یایها الذ ین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل و لایاب کاتب ان یکتب کما علمه اللّه فلیکتب و لیملل الّذى علیه الحق و لیتق الله ربه و لا یبخس منه شیا فان کان الّذى علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل و استشهدوا شهیدین من رجالکم فان لم یکونا رجلین فرجل و امراتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احدئهما فتذکر احدئهما الاخرى و لا یاب الشهداء اذا ما دعوا و لا تسموا ان تکتبوه صغیرا او کبیرا الى اجله ذلکم اقسط عند اللّه و اقوم للشهده و ادنى الا ترتابوا الا ان تکون تجرة حاضرة تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح الاتکتبوها و اشهدوا اذا تبایعتم و لایضار کاتب و لا شهید وان تفعلوا فانه فسوق بکم و اتقوا اللّه و یعلمکم اللّه و اللّه بکل شى ء علیم .(282) و ان کنتم على سفر و لم تجدوا کاتبا فرهان مقبوضة فان امن بعضکم بعضا فلیود الذى اوتمن امنته و لیتق اللّه ربه و لا تکتموا الشهادة و من یکتمها فانه آثم قلبه والله و بما تعملون علیم .(283)

ترجمه آیات
شما اى کسانى که ایمان آورده اید هر گاه به یکدیگر وامى تا مدت معینى دادید آنرا بنویسید، نویسنده اى در بین شما آن را به درستى بنویسد، و هیچ نویسنده اى نباید از آنچه خدایش آموخته دریغ کند، پس حتما بنویسید، و باید کسى که حق به عهده او است و بدهکار است ، املا کند،(نه طلبکار)، و باید که از خدا و پروردگارش بترسد، و چیزى کم نکند و اگر بدهکار سفیه و یا دیوانه است ، و نمى تواند بنویسد سرپرستش به درستى بنویسد، و دو گواه از مردان و آشنایان به گواهى بگیرید، و اگر به دو مرد دسترسى نبود، یک مرد و دو زن از گواهانى که خود شما دیانت و تقوایشان را مى پسندید، تا اگر یکى از آن دو یادش رفت دیگرى به یاد او بیاورد، و گواهان هر وقت به گواهى دعوت شدند نباید امتناع ورزند و از نوشتن وام چه به مدت اندک و چه بسیار، ملول نشوید، که این نزد خدا درست تر و براى گواهى دادن استوارتر، و براى تردید نکردن شما مناسب تر است ، مگر آنکه معامله اى نقدى باشد، که ما بین خودتان انجام مى دهید، پس در ننوشتن آن حرجى بر شما نیست ، و چون معامله اى کردید گواه گیرید، و نباید نویسنده و گواه را زیان برسانید، و اگر رساندید، ضررى به خودتان است ، از خدا بترسید خدا شما را تعلیم مى دهد، که او به همه چیز دانا است .(282)
و اگر در سفر بودید و نویسنده اى نیافتید، باید گروى گرفته شود، و اگر بعضى از شما بعضى دیگر را امین شمرد، امانت دار باید امانت او را بدهد، و از خدا و پروردگار خویش بترسد، و زنهار! نباید گواهى را کتمان کنید، و با اینکه دیده اید، بگوئید: ندیده ام ، که هر کس شهادت را کتمان کند دلش گنهکار است ، و خدا به آنچه مى کنید دانا است (283)

 

                                                                                                                            بیان و توضیح دو آیه شریفه مربوط به احکام قرض و رهن

یاایها الذین آمنوا اذا تداینتم ...

کلمه (تداین ) که مصدر (تداینتم ) است به معناى قرض دادن و قرض گرفتن است ، و کلمه املال و کلمه املاء هر دو به معناى این است که شما بگوئید و دیگرى بنویسد، و کلمه بخس به معناى کم گذاشتن و حیف و میل کردن مال مردم است ، و کلمه (سامة ) که مصدر (تساموا) است به معناى خسته شدن است ، و کلمه (مضاره ) که مصدر (لا یضار) است به معناى ضرر زدن طرفین ى است که هم در مورد دو نفر استعمال مى شود، و هم در مورد جمعیت ، و کلمه (فسوق ) به معناى خارج شدن از اطاعت است ، و کلمه (رهان ) به معناى مالى است که به گرو گیرند، و به جاى آن ، کلمه (رهن ) (به ضمه راء و ضمه هاء) نیز قرائت شده ، و (رهن ) جمع (رهن ) است که آن نیز به معناى مالى است که به گرو گیرند.
و در جمله : (فان کان الّذى علیه الحق سفیها) مى توانست بفرماید: (فان کان سفیها)، چون ضمیر (کان ) به (الّذى علیه الحق ) که در سابق آمده بود بر مى گشت ، و حاجت به تکرار آن نبود، و اگر آن را تکرار کرده براى این بوده که اشتباهى پیش نیاید، و کسى خیال نکند مرجع ضمیر، کلمه کاتب است ، که آن نیز در سابق ذکر شده بود.
و ضمیر (هو) که در جمله (ان یمل هو) آشکارا آمده ، با اینکه ممکن بود مستتر و در تقدیر بیاید، یعنى بفرماید: (ان یمل )، براى این است که ولى سفیه و دیوانه و بى سواد را با خود آنان در املا شرکت دهد، چون این فرضیه با دو فرضیه قبلى فرق دارد، در آن دو فرض بدهکار خودش مستقلا مسؤ ول بود، و اما در این صورت بدهکار با سرپرستش در عمل شریک است ، پس گویا فرموده است : هر قدر از عمل املا را مى تواند انجام بدهد، و آنچه را نمى تواند بر ولى او است که انجام دهد.
در جمله :(ان تضل احدیهما) کلمه (حذر - مبادا) در تقدیر است ، و معنایش این است که : (تا مبادا یکى از آندو فراموش کند)، و در جمله (احدیهما الاخرى )، دوباره کلمه (احدیهما) ذکر شده ، و این به آن جهت است که معناى آن در دو مورد مختلف است :
منظور از اولى یکى از آن دو نفر است ، بدون تعیین ، و منظور از دومى یکى از آن دو نفر است بعد از فراموش کردن دیگرى ، و یا به عبارت دیگر آن کسى است که فراموش نکرده ، پس معناى این کلمه در دو مورد مختلف است ، و گرنه دومى را ذکر نمى کرد و به ضمیر آن اکتفا مى نمود.
استفاده نادرستى که از جمله (اتقوالله و یعلم کم الله )شده است
و منظور از کلمه : (و اتقوا) این است که مسلمانان از خدا بترسند و اوامر و نواهى ذکر شده در این آیه را به کار ببندند، و اما جمله : (و یعلمکم اللّه و اللّه بکل شى ء علیم ) کلامى است نو، که در مقام منت نهادن ذکر شده ، همچنانکه در آیه ارث منت نهاده مى فرماید: (یبین اللّه لکم ان تضلوا) پس مراد از جمله مورد بحث ، منت نهادن بر مردم در مقابل این نعمت است که شرایع دین و مسائل حلال و حرام را براى آنان بیان فرموده .
و اینکه بعضى گفته اند: جمله (واتقوا اللّه ) و (یعلمکم اللّه ) دلالت دارد بر اینکه تقوا سبب تعلیم الهى است ، درست نیست ، براى اینکه هر چند مطلب صحیح است ، و به حکم کتاب و سنت ، تقوا سبب تعلیم الهى است ، اما آیه مورد بحث در صدد بیان این جهت نیست ،
براى اینکه واو عطفى که بر سر آن آمده ، نمى گذارد آیه چنین دلالتى داشته باشد، علاوه بر اینکه این معنا با سیاق آیه و ارتباط ذیل آن با صدرش سازگار نیست .
مؤ ید گفتار ما این است که کلمه (اللّه ) دو بار تکرار شده ، و اگر جمله مورد بحث ، کلامى جدید نبود حاجت به تکرار کلمه (الله ) بود، بلکه سیاق و سبک کلام اقتضا مى کرد بفرماید: (و اتقوا اللّه یعلمکم - از خدا بترسید تا تعلیمتان دهد) پس مى بینیم اسم (اللّه ) را دو بار آورده ، براى اینکه در دو کلام مستقل مى باشد، و براى بار سوم نیز ذکر کرده تا علت را برساند، و بفهماند خدا که شما را تعلیم مى دهد به این جهت است که او به هر چیزى دانا است ، و اگر او به هر چیزى دانا است ، براى این است که اللّه است .
این را هم باید دانست که این دو آیه دلالت دارند بر قریب بیست حکم از اصول احکام قرض و رهن و غیر آن دو، و اخبار درباره این احکام و متعلقات آن بسیار زیاد است ، و چون بحث درباره آنها مربوط به علم فقه بود، ما از بحث در آنها صرفنظر کردیم ، کسانى که مایل باشند به آن مسائل آگاهى یابند مى تانند به کتب فقه مراجعه نمایند.

            گر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن از گواهان، از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند (انتخاب كنيد) تا اگر يكى از آنان فراموش كرد، ديگرى به او يادآورى كند. و شهود نبايد به هنگامى كه آنها را (براى اداى شهادت) دعوت مى‌كنند خوددارى نمايند. و از نوشتن (بدهى‌هاى) كوچك يا بزرگِ مدّت‌دار، ملول نشويد (هر چه باشد بنويسيد،) اين در نزد خدا به عدالت نزديكتر و براى اداى شهادت استوارتر و براى جلوگيرى از شك و ترديد بهتر مى‌باشد، مگر اينكه تجارت و داد و ستد نقدى باشد كه در ميان خود دست به دست مى‌كنيد كه ايرادى بر شما نيست كه آنرا ننويسيد. و هنگامى كه خريد و فروش (نقدى) مى‌كنيد، (باز هم) شاهد بگيريد و نبايد به نويسنده و شاهد (به خاطر حقّگويى) زيانى برسد (و تحت فشار قرار گيرد) و اگر چنين كنيد از فرمان خداوند خارج شده‌ايد و از خدا بپرهيزيد و خداوند (راه درست زندگى را) به شما تعليم مى‌دهد و خداوند به هر چيزى داناست.

نکته ها

بزرگترين آيه‌ى قرآن، اين آيه است كه درباره‌ى مسائل حقوقى ونحوه‌ى تنظيم اسناد تجارى مى‌باشد. اين آيه نشانه‌ى دقّت نظر وجامعيّت اسلام است كه در دوره جاهليّت و در ميان مردمى عقب افتاده، دقيق‌ترين مسائل حقوقى را طرح كرده است.

كلمه «تداينتم» از «دَين» به معناى بدهى، شامل هرگونه معامله غير نقدى، وام و خريد سَلَف مى‌شود.

در حديث آمده است: اگر كسى در معامله سند و شاهد نگيرد و مالش در معرض تلف قرار گيرد، هرچه دعا كند، خداوند مستجاب نمى‌كند و مى‌فرمايد: چرا به سفارشات من عمل نكردى؟! «1»


«1». كنزالدقائق، ج 2، ص 467.

جلد 1 - صفحه 449

اگر دقّت در حفظ حقوق فردى ضرورى است، حفظ بيت‌المال بمراتب ضرورى‌تر است!

تنظيم سند، حتّى در معاملات نقدى مفيد است، ولى ضرورت آن به اندازه‌ى معاملات نسيه نيست. چون در معاملات موعددار، ممكن است طرفهاى معامله ويا شاهدان از دنيا بروند يا فراموش كنند، بنابراين لازم است نوشته هم بشود.

از فرمان نوشتن، معلوم مى‌شود كه اسناد تنظيم شده‌اى كه همراه با گواهى عادل باشد، قابل استشهاد است.

از اين آيه استفاده مى‌شود كه جامعه اسلامى بايد يكديگر را در حفظ حقوق حمايت كنند.

زيرا هر معامله‌اى، نياز به كاتب و چند شاهد دارد.

در زمانى كه در تمام جزيرة العرب به گفته مورخان، 17 باسواد بيشتر نبوده، اين همه سخن از نوشتن، نشانه‌ى توجّه اسلام به علم وحفظ حقوق است.

پیام ها

1- ايمان، بستر ومقدّمه عمل به احكام، وخطاب؛ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» تشويقى براى عمل به احكام است.

2- مدّت بدهكارى، بايد روشن باشد. «إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى»

3- براى حفظ اعتماد و خوش‌بينى به همديگر و آرامش روحى طرفين و جلوگيرى از فراموشى، انكار و سوءظنّ، بايد بدهى‌ها نوشته شود. «فَاكْتُبُوهُ»

4- براى اطمينان و حفظ قرارداد از دخل وتصرّف احتمالى طرفين، سند بايد با حضور طرفين وتوسط شخص سوّمى نوشته شود. «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ»

5- نويسنده‌ى قرار داد، حقّ را در نظر گرفته و عين واقع را بنويسد. «بِالْعَدْلِ» شرط گزينش نويسنده‌ى اسناد، داشتن عدالت در قلم است.

6- به شكرانه سواد و علمى كه خداوند به ما داده است، كارگشايى كنيم. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ»

7- اهل هر فن وحرفه‌اى مسئوليّت ويژه دارد، كسى كه قلم دارد بايد براى مردم بنويسد. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ»

جلد 1 - صفحه 450

8- بايد بدهكار كه حقّ بر ذمّه اوست، متن قرار داد را بگويد و كاتب بنويسد، نه آنچه را بستانكار ادعا نمايد. «وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ»

9- اقرار انسان عليه خودش، قابل قبول است. «وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ»

10- بدهكار، هنگام املاى قرارداد بايد خدا را در نظر بگيرد و چيزى را فروگذار نكند و تمام خصوصيّات بدهى را بگويد. «وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ»

11- تدوين قانون بايد به گونه‌اى باشد كه حقّ ناتوان ضايع نشود. اگر بدهكار، سفيه يا ضعيف و ناتوان و يا گنگ و لال بود، سرپرست و ولىّ او متن قرارداد را بگويد و كاتب بنويسد. «فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً ... فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ»

12- سفيهان وناتوانان در مناسبات اجتماعى، نيازمند ولىّ هستند. «فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ»

13- توجّه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعيف، از سوى مسئولان وسرپرستان لازم است. «فَلْيُمْلِلْ» صيغه امر نشانه لزوم اين كار است.

14- مردان، در گواه شدن وگواهى دادن بر زنان مقدّم مى‌باشند. «شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ»

15- گواهان بايد عادل ومورد اطمينان و رضايت طرفين باشند. «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ»

16- هر كدام از مردها به تنهايى مى‌توانند شاهد باشند، ولى اگر شاهد يك مرد و دو زن بود، آن دو زن به اتفاق هم اداى شهادت كنند. تا اگر يكى لغزش يا اشتباه كرد، نفر دوّم يادآورى كند. «فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا»

دو زن به جاى يك مرد در گواهى، يا به خاطر روحيّه‌ى ظريف و عاطفى آنهاست و يا به جهت آن است كه معمولًا زنان در مسائل بازار و اقتصاد حضور فعّال ندارندو آشنايى آنها با نحوه‌ى معاملات كمتر است.

17- اگر براى شاهد گرفتن از شما دعوت كردند، خوددارى نكنيد، گرچه گواه شدن بدون دعوت واجب نيست. «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا»

18- مبلغ قرارداد مهم نيست، حفظ اطمينان و حقّ‌الناس مهم است. «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً»

جلد 1 - صفحه 451

19- ثبتِ سند به صورت دقيق و عادلانه سه فايده دارد:

الف: ضامن اجراى عدالت است. «أَقْسَطُ»

ب: موجب جرأت گواهان بر شهادت دادن است. «أَقْوَمُ»

ج: مانع ايجاد بدبينى در جامعه است. «أَدْنى‌ أَلَّا تَرْتابُوا»

20- اگر فايده واسرار احكام براى مردم گفته شود، پذيرفتن آن آسان مى‌شود.

«ذلِكُمْ أَقْسَطُ ...»

21- معطل شدن امروز براى نوشتن قرارداد، بهتر از فتنه و اختلاف فرداست.

«أَدْنى‌ أَلَّا تَرْتابُوا»

22- در معاملات نقدى، لزومى به نوشتن نيست. «إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً»

23- در معاملات نقدى، اگرچه نوشتن لازم نيست، ولى شاهد بگيريد. «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلَّا تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ»

24- كاتب و شاهد در امان هستند و نبايد به خاطر حقّ نوشتن و حقّ گفتن مورد آزار و اذيّت يكى از طرفين قرار گيرند. «لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ»

25- اگر اداى شهادت و يا نوشتن قرارداد، نيازمند زمان يا تحمّل زحمتى بود، بايد شاهد و كاتب به نحوى تأمين مالى شوند وگرنه هر دو ضرر خواهند كرد.

«وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ»

26- كاتب وشاهد حقّ ندارند سند را به گونه‌اى تنظيم كنند كه به يكى از طرفين ضررى وارد شود. «لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ»

27- هرگونه خدشه در سند، از هركس كه باشد، فسق و گناه است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»

28- كاتب و شاهد، مرزبان حقوق مردم هستند و شكستن مرزها همان خروج از مرز وفسق است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»

29- قلب پاك و با تقوا، همچون آينه علوم و حقايق را مى‌گيرد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»

30- خداوند تمام نيازهاى مادّى و معنوى شما را مى‌داند و بر اساس آن، احكام و

جلد 1 - صفحه 452

قوانين را براى شما بيان مى‌كند. قانون گذار بايد آگاهى عميق و گسترده داشته باشد. «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ»

در اين آيه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى و تنظیم قرار داد ها و اَسناد به ترتيب ذيل بيان شده است :

1 -در نخستين حكم مى‏فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد ! هنگامى كه بدهى مدت دارى ( به خاطر وام دادن يا معامله ) به يكديگر پيدا كنيد آن را بنويسيد (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلي‏ أَجَلٍ مُسَمًّي فَاکْتُبُوهُ). ضمنا از اين تعبير ، هم مساله مُجاز بودن قرض و وام روشن مى‏شود و هم تعيين مدت براى وامها. قابل توجه اينكه در آيه ، كلمه دَين به كار برده شده نه قرض ، زيرا قرض تنها در مبادله دو چيز كه مانند يكديگرند به كار مى‏رود ، مثل اينكه چيزى را وام مى‏گيرد كه بعدا همانند آن را برگرداند ولى دين هر گونه بدهكارى را شامل مى‏شود ، خواه از طريق قرض گرفتن باشد يا معاملات ديگر مانند اجاره و صلح و خريد و فروش ، كه يكى از طرفين چيزى را به ذمه بگيرد ، بنابر اين آيه موردبحث شامل عموم بدهى ‏هايى مى‏شود كه در معاملات وجود دارد ، مانند سَلَف و نسيه ، در عين اينكه قرض را هم شامل مى‏شود ، و اينكه بعضى آن را مخصوص بَيع سَلَف دانسته ‏اند كاملا بى دليل است هر چند ممكن است شان نزول آن بَيع سَلَف باشد .

2 و 3 - سپس براى اينكه جلب اطمينان بيشترى شود ، و قرار داد از مداخلات احتمالى طرفين سالم بماند ، مى ‏افزايد : بايد نويسنده‏ اى از روى عدالت ( سند بدهكارى را ) بنويسد ( وَ لْيَکْتُبْ بَيْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ ) . بنابر اين ، اين قرار داد بايد به وسيله شخص سومى تنظيم گردد و آن شخص عادل باشد. گر چه ظاهر اين جمله و جمله سابق اين است كه نوشتن چنين قراردادهائى واجب است زيرا امر دلالت بر وجوب دارد ، و به همين دليل بعضى از فقهاى اهل سنت ، اين كار را واجب مى‏دانند ، ولى مشهور ميان بزرگان علماى شيعه و اهل سنت به خاطر دلائل ديگر ، استحباب آن است.(يا اينكه امر جنبه ارشادى و راهنمائى براى پيشگيرى از نزاع و درگيرى دارد ) از آيه بعد(آیه 283 سوره بقره)كه مى‏فرمايد : (فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ) : اگر به يكديگر اطمينان داشته باشيد آن كس كه حقى بر گردن او است بايد به موقع حق را بپردازد ( گو اينكه نوشته‏ اى در كار نباشد ) استفاده مى‏شود كه اين حكم مربوط به جايى است كه اطمينان كامل در بين نباشد و احتمال بروز اختلافاتى باشد . اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه عدالت در عبارت فوق ، وصفى براى كتابت است ، ولى از آن معلوم مى‏شود كه بايد نويسنده عادل باشد تا نوشتنش از روى عدالت صورت گيرد.

4 -كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد نبايد از نوشتن خوددارى كند و همانطور كه خدا به او تعليم داده است بايد بنويسدوَ لا يَأْبَ کاتِبٌ أَنْ يَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ ) . يعنى به پاس اين موهبتى كه خدا به او داده نبايد از نوشتن قرارداد شانه خالى كند ، بلكه بايد طرفين معامله را در اين امر مهم كمك نمايد ( مخصوصا در محيط هائى مانند محيط نزول آيه كه افراد با سواد كم باشند).

جمله (کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ ) مطابق تفسير فوق ، براى تاكيد و تشويق بيشتر است ولى احتمال دارد كه اشاره به حكم ديگرى باشد ، و آن رعايت نهايت امانت در نوشتن است ، يعنى آن چنانكه خدا به او تعليم داده ، سند را دقيقا تنظيم نمايد.

آيا قبول دعوت براى تنظيم اسناد وجوب عينى دارد ؟ مسلما نه ، زيرا با انجام بعضى از ديگران ساقط مى‏شود ، به همين دليل بعضى از فُقهاء حكم به وجوب كفائى آن كرده‏ اند ولى بسيارى گفته ‏اند كه اين كار نيز مستحب است و نوعى تَعاوُن بِالبِرّ وَ التَّقوىَ ( كمك در انجام نيكى‏ها ) محسوب مى‏شود ، و از جمله‏ هاى آينده اين آيه نیز می توان شواهدی بر استحباب  بدست آورد ، ولى به هر حال تا آنجا كه نظام جامعه اسلامى ايجاب مى‏كند ، اين كار واجب است ، و در فراسوى آن ، مستحب مى‏باشد .

آيا نويسنده مى‏تواند اجرتى بگيرد و هزينه دوات و كاغذ و قلم بر عهده كيست ؟ شايد بعضى تصور كرده ‏اند همه اينها بر عهده كاتب است و حق اجرت را نيز ندارد ، ولى اين سخن صحيح نيست. زيرا گرفتن اجرت بر اين گونه واجبات اشكالى ندارد و هزينه ‏ها نيز به كسى تعلق مى‏گيرد كه كار براى او انجام مى‏شود.

5 -و آن كس كه حق بر ذمه او است بايد املاء كند وبخواند و قرائت نماید (تا دیگری بنویسد) ( وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ). مسلّما يكى از طرفين معامله بايد صورت قرارداد را بگويد تا كاتب بنويسد اما كدام يك از طرفين ؟ آيه مى‏گويد : آن كس كه حق بر گردن او است بايد املاء كند ، اصولا هميشه امضاى اصلى در اسناد ، امضاى بدهكار است و هنگامى كه با املاى او انجام بگيرد ، جلو هر گونه انكارى را خواهد گرفت .

6 -بدهكار بايد از خدا به پرهيزد و چيزى را فروگذار نكند ( وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً).

7 -هر گاه كسى كه حق بر ذمه او است ( بدهكار ) سَفيه يا ( از نظر عقل ) ضعيف ( و مجنون ) باشد و يا ( به خاطر لال بودن ) توانائى بر املاء كردن ندارد ، بايد ولىّ او با رعایت عدالت املاء كند وبخواند و قرائت نماید (تا دیگری بنویسد)( فَإِنْ کانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ) . بنابر اين در مورد سه طايفه ، ولىّ بايد املاء  و قرائت كند: 1- كسانى كه سفيه ‏اند و نمى‏توانند ضرر و نفع خويش را تشخيص دهند و امور مالى خويش را سر و سامان بخشند ( هر چند ديوانه نيستند ) 2- و كسانى كه از نظر فكرى ضعيف‏ اند يا مانند كودكان كم سن و سال و پيران فرتوت و كم هوش يا ديوانه ‏ها و افراد گنگ و لال  3- و يا كسانى كه توانايى املاء كردن را ندارند هر چند گنگ نباشند.

از اين جمله ( فَإِنْ کانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ) احكام ديگرى نيز به طور ضمنى استفاده مى‏شود ، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفيهان و ضعيف‏ العقلها و همچنين مساله جواز دخالت ولى در اين گونه امور .

8 -ولىّ نيز بايد در املاء و قرائت و اعتراف به بدهى كسانى كه تحت ولايت او هستند ، عدالت را رعايت كند (بِالْعَدْلِ). نه چيزى بيش از حق آنها بگويد و نه به زيان آنها گام بردارد.

9 -سپس اضافه مى‏كند : علاوه بر اين ، دو شاهد بگيريد( وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ).

10 و 11 - اين دو شاهد بايد از مردان شما باشند (مِنْ رِجالِکُمْ). يعنى هم بالغ ، هم مسلمان باشند ( تعبير به (رِجالِ) ، بالغ بودن را مى‏رساند و اضافه كردن آن به ضمير(کُمْ) اسلام را ، زيرا مخاطب در اينجا گروه مسلمين است).

12 -و اگر دو مرد نباشند كافى است يك مرد و دو زن شهادت دهند ( فَإِنْ لَمْ يَکُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ ).

13 -از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما باشند (مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ ).   از اين جمله مساله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمينان بودن شهود ، استفاده مى‏شود كه در روايات اسلامى نيز به طور گسترده به آن اشاره شده است. ضمنا بعضى از اين تعبير استفاده كرده‏ اند كه شاهد بايد متهم نباشد ( مانند كسى كه در آن دعوا منافع خاصى دارد).

14 -در صورتى كه شهود مركب از دو مرد باشند هر كدام مى‏توانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتى كه يك مرد و دو زن باشند ، بايد آن دو زن به اتفاق يكديگر اداء شهادت كنند تا اگر يكى انحرافى يافت ، ديگرى به او يادآورى كند ( أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْري ) .

زيرا زنان به خاطر عواطف قوى ممكن است تحت تاثير واقع شوند ، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشى يا جهات ديگر ، مسير صحيح را طى نكنند ، و لذا يكى ، ديگرى را يادآورى مى‏كند ، البته اين احتمال در باره مردان نيز هست ، ولى در حدى پايين‏ تر و كمتر.

15 -يكى ديگر از احكام اين باب اين است كه هر گاه ، شهودرا ( براى تحمل شهادت ) دعوت كنند ، خود دارى ننمايند ( وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا ). بنابر اين تحمل شهادت به هنگام دعوت براى اين كار ، واجب است. اين احتمال نيز داده شده كه هم پذيرفتن دعوت براى تحمل شهادت ( ديدن واقعه ) لازم است ، و هم براى اداى شهادت.

16 -بدهى كم باشد يا زياد  باید آن را نوشت چرا كه سلامت روابط اقتصادى كه مورد نظر اسلام است ايجاب مى‏كند كه در قراردادهاى مربوط به بدهكاريهاى كوچك نيز از نوشتن سند كوتاهى نشود ، و لذا در جمله بعد مى‏فرمايد : و از نوشتن ( بدهى ) كوچك يا بزرگى كه داراى مدت است ملول و خسته نشويد ( وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ کَبيراً إِلي‏ أَجَلِهِ ) .

سپس مى‏ افزايد : اين در نزد خدا به عدالت نزديك‏تر و براى شهادت مستقيم ‏تر ، و براى جلوگيرى از شك و ترديد بهتر است ( ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْني‏ أَلاَّ تَرْتابُوا). در واقع اين جمله اشاره به فلسفه احكام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتى است ، مى‏گويد : تنظيم اسناد وقرارداد و دقت در آن از يك سو ضامن اجراى عدالت و از سوى ديگر ، موجب تقويت و اطمينان شهود به هنگام اداى شهادت و از سوى سوم مانع ايجاد بدبينى در ميان افراد جامعه مى‏شود . اين جمله به خوبى نشان مى‏دهد كه اسناد تنظيم شده مى‏تواند به عنوان شاهد و مدركى مورد توجه قضات قرار گيرد ، هر چند متاسفانه جمعى از فقهاء اعتناء چندانى به آن نكرده ‏اند.

17 -سپس يك مورد را از اين حكم استثناء كرده ، مى‏فرمايد : مگر اينكه داد و ستد نقدى باشد كه ( جنس و قيمت را ) در ميان خود دست به دست كنيد ، در آن صورت گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد ( إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَيْنَکُمْ فَلَيْسَ عَلَيْکُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوها). (تِجارَةً حاضِرَةً ) به معنى معامله نقد است ، و جمله(تُديرُونَها بَيْنَکُمْ )  ( در ميان خود دست به دست بگردانيد ) تاكيدى بر نقد بودن معامله است .

ضمنا از كلمه (فَلَيْسَ عَلَيْکُمْ جُناحٌ ) ( مانعى ندارد ) استفاده مى‏شود كه در صورت معامله نقدى هم اگر سندى تنظيم كنند بجا است ، زيرا بسيار مى‏شود كه در معاملات نقدى نيز كشمكش هائى در مساله پرداختن وجه معامله و مقدار آن يا مسائل مربوط به خيارات پيدا مى‏شود كه اگر سند كتبى در ميان باشد به آنها پايان مى‏دهد.

18 -در معامله نقدى گر چه تنظيم سند و نوشتن آن لازم نيست ، ولى شاهد گرفتن براى آن بهتر است ، زيرا جلوى اختلافات احتمالى آينده را مى‏ گيرد لذا  مى‏فرمايد : هنگامى كه خريد و فروش ( نقدى ) مى‏كنيد ، شاهد بگيريد (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ). اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور شاهد گرفتن در تمام معاملات است خواه نقدى باشد يا نسيه ، و به هر حال فقهاى شيعه و اهل سنت - جز گروه اندكى - اين دستور را يك امر استحبابى مى‏دانند نه وجوبى - در آيه بعد نيز شاهدى بر اين مساله وجود دارد. و مسلم است كه معاملات بسيار كوچك روزانه ، ( مثل خريدن نان و غذا و مانند آن ) را شامل نمى‏شود.

19 -در آخرين حكمى كه در اين آيه ذكر شده ، مى‏فرمايد : هيچگاه نبايد نويسنده سند و شهود ( به خاطر بيان حق و عدالت ) مورد ضرر و آزار قرار گيرند ( وَ لا يُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ ) . كه اگر چنين كنيد از فرمان خدا خارج شديد ( وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ ).

و به اين ترتيب قرآن به كاتبان و شاهدان ، مصونيت و امنيت مى‏دهد ، و مؤكدا از مردم مى‏خواهد كه متعرض اين اقامه كنندگان حق و عدالت نشوند. از آنچه گفتيم روشن شد كه جمله (وَ لا يُضَارَّ )به صورت فعل مجهول است يعنى اين گروه نبايد آزار ببينند ، نه اينكه به صورت فعل معلوم باشد به معنى نبايد تحريف كنند و آزار دهند - كه جمعى از مفسران ذكر كرده ‏اند - زيرا اين حكم در آغاز همين آيه آمده است و نيازى به تكرار ندارد .

و در پايان آيه بعد از ذكر آن همه احكام ، مردم را دعوت به تقوا و پرهيزكارى و اطاعت فرمان خدا مى‏كند ( وَ اتَّقُوا اللَّهَ). و سپس يادآورى مى‏نمايد كه خداوند آنچه مورد نياز شما در زندگى مادى و معنوى است به شما تعليم مى‏دهد (وَ يُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ). و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خير و صلاح آنان است براى آنها مقرر مى‏دارد ( وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ. ).

نكته ‏ها:

1 -احكام دقيقى كه دراين آيه در مورد تنظيم سند ، براى معاملات ذكر شده است ، آن هم با ذكر جزئيات در تمام مراحل ، در طولانى ‏ترين آيه قرآن مجيد ، بيانگر توجه عميقى است كه قرآن ، نسبت به امور اقتصادى مسلمين و نظم كار آنها دارد ، مخصوصا با توجه به اينكه اين كتاب آسمانى در جامعه عقب مانده ‏اى نازل گشت كه حتى سواد خواندن و نوشتن در آن ، بسيار كم بود و حتى آورنده اين قرآن ، درسى نخوانده بود و به مكتب نرفته بود ، و اين خود دليلى است بر عظمت قرآن از يك سو ، و اهميت نظام اقتصادى مسلمين از سوى ديگر. على بن ابراهيم در تفسير معروفش مى‏گويد : در خبر آمده است كه در سوره بقره پانصد حكم اسلامى است و در اين آيه پانزده حكم به خصوص وارد شده است .

همانگونه كه ديديم تعداد احكام اين آيه به نوزده حكم مى‏رسد بلكه اگر احكام ضمنى آن را نيز در نظر بگيريم ، عدد بيش از اين خواهد بود تا آنجا كه فاضل مقداد در كنز العرفان بيست و يك حكم به اضافه فروع متعدد ديگرى از آن استفاده كرده ، بنابر اين سخن مذكور كه تعداد احكام اين آيه را پانزده شمرده ، به خاطر ادغام كردن بعضى از آنها در يكديگر است.

 

2 -جمله‏ هاى (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ) گر چه به صورت جمله‏ هاى مستقل عطف بر يكديگر آمده است ولى قرار گرفتن آنها در كنار يكديگر نشانه‏ اى از پيوند ميان آن دو است ، و مفهوم آن اين است كه تقوا و پرهيزكارى و خدا پرستى اثرعميقى در آگاهى و روشن ‏بينى و فزونى علم و دانش دارد ، آرى هنگامى كه قلب انسان به وسيله تقوا صيقل يابد ، همچون آيينه  ، حقايق را روشن مى‏سازد ، اين معنى كاملا جنبه منطقى دارد زيرا صفات زشت و اعمال ناپاك حجابهائى بر فكر انسان مى‏ اندازد و به او اجازه نمى‏دهد چهره حقيقت را آن چنان كه هست ببيند ( دل که آیینه صافی است غباری دارد و غبار وحجاب دل مانع دیدن حقایق است و با تقوی و پرهیزکاری و دوری از گناهان ، دل ها  از غبار معاصی پاک وصاف می شوندو حقایق روشن می گردند)، هنگامى كه به وسيله تقوا حجابها كنار رفت ، چهره حق آشكار مى‏شود. سعدی علیه الرحمه در کتاب بوستانش  در این باره چنین گوید:

حقيقت سرائى است آراسته     هوى و هوس گِرد برخاسته

نبينى كه جائى كه برخاست گِرد   نبيند نظر گر چه بينا است مرد

ولى پاره‏ اى از صوفيان جاهل از اين معنى سوء استفاده كرده و آن را دليل بر ترك تحصيل علوم رسمى گرفته‏ اند. در حالى كه چنين سخنى مخالف با بسيارى از آيات قرآن و روايات مسلم اسلامى است. حق اين است كه قسمتى از علوم را از طريق تعليم و تعلُّم رسمى بايد فرا گرفت و بخش ديگرى از علوم الهى را از طريق صفاى دل و شستشوى آن با آب معرفت و تقوا فراهم ساخت ، و اين همان نورى است كه خداوند در دل هر كسكه بخواهد و لايق ببيند مى‏اندازد :   أَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللّه ُ فِى قَلْبِ مَنْ يَشآءُ  علم، نورى است كه خداوند به قلب هر كس كه بخواهد مى افكند.

(مصباح الشريعة، ص 16. نيز ر.ك: منيةالمريد، ص 148و 167؛ بحارالانوار، ج 1، ص 224؛ مشكاةالانوار، ص325.)


تفسير نمونه ج : 2ص :383.

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاكْتُبُوهُ وَ لْیَكْتُبْ بَیْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ كاتِبٌ أَنْ یَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَكْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ كانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفیهاً أَوْ ضَعیفاً أَوْ لا یَسْتَطیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ یَكُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغیراً أَوْ كَبیراً إِلی أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَه یِ وَ أَدْنی أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَه یً حاضِرَه یً تُدیرُونَها بَیْنَكُمْ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ» (بقره/282).

1- بزرگترین آیه قرآن و تنظیم اسناد تجاری

در محضر مبارك دانشجویان رشته حقوق هستیم كه در آینده قاضی خواهند شد. در مورد آیه 282 سوره بقره من به 47 نكته رسیده ام كه در این برنامه به عرض شما می رسانم: بزرگترین سوره قرآن سوره بقره است و بزرگترین آیه قرآن همین آیه 282 است كه شامل 172 كلمه و 579 حرف و 15 سطر است. و این آیه مربوط است به انضباط اقتصادی، تنظیم اسناد تجاری، مسئله چك و سفته و حواله و شاهد و كاتب و. . . اگر مردم به این آیه عمل كنند درصد بالایی از كشمكش ها و سوءظن ها و. . . حل می شود.

اول ترجمه آیه را می گویم: مسلمانها! در داد و ستدهایی كه مدت دارد بنویسید. حتما از بین شما یك كاتب عادل بنویسد. وقتی به كاتب گفتند: بیا بنویس، ناز نكند. وقتی خدا به تو علم داده تو هم علمت را در اختیار دیگران قرار بده. (اگر سندی خواستند برایشان بنویس. ) خوب كاتب از چه كسی بشنود تا بنویسد؟ باید بدهكار بگوید. چون طلبكار ممكن است زیاد بگوید. املاء كند آن كسی كه حق به گردنش است. بدهكار هم تقوا داشته باشد و مال مردم را كم نگذارد. اگر بدهكاری كه می خواهد املاء كند خل باشد، ضعیف باشد و نتوانست املاء كند، یا لال باشد، ولیش باید املاء كند. ولی هم سوء نیت نداشته باشد و عادل باشد. در تنظیم اسناد تجاری دو تا شاهد اختیار كنید. دو تا شاهد بگیرید كه دوستشان دارید. (علت اینكه دو تا شاهد می گیریم این است كه اگر یك شاهد یادش رفت دیگری یادش بیاید. ) وقتی به شاهد گفتند: بیا و گواه باش، ناز نكند. خسته نشوید اگر بگویند بنویسید. چه چیز كوچك و چه چیز بزرگ.

این ترجمه آبكی بود. حالا برویم سراغ نكات:

از كلمه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» دو تا نكته می گویم:

یكی اینكه معلوم می شود این آیه در مدینه نازل شده است. هرچه «یا أَیُّهَا النَّاسُ» در قرآن است در مكه نازل شده و هرچه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» در قرآن است در مدینه نازل شده است. دوم: وقتی می خواهی به كسی كاری بدهی، برای اینكه انگیزه اش را تحریك كنی او را تعریف كن. اگر از كسی سؤالی كنی و او را با «جناب استاد» مورد خطاب قرار

برنامه درسهایی از قرآن سال 67 . ج1، ص: 2

دهی برای او ایجاد انگیزه می شود تا پاسخ دهد. قرآن وقتی می خواهد تحریك كند می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» . این باعث می شود كه حرف بهتر در ذهن جای بگیرد.

درسها و نكته ها؛ درس اول: قبل از دستور، انگیزه ها را تقویت كنیم. یعنی وقتی فرزندت را می خواهی برای نماز بیدار كنی بگو: حسن جان! فاطمه خانم! در این صورت بلند می شود. اما اگر لگد زدی و سرش داد كشیدی، هرگز بلند نمی شود.

درس دوم: مسئله؛ قانون برای همه یكسان است. چون می فرماید: «تَدایَنْتُمْ» تداین از باب تفاعل است، یعنی هر دو مثل هم هستید.

درس سوم: كلمه «دین» ، هر نوع بدهی را شامل می شود. ای مؤمنین هر وقت به هم بدهكار شدید (هر نوع بدهی) . «إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاكْتُبُوهُ» در این آیه چند تا «فَاكْتُبُ» داریم. (5 تا) در یك آیه، پنج بار می فرماید: بنویسید. (هر نوع بدهی، هرچقدر كه باشد، از هركه باشد. ) چون این از حقوق انسانی است نه از حقوق اسلامی. چون ما دو تا حقوق داریم: حقوق انسانی و حقوق اسلامی. پرداخت دین حق انسانی است. حدیث از امام صادق (ع) است: اگر شمر خنجری را كه با آن امام حسین (ع) را شهید كرد، پیش من به امانت بگذارد، و بعد از من بخواهد به او خواهم داد. یعنی رد امانت حق انسانی است نه حق اسلامی؛ حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان، بعد از فوتش به خواب پسرش آمد. به او گفت: من در برزخ گیرم به خاطر اینكه یك كتاب از فلانی گرفتم و یادم رفت تا به او بدهم و از این جهت مدیونم. می روی از كتابخانه فلان كتاب را بر می داری و به فلانی می دهی. پسر می گفت: از خواب بیدار شدم و كتاب را یافتم، دویدم تا به صاحبش بدهم. لب در خوردم زمین و كتاب هم افتاد و پاره شد. رفتم و همان را دادم به صاحبش. فردا شب دوباره پدرم به خوابم آمد كه: مال مردم را سالم گرفتیم و زخمی پس دادیم باز هم مدیون هستم. برو مقداری به او پول بده تا راضی شود. توجه دارید! ! حق الناس خیلی مهم است؛ بزرگترین نامه های نهج البلاغه نامه امام (ع) به مالك اشتر است كه نامه ای سیاسی است. بزرگترین آیه ها هم آیه حقوقی است. چقدر كج فكری می خواهد كه آدم بگوید: دین از سیاست جداست!

2- شرایط ثبت و یادداشت اسناد مالی

ثبت و نوشتن مسایل نشانه محكم كاری است. من این بحث محكم كاری را در تلویزیون عنوان كرده ام. مدت پرداخت باید مشخص باشد: «إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی» . زمانبندی در اسلام خیلی مهم است. اگر حاجی ها كوچكترین خلافی انجام بدهند گاهی گوسفند و شتر باید قربانی كنند. بزرگترین خلاف حاجی ها این است كه شب عید قربان یك دقیقه زودتر از غروب از عرفات بیرون بیاید. یك ثانیه قبل از ظهر، نماز باطل است. یك ثانیه هم قبل از افطار غذا خوردن، روزه را باطل می كند.

جالب اینجاست كه در زمان جاهلیت فرموده: بنویسید! خیلی مهم است. زمانی كه در كل مكه هیچ باسوادی نبود، در كل جزیره ی العرب هم 17 تا باسواد بود. در آن زمان جاهلیت می فرماید: بنویس! (آن هم 5 بار) .

برنامه درسهایی از قرآن سال 67 . ج1، ص: 3

باید نویسنده شخص ثالثی باشد: «وَ لْیَكْتُبْ بَیْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ» شخص ثالث و بیطرف بنویسد. «وَ لا یَأْبَ كاتِبٌ أَنْ یَكْتُبَ» اگر از كاتب خواستند بنویسد، او نباید ناز كند. زكات علم خدمت به مردم است. این كاتب هم باید عادل باشد. «كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» یعنی همانطور كه خدا به شما داده است. طبقه موازین الهی بنویسید. خدا به تو داده تو هم به دیگران بده. این هم یكی از راههای تحریك و ایجاد انگیزه است. خداوند به پیامبرش می فرماید: یادت هست كه خودت هم یتیم بودی؟ ! «أَ لَمْ یَجِدْكَ یَتیماً فَآوی» (ضحی/6)، «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ» (ضحی/9). یادت می آید كه خودت هم بی پول بودی. خلاصه یادت نرود. مسئله مهمی است. در جایی مؤمنین كفار را مسخره می كردند، آیه نازل شد: چرا آنها را مسخره می كنید، یادتان رفته كه خودتان هم كافر بودید؟ ! «قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (انبیاء/54)

كاتب باید حقوقدان باشد و باید اطلاعات حقوقیش زیاد باشد. بعد ممكن است بعد از شهادت آمدند ما را كتك زدند. می فرماید: «وَ لا یُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ» : كاتب نباید ضرر كند شاهد هم همینطور. یعنی باید پول قلم و نرم افزار و. . . را باید به او داد. حكومت اسلامی باید جان او را بیمه كند. قاضی های رده بالا باید محافظت شوند. و كسی حق ندارد او را تحقیر كند.

3- وظایف مردم و حكومت

«وَ لْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ» شاهد هم می گوید: «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ» یعنی هرچه بدهكار بگوید آن را باید كاتب بنویسد. از این فهمیده می شود كه از نظر حقوقی اقرار علیه خود انسان جایز است. املاء و املال یكی هستند. در اقرار علیه خود نباید سوء استفاده كند. می گویند: قانون خوب قانونی است كه بن بست نداشته باشد. در اسلام اصلا بن بست نداریم. یك قواعدی در اختیار مجتهد است مثل قاعده «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ» (كافی/ج /5ص 293)، مثل قاعده حرج. كه هرجا بن بست شد از آنها استفاده كند. مانند یك سری كلید كه در اختیار كلیدساز است. می گویند: اگر طرف سفیه بود یا ضعیف بود بن بست نیست، ولی اش باید به جای او كارش را انجام دهد. ولیش كیست؟ پدر و پدربزرگ. در غیر این صورت حاكم شرع. اگر این آقایی كه بدهكار است سفیه یا ضعیف بود و توان تنظیم سند را نداشت یا استطاعت نداشت كه املاء كند، ولیش بنویسد و او هم نباید سوء استفاده كند. یعنی ولی باید عادل باشد. یعنی دلسوزی بیجا ممنوع. گاهی وقتها از كور یا كر بودن برخی سوء استفاده می شود. ممكن است قاضی یا ولی دلش به حال او بسوزد. قرآن می فرماید: به تو هیچ ربطی ندارد! شما حق را بگویید. اگر بدبخت است از طرف كمیته امداد كمكش كنید: «إِنْ یَكُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما» (نساء/135)اگر بنز بود یا ژیان به شما ربطی ندارد، از چراغ قرمز كه رد شد جریمه اش كن. هیچ ربطی به شما ندارد. آن حسابش جداست.

4- گواهی و شرایط گواهان

بعد می فرماید: «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ» دو تا شهید بیاورید. در زنا 4 تا شاهد می خواهد. چون در زنا دو نفر باید مجازات شوند. «مِنْ رِجالِكُمْ» شاهد هم باید مرد باشد. باید مؤمن باشد زیرا فرموده «رِجالِكُمْ» كم یعنی از شما مؤمنین باشد. حالا اگر مرد نبود اسلام بن بست ندارد. یك مرد و دو تا زن شهادت بدهند. حالا چرا زن دوتا؟ ! در جاهایی كه اسلام حق

برنامه درسهایی از قرآن سال 67 . ج1، ص: 4

زن را نصف كرده همین است. چرا؟ مثلا گفته ارث نصفه. اگر 30 تومان ارث بود می گوید: 20 تومان برای پسرها و 10 تومان برای دخترهاست. اما اسلامی كه گفته زن 10 تومان چون هیچ خرجی به گردنش نیست، می گوید: این 10 تومانت را پس انداز كن و برو ازدواج كن. یك پسر هم با او ازدواج می كند و 20 تومان آن پسر وارد زندگی هر دو می شود. مسایل عاطفی طوری است كه زن به خاطر اینكه مادر است و مادر هم عاطفه می خواهد، فرموده: دو تا زن. چون در قضاوت خشونت و قلدری لازم است. قاضی باید پررو باشد؛ مجرمی را آوردند شلاق بزنند، طرف 3 تا زیادی زد! حضرت فرمود: چند تا زدی؟ ! گفت: 3 تا زیادی زدم. حضرت شلاق را از او گرفت و 3 تا هم به او زد. ما وقتی حكومتمان حكومت اسلامی است كه دو تا قاضی هم شلاق بخورند.

شنیده اید كه حضرت رسول (ص) فرمود: هركه از من طلب دارد بگوید: یك نفر بلند شد و گفت: چوب را بلند كردی و به كتف من خورد! . . . یعنی چه؟ یعنی اگر رهبر مسلمین چوبش به شخصی خورد باید بگوید: آقا بیا بزن. خجالت ندارد. اسلام دقیق است. اسلام می گوید: حاجی هایی كه زودتر از دیگران به مكه رسیده اند، شهادتشان قبول نیست چون پیداست حیوان در اختیار را بیشتر اذیت كرده اند. اسلام می گوید: وقتی می خواهی شیر بدوشی ناخنت را بگیر تا پستانهای گاو را اذیت نكند.

5- تساوی زن و مرد و اصلاح خانوادگی

البته در خیلی جاها زن و مرد با هم مساوی هستند. اگر گفتید در كجا حقوق زن و مرد با هم مساوی است؟ (در قرآن) اسلام می گوید: اگر زن و شوهر با هم دعوا كردند «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلیماً خَبیراً» (نساء/35)یك داور از فامیل مرد و یك داور هم از فامیل زن بیایند كنار هم و اختلاف را حل كنند. اینجا از جاهایی است كه حقوق مرد و زن یكی است.

از «ه» و «ها» در «أَهْلِهِ» و «أَهْلِها» چهار تا چیز در می یابیم: 1- سرعت 2- دقت، چون فامیلها همدیگر را خوب می شناسند. 3- بی هزینه است. 4- آبروریزی هم ندارد. این دادگاه خانواده است در سوره نساء. قبل از واقع شدن اختلاف بیشتر به آن سامان دهید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما» بعد هم می گوید: داور «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً» یعنی این دوتا داور باید اراده اصلاح كنند. مبادا خانواده زن به نفع او و خانواده مرد به نفع مرد قضاوت كنند.

حالا ما چه كنیم كه خدا توفیقمان بدهد. ما هر كاری می كنیم «آب در هاون كوبیدن است. » قرآن می فرماید: هركه می خواهد خداوند توفیقش بدهد: «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما» اگر می خواهید خدا به شما توفیق بدهد باید خودتان را اصلاح كنید: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ» (عنكبوت/69)هركه برای ما تلاش كند او را هدایت می كنیم.

6- همدلی و پرهیز از اختلاف

نباید شهداء ناز كنند هنگامی كه او را برای شهادت می خوانند. خسته هم نشوید. این آیه آیه حقوقی است. اما در آن از عدل و اخلاق هم صحبت شده است. آخرش هم فرموده: «أَلاَّ تَرْتابُوا» اینها برای این است كه به من هم سوءظن نداشته

برنامه درسهایی از قرآن سال 67 . ج1، ص: 5

باشید. برای این است كه رفاقت هایتان به هم نخورد؛ یك چیز مهمی برایتان بگویم. چون الان هم وحدت حوزه و دانشگاه است: موسی (ع) قرار بود 30 روز مناجات كند. 30 روزش شد 40 روز. در این ده روز یك هنرمند به نام سامری توانست گوساله درست كند و مردم را منحرف كند. آمد دید مردم گوساله پرست شده اند! ! «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» (اعراف/150)زلفهای برادرش هارون را گرفت و كشید و تورات را زمین زد. فرمود: چرا من كه ده روز دیر كردم مردم گوساله پرست شدند! ؟ آیه قشنگی در قرآن است. فرمود: «إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی» (طه/94)ترسیدم كه به من بگویی: چرا بین بنی اسراییل تفرقه انداختی؟ گفتم: گوساله پرست شوند و یكدست باشند بهتر از آن است كه خداپرست باشند. و با هم شاخ به شاخ شوند. این آیه خیلی مهم است. این آیه برای وحدت خیلی زور دارد. ما باید از بعضی چیزها بگذریم. الحمدلله با اینكه 9- 8 میلیون سنی در ایران است هیچ جنگی بین شیعه و سنی اتفاق نیفتاده است. و از این نظر كشور ما نمونه است. دانشگاه و حوزه باید با هم وحدت داشته باشند. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آل عمران/195)ما از شماییم و شما هم از مایید. نباید تفرقه باشد. حدیث داریم: حضرت مهدی (ع) زمانی ظهور می كند كه تمام زنهای خانه دار از نظر فكر قضاوت بتوانند قاضی باشند. یعنی وقتی دعوا می شود بفهمند حق با كی است. ما باید رشدمان بالا برود.