از سمت شر می آید).

وسوسه از طریق قلب است و حالتی لحظه ایی و زودگذر دارد(خنس). در مقابل وسوسه الهام است که پایا و ماندگار است همراه آرامش.

۳) القاء امنیه(منا، آرزو): در سر نشاندن آرزوهای بیخود و محال

۴)راهزنی و محاصره کامل(اعراف/۱۶،۱۷): او از همه طرف انسانها را محاصره می کند. او روی مبدا و معاد دست می گذارد، و حتی از طریق کارهای خیر هم وارد می شود ،کار خیری که همراه ریا باشد، و کار های شر هم که راه آشکارش است.

۵)وعده های فریبنده و خیالی(نساء/۱۲۰)

۶) وعده ترس : مثلا ترس از فقر

۷)تسویل(سول) خواسته ای که بسیار برای انسان دوست داشتنی است.

۸)استزلال:بر اثر گناهان به لغزش افتادن(آل عمران/۱۵۵)

۹)ایجاد نسیان و غفلت:شیطان در بعضی مواقع باعث فراموشیمی شود. مثلا در داستان حضرت موسی،آنجا که موسی به همراهش

 )یوشع) گفته بود وقتی ماهی زنده شد و به آب افتاد به من خبر بده ، ولی شیطان باعث فراموشی آن شخص شد.

۱۰)دعوت به کارهای شر ونیز ایجاد شرایط و راهکارها.

۱۱)همز: ارتباط همز با صحبت کردن است. (مسخره کردن دیگران)

ویل لکل همزه المزه

۱۲)نزغ:(یوسف/۱۰۰)

۱۳)استحوذ(مجادله/۱۹)

در بعضی مواقع از همسر و فرزند هم به عنوان دشمن نام برده شده.

مرحوم طبرسی(رحمه الله) در این باره بیان می دارند: «برخی از همسران و فرزندان آرزوی مرگ انسان را دارند تا ثروت او را به ارث برند و مسلما هیچ دشمنی برای انسان بدتر از آن نیست که آرزوی مرگ را برای انسان داشته باشد، برخی هم پدر و همسر را به خاطر سودجویی وسوسه می کنند تا دست به گناه و ستم زند و مقررات خدا را در جهت هواهای خود پایمال کند

هم چنین علامه طباطبایی(رحمه الله)در این زمینه بیان کرده اند که «بعضی از زنانی که با همسران مومن خود دشمنی می ورزند بدان علت است که شوهرانشان ایمان دارند و عداوت به خاطر ایمان آن هاست، می خواهند شوهران خود را از اصل ایمان و یا از اعمال صالحه ای که مقتضای ایمان است منحرف کنند و شوهران زیر بار نمی روند، قهرا زنان با آنها دشمنی می کنند چون دوست می دارند شوهران به جای علاقه مندی به راه خدا و پیشرفت دین به اولاد و همسران خود علاقه مند باشند و برای تامین آسایش آنان به دزدی و غصب مال مردم دست بزنند.

۲)یهود،مشرک،کافر(که دشمنان سیاسی  و خارجی به حساب می آیند

 

معلم و دانش آموز وشعر بني آدم

12.00

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

معلم و دانش آموز وشعر بني آدم

ﻣﻌﻠﻢ سر كلاس فارسي ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت:ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:

بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ        که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ

ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ     ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ

ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: یادم نمی آید.ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: یعنی چی؟ این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟! مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی، باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی. مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه

ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:

ﺗﻮ کز ﻣﺤﻨﺖ دیگران بی غمی      نشاید که ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ آدمی

گفتگوي استاد و شاگرد در اينكه چگونه مي شود مورد لطف و رحمت خدا قرار گرفت  

12.00

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

گفتگوي استاد و شاگرد در اينكه چگونه مي شود مورد لطف و رحمت خدا قرار گرفت  

در روزگاري نه چندان دور شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و گریه و زاری بود. مدتي در اين حال بود كه استاد خود را، بالای سرش دید، استاد با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کرد!

بعد از اندكي مكث استاد پرسید: برای چه این همه  ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟

شاگرد گفت: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و  برخورداری از لطف خداوند!

استاد گفت: سوالی می پرسم ، پاسخ ده.

شاگرد گفت: با کمال میل؛ استاد.

استاد گفت: اگر مرغی را، پروش دهی، هدف تو  از  پرورشِ آن  چیست؟

شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .

استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟

شاگردگفت: خوب راستش نه...! نمیتوانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!

استاد گفت: حال اگر این مرغ، برایت تخم طلا كند چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!

شاگرد كمي فكر كرد و گفت: نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و  با ارزش تر، خواهند بود!

استاد گفت: پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش! همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت؛ گردی.

تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی تا  مقام و لیاقتت  توجه، لطف و  رحمتِ  او را، بدست آورد.

خداوند از  تو  گریه و  زاری نمی‌خواهد! او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد، نه ابرازِ ناراحتی و گریه و  زاری را.....!!!

فلسفه وجود شیطان

12.00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}
فلسفه وجود شیطان  
فلسفه‌ی وجود شیطان و وسوسه‌های او، ایجاد چند راه پیش روی انسان و قدرت انتخاب و آزمایش اوست که انسان با تردید و تزلزل، راه سلطه‌ی شیطان را بر روی خود باز می‌کند هر چند که شک کم باشد سبب مقدّمه انحراف است در حالی که انسان در انتخاب راه و عمل، اختیار دارد. در سوره سبأ آیه 21 خداوند می‌فرماید: وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ الَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْاخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَفیظٌ و شیطان بر آنان تسلطی نداشت، مگر برای آنکه مشخص کنیم چه کسانی به قیامت ایمان دارند و چه کسانی از آن در شک هستند و پروردگار تو بر هر چیز نگهبان (و آگاه) است. شیطان موجودی وسوسه انگیز است که عامل اصلی زوال تمدن سبأ کفران نعمت و ناسپاسی معرفی شد و تنها عاملی که موجب شد آنان در مقابل آن همه ناز و نعمت، ناسپاسی و عصیان کنند و خدا را به بوته فراموشی بسپارند پیروی از شیطان و توجه به وسوسه‌های او بود. شیطان طبق عهدی که بسته بود، همه آل سبأ- جز تعداد اندکی از مؤمنان- را به سبب وسوسه اغوا کرد و فریفت و گمان خود را درباره آنان محقق ساخت و به امید دیرینه خود که همانا اغواء و گمراهی مردم بود رسید. (7)
حوزه تسلط شیطان  
از آیه‌ایی که خوانده شد بر می‌آید که خداوند در حدّ وسوسه، به شیطان قدرت تسلط داده، نه در حد اجبار والزام. بنابراین، شیطان تنها مردم را به بدی فرا می‌خواند، نه اینکه به گمراهی و انجام اعمال زشت مجبور سازد و افراد گمراه با سوء اختیار خویش تحت تأثیر وسوسه‌های او قرار می‌گیرند و او را بر خویشتن مسلّط می‌کنند، نه اینکه شیطان از اوّل بر ایشان مسلّط بوده و آنان به حکم اجبار پیروی‌اش کرده باشند. (8(
چرا خداوند به شیطان اجازه وسوسه داد؟  
به طوری که از آیات 36 تا 40 سوره حجر استفاده می‌شود پس از رانده شدن شیطان از درگاه الهی شیطان از خداوند مهلت خواست و خدا تا وقت معینی به او مهلت داد و شیطان پس از گرفتن مهلت اظهار داشت که فرزندان آدم را وسوسه خواهد کرد و آن‌ها را وادار به انجام کارهای بد خواهد نمود. قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قالَ رَبِّ به ما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (شیطان) گفت: پروردگارا تا روزی که مبعوث می‌شوند به من مهلت بده خداوند گفت: تو از مهلت داده شدگانی تا روز وقت معین. شیطان گفت: پروردگارا به سبب اینکه تو مرا گمراه نمودی، (اعمال فرزندان آدم را) برای آن‌ها زینت خواهم داد و همگی آن‌ها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را. و نظیر همین مطلب در آیه 119 از سوره نساء است و حتی خداوند در سوره اسراءآیه 64 به شیطان اجازه اغوا و وسوسه‌گری فرزندان آدم را می‌دهد و در پاسخ شیطان که از گمراه ساختن فرزندان آدم خبر می‌دهد، می‌فرماید: وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً هر کس را از فرزندان آدم می‌توانی با صدای خود بلغزان و با سواره و پیاده خود بر آنان حمله کن و با آن‌ها در اموال و اولاد شرکت کن و به آن‌ها وعده بده و شیطان جز فریب نویدشان نمی‌دهد. اکنون باید دید که چرا خداوند به شیطان اجازه داد که فرزندان آدم را وسوسه کند و زمینه گمراهی آن‌ها را فراهم سازد؟
جواب:  
خداوند انسان را آفرید و به او اختیار و آزادی انتخاب داد به طوری که انسان در انتخاب خیر و شر آزاد است او می‌تواند راه انبیاء را در پیش گیرد و به سعادت ابدی برسد و می‌تواند از خدا و پیامبر فاصله بگیرد و به گناه و معصیت و شرّ روی آورد. در این میان خداوند با ارسال پیامبران و کتب آسمانی، انسان را به سوی خیر دعوت کرد لازم بود نیرویی هم باشد که انسان را به سوی شر و بدی‌ها دعوت کند تا آزادی انسان در اختیار و انتخاب از بین نرود و او بر سردو راهی قرار بگیرد آنگاه با انتخاب راه درست، کمال خود را به ثبوت برساند. بنابراین، وسوسه‌های شیطان برای افراد با ایمان نه تنها زیانبخش نیست بلکه باعث تکامل بیشتر آن‌هاست و انتخاب راه خدا با وجود وسوسه‌های شیطان، بسیار ارزشمند است و افراد با ایمان با مبارزه با وسوسه‌های شیطان به مراتب بالایی از کمال می‌رسند. اساساً وجود دشمن، انسان را آماده‌تر و قوی‌تر می‌سازد و او را وادار می‌کند که از تمام امکانات خود استفاده کند و در عزم و اراده خود ثابت قدم باشد. ضمناً توجه کنیم که وسوسه شیطان در حد الزام و اجبار نیست و شیطان هرگز نمی‌تواند و اجازه ندارد که انسان را به ارتکاب گناه و معصیت مجبور کند. کار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتی چند بار با آن مبارزه کرد دیگر مخالفت با آن کار دشواری نخواهد بود و لذا در روایتی آمده است که شیطان در مقابل پیامبر اسلام تسلیم شده بود. یعنی آن حضرت آنقدر با شیطان مخالفت کرده بود که دیگر شیطان از وسوسه کردن او دست کشیده بود و در سوره نحل آیات 99 و 100 آمده است که شیطان بر مؤمنان تسلط ندارد: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ همانا شیطان را بر کسانی که ایمان آورده‌اند و بر پروردگارشان توکل کردند، تسلطی نیست. تسلط او تنها بر کسانی است که ولایت او را پذیرفته‌اند. همچنین در جای دیگر از زبان شیطان نقل می‌کند که در روز قیامت در پاسخ کسانی که شیطان را مسؤل گمراهی خود می‌شمارند، خواهد گفت: وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ مرا بر شما تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت نمودید پس مرا مذمت نکنید بلکه خود را مذمت کنید. خلاصه اینکه وسوسه شیطان الزام‌آور نیست و همین وسوسه‌گری هم موجب پیشرفت و تکامل مؤمنان است. (9)
چگونگی وسوسه شیطان  
در اینجا سؤالی مطرح است و آن اینکه آیه می‌گوید:" شیطان به شما امر می‌کند که به سوی بدی‌ها و فحشاء بروید" مسلما مراد از" امر" همان وسوسه‌های شیطان است، در حالی که ما به هنگام انجام بدی‌ها هیچگونه احساس امر و تحریک از بیرون وجودمان نمی‌کنیم، و کوشش شیطان برای گمراه ساختن خود هرگز قابل لمس نیست.
جواب:  
شیطان انسان را حقیقتا به معصیت امر می‌کند و گاهی انسان این معنا را درک می‌کند و می‌بیند که انجام بعضی از طاعت‌ها بر او سنگین و او بر بعضی از معاصی میل دارد و این، همان «امر شیطان» و وسوسه شیطان است زیرا وسوسه چیزی جز صوت آهسته نیست و شیطان اعمالی را با صوت بسیار آهسته در گوش انسان می‌خواند. همانطور که از واژه" وسوسه" هم استفاده می‌شود تاثیر شیطان در وجود انسان یک نوع تاثیر خفی و ناآگاه است که در بعضی از آیات از آن تعبیر به" ایحاء" شده است در آیه 121 سوره انعام می‌خوانیم: وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ شیاطین به دوستان خود و کسانی که آماده پذیرش دستورات آن‌ها هستند وحی می‌کنند! همانطوری که می‌دانیم" وحی" در اصل همان صدای مخفی و مرموز و احیانا تاثیرهای ناآگاهانه است. منتهی انسان به خوبی می‌تواند" الهامات الهی" را از" وسوسه‌های شیطانی" تشخیص دهد زیرا علامت روشنی برای تشخیص آن وجود دارد، و آن اینکه الهامات الهی چون با فطرت پاک انسان، و ساختمان جسم و روح او آشنا است، هنگامی که در قلب پیدا می‌شود یک حالت انبساط و نشاط به او دست می‌دهد. در حالی که وسوسه‌های شیطان چون هماهنگ با فطرت و ساختمان او نیست به هنگام ایجاد در قلبش، احساس تاریکی، ناراحتی و سنگینی در خود می‌کند و اگر تمایلات او طوری تحریک گردد که در هنگام انجام گناه، این احساس برای او پیدا نشود بعد از انجام عمل برای او دست می‌دهد، این است فرق بین الهامات شیطانی و الهامات الهی. (10 ) شیطان در وسوسه‌های خود، چهره خیرخواهی و دوستی آدم را به خود می‌گیرد و در هر حال نباید تصور کرد که وسوسه‌های شیطان هر چند قوی و نیرومند باشد از انسان سلب اختیار می‌کند بلکه باز انسان می‌تواند با نیروی خرد و ایمان در مقابل آن ایستادگی کند و به تعبیر دیگر وسوسه‌های شیطانی انسان را مجبور به کار خلاف نمی‌کند، بلکه نیروی اختیار هم چنان باقی خواهد بود، اگر چه مقاومت در مقابل آن نیاز به پایمردی و ایستادگی بیشتر و گاهی تحمل درد و رنج دارد، و در هر حال اینگونه وسوسه‌ها سلب مسئولیت از کسی نمی‌کند، همانطور که در مورد آدم نکرد، لذا ملاحظه می‌کنیم، با تمام عواملی که در برابر آدم به عنوان تشویق به نافرمانی خدا از طرف شیطان وجود داشت، خداوند او را مسئول عملش دانست و او را کیفر داد. (11 )
سؤال:  
فرق میان وسوسه شیطان و آنچه که نفس انسان، به آن دعوت می‌کند چیست؟ و با چه علامتی انسان می‌تواند این دو را از هم تشخیص بدهد؟
جواب:  
عدم قدرت ما بتشخیص این دو از یکدیگر، اشکالی بمطلب نمی‌رساند زیرا هر موقعی که در خاطر انسان میل به معصیت و ترک طاعت پدید آمد، احتمال می‌دهد که این از وساوس شیطان باشد و از طرفی هم می‌داند که او دشمن سرسخت انسان است بنابراین لازم است که از اقدام به آن معصیت و ترک اطاعت جداً خودداری کند تا یقین حاصل نماید که از شیطان اطاعت نکرده است.(12)
شیطان در قرآن  
اینکه آیا ابلیس به توحید و نبوت و معاد اعتقاد دارد قرآن کریم در آیات 79 و 83 سوره ص بیانگر این موضوعات است و در حقیقت اصول دینش را خیلی خوب میدانست و شیطان خداشناس بود اما خداپرست نبود اعتقاد ابلیس به توحید و معاد در آیه 79 روشن می‌شود قَالَ رَبّ‌ِ فَأَنظِرْنیِ إِلیَ یَوْمِ یُبْعَثُون گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزی که آن‌ها برانگیخته می‌شوند مهلت ده. و اعتقاد ابلیس به نبوّت در آیه 83 روشن می‌شود قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین گفت: به عزتت سوگند که همگی آن‌ها را (نسل آدم را تا انقراضشان) اغوا نموده و از راه به در خواهم کرد * مگر بندگان خالص شده و برگزیده تو از میان آن‌ها را (که روح و جسدشان را از پلیدی کفر و فسق خالص نموده‌ای).
کارهای شرّ شیطان در قرآن  
1) وسوسه  
در سوره ناس آیات 4 و 5 آمده مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ * الَّذِی یُوَسْوِسُ فیِ صُدُورِ النَّاس از شر وسوسه‌گر پنهانی، آن عقب رونده عودکننده * آن که در سینه‌های مردم وسوسه می‌کند،
2) امر به فحشا و زشتی‌ها  
در سوره نور آیه 21 آمده یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَ مَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَر ای کسانی که ایمان آورده‌اید، پیروی از گام‌های شیطان نکنید و هر کس از گام‌های شیطان پیروی کند مسلّما او دستور کار زشت و ناپسند می‌دهد.
3) زینت دادن کارهای زشت  
در سوره انفال آیه 48 آمده وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُم هنگامی که شیطان عمل‌های (باطل) آنان را در نظرشان بیاراست و در سوره انعام آیه 43 آمده وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَنُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون شیطان برای آن‌ها آنچه را (از گناهان) انجام می‌دادند زینت و جلوه داد.
4) ایجاد ترس و وحشت  
در سوره آل‌عمران آیه 175 آمده إِنَّمَا ذَالِکُمُ الشَّیْطَانُ یخَُوِّفُ أَوْلِیَاءَه جز این نیست که آن (کس که از دشمن می‌ترساند) شیطان است که دوستان خود را (با شایعات) می‌ترسان
5) دشمنی  
در سوره مائده آیه 91 آمده إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاء جز این نیست که شیطان می‌خواهد در میان شما دشمنی و کینه بیفکند
6) وعده فقر و تهیدستی  
در سوره بقره آیه 268 آمده الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء شیطان شما را (به هنگام هر انفاقی) وعده فقر می‌دهد و شما را به کار زشت (بخل و غیره) امر می‌کند
7) اسراف  
در سوره اسراء آیه 27 آمده إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کاَنُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِین حقّا آنان که اموالشان را (در راه حرام و باطل) ریخت و پاش می‌کنند برادران (رفیقان و همسویان) شیاطینند
8) بازداشتن از یاد خدا  
در سوره نساء آیه 60 آمده وَ یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلَالَا بَعِیدًا و شیطان می‌خواهد آن‌ها را به گمراهی دور و درازی گمراه سازد.
9) اختلاف و تفرقه  
در سوره اسراء آیه 53 آمده إِنَّ الشَّیْطَنَ یَنزَغُ بَیْنهَُمْ إِنَّ الشَّیْطَنَ کاَنَ لِلْانسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا همانا شیطان (به وسیله کلمات مفسده‌انگیز) میانشان را بر هم می‌زند، زیرا شیطان همیشه برای انسان دشمن آشکار بوده و هست.
10) تمرد و نافرمانی  
در سوره مریم آیه 44 آمده یَأَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کاَنَ لِلرَّحْمَانِ عَصِیًّا ای پدر من، شیطان را (با اطاعت از او) پرستش مکن، زیرا شیطان، خدای رحمان را همواره نافرمان است.
11) شرک و انحراف  
در سوره نمل آیه 24 آمده وَجَدتُّهَا وَ قوم‌ها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُون من او را و قومش را یافتم که به جای خدا خورشید را سجده می‌کردند و شیطان در نظرشان عمل‌های (کفرآمیز و فاسقانه) آن‌ها را آراسته، پس از راه حقّ بازشان داشته بود، از این رو هرگز هدایت نمی‌یابند.
12) آرزوهای طولانی و دراز  
در سوره محمّد آیه 25 آمده الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلیَ لَهُم شیطان (باطل‌ها و گناهان را) در نظر آن‌ها آراسته نموده و در آرزوهای دور و درازشان افکنده است.
13) بد قولی و خلف وعده  
در سوره نساء آیه 120 آمده یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً شیطان به آن‌ها وعده می‌دهد و در آرزوها می‌افکند، و جز وعده فریبنده به آن‌ها نمی‌دهد.
14) ایجاد شک و تردید ( 13)  
سیاست و مراحل فریب کاری شیطان  
سیاست شیطان به صورت گام به گام است و گام به گام انسان را به سوی خود می‌کشاند که در سوره بقره آیه 168 گام شیطان را به خُطُوَاتِ تعبیر کرده است وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِین و پیروی از گام‌های شیطان نکنید، که او برای شما دشمنی آشکار است. "خطوات" جمع "خطوة" به معنی گام و قدم است و خطوات شیطان گام‌هایی است که شیطان برای رسیدن به هدف خود و اغواء (فریب) مردم بر می‌دارد. (14) که مراحل گامهای شیطان را با بیان قرآن اظهار می‌کنیم :
1) مرحله اول القای وسوسه است.  
در سوره طه آیه 120 می‌خوانیم فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَنُ قَالَ یََادَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلیَ شَجَرَةِ الخُْلْدِ وَ مُلْکٍ لَّا یَبْلی پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانی و ملکی کهنه نشدنی راهنمایی کنم؟
2) مرحله دوم تماس می‌گیرد ولی نفوذی ندارد .  
در سوره اعراف آیه 201 می‌خوانیم إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطان بی‌تردید کسانی که تقوا ورزند، هر گاه وسوسه‌ای از شیطان به آنان رسد.
3) مرحله سوم در قلب فرو می‌رود.  
در سوره ناس آیه 5 می‌خوانیم الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ آن که در سینه‌های مردم وسوسه می‌کند.
4) مرحله چهارم در روح می‌ماند یعنی در دل نفوذ می‌کند و همانجا می‌ماند .  
در سوره زخرف آیه 36 می‌خوانیم وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرین و هر کس از یاد خدای رحمان (در اثر اشتغال به شهوات) چشم بپوشد (و کوردل شود) برای او شیطانی می‌گماریم، که همواره (برای وسوسه و گمراهی) یار و قرین باشد.
5) مرحله پنجم انسان را عضو حزب خود قرار می‌دهد. و مرید شیطان می‌شود و شیطان بر او تسلّط کامل می‌یابد .  
در سوره مجادله آیه 19 می‌خوانیم اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ شیطان بر آن‌ها مستولی شده پس یاد خدا را از خاطرشان برده است، آنان حزب شیطانند، آگاه باش که حزب شیطان همان زیان‌کارانند.
6) مرحله ششم سرپرست انسان می‌شود.  
در سوره نساء آیه 119 می‌خوانیم وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّه و هر که شیطان را به جای خدا سرپرست و یاور خود گیرد
7) مرحله هفتم انسان خود یک شیطان می‌شود.  
در سوره انعام آیه 112 می‌خوانیم وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیطانهای انس و جن قرار دادیم ( 15) و تعبیر امام علی علیه السلام در نهج البلاغه خطبه 7 می‌فرماید: «فباض و فرّخ فی صدورهم» شیطان در روح انسان تخم گذاری می‌کند.
وسوسه‌های شیطان نسبت به افراد  
شیطان با هر کسی یک جور برخورد می‌کند که به چهار صورت می‌باشد عبارتند از :
1) پرتاب  
گاهی شیطان وسوسه را به بعضی‌ها، القا می‌کند یعنی پرتاب می‌کند، البته به کسانی که دسترسی به آن‌ها ندارد . شیطان که به پیغمبر می‌رسد وسوسه را القا می‌کند ولی خوب به او نمی‌خورد. چون نمی‌تواند نزد آن‌ها برود و لذا در سوره حج آیه 52 خداوند می‌فرماید وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیم و ما پیش از تو (نیز) هیچ رسولی و نبیّی نفرستادیم (کسی که رسالتش به دیدن آشکار فرشته است، و کسی که نبوتش به تلقّی وحی در خواب است) مگر آنکه هنگامی که آیات کتاب خود را می‌خواند و یا در فکر پیاده کردن دین خود در جامعه می‌افتاد شیطان در میان گفتار او (شبهات بیهوده) می‌افکند، و در مقابل اهداف بلند او امور باطل القا می‌نمود اما خداوند (سنت جاریه‌اش بر این است که) آنچه را شیطان القا می‌کند محو و باطل می‌سازد سپس آیات و نشانه‌های خود را پابرجا و استوار می‌نماید، و خداوند دانا و با حکمت است. پس شیطان حریف انبیاء نمی‌شود.
2) تماس  
گاهی وقت‌ها شیطان وسوسه را پرتاپ نمی‌کند بلکه می‌آید کنار آدم و آدم را هول می‌دهد. قرآن در سوره اعراف آیه 201 وسوسه‌ایی که به صورت تماس است را نسبت به مؤمنین بیان می‌کند إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون بی‌تردید کسانی که تقوا ورزند، هر گاه وسوسه‌ای از شیطان به آنان رسد یا شیطانی دورزننده (بر دل‌ها) به فکرشان آسیب رساند (بی‌درنگ) متذکر شوند و در آن گاه بینا باشند. کلمه‌ی « مَسَّ » به معنای اصابت و برخورد کردن همراه با لمس نمودن می‌باشد. «طائِفٌ»، به معنی طواف کننده است، گویا وسوسه‌های شیطانی همچون طواف کننده‌ای پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش می‌کند تا راهی برای نفوذ بیابد و شیطان‌ها برای انحراف، پیوسته در حال گشت و طوافند. (16)
3) فرود یا داخل شدن  
یک عده‌ای که مؤمن نیستند، شیطان وارد می‌شود و در این نوع برخورد گاهی شیطان داخل می‌رود و گاهی بیرون می‌آید همانطور که در سوره ناس می‌خوانیم «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ الناس » و کلمه «فِی» یعنی داخل شدن .
4) همنشین  
این نوع برخورد بدترین نوع است چون گاهی از داخل دیگر بیرون نمی‌آید و می‌ماند و همنشین فرد می‌شود مانند افراد وسواسی و آدمهای بدجنس و خبیث (17) که در سوره زخرف آیه 36 خداوند می‌فرماید : وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ و هر کس از یاد خدای رحمان (در اثر اشتغال به شهوات) چشم بپوشد (و کوردل شود) برای او شیطانی می‌گماریم، که همواره (برای وسوسه و گمراهی) یار و قرین باشد. بعد از اینکه همنشین او شد یک ذره یک ذره زیاد می‌ماند، جوری می‌شود که «إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ» (اسراء/ 27) می‌شود مانند کسانی که بریز و بپاش می‌کنند و اسراف کار هستند و بعد «حِزْبَ الشَّیْطَانِ» (مجادله/ 19) می‌شود و بعد می‌شود «أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ» (نساء/ 76) و بعد می‌شود خودِ شیطان، «شَیَاطِینَ الآنسِ وَالْجِنِّ» (انعام/ 112) که در بحث مراحل گام‌های شیطان گذشت . انسان مثل ظرف خالی است، اگر از حق پر نشود از باطل پر خواهد شد مثل گوش که اگر حق نشنود حرف‌های باطل خواهد شنید انسان رفیق و دوست می‌خواهد اگر دوست خوب نگیرد دچار دوست بد خواهد شد پس انسان باید قبل از آلوده شدن، از حق پر شود که آلوده نشود. به جای آرزو از عظمت تو یاد کرده، و به جای سوءظن به تو، که چرا نمی‌دهی؟ در قدرت خدا فکر کند که می‌تواند بدهد. ( 18) و دعایی در صحیفه سجادیه است که امام سجاد می‌فرماید اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِی رُوعِی مِنَ التَّمَنِّی وَ التَّظَنِّی وَ الْحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ، وَ تَفَکُّراً فِی قُدْرَتِکَ خدایا چیزهایی را که شیطان در عقل و روحم القاء می‌کند از آرزوها و سوءظن‌ها، و حسد و اندیشه در قدرت خودت قرار بده.
ابزارهای وسوسه شیطان  
وسوسه‌ی شیطان ، راه‌ها و ابزارها و انواعی دارد: - گاهی از طریق ترساندن در سوره بقره آیه 268 آمده الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاء شیطان شما را (به هنگام هر انفاقی) وعده فقر می‌دهد و شما را به کار زشت (بخل و غیره) امر می‌کند - گاهی از طریق زیبا جلوه دادن در سوره انفال آیه 48 آمده زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم و (یاد کن) هنگامی که شیطان عمل‌های (باطل) آنان را در نظرشان بیاراست (19) و خداوند چنین هشداری را در دو جای دیگر هم فرموده است یکی در سوره مبارکه نمل آیه24 و دیگری در سوره مبارکه عنکبوت آیه 38
مناظره شیطان با افراد گول خورده  
شیطان که منشأ گمراهی‌ها و انحرافات افراد بشر است و طبق بیان قرآن سوره ابراهیم آیه 22 مأموریتش گمراه ساختن مردم و جلوگیری از راه حق است، حوزه فعالیتش بسیار محدود است و آن فقط فراخواندن مردم به شرک و فساد و وعده‌های دروغین است. وی خود در این مناظره، تصریح می‌کند که من در دنیا بر شما تسلّط نداشتم نه از حیث جسم و ظاهر شما را مجبور به معصیت خدا کردم و نه از حیث عقل و اندیشه و اقامه دلیل، شرک را به شما تحمیل کردم. تنها کاری که انجام دادم این بود که شما را به کفر و گناه، فرا خواندم و شما نیز پذیرفتید. وَ قالَ الشَّیطانُ لَمَّا قُضِیَ الْامْرُ انَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَاخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلطانٍ الّا انْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا انْفُسَکُمْ ما انا بُمُصْرِخِکُمْ وَ ما انْتُمْ بِمُصْرِخِیِّ انّی کَفَرْتُ به ما اشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ انَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ و چون کار (روز قیامت) تمام شود (و دوزخیان در جای خود قرار گیرند) شیطان (بزرگ و ابلیس اوّل در خطابی به همه دوزخیان) گوید: همانا خداوند شما را وعده حق داد (وعده‌ای که همه تحقق یافت) و من شما را وعده دادم و تخلف کردم (همه خلاف درآمد) و مرا بر شما (در دنیا) هیچ تسلطی نبود جز آنکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت کردید، پس مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید و اینک من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید، من به اینکه پیش از این مرا شریک طاعت خدا کردید کافرم همانا ستمکاران را عذابی دردناک است. پس وجود شیطان در دنیا، هرگز از انسان سلب آزادی نمی‌کند، بلکه او تنها یک دعوت کننده است و اجباری در کار نیست و این مردمند که دعوت او را می‌پذیرند و به وعده‌های دروغین او دل می‌بندند. به همین جهت، شیطان می‌گوید: مرا ملامت نکنید، بلکه خودتان را نکوهش کنید. (20) راه درمان و فرار انسان از شیطان در بیان قرآن و روایت قرآن راه نجات را در سه چیز معرّفی می‌کند: 1) انسان به دید دشمن به او بنگرد که در آیه 6 سوره فاطر می‌فرماید «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» همانا شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید 2) در برابر شرور شیطان، به خداوند پناه ببرد. که در آیه 200 سوره اعراف و آیه 36 سوره فصلت می‌فرماید «وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» و اگر از سوی شیطان وسوسه تحریک‌آمیزی تو را تحریک کرد، به خدا پناه جوی زیرا او شنوا و داناست. به خدا پناه می‌برم از اینکه به وسوسه‌ها و خیالات شیطانی گوش دهم امام سجاد در دعای 17 صحیفه سجادیه می‌فرماید: اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ کَیْدِهِ وَ مَکَایِدِهِ وَ مِنَ الثِّقَهِ بِأَمَانِیِّهِ وَ مَوَاعِیدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَایِدِهِ - بار خدایا ما (خداپرستان) بتو پناه می‌بریم از تبهکاری‌ها (یا وسوسه‌ها) ی شیطان (آفریده شده از آتش) رانده شده (از رحمت) و از حیله و چاره‌جوئی و مکرهای (گوناگون) او، و از اطمینان به آرزوها (یا دروغ‌ها) و وعده‌ها و فریب و دامهای او و گرنه شیطان خارجی، «الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ» و شیطان درونی، «وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» انسان را به هلاکت و نابودی می‌رسانند. (21) انسا باید با شیطان مبارزه کرد تا نفس از او بیزار شود کاسبی بود در بازار کاشان که به شاگرد خود می‌گفت: اگر مشتری آمد و قیمت جنس را پرسید و من دروغ گفتم، تو به صورت من تف بینداز تا من دست به چنین کاری نزنم قرار ما این است اگر اینکار را کردی نصف مغازه‌ام را به تو می‌دهم و اگر در برابر انحراف و عمل شیطانی من سکوت کنی اخراجت می‌کنم. (22) 3) داشتن خلوص نیت، انسان را از دست شیطان نجات می‌دهد و خداون این مسئله را دوبار در قرآن تکرار کرده است . یکی در سوره حجر آیات 39 و 40 : قَالَ رَبّ‌ِ به ما أَغْوَیْتَنیِ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فیِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنهَُّمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنهُْمُ الْمُخْلَصِین گفت: پروردگارا، بدان سبب که مرا (به طرد از حضورت) به گمراهی افکندی من نیز در روی زمین (همه کارهای زشت را) برای آن‌ها آراسته خواهم کرد و همه آن‌ها را گمراه خواهم نمود. * مگر آن بندگانت را از میان آن‌ها که (به واسطه شمول رحمتت) برگزیده‌ای. و دیگری در سوره ص آیات 82 و 83 : قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین گفت: به عزتت سوگند که همگی آن‌ها را (نسل آدم را تا انقراضشان) اغوا نموده و از راه به در خواهم کرد. * مگر بندگان خالص شده و برگزیده تو از میان آن‌ها را (که روح و جسدشان را از پلیدی کفر و فسق خالص نموده‌ای). و اما راه‌های طرد کردن شیطان از دید روایت: 1) روزه گرفتن 2) صدقه دادن 3) عمل صالح 4) استغفار رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِشَیْ‌ءٍ إِنْ أَنْتُمْ فَعَلْتُمُوهُ تَبَاعَدَ الشَّیْطَانُ عَنْکُمْ کَمَا تَبَاعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الصَّوْمُ یُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَ الصَّدَقَةُ تَکْسِرُ ظَهْرَهُ وَ الْحُبُّ فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُوازَرَةُ عَلَی الْعَمَلِ الصَّالِحِ یَقْطَعُ دَابِرَهُ وَ الِاسْتِغْفَارُ یَقْطَعُ وَتِینَهُ وَ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ زَکَاةٌ وَ زَکَاةُ الْأَبْدَانِ الصِّیَامُ آیا برای شما چیزی را بیان نکنم که اگر آن را بجا آورید، شیطان چنان از شما دور شود، که مشرق از مغرب دور شده است؟ گفتند: بلی، ای رسول خدا فرمود: روزه، روی شیطان را سیاه می‌کند. صدقه کمر او را می‌شکند. دوستی در راه خدا، و تعاون بر انجام عمل صالح، او را ریشه کن می‌سازد. استغفار، شاهرگ او را قطع می‌کند. و هر چیزی را زکاتی است و زکات بدن‌ها، روزه است. (23 ) 5) اذان گفتن و در حدیثی دیگر می‌فرماید: إِذَا أَذَّنَ الْمُوذِّنُ أَدْبَرَ الشَّیْطَانُ وَ لَهُ ضُرَاطٌ اذان، صدایی است که شیطان‌ها را به فرار و دلهره وامی‌دارد. (24) 6) یاد خداوند حضرت صادق (علیه السلام) می‌فرماید: از مهم‌ترین چیزهایی که خدا بر بندگانش لازم فرموده «ذکر در همه حال است» ( 25( همچنین آن حضرت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود:
هر کس اوامر خدا را اطاعت نمود و از گناهان پرهیز کرد، همانا او ذاکر خداست، گرچه نماز و روزه [مستحبی] و قرائت قرآنِ او اندک باشد. و هر کس که معصیت و نافرمانی خدا نماید، خدا را فراموش کرده، گرچه نماز و روزه و تلاوت قرآن او بیش از حدّ معمول بوده باشد. ( 26)  
برای اینکه یاد خداوند بهترین درمان و نجات از وسوسه‌های شیطان است مراتب ذکر را بیان می‌کنیم :
الف. ذکر قلبی  
اصل ذکر همان توجّه قلبی و به یاد خدا بودن است: قلب انسانِ ذاکر، به یاد خدا زنده است؛ از او نور می‌گیرد، برای او می‌تپد و توجهی به غیر او ندارد.
ب. ذکر زبانی  
ذکر زبانی، یادآوری نام‌ها و صفات مقدس خداوند و یا نعمتهای او و تسبیح و تمجید او با زبان است؛ البته ذکر زبانی بدون توجه قلبی (هرچند کم) منشأ اثر و مفید واقع نمی‌شود. (27)
ج. ذکر عملی  
ذکر عملی به این معناست که ذاکر در شؤون زندگی و تصمیم‌گیریهای فردی و اجتماعی به یاد خدا و در صدد کسب رضای او باشد. دستورهای او را انجام دهد و گِرد اعمال ناروا نگردد. در این صورت همه اعمال او با یاد خدا انجام می‌پذیرد و در واقع او با عمل خود، یاد خدا را زنده کرده و زندگی‌اش نیز رنگ خدایی می‌گیرد. این مرحله از ذکر نسبت به مرحله دوّم از ارزش بالاتری برخوردار است. امام‌باقر (علیه السلام) می‌فرماید: یکی از سخت‌ترین کارهای بندگان، ذکر خدا در هر حال است و آن چنین است که هنگام عزم بر معصیت، یاد خدا میان او و آن گناه مانع می‌شود و این (تفسیر) کلام خداست که در سوره اعراف آیه 201 می‌فرماید: انَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاذا هُمْ مُبْصِرونَ و خداوند در قرآن یکی از موانع ذکر را شیطان می‌داند (28) 7) گریه کردن از ترس خدا و در حدیثی دیگر می‌فرماید: ثَلَاثَةٌ مَعْصُومُونَ مِنْ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ الذَّاکِرُونَ لِلَّهِ وَ الْبَاکُونَ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَغْفِرُونَ بِالْأَسْحَارِ سه نفرند که از شر شیطان و لشکرش در امانند ذکر گویندگان برای خدا گریه‌کنندگان از ترس خدا استغفارکنندگان در سحرها ( 29) أَمِیرُ الْمُومِنِین علیه السلام می‌فرماید : ذِکْرُ اللّهِ مَطْرَدَةُ الشَّیْطَان یاد خدا سبب رانده شدن شیطان می‌شود همانطور که خداوند در سوره اعراف آیه 201 می‌فرماید: إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون بی‌تردید کسانی که تقوا ورزند، هر گاه وسوسه‌ای از شیطان به آنان رسد یا شیطانی دورزننده (بر دل‌ها) به فکرشان آسیب رساند (بی‌درنگ) متذکر شوند و در آن گاه بینا باشند. و نماز بهترین یاد کننده و ذکر خداوند است به دلیل آیه 14 سوره طه که خداوند می‌فرماید أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری نماز را به یاد من برپا دار. یاد خدا که شد، همه‌ی غفلت‌ها کنار می‌رود. رفیق می‌خواهد گمراه کند، نماز نجات می‌دهد. اگر کسی لباس سفید پوشید، این خودش مبارزه‌ی منفی علیه زمین کثیف است. و آن شخص هیچ وقت حاضر نیست با لباس سفید روی زمین سیاه بنشیند. این یک رقم مبارزه است. پس نماز، بهترین راه مبارزه با شیطان است در حدیثی دیگر می‌فرمایند : ذِکْرُ اللَّهِ رَأْسُ مَالِ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ رِبْحُهُ السَّلَامَةُ مِنَ الشَّیْطَان یاد خدا سرمایه هر مؤمنی است، و سود آن سلامتی از شیطانست. (30) خناس همان شیطانست که چون نام خدا ببرند نهان شود و گرفته گردد و چون نبرند بر دل پهن گردد، و مؤید آنست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: إِنَّ الشَّیْطَانَ وَاضِعٌ خَطْمَهُ عَلَی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ فَإِذَا ذَکَرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ خَنَسَ وَ إِنْ نَسِیَ الْتَقَمَ قَلْبَهُ فَذَلِکَ الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ شیطان پوزش را روی دل آدمیزاده نهاده و چون او یاد خدا کند واگیرد و نهان شود و چون خدا را فراموش کند دلش را به کام فروبرد و اینست وسواس خناس. (31) و در جای دیگر می‌فرمایند : ذِکْرُ اللَّهِ دِعَامَةُ الْإِیمَانِ وَ عِصْمَةٌ مِنَ الشَّیْطَان یاد خدا ستون ایمانست و نگاهداریست از شیطان . (32) نشانه پیروزی در مصاف با شیطان امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «صافوا الشیطان بالمجاهدة و اغلبوه بالمخالفة، تزکوا انفسکم و تعلوا عند اللَّه درجاتکم.» راه تشخیص شکست و پیروزی در جهاد اصغر روشن و آسان است، اما نشانه تشخیص پیروزی و شکست در نبرد با دشمن درون، موافقت و مخالفت است. اگر شیطان دستور داد و انسان را به گناهی تحریک کرد و او انجام داد و به جایی که نباید نگاه بکند، نگاه کرد، مالی را که نباید بگیرد، گرفت یا سخنی را که نباید بگوید، گفت و با این که می‌داند این کار، گناه است با او موافقت کرد و خواسته‌های او را برآورد، زمینه پیشروی او و شکست خود را فراهم کرده است. اگر کسی دستی به گناه دراز کرد، پایی به جای حرام گشود، و زبانی به دروغ و تهمت و افترا و مانند آن باز کرد، همان لحظه شروع گناه لحظه پیشروی شیطان است، چنانکه لحظه‌ای که دارد مقاومت می‌کند، لحظه عقب نشینی شیطان و اسیر کردن وی است، اما وقتی کاملا گناه را ترک می‌کند لحظه پیروزی او و شکست شیطان است. شیطان مانند دزدان هراسناک به هنگام حمله آماده فرار است و آن قدر قوی نیست که در هنگام تهاجم، مقاوم باشد چنانکه در سوره نساء آیه 76 می‌خوانیم «انَّ کَیْدَ الشَّیْطانَ کانَ ضَعیفاً» کید شیطان همیشه ضعیف بوده و هست و این اختصاص به زمان معینی ندارد؛ و از اول هم شیطان در برابر عقل و وحی الهی ضعیف بود. بنابراین، اگر کسی در جنگ با شیطان شکست بخورد، در حقیقت در جنگ با دشمنی ضعیف شکست خورده و باید خیلی ضعیف النفس باشد تا دشمنی ضعیف او را شکست دهد. حال اگر دشمن، ضعیف است چرا به این نبرد، جهاد اکبر گفته‌اند؟ پاسخ: چون میدان جهاد با شیطان و ابزار اغوای او، یعنی هوای نفس بسیار وسیع است و غنیمت یا غرامتی که در این جنگ نصیب یا دامنگیر انسان می‌شود بسیار مهم است. هر جنگی در جهان طبیعت رخ دهد هم غنیمت‌هایش محدود است و هم غرامت‌هایش، ولی غنیمتهای جهاد با شیطان و نفس اماره نامحدود و غرامت‌هایش نیز جبران‌ناپذیر است؛ زیرا انسان در نبرد با شیطان، یا شرف و شرع را حفظ می‌کند یا آن‌ها را از دست می‌دهد، از این جهت جنگ، جنگ اکبر است و برای انسانی که ورزیده نیست، جنگ با دشمن درون، گر چه ضعیف باشد، دشوار است. وگرنه به لحاظ دشمن اگر سنجیده شود، جنگ بزرگی نیست. انسانی که عقل دارد و به وحی تکیه کرده و به رکن وثیق عنایت الهی وابسته شده شکست نمی‌خورد. از اینرو امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: شما در برابر شیطان صف آرایی کنید. مسائل علمی و برهانی را در جبهه مغالطات، و ترس از خدا را در جبهه تهدید او و ترس از دنیا، و امید به وعده و بهشت الهی را در جبهه زرق و برق فریبای شیطانی قرار بدهید؛ یعنی او از سه راه، حمله می‌کند پس شما هم در سه جبهه دفاع کنید. (33) از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مروی است که هر که یک انار در روز جمعه ناشتا بخورد تا چهل روز دلش را نورانی گرداند و اگر دو انار بخورد تا هشتاد روز و اگر سه انار بخورد تا صد و بیست روز و وسوسه شیطان را از او دور گرداند و هر که وسوسه شیطان از او دور گردد معصیت خدا نکند و هر که معصیت خدا نکند داخل بهشت شود (34 ) ای خدا این نفس اگر نفّاس شد از نفوس و وسوسه خناس شد گرچه عمری در ره شیطان شدی لیک در دل عاشق رحمان بدی وسوسه و تلقین شیطان رجیم دور کردش از حریمت ای رحیم لیک اکنون نادم است و مستجیر دستگیری کن ز وی‌ای دستگیر (35)
نتیجه گیری  
از آنجا که میدانیم شیطان شبانه روز در پی وسوسه کردن انسان‌هاست از مهم‌ترین وظایف انسان‌ها نسبت به این امر، مبارزه کردن با اولین شخص متمرد نسبت به خداست و انسان در هر لحظه از زندگی‌اش مورد امتحان الهی است، و باید مراقب دشمن آشکار خود که خداوند در قرآن شیطان را به عَدُوٌّ مُبینٌ تعبیر کرده است و خداوند نسبت به این آزمایش ما را می‌سنجد و در صورت پیروزی در مصاف با شیطان خداوند به انسان جزای نیک عطا می‌کند . حتی پروردگار در قرآن و ائمه معصومین علیهم السلام راهبردی را در جنگ با او، در پیش روی همه انسان‌ها قرار داده‌اند که جای هیچ نگرانی نباشد و این راهبردها برای کسی است که خداپرست باشد بنابراین از بهترین کارها در مقابله با او ذکر و یاد پروردگار عالم است که حقیقت ذکر در آن است که انسان همیشه و همه جا خود را در پیشگاه خدا بداند و در هر حال به یاد او باشد و اوامری را که خداوند فرموده است اطاعت کنیم و از گناهان بپرهیزیم . عوامل دیگری که کمک به سزایی در پیشبرد این مسئله خواهند داشت عبارتند از :
گریه کردن از ترس خدا  
استغفار کردن در دل سحرها که اثر این عمل تا جایی است که شاهرگ شیطان را قطع خواهد کرد . روزه گرفتن، که روی شیطان را سیاه می‌کند. و صدقه دادن هم کمر او را می‌شکند. پس با انجام این اعمال جای تعجب دارد که در روبرو شدن با حیله گری شیطان انسان نتواند بر او غلبه پیدا کند و شیطان از او فراری و ناامید نشود .

فواید ازدواج از نگاه اسلام

v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);}

12.00 Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

فواید ازدواج از نگاه اسلام

 

ازدواج به عنوان سنگ‌بنای تشکیل خانواده، جامعه و اجتماع امری مهم و ضروری است. زیرا میزان تلاش و موفقیت در آن بر میزان پیشرفت یا انحطاط خانواده و جامعه تأثیر بسیاری دارد.


فواید ازدواج از نگاه اسلاماز آنجایی هم که یکی از اهداف اصلی دین مبین اسلام سلامت جامعه است، این دین بر ازدواج و توجه به مزایای فردی و اجتماعی آن تاکید بسیاری دارد. در ذیل به مهمترین این مزایا اشاره می شود.

 

1.  ایجاد سکون و آرامش واقعی:یکی از نیازهای طبیعی انسان داشتن آرامش و آسایش است. حال هر کسی بسته به شرایط و روحیات خود در برآوردن آن تلاش می کند. برخی آرامش را در ذیل رسیدن به ثروت، برخی در ذیل رسیدن به قدرت  و برخی دیگر در... می دانند. اما براستی آرامش حقیقی کجاست؟

 

«وَ مِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لکُم مِن أنفسکُم أزواجاً لتسکُنُوا إلیها وَ جَعَل بینَکُم مَوَدَّه وَ رَحمَهً إنّ فی ذلک لآیاتٍ لِقَوم یَتَفَکرُون (روم/21)

از نشانه های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنان سکون و آرامش یابید و بین شما رحمت و صمیمیت قرار داد. به درستی که در این کار نشانه هایی است برای افرادی که اهل فکر و اندیشه اند

خداوند متعال در قرآن اشاره می فرمایند بهترین فردی که می تواند این نیاز طبیعی را تأمین کند، همسر است. همه محبت ها و دوستی ها محدود و موقتند، جز دوستی و محبت بین زن و شوهر که به علت متحد بودنشان دائمی و غیر محدود است.

در سوره اعراف آیه 189 نیز آمده است: «هُوَ الَذِی خَلَقَکُم مِن نَفسٍ وَاحِدَهٍ وَ جعل منها زوجها لِیَسکُنَ إِلَیها؛ اوست خدایی که همه شما را از یک نفس آفرید و همسرتان را نیز از همان نفس مقرر داشت تا در کنار او آرام گیرید

این آیه نیز با تکیه بر یکی بودن اصل و گوهر زن و مرد، عامل اصلی گرایش آن دو به یکدیگر آرام یافتنشان در کنار هم معرفی شده است.

امام زین العابدین (علیه السلام) می فرمایند: «حق همسر، این است که بدانی خدای، او را مایه آرامش و انس تو قرار داده و بدانی که این خود نعمتی است از جانب خداوند به تو. پس او را گرامی بدار و با او مهربان باش.» (بحارالانوار، ج 74،  ص 5، ح 1.)

 

2. افزایش ایمان:به عقیده بزرگان دین، کسی که ازدواج می کند ایمانش افزایش می یابد.

امام صادق (علیه السلام): دو رکعت نمازی که متأهل بخواند برتر از هفتاد رکعتی است که فرد بی‌همسر اقامه کند. (تهذیب، جلد7، ص239)

پیامبر گرامی اسلام: نزد خداوند متأهل خفته برتر از مجرد روزه دار و شب خیز است. (جامع الاخبار، ص272، ح741.)

 

یکی از مزایای ازدواج، افزایش ایمان و تکامل روحی فرد و به تبع آن تکمیل دین اوست. به بیان دیگر زمانی که افراد ازدواج می کنند از بسیاری از انحرافات و فسادهای اخلاقی در امان می مانند. همین امر آنها را در رسیدن به تکامل روحی و حفظ دین یاری می رساند

3. تکامل فرد و تکمیل دین :پیامبر گرامی اسلام می فرمایند: «مَن تَزَوَّجَ فَقَد اَحرَزَ نِصفَ دینه، فَلیَتَّقِ اللهَ فی النّصفِ الباقی؛[1] هر کس ازدواج کند، نیمی از دینش را بدست آورده است نسبت به نیم دیگر تقوای الهی را رعایت کند

در جای دیگر نیز فرمودند: « هر کس در ابتدای جوانی ازدواج کند شیطان فریاد میزند: فریاد از او، فریاد از او،  دو سوم دینش را از دستبرد من نگاه داشت.» (وسائل الشیعه، ج 20، ص 17.)

چنانچه از روایات بالا استنباط می شود یکی از مزایای ازدواج، افزایش ایمان و تکامل روحی فرد و به تبع آن تکمیل دین اوست. به بیان دیگر زمانی که افراد ازدواج می کنند از بسیاری از انحرافات و فسادهای اخلاقی در امان می مانند. همین امر آنها را در رسیدن به تکامل روحی و حفظ دین یاری می رساند.

 

4. تعاون در اطاعت:از دیدگاه اسلام اگر ازدواج با قصد قربت انجام گیرد، عبادت محسوب شده و پاداش اخروی دارد. یک انسان مومن، در صورتی که همسر مومن و موافقی داشته باشد، می‌تواند در طریق انجام وظیفه، از تشویق‌ها، رهنمودها و کمک های او بهره مند شده و در راه عبادت و رسیدن به خدا از تعاون و همکاری های او استمداد جوید.

روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از امام علی (علیه السلام) پرسیدند: همسرت را چگونه یافتی؟

ایشان فرمودند: فاطمه (سلام الله علیها) نیکو کمکی در راه اطاعت خداست. (همان، ج42، ص117.)

 

فواید ازدواج از نگاه اسلام5. ازدیاد روزی:در دین اسلام به کسب روزی و داشتن مال و ثروت و دوری از فقر توجه شده است (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): فقر به آن نزدیک است که به کفر انجامد./ شیخ صدوق، خصال، ج 1، ص 12. اما ازدواج نکردن به علت فقر را جایز ندانسته و حتی ازدواج را وسیله ای برای افزایش روزی می داند.

«باید مردان بی زن و زنان بی شوهر و بندگان و کنیزان صالح و شایسته خود را همسر دهید. اگر بینوا باشند خدا به کرم و لطف خود توانگرشان خواهد ساخت. خدا رحمتش وسیع و نامتناهی و به احوال بندگان آگاه است.» (سوره نور/ آیه 32.)

پیامبر گرامی اسلام نیز می فرمایند: «هرکس ازدواج را از ترس فقر و تنگدستی ترک کند به خدا سوءظن برده است، زیرا خداوند می فرماید: اگر(زن و شوهر) فقیر باشند، خدا هرکدام را از کرم خود بی نیاز می کند. » ) وسائل الشیعه، ج20، صفحه28.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سخنی دیگر می فرمایند: «مردان را زن دهید تا خدا اخلاقشان را نیکو، ارزاقشان را وسیع و جوانمردیشان را زیاد گرداند.»(بحارالانوار، ج 103، ص 222.)

 

6. تداوم نسل:یکی دیگر از ثمرات ازدواج از دید اسلام، تولید و بقای نسل آدمی است.

در سوره فرقان آیه 74 نیز چنین آمده است: «صالحان کسانی‌اند که می‌گویند: پروردگارا ! همسران و فرزندانی به ما عطا فرما که باعث روشنی چشمانمان گردند

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «ازدواج کنیدکه فردای قیامت به فراوانی شما بر دیگر امت ها افتخار کنم.» (مستدرک الوسایل، ج 14، ص 149.)

امام سجاد (علیه السلام) نیز در این راستا می فرمایند: « از سعادت و خوشبختی انسان آن است که فرزندانی داشته باشد که حامی و کمک کار او باشند.» (همان، ص 2.)

 

میوه های قرآنی

12.00

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

و اذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا ممّا تنبت الارض

  من بقلها و =سبزی

قثآئها و=خیار

فومها = سیر

و عدسها = عدس

و بصلها    =پیاز

و آن زمان را که گفتید: ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند

والنخل و=خرما

 الزرع مختلفا اکله= کشتزار

 و الزیتون   = زیتون

و الرمان متشابها و غیرمتشابه= انار

و درختخرماو کشتزار، با طعمهای گوناگون، و زیتون و انار، همانند، در عین حال ناهمانند

نام گیاهانی که در قرآن آمده

نام گیاهانی که در قرآن آمده است:

اَثل: شوره،گز                                                       ضَریع: خار خشک زهردار

بَصَل: پیاز                                                           عَدَس: یکی از حبوبات

اَعناب: انگورها                                                     طَلح: درخت موز

بَقل: تره                                                               طَلع: شکوفه درخت خرما

حَبّ: دانه                                                             عُرجُون: چوب خوشه خرما

خَشَب: چوب                                                       عَصف: برگ خشک

خَمط: میوه ی درخت اراک،تلخ از هر چیزی                   فاکِهَة: میوه

رُطَب: خرمای تازه                                                    فُوم: سیر

رُمّان: انار                                                              قِنو: خوشه خرما

زَقُّوم: درختی است در جهنم                                    نَبات: روئیدنی ها

زَنجَبیل: ریشه نباتی                                              نَخل: درخت خرما

سُنبُلَة: خوشه گندم                                                نَویٰ: هسته خرما

شَجَر: درخت                                                          وَرَقَه: برگ درخت

قِمطیر: پوسته درخت خرما                                      نَجم: گیاه بی ساقه

مَعرُوشات: درختانی که سقفی و عرشی میخواهند.   نَقیر: شکاف هسته خرما

هَشیم: گیاه خشک نرم شده                                  یَقطین: کدو (بوته کدو)

 

انجير» (تين

انگور» (عنب

خيار» (قناء

«زيتون

«موز» (طلح

«ترنجبين» (منّ

حنا» (کافور

«زنجبيل»

موانع صله ارحام

v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);}
12.00 Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}
موانع صله ارحام 
از نظر قرآن کریم، دو مورد مهم ترین موانع صله رحم است که در آیه 36 سوره نساء، این مسئله مورد تأکید قرار دارد، خداوند در این آیه می فرماید:
«وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکوا بِهِ شَیئًا وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکتْ أَیمَانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» خداوند در ابتدای این آیه بر تقوا تأکید کرده و در ادامه به احسان کردن به والدین و ذی القربی تأکید دارد و در ادامه بیان می دارد که «إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» باید بدانیم که خداوند در این آیه مختالا و فخوراً را بیان می دارد. مختال کسی است که تکبر می ورزد و فخور کسی است که حالت فخر فروشی دارد و دارای روحیه خود برتر بینی است؛ خداوند این دو را دو عامل قطع رحم می داند.
انسانی که دارای تکبر باشد، نمی تواند با فامیل ارتباط داشته باشند؛ این که یکی بر کسی دیگر فخرفروشی کرده و تکبر ورزد، موجب می شود انسان با ارحام قطع رابطه کند؛ چراکه خویشان می فهمند که آنها از موضع ارحام با آنها سخن نمی گوید.
گاهی فخرفروشی و تکبر را یکی می دانیم، ولی این دو با هم تفاوت دارد، ممکن است فردی در ظاهر متواضع باشد ولی فخر فروشی نماید، اما متکبر کسی است که دیگران را در اندازه خود نمی بیند و این روحیه او در رفتار و گفتارش مشخص است. اگر انسان افتخارات خود را برای دیگران بیان می کند و خویشان خود را تحقیر کند؛ موجب قطع رحم می کند. کسی که در کنار برادر و خویشان خود است، نباید احساسی غیر از ارحام داشته باشد؛ در غیر این صورت موجب بر هم خورد ارتباط با خویشان می شود.
 تأثیر تجمل گرایی بر صله ارحام
تجمل گرایی می تواند از عوامل قطع رحم باشد. تجمل گرایی موجب می شود تا شخص نتواند با خویشاوندان خود ارتباط داشته باشند؛ در این عرصه قرآن می فرماید «ان الله لا یحب المسرفین». بیان این نکته ضروری است که تجمل گرایی با جمال گرایی تفاوت دارد. انسان به صورت فطری جمال گراست و خدا نیز نه تنها این مسئله را مزمت نکرده، بلکه می فرماید که «خضوا بزینتکم»؛ انسان باید با زیبایی به مسجد رود؛ خداوند خود زیبای مطلق است و بندگانی که دنیال زیبایی معنوی و مادی هستند، دوست دارد.
آنچه در اسلام مزمت شده، تجمل گرایی است که یکی از مصادیق آن اسراف می باشد. خانواده هایی هستند که مقید به زینت هایی خاصی بوده و جوری خانه های خود را زینت می دهند که این کار برای دیگران دشوار است؛ بر این اساس زمانی که خویشانشان وارد خانه آنها می شوند، افسرده خاطر شده و چه بسا خجالت می کشند که به خانه او بیاید. این وضعیت موجب قطع رحم می شود.
انسان اگر آنچه که خدا فرموده را در زندگی خود رعایت کند، می داند که زیبایی حقیقی در دوری از زینت های رقابتی است. زینت زیبای زندگی این است که انسان در فضایی آرام زندگی کند؛ اگر دنیا از انسان سلب آرامش کند، وی به زیبایی دست نمی یابد. اگر خدا به ما توفیق دهد که از تجمل گرایی دوری کنیم و به حد وسع خود از جمال و زیبایی دنیا بهره مند شویم، به زیبایی حقیقی دست پیدا می کنیم.
 پدر و مادر، بهترین ارحام
از منظر قرآن و آموزه های دینی، پدر و مادر در بالاترین مرتبه ارحام هستند؛ مسئله ای که در مباحث فقهی نیز به آن توجه زیادی شده است که از جمله مصادیق آن تقسیم ارث است.
 شیوه برقراری صله ارحام
انسان باید این مسئله را با خود حل کند که به عنوان مسلمان موظف است به دستورات خدا جامه عمل بپوشاند؛ یعنی، همان گونه که مسلمان موظف به عبادت خداست، نسبت به دستور خدا درباره صله رحم نیز وظیفه دارد. البته ما باید ببینیم شیوه درست صله رحم، چگونه است؟ اگر فردی دارای مشکل اعتقادی، سیاسی، فکری و... است، لازم نیست با او صله رحم برقرار کرد. البته اگر فردی می داند که می تواند از این ظرفیت استفاده کرده و بر خویشاوند خود تأثیر داشته باشد، لازم است که با او ارتباط داشته باشد. اگر رحم انسان، جزو اعداء الله به شمار می آید، انسان این وظیفه را ندارد که با او ارتباط داشته باشد؛ ما باید در چارچوب تفکر دین، رفتار کنیم تا هم به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و هم تأثیر مثبتی بر ارحام خود داشته باشیم.
البته در این حوزه پدر و مادر استثنی هستند؛ انسان باید همواره رابطه خود را با پدر و مادر حفظ کند و حالت خدمت گزاری به آنها داشته باشد؛ هرچند لازم است مراقب باشد که تحت تأثیر آنها قرار نگیرد.
 دشمنان خدا چه کسانی هستند؟
یک قِسم از دشمنان خدا، کافران هستند؛ گاهی ممکن است مسلمانی دشمن خدا باشد، به این معنی که مسلمان جاسوس است، با ارزش های دینی تعارض دارد و در حلقه های فکری و رفتاری دشمنان خدا قرار دارد. ممکن است که شما نسبت به دشمن بودن او تصریح نداشته باشید، ولی حرف زدن و رفتار او، حرف ها و رفتارهای دشمنان اسلام و خداست؛ این فرد مواضع آنها را تبیین می کنند. آنها منافقان هستند، منافقان با دشمنان خدا هم پیمان هستند. دشمن خدا کسی است که کاری را انجام دهد که کفار و مشرکان انجام می دهند. ربا خواران، مفسدان جامعه و کسانی که فسق را در جامعه ترویج می دهند دشمنان خدا هستند. موانع صله ی رحم
تاکید بر صله ی رحم در آیات و روایات، و نیز بر شمردن آثار فراوان مترتب بر آن، و توجه به عواقب قطع رحم، بهترین انگیزه برای کوشش در راستای بر طرف نمودن موانع و مشکلات بر سر راه این معاشرت اجتماعی می باشد. در این فصل به بررسی برخی از موانع صله ی رحم می پردازیم: 1) جهالت یا غفلت نسبت به وظایف دینی
به راستی که یک تراول پانصد هزار تومانی، نزد کودکی که به ارزش آن واقف نیست، با یک تکه کاغذ بی ارزش برابر است. عدم اطلاع از ارزش والای صله ی رحم، و عدم آگاهی کافی از عواقب وخیم قطع رابطه ی فامیلی در وهله ی اول، و غفلت از این دو در مرحله ی بعد، از اصلی ترین عوامل ترک این واجب الهی می باشد. 2) تسامح در دین داری
غرق شدن در کام دنیا و لذت های آن، و افتادن در دام تجمل گرایی و دنیاپرستی، باعث شده، تفکر و اندیشه ی برخی از انسان های دنیازده، از ماده و مادیات فراتر نرود. در چنین شرایطی کسب اموال و تصاحب دنیا، اولین و آخرین هدف، و تنها مسابقه ی معنی دار، در زندگی این انسان ها بوده، و دین و تعالیم الهی در حاشیه قرار می گیرد. و به قول قرآن: و من الناس من یعبد الله علی حرف(286) به بیان دیگر، به هر اندازه که دنیا در چشم مردم، بزرگ تر جلوه کند، دین و آموزه های دینی اهمیت خود را بیشتر از دست می دهند. برای چنین اشخاصی صله ی رحم و قطع آن، به یک معنا و یا بی معنا خواهد بود. و چه بسا اگر دنیای خود را در قطع آن بپندارند، به آن اهتمام خواهند ورزید. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زمانی خواهد رسید که مردم به تلف شدن دین اهمیتی نمی دهند، هنگامی که دنیای آن ها محفوظ و سالم باشد(287). این گونه افراد باید بدانند که عمل به مفاهیم دینی، جز خوشبختی و پیروزی مادی و معنوی چیزی را به همراه ندارد، هم چنان که سرنوشت کسانی که به این گنج عظیم پشت می کنند، جز خسران و پشیمانی چیزی نخواهد بود. 3) تاثیر پذیری از فرهنگ غرب
تقلید کورکورانه از فرهنگ غرب و تاثیر پذیری از آن، راه و روش نادرستی است، که می تواند جامعه ی ما را با خطرناک ترین شکل ممکن مواجه ساخته و ارزش های اسلامی را کم رنگ نماید. در حقیقت نظام خانواه در اروپا و آمریکا، نظامی غلط، بی پایه و بدون محتواست. دید و بازدید در غرب، معنا و مفهومی نداشته، و مردم در آنجا، تنها در پی کسب مادیات، و روی آوردن به شهوات می باشند. انسان های سست عنصر، که می کوشند غرب را با تمام نقص ها و معایبش نصب العین خود قرار داده، و از ملیت و مذهب خود فرسنگ ها فاصله بگیرند، تا به پندار خود در سلک انسان های شایسته، به روز، پیشرفته و با فرهنگ درآیند، بدانند که با این کار، روز به روز فاصله شان از خدا، خود خانواده، خویشان و خوشبختی، بیشتر و بیشتر خواهد شد. 4) کم رنگ شدن ارزش های اخلاقی
در وانفسای تمدن لجام گسیخته ی امروز، و روی آوردن انسان های به مادیت، این، اخلاق و ارزش های اخلاقی است که روز به روز مقابل دینای رنگارنگ و پرجاذبه ی ما، هر چه بیشتر رنگ می بازد تا جایی که برخی از مفاهیم اخلاقی به دست فراموشی شمرده می شود. شاید شما هم با افرادی رو به رو شده باشید که با کشیدن آهی سرد و ممتد می گویند: خوشا آن روزها! رفاه نبود، اما صفا و صمیمیت زیاد بود. اما آیا نمی شود در کنار رفاه و آسایش مادی، با رفت و آمدهای فامیلی و اهتمام به صله ی رحم، صفا و صمیمیت و محبت و محبوبیت را بر زندگی حاکم ساخت؟ 5) برخی از رذایل اخلاقی
رذایل اخلاقی مانند تکبر، حسد، چشم هم چشمی، سخن چینی، روحیه - ی تجسس و فضولی، حرص و طمع و خساست طبع، بداخلاقی، کم رویی، پروریی و غیره می توانند بر صله ی رحم، اثر منفی گذاشته و منجر به کاهش روابط فامیلی گردد. در این رابطه داشتن روحیه ی عفو و گذشت و آراسته شدن به مکارم اخلاقی مانند تواضع، قناعت، سخاوت، خویشتن داری، خوش رویی و خوش خویی و اعتماد بر فضل و کرم و رزاقیت حضرت حق می تواند کارگشا باشد. ) گرانی، هزینه های سنگین و توقعات بالا
گاهی توقعات بالای خانواده ها، که با وجود تورم و گرانی، منجر به صرف هزینه های زیاد در میهمانی ها می شود، باعث ایجاد فاصله بین خانواده ها می گردد. با توجهبه تعالیم دین اسلام، صله ی رحم بدون صرف هیچ گونه هزینه ای قابل اجرا می باشد. همان طور که بارها اشاره شد، در احادیث بی شماری در امر صله ی رحم، به سلام، و پذیرایی با جرعه ای آب، بسنده شده است. چه خوب است با بازگشت به دستورات دقیق دین اسلام، سنت های غلط را از زندگی خود حذف نموده، و با رویکرد به سادگی، مانع قطع روابط و از بین رفتن ارتباطات فامیلی شویم. 7) دوری مسیر
با برزگ شدن شهرها، و افزایش ترافیک در خیابان ها، و نیز با ایجاد فرصت های شغلی و تحصیلی متنوع و مسافرت افراد به شهرهای دیگر، شرایط برای دید و بازدیدهای فامیلی منظم و مکرر، سخت، و در برخی از موارد غیر ممکن شده است. در بسیاری از موارد ارتباطهای دیداری به سالی یک بار، آن هم در ایام نوروز، تقلیل یافته است. آنچه در این جدایی، بیشتر تعجب انسان را بر می انگیزاند، و بی توجهی افراد خویشاوند را در ایفای وظیفه صله ی رحم توجیه ناپذیر معرفی می کند، کثرت وسایل و امکانات ارتباطی ارتباطی بسیاری پیشرفته ای است که به یمن تمدن صنعتی جدید، امکان وصول به آن برای همگان، میسور شده و با بذل کمترین هزینه، ادای درجاتی از وظیفه ی صله ی رحم را برای ایشان ممکن ساخته است؛ با این وجود، به مقتضای این تجربه ی روان شناختی کهن که هر که از دیده برفت، از دل برود. ابداع وسایل ارتباطی جدید نیز، نتوانست آن گونه که باید، فاصله ی جغرافیایی میان افراد را در نوردیده و ارتباط ایشان را همچنان ثابت و استوار نگه دارد. 8) کثرع استغلات، کمبود و یا نبود وقت ) کوچک شدن فضای مسکونی و مشکل مسکن 1) افزایش اختلاف در سطوح فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خانواده ها و غیره * تعریف صله ارحام
صله ارحام، اهمیت فراوانی در اسلام دارد و بر اساس تحقیقی که در مسئله مفهوم شناسی صله ارحام انجام شده است؛ کسی که به واسطه نسبت از جانب پدر، عمو، عمه، خاله، دایی و کسی که به واسطه نسب به انسان نزدیک می شود؛ از مصادیق رحم است. صله رحم به معنای ایجاد ارتباط, دید و بازدید و رسیدگی به امور خویشان و نزدیکان می باشد که در قرآن کریم بر این مسئله توجه خاصی شده و بسیاری از آیات به آن پرداخته اند. * صله ارحام هم تراز عدالت و احسان
خداوند در آیه 90 سوره مبارکه نحل، می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَ ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَالْبَغْی یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ»خداوند در این آیه صله رحم را در کنار رعایت عدالت و احسان قرار می دهد که نشان دهنده جایگاه و اهمیت صله ارحام و رسیدگی به ذی القربی است. ترتیب آورده شدن این مسائل نیز در این آیه قابل توجه است؛ خداوند انسان ها را ابتدا به عدالت و بعد از آن به احسان و ایتای ذی القربی امر می کند. از این آیه این نکته بر می آید احسان و رسیدگی به ذی القربی در مقام اهمیت، در کنار عدالت هستند, ولی در مقام عمل، در رتبه پایین تر نسبت به عدالت است؛ یعنی است که صله ارحام نباید جلوی عدالت در جامعه را بگیرد.
این که خداوند متعال انسان ها را به عدل، احسان و رسیدگی به ذی القربی امر کرده؛ یعنی عدالت که مهم ترین شاخصه جامعه مطلوب است و این که گفته می شود امام زمان (عج) ظهور کرده و عدالت مطلوب خداوند را در جامعه اجرا می کند؛ در کنار صله ارحام مورد تأکید خداوند است. همچنین «ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ»نیز در این آیه به معنای ارتباط صله رحم با ترک فحشا و منکر و جلوگیری از بروز آن در جامعه است. * گروه هایی که دچار خسران می شوند
خداوند در آیه 27 سوره مبارکه بقره نسبت به مسئله صله رحم هشدار می دهد و می فرماید: «الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ». چند گروه از افراد هستند که دچار خسارت می شوند؛ می دانیم که خسارت با زیان تفاوت دارد، به این معنی که خسارت به معنای از دست دادن اصل سرمایه است؛ این که انسان عمر خود را مصرف می کند و در قبال آن چیزی به دست نیاود، خسارت کرده است، چون عمر خود را که سرمایه اوست، از دست داده است. بر اساس این آیه، نخستین گروه، کسانی هستند که پیمان خود را با خدا (پیمان بندگی و اطاعت از خدا) می شکنند. در ادامه می فرماید: «وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ»؛ برخی افراد جایی را که خدا فرموده ارتباط برقرار کنید نادیده می گیرند که از مصادیق بارز آن صله رحم است. پس وقتی صله رحم را قطع می کنند، دچار خسران می شوند. البته این خسارت اعم از خسارت مادی، معنوی، روحی و... است؛ «وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ»و کسانی که در زمین فساد می کنند. وقتی خداوند صله رحم را در ردیف عمل نمودن به عهد خدا قرار داده، بیانگر اهمیت این مسئله است. * برخی مکاتب انسان را از ارحام دور می کند
مکتب اسلام بین پیمان بستن با خدا و صله ارحام پیوند زده است و این امر یکی از مهم ترین روش های استراتژیک تفکر دینی در اسلام می باشد که میان این دو جمع کرده است. اما متأسفانه، برخی که به مکتبی وابسته می شوند، از پدر و مادر و ارحام خود می برند، همان گونه که دیده شد، منافقان وقتی در کمپ های خود در عراق مستقر شدند، به طور کلی از پدر و مادر خود بریدند. ولی در تفکر دین اسلام و قرآن، نه تنها ارتباط افراد ترک نمی شود، بلکه مورد امر و تأکید خداوند نیز قرار می گیرد و کسانی هم که صله رحم را ترک می کنند، مورد تهدید و توبیخ قرار می گیرد.
* تقوای الهی، رعایت حقوق الهی و ارحام است
در آیه اول سوره مبارکه نساء خداوند می فرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا»؛ خداوند در این آیه ابتدا انسان ها را به تقوا امر می کند. تقوا در این آیه هم می تواند معنای لغوی که پرهیز از آنچه انسان را از عقلانیت و خدا دور می کند و هم معنای خاص آن مورد نظر باشد که پرهیز از آنچه محرم الهی و تعهد به آنچه واجب خداست.
«وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ»از خدایی پرهیز کنید که مورد سؤال واقع می شوید؛ «وَالأرْحَامَ»و ارحام. بر اساس این آیه، انسان نسبت به حقوق خداوند و نیز نسبت به حقوق ارحام مورد سؤال قرار می گیرد. این آیه معنای تقوا که رعایت حقوق خدا و ارحام است را بیان می کند.
در ادامه آیه، خداوند می فرماید که «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا»خداوند مراقب شماست. نباید از مراقبت خدا نسبت به تقوای الهی و حفظ حقوق ارحام غفلت کنیم. * آثار مثبت و برکات صله رحم
صله ارحام آثار شرعی و قانونی ای دارد که در جوامع بشری رعایت می شود، ساز و کار خاصی نیز از نظر فقهی و حقوقی در اسلام دارد؛ مسئله ای مانند ارث، که ممکن است افراد صله ارحام را هم قطع کنند، ولی با احکام مربوطه، از یکدیگر ارث می برد. این مسئله هم آثار تکوینی و هم آثار تشریعی ارحام است.
اثر دیگر صله رحم در آیه «قَالُوا یا شُعَیبُ مَا نَفْقَهُ کثِیرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاک فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلا رَهْطُک لَرَجَمْنَاک وَمَا أَنْتَ عَلَینَا بِعَزِیزٍ (هود، آیه ٩١)»مطرح شده است؛ بر اساس این آیه، زمانی که قوم شعیب، او را تهدید می کنند، به او می گویند که اگر خویشاوندان تو نبودند، ما تو را سنگ سار می کردیم و امنیت و آرامش را از تو می گرفتیم. این نشان می دهد که انسان در پناه خویشاوندان صالح و خوب در آرامش قرار می گیرد.
زمانی که انسان با خویشان خود ارتباط دارد، امنیت روحی و اجتماعی به دست خواهد آورد. همان طور که ارحام صالح نبی اکرم صلی الله علیه و آله، از او حمایت کردند و این موجب ثبات قدرت ایشان شد و پیامبر از آن برای تبلیغ و ترویج اسلام استفاده نمود. همچنین وقتی انسان با خویشان خود ارتباط داشته باشد، می تواند از خانه های آنها استفاده کند؛ در آیه 61 سوره مبارکه نور خداوند بیان داشته است: «لَیسَ عَلَی الأعْمَی حَرَجٌ وَلا عَلَی الأعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلا عَلَی أَنْفُسِکمْ أَنْ تَأْکلُوا مِنْ بُیوتِکمْ أَوْ بُیوتِ آبَائِکمْ أَوْ بُیوتِ أُمَّهَاتِکمْ أَوْ بُیوتِ إِخْوَانِکمْ أَوْ بُیوتِ أَخَوَاتِکمْ أَوْ بُیوتِ أَعْمَامِکمْ أَوْ بُیوتِ عَمَّاتِکمْ أَوْ بُیوتِ أَخْوَالِکمْ أَوْ بُیوتِ خَالاتِکمْ أَوْ مَا مَلَکتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکمْ لَیسَ عَلَیکمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْکلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنْفُسِکمْ تَحِیةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَکةً طَیبَةً کذَلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمُ الآیاتِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ؛ بر اساس این آیه، انسان می تواند از خانه های خویشان خود که در این آیه از آن نام برده است، استفاده کند.
همچنین بر اساس آیه 18 سوره فاطر که می فرماید: «وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَی حِمْلِهَا لا یحْمَلْ مِنْهُ شَیءٌ وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَی إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَمَنْ تَزَکی فَإِنَّمَا یتَزَکی لِنَفْسِهِ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ»و همچنین بر اساس آیه 49 سوره مبارکه نمل، خداوند بیان می داد: «قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِک أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ»نشان می دهد که انسان با صله ارحام و رفت و آمد می تواند از حمایت آنها بهره مند شود. * هشدار خداوند!
ما نقطه طلاقی در دستورات دینی و رعایت صله ارحام داریم؛ در بسیاری از عرصه ها عمل به دستورات الهی و صله رحم در تعارض با هم نیستد، به این معنی که پدر و مادر، خواهر و برادر و خویشان از مؤمنان هستند و نسبت به ارزش های الهی پایبندند، در چنین شرایطی انسان مشکلی در انجام صله ارحام ندارد، ولی گاهی ممکن است ارتباط با خویشان و انجام تکلیف الهی با هم تعارض پیدا کند. حال باید دید وظیفه چیست؟
در عین این که خداوند ما را به صله ارحام امر می کند، به ما هشدار می دهد که صله رحم ما را از مسیر درست منحرف نسازد. از یک سو، امر می کند به پدر و مادر و ذی القربی احسان کنید اما نسبت به مراقبت از شرک ورزی به خدا نیز هشدار می دهد؛ یعنی این که این احسان بر شما تأثیر نگذارد.
در صدر اسلام، بسیاری از خانواده ها، به دلیل مسلمان شدن فرزندشان و رفتاری که این فرزند در برخورد با والدین و خانواده نشان می داد، موجب می شد که آنها نیز به اسلام ایمان آورند؛ از جمله آنها جناب عمار یاسر بود. * آسیب های انجام صله رحم!
ممکن است در صورت بی توجهی در صلح ارحام، در برخی موارد گرفتار گناه و انحراف شویم؛ خداوند می فرماید که گاهی اوقات ممکن است ارحام، انسان را از راه رسیدن به خدا باز دارد و موجب تمایل انسان به سمت دشمنان شود. درست است که در اسلام بر صله ارحام تأکید شده، ولی گاهی می بینیم که برخی با ارزش های دینی و اسلامی مشکل دارند و اگر با او رفت آمد کنیم، یقیناً بر ما تأثیر می گذارد. در آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کفَرُوا بِمَا جَاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیاکمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکمْ إِنْ کنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (ممتحنه، آیه١»
خداوند می فرماید: دشمنان من و دشمنان خود را اوالیا انتخاب نکنید؛ (اولیا به معنی دوست و سرپرست است) و با آنها رابطه مودت آمیز برقرار نکنید. در آیه سوم همین سوره خداوند می فرماید: «لَنْ تَنْفَعَکمْ أَرْحَامُکمْ وَلا أَوْلادُکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ یفْصِلُ بَینَکمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (ممتحنه، آیه ٣)»اگر ارحام شما از دشمنان خدا بودند، مراقب باشید تا این رحم بر شما تأثیرنگذارد که این عیاق شدن موجب شود فرد گمان کند می تواند بر شما تأثیربگذارد.
انسان باید از برقراری ارتباط با افرادی که با راه خدا و ارزش های دینی همسو نیستند، اجتناب کند و انسان نباید تحت تأثیر قرار گیرد چون در این مورد نهی خدا قرار دارد. * بی عدالتی، خطری که در پی صله ارحام می آید، باید مراقبت آن بود
از آسیب های دیگر که در صله ارحام ممکن است بروز یابد، بی عدالتی است؛ انسان ممکن است به وسیله ارحام به بی عدالتی گرفتار شود. در تاریخ افرادی زندگی می کردند که به دلیل ارحام خود به جامعه ظلم کردند و پایه گذاران ظلم در جامعه شدند، درحالی که از رهبران جامعه نیز به شمار می رفتند؛ آنها برای ارحام و خویشان خود سهمیه و حقوق بی جا، آن هم از بیت المال مسلمین قرار داده بودند و بذل و بخشش های بی مورد از بیت المال داشتند.
سوره انعام آیه 152 به این مسئله اشاره دارد: «وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْیتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ حَتَّی یبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکیلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لا نُکلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ (انعام، آیه ١٥٢)»خدا می فرماید که انسان از آنچه گفته می شود باید عدالت را رعایت کند، ولو این که شخص از ارحام و خویشاوندان شما باشد. خداوند ما را به قسط امر می کند و بیان می دارد که وقتی می خواهید سخنی بگویید، عدالت را رعایت کنید. تا چه رصد به این که انسان برای ارحام، در بیت المال تصرف کند.
از جمله چیزهایی که محل لغزش است، این است که کسی مسئول باشد، دستش برسد و حق عموم مردم را پایمال کرده و این حق را به ارحام خود دهد. بنابراین، اگر نتیجه رعایت عدالت این باشد که ذی القربی ما را ترک کنند، نه تنها اشکال ندارد، بلکه خوب هم است. * آثار سوء ترک صله رحم
یکی از آثار ترک صله رحم خسارت در ابعاد معنوی، مادی، کوتاه شدن عمر و... است. در سوره بقره آیه 27 این مسئله تأکید شده است: «الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ»یکی از آثار مهم قطع رحم، این است که انسان در روز قیامت به عذاب الهی گرفتار می شود.
در آیه 25 سوره مبارکه رعد نیز آمده است: «وَالَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»؛ این آیه هشدار می دهد که قطع رحم نکنید، بعد بیان می دارد که این ها، کسانی هستند که به لعنت خدا گرفتار می شوند. انسان هایی که خود و بدون دلیل ترک صله رحم کند، لعنت خدا بر آنها شامل می شود و عاقبت بدی در روز قیامت بر آنها است.
نکته ای که در این آیه وجود دارد، این است که نفرین خدا برای این دنیاست؛ چون خداوند جداگانه نسبت به «وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»هشدار داده است؛ این افراد در همین دنیا گرفتار لعنت و نفرین خدا می شوند.
از دیگر آثار قطع رحم، نشناختن حقایق است؛ انسان با قطع رحم با حقایق آشنا نمی شود. همین که انسان ارتباط خود را با خویشان، خدایی تعریف کند، بصیرت او بیشتر شده و حقایق بیشتری در پیش روی او گشوده می شود. در سوره مبارکه محمد (ص)، بیان می دارد که کسانی که ترک صله رحم کنند، خدا آنها را مورد لعن قرار داده و کَر می کند تا حقایق را نشنوند، چشمانشان را نیز کور می کند. البته منظور از کر و کور شدن به این معنی نیست که در دنیا گوش و چشم خود را از دست دهند، بلکه چشم و گوش دل را از دست می دهند و نمی توانند حقایق را ببینند و بشنوند.
آسیب دیگر در قطع صله رحم، نفاق است. افرادی که بی جهت قطع رحم می کنند، دچار نفاق می شوند. در آیه 22 سوره محمد (ص) به بحث نفاق نیز تأکید دارد. * موانع صله ارحام
از نظر قرآن کریم، دو مورد مهم ترین موانع صله رحم است که در آیه 36 سوره نساء، این مسئله مورد تأکید قرار دارد، خداوند در این آیه می فرماید: «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکوا بِهِ شَیئًا وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکتْ أَیمَانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا»خداوند در ابتدای این آیه بر تقوا تأکید کرده و در ادامه به احسان کردن به والدین و ذی القربی تأکید دارد و در ادامه بیان می دارد که «إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» باید بدانیم که خداوند در این آیه مختالا و فخوراً را بیان می دارد. مختال کسی است که تکبر می ورزد و فخور کسی است که حالت فخر فروشی دارد و دارای روحیه خود برتر بینی است؛ خداوند این دو را دو عامل قطع رحم می داند.
انسانی که دارای تکبر باشد، نمی تواند با فامیل ارتباط داشته باشند؛ این که یکی بر کسی دیگر فخرفروشی کرده و تکبر ورزد، موجب می شود انسان با ارحام قطع رابطه کند؛ چراکه خویشان می فهمند که آنها از موضع ارحام با آنها سخن نمی گوید.
گاهی فخرفروشی و تکبر را یکی می دانیم، ولی این دو با هم تفاوت دارد، ممکن است فردی در ظاهر متواضع باشد ولی فخر فروشی نماید، اما متکبر کسی است که دیگران را در اندازه خود نمی بیند و این روحیه او در رفتار و گفتارش مشخص است. اگر انسان افتخارات خود را برای دیگران بیان می کند و خویشان خود را تحقیر کند؛ موجب قطع رحم می کند. کسی که در کنار برادر و خویشان خود است، نباید احساسی غیر از ارحام داشته باشد؛ در غیر این صورت موجب بر هم خورد ارتباط با خویشان می شود.
صله ارحام و روش های دید و بازدید
مطلع الفجر:صله رحم تنها در دید و بازدید خلاصه نمی‌شود بلکه باید این دید و بازدید همراه با مهر و محبت و صفا و صمیمیت باشد و برخی از علما، کمک مالی به ارحام (در صورت نیاز) را جزء صله ارحام می‌دانند.

به گزارشمطلع الفجر ، زهرا آصالح/صله رحم، به معنای محبت، رسیدگی نسبت به خویشان و نزدیکان (سه طبقه ارث) و دید و بازدید با آنهاست؛ در فقه اسلامی، ارحام و خویشان نسبی از حقوق بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند و به آن‌ها توجه زیادی شده است، مثلاً در مواردی که انسان حقوق مالی (نذر، صدقه، زکات و…) به عهده دارد، اگر میان بستگان وی افراد نیازمندی وجود داشته باشند، باید آن‌ها را بر دیگران مقدم بدارد. بنابراین صله رحم تنها در دید و بازدید خلاصه نمی‌شود بلکه باید این دید و باز دید همراه با مهر و محبت و صفا و صمیمیت باشد و برخی از علما، کمک مالی به ارحام (در صورت نیاز) را جزء صله ارحام می‌دانند.
تا زمانی که “مسافرت های نوروزی” رسم نشده بود، در شهرها و محله هایی که آشنایی های شغلی و همسایگی و “روابط چهره به چهره” جایی داشت، دید و بازدید های نوروزی، وظیفه ای کم و بیش الزامی به شمار می رفت؛ در حالی که اکنون چه بسا آشنایانی هستند که متاسفانه فقط سالی یک بار، آنهم در دید و بازدیدهای نوروزی، به خانه یکدیگر می روند.
برخی از روش های صله رحم و حمایت از خویشاوندان عبارتند از:
 -۱کمک جانی:می توان گفت که بزرگ ترین مرتبه صله رحم، رسیدگی جانی به خویشان است و آن در جایی است که جان یکی از بستگان در خطر باشد که در این صورت وی باید تا پای جان بایستد و از خویشاوندان خود ـ در چارچوب اسلام و معیارهای مکتبی ـ دفاع کند، تا ضرر را از او دفع نمایند. رسول خدا ( ص ) فرمود:هر کس با جان و مالش، صله رحم کند، خدای متعال اجر صد شهید به او می دهد.
 -۲ کمک مالی:اگر در مواردی میان بستگان انسان افراد نیازمند وجود دارد، رسیدگی مالی به ایشان لازم است. این گونه مسائل ریشه در فطرت انسان دارد و اسلام نسبت به آن تأکید فراوانی دارد، تا آنجا که قرآن کمک به بستگان را جزء حقوق مالی محسوب می کند و آنجا که سخن از کمک اقوام به میان آمده، آن را به عنوان یک حق واجب ذکر کرده، می فرماید:
«و آتِ ذَالقربی حقَّهُ و المِسکینَ»
حقوق خویشاوندان و مسکین را ادا کن.
امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ نیز می فرماید:
»فَمَنْ اَتاهُ اللهُ مالاً فَلْیَصِله بِه قَرابَتَهُ «
کسی که از سوی خدا ثروتی به دست آورد، باید بستگان خویش را به وسیله آن دستگیری کند.
– ۳ کمک فکری: رسیدگی فکری در جایی است که یکی از بستگان انسان برای هدایت شدن نیاز به راهنمایی دارد. به عنوان مثال: یکی از اقوام انسان اهل نماز و روزه نیست، اگر نزد او رفتن و راهنمایی کردن، از فضیلت نماز و روزه سخن گفتن و ترساندن از پیامدهای ترک نماز و روزه در او مؤثر می شود، بر انسان لازم است که نزدش رفته و به او کمک فکری کند که امر به معروف و نهی از منکر است. علما نیز در این رابطه با اینکه آیا انسان می تواند از نظر شرعی با خویشاوندانی که بی تقوا و بی نماز و ضد انقلابند از قبیل پدر، مادر، خواهر و غیره قطع رحم نماید ؟ پاسخ می دهند که : قطع رحم جایز نیست، ولی باید آنها را با مراعات موازین امر به معروف و نهی از منکر کند.
-۴ کمک عاطفی: شاید برخی تصورکنند که اصرار و تأکید اسلام درباره صله رحم برای افرادی است که تمکّن مالی دارند و اشخاصی که از نظر مالی در تنگنا هستند و توان رسیدگی به دیگران را ندارند، برایشان لازم نیست. این تصور نادرستی است، زیرا هدف از صله رحم برقرار کردن ارتباط و پیوند عاطفی با خویشاوندان است و این ارتباط از راه های گوناگونی امکان پذیر است. گاهی رفتن به منازل خویشان، سلام و احوالپرسی، تلفن زدن و نامه نوشتن، محبت ایجاد می کند و سبب دلجویی از خویشان می شود. به فرموده امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ»صِلُوا اَرْحامَکُم وَ لَو بِالتَّسلیمِ « با بستگان خود صله رحم کنید، گرچه با سلام کردن (به آنان) باشد.
گاهی نیز شرکت در غم و شادی خویشان از موارد صله رحم است؛ شرکت در مراسم تشییع جنازه و مجالس ترحیم و دلجویی از بازماندگان آنان، و نیز شرکت در مجالس جشن و سرور آنان، رسیدگی عاطفی محسوب می شود که در تقویت و تحکیم رابطه خویشاوندی نقش مؤثری دارد.

 -۵ ترک آزار:یکی از بهترین روش های صله رحم با خویشاوندان، ترک اذیت و آزار آنان است. بدین معنا پرهیز از غیبت، تهمت، زخم زبان و شماتت آنان، دخالت نکردن در زندگی آنها به عناوین مختلف، عیبجویی نکردن از آنان و… از بهترین موارد صله رحم است. اگر کسی نمی تواند به بستگان خود کمک مالی کند، لااقل باید زمینه اذیّت و آزار آنان را فراهم نکند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
بهترین چیزی که به آن صله رحم می شود، خودداری کردن از اذیت و آزار آنان است.
 
 آثار رسیدگی به خویشان
صله رحم آثار و فواید ارزنده ای برای انسان دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
الف ـ طول عمر؛ یکی از مهم ترین آثار صله رحم، طولانی شدن عمر است. امام رضا ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
چه بسا مردی که تنها سه سال از عمرش باقی مانده است، اما خدا به خاطر صله رحم، باقیمانده عمرش را به سی سال می رساند و خدا آنچه را می خواهد، انجام می دهد.
شخصی به نام مَیسِر از امام باقر یا امام صادق ـ علیهما السّلام ـ نقل کرده که آن حضرت فرمود:
ای مَیسِر گمان می کنم به خویشان خود نیکی می کنی؟ گفتم: آری فدایت شوم! من در نوجوانی در بازار کار می کردم و دو درهم مزد می گرفتم، یک درهم آن را به عمّه ام و درهم دیگر را به خاله ام می دادم. آن گاه امام فرمود : به خدا سوگند تاکنون دوبار مرگت فرا رسیده، ولی به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است.
ب ـ فراوانی روزی؛ حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود:
هر کس دوست دارد، خدا عمرش را طولانی و روزی اش را افزایش دهد، باید صله رحم کند.
ج ـ حسن خلق؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
رسیدگی به خویشان، اخلاق را نیکو می کند.
د ـ پاکی اعمال و دفع بلا؛ امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
رسیدگی به خویشان، اعمال را پاک می کند و بلا را دور می سازد.
هـ – آسانی حساب؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
رسیدگی به خویشان حساب روز قیامت را آسان کرده و از مرگ بد جلوگیری می کند.
و – آبادی شهرها:امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
صله رحم و خوشرفتاری با همسایه شهرها را آباد می کند.
 

بعضی از روایاتی که در آنها به این آثار اشاره شده را در اینجا می آوریم:
۱-پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: هر کس برای من یک چیز را ضمانت کند من برای او چهار چیز را ضمانت خواهم کرد. صله رحم انجام دهد. خداوند او را دوست دارد؛ روزی اش را توسعه می دهد؛ عمرش را طولانی می سازد و او را در بهشتی که وعده داده وارد می کند.
۲- پیامبر اسلام(ص) فرمود: صله رحم شهرها را آباد می سازد و عمرها را طولانی می کند، هر چند اهلش از نیکان نباشند.
امام صادق(ع) فرمود: صله رحم، خلق را نیکو، آدم را سخاوتمند و نفس را پاکیزه می سازد.
آن حضرت همچنین فرمود: صله رحم، مرگ را به تاخیر می اندازد؛ سبب دوستی در خانواده می گردد؛ حساب قیامت را آسان می کند و از گناهان آدمی می کاهد. پس با خویشان خود پیوند برقرار کنید و به برادرانتان نیکی کنید، هر چند با خوب سلام کردن و جواب سلام دادن باشد.
امام حسین (علیه السلام):آن‌ کس‌ در صله‌ رحم‌ بهتر است‌ که‌ نسبت‌ به‌ خویشاوندانی‌ که‌ با او قطع‌ رابطه‌ کرده‌اند ، دلجویی‌ و صله‌ رحم‌ نماید.
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم منقول است که هیچ عملى ثوابش زودتر از صله رحم نمى‏رسد.
مراتب خویشاوندی (اولویت در صله رحم)
با توجه به گستره پیوند خویشاوندی از یک سو و ناتوانی انسان‌ها در رعایت آن با همه خویشاوندان از سوی دیگر، در آیات و روایات به رعایت ترتیب در پیوند خویشاوندی توجه شده است.
بر پایه روایات یاد شده مراتب صله رحم شرح زیرند:
۱٫پدر و مادر و از این دو نیز مادر مقدم است؛
۲٫برادران و خواهران،
۳٫دیگر اقوام نسبی (عشیره: عموها، عمه‌ها، عموزاده‌ها و ….)
۴٫بستگان سببی (دامادها و …). البته ازدواج زمینه الحاق سبب به نسبت را فراهم می‌کند.
از رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) روایت شده است که می‌فرماید: پنج دانه خرما با پنج گرده نان یا پنج دینار و درهمی که انسان به دست می‌آورد و می‌خواهد آن را مصرف کند با ارزش‌ترین انفاق‌ها آن است که به والدین خود انفاق کند. دوم بر خود و خانواده‌اش و سوم به نزدیکان تهیدستش.چهارم به همسایگان فقیر و پنجم در راه خدا که از نظر پاداش کمترین است، یعنی تمام اقسام پنج‌گانه چون به دستور خدا و در راه اوست ثواب دارند؛ ولی ثواب صدقه از ثواب آن چهار کار خیر کمتر است.
امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم می‌فرمود: (در رعایت حقوق خویشاوندی) از خانواده خود آغاز کن: نخست به مادرت، پدرت، خواهرت، برادرت. سپس با رعایت مراتب نزدیکان، هر یک به تو نزدیک‌ترند.
در روایت دیگری آمده است: ای علی! برای نیکی با والدین خود دو سال و برای پیوند خویشاوندی یک سال سفر کن.
 

ویژگیهای امام جواد (ع)

12.00

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

امام جواد (ع)؛ ویژگی های اخلاقی، عمر کوتاه و خدماتِ بزرگ


امام نهم كه نامش «محمد»، كنیه اش «ابو جعفر» و معروف‏ترین القاب او «تقی» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 هجری قمری در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود. پدر آن حضرت «امام علیّ بن موسی الرضا علیهما السلام» امام هشتم شیعیان بود. مادر او نیز «سبیكه» نام داشت كه از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اکرم(ص) به شمار می رفت و از نظر فضائل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود؛ به طوری كه امام رضا - علیه السلام - از او به عنوان بانویی منزه و پاكدامن و با فضیلت یاد می كرد. ضمن عرض تسلیت و تعزیت به محضر حضرت بقیة الله الأعظم(عج)، مراجع عظام تقلید و عموم شیعیان و پیروان اهل بیت(ع) در سراسر جهان، مقاله کوتاه زیر، تقدیم علاقه مندان ارجمند می شود.
1-
دلیل شناخت کمتر نسبت به امام جواد(ع)
امام جواد(ع) به دو دلیل، در بین مردم  نسبت به دیگر امامان(ع) کمتر شناخته شده است:
اول)کمی سن و کوتاه بودن عمر آن حضرت:
بنابر آنچه در تاریخ آمده است، امام جواد(ع) در 8 سالگی به امامت رسید و در سن 25 سالگی به شهادت رسید. لذا کوتاه بودن عمر حضرت جواد(ع) یکی از دلایلی است که می توانیم بگوییم که امام جواد(ع) نسبت به ائمه دیگر که از عمر بیشتری برخورد بودند، کمتر در بین مردم مطرح شده است. اما در واقع مطابق آنچه در منابع حدیثی شیعه آمده، ما در مورد امام جواد(ع) معارف کم نداریم، یعنی دانستنی ها و مطالب زیادی داریم که متاسفانه این ها کمتر در میان شیعه مطرح شده است. اگر نویسندگان و اهل تحقیق بتوانند در این زمینه میراث فرهنگی و علمی زندگی دوران امام جواد(ع) را برای مردم تشریح و مطرح کنند، شاید بتوان گفت که آنچه که در مورد امام نهم حضرت جواد(ع) وجود دارد، نسبت به ائمه دیگر کمتر نیست.
دوم)شرایط خاص دوران امام(ع):
امام جواد(ع) در دوره و زمان خاصی از تاریخ زندگی می کردند که با پیچیدگی ها و مسائلی روبه رو شد که این موارد در زندگانی سائر امامان شیعه(ع) کمتر وجود داشت. امام(ع) در دوران حکومت «مأمون» و «معتصم» عباسی زندگی کردند. در این  دوران حکومت عباسیان در افولی قرار گرفته بود که با مرگ مأمون عباسی و قدرت گرفتن معتصم، رو به نزول بیشتر گرایید. زمانی که یک حاکم قدرتمند در در جامعه زندگی می کند بر روی تمام مسائل آن زمان تاثیر دارد؛ مانند وقتی که «یزید» به حکومت رسید و امام حسین(ع) در برابر او قیام کرد و آن حادثه مهم اتفاق افتاد و نقطه اوجی شد که در زمان سایر ائمه و امامان معصوم(ع) وجود ندارد.
2-
ویژگی های اخلاقی و علمی امام جواد الائمه(ع)
1.
اخلاق حسنه
حضرت جواد الائمه(ع) این ویژگی را از جدّ بزرگوارشان پیامبر مکرم حضرت محمدبن عبدالله(ص) به ارث بردند. در قرآن هم تاکید شده که مسلمانان از اخلاق پیامبر(ص) الگو و سرمشق بگیرند، به مسلمانان توصیه که در رفتار و زندگی خودشان در تمام مراحل باید از پیامبر(ص) الگو بگیرند. فرزندان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مانند پیامبر بزرگوار(ص) متّصف و متخلّق به آن اخلاق نیکو و حسنه هستند.
2.
علم فراوان
یکی از ویژگی های دیگر امام جواد(ع) علم فراوان و وسیع ایشان است؛ چنانچه پدران بزرگوارشان هم این علم وسیع (علم لدنی) را داشتند و به معنای واقعی کلمه عالم بودند. این امر در مناظراتی که ایشان انجام دادند که نمونه های آن وجود دارد قابل مشاهده است. ما شیعیان معتقد هستیم که این علم از طریق اجدادشان منتقل شده، یعنی به قدرت الهی، علم پیامبر(ص) به امام علی بن ابی طالب(ع) و نسل به نسل تا حضرت مهدی موعود(عج) منتقل شده و این علم لدنی که خداوند در اختیار این الگوهای بشریت گذاشته در نزد امام جواد(ع) هم بوده است.
3.
تقوا و پارسایی
امام جواد(ع) مانند همه امامان شیعه، الگوی کامل تقوا و پارسایی و نمونه بارز عبادت، بندگی و سجده های طولانی برای خداوند بودند.
4.
ادب و گشاده رویی با دوست و دشمن
امام جواد(ع) با همگان با ادب و احترام برخورد می کردند. این امر باعث جذب مخالفان و دشمنان امام به سوی ایشان می شد. سازش و نرم خویی با دوستان و شیعیان نیز از صفات ایشان است.
5.
حرّیت و آزادگی
همه ائمه اهل بیت(ع) از این ویژگی برخوردار بودند. آن بزرگواران هیچ گاه تسلیم ظلم و ستم نمی شدند و حاضر بودند در این راه تمام سختی ها را تحمل کنند. این ویژگی الگویی برای ماست که در هیچ زمانی ظلم و ستم را قبول نکنیم و با آزادگی، اعتقادات و مبانی خودمان را مطرح کنیم و تسلیم فتنه ها و توطئه های دشمنان قسم خورده اسلام و مخالفان نشویم. در این زمان که حمله به مقدسات مسلمانان از سوی آمریکائی ها و صهیونیست ها با چاپ و نشر کاریکاتورها و فیلم ها شروع شده مسلمانان و به ویژه پیروان واقعی اهل بیت(ع) می بایست با وحدت و یکپارچگی خاص با حضور در راه پیمائی ها و تظاهرات به مبارزه با استکبار جهانی برخیزند که همین کار هم کردند.
3-
کرامات مهم در زندگی حضرت جواد(ع)
اول)تولد حضرت(ع)
تولد امام جواد(ع) ـ که در اواخر عمر امام رضا(ع) رخ داد ـ یک کرامت الهی بود؛ آن چنانکه امام رضا(ع) بارها از حضرت جواد(ع) به عنوان مولودی پرخیر و بركت یاد می کرد. «ابو یحیای صنعانی» می گوید: روزی در محضر امام رضا - علیه السلام -، فرزندش ابو جعفر را كه خردسال بود، آوردند. امام فرمود:«این مولودی است كه برای شیعیان ما، با بركت تر از او زاده نشده است». دو تن از شیعیان به نام «ابن اسباط» و «عبّاد بن اسماعیل» هم می گویند: در محضر امام رضا - علیه السلام - بودیم كه ابو جعفر را آوردند، عرض كردیم: این همان مولود پرخیر و بركت است؟ حضرت فرمود: «آری، این همان مولودی است كه در اسلام بابركت تر از او زاده نشده است». دلیل این خیر و بركت و کرامت خاصّ این بود كه عصر امام رضا(ع) عصر ویژه ای بوده و تعیین جانشین و معرفی امام بعدی، با مشكلاتی روبرو شده بود كه در عصر امامان قبلی، بی سابقه بود؛ زیرا از یك سو پس از شهادت امام كاظم(ع) گروهی كه به «واقفیه» معروف شدند، براساس انگیزه های مادی، امامت حضرت رضا(ع) را انكار كردند و از سوی دیگر امام رضا(ع) تا حدود چهل و هفت سالگی دارای فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر حاكی بود كه امامان دوازده نفرند كه نه نفر آنان از نسل امام حسین خواهند بود، فقدان فرزند برای امام رضا(ع)، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال می برد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده امامت حضرت رضا(ع) را انكار می كردند. گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطی» از سران «واقفیه» بود که طی نامه ای به امام رضا(ع) او را متهم به عقیمی كرد و نوشت: چگونه ممكن است امام باشی در صورتی كه فرزندی نداری؟!  امام(ع) هم در پاسخ نوشت: "از كجا می دانی كه م دارای فرزندی نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمی گذرد كه خداوند پسری به من عطا می كند كه حق را از باطل جدا می كند".
دوم)امامت حضرت(ع) در کودکی
اینکه امامت به قدرت الهی به یک نوجوان هشت ساله که هنوز به سن بلوغ نرسیده است منتقل شد یک کرامت مهم بود؛ آنچنانکه پیش از این، نبوت به حضرت عیسی(ع) در نوزادی داده شده بود.
سوم)مناظرات علمی حضرت(ع)
مناظراتی که امام(ع) با دانشمندان فرقه ها و مذاهب مختلف در این دوره دارد، بسیار مهم است. اینکه چگونه یک نوجوان می تواند در مناظرات و بحث های مختلف اسلامی و فکری با دانشمندان آن زمان، آنان را مغلوب کند، هم کرامتی بزرگ بود و هم علامتی بر حقانیت امامت ایشان.
4-
شاگردان امام جواد(ع)
امام جواد(ع) با وجود کوتاهی دوران حیات و امامت، شاگردان بزرگی را تربیت می کنند؛ امثال «حضرت عبدالعظیم حسنی»، «جناب علی بن مهزیار اهوازی»، «فضل بن شاذان نیشابوری»، «محمد بن سنان زاهری»، «ابونصر بزنطی کوفی» و «دعبل خزاعی» از شاگردان آن حضرت هستند که نزد ایشان، رشد علمی یافته و تربیت شدند و یا از آن حضرت(ع) حدیث نقل کردند. روایان احادیث جواد الائمه(ع) تنها محدثان شیعه نبودند؛ بلكه علماء و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقى از اسلام را از آن حضرت نقل كرده‏اند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادى‏» احادیثى با سند خود ازآن حضرت نقل كرده است. همچنین «حافظ عبدالعزیزبن اخضر جنابذى‏» در كتاب معالم العترة الطاهرة و مؤلفانى مانند «ابو بكر احمدبن ثابت»، «ابواسحاق ثعلبى» و «محمدبن مندة بن مهربذ» در كتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتى از آن حضرت نقل كرده‏ اند.
5-
شهادت امام جواد(ع)
مأمون خلیفه عباسی که چون سایر خلفای بنی‌عباس از نفوذ باطنی امامان معصوم(ع) در بین مردم هراس داشت سعی کرد ابن الرضا(ع) را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد که یکی از حیله‌های وی برای اینکار ازدواج دخترش با امام بود. لذا دختر خویش «ام الفضل» را به ازدواج حضرت امام جواد(ع) درآورد تا مراقبی دائمی و از درون خانه، بر امام گمارده باشد. دلیل دیگری که مأمون دختر خود را به ازدواج امام در آورد کشاندن امام به سمت خود بود؛ چرا که تصور می کرد امام با این وصلت مجذوب مادیات و جاه و مقام شده، قداست وی خدشه دار و از راه اصلی منحرف، شیعیان متفرق شده و مأمون خود قوی می شود. مأمون همچنین می خواست با این وصلت علویان را از اعتراض و قیام بر ضد خود باز داشته، خود را دوستدار و علاقه مند به آنان نشان دهد. امام جواد(ع) نیر ـ که مانند بقیه امامان(ع) از آینده اطلاع داشت و هیچ کاری را بدون آگاهی انجام نمی داد ـ بخوبی از دسیسه های مأمون آگاه بود و با علم به وصلت با دختر وی رضایت داد. یکی از دلایل پذیرش این وصلت از سوی امامان، حفظ شیعیان از دسیسه های کینه توزانه مأمون حفظ کند. لذا امام(ع) اگرچه تن به این ازدواج داد، اما شواهد تاریخی گواه این حقیقت است که مأمون نتوانست به حیله‏ های از پیش تعیین شده خود دست یابد. امام جواد(ع) تا پایان خلافت مأمون در مدینه ساکن بود و پس از مرگ مأمون به دستور معتصم عباسی و در سال 220 هجری قمری، به همراه همسرش(ام الفضل) به بغداد رفت. ایشان در ماه ذی قعده همان سال مسموم و در آخر آن ماه به شهادت رسید.
مزار مطهر آن حضرت در کاظمین(بغداد) و در کنار قبر جدش «امام کاظم(ع)» هم اکنون قبله حاجات عابدان و موحدان و پیروان اهل البیت(ع) از سراسر جهان است.است.
"
سلام الله علیه یوم وُلد و یوم استشهد و یوم یُبعث حیّا"

 

ويژگي‌هاي شخصيت حضرت امام علي(ع)

12.00

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

ويژگي‌هاي شخصيت حضرت امام علي(ع)


حضرت آيت‌الله خامنه‌اي

يكي از مهم‌ترين و محوري‌ترين جلوه‌هاي شجاعت حضرت امام علي(ع) "شجاعت در عدل" است. اين موضوع، خود داراي شاخه‌هايي است كه يكي از آنها "شجاعت در مبارزه با سارقين از بيت‌المال مسلمين" مي‌باشد. حضرت اميرالمومنين(ع)‌كه در همه ارزش‌ها از جمله شجاعت، الگوي كامل زمامداران است،‌ در شجاعت اقتصادي و مقابله با اختلاس‌گران و چپاول‌كنندگان ثروت‌هاي كلان نيز بايد الگوي زمامداران باشد، تا جايي كه اموال غارت شده را همچنان كه آن پيشواي معصوم(ع) اعلام كرد، به جايگاه اوليه خود برگردانند و كوچك‌ترين ملاحظه و سستي و مصلحت‌انديشي را جايز ندانند.
رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‌الله خامنه‌اي اين جلوه از شجاعت علوي را تشريح مي‌كنند و مصاديق و نمونه‌هايي از اين مواجهه و برخورد قاطع در مقابله با غارتگران اقتصادي را در سيره و روش آن پيشواي معصوم(ع) مي‌نمايانند.
اين بخش از بحث، با توجه به شرايط امروز جامعه و آنچه با تاخت و تازها و غارتگري‌هاي اقتصادي توسط عناصر ناسالم در تشكيلات حكومتي شاهديم، بسيار حساس و دقت در آن ضروري مي‌باشد.
***
نبي‌اكرم(ص) چندبار به مناسبت‌هايي بيعت گرفت، يكي از اين بيعتها كه شايد از همه هم سخت‌تر بود،‌ بيعه‌الشجره - بيعت رضوان - در ماجراي حديبيه است. وقتي كه كار، سخت شد، پيغمبراكرم آن هزار و چندصدنفري را كه اطرافش بودند،‌ جمع كرد - بنابر آنچه كه در تاريخ،‌ همه نقل كرده‌اند - فرمود: از شما بر مرگ، بيعت مي‌گيرم، بايد فرار نكنيد، اين قدر بجنگيد تا پيروز، يا كشته بشويد.
گمان مي‌كنم پيغمبر جز همين يك بار، در هيچ جاي ديگر هم چنين بيعتي از مسلمانها نگرفته است. خوب،‌ در ميان آن جمعيت، همه جور آدمي بود، آدمهاي سست ايمان، بلكه حتي - اسم مي‌آورند (1) - آدمهاي منافق، در همين بيعت بودند! اولين كسي كه بلند شد و گفت: "يا رسول‌الله، بيعت مي‌كنم، همين جوان نورس (حضرت علي عليه‌السلام) بود! يك جوان بيست و چند ساله، دستش را دراز كرد و گفت: با تو بر مرگ، ‌بيعت مي‌كنم. بعد از آن حضرت، ديگر مسلمانها تشجيع شدند و يكي پس از ديگري بيعت كردند. آنهايي هم كه دلشان نمي‌خواست،‌ مجبور شدند و بيعت كردند. "لقد رضي‌الله عن المومنين اذ يبايعونك تحت الشجره فعلم ما في قلوبهم"(2). اين، شجاعت است.
در زمان پيغمبر، هر جا كه جاي اظهار وجود جوهر انساني بود، اين بزرگوار،‌ جلو مي‌آمد، در همه كارهاي دشوار، سبقت مي‌گرفت.
مردي پيش عبدالله بن عمر آمد و گفت: من علي را دشمن مي‌دارم - خيال مي‌كرد كه آنها خانوادگي، ‌با علي خيلي ميانه‌اي ندارند، شايد خواست خودشيريني كند - عبدالله بن عمر گفت: "ابغضك اللهي، خدا تو را دشمن بدارد. عبارتش اين است: "فقال ابغضك الله! اتبغض ويحك رجلا سابقه من سوابقه خير من الدنيا بما فيها"(3)؟! آيا با مردي دشمني مي‌كني كه يكي از جاهايي كه قدم جلو گذاشته و بر ديگران پيشقدم شده است، بهتر از همه دنيا و مافيهاست؟ با اين آدم، ‌دشمني مي‌كني؟!
اين، آن اميرالمومنين بزرگ است. اين، آن علي درخشان تاريخ است. آن خورشيدي كه قرنها درخشيده و روزبه روز درخشانتر شده است،‌ اين است. هر جا كه وجود گوهر انساني لازم بود،‌ اين بزرگوار در آن جا حضور داشت، ولو هيچ‌كس نبود. مي‌فرمود: "لاتستوحشوا في طريق الهدي لقله اهله"(4)، خود او هم اين گونه بود. چون در اقليتيد، چون همه مردم دنيا با شما بدند،‌ چون همه مردم دنيا - يا اكثريت - راه شما را قبول ندارند،‌ وحشت نكنيد، از راه برنگرديد. وقتي راه درست را تشخيص داديد، با همه وجود بپيماييد.
اين منطق اميرالمومنين بود - منطق شجاعانه - و همين را هم در زندگي خود به كار بست. در حكومت خود هم كه پنج سال - اندكي كمتر - طول كشيد، باز همين منطق در مقابل اميرالمومنين بود. هر چه نگاه مي‌كنيد، شجاعت است. از ساعت اول - حالا مبالغه نكنيم - از روز دوم بيعت اميرالمومنين، درباره قطايعي كه قبل از اين بزرگوار، به اين و آن داده شده بود، فرمود: "والله لو وجدته تزوج به النساء ملك به الاماء"(5)، چه و چه، به خدا اگر ببينم اين پولهايي كه قبل از من،‌ به ناحق به كساني داده شده است،‌ مهر زن قرار داده‌ايد، ازدواج كرده‌ايد، كنيز خريده‌ايد، ملاحظه نمي‌كنم، همه آنها را بر مي‌گردانم! و شروع كرد به اقدام و آن دشمنيها به وجود آمد!
شجاعت از اين بالاتر؟! در مقابل لجوجترين افراد،‌ شجاعانه ايستاد. در مقابل كساني كه نام و نشان در جامعه اسلامي داشتند، شجاعانه ايستاد. در مقابل ثروت انباشته‌ي در شام كه مي‌توانست دهها هزار سرباز جنگجو را در مقابل او به صف آرايي وادار كند، شجاعانه ايستاد. وقتي راه خدا را تشخيص داد،‌ هيچ ملاحظه‌اي از هيچ كس نكرد. اين شجاعت است. در مقابل خويشاوندان خود ملاحظه نكرد.
ببينيد، گفتن اينها واقعا آسان است، ولي عمل كردن اينها خيلي سخت و خيلي عظيم است. روزي ما اين مطالب را به عنوان سرمشقهاي زندگي علي بيان مي‌كرديم - حقيقت قضيه را بايد اعتراف كنم - ولي درست به عمق اين مطالب پي نمي‌برديم، اما امروز كه موقعيت حساس اداره‌? جامعه‌? اسلامي در دست امثال بنده است كه با اين مطالب آشنا هستيم، مي‌فهميم كه علي،‌ چقدر بزرگ بوده است!
حضرت علي(ع) سرمشق زندگي
عزيزان من،‌ برادران و خواهران نمازگزار مومن، من اينها را بيشتر براي خودم مي‌گويم و براي كساني كه مثل خود ما دستي در كارها دارند و دوششان زير بار بخشي از اداره‌? جامعه‌? اسلامي است. اما اين مسايل، مربوط به همه است، مربوط به يك قشر و يك جماعت خاص نيست.
اميرالمومنيني كه توانست كاري كند كه ميليونها انسان، اسلام و حقيقت را به بركت شخصيت او بشناسند، اين جور زندگي كرد! اميرالمومنيني كه او را نزديك به صد سال بر روي منبرها لعن كردند و همه جاي دنياي اسلام، عليه او بدگويي كردند،‌ هزاران حديث جعلي عليه او، يا عليه حرفهاي او خلق كردند و به بازار افكار دادند و توانست بعد از گذشت اين سالهاي طولاني، خود را از زيربار اين اوهام و خرافات بيرون بياورد و قامت‌رساي خود را در مقابل تاريخ نگه دارد، اين گونه بود كه توانست.
گوهري كه مي‌ماند
گوهري مثل علي است كه گل مي‌ماند و خار و خاشاك، زباله و چيزهاي متعفن، او را آلوده نمي‌كند و جوهر او را كاهش نمي‌دهد. يك قطعه‌? الماس را در گل هم كه بيندازند، الماس است، بالاخره خود را نشان خواهد داد. بايد اين جوري جوهر پيدا كرد. بايد هر فرد مسلمان، اين مشعل عظيم را بر بالاي قله‌? حيات ببيند و به سمت او حركت كند. هيچ‌كس ادعا نكرده است كه ما مي‌توانيم مثل علي‌بن ابي‌طالب حركت كنيم. بيخود هم به اين و آن نبايد گفت كه شما چرا مثل علي عمل نمي‌كنيد.
با امام سجاد(عليه‌السلام) راجع به عبادت خودش و عبادت اميرالمومنين،‌ صحبت شد، حضرت گريه كرد و گفت: ما كجا، اميرالمومنين كجا! از قول امام سجاد - زين‌العابدين - كه خود او معصوم بود،‌اين جور نقل مي‌كنند! مگر ما مي‌توانيم مثل علي باشيم؟! هيچ كس از بزرگان عالم تا حالا، نه توانسته، نه ادعا كرده، نه خيال كرده، و نه چنين اشتباهي به مغز او راه پيدا كرده است كه خواهد توانست مثل اميرالمومنين، حركت يا كار كند! آنچه مهم است، اين است كه جهت، جهت اميرالمومنين باشد.
خود آن بزرگوار در نامه‌اي به عثمان بن حنيف، بعد از آن كه وضع خود را شرح داد كه "الا و ان امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه"(6) - زندگي من اين گونه مي‌گذرد - فرمود: "الا و انكم لاتقدرون علي ذلك"(7)،‌ مبادا خيال كنيد كه شما مي‌توانيد مثل من رفتار كنيد! نه، اين يك رب‌النوع است، يك مقام دست نيافتني است، ولي الگوست. سعي كنيم به سمت اين الگو برويم. كسي نمي‌تواند مثل شجاعت علي را داشته باشد. نزديكترين انسانها به اميرالمومنين، جناب عبدالله بن عباس بود - پسر عمو و شاگرد و رفيق و همراز و مخلص و محب واقعي اميرالمومنين - خطايي از آن بزرگوار سر زد، اميرالمومنين به او نامه‌اي نوشت. تعبير اميرالمومنين اين است كه تو خيانت كردي! او يك مقدار از اموال بيت‌المال را فكر كرده بود كه به او مي‌رسد، برداشته بود و به مكه رفته بود. اميرالمومنين، آن چنان نامه‌اي به عبدالله بن عباس نوشته است كه مو بر تن انسان، راست مي‌ايستد!
اين چه مردي است! اين چه انسان عظيمي است! به عبدالله بن عباس مي‌فرمايد:"فانك ان لم تفعل"(8). اگر اين كاري را كه گفتم نكني - اين اموال را برنگرداني - "ثم امكنني الله منك"(9)، بعد دست من به تو برسد، "لا عذرن الي‌الله فيك"(10)، پيش خدا درباره‌ي تو، خودم را معذور خواهم كرد، يعني سعي مي‌‌كنم به خاطر تو پيش خدا، خجل و سرافكنده نشوم، "و لا ضربنك بسيفي‌الذي ما ضربت به احدا الا دخل‌النار"(11)، تو را با همان شمشيري خواهم زد كه به هر كس زده شد، وارد جهنم گرديد!
"والله لو ان الحسن و الحسين فعلا مثل الذي فعلت ما كانت لهما عندي هواده"(12)، به خدا سوگند اگر اين كاري كه تو كردي، حسن وحسين من اين كار را بكنند، پيش من هيچ‌گونه عذري نخواهند داشت!"و لا ظفرا مني باراده"(13)، هيچ تصميمي به نفع آنها نخواهم گرفت، "حتي آخذ الحق منهما و ازيح الباطل ان مظلمتهما"(14)، حق را از آنها هم خواهم گرفت!
قدرت نفس حضرت(ع)
خوب، اميرالمؤمنين مي‌داند كه حسن و حسين، معصومند، اما مي‌گويد اگر چنين اتفاقي هم - كه نخواهد افتاد - بيفتد، من ترحم نخواهم كرد! اين شجاعت است. البته از يك ديدگاه، عدل است، از يك ديدگاه، ملاحظه‌ي قانون و احترام به قانون است، عناوين گوناگوني دارد. اما از اين ديدگاه هم شجاعت و قدرت نفس است.
امروز، من و شما به اين شجاعت احتياج داريم، ملت ايران به آن احتياج دارد. هر كس كه كارگزار اين حكومت است، بيشتر احتياج دارد. هر كسي دستش به چيزي از اين بيت‌المال مسلمانها مي‌رسد، بيشتر به اين شجاعت احتياج دارد. هر كس كه مردم به او بيشتر اطمينان دارند، بيشتر به آن احتياج دارد. امروز، آحاد مردم، ملت ايران - در مجموع - هم به اين شجاعت احتياج دارد.(منبع: سيماي معصومين(ع) در آيينه ‌نگاه رهبري،‌ مؤسسه قدر ولايت)
*پاورقي:
1- منظور اين كه اسامي بيعت كنندگان را در تاريخ آورده‌اند.
2- سوره فتح، آيه 18
3- بحار‌‌الانوار، ج27، ص 227
4- نهج‌البلاغه، خطبه 201
5- همان منبع، خطبه 15
6و 7 - همان منبع، نامه 45
8تا 14- همان منبع، نامه 41
*اميرالمؤمنين(ع) اعلام كرد: اگر پول‌هايي قبل از حكومت من به ناحق به كساني داده شده وحتي به مهريه زنان در آمده باشد، بازپس مي‌گيرم
*حضرت علي(ع) در برابر ثروت‌هاي انباشته و غارت شده شجاعانه ايستادو ملاحظه هيچ چيز و هيچ كس را نكرد
*ما اگر چه نمي‌توانيم همانند اميرالمؤمنين(ع) عمل كنيم، لكن بايد سعي كنيم به سمت اين الگوي حكومتي حركت كنيم
*حضرت اميرالمؤمنين(ع) به يكي از سوءاستفاده‌كنندگان و غارت كنندگان اموال عمومي نوشت: تو را با همان شمشيري خواهم زد كه به هر كس زده شد، وارد جهنم گرديد

 

گزیده ای از سخنان مقام معظم رهبری درباره حجاب و عفاف

12.00

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

ه مناسبت هفته عفاف و حجاب؛

گزیده ای از سخنان مقام معظم رهبری درباره حجاب و عفاف

حجاب برای زن، به معنای ذلت نیست؛ بلکه به معنای عصمت و حفظ زن است

 

مفهوم حجاب

حجاب برای زن، به معنای ذلت نیست؛ بلکه به معنای عصمت و حفظ زن است و نه فقط عصمت و حفظ زن، بلکه عصمت و حفاظت زن و مرد هر دوست.حجاب به معنای چادر نیست؛ اما چادر در نزد ما ایرانی ها که زن های ما از قدیم داشتند، بهترین نوع حجاب است؛ بدون چادر هم حجاب ممکن است.حجاببه معنای پوشیدن سالم [است]؛ نه پوشیدنی که از نپوشیدن بدتر است. به تعبیرروایات، پوشیده عریان که در عین پوشیدگی، مثل انسان برهنه و عریان است. آن پوشیدن، به درد نمی خورد؛ حجاب نیست؛ پوشیدن سالم که سر و مو و گردن و بدن و تمام سر تا پای بدن زن را پوشانده باشد؛ البته صورت و دو دست را بسیاری فقها مستثنا می دانند؛ البته در مواردی که صورت بدون آرایش و ساده باشد؛ این هم معنای حجاب.

کدام پوشش؟

اسلام در باب حجاب، پوشش را معین نکرده است؛ مقصود را معین کرده است. مقصود این است که دیدار زن و مرد و ملاقات طبیعی آنها، به صورت روزمره، تبدیل به یک عامل تحریک نشود و این، هدف اسلام است.

حجاب؛ موصونیت نه محدودیت

مسئله حجاب، به معنای منزوی کردن زن نیست. اگر کسی چنین برداشتی از حجاب داشته باشد، این، یک برداشت کاملاً غلط است. مسئله حجاب به معنای جلوگیری از اختلاط و آمیزش بی قید و شرط زن و مرد در جامعه است؛ زیرا آمیزش و اختلاط بی قید و شرط، هم به ضرر جامعه و هم به ضرر زن و مرد، به خصوص به ضرر زن است. 26/10/68

ارزش عفت

·         عفت، آن صخره آسیب ناپذیر در انسان نیست؛ مثل همه خلقیات و خصلت های انسانی، در معرض تهاجم قرار می گیرد. یکی از چیزهایی که می تواند آن را از تهاجم به دور بدارد و عفاف زن و طهارت او و تقوای او و حالت پرهیز و عصمت را در او نگه دارد، نداشتن معاشرت نامناسب در محیط زندگی و محیط کار و محیط جامعه است. معاشرت نامناسب، یعنی معاشرتی که در او جهات فرهنگی و اخلاقی خاص رعایت نشده باشد. آن چیزی که می تواند به این نگه داری و مصون سازی و جداسازی کمک کند، حجاب است. بهترین چیز، حجاب است؛ حجاب از طرف زن و حجاب از طرف مرد. حجاب مرد هم نگاه نکردن است:حجاب، یعنی مانع؛ یعنی فاصل در زن. 11/12/64

عفاف امر مشترک زن و مرد

این مسئله حجاب، محرم و نامحرم، نگاه کردن و نگاه نکردن، همه به خاطر این است که قضیه عفاف در این بین، سالم نگه داشته شود. اسلام به مسئله عفاف زن اهمیت می دهد؛ البته عفاف مرد هم مهم است. عفاف، مخصوص زنان نیست؛ مردان هم باید عفیف باشند؛ منتها چون در جامعه، مرد به خاطر قدرت جسمانی و برتری جسمانی، می تواند به زن ظلم کند و برخلاف تمایل زن رفتار نماید، روی عفت زن بیشتر تکیه و احتیاط شده است. شما امروز هم که در دنیا نگاه کنید، می بینید یکی از مشکلات زنان در دنیای غرب، به خصوص در کشور ایالات متحده امریکا، همین است که مردان با تکیه به زورمندی خودشان، به عفت زن تعدی و تجاوز می کنند. آمار منتشر شده از سوی مقامات رسمی خود آمریکا را من دیدم که یکی مربوط به دادگستری آمریکا و یکی هم مربوط به یک مقام دیگری بود. آمارها واقعاً وحشت انگیز است؛ در هر شش ثانیه، یک تجاوز به عنف در کشور آمریکا صورت می گیرد! ببینید چقدر مسئله عفت مهم است.

برترین پوشش

·         من مى‏گویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانه‏ ملى ماست؛ هیچ اشکالى هم ندارد؛ هیچ منافاتى با هیچ نوع تحرکى هم در زن ندارد. اگر واقعاً بناى تحرک و کار اجتماعى و کار سیاسى و کار فکرى باشد، لباس رسمى زن مى‏تواند چادر باشد و - همان‏طور که عرض کردم - چادر بهترین نوع حجاب است.4/10/70

·         مردم ما چادر را انتخاب کرده‏اند. البته ما هیچ وقت نگفتیم که «حتماً چادر باشد، و غیرچادر نباشد.» گفتیم که «چادر بهتر از حجاب‌هاى دیگر استولى زنان ما مى‏خواهند حجاب خودشان را حفظ کنند. چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملى ماست. چادر، پیش از آن‏که یک حجاب اسلامى باشد، یک حجاب ایرانى است. مال مردم ما و لباس ملى ماست.20/7/73

·         زن با برداشتن حجاب خود، با عریان کردن آن چیزى که خداى متعال و طبیعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را کوچک میکند، خودش را کم ارزش می کند.23/2/91

·         عفت زن مایه احترام و شخصیت اوست.

زن ایرانی، مبارز میدان

·         زن ایرانی راهبه نیست، اما از راهبه پاک تر است و طیبه و طاهر است.سرباز نیست، اما به قدر سرباز میدان جنگ شجاعت دارد و با این که جهاد در میدان های رزم بر او واجب نیست، اما به قدر یک جهادگر در راه خدا تلاش می کند و در تمام صحنه ها حضور دارد. 7/11/63

·         حجاب و عفاف مخصوص خواهران نیست ای برادران مسلمان! و ای برادران جوان! شما هم مراعات عفاف و حجاب اسلامی را بکنید شما هم با لباس شایسته در محیط کار و در محیط جامعه ظاهر بشوید.3/4/59