هدف از آفرينش انسان

درباره اهداف آفرينش انسان، بيانات متنوعي در قرآن يافت مي‌شود كه در اينجا به بخشي از آنها مي‌پردازيم.

1. آزمايش انسان

يكي از اهداف متوسط آفرينش انسان، آزمايش اوست؛ اين مطلب را مي‌توان از آيه هفتم سوره هود به‌دست آورد: وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِي سِتَّةِ أيَّامٍ وَكانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاء لِيَبْلُوَكمْ أيُّكمْ أحْسَنُ عَمَلاً و... (هود:‌7)؛ «او كسي است كه آسمان و زمين را در شش روز آفريد؛‌ در‌حالي‌كه سرير حكومت او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدام‌يك نيكوكارتريد».

شايد بتوان گفت مراد اين است كه ماده اصلي جهان، در مرحله‌اي مايع بوده و فرمان‌هاي خدا درباره آفرينش و تدبير جهان، در بستر آب اجرا مي‌شده است؛ چنان‌كه ماده آفرينش جهان، در مرحله‌اي به‌صورت گاز بوده است: ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّمَاء وَهِيَ دُخَان (فصلت:11). تفسير اين بخش از آيه، در بخش جهان‌شناسي، از سلسله دروس معارف قرآن مطرح خواهد شد.

پرسش اصلي ما در اينجا اين است كه چگونه با‌اينكه ما نبوديم، خداوند مي‌فرمايد هدف از آفرينش آسمان‌ها و زمين آزمايش شما (انسان‌ها) بوده است؟ به‌ديگر‌سخن، رابطه آفرينش جهان با آزمايش انسان چيست؟ با پاسخ به اين پرسش، مدعاي ما نيز اثبات مي‌شود.

آيه هفتم از سوره هود مي‌فرمايد: خدا آسمان‌ها و زمين را آفريد تا شما را بيازمايد. در اينجا ايجازي در كلام است؛ آسمان‌ها و زمين را آفريد تا شما به وجود آييد و شما را آفريد تا در بوتة آزمايش قرار گيريد و راه خوب و بد را به شما نشان داد تا راه خوب را بر‌گزينيد. براي تبيين رابطه آفرينش جهان و آزمايش انسان، ناگزير از يادآوري اين‌ نكته‌ايم كه گاهي رسيدن به هدف، به مقدماتي نياز دارد كه بدون آن، هدف محقق نمي‌شود.(1)

هدف خدا، آفرينش انسانِ مختار و رساندن او به كمال بوده است. اين، مقتضاي حكمت الهي است. رسيدن به چنين هدفي در گرو فراهم بودن زمينه كمال اختياري است. اختيار انسان كه زمينه‌ساز تكامل اوست، بايد در عالم ماده باشد؛ زيرا تنها اين عالم جايگاه تضادها و تزاحم‌هاست.

انسان بايد براي انتخابش سر دوراهي قرار بگيرد و به‌اختيار خود، راه درست را انتخاب كند؛ وگرنه به كمالي كه بايد از راه انتخاب برسد، دست نمي‌يابد. بنابراين، با توجه به محتواي آيه ياد‌شده مي‌توانيم بگوييم: آفرينش جهان مقدمه‌اي براي آفرينش انسان است و انسان آفريده شده است تا سر دوراهي قرار بگيرد و آزموده شود. نتيجه اينكه آفرينش جهان براي آزمايش انسان بوده است. البته خود آزمايش هم مقدمة هدف ديگري است كه به‌زودي به آن خواهيم پرداخت؛ اما در اين آيه، با توجه به هدف تربيتي آن، تأكيد بر اين است كه سراسر زندگي انسان در اين جهان براي آزمايش است؛‌


1. البته چنان‌كه پيش‌تر گفتيم، نياز به مقدمه در كارهاي الهي به اين دليل است كه خود آن فعل به‌گونه‌اي است كه بدون مقدمه تحقق نمي‌يابد؛ نه اينكه خدا در كارش به چـيزي ـ‌ وراي ذاتش ـ نياز داشته باشـد؛ به‌تعبير‌ديگـر، مقـدمه در كارهاي الهي، شرط فعل و زمينه‌ساز تحقق آن است، نه شرط فاعل.

بلكه اصلاً آفرينش عالم براي آزمايش او بوده است؛ بنابراين، كسي نبايد انتظار داشته باشد كه آزمايش نشود

آزمايش، تمام اقوام پيشين را نيز در‌بر‌مي‌گيرد و يك سنت پايدار الهي است: أحَسِبَ النَّاسُ أن يُتْرَكوا أن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ (عنكبوت:‌2ـ3)؛ «آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها شده و آزموده نمي‌شوند؟ و به‌يقين كساني را كه پيش از اينان بودند، آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته‏اند، معلوم دارد و دروغ‌گويان را [نيز] معلوم دارد».

به‌هر‌حال، آزمايش، يكي از اهداف متوسط آفرينش انسان است. پيش از آن نيز هدفي هست كه به آن اشاره شد و پس از آن‌ هم اهدافي وجود دارد؛ از‌جمله اينكه انسان‌ها آزمايش شوند تا روشن شود كدام‌يك نيكوكارترند؛ چنان‌كه آيه هفتم سوره هود نيز بر اين مطلب دلالت دارد: (أيُّكمْ أحْسَنُ عَمَلا).

بايد توجه داشت كه اگر كارهايي كه از فاعل مختار سر مي‌زند، از‌نظر ارزش وجودي، متفاوت و يكي متوقف بر ديگري باشد، آنچه ارزش بيشتري دارد، متعلَق ارادة حكيمانه قرار مي‌گيرد و بقيه، بالتَبَع متعلَق اراده خواهند بود. اقتضاي ذات الهي اين است كه بيشترين رحمتش را افاضه بفرمايد؛ حال اگر لازمة نزول چنين رحمتي، وجود كساني‌


1. حضرت علي(عليه السلام) در‌برابر كسي كه از آزمايش الهي به خدا پناه مي‌برد، فرمود: لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِك مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ‌هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَي فِتْنَةٍ وَ‌لَكنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ وَ‌اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكمْ وَأَوْلادُكمْ فِتْنَةٌ وَ‌مَعْنَي ذَلِك أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَ‌الْأَوْلَادِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ‌الرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ وَ‌إِنْ كانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ‌لَكنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ‌الْعِقَاب (نهج البلاغه، حكمت 93)؛ «هيچ‌يك از شما نگويد: خدايا از فتنه (آزمايش) به تو پناه مي‌برم؛ زيرا كسي نيست كه در فتنه‌اي نباشد؛ لكن آن‌كه مي‌خواهد به خدا پناه برد، از آزمايش‌هايي گمراه‌كننده پناه ببرد. همانا خداوند سبحان مي‌فرمايد: «بدانيد كه اموال و فرزندان شما فتنة شمايند» معناي آيه‌ اين است كه خدا انسان‌ها را به اموال و اولادشان مي‌آزمايد تا كساني كه از روزي خود راضي يا ناراضي‌اند، شناخته شوند. هر‌چند خداوند سبحان به ايشان از خودشان آگاه‌تر است، ولي [آزمايش] براي آن است كه كارهايي كه به‌واسطة آن، مستحق ثواب و عقاب مي‌شوند، آشكار شوند».

باشد كه استحقاق آن رحمت را ندارند، ولي بدون آنها رحمت نازل نمي‌شود، در‌اين‌صورت بقيه، مقصود بالتّبع خواهند بود؛ مثل اينكه براي يافتن چند دانه برليان، زميني را مي‌خرند و مقدار زيادي خاك و سنگ را دور مي‌ريزند. دراين‌ميان، ممكن است مقداري سرب، مس يا طلا هم يافت شود؛ ولي هدف، رسيدن به دانه‌هاي برليان است.

البته اين تشبيه با آفرينش خداوند و مقام معصومان(عليهم السلام) سازگار نيست؛ اما مي‌توان اين‌گونه تنزيل كرد كه خدا مي‌خواهد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ساير معصومان(عليهم السلام) را بيافريند كه هر‌يك از ايشان بيش از همه عالم مي‌ارزد؛ خدا گوهرشناس است و قدر گوهر را مي‌داند. پيدايش چنين موجودات ارزشمندي و رسيدن آنها به كمالات اختياري، شرايطي مي‌خواهد؛ ازجمله اينكه بايد عالَم ماده، و انسان‌هاي خوب و بد و دشمنان عنودي باشند تا با آنها بجنگند؛ آنها آزمايش شوند تا به كمال خود برسند. هدف اصلي در اينجا، پيدايش همان افراد اندك است؛ مسئله كميّت مطرح نيست.(1)

براي اينكه همان افراد اندك به كمال برسند، جا دارد تمام عالم آفريده شود. مگر يك يا چند برليان چقدر حجم يا وزن دارد كه براي يافتن آن، خروارها سنگ و خاك و... را به دور مي‌ريزند. مؤمن هم نزد خدا آن‌قدر عزيز است كه تمام عالم ماده در‌برابر او هيچ است. اگر در روايات چنين آمده كه همه‌چيز براي ما (معصومان) آفريده شده است،(2) جاي تعجب و انكار نيست. واقعاً چنين مي‌ارزند كه همه عالم براي آنها آفريده شود. در‌برابر ارزش وجودي آن بزرگواران، حتي ارزش مؤمنان هيچ است؛ چه رسد به ديگر موجودات.


1. برخي از فيلسوفان گمان كرده‌اند كه در هرنوع از موجودات، بايد اكثريت آنها به كمال برسند؛ اما اين‌گونه نيست. اينجا مسئله كيفيت است.

2. حضرت علي(عليه السلام) مي‌فرمايد: ... و‌لِأَجْلِنَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ‌جَلَّ السَّمَاءَ وَ‌الْأَرْضَ وَ‌الْعَرْشَ وَ‌الْكرْسِيَّ وَ‌الْجَنَّةَ وَ‌النَّارَ وَ‌مِنَّا تَعَلَّمَتِ الْمَلَائِكةُ التَّسْبِيحَ وَ‌التَّقْدِيسَ وَ‌التَّوْحِيدَ...؛ «آسمان (آسمان‌ها) و زمين و عرش و كرسي و بهشت و جهنم براي ما (معصومان) آفريده شده‌اند و فرشتگان، تسبيح و تقديس و توحيد را از ما آموخته‌اند...» (ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج27، ص38، باب 14، روايت 5).

حكمت آفرينش موجوداتي با كمال تدريجي (جن و انس)(1)

پيش از اين گفتيم كه اصل آفرينش و اعطاي وجود به مخلوقات، مقتضاي صفات علياي الهي است و در آفرينش و تدبير عالم، چيزي خارج ذات منظور نيست. ازجمله اهداف متوسط نيز اين است كه جهان براي انسان آفريده شده است، و انسان براي آزمايش. آزمايش نيز مقدمه‌اي است براي اينكه انسان به كمال برسد و كامل‌ترين انسان‌ها، با بهترين اعمال پا به پهنة وجود بگذارند.

ممكن است كسي بپرسد: چرا خداوند همه كمالات را از همان آغاز، به همه نمي‌بخشد؟ چرا درختي كه يك خروار سيب بدهد، از همان ابتدا با يك خروار سيب آفريده نمي‌شود؟ چرا حيواني كه از اول در تخم يا رحم مادر به‌صورت ناچيزي به وجود مي‌آيد و بعد براثر رشد و تكامل، به مراحل كامل‌تري از هستي مي‌رسد، از اول با همان كمال آفريده نمي‌شود؟ و...

در پاسخ مي‌گوييم: آنچه را خداي متعال مي‌آفريند، بنابر فرض عقلي، يا موجودي است كه با تمام كمالاتي كه برايش ممكن است، آفريده مي‌شود، يا چنين نيست؛ بلكه كمالات خود را به‌تدريج پس از آفرينش دريافت مي‌كند.

به‌عبارت‌ديگر، مخلوقات خدا يا مجردند يا مادي و متعلِق به ماده. اگر مخلوقي مجرد تام باشد، تمام كمالات وجودي‌اش را داراست و ديگر حالت منتظره‌اي براي رشد و حصول كمالات در او نيست. هدف از آفرينش چنين موجودي، خارج از وجودش نيست؛ چنين موجودي آفريده مي‌شود تا رحمت الهي را بر‌حسب مرتبه وجودي‌اش دريافت كند، نه آنكه كمالي غير از وجود به‌دست آورد؛ زيرا خداوند همه كمالاتي را كه در آن رتبه وجود دارد، به او داده است.

1. منظور از هدف آفرينش انسان در اينجا، بررسي هدف از آفرينش هر موجود مختاري است كه با اِعمال اختيارش، تدريجاً به كمال مي‌رسد و بنابراين، شامل جنّ ـ كه طبق بيانات قرآن، موجوداتي مختارند ـ نيز مي‌‌شود؛ ولي اكثر قريب‌به‌اتفاق آيات، ناظر به انسان‌اند.

اما اگر موجـودي مادي باشـد ـ خواه مادي محض، مثل جسمانيات؛ خـواه مجرد متعلِق به ماده، مانند نفـوس متعـلق به بدن ـ افـزون بر دريافت اصل وجـود، هـدفي ديگـر نيز در آفرينش او هست و آن كمالاتي است كه كسب مي‌كند. در چنين مخلوقاتي مي‌توان گفت كه خدا اينها را در اين ظرف تغيير و تكامل آفريده تا به كمال شايسته خود برسند و استعداد فيض و شايستگي رحمت بيشتري بيابند.

جهاني كه ما مي‌شناسيم و با آن سـر‌و‌كار داريم ـ به‌تعـبير قـرآن: السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا ـ جهاني است مادي و جسماني كه در ظـرف زمان و مكان موجـود و داراي تغيير و تحول است؛ بنابراين، اگر پرسيده شود هدف از آفرينش اينها، غير از دريافت اصل هستي و رحمت الهي، چيست، پاسخ اين است كه آفرينش اينها براي تكامل و دريافت كمالات و رحمت بيشتر است. اگر موجودي همه كمالات را از آغاز آفرينش خود داشته باشد، اين موجود، ديگر مادي نخواهد بود؛ بلكه مجرد است و فرض ما، در موجودات مادي است. خداوند، همه موجودات مجردي را كه امكان وجود داشته‌اند، آفريده و بخل نورزيده است. او موجوداتي كه از آغاز، همه كمالات خود را دارند، فراوان آفريده است. طبق برخي از ديدگاه‌ها، فرشتگان (همه يا بعضي از آنها) از اين‌ دسته‌‌اند؛ آنان از آغاز، همه كمالاتشان را دريافت كرده‌‌اند و از مرتبه‌اي به مرتبه بالاتر عروج نمي‌كنند. شايد بتوان از برخي آيات و روايات، اين مطلب را به‌دست آورد؛ مثلاً اين آيه كه مي‌فرمايد:‌ وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ (صافات:164)؛ «و هيچ‌يك از ما فرشتگان نيست، جز اينكه براي او مقام [و مرتبه‌اي] معين است».

شايد از اين آيه بتوان استفاده كرد كه فرشته به‌گونه‌اي آفريده شده است كه هيچ‌گاه از مقام خود نمي‌تواند بالاتر رود و تا آخر، در همان مقام خواهد ماند.

در نهج البلاغه نيز درباره فرشتگان چنين آمده است: مِنْهُمْ سُجُودٌ لا يَرْكعُونَ وَرُكوع

﴿ صفحه 451 ﴾

لا يَنْتَصِبُونَ؛(1) «گروهي از آنان هميشه درحال سجودند و ركوع نمي‌كنند، و دسته‌اي ديگر هميشه در‌حال ركوع‌اند و قيام نمي‌كنند». شايد بتوان از اين سخنان نيز چنين برداشت كرد كه تغييري در وجودشان پيدا نمي‌شود.

به‌هر‌صورت، حكمت و فياضيت خداوند متعال اقتضا مي‌كند كه تمام موجودات مجردي را كه از آغاز آفرينش، كمالات خود را دريافت مي‌كنند، بيافريند و در‌اين‌باره از چيزي فروگذار نكند.

پس از عالم مجردات، نوبت به عالم ماده مي‌رسد. آيا خدا عالم ماده را بيافريند يا آفرينش آن را رها، و به عالم مجردات بسنده كند؟ اگر بيافريند، لازمه‌اش تدريج و تكامل، تغيير و تزاحم، و ساير لوازم ماده است و اگر نيافريند، بخشي از عالم كه امكان وجود داشته است، از نور وجود محروم خواهد بود و فياضيت مطلقة الهي، با تعطيل فيض، سازگار نيست. رحمانيت الهي اقتضا مي‌كند كه عالم ماده نيز آفريده شود. ويژگي موجودات اين عالم، اين است كه دستخوش تغيير و تحول مي‌شوند و براثر پاره‌اي از اين دگرگوني‌ها، استعداد فيض‌هاي تازه‌تري پيدا مي‌كنند و كامل‌تر مي‌شوند؛(2) مثلاً خاك براثر تحولات، اين استعداد را مي‌يابد كه به گياه تبديل شود؛ نطفه اين استعداد را مي‌يابد كه‌


1. قسمتي از متن خطبه چنين است: ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِكتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْكعُونَ وَ‌رُكوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ وَ‌صَافُّونَ لَا يَتَزَايَلُونَ؛ (نهج ‌البلاغه، خطبة 1)؛ «سپس خداوند، آسمان‌هايِ بالا را ازهم گشود و از گونه‌هايي از فرشتگانش پر كرد. گروهي از آنها بي‌‌هيچ ركوعي مدام در سجده‌ و گروهي بي‌هيچ قيامي مدام در ركوع‌‌اند و گروهي در قيامي بي‌تزلزل‌اند».

اگر منظور از آسمان‌هاي بالا، عالم مجردات و منظور از پر كردن تمام فضاي آسمان‌هاي بالا، خالي نگذاشتن مراتب وجودي در آن عالم باشد، معناي سخن بالا اين مي‌شود كه خداوند هرچيزي را كه در عالم مجردات امكان وجود داشته، آفريده است. اين مفاد همان مطلبي است كه در متن ذكر شد و مقتضاي فياضيت خداوند متعال است.

2. البته هر حركت و تحولي در عالم ماده موجب تكامل نمي‌شود؛ بلكه برخي از تحولات، با به‌دست آوردن برخي از كمالات و برخي با از ‌دست دادن آنها همراه‌اند. در‌اين‌باره، ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج2، درس 58، ص311ـ314.

﴿ صفحه 452 ﴾

روح انساني در آن دميده شود و به‌تدريج به انسان كاملي‌ تبديل گردد و سرانجام، يكي از موجوداتي كه ممكن است در اين عالم به وجود آيد، انسان است كه از آيات و روايات استفاده مي‌شود كه از ساير موجودات اين عالم، مانند جنيان،(1) كامل‌تر است.(2)

پس در عالمي كه ما مي‌شناسيم، بنابر ظواهر قرآن و روايات، كامل‌ترين موجود انسان است؛ از‌اين‌رو، به او اشرف مخلوقات مي‌گويند. البته همه انسان‌ها در يك سطح نيستند و گاهي برخي از ايشان، از حيوانات هم پست‌ترند؛ زيرا ويژگي انسان اين است كه مي‌تواند به اختيار خود آن‌قدر تنزل يابد كه از حيوانات نيز پست‌تر شود: أوْلَـئِك كالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أضَل (اعراف:179)؛ «آنان همانند چارپايان، بلكه گمراه‌ترند». چنان‌كه برخي به مرتبه‌اي مي‌رسند كه از فرشتگان هم بالاتر مي‌روند و لياقتي پيدا مي‌كنند كه فرشتگان بر آنان سجده كنند(3) يا خادم آنان شوند؛ چنان‌كه در اين عالم به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) خدمت مي‌كردند،(4) در بهشت نيز به مؤمنان خدمت مي‌كنند.

اين ويژگي در عالم مجردات جايي ندارد؛ بلكه مخصوص موجودي است كه در عالم ماده زندگي مي‌كند و شايستگي تغيير و تحول، و ترقي يا انحطاط را دارد. براي‌


1. جنّ، بنابر ظاهر آيات قرآن، موجودي مادي، داراي تكليف و مورد خطاب قرآن است: يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكمْ رُسُلٌ مِّنكم... (انعام:‌130)؛ «اي گروه جن و انس، آيا ازميان شما فرستادگاني براي شما نيامدند». در‌اين‌باره، در بخش جهان‌شناسي به‌تفصيل سخن خواهيم گفت.

2. مراد از كامل‌تر بودن انسان اين است كه استعدادها و توانايي‌هايي بيش از ساير موجودات اين عالم دارد. بنابر ظاهر آيات قرآن، انسان شايستگي درك حقايقي با عنوان «الاسماء» را دارد كه ديگر موجودات اين عالم و حتي فرشتگان از درك آن عاجزند و ظاهراً همين استعداد، او را شايستة‌ جانشيني خدا بر روي زمين قرار داده است. درباره وجوه برتري و كمال انسان، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص114ـ117؛ محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ج3 (انسان‌شناسي)، ص367ـ374 (مبحث كرامت انسان).

3. داستان آفرينش آدم(عليه السلام) و سجدة فرشتگان در‌برابر او، گواه اين مدعاست.

4. حضرت علي(عليه السلام) درباره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايد: وَ‌لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ صمِنْ لَدُنْ أَنْ كانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَك مِنْ مَلَائِكتِهِ يَسْلُك بِهِ طَرِيقَ الْمَكارِمِ وَ‌مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ‌نَهَارَه (نهج البلاغه، خطبة 192)؛ «از همان لحظه‌اي كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از شير گرفتند، خداوند بزرگ‌ترين فرشتة خود را همراه او كرد تا شب و روز او را به راه‌هاي بزرگواري و اخلاق نيكو راهنمايي كند».

﴿ صفحه 453 ﴾

اينكه چنين موجودي آفريده شود، بايد عالم ماده‌اي وجود داشته باشد؛ بنابراين، عالم ماده مقدمة پيدايش انسان و آزمايش اوست؛ همان مطلبي كه آيه شريفة هفتم سوره هود به آن اشاره داشت. اما همه آيات قرآن درزمينه بيان هدف يادشده (آزمايش انسان)، به يك تعبير نيست؛ بلكه هريك با بيان خاصي به اين حقيقت اشاره دارد و بر جهت خاصي از آن توجه داده است.

تنوع بيان آيات درباره آزمايش انسان

گاهي به‌جاي آفرينش آسمان و زمين، از مقدمه‌اي نزديك‌تر به آزمايش انسان نام برده شده است كه آن «مرگ و زندگي» است:الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكمْ أيُّكمْ أحْسَنُ عَمَلًا (ملك:‌2)؛ «خدا مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام نيكوكارتريد».

در اينجا نيز هدف از آفرينش (آفرينش مرگ و زندگي انسان يا مطلق جهان) آزمايش انسان است.

مشابه اين مضمون درباره آفرينش موجودات زميني ذكر شده است: إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أيُّهُمْ أحْسَنُ عَمَلًا (كهف:‌7)؛ «ما آنچه را روي زمين است، زينت زمين قرار داديم تا شما انسان‌ها را بيازماييم كه كدام‌يك نيكوكارتريد».

زينت، چيزي است كه موجب زيبايي چيز ديگري مي‌شود.(1) زمين صرف‌نظر از گياهان و جانوران، چندان جذابيتي ندارد و انسان را به‌خود علاقه‌مند نمي‌كند. دنيا آزمايشگاه انسان است؛ اگر اين جاذبه‌هاي روي زمين نباشند و انسان براي انتخاب آنچه ارزشمندتر است، بر سر دوراهي قرار نگيرد، آزمايشگاه دنيا ناقص خواهد بود. بايد همه‌گونه وسيلة آزمايش در آن فراهم باشد. خدا در دنيا براي انسان شرايطي فراهم‌


1. ر.ك: خليل‌بن‌احمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين؛ و جمال‌الدين محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، ذيل همين ماده.

﴿ صفحه 454 ﴾

كرده است تا انسان‌ها را بيازمايد كه خواهان چه هستند؛ دنيا يا لقاي پروردگار در آخرت: مِنكم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكم مَّن يُرِيدُ الآخِرَةَ (آل عمران:‌152)؛ «برخي از شما خواهان دنيا و برخي جوياي آخرت‌اند».

به‌هر‌حال، مي‌دانيم كه انسان در اين دنيا باقي نخواهد ماند؛ بلكه زنده بودن و زندگي كردن او در اين جهان، دوران موقتي است كه در اين دوران بايد آزمايش دهد و در پي آن، وارد مرحله‌اي ديگر از زندگي شود تا به نتايج كارهاي خود برسد. با فرا ‌رسيدن مرگ و انتقال به نشئة آخرت، دوران آزمايش و تكليف سپري مي‌شود و ديگر راهي براي بازگشت به دنيا و جبران كوتاهي‌ها نيست:

وَاتَّبِعُوا أحْسَنَ مَا أنـزِلَ إِلَيْكم مِّن رَّبِّكم مِّن قَبْلِ أن يَأْتِيَكمُ العَـذَابُ بَغْتَـةً وأنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ * أن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَي علَي مَا فَرَّطتُ فِـي جَنبِ اللَّه... (زمر:‌55ـ56)؛«و از نيكوترين آنچه از‌جانب پروردگارتان به‌سوي شما فرو فرستاده شده (قرآن) پيروي كنيد؛ پيش از آنكه عذاب به‌ناگاه در‌حالي‌كه متوجه نيستيد، به‌سراغتان آيد [و پيش از آن‏] كه كسي گويد: [مبادا] كسي بگويد دريغ بر آن كوتاهي كه در محضر خدا كردم...».

حَتَّي إِذَا جَاء أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكتُ كلَّا إِنَّهَا کلمه هُوَ قَائِلُهَا...(مؤمنون:‌99ـ100)؛ «تا اينكه مرگ يكي از شما دررسد، مي‌گويد خدايا مرا برگردان، شايد كار شايسته ترك‌شده‌اي را جبران كنم؛ نه، چنين نيست؛ اين سخني [بي‌حاصل] است كه او گوينده آن است».

آنجا ديگر دوراهي نيست. حركت به‌سوي بهشت و جهنم، قهري و بدون انحراف است؛ از‌اين‌رو، مي‌گويد: مرا به عالم اختيار دنيا برگردان كه دوراهي وجود داشته باشد. پس آن تكاملي كه براثر كارهاي اختياري است، منحصر به اين عالم است. اين سبك اختيار، در آن عالم نيست؛ بنابراين، بساط تكليف هم در آنجا برچيده

﴿ صفحه 455 ﴾

مي‌شود.(1) البته رواياتي داريم كه برخي از مؤمنان در بهشت هم خدا را عبادت مي‌كنند و از عبادت خدا لذت مي‌برند؛(2) اما آن عبادت ازسنخ عبادت فرشتگان است و وسيلة تكامل نيست؛ بلكه عين كمال و برخاسته از كمالات وجودي ايشان است.

به‌هر‌حال، آن عملي كه موجب تكامل و يا انحطاط مي‌شود، عمل اختياري در اين عالم است. پس اين عالم جاي آزمايش و تكليف است كه با فرا ‌رسيدن مرگ و انتقال به نشئة ديگر، دوران آن سپري مي‌شود. بنابراين، مي‌توانيم بگوييم كه هدف از آفرينش انسان در اين جهان، آزمايش اوست؛ چون اين جهان، جاي آزمايش است.

حـال ببينيم آزمايش نوع انسان ـ و موجودات مختار ديگر، مانند جنيان ـ به چـه هـدفي صورت مي‌گيرد؟

هدف از آزمايش انسان

آزمايش درميان عرف بشر، فراهم آوردن زمينه‌اي براي آشكار ساختن قابليت‌ها و توانايي‌هاي آزمون‌شونده است؛ براي نمونه، به شخصي مسئوليت كارهاي مختلفي را‌


1. حضرت علي(عليه السلام) دربارة‌ يكي از تفاوت‌هاي اساسي دنيا و آخرت مي‌فرمايد: ان اليوم عمل ولا حساب وغداً حساب ولا عمل (نهج‌ البلاغه، خطبة 42)؛ «امروز روز عمل است و حسابي در كار نيست و فردا روز حساب است و عملي در كار نيست».

2. در حديث قدسي چنين آمده است: عَلِيُّ ‌بْنِ‌ اِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ قَالَ قَالَ أَبُو ‌عَبْد ِاللَّه(عليه السلام):قَالَ اللَّهُ تَبَارَك وَ‌تَعَالَي يَا عِبَادِيَ الصِّدِّيقِينَ تَنَعَّمُوا بِعِبَادَتِي فِي الدُّنْيَا فَإِنَّكمْ تَتَنَعَّمُونَ بِهَا فِي الْآخِرَة؛ يعني «اي بندگان صديق من! در دنيا از بندگي من متنعم شويد كه در آخرت نيز از آن بهره‌مند خواهيد بود» (ر.ك: محمد‌بن‌يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص83، ح2). شبيه همين عبارت در منابع ذيل نيز آمده است: محمدبن‌علي‌بن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، الامالي، المجلس الخمسون، ص377؛ علي‌بن‌حسن طبرسي، مشكوة الانوار، ص112؛ ورام‌بن‌ابي‌فراس، مجموعه ورام، ج2، ص168؛ محمد‌باقر مجلسي، بحار الانوار، ج8، ص155، باب 23، روايت 93. علامة مجلسي در توضيح اين حديث مي‌فرمايد: اِنَّ قَولَه فإنّكم تتنعّمون بها أي بسببها أو بثوابها أو بأصل العبادة فإن الصديقين يلتذّون بعبادة ربّهم أكثر من جميع اللذّات و‌المشتهيات بل لا يلتذّون بشي‏ء إلّا بها فهم في الجنّة يعبدون الله و‌يذكرونه لا علي وجه التكليف بل لالتذاذهم و‌تنعّمهم بها و‌هذا هو الأظهر.

﴿ صفحه 456 ﴾

مي‌دهيم تا امانت‌داري يا خيانت او آشكار شود؛ يا در آزمايشگاه شيمي يك عنصر يا تركيبي از عناصر را در شرايط ويژه‌اي قرار مي‌دهيم تا آثار خود را در آن شرايط نشان ‌دهد.

هدف ما از آزمايش، رفع جهل خودمان است؛ ولي خدا به گذشته و آينده، و ظاهر و باطن همه موجودات، به‌طور يك‌سان آگاهي كامل دارد و چيزي بر او پوشيده نيست:

إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (آل عمران:‌119؛ مائده:‌7؛ لقمان:‌23)؛ «خداوند به راز درون سينه‌ها آگاه است».

يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ (غافر:‌19)؛ «[خدا] نگاه‌هاي خائنانه و آنچه را كه در دل نهان مي‌دارند، مي‌داند».

پس اگر خداوند انسان را مي‌آزمايد، براي رفع جهل نيست؛ بلكه هدف، فراهم كردن زمينه‌اي است براي به‌فعليت رسيدن استعدادهاي نهاني انسان در ميدان اختيار و انجام كارهايي كه به‌واسطة آن، مستحق ثواب يا عقاب مي‌شود.(1)

پس اگر خدا انسان را مي‌آزمايد به اين معناست كه وسايلي را فراهم مي‌كند تا انسان سر دوراهي قرار گيرد تا آنچه در نهانش هست، به‌ظهور، و استعدادش به‌فعليت برسد؛ بنابراين، آزمايش نيز با هدف ديگري كه ظهور استعدادها و برگزيدن راه است انجام مي‌شود؛ اما آيا هر مسيري كه در ميدان آزمايش انتخاب شود و هر نتيجه‌اي كه بر اين آزمون مترتب گردد، مطلوب است، يا اينكه تنها، پيمودن يكي از مسيرها مطلوب اصلي است و پيمودن ديگر مسيرها، در‌واقع رفتن به بيراهه و دور شدن از هدف اصلي آفرينش، و هدف بالتبع يا بالعرض است؟ هدف در اين مرحله چيست؟


1. حضرت علي(عليه السلام) درباره حكمت آزمايش خداوند، باوجود آگاهي او از ضماير انسان‌ها، چنين مي‌فرمايد: ... وَ‌إِنْ كانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ‌لَكنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ‌الْعِقَاب (نهج البلاغه، حكمت93)؛ «هر‌چند خدا به آنها از خودشان آگاه‌تر است، ولي [اين آزمايش براي اين است كه ايشان] كارهايي را كه استحقاق پاداش يا كيفر دارند، آشكار كنند و بدين‌وسيله، مستحق ثواب يا عقاب شوند».

﴿ صفحه 457 ﴾

2. عبادت و بندگي

پيش از اين گفتيم كه يكي از اهداف آفرينش انسان، آزمايش اوست. انسان در هر‌يك از آزمون‌هاي الهي، دو راه در پيش ‌رو دارد؛ مي‌تواند راه بندگي خدا را كه او را به مقصد قرب الهي مي‌رساند، برگزيند يا اينكه با پيروي از شيطان و هواي نفس، به بيراهه برود. كدام راه مطلوب است و هدف از آفرينش انسان، پيمودن كدام مسير بوده است؟ آيات قرآن، راه را به‌خوبي نشان مي‌دهند: وأنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ (يس:‌61)؛ «و مرا بپرستيد كه راه راست، همين است». هدف، راه مستقيم است؛ ولي چون اختيار هست، بايد كژراهه هم باشد تا آزمايش تحقق يابد. برهمين‌اساس، در آيه‌اي ديگر هدف از آفرينش جن و انس، عبادت معرفي مي‌شود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (‌ذاريات:‌56)؛ «و جن و انس را جز براي عبادت نيافريدم».(1)

اكنون اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا عبادت، هدف نهايي است يا بر آن، هدف ديگري مترتب است. بررسي آيات نشان مي‌دهد كه عبادت نيز هدف نهايي نيست. پس، مطلوب ذاتي و هدف نهايي چيست؟

3. دريافت رحمت بيشتر

عالي‌ترين هدف آفرينش انسان بايد چيزي برخاسته از ذات الهي و صفات نيكوي او باشد؛ اما كدام صفت منشأ آفرينش انسان بوده است. آيا خدا انسان را آفريده است تا به او رحمتي كند و او را به بهشت برد، يا با قهر و عذاب، او را روانة جهنم سازد؟ در برخي از آيات مي‌خوانيم كه بسياري از انسان‌ها براي جهنم آفريده شده‌اند: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا‌


1. اين مقارنت جن و انس مؤيد اين است كه اين‌دو، در تكليف و اختيار، مشترك‌اند. نمي‌فرمايد: وَما خَلَقتُ الملائكة؛ هرچند فرشتگان همواره درحال اطاعت و عبادت خداوندند؛ ولي شايد بتوان چنين برداشت كرد كه عبادت فرشتگان، غير از عبادت جن و انس است. حيات فرشتگان تسبيح است؛ اما اين‌دو (جن و انس)، همواره بر سر دوراهي‌اند؛ يا مسير عبادت و بندگي، يا طغيان و سركشي.

﴿ صفحه 458 ﴾

لِجَهَنَّمَ كثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ (اعراف:‌179)؛ «در‌حقيقت، بسياري از جنيان و انسان‌ها را براي دوزخ آفريده‌ايم».

ولي شايد بتوان از آيه 118 و 119 سوره هود استفاده كرد كه هدف بالاصالة، رحمت الهي است: وَلَوْ شَاء رَبُّك لَجَعَلَ النَّاسَ أمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّك وَلِذَلِك خَلَقَهُم؛ «و اگر پروردگار تو مي‌خواست، قطعاً همه مردم را امت واحدي قرار مي‌داد؛(1) در‌حالي‌كه پيوسته در اختلاف‌اند؛(2) مگر كساني كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براي همين آنان را آفريده است». بنابر اين آيه، اساساً آفرينش انسان براي بهره‌مندي از رحمت الهي بوده است. اين تفسير درصورتي است كه «ذلك» اشاره به رحمت باشد.(3) البته در برخي از آيات، رحمت و عذاب در عرض هم ذكر شده و حتي گاهي عذاب مقدم شده است؛ مانند اين آيه شريفه:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأمَانَةَ عَلَي السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأبَيْنَ أن يَحْمِلْنَهَا وأشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُومًا جَهُولًا * لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكينَ وَالْمُشْرِكاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (احزاب:‌72ـ73)؛ «همانا ما امانت(4) را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم. پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از [پذيرفتن آن] ترسيدند؛ و[لي] انسان آن را پذيرفت.‌


1. منظور اين است كه همه را به‌جبر بر راه هدايت جمع مي‌كرد؛ چنان‌كه همين مضمون در آيات متعددي آمده است؛ مانند: وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي (انعام:35) و نيز اين آيات: يونس:‌99؛ انعام:‌149؛ نحل:‌9.

2. مراد از مختلفين ـ چنان‌كه از جست‌و‌جوي اين واژه در كاربردهاي مشابه قرآني برمي‌آيد ـ كساني‌اند كه درباره حق، باوجود روشني آن ترديد مي‌افكنند و به‌بهانه‌هاي مختلف، آن را انكار مي‌كنند. استثناي رحمت‌شدگان (الاّ مَن رَحِمَ) از ايشان نيز مؤيد همين معناست؛ زيرا اگر مختلفين، شامل طرف‌داران حق نيز مي‌شد، استثناي ياد‌شده مناسبتي نداشت. براي توضيح بيشتر، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج11، ص60ـ65.

3. احتمال ديگر اين است كه «ذلك» اشاره به اختلاف داشته باشد كه با توجه به ظاهر و سياق آيه، همان احتمال اول متعيّن است. دراين‌باره، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص60 ـ 65 (ذيل همين آيه).

4. مراد از امانت، تكليف يا مقدمات آن (مانند عقل) و يا نتايج آن (مانند تقرب به خداوند) است.

﴿ صفحه 459 ﴾

به‌راستي او ستمگري نادان است. تا [سرانجام] خدا مردان و زنان منافق و مشرك را عذاب كند و بر مردان و زنان مؤمن بازگردد و خداوند آمرزگار مهربان است».

در اين‌گونه آيات، هدف بالاصالة و بالتبع هردو مطرح شده‌اند و در مواردي، مانند آيه ياد‌شده ـ چون در مقام انذار بوده ـ عذاب بر رحمت، مقدم شده است.

پس مي‌توان گفت كه هدف، رحمت است و عذاب، لازمة آن؛ چون موجودي كه بخواهد به اين رحمت برسد، بايد مختار باشد و لازمة اختيار، وجود دو‌راهي و امكان انتخاب هر‌يك است. عده‌اي به اختيار خود راه بهشت و عده‌اي ديگر راه دوزخ را برمي‌گزينند: فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ (شوري:‌7)؛ «گروهي در بهشت‌اند و گروهي در آتش». تمام آياتي كه انسان را به اطاعت و بندگي خدا مي‌خوانند و از نافرماني برحذر مي‌دارند، مؤيد اين مطلب‌اند كه خدا انسان‌ها را آفريده است تا مورد رحمت و لطف خويش قرار دهد.

اين رحمت كه مقتضاي ذات كامل الهي و فيّاضيت مطلق اوست، پاياني ندارد و مؤمنان صالح يك‌سره در بهشت از اين رحمت برخوردار خواهند بود: وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أبَدًا (نساء:‌122)؛ «و كساني را كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته كردند، به‌زودي به باغ‌هايي مي‌بريم كه زير درختان آن، نهرها جاري است و در آن جاويدان‌اند».

هدف آفرینش از دیدگاه قرآن

آزمایش و امتحان

خداوند می‌فرماید : «الَّذی خَلَقَ المَوتَ و الحَیوةَ لِیَبلُوَکم ایُّکُم اَحسَن عملاً ؛ او کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را آزمایش کند که کدامین نفر بهتر عمل می‌کند.» (سوره ملک _ 2) در این آیه مساله آفرینش ، آزمایش و امتحان انسانها از نظر حسن عمل به عنوان یک هدف معرفی شده است.

علم و آگاهی

خداوند می‌فرماید : «الله الَّذی خَلقَ سَبعَ سَمواتٍ و مِن الاَرضِ مِثلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَمرُ بَینَهُنَّ لِتَعلَموا انَّ الله کُلُّ شی‌ءٍ قَدیر و اِنَّ اللهَ قد اَحاطَ بِکُلِِّ شَیءٍ عِلما ؛ خدا آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمانها از زمین خلق فرمود و امر نافذ خود را بین هفت آسمان و زمین نازل کرد تا بدانید خدا بر هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه امور آگاه است.» (سوره طلاق _ 12) همانگونه که ملاحظه نمودید در آیه فوق علم و آگاهی از قدرت و علم خداوند به عنوان هدفی برای آفرینش ذکر شده است.

رحمت الهی

خداوند می‌فرماید : «و لَو شاءَ رَبُّکَ لِجَعلِ النَّاسِ اُمَّةً واحِدةً . . . اِلّا مَن رَحِمَ رَبُّکَ و لِذلِکَ خَلَقَهُم و تَمَّت کَلِمَةُ رَبُّکَ لَاَملَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجَنَّةِ و النَّاسِ اَجمَعین ؛ اگر خدا می‌خواست همه ملل و مذاهب خلق را یک امت می‌گردانید و لیکن دائم همه اقوام و ملل دنیا با هم در اختلاف خواهند بود مگر آنکس که خدا به رحمت و لطف خاص هدایت کند و برای همین آفریده شدند ... .» (سوره هود _ 119 و 118) طبق آیه فوق رحمت الهی هدف اصلی آفرینش انسان ذکر شده است.

نتیجه گیری از آیات

آیات مورد بحث تنها روی مساله عبودیت و بندگی تکیه می‌کند و با صراحت تمام آنرا به عنوان هدف نهایی آفرینش جنّ و انس معرفی می‌نماید. اندکی تامل در مفهوم این آیات و آنچه مشابه آن است نشان می‌دهد که هیچ تضاد و اختلافی در میان این آیات نیست در واقع بغضی هدف مقدماتی ، بعضی هدف متوسط و بعضی هدف اصلی و نتیجه‌اند.